نفی علم غیب در بعض روایات

شاید این سؤال یا شبهه طرح شود که اگر اصل علم غیب و به تعبیر دقیق‌تر علم لدنی امامان اصل مسلم است، چرا در بعض روایات نفی شده و بعض امامان در پاسخ اصحاب آن را انکار می‌کردند؟
سه‌شنبه، 30 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نفی علم غیب در بعض روایات
 نفی علم غیب در بعض روایات

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی


 

شاید این سؤال یا شبهه طرح شود که اگر اصل علم غیب و به تعبیر دقیق‌تر علم لدنی امامان اصل مسلم است، چرا در بعض روایات نفی شده و بعض امامان در پاسخ اصحاب آن را انکار می‌کردند؟

تحلیل و بررسی

در نقد این شبهه به نکات ذیل اشاره می‌شود:

الف. توجه به مخاطب مقصّره (1)

در قرآن کریم علم غیب از اختصاصات خداوند شمرده شده است. «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ» (2). (3)
بعضی مردم حتی شیعیان عوام نمی‌توانستند بپذیرند که علم غیب اختصاصی خداوند علم غیب ذاتی و استقلالی، اما علم غیب امامان علمی از علم الهی است، آنان در هر دو صورت نسبت علم غیب به امام (علیه السلام) را برنمی‌تابیدند. لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، نسبت علم غیب به خود را نفی و انکار می‌کردند. نمونه آن اعتراض یکی از لشکریان حضرت علی (علیه السلام) است، وقتی حضرت از فتح بصره خبر می‌دهد، بر حضرت اعتراض نمود که آیا تو علم غیب می‌دانی؟! حضرت در پاسخ فرمود: این علم غیب نیست، بلکه علم فراگرفته از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (4)

ب. توجه به مخاطب غالی

بعض شیعیان و مخاطبان ائمه نیز از طرف دیگر ساده‌ و به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند و لذا با مشاهده کوچک‌ترین علم غیب ائمه آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی نشانده و از غلو سردرمی‌آوردند، بر این اساس وقتی امامان احساس می‌کردند که در سائل یا مخاطب خودش زمینه غلو وجود دارد، بالفور به مقابله با آن برمی‌خواستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین می‌بردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است. به عنوان مثال سدیر از یاران نزدیک امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داودبن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غصبناک وارد شد و فرمود:
"تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدام‌یک از اتاق‌هاست."
سدیر ادامه می‌دهد وقتی حضرت از مجلس خارج و وارد منزل خود شد، من، ابوبصیر و میسّر وارد خانه وی شده و به عنوان سؤال عرض کردیم تو درباره گم شدن کنیز خود این حرف را می‌زنی، در حالی که ما می‌دانیم که تو دارای علم کثیر هستی، البته ما نسبت علم غیب به تو نمی‌دهیم.
حضرت در جواب با اشاره به آوردن تخت بلقیس توسط شخصی که ذره‌ای از علم کتاب داشت، فرمود:
"او قطره‌ای از علم کتاب داشت، اما تمام علم کتاب پیش ماست. (5)"
از این فراز تاریخی می‌توان به روشنی تحلیل کرد که حضرت در بیان موضع خود حال عوام و خواص را ملاحظه می‌فرمودند.

ج. نفی علم استقلالی نه تابع

وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علم غیب به نظر می‌رسد این است که مقصود ائمه از نفی علم غیب، علم غیب استقلالی است، به این معنی که امامان مدعی علم غیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است، حتی علم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الهی نشئت می‌گیرد و اگر در آیه‌ای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علم غیب را از خود نفی می‌کند، همان معنای استقلالی آن است. (6)
خوشبختانه این معنا از علم غیب در روایات نیز تبیین شده است، چنان‌که وقتی حضرت علی (علیه السلام) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟
حضرت با تبسمی فرمود:
لیس هو بعلم غیب و انما هو تعلم من ذی علم. (7)
حضرت در ادامه یادآور می‌شود خداوند علم غیب خویش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آن هم به من تعلیم داده است. این وجه جمع را اکثر عالمان شیعه متذکر شدند. (8)

د. نفی علم فعلی نه مطلق

نکته دیگر که از بعض روایات استنتاج می‌شود آن است که ائمه اطهار بالفعل همه علوم را نمی‌دانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا می‌کند، عمار ساباطی از امام صادق (علیه السلام) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود:
لا ولکن اذا اراد ان یعلم الشیء أعلمه الله ذلک. (9)

پی‌نوشت‌ها:

1. مقصّره به معنای کوتاهی است، و در اصطلاح علم کلام به شیعه‌ای اطلاق می‌شود که از درک صفات معنوی و کمالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص مانند عصمت و علم لدنی و الهام توصیف کند... .
2. انعام: 59 و نیز: نمل: 65؛ اعراف: 188.
3. بحار، ج25، صص 267 و 294، 322؛ الأحادیث الغیبة للأئمة اثنی عشر، سه جلدی.
4. نهج‌البلاغه، خطبه 128؛ شرح نهج‌البلاغه، ج8، ص 215.
5. کافی، ج1، ص 257.
6. اعراف: 188.
7. نهج‌البلاغه، خطبه 128؛ شرح نهج‌البلاغه، ج8، ص 215.
8. ر. ک: مجلسی، بحار، ج25، ص 268؛ المیزان، ج18، ص 196.
9. کافی، ج1، ص 258 و باب ان الأئمة اذا شاؤا علموا.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط