اصلاح طلبان مذهبي در اروپا(5)
هانري هشتم (1509-1547 م.)
اين مسأله به شرايط انگلستان در عصر جديد و زمينههاي حاشيهاي زندگي خصوصي هانري هشتم بر ميگردد كه زمينه را براي جدايي از كليساي رومي فراهم كرد. يكي از اين مسائل جنگ انگلستان با فرانسه بود كه موجبات نارضايتي مردم انگلستان را فراهم كرد چرا كه آنها مخالف مداخله پاپها در امور انگلستان و ربودن سرمايه به وسيله آنها بودند. ولي مسائل حاشيهاي به زندگي خصوصي هانري مربوط ميشود كه با ازدواج وي مرتبط است. هنگام مرگ برادر هانري هشتم، يعني آرتور، احتمال اتحاد ميان اسپانيا و انگلستان وجود داشت. چرا كه آرتور قبل از مرگش با ازدواج خود با خاندان اسپانيا پيوند يافته و فرزند فرديناند و ايزابلا، يعني كاترين آراگون، را به همسري برگزيده بود و اين مساله احتمال وحدت دو كشور را تقويت ميكرد. منتهي با مرگ زودرس آرتور، هانري هشتم دست به اقدامي زد كه مسالهآميز شد و آن اينكه خواهان ازدواج با بيوهي برادر خود شد. در كليساي كاتوليك «مساله ازدواج» مطرح بود ولي طلاق وجود نداشت، وليكن پاپها در شرايط خاصي اين اختيار را داشتند كه به برخي از افراد نظير پادشاهان اجازه طلاق يا ازدواج مجدد را بدهند. اين مساله براي هانري هشتم مشكلاتي را ايجاد كرد، چرا كه كليسا بايد اجازه ميداد. به هر حال پاپ يوليوس دوم به اين كار رضايت داد و ازدواج صورت گرفت. ولي تمامي فرزندان هانري هشتم از اين همسرش دختر بودند كه همگي از دنيا رفتند و فرزندان پسرش به هنگام تولد مردند، به جز يك دختر به نام ماري. با گذشت زمان و با توجه به اين كه كاترين از هانري هشتم بزرگتر بود و ديگر امكان بچهدار شدنش وجود نداشت و اين فكر كه يك دختر نميتواند جانشين پادشاه انگلستان شود مساله ازدواج مجدد مطرح شد. از سوي ديگر خاندان تئودور خود را از هرج و مرج سياسي رهانيده و مصمم بودند كه سلطنت جديد پس از جنگ را بر پايه محكمي استوار كنند. منتهي اجازهي ازدواج مجدد را بايد كليسا صادر ميكرد و چون قبلاً چنين كاري انجام گرفته بود، ديگر امكان نداشت. اشراف انگلستان نيز راضي نبودند كه يك زن فرمانرواي اين كشور باشد و با ازدواج مجدد هانري هشتم موافق بودند. از سوي ديگر چنين كاري عملاً با موانعي مواجه بود، چرا كه كاترين برادرزادهاي داشت به نام شارلكن يا شارل پنجم و اين شخص بر اسپانيا و اتريش حكومت ميكرد. اين فرد كه بسيار قدرتمند بود در اين اواخر با پاپ اختلاف پيدا كرده و توانسته بود در يورش به رم پاپ را تحت كنترل خود درآورد. زماني كه هانري هشتم از پاپ خواست تا اجازه ازدواج مجدد را صادر كند هر چند كه پاپ به اين كار تمايل داشت ولي وجود نيروهاي شارلكن اين امكان را به او نميداد. ضمن اين كه شارلكن معتقد بود بعد از كاترين سلطنت انگلستان به وسيله ماري به اسپانيا خواهد پيوست.
هانري هشتم مدتي صبر كرد و سرانجام از صدر اعظم خود «وولسي» خواست تا از پاپ بخواهد كه به اين كار رضايت دهد. اما پاپ چنين رايي را صادر نكرد. در نتيجه هانري «وولسي» را از كار بركنار نمود و اين مساله موجب شد كه پاپ از صدور اجازه ازدواج صرف نظر كند. چرا كه پاپ مشكلاتي را در فلورانس و رم پيدا كرده بود كه با كمك شارلكن توانست مجدداً به قدرت برسد و به شارلكن قول مساعد داد كه در راه حل مساله ازدواج هانري هشتم اقدامي نكند.
هانري به دختر جواني به نام «آن بولين» علاقهمند بود و ميخواست كه با او ازدواج كند ولي لازمه اين كار طلاق كاترين بود كه پاپ اجازه آن را نميداد. پاپ تصور ميكرد كه هانري با گذشت زمان از اين ازدواج منصرف خواهد شد، ولي با اصرار و خودسريهاي هانري هشتم مواجه شد. هانري با مراجعه به كليساي كانتربري و اسقف اعظم از كليسا خواست تا مساله را فيصله دهد. وي اين گونه عنوان كرد كه ازدواج با بيوه برادر كار درستي نبوده است. بدين ترتيب آن ازدواج را ملغي اعلام و با دختر مورد علاقهاش ازدواج كرد. اين اولين شكاف بين كليساي انگلستان و كليساي كاتوليك رومي است و همين مساله سرانجام به جدايي دو كليسا انجاميد.
در عين حال كه پاپ، هانري را طرد كرد و طلاق را كانلميكن تلقي نمود، اما پاسخ هانري عبارت بود از قانون برتري كه در سال 1534 به موجب آن شاه انگليس در راس كليساي انگلستان قرار ميگرفت. ازدواج جديد همه مسائل هانري را حل نكرد چرا كه همسر جديد او نيز برايش فرزند دختري آورد. هانري چهار بار ديگر هم ازدواج كرد و به طور كلي شش مرتبه ازدواج كرد كه در هيچ كدام از آنها موفق نبود. ولي مساله رفرم به قوت خود باقي بود. انتخاب سرتوماس مور به جاي وولسي به صدر اعظمي، اجازه پيشرفت رفرم را داد. گام نخست او ياري گرفتن از اومانيستها و استادان دانشگاه براي پيشبرد رفرم بود. ابتدا رفرم به مسائل جزئي اكتفا كرد ولي بهتدريج گام اساسي برداشته شد و آن جدايي كليساي انگلستان از كليساي رومي بود. شخص هانري هشتم ضرورت اصلاحات را احساس كرده بود، ولي اين ضرورت بيشتر مادي بود تا مذهبي. بر اثر جنگ با فرانسه خزانه انگلستان خالي شده بود و يكي از علل ممانعت از خروج ارز انگلستان به سوي كليساي كاتوليك روم تامين منافع انگلستان و انباشت سرمايه براي جنگ بود. در عين حالي كه تامين منابع جديد نيز مد نظر بود.
هانري هشتم قوانيني را با حمايت پارلمان تدوين كرد. وقتي كه پارلمان را فراخواند عصر رفرم آغاز شد و اين پارلمان با اهداف هانري هشتم هيچ مخالفتي نكرد. در آنجا تصويب شد كه كشيشان حق ندارند بخشي از درآمدهاي خود را به سوي كليساي كاتوليك روم بفرستند و ديگر اينكه افراد حق ندارند شكايت خود را به نزد پاپ و ساير افراد مذهبي ببرند. بدين ترتيب عزل و نصبهاي اسقفها به عهده پادشاه گذاشته شد و رئيس عالي كليسا در انگلستان شخص پادشاه گرديد. اين اصلاحاتي كه در كليساي انگلستان صورت گرفت، كليساي انگلستان را به كليساي انگليكان تبديل كرد.(26) اساس و چهارچوب كليسا به صورت سنتي باقي ماند ولي رهبرياش به پادشاه رسيد. پادشاه در ساختار كليسا تغييراتي ايجاد نكرد. فقط هدف وي اين بود كه متون مذهبي به زبان انگليسي خوانده شود ولي تغييري اساسي در كليت كليسا رخ نداد. تا زماني كه برخي از مقامات مذهبي مخالفت نكرده بودند با مداخله پادشاه اين امر ادامه داشت. زماني كه سرتوماس مور، كه صدراعظم بود و به رهبري كليساي كانتربري نيز رسيده بود، با پادشاه مخالفت كرد بر اين عقيده بود كه برتري در اين امور حق پاپهاست و نه پادشاه و به همين دليل از كار بركنار شد و از آنجا كه با پاپ همراه گرديد به دستور هانري هشتم هم وي و هم جانفيشر اعدام شدند.(27) ولي چهار قرن بعد كليساي روم توماس مور را به سبب عملش به مقام قدسيان دين نايل ساخت. پس از اين شخص هانري هشتم شخصي به نام توماس كرومبل را به عنوان صدراعظم خود انتخاب كرد. اين شخص به دليل نياز مادي كليساي انگليكان به پول و تامين هزينههاي جنگ به يك منبع عالي نظر داشت و بدين شكل متوجه كليساها، ديرها و صومعهها گرديد. در انگلستان بدون ترديد صومعهها بيكار بودند و در اثر همين برداشت دولت افرادي را مامور كرد تا وضعيت آنها را بررسي كنند. نتيجه همان شد كه دولت ميخواست؛ يعني بيان شد كه صومعه و ديرها فاسدند و درآمدشان نيز باطل است. آنگاه دولت قوانيني را براي مصادره اموال ديرها و صومعهها صادر كرد. اين اموال جمعآوري شده روانه خزانه دولت شد و بدين ترتيب كليساي انگليكان ثروتمند گرديد. طوري كه دولت ميليونها پوند از طريق فروش اموال و زمينهاي مصادره شده به دست آورد. به طور كلي اراضي ديرها و صومعهها به فروش رسيد و بقيه آنها در اختيار سلطنت قرار گرفت. از سوي ديگر با تعطيل كردن مدارس دخترانه به تعليم و تربيت زنان مذهبي زيان فراواني وارد شد. اما بهترين مدارس پسرانه را پادشاه داير نگه داشت. بعضي از اين مدارس همچون مدرسه شاه در كانتربري بود و معلمان جديد جايگزين راهبان پير در دانشگاهها شدند. آموزشهاي جديد براي تعدادي از دانشجويان در نظر گرفته شده بود كه سريعاً گسترش يافت. در اين زمان مصوبات پارلمان چاپ ميشد و در دهكدهها يا روستاها به فروش ميرسيد و از اين طريق همه مردم از آنچه رخ ميداد مطلع ميشدند. با اين حال مخالفتهايي از سوي مردم صورت ميگرفت. از آنجا كه مردم، ديرها و صومعهها را كمك حال مستمندان ميدانستند و اشرافيت انگليسي نيز مخالف قدرتيابي روزافزون پادشاه بودند در نتيجه بين جامعه اشرافي و مردم مخالف تعطيلي ديرها و صومعهها اتحاد و همدلي ايجاد شد و شورش نجباي شمالي را به وجود آورد. منتهي اين شورشها فاقد سازماندهي بود و پادشاه آنها را سركوب كرد و اصلاحات همچنان به قوت خود باقي ماند.
بدين ترتيب هانري هشتم با قدرت و صلابت حركت رفرم را به پيش برد و رابطه كليساي رومي را با كليساي انگليكان به كلي قطع كرد و خود را رهبر كليسا در انگلستان ساخت. اما بخشي از اصلاحات مذهبي در انگلستان شكل جنبش پيوريتني داشت. از آنجا كه مردم انگلستان و بورژوازي تجاري انگليس خواهان كليسايي ارزان بودند و ميخواستند كه كليسا دولتي تنها نباشد و روزهاي تعطيلي در آن كم باشد تا مردم بيشتر به كار و تلاش بپردازند، به همين دليل خواهان آزادسازي كليسا از سلطه دولت شدند. اين امر به صورت جنبشي درآمد كه به آن جنبش پيوريتنيسم(28) گفته ميشود. پيوريتنها كساني هستند كه خواهان سادگي و خلوص در مذهب هستند. هدف آنها يك مذهب ساده، ابتدايي و اوليه بود كه بيآلايش و متناسب با اقتصاد سرمايهداري باشد.
از نظر پيوريتنها كليساي كاتوليك همه چيز را خراب كرده. و اناجيل را براي منافع خود تحريف نموده است. جنبش پيوريتني از آنجا كه از آغاز با حمايت رسمي دولت مواجه گشت به سرعت در انگلستان گسترش يافت و به تدريج كليساي غالب كليساي پيوريتني انگليكان شد. بدين شكل جنبش پروتستاني انگلستان شكل پيوريتني به خود گرفت. خصوصيات اين كليسا اين بود كه با منافع رشد سرمايهداري انگلستان انطباق داشت و جوابگوي منافع ملي انگلستان گرديد. به هر حال حركت رفرم مذهبي در انگلستان با شخصيت هانري هشتم پيوند ميخورد.(29) وي كه به سه زبان خارجي صحبت ميكرد و سواركار و موسيقيدان ماهري بود، با ازدواجهاي مسخره و متعدد خود نتوانست جانشين قابلي براي خود بيابد و براي نخستين بار در انگلستان مشاهده ميشود كه فرزندان دختر هانري هشتم، يعني ماري و اليزابت، جانشين او ميشوند. ماري كه در سال 1553 به تخت سلطنت نشست پسرفتي در زمينه مذهبي ايجاد شد و تقاضاي بازگشت به آيين كاتوليسيسم مشاهده گرديد. ماري براي رواج مذهب كاتوليك با سلطان اسپانيا فيليپ دوم ازدواج كرد، ولي با مخالفت مردم انگليس مواجه شد. مردم انگلستان با فيليپ و آيين اسپانيا به حدي مخالفت كردند كه ماري ناچار شد حدود 300 تن از آنان را به جرم مرتد بودن در آتش بسوزاند.(30)
پس از ماري، ملكه اليزابت به قدرت رسيد. اليزابت كه دختر «آن بولين» بود در سال 1558 به جاي ماري به سلطنت رسيد، هر چند كه از نظر پيروان كاتوليك او حرامزادهاي بيش نبود، اما در زمان وي به كمك اشرافيت به دوران رسيده رفرم شكل كامل خود را باز يافت و اين كشور يك كليساي رفرم شده يافت. در اين زمان كليساي انگليكان شكل خاص خود را گرفت و از نظر تشكيلات شبيه كليساي لوتران شد. اين كليسا به صورت كليساي دولتي درآمد و زير نظر سلطان انگلستان و از طريق پارلمان اداره ميشد. به استثناي پارهاي از موقوفات و ديرها كليساي انگليس اموال و ابنيه و تشكيلات داخلي كليساي قرون وسطي را حفظ كرد. به اين معني كه اسقفان و اسقفان اعظم كماكان در مجلس لردها ماندند. محاكم شرعي و حوزه فعاليت آنها در مسائلي چون عقد، ازدواج، وصايا و ماليات كه تمامي مالكان به عنوان باج به كليسا ميپرداختند در منطقه اداره يك نفر كشيش و حوزههاي آكسفورد و كمبريج همچنان باقي ماند. زبان طبقه روحانيون كه تاكنون لاتين بود به انگليسي تغيير يافت و كشيشان توانستند تاهل اختيار كنند. از نظر معتقدات ديني نيز سياست اليزابت به گونهاي بود كه اصول ديني را بسيار مبسوط و مبهم ساخت طوري كه پيروان تمامي عقايد و مذاهب بتوانند به آساني به آيين پروتستان گرايش يابند. در رساله معروف به 39 فصل كه اسقفان آن را تحرير و تدوين كردند، اصول مذهب انگليكان يا ديانت رسمي انگليسيها توجيه شده بود.(31) در عصر سلطنت اليزابت تاثيرات فراواني از نظريات كالون در اعتقادات ديني و آيين انگليكانيسم مشهود بود. حتي در اين زمان براي برطرف كردن اشكالات مذهبي در ايرلند نيز عين انگلستان كليسايي به نام كليساي ايرلند تاسيس شد كه با مخالفت مردم ايرلند مواجه شد. بدين ترتيب مردم ايرلند به دليل مخالفت با انگلستان پيرو آيين كاتوليك باقي ماندند.(32)
هر چند انگلستان سرزمين خارج از قاره اروپاست، ولي از نظر رفرم تحولاتي را به خود ديد و اين تحول زمينهساز بخشي از تحولات انقلابي انگلستان در قرن بعد گرديد. يعني با رشد مناسبات سرمايهداري در قرن هفدهم، انگلستان شاهد انقلابي بورژوايي خواهد شد كه از نخستين نمونههاي انقلابات عصر جديد است.
به هر حال حركت رفرم از حد يك كشور فراتر رفت و به صورت پديدهاي عام در اروپا درآمد و به تدريج غرب اروپا به طور كلي پذيراي آن شد. در حالي كه قسمت شرق اروپا يعني حوزه لهستان و يونان با اين مساله ارتباطي نداشتند. حركت رفرم در مناطقي انعكاس يافت كه مناسبات سرمايهداري و تحولات تجاري، بازرگاني ظاهر شده بود و نيازمند تفاسير جديدي از تفكرات ديني بود كه اين امر را اصلاحگران مذهبي را قوه به فعل در آوردند.
پی نوشت :
1. Pirenne, Henri; A History of Europe; p. 270.
2. A Political and Social History of Modern Europe; p. 130. And The Mainstream of Civilization; p. 379.
3. The English Reformation; p. 91.
4.تاريخ جهان نو؛ ج 1، ص 93.
5.همان جا.
6.همان؛ ص 96-98.
7.همان؛ ص 98.
8.loc. Cit.
9. A History of Europe; p. 54.
10. C. f.: Merel D’Aubigne; History of the Reformation in Europe in the Time of Calvin.
11. A History of Europe; p.293.
12.برخي از مورخان بر اين عقيدهاند كه كالون در اثر خود هيچ حقيقتي خارج از آن چيزي كه در درون كتاب مقدس است ندارد و از خود چيزي به آن نيفزوده است. به گونهاي كه همه كلمات نوشته شده او را به عنوان آيات خداوند ميدانند و به طور كلي كالون را تنها شارع و مفسر كتاب مقدس ميدانند.
13.مولند، اينار؛ جهان مسيحيت؛ ترجمه محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري؛ تهران: اميركبير، 1368، ص 335. و زيبائي نژاد، محمدرضا؛ درآمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت؛ چاپ اول، تهران: اشراق، 1375، ص 54.
14.تاريخ تمدن غرب و مباني آن در شرق؛ ص 448.
15.همان؛ ص 447-449.
16.همان؛ ص 450.
17.همان؛ ص 458.
18.آناباپتيست؛ از آنجا كه كلمه آنا به معني مجدد است، اين عده معتقد به غسل تعميد مجدد در دوران جواني بودند و معتقد بودند كه تعميد دوران كودكي كفايت نميكند. بعدها همين فرقه بر اين عقيده بودند كه چون انسان در كودكي نميفهمد پس بايد در جواني غسل تعميد كرد و بدين شكل با حذف كلمه آنا به آنها پتيست ميگفتند (تاريخ جهان نو؛ ج 1، ص 94).
19.اوني تاريان؛ موحداني بودند كه به اقانيم ثلاثه، يعني پدر، پسر و روحالقدس قائل بودند (همان؛ ص 102).
20. Renaissance & Reformation, 1300-1648; p.219.
21.همان جا.
Johnson, Paul; A History of Christianity; pp. 421-423.
22.پيروزفر، پرويز؛ سير حكومت مشروطه در انگلستان؛ ج 1، ص 199 و 218-223.
23.اراسموس (1466-1536 م.) يكي از بانفوذترين اومانيستهايي است كه در هلند به دنيا آمد و به مسافرت در فرانسه، ايتاليا، انگليس، آلمان و سويس پرداخت. او زبان لاتين را به خوبي ميدانست و در ادبيات كلاسيك و اصول لاتين به معرفتي عظيم دست يافت. اثر مهم او شاهزاده اومانيست است. اراسموس در سال 1499 به انگلستان رفت و با كساني چون جان گلتا و توماس مور ملاقات كرد. اين رابطه موجب توجه او به مطالعات مذهبي شد. از اين پس تا پايان عمر به مطالعات مذهبي پرداخت. او به مسيحيت به عنوان يك فلسفه هدايت براي مردم نگاه ميكرد نه به عنوان يك مجموعه تعبدي محض و رهبانيت. اراسموس نظر خود را در عبارت مخصوص و زيبايي با عنوان «فلسفه مسيح» بيان ميدارد. از نظر او فهميدن معناي اصيل انجيل يك امر اساسي تلقي ميشود و حتي متوجه ترجمههاي پر از اشتباه انجيل به زبان لاتين شده بود. بنابراين نميتوانست به آنها اعتماد كند. او براي نخستين بار در تاريخ، مقالههاي انجيل را به متن اصلي لاتين به چاپ رسانيد. از سوي ديگر وي به انتقاد از كليسا پرداخت و معتقد بود كه اين كليسا بر اساس روح معنوي و اصلي مسيحيت نيست. مهمترين آثار او عبارتند از: يادداشتهاي حماقت و مكالمههاي آشنا كه در آنها او از ثروت و جاهطلبي و اعمالي كه روحانيون كليسا انجام ميدادند انتقاد ميكرد. او توانست با مشكلات با حسي طنزآميز برخورد كند و همين مساله علت توجه مردم به آثار او بود:
C. f.: Mead, Robert; Europe Reborn (Renaissance); p. 282.
24. The English Reformation; pp. 105-113.
25.تاريخ جهان نو؛ ج 1، ص 103.
26.براي ريشههاي انگليكان رجوع كنيد به:
The English Reformation; p. 249.
27. Renaissance & Reformation, 1300-1648; p. 76.
جان فيشر از اسقفان كليساي كاتوليك بود كه حاضر به رد آيين كاتوليك نشد و در مقابل «گيوتين» به قرائت انجيل يوحنا پرداخت و در نهايت سرش را از دست داد (ر.ك. : تاريخ انگلستان از آغاز تا امروز؛ ص 211-225).
28. The English Reformation; p. 425.
29. Ibid; p. 122.
39. Ibid; p. 562.
تاريخ جهان نو؛ ج 1، ص 104.
31.همان؛ ص 105-106.
32.در قرن هجدهم ميلادي به دنبال يك رشته رفرمهاي مذهبي در ولز فرقهاي پروتستان به نام «كالوين متديسم» پا به عرصه حيات گذاشت كه در حال حاضر هم نفوذ زيادي دارند. بزرگترين رفرم مذهبي كه در آيين مسيحيت در قرن هجدهم در انگلستان صورت گرفت به وسيله شخصي به نام «جان وسلي» بود كه در نتيجه آن كليساي متديست تاسيس شد (ر.ك.: عبادي، كوروش؛ انگلستان؛ ص 29).