نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
اسلام آیین کامل و خاتم است که توسط آخرین پیامبر آسمانی به بشریت ارائه شد، این دین مدعی کمال و جامعیت در عرصههای دنیوی و اخروی در همه اعصار به عنوان دین جاودان است. مسئولیت تفسیر و اجرای آن در عصر پیامبر به خود حضرت واگذار شده بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اتکا به وحی آسمانی به وضع و تبیین شریعت و پاسخ شبهات و مقابله با تحریفگرایان میپرداخت. اما با رحلت آن حضرت بیم آن میرفت که تمام مجاهدتهای طاقتفرسای بیست و سه ساله حضرت به مرور زمان رو به تحلیل برود و تفاسیر به رأی بدعتگرایان جای آموزههای ناب آسمانی قرار گیرد. این احتمال عقلایی بود که یک دین که داعیه جهانی، جاودانگی و خاتمیت دارد، نمیتواند به آسانی آن را نادیده انگارد، از اینرو میبایست به آسیبزدایی آن بپردازد.
اسلام با تعیین اصل امامت به چارهاندیشی معضل فوق پرداخت. امام شخصیتی است که هرچند توسط وحی یا مقام الوهی ارتباط ندارد، اما توسط الهام به عالم غیب متصل و برخوردار از علم ویژه «لدنی» و مقام عصمت میباشد.
با توجه به نکات پیشگفته میتوان دلایل و عرصههای ضرورت امامت بعد از نبوت را چنین تبیین کرد:
الف. هدایت مردم
با توجه به اینکه امامان معصوم (علیهم السلام) از دیدگاه شیعه دارای مقام ولایت و امامت هستند، بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدایت مردم و ادامه رسالت و تبلیغ اسلام را به عهده میگیرند و با حضور شخصیتی مانند حضرت علی (علیه السلام) به عنوان «ولی کامل» بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به تجدید نبوت نیازی نبود، و در حقیقت مقام ولایت آن حضرت مافوق مقام نبوت است. به تعبیر دیگر، سؤال از فلسفه عدم بعثت و یا تفسیر خاتمیت به نازایی طبیعت از تولد انسانهای کامل، از غفلت و نادیده انگاشتن مقامهای معنوی امامان نشئت میگیرد.ب. مرجعیت دینی
یکی از شئون نبوت ابلاغ وحی آسمانی به مردم و تبیین و تفسیر صحیح و ناب از آن برای مخاطبان بود، با وجود پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال تفسیر ناصواب از دین در حد صفر بود، اما بعد از رحلت آن حضرت، احتمال ارائه قرائتهای متنوع و ناصواب از دین، احتمال بالایی داشت، و با رسوخ تفاسیر و بدعت و تحریفهای ناصواب در آخرین کتاب و شریعت آسمانی، اصالت آن و در نتیجه اعتبار آن مخدوش میشد، از این رو تعیین یک مرجع علمی معتبر و معصومانه ضروری مینمود. مقام و شأن امامت در اسلام به چنین نیازی پاسخ میدهد. (1)شاید اینجا این توهم پیش آید که با وجود قرآن و روایات به امامت نیازی نیست و به اصطلاح «حسبنا کتاب الله و سنة الرسول» در پاسخ آن باید گفت نکات یاد شده و نکاتی که بعداً میآید پاسخ نقد را میدهد، علاوه بر اینکه بعض روایات پیامبر به دست جاعلان جعل یا تحریف شده است، به گونهای که حدود 700 جاعل حدیث در تاریخ ضبط شده است (2) که دلیل بر آن است که نمیتوان از نفس احادیث و بدون شناخت و تفکیک آنها به اعتبار و حجیّت آن قائل شد و تشخیص آن در گرو مقام امامت و عصمت است.
ج. عدم بلوغ کامل عقلی مخاطبان
یکی از فلسفههای خاتمیت نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تکامل و بلوغ عقلی مسلمانان صدر اسلام بود که در پرتو همین بلوغ آنان موفق شدند کتاب آسمانی را حفظ و به صورت اصیل و ناب به نسلهای بعدی منتقل نمایند. لکن نکته قابل توجه اینکه چون مردم شبه جزیره عربستان از نظر تعلیمات و علوم نظری مانند فلسفه، تفسیر و کلام در حد پایین بودند، بر شناخت و فهم آیات متشابه و همچنین بواطن و لایههای ژرفای قرآن قادر نبودند، و لذا به وجود امام و مرجع و مفسر معصوم قرآن نیاز افتاد. ظهور فرقههای مختلف دینی شاهد تفاسیر و قرائتهای مختلف و ناسره از قرآن است که با تمسک به ظاهر آیات موجب تشتت مسلمانان شدند. اینجا میتوان به فرقه «مجسمه» مثال زد که به تجسم خداوند- العیاذ بالله- معتقدند، (3) همچنین اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت به رؤیت خداوند با چشم ظاهری در قیامت اعتقاد میورزند. (4) اما تشیع به دلیل پیوستگی با امام معصوم از چنین آموزههایی مبراست.نکته دیگر اینکه در حوزه معرفتی و تفسیری نیاز به مرجع و امام معصوم همیشه لازم است و دیگران به دلیل فقدان عصمت محتمل خطا هستند، امامان توانستند مبانی و اصول لازم دینشناسی را به مخاطبان القا و با تربیت مفسران و متکلمان برجسته همچون هشام ضریب نیاز به امام در عصر غیبت را کاهش دهند. آنان مبانی و اصول دین را به صورت ناب تحویل جامعه داده و از ابتلای آموزههای دینی به آفت تحریف و بدعت جلوگیری کنند و یا حداقل چنین هدفی در میان پیروان خود تحقق یابد.
پس عدم بلوغ کامل مردم در صدر اسلام و تکامل تدریجی آن در پرتو هدایت امام معصوم، یکی از دلایل ضرورت وجود امام بعد از خاتمیت نبوت میباشد.
د. تشریع احکام فرعی
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدت کوتاه نبوت خویش (بیست و سه سال) به دلیل گرفتاریهای مختلف از قبیل عدم زمینه مساعد و اندک بودن تعداد مؤمنان در سیزده سال اقامت در مکه، جنگها و مخالفتهای دشمنان خارجی در طول اقامت در مدینه از سوی مشرکان و بعض قبایل یهودی، موفق نشد همه احکام جزئی و فرعی اسلام را برای مردم تبیین نماید، یا بعض آنهایی که تبیین کرده بود، به صورت دقیق و شفاف ثبت و ضبط نشده بود، همچنین با مرور زمان اسلام در برابر بعض سؤالها و چالشها مواجه میشد که حکم آن را نمیتوان از قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کرد، این خلأ قانونی و تشریعی برای دین مدعی خاتمیت، جاودانگی و جامعیت پذیرفتنی نیست، اسلام این کاستی را از طریق اصل امامت مرتفع کرده است و با توجه به مقام علمی و الوهی امام پاسخ معضلات قانونی و تشریعی جدید را میدهد. (5)نکته مناقشهبرانگیز در استناد تشریع احکام به امامان (علیهم السلام) این است که در بین امامیه دو دیدگاه وجود دارد. (6)
هـ تشکیل حکومت دینی
دینی که مدعی جاودانگی و جامعیت در عرصههای فردی و اجتماعی و سیاسی است، نمیتواند به مسئله حکومت توجه نکند چرا که اهرم قدرت و حکومت در تعیین مسیر هدایت جامعه و نیز تربیت دانشمندان و عالمان دین و تعیین سمت فکری آنان نقش بسزایی دارد.بر این اساس اسلام به حکومت و شخص حاکم به عنوان متمّم و مکمل حیات خود و صیانت دین از آفت انحراف و تحریف نگاه ویژهای خواهد داشت. با مفروض گرفتن ضرورت توجه دین به مسئله حکومت و حاکمیت بحث بعدی تعیین حاکم خواهد بود.
از آنجا که در اسلام مسئله دین و حکومت ادغام شده است و داستان تز جدایی دین و سیاست «سکولاریسم» در آن جایی ندارد، لذا شخصیتی که دارای مرجعیت علمی و دینی و نیز دارای مقام ولایت معنوی است، چنین فردی نیز عهدهدار حکومت و حاکمیت دینی خواهد بود، چرا که با وجود مرجع مطلق دینی و علمی و مقام ولایت مطلقه به فرد دیگری نوبت نمیرسد؛ علاوه اینکه تقدیم مفضول و مرجوح بر فاضل لازم میآید، بلکه با تقسیم و تفکیک شئون و مسئول مثلاً سپردن امور سیاسی و اجتماعی و رهبری کشور به فرد دیگر، امکان این وجود دارد که به دلیل عدم عصمت چنین حاکمی وی قلمرو فعالیت مرجع علمی و دینی تعیین و تفکیک شده را تحدید یا سلب نموده و به جای آن نماینده دلخواه خود را قرار دهد، در این صورت نقض غرض لازم میآید و آیین خاتم و جاودان به اهداف خود نائل نخواهد شد.
نیمنگاهی به تاریخ صدر اسلام ادعای فوق را تأیید میکند، با وجود تعیین حضرت علی (علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام عرصهها اعم از مرجعیت علمی و دینی، ولایت عامه و حکومت به دلیل عدم تحقق آن در طول بیست و پنج سال حکومت سه خلیفه اول، عملاً حضرت علی (علیه السلام) از جامعه حذف و منزوی و حضرت به نوشتن تفسیر جامع قرآن و کار باغداری و کندن چاه مشغول شد. در این بیست و پنج سال انحرافها و کژیهای متعددی در اسلام ایجاد شد که محصول تز جدایی دین (امامت) از سیاست و حکومت بود.
پس یکی از فلسفههای ضرورت امامت، تشکیل حکومت ناب دینی است تا در پرتو آن دین در عرصههای فردی و اجتماعی به رشد و بالندگی خود به صورت خالص ادامه دهد.
و. امامان واسطه فیض الهی
از منظر عرفان و حکمت متعالیه میتوان فلسفه دیگری برای امامت ترسیم کرد که از تأمل در روایات به دست میآید که اشاره میشود:در فلسفه ثابت شده است که هر وجود مادی وجود مثالی و برزخی نیز وجود عقلی داشته است، و در واقع وجود مادی هر شیء قبلاً سابقهای در عالم مثال و پیش از آن در عالم تجرد- البته به قید بساطت- داشته که با آماده شدن شرایط مادی لازم از عالم بالا نازل شده است. فلسفه وجود نخستین را «عقل اول» مینامد که مستقیماً آفریده آفریدگار متعال است و آفریدههای بعدی از این طریق پا به عرصه وجود میگذارند. این بحث در فلسفه در مبحث «قاعده الواحد» قابل مطالعه است.
تحلیل و اثبات دیدگاه فوق (امامان واسطه فیض الهی) از منظر روایات مجالی به انکار مخالف باقی نمیگذارد.
در روایات تأکید شده است که مخلوق نخستین الهی وجود نورانی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه وجود نورانی اهل البیت (چهارده معصوم) میباشد که انوار نورانی امامان شیعه و حضرت زهرا (س) با وجود نورانی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) متحقق و متحد بودند و فیض الهی در ادامه و استمرار خود از طریق وجود نورانی آن بزرگواران به دیگران منتقل میشد. از این رو پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را پیامبر نخستین توصیف نمود که در آن وقت هنوز بر کالبد مادی آن حضرت آدم روح قدسی دمیده نشده بود.
کنت نبیاً و آدم بین الروّح و الجسد. (7)
کنتُ انا و علیّ بین یدی الله عزّوجلّ قبل ان یخلق آدم ... . (8)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
انت منی و انا منک. انت کروحی من جسدی انت منی کالضوء من الضوء. (9)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
بُعث علیّ مع کل نبی سرّاً و معی جهراً. (10)
در یک روایت صحیح اهل سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
کنتُ انا و علیّ بن ابی طالب نوراً بین یدی الله تعالی قبل ان یخلق آدم باربعة آلاف عام. فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور قسمین: فجزء انا و جزء علیّ. (11)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی در پاسخ جابربن عبدالله انصاری از تولد حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
ان الله تبارک و تعالی خلق علیّاً من نوری و خلقنی من نوره و کلانا من نور واحد. (12)
مشابه همین روایات از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در منابع فریقین متعدد نقل و گزارش شده است. (13)
آن حضرت در روایت دیگر، خود و اهل بیتش را افضل از ملائکه توصیف نموده و دلیل آن را سبقت در وجود و در پرتو آن سبقت در شناخت مقام ربوبی ذکر میفرماید:
ما خلق الله عز وجل خلقاً افضل منی و لا اکرم علیه منی ... لولا نحن ما خلق آدم و لاحوا و لا الجنة و لا سماء و لا ارض فکیف لانکون افضل من الملائکة و قد سبقنا هم الی معرفة ربنا و تسبیحه و تهلیله و تقدسیه؟! لان اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا فانطقنا بتوحیده و تحمیده. (14)
امام علی (علیه السلام) نیز به مقام جانشینی پیامبر خاتم و ولایت و امامت خود- که مافوق مقام نبوت است- اشاره نموده و آن را پیش از حضرت آدم وصف میکند، «کنتُ وصیاً و آدم بین الماء و الطین». (15)
امام صادق (علیه السلام) در روایتی وجود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را دو نور متحد نخستین توصیف میکند که پیش از آن دو وجودی [البته جز وجود خدا] نبود، آن دو در اصلاب طاهره نیز متحد بودند تا در صلب عبدالله (پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) و ابوطالب (پدر حضرت علی (علیه السلام)) مفترق شدند:
فلم یزالا نورین اولین اذلاشیء کوّن قبلهما ... . (16)
آن حضرت وجود خودشان را اولین و آخرین خلقت الهی توصیف میکند:
بنا فتح الله و بنا ختم الله و نحن الأولون و نحن الاخرون ... نحن علة الوجود. (17)
در روایات نبوی در منابع فریقین نیز آمده است که حضرت آدم بعد از آفرینش خود چشمش در عرش الهی به پنج نور مشابه خود میافتد و از خداوند درباره آنها سؤال میکند، خداوند در جواب فرمود:
لولاهم ما خلقتک ... یا آدم هؤلاء صفوتی من خلقی، هم انجیهم و بهم اهلکهم فاذا کان لک الیّ حاجة فبهولاء توسّل. (18)
در روایات فریقین تأکید شده است که اهل بیت نه تنها واسطه فیض الهی بلکه واسطه بقا و حفظ اصل هستی عالم امکان میباشد، به دیگر سخن جهان هستی از وجود امام معصوم به دلیل مزبور (امام واسطه فیض حدوثاً و بقائاً) هیچ وقت تهی نخواهد ماند.
مطلب مزبور مورد تأکید و تأیید عرفان و عرفاست که از آن به قطب عالم و مقام ولایت تعبیر میکنند.
این نکته در روایت فریقین نیز تأکید شده است.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
اللهم بلی لاتخلوا الأرض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً و اما خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته. (19)
بار خدایا! آری زمین خالی وتهی نمیماند از کسی که با حجت و دلیل دین خدا را برپا دارد، یا آشکار و مشهور است یا ترسان و پنهان تا حجتها و دلیلهای روشن خدا از بین نرود.
ابن فضیل از امام رضا (علیه السلام) پرسید آیا زمین بدون امام باقی خواهد ماند؟ حضرت فرمود: نه. وی دوباره از حضرت پرسید که از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده که اگر زمین بدون امام باشد خداوند بر اهل زمین و یا بندگان خشم میگیرد، حضرت فرمود:
لا، لاتبقی اذاً لساخت. (20)
نه، [زمین از حجت] خالی باقی نمیماند، در این صورت زمین نابود میشود.
امام سجاد (علیه السلام) در روایتی بلند تصریح میکند خداوند با ما آسمان را از فروریختن بر زمین نگه میدارد و با ما باران، رحمت و خروج ثمرات زمین تحقق مییابد:
نحن امان اهل الأرض کما ان النجوم امان اهل السماء و نحن الذین بنا یمسک الله السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بنایمسک باهلها و بنا ینزل الغیث و ینشر الرحمة و یخرج برکات الأرض و لولا ما فی الأرض منّا لساخت الأرض باهلها ... و لم تخل الأرض- منذ خلق الله آدم- من حجة لله فیهما ظاهر مشهور او غائب مستور. (21)
ما امان و حافظ اهل زمینایم، چنانکه ستارگان حافظ آسماناند. خداوند با ما آسمان را از فرود آمدن بر زمین و زمین را از فشار و اضطراب آوردن بر اهلش نگاه میدارد. به واسطه ما باران نازل و رحمت منتشر و برکات و ثمرات زمین خارج میشود. اگر آنچه در زمین بود از ما نبود زمین اهل خود را فرو میبرد.
فقرات مختلف زیارت جامعه نیز در این مضمون وارد شده است.
امام صادق (علیه السلام):
ان الأرض لاتخلوا الا و فیها امام. (22)
این مسئله مورد تأیید فلاسفه اسلامی نیز قرار گرفته است. (23)
حاصل آنکه:
اولاً: وجود امامان در عالم امر جدید و حادث نبوده بلکه وجود شریف نورانی آنان پیش از خلقت عالم ماده و پیش از هر وجودی متحد با وجود نورانی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت وجودهای شریف و بلندمرتبه حاصل در مقام قرب الهی تحقق داشته است و تنها ظهورات آنان در عالم مادی در کالبد انسانی ظهور پیدا کردهاند. و به تعبیری وجود آنها لازمه و ذاتی اصل خلقت عالم ممکن بوده و گفتهاند که: «الذاتی لا یعلل» ذاتی یک شیء علتبردار نیست.
ثانیاً: به دلیل شرافت و منزلت وجودی امامان اصل وجود عالم امکان به وجود آنان متقوم است و وجود آن عامل حدوث و بقای دیگر وجودها میباشد و یا نبود آنان عالم به نیستی مبدل میگردد. پس وجود آنان برای حفظ وجود اهل هستی امر لازم و ضروری میباشد.
پینوشتها:
1. مرتضی مطهری، خاتمیت، ص 53؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج3، ص 507.
2. ر. ک: الغدیر، ج5، ص 208.
3. ر. ک: ابوالحسن اشعری، مقامت الاسلمیین، ج1، ص 281؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 96.
4. ر. ک: امام جوینی، کتاب الأرشاد، ص 164؛ عبدالقادر بغدادی، کتاب اصولالدین، ص 55.
5. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 80؛ مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1و 2، صص 352 و 353.
6. ر. ک: سعید ضیائیفر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص 681 به بعد.
7. ینابیع المودة، ج1، ص 45، ب1، ح1، 3، 5.
8. شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج9، ص 171.
9. بحار، ج38، ص 296.
10. ر. ک: ابن جمهور، المجلی، صص 368 و 309.
11. تذکرة الخواص، ص 46.
12. کفایة الطالب، ص 405؛ ابن طاووس، الیقین، ص 485، ب 194، به نقل از: موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، ج3، ص 57.
13. ر. ک. موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، ج3، باب 3 و 4 و ج4، ص 415.
14. بحار، ج26، ص 335.
15. عوالی اللئالی ابن جمهور الأحسانی، ج4، ص 123.
16. کافی، ج1، ص 441؛ کتاب الحجة، باب مولد النبی، ج9، امام خمینی، مصباح الهدایة، ص 61.
17. بحار، ج26، ص 259.
18. فرائد السمطین، ج1، ص 36؛ قطبالدین راوندی، قصص الانبیاء.
19. نهجالبلاغه، حکمت: 139.
20. کافی، ج1، ص 179.
21. فرائد السمطین، ج1، ص 45؛ موسوعة الأمامة، ج5، ص 286.
22. کافی، ج1، ص 251.
23. ر. ک: الهیات شفا، ص 455؛ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج2، صص 11 و 12؛ میرداماد، القبسات، ص 397؛ محمدرضا حکیمی، خورشید مغرب، فصل نهم.
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل