نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

بیعت صحابه و مردم با کاندیدای سقیفه (ابوبکر)

یکی از ادله یا شواهد اهل سنت بر دیدگاه خود (نبود اصل نصب توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)) ادعای اجماع حمایت مسلمانان و انصار از جریان سقیفه و نامزدی ابوبکر است، اگر از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
دوشنبه، 29 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بیعت صحابه و مردم با کاندیدای سقیفه (ابوبکر)
 بیعت صحابه و مردم با کاندیدای سقیفه (ابوبکر)

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
 

نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

یکی از ادله یا شواهد اهل سنت بر دیدگاه خود (نبود اصل نصب توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)) ادعای اجماع حمایت مسلمانان و انصار از جریان سقیفه و نامزدی ابوبکر است، اگر از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضرت علی (علیه السلام) نص و نصبی وجود داشت که همه مسلمانان نیز از آن آگاهی داشتند، چرا آنان از این اصل و به تعبیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سفارش او حمایت نکرده و بالعکس از کاندیدای جریان سقیفه یعنی ابوبکر پشتیبانی نموده‌اند؟ و به اصطلاح با وی بیعت کردند؟
اهل سنت اضافه می‌کنند که این نکته دیدگاه عدم نص را تقویت و تأیید می‌کند. (1)
اما اینکه بعد از پذیرفتن اصل تحقق چنین اجماع و اتفاقی آیا آن حجت و معتبر است؟ اهل سنت برای اعتبار بخشیدن به آن به حدیث نبوی «لاتجتمع امتی علی الخطاء» تمسک کردند.

تحلیل و بررسی

این شبهه به نوعی به شبهه عدم اشتهار نصب می‌گردد که هر دو مدعی عدم اشتهار نص‌اند، ما در نقد شبهه عدم اشتهار به نکات ذیل اشاره کردیم. 1. علم به نص و توجیه آن 2. امکان اختفا 3. وجود انگیزه‌های سیاسی در طرد یا اختفای نص 4. اعتراف حضرت علی (علیه السلام) و بعض صحابه به نص و احتجاج به آن.
پس اصل این ادعا که نفس حمایت مردم از خلیفه خاص بر عدم نص دلالت می‌کند هم از جهت منطقی و هم از جهت واقعیت‌های خارجی با یکدیگر تلازمی ندارند، چراکه ممکن است نصی برای حضرت علی (علیه السلام) وجود داشته باشد، اما مردم یا طیف دیگر به علل خاصی از کاندیداتوری شخص دیگری حمایت کنند، در اینجا به بعضی از این علل اشاره می‌شود:

الف. شتابزدگی در تشکیل سقیفه و غیرمشروع بودن آن

بیعت و اجماعی پذیرفتنی و قابل اعتناست که اساس آن با مشاوره، فکر و تأمل نخبگان جامعه در ابعاد و زوایای مختلف موضوع اجتماع شکل گیرد، اما اجماع و بیعتی که به صورت شتابزده و ناگهانی صورت گیرد، اعتبار چنین امری نیز از منظر عقل و عقلاء مورد سؤال و جرح است.
اما اجماع و بیت مورد ادعای اهل سنت درباره خلیفه اول طبق گزارش‌های مورخان با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، انصار در محلی به نام سقیفه جمع شده و برای خود خلیفه‌ای را انتخاب می‌کردند که این خبر به اطلاع عمر رسید و او هم بالفور ابوبکر را در جریان امر قرار داد و شتابان خودشان را برای مقابله با تصمیم انصار به سقیفه رساندند که طبق نقل تاریخ از مهاجران تنها دو نفر فوق (ابوبکر و عمر) باضافه ابوعبیده بن جراح حضور داشتند. در چنین مکان و زمان و جوی آنان تصمیم گرفتند که ابوبکر بر مسند خلافت تکیه کند.
سؤال این است که آیا چنین تصمیم و امری بدون مشورت با نخبگان جامعه آن روز مانند علی (علیه السلام)، سلمان، ابوذر، مقداد، ابن عباس و زبیر تصمیم عاقلانه‌ای بود؟ آیا می‌توان بر آن اسم اجماع و بیعت کل را انتخاب کرد؟
اینکه بعداً مردم با خلیفه اول بیعت کردند، بحث دیگری است، اما سؤال در منطقی و مشروع بودن تصمیم و اصل شورا و نشست سقیفه است که بدون حضور نخبگان جامعه و مخصوصاً حضرت علی (علیه السلام) که یک طرف مهم بلکه محور قضیه بود، انجام گرفت.

اعتراض حضرت علی (علیه السلام) به سقیفه

مقام و جایگاه ویژه از جمله عدالت حضرت نزد اهل سنت و عصمت حضرت نزد شیعه ثابت است- وی در چند جا مشروعیت سقیفه را زیر سؤال برده است، از جمله خطاب به ابوبکر فرمود: چگونه با تمسک به شورا خلیفه شدی در حالی که اصل مشورت‌دهندگان در آن غایب بودند:
و ان کنت بالشوری مَلکتَ امورهم فکیف بهذا و المشیرون عُیَّب. (2)
حضرت در جای دیگر با اشاره به استدلال ابوبکر به لزوم انتخاب خلیفه از میان قریش و اقوام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- که در واقع بسترسازی برای حکومت خود بود- فرمود:
احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة. (3)
حضرت علی (علیه السلام) با تذکار این نکته که بیعت با وی فلته و شتابزده انجام نگرفته، به صورت مفهومی و کنایه بیعت خلیفه اول را شتاب‌زده می‌خواند.
لم تکن بیعتکم ایایّ فلتة. (4)
وقتی حضرت را با اکراه نزد ابوبکر جهت بیعت بردند، حضرت ضمن پاسخ منفی استدلال می‌کند که:
انا الحق بهذا الأمر منکم لا ابایعکم و انتم اولی بالبیعة لی، اخذتم هذا الأمر من الانصار و احتجتم علیهم بالقرابة من رسول الله فاعطوکم المقادة و سلّموا الیکم الأمارة و انا احتج علیکم بمثل ما احتججتم به علی الأنصار فانصفونا ان کنتم تخافون الله من انفسکم و اعرفوا لنا من الأمر مثل ما عرفت الأنصار لکم و الا فبؤوا بالظلم و انتم تعلمون. (5)
من به حکومت از همگی شما شایسته و مستحق هستم، من با شما بیعت نمی‌کنم و این شما هستید که با من باید بیعت کنید. شماها [ابوبکر و عمر در سقیفه] در تخریب موضع انصار حکومت را به این بهانه و استدلال که به پیامبر از جهت قومی نزدیک هستید، قبضه کردید، آنان نیز حکومت را به شما تسلیم کردند.
من نیز در اینجا به مثل منطق شما بر انصار احتجاج می‌کنم، اگر از خدا خوف دارید در حق ما انصاف را مراعات کنید و اعتراف کنید که حکومت حق ماست چنان‌که انصار اعتراف کردند، وگرنه به ظلم و ستم‌گری برمی‌گردید در حالی که به آن آمر آگاهید.
عمر در این هنگام حضرت را تهدید می‌کند که تو توقیف خواهی شد تا اینکه بیعت کنی. (6)
حضرت در جواب وی فرمود:
احلب یا عمر حلباً لک شطره. اُشدُد له الیوم امره لیرد علیک غداً. (7)
از پستان خلافت بدوش که نصف آن بر توست و آنان را امروز محکم گیر تا اینکه فردا به تو پس داده خواهد شد.
حضرت در ادامه مهاجران را نصیحت می‌کند که مبادا حکومت را از اهلش خارج کنند. (8) حضرت در اینجا تأکید می‌کند چنین امری به منزله تبعیت از هوای نفس و دوری از حق خواهد بود.
فلاتتبعوا الهوی فتزدادوا من الحق بُعدا. (9)
این منطق حضرت که حاکمان معاصر خود را به برگشت به ظلم و دوری از صراط حق وصف می‌کند، دلیل بر غصب حق مسلم خویش و ارتکاب خلاف شرع است وگرنه این استدلال حضرت معنا نخواهد داشت، اگر حضرت به صرف اولویت و نه نصب استدلال می‌کند و دیگران نیز شایسته و نه شایسته‌تر هستند دوری از حق و گرفتاری به ظلم چه معنایی خواهد داشت؟

اعتراف خلیفه اول و دوم به شتاب‌زدگی سقیفه

اینکه سقیفه و تصمیم و انتخاب آن نه محصول مشاوره متخصصان و نخبگان جامعه بلکه یک عمل شتاب‌زده بود، مورد اعتراف برندگان آن نیز قرار گرفته است. ابوبکر اعتراف کرد که:
ان بیعتی کانت فلتة وفی الله شرها و خشیئت الفتنة. (10)
همانا بیعت من ناگهانی و شتاب‌زده صورت گرفت، خداوند از شر آن حفظ کند، من از فتنه ترسیدم.
عمر نیز مکرر به ناگهانی و شتاب‌آمیز بودن بیعت ابوبکر اعتراف می‌کرد:
کانت بیعة ابی بکر فلتة و قانا الله شرها. (11)

ب. انگیزه‌های دنیوی در بیعت سقیفه

اعضای شورای سقیفه از دو طیف مهاجران (ابوبکر، عمر، ابوعبیده بن جراح) و انصار (دو قبیله اوس و خزرج) شکل گرفته بود، انصار برخلافت سعدبن عباده از قبیله خزرج توافق نموده بودند، اما با ورود مهاجران و استدلال‌های ابوبکر و عمر مبنی بر عدم پذیرفتن حکومت انصار از سوی عرب و لزوم انتخاب خلیفه از نزدیکان پیامبر و همچنین وعده وزارت به انصار آنان به تفویض حکومت به مهاجران قانع شدند. (12) علاوه بر این، رقابت داخلی خود انصار بین دو قبیله اوس و خزرج- که سالیان طولانی پیش از اسلام در جنگ با یکدیگر بودند- نقش مهمی داشت، چرا که انتخاب خلیفه از میان یک قبیله پیروزی آن قبیله و به معنای باخت و شکست قبیله دیگری محسوب می‌شد، لذا هر دو قبیله به بازی باخت باخت روی آوردند و راضی شدند که خلیفه از میان مهاجران تعیین گردد.
نکته دیگر چه بسا درباره بیعت با خلیفه مهاجران، خزرج و اوس با یکدیگر مسابقه و رقابت می‌گرفتند، چرا که هر قبیله‌ای که زودتر با خلیفه مهاجران (ابوبکر) بیعت کند آن امتیازات بیشتری می‌توانست نصیب خود گرداند. چنان‌که بعض رهبران قبیله اوس خطاب به قبیله خود گفتند:
"به خدا قسم اگر خزرج بر شما حکومت کند این فضیلت برای آنان همیشگی خواهد ماند و در آن برای شما بهره و نصیبی نخواهد داد. پس به بیعت ابوبکر بشتابید. (13)"
به تعبیر صریح‌تر، انصار در جریان سقیفه به جای مراعات اصل شایسته‌سالاری در تعیین خلیفه به لحاظ منافع منطقه‌ای و در مرحله بعدی منابع قبیله‌ای و بالاخره به انتخاب یا عدم انتخاب از روی حسد روی آوردند و این مسئله در منابع تاریخی اهل سنت گزارش شده است.
چنان‌که ابوبکر جوهری (م 323 ق) گزارش می‌کند که بشیربن سعد خزرجی از روی حسد و کینه به کاندیدای انصار «سعدبن عباده»، به جای حمایت از او انتخاب خلیفه از طرف مهاجران و قریش دفاع نمود. جوهری ادامه می‌دهد که وقتی قبیله اوس مشاهده کرد یکی از رؤسای قبیله رقیب یعنی خزرج با ابوبکر بیعت کرد، رئیس اوس (اسیدبن حضیر) از روی حسد با ابوبکر بیعت کرد. (14)
از اینجا روشن می‌شود که انگیزه اولیه انصار در برپا کردن جریان سقیفه نخست تصاحب حکومت و خلافت از مهاجران بود و رضایت و اتفاق اولیه هر دو قبیله بر سعدبن عباده خزرجی نیز آن را نشان می‌دهد، اما اینکه آنان در این راه ناکام مانده و طیف مهاجران حاضر در سقیفه یعنی ابوبکر و عمر به پیروزی رسیدند، بحث دیگری است، اما نتیجه کار انگیزه مادی و دنیوی انصار را از صفحات تاریخ پاک نمی‌کند.
به دیگر سخن تاریخ نشان می‌دهد انصار با این عظمت و فداکاری در راه اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انسان‌های معصوم نبودند، آنان نتوانستند از منافع دنیوی و منطقه‌ای خود در تصاحب حکومت چشم بپوشند و مانند علی (علیه السلام) بدون توجه به حوادث و جریان‌های سیاسی روز به تغسیل، تجهیز و تدفین برترین انسان هستی بپردازند، بلکه با ترک این وظیفه دینی به فکر ریاست افتادند که از این منظر تاریخ و مؤمنان و عاشقان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل آنان را تقبیح می‌نماید و حداقل نمی‌ستاید.
نکته دیگر اینکه مورخان اهل سنت صریحاً انتخاب انصار را به حسد- که گناه کبیره است- نسبت می‌دهند و در اینجا هیچ اعتراضی بر عدالت صحابه وارد نمی‌کنند، اما وقتی شیعه کنار گذاشتن نص نبوی درباره حضرت علی (علیه السلام) را طرح می‌کند، اعتراض مظلومیت و عدالت صحابه بلند می‌شود. آیا این نشان نمی‌دهد که اهل سنت با یک منطق داوری نمی‌کنند و به اصطلاح عوام مصداق: یک بام و دو هوا نیستند؟!

ج. بیعت با اکراه و اجبار

ادعای اجماع و اتفاق امت در بیعت با خلیفه اول ادعای درستی نیست، چرا که خلیفه اول مخالفان زیادی داشت که برخی اصلاً بیعت نکردند که سعدبن عباده کاندیدای اول سقیفه یکی از آنان است که اشاره خواهد شد. برخی نیز با اکراه و اجبار و به عبارتی با تهدید و فشار به بیعت تن دادند. نمونه بارز آن تحصن برخی از یاران حضرت علی (علیه السلام) در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که با تهدید به آتش زدن خانه و دستگیری تحصن‌کنندگان مانند زبیر مجبور به بیعت شدند. (15) با وجود تهدید حضرت علی (علیه السلام) تا شش ماه [زمان وفات همسرش حضرت زهرا (سلام الله علیها)] از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید. بعد از آن با تشخیص مصالحی بیعت کرد.
در همان ابتدا- بنا به گزارش مورخان اهل سنت- کسانی که از بیعت با ابوبکر استنکاف می‌نمودند، با ضرب و شتم به بیعت و گذاشتن دست خود به دست ابوبکر مجبور می‌شدند. «شاء ذلک او أبی». (16)
سلمان فارسی اذعان می‌کند که بیعتش بعد از دستگیری و اعمال فشار فیزیکی انجام گرفته است. (17)
بیعت ابوذر و مقداد و زبیر نیز چنین انجام گرفت. (18)

د. مخالفان کاندیدای سقیفه

اهل تاریخ و پژوهش مواضع سیاسی و دینی صحابه را بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به پنج گروه و به اصطلاح امروزی حزب تقسیم می‌کنند:
الف. حزب سعدبن عباده رئیس خزرج از انصار؛
ب. حزب ابوبکر و عمر و جمعی از مهاجرین؛
ج. حزب علی و بنی هاشم و کثیری از انصار و اندکی از مهاجرین که تنها خواستار بیعت با علی (علیه السلام) بودند؛
د. حزب عثمان بن عفان از بنی‌امیه؛
هـ. حزب سعدبن وقّاص و عبدالرحمن از بنی‌زهره.
سعدبن عباده که رئیس انصار و در سقیفه کاندیدای نخست انصار برای خلافت بود، از بیعت با ابوبکر و همچنین عمر و نیز شرکت در مراسم عبادی جمعی دولتی امتناع می‌ورزید و به خلافت آنان بی‌اعتنا بود تا اینکه حکومت وی را در منطقه حوران در سرزمین شام به قتل رساند و شایع نمودند که جن او را کشته است!
زبیربن بکار می‌گوید: اکثریت مهاجرین و جمعی از انصار تردیدی نداشتند که علی (علیه السلام) صاحب حکومت بعد از پیامبر است.
و کان عامة المهاجرین و جلّ الانصار لایشکّون ان علیاً هو صاحب الأمر بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). (19)
یعقوبی نیز در تاریخ خود نسبت فوق را به مهاجران و انصار می‌دهد:
و کان المهاجرون و الانصار لا یشکون فی علیّ. (20)
مورخان گزارش می‌کنند که قبل از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) احدی از بنی‌هاشم با ابوبکر بیعت نکرد. (21)
جمعی از یاران حضرت علی (علیه السلام) که مخالف بیعت با ابوبکر بودند مانند زبیر در خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تحصن کردند و بدین‌سان مخالفت خود با انتخاب ابوبکر را رسماً اعلان نمودند تا اینکه عمر با تهدید و اکراه مانند آتش زدن خانه آنان را از خانه خارج نمود. (22)
جمعی از صحابه معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالف خلافت ابوبکر و موافق خلافت حضرت علی (علیه السلام) بودند که اینجا به اسامی آنان اشاره می‌شود: 1. عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 2. زبیر 3. ابوایوب انصاری 4. سلمان فارسی 5. ابوذر غفاری 6. مقداد 7. عمار یاسر 8. بریده أسلمی 9. ابوهیثم بن تیهان 10 و 11. سهل و عثمان فرزندان حنیف 12. خزیمة بن ثابت (ملقب به ذوالشهادتین) 13. ابیّ بن کعب 14. فروة ابن عمرو 15. سعدبن ابی وقاص. (23)

اعتراف جمعی از صحابه به امامت حضرت علی (علیه السلام)

جمعی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به پیروی از روایات آن حضرت از همان ابتدا اهتمام و ارادت خاصی به حضرت علی (علیه السلام) داشتند و می‌توان گفت شیعیان و مریدان حضرت علی (علیه السلام) از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشئت و رشد یافته است. آنان حضرت علی (علیه السلام) را فرد برتر و افضل و وصی و خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانستند. برخی از اهل سنت منصف مانند الدوری به وجود طرفداران و به اصطلاح حزب شیعیان و علی (علیه السلام) پیش از جریان سقیفه اعتراف دارند. (24)
ابوحاتم رازی می‌گوید: شیعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لقب کسانی بود که علی (علیه السلام) را دوست می‌داشتند مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر. (25)

1. سلمان فارسی:

وی از صحابه برجسته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که حضرت او را به اهل بیت خود ملحق نمود. سلمان حضرت علی (علیه السلام) را فصل‌الخطاب، دارای علم وصایا و به منزله هارون برای موسی توصیف می‌کند (26) و از بیعت خود با حضرت به عنوان امامت خبر می‌دهد:
بایعنا رسول الله علی النصح للمسلمین و الأتمام بعلی بن ابی طالب و الموالاة له. (27)

2. ابن عباس:

وی که پسرعموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به عنوان یکی از رجال برجسته و مفسر قرآن مطرح بود، در پاسخ توجیه خلیفه دوم مبنی بر کراهت قریش و انتخاب حضرت علی (علیه السلام) به دلیل جمع شدن خلافت و نبوت در یک خاندان علت واقعی امثال عمر را چنین بیان داشت:
آنان نسبت به آنچه خداوند نازل کرده بود، کراهت داشتند. (28)
وی در گفتگو بلکه در مناظره‌ای که با خلیفه دوم داشت و او حضرت علی (علیه السلام) را به مطرح کردن خود به عنوان خلیفه متهم می‌کرد، ابن عباس در پاسخ عمر استدلال کرد که علی (علیه السلام) خود را مطرح نمی‌کند، بلکه این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که وی را به خلافت نصب کرد اما از او گرفته شد.
قد رشحه لها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فصرفت عنه. (29)

3. خزیمة بن ثابت:

وی از انصار و ملقب به «ذوالشهادتین»، پس از بیعت با حضرت علی (علیه السلام) گفت:
ای مردم! ما رایزنی کردیم و برای دین و دنیای خود مردی را برگزیدیم که رسول خدا او را برای ما برگزیده بود. (30)

4. حجر بن عدی:

پس از رسول خدا ولایت در او قرار گرفت و رسول خدا و به وصایت وی پس از خود راضی بود. (31)

5. نعمان‌بن عجلان انصاری:


کیف التفرق و الوصی امامنا *** لاکیف الا حیرة و تخاذلا (32)

6. مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب:


فیکم وصی رسول الله قائدکم *** و صهره و کتاب الله قد نشرا (33)

7. ابوذر غفاری:

وی در دوران خلافت سه خلیفه اول حضرت علی (علیه السلام) «امیرالمؤمنین» می‌خواند که در آن پیام بلکه پیام‌های مهم و ظریفی نهفته است. وی در موسم حج در برابر حجاج سخنرانی می‌کرد و می‌گفت:
فینا أیتها الأمة المتحیرة بعد نبیها لو قدّمتم من قدّمه الله و رسوله و أخرتم من أخّره الله و رسوله لما عال ولیّ الله و لا طاش سهم فی سبیل‌الله و لااختلفت الامة بعد نبیها. (34)
ای امت متحیر بعد از پیامبر! اگر شخصی را که خدا و رسولش مقدم داشته شماها مقدم می‌داشتید و اگر به عقب می‌راندید کسی را که خدا و رسولش به عقب رانده است ولیّ خدا (علی (علیه السلام)) تنها و غریب نمی‌ماند و فرایض الهی از میان نمی‌رفت و امت بعد از پیامبرش راه اختلاف را پیش نمی‌گرفتند.
وی سپس برای تأیید و اثبات مدعایش به احادیث نبوی مانند حدیث اخوت و وزارت علی (علیه السلام) استناد می‌کرد. (35)
همو خطاب به قریش هنگام بیعت با ابوبکر گفت:
یا معشر قریش! ترکتم قرابة رسول الله و الله لیرتد جماعة من العرب و لتشکن فی هذا الدین و لو جعلتم الأمر فی اهل بیت نبیکم ما اختلف علیکم سیفان و الله لقد صارت لمن غلب و لتمطحنّ الیها عین من لیس بأهلها ان علیّا هو الصدیق الاکبر و هو الفاروق بعد رسول الله یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب الدین. (36)

8. مقداد:

مقداد در روز سقیفه به علی (علیه السلام) گفت:
ان أمرتنی لأضربنّ بسیفی و ان أمرتنی کَفَفتُ، فقال له: أکفف. (37)
وی درباره خلافت عثمان گفت:
"اگر یار و انصاری داشتم با قریش برای خلافت علی (علیه السلام) به قتال برمی‌خاستم، چنان‌که با آنان در زمان پیامبر جنگیدم. (38)"
وی در مناظره با عبدالرحمن بن عوف- که نقش کلیدی در خلافت عثمان ایفا نمود- ضمن اظهار تعجب خود از انتزاع حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهل بیتش با تمجید از اهل بیت به وی یادآور می‌شود که شما شخصیتی که به حق امر می‌کند و با آن عدالت تجسم می‌یافت را ترک کردید؛ اگر من یارانی پیدا می‌کردم با قریش می‌جنگیدم، چنان‌که با آنان در جنگ بدر در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیدم.
اما و الله لقد ترکت رجلا من الذین یأمرون بالحق و به یعدلون، امّا و أیم الله یا عبدالرحمن لواجد علی قریش انصارً لقاتلتهم کقتالی ایاهم مع رسول الله یوم بدر.
عبدالرحمن در ادامه مناظره او را از فتنه و اختلاف [البته به زعم خود] بر حذر می‌دارد، لکن مقداد پاسخ می‌دهد که دعوت به حق والیان فتنه نیست. (39)

9. عمار یاسر:

وی از پیشگامان صحابه خالص پیامبر بود که حضرت در وضعش مدح بسیار نموده از جمله قاتلان وی را «فئه باغیه»- که به جهنم واصل خواهند شد- توصیف نمود. عمار در جنگ جمل در لشکر حضرت علی (علیه السلام) توسط معاویه به شهادت رسید.
وی در جریان تعیین خلیفه سوم توسط شورای برگزیده عمر گفت:
یا معشر قریش! اما اذا صرفتم هذا الأمر عن اهل بیت نبیکم ههنا مرة و ههنا مرة اخری فما أنا بآمن مَن أن یترعه الله منکم فیضعه فی غیرکم کما نزعتموه من اهله و وضعتموه فی غیر اهله. (40)
به کدام سوی حکومت را از اهل بیت پیامبرتان سوق می‌دهید؟! آن را از اهلش کنده به نااهلش سپردید.

10. ابوسعید الخدری:

ابوهارون عبدی می‌گوید من بر مذهب خوارج بودم تا اینکه از ابوسعید خدری شنیدم که می‌گفت:
"مردم به پنج امر مأمور شدند که چهار امر را انجام و یکی را ترک نمودند، شخصی پرسید آن چهار امر چیست؟ گفت: نماز، زکات، روزه، حج، من پرسیدم آن یکی چیست که مردم ترک کردند؟ گفت: ولایت علی‌بن ابی‌طالب، پرسیدم آیا آن در کنار چهار واجب فریضه واجب بود؟ گفت: نعم هی مفروضة معهنّ. (41)"

11. عمروبن الحمق:

وی از صحابه پیامبر و قبل از فتح مکه اسلام آورد و از یاران مخلص حضرت علی بود، وی توسط حاکم کوفه «زیاد» در زمان زمامداری معاویه بعد از فرار دستگیر و به شهادت رسید. (42)
سیدحیدر آملی در کتاب خود الکشکول فیما جری علی آل رسول بیش از صد صحابه را نام برده که ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) را در شهرهای مختلف تبلیغ می‌کردند. علامه شرف‌الدین در کتاب الصول المهمة خود اسامی دویست شیعه حضرت علی (علیه السلام) و محمدحسین کاشف‌الغطاء اسامی سیصدتن از اصحاب شیعه را آورده‌اند.

هـ تأملی در حدیث «لاتجتمع امتی علی الخطا»

گفته شد که اهل سنت برای مشروعیت بخشیدن به اجماع ادعایی خود به حدیث نبوی مزبور استناد کردند که در تحلیل آن به نکاتی اشاره می‌شود:

الف. خبر واحد:

اولین نکته‌ای که درباره‌ی حدیث مزبور وجود دارد خبر واحد بودن آن در منابع خود اهل سنت است، در حالی که درباره مسائل کلامی و اصول اعتقادی خصوصاً مسئله مهمی چون حکومت و خلافت باید به دلیل و منبع قطعی تمسک کرد، چه فراوان اهل سنت روایات دال بر امامت حضرت علی (علیه السلام) را که در منابع خودشان هم نقل شده است را به صرف اینکه خبر مزبور واحد است و در کتب صحیحه و سته آنها نقل نشده است را نپذیرفتند، اما چگونه آنان مشروعیت اصل تئوریک خود یعنی مشروعیت خلافت اولین خلیفه خود را با حدیث واحد می‌خواهند ثابت کنند؟ چه بسا انتظار هم داشته باشند شیعه آن را بپذیرد؟

ب. عدم تحقق موضوع حدیث:

نکته دیگر اینکه حدیث مزبور دلالت دارد که در صورت تحقق اجماع امت اسلام بر امری در آن خطا راه نخواهد یافت که ظاهر بل نص آن اراده همه یعنی اجماع همه امت آن هم با اختیار و تأمل و مشاوره با نخبگان قوم است که ثبوت همچنین اجماعی امر مشکل است، خصوصاً درباره موضوع بحث یعنی بیعت با خلیفه اول که توضیح مفصل آن داده شد که اولاً: اجماعی در آن نبوده، بلکه مبدأ آن به تصمیم دو و سه نفر برمی‌گردد، ثانیاً: آن بدون مشاوره و به تعبیری خود برپاکنندگان خلافت به صورت عجولانه و شتابزده «فلتة» صورت گرفته است و ثالثاً: اصل مشورت‌دهندگان یعنی امثال علی (علیه السلام)، ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر در آن غایب بودند. رابعاً: آن اجماعی هم که تحقق یافته حداقل برخی از بیعت‌کنندگان با زور و اکراه بیعت کردند. نکته آخر اینکه برخی مانند سعدبن عباده کاندیدای اول سقیفه تا آخر عمر خود از بیعت استنکاف نمود.
بنابراین حدیث مزبور در مورد خلافت به ادله پنج‌گانه فوق جاری و ساری نیست تا با توسل به آن مشروعیت اصل بیعت و خلافت خلیفه اول ثابت شود. (43)

و. توجیه نصوص

مخالفان حضرت علی (علیه السلام) با بهانه‌های مختلف به توجیه نص پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) دست می‌زنند که عناوین آنها عبارتند از: 1. بیان افضلیت 2. حمل بر کاندیداتوری 3. اختصاص به امر هدایت 4. اصل ترتب 5. ضرورت 6. متوقف به اقدام حضرت 7. متوقف بر بیعت.

ز. اختفای نص و فراموشی آن

عامل دیگری که موجب رویکرد مردم به خلیفه اول و بی‌توجهی به حضرت علی (علیه السلام) شد جهل یا فراموشی آنان، اصل نصب حضرت بوده است که این نکته را جواب صحابه مانند بشیر بن سعد تأیید می‌کند. وقتی که حضرت با یادآوری و اولویت و مسئله نص خواستار بیعت با خودش می‌شود، آنان جواب می‌دهند که اگر این مسئله را زودتر و پیش از بیعت با ابوبکر به ما یادآور می‌شدی، دو نفر هم پیدا نمی‌شد که درباره تو اختلاف کنند. (44)

ح. جلوگیری از شیوع نظریه «نص»

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان و حوادث مختلف مانند غدیرخم بر امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) نص و تأکید کرده بود، لکن مخالفان حکومت حضرت و آنانی که حکومت را برای خودشان در نظر گرفته بودند، از همان زمان‌ها درصدد جلوگیری از شیوع و رسمیت یافتن مسئله نص و انتصاب حضرت علی (علیه السلام) به امامت و حکومت برآمده بودند، نمونه بارز آن جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حکومت بود.
وقتی به هر علتی زمام حکومت و قدرت به دست مخالفان حضرت و در واقع مخالف اصل نصب افتاد، روشن است آنان به هر نحو ممکن درصدد تضعیف نظریه فوق و یا توجیه آن به منظور مقابله با بحران مشروعیت حکومت خود برخواهند آمد. یکی از این راهکارها اجبار مردم و صحابه به بیعت با خلیفه سقیفه است که تفصیل آن در تاریخ ثبت شده است.
در سایه چنین جوی بود که طرفداران اصل نصب و یا آگاهان از آن جرئت ابراز آن- چه رسد به تبلیغ آن- را نداشتند و این مسئله نه در تأیید و صدق یک نظریه بلکه در شیوع آن تأثیرگذار خواهد بود. شاهد دیگر بر این مطلب فراموشی یا بی‌توجهی به روز و حادثه غدیر در خلافت سه خلیفه اول بود که یاد و زنده کردن آن با مصالح حکومت‌های وقت ناسازگار بود، اما بعد از امامت حضرت علی (علیه السلام) آن حضرت به این مسئله اهتمام خاص داشت.

ط. قرائت سکولار از نص

یک عامل دیگری که موجب دوری مردم از اصل نصب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روی آوردن آنان به خلافت ابوبکر شد، قرائت دنیوی و به اصطلاح سکولار از نصوص نبوی در حوزه دنیاست. آنان و به تعبیر دقیق بعض صحابه روایات و نصوص پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) در حوزه دین را به عنوان وحی آسمانی پذیرا بودند، اما در قلمرو دنیا این اعتقاد را داشتند که خودشان در عمل به این نصوص آزاد و مختارند، از این‌رو با وجود علم به نصوص امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) به همین علت از التزام به آن اجتناب و گزینه دیگری را انتخاب کردند. (45)

ی. حذف علی (علیه السلام) به بهانه‌های واهی

حضرت علی (علیه السلام) با وجود اینکه بعد از رحلت پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله و سلم) در سنین جوانی (33 ساله) بود، لکن برحسب نصوص متعدد خود را سزاوار و یگانه فرد لایق و احق به حکومت می‌دانست، این نکته مورد اذعان مخالفان حکومت وی نیز قرار گرفته است. اینجا این سؤال مطرح می‌شود پس چرا مردم و به تعبیر دقیق سردمداران امور از انتخاب حضرت روی برگردانده و گزینه ابوبکر را تعیین نمودند؟
با نیم‌نگاهی به تاریخ روشن می‌شود که مخالفان حضرت و در رأس آنها عمر به بهانه‌های مختلفی دست زدند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: الف. جوانی ب. اهل مزاح بودن ج. عدم حمایت اعراب از حضرت د. حب قبیله خود.
با تأمل در دلایل خلیفه دوم معلوم می‌شود هیچ‌کدام از آنها نمی‌تواند توجیه‌کننده عمل وی در حذف حضرت علی (علیه السلام) با اعتراف به شخصیت بی‌نظیر حضرت گردد، بلکه بر همه مسلمانان صدر اسلام اعم از مهاجر و انصار لازم بود که زمام حکومت را هم بنابر شخصیت منحصره حضرت و هم نصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به حضرت تحویل داده و در رکاب آن حضرت در پایداری اسلام قدم برمی‌داشتند. حاصل آنکه رویکرد یا روی‌گردانی مردم از حکومت یا حاکمی هرچند می‌تواند بستر حکومتی را فراهم یا آن را ساقط گرداند، اما بر صدق، قانونیت، حقانیت و مشروعیت الهی آن نفیاً و اثباتاً دلالت نمی‌کند و این گفتار قدما که: «الناس علی دین ملوکهم» هرچند کلیت ندارد، اما به نظر می‌رسد که غلبه داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابوالحسن اشعری، الأبانة، صص 145 و 126؛ ابن حزم، الفصل، ج3، ص 15؛ شرح المواقف، ج8، صص 386 و 385؛ شرح المقاصد، ج3، ص 491؛ ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج3، ص 428. شیخ الأزهر سلیم بشری.
2. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1، ص 132؛ السقیفه و فدک، ص 70.
3. نهج‌البلاغه، خطبه 68، نامه 28؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج2، ص 25 و ج17، ص 164.
4. نهج‌البلاغه، نامه 136.
5. السقیفه و فدک، ص 60؛ شرح نهج‌البلاغه، ج6، ص 11؛ الأمامة السیاسة، ج1، ص 28.
6. فقال عمر: انک لستَ متروکا حتی تبایع». (السقیفه و فدک، ص 60).
7. همان، ص 61؛ الأمامة السیاسة، ج1، ص 29.
8. «یا معشر المهاجرین الله الله لاتخرجوا سلطان محمد عن داره و بیته الی بیوتکم و دورکم و لاتدفعوا اهله عن مقامه فی الناس و حقه. فوالله یا معشر المهاجرین لنحن أحق بهذالأمر منکم». (السقیفه و فدک، ص 61).
9. همان.
10. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1، ص 132؛ السقیفه و فدک، ص 70.
11. سیره ابن هشام، ج4، ص 308؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج2، ص 25 و ج17. ص 164.
12. «قال ابوبکر: فنحن الأمراء و انتم الوزراء لاتفتون بمشورة و لا نقضی دونکم الأمور ... قال عمر: و الله لاترضی العرب ان یؤمّروکم و نبیها من غیرکم ...» (تاریخ طبری، ج2، ص 515؛ تاریخ کامل، ج2، ص 325).
13. «والله لئن ولیتها الخزرج علیکم مرة لازالت لهم علیکم بذلک الفضیلة و لاجعلوا لکم معهم فیها نصیباً ابدا، فقوموا فبایعوا ابابکر». (همان)
14. «فلما رأی بشیربن سعد الخزرجی ما اجتمعت علیه الأنصار من تأمیر سعدبن عبادة و کان حاسداً له و کان من سادة الخزرج قام فقال ... و لمارأت الأوس ان رئیساً من رؤسا الخزرج قد بایع قام اسیدبن حضیر و هو رئیس الأوس فبایع حسد ایضاً». (السقیفه و فدک، ص 59).
15. شرح نهج‌البلاغه، ج2، ص 56؛ السقیفه و فدک، صص 38 و 70- 72؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 126، الامامة السیاسة، ص 12.
16. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1، ص 219؛ السقیفه و فدک، ص 46.
17. کتاب سلیم بن قیس، ص 158.
18. همان.
19. الأخبار الموفیات، ص 580؛ شرح نهج‌البلاغه، ج6، ص 21.
20. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124؛ باب فی سقیفه.
21. اسدالغابة، ج3، ص 329؛ تاریخ کامل، ج2، ص 321؛ مروج‌الذهب، ج2، ص 316.
22. شرح نهج‌البلاغه، ج2، صص 49 و 50.
23. نقل از: موسوعة الامام علی، ج3، ص 34 و نیز: عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج1، ص 198؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج4، ص 247؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124.
24. مقدمة فی تاریخ الأسلام، ص 48.
25. ابوحاتم رازی، کتاب الزینة، ص 259.
26. کنزالعمال، ج4، ص 8، ح 9223.
27. کتاب سلیم، صص 156 و 159؛ ابن جوری، صفوة الصفوة، ج1، ص 215؛ معالم‌التنزیل، حاشیه خازن، ج5، ص 187؛ الشیعة فی‌المیزان، ج1، صص 60 و 196.
28. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج12، ص 53.
29. همان، ص 80.
30. المعیار و الموازنة، ص 54.
31. شرح نهج‌البلاغة ابن ابی‌الحدید، ج1، صص 9-143.
32. همان، ص 149.
33. همان، ص 150.
34. تاریخ یعقوبی، ج1، ص 120؛ و با ترجمه فارسی، ج2، ص 66؛ شرح الأخبار، ج2، ص 500؛ نثر الدرر، ج2، ص 177؛ کتاب سلیم، ص 156؛ بحار، ج27، صص 319 و 320.
35. ر. ک: متقی، کنزالعمال، ج7، ص 305، چاپ حیدرآباد و ج13، ص 119؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج9، ص 169.
36. اسدالغابة، ج5، ص287؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 120؛ کنزالعمال، ج7، ص 305؛ شرح نهج‌البلاغه، ج9، ص 169.
37. کتاب سلیم‌بن قیس، ص 156.
38. «لو أجد علی قریش انصارً لقاتلتُهم کقتالی ایاهم مع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم بدر» (مروج‌الذهب، ج1، ص 310، باب الثورة علی عثمان).
39. شرح نهج‌البلاغه، ج9، ص 57؛ مروج‌الذهب، ج2، ص 361؛ تاریخ کامل، ج3، ص 71؛ الشیعه فی المیزان، ج1، ص 62.
40. مروج‌الذهب، ج1، ص 310، باب الثورة علی عثمان.
41. شواهدالتنزیل، ج1، ص 257؛ الشیعه فی المیزان، ج1، ص 63.
42. شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص 181؛ المعیار و الموازنة، ص 130؛ وقعة صفین، ص 103.
43. ر. ک: رضوانی، امام‌شناسی، ج2، ص 39.
44. ر. ک: السقیفه و فدک، ص 61.
45. ر. ک: المراجعات، نامه 17.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها