آمريكا و بحران هند و پاكستان

انگاره‏هاى رفتارى، معيارهاى قضاوت، برآوردهاى تحليلى و نگرش‏هاى ارزشى برآيند توازن بين دگرگونى‏هاى حادث شده و استمرار پديده‏ها در صحنه بين‏المللى مى‏باشند. تغيير و تحول برآمده از نوآورى‏ها در حيطه‏هاى سياسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى است. نوآورى‏ها از نظر شكلى و ماهوى، الگوهاى اقتدار را به شدت متأثر مى‏سازند، به گونه‏اى كه سمت و سوى ميزان گستردگى و مشروعيت، كاملا بر اساس آن شكل مى‏گيرد. در عين حال تداوم و استمرار منعكس‏گر ماهيت هرج و مرج‏طلب جامعه‏ى بين‏المللى است. عدم وجود هنجارهاى مشترك و الزام‏آور در
سه‌شنبه، 28 خرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آمريكا و بحران هند و پاكستان
آمريكا و بحران هند و پاكستان
آمريكا و بحران هند و پاكستان

انگاره‏هاى رفتارى، معيارهاى قضاوت، برآوردهاى تحليلى و نگرش‏هاى ارزشى برآيند توازن بين دگرگونى‏هاى حادث شده و استمرار پديده‏ها در صحنه بين‏المللى مى‏باشند. تغيير و تحول برآمده از نوآورى‏ها در حيطه‏هاى سياسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى است. نوآورى‏ها از نظر شكلى و ماهوى، الگوهاى اقتدار را به شدت متأثر مى‏سازند، به گونه‏اى كه سمت و سوى ميزان گستردگى و مشروعيت، كاملا بر اساس آن شكل مى‏گيرد. در عين حال تداوم و استمرار منعكس‏گر ماهيت هرج و مرج‏طلب جامعه‏ى بين‏المللى است. عدم وجود هنجارهاى مشترك و الزام‏آور در رابطه بين بازيگران سبب‏ساز اين بوده است كه قابليت پيش‏بينى عملكرد دولت‏ها به عنوان مرجع‏ترين عناصر و نافذترين علت‏ها در عرصه جهانى امكان‏پذير گردد.
با توجه به اين واقعيت است كه سعى كشورهاى برتر نظام، در شكل دادن خصلت و جهت گيرى هنجارها و رويه‏ها بر اساس نيازها و منافع خود بوده است. يكسانى گسترده تلقيات و ديدگاه‏ها كه لزوما بر اساس ارزش‏هاى قدرت برتر جهانى قوام مى‏يابد، منجر به آن مى‏شود كه هزينه‏هاى اعمال قدرت بازيگر مرجع نظام كاهش يابد و منافع و دستاوردهاى كسب شده به وسيله اين كشور در رابطه با هزينه‏ها افزايش يابد. به دنبال در هم فروپاشى ساختارهاى متعارض سياسى و نظام‏هاى ارزشى چالش‏گر رهبر جهان غرب در آخرين سال‏هاى دهه هشتاد، دولت ايالات متحده آمريكا بر اساس واقعيات جديد جاكم جهانى، منطقه شبه قاره را در اولويت‏بندى‏هاى سياست خارجى خود قرار داد. هر چند كه اين بدان معنا نيست كه اين منطقه تا پيش از اضمحلال اتحاد جماهير شوروى ازاهميت در نظر طراحان سياست خارجى آمريكا برخوردار نبوده است بلكه حكايت از اين دارد كه ارزيابى‏ها و تحليل‏هاى اين كشور از شبه قاره هند به كلى در هم فروريخت، الگوهاى قديمى‏متعارض و منازعه توجيه تئوريك و عملياتى خود را از دست دادند و تعاريف جديد از معضلات امنيتى و پيچيدگى‏هاى ارزشى شكل گرفت.
درگير شدن هند و پاكستان در سه جنگ در سال‏هاى 1971 1965 1947 - 48 و در يك قدمى قرار گرفتن و كشور در آستانه جنگ در سال‏هاى 1999 1990 1987 1984 و 2001 خود گواه به ويژگى‏هاى ثبات‏زدايى منطقه براى صلح جهانى دارد. اما آن‏چه امروزه اهميت ويژه‏اى به ماهيت روابط دو كشور هند و پاكستان و تأثير آن بر تعاملات بين‏المللى مى‏دهد، استراتژى متمايز آمريكا در مقام مقايسه با دوران جنگ سرد است به جهت آن‏كه ايالات متحده عملا تخمينهاى خود را از تأثيرات كشمكش‏هاى بين‏المللى در چارچوبى متفاوت بنا كرده است. آلفرد ماهان، نظريه پرداز برجسته ژئواستراتژيك معتقد بود كه هركس اقيانوس هند را كنترل كند محققا آسيا را زير كنترل خود ندارد و اين نظريه دقيقا همان چيزى است كه طراحان سياست خارجى آمريكا در دستور كار خود دارند.
توانايى آمريكا در كنترل تعاملات منطقه و استعداد در مديريت عوامل ثبات‏زداى فراوان كه رابطه بين دو كشور هند و پاكستان را مسموم و مستعد جنگ گسترده ساخته است، از عمده اهداف اين كشور مى‏باشد. اين نياز به جهات نظامى، سياسى، اقتصادى و انسانى براى آمريكا به عنوان قدرت هژمون گريزناپذير مى‏باشد، چرا كه عدم موفقيت در تنظيم و جهت‏دهى به تعاملات هند و پاكستان محققا چالشى جدى و به شدت مخاطره‏آميز براى مدير امنيتى سيستم حاكم بين‏الملل مى‏باشد.
در دوران جنگ سرد يك بينش مشترك جهانى وجود نداشت چرا كه گروهى از كشورها به قطب كمونيسم و گروهى ديگر هم به قطب سرمايه‏دارى اقتدا مى‏كردند. بدين جهت يك تصور يكسان از خطر طبيعت، منبع و چگونگى مقابله با آن وجود نداشت، تلاش آمريكا به دنبال سقوط قطب كمونيسم بر اين اساس بوده است كه يك تصور يكسان از خطر به وجود آورد، تفاهم جهانى در زمينه وجود خطر همسو و يكسان محققا منجر به تأمين منافع حياتى و جهانى آمريكا به عنوان قدرتمندترين كشور سيستم مى‏باشد و براى تحقق تفاهم جهانى اين ضرورت براى آمريكا به وجود مى‏آيد كه بعضى از بحران‏ها را به جهت ملاحظات خاصى كه عمده‏ترين آن‏ها الزامات امنيتى مى‏باشند، اولويت خاصى را قائل شود و در اين راستا است كه بحران هند و پاكستان اهميت مى‏يابد.
بسيارى بر اين عقده هستند كه شبه قاره هند خطرناك‏ترين مكان در جهان مى‏باشد و اين ادعاى خود را معطوف به سوابق تاريخى، ساختارهاى شكننده‏ى سياسى، وضع اسفبار اقتصادى، منازعات قومى، كشمكش‏هاى مذهبى و از همه ملموس‏تر توانمندى هسته‏اى دو كشور مى‏دانند. مجمع عمومى سازمان ملل در 16 دسامبر سال 1971 به دنبال درخواست سرى لانكا قطعنامه‏اى را به تصويب رساند دال بر اين كه حوزه اقيانوس هند «منطقه صلح» است. آن‏چه را كه از سال 1947 شاهد بوده و محققا حوادث سال‏هاى اخير نماشگر اين مسئله بوده‏اند كه كمترين سنخيتى با واقعيات محيطى و عملكردهاى كشورها نداشته و ندارد.
هند و پاكستان از نزاع مسلم بين ليگ و حزب كنگره ايجاد شد كه اين خود حكايت از مزمن بودن بحران و بالتبع دشوارى گسترده در حل و فصل آن دارد. نزاع بين قومى و بين مذهبى به دنبال استقلال دو كشور در سال 1947 به يك بحران مستمر بين دو كشور تبديل شد و نزاع خصلت دولتى يافت و منجر به آن گشته كه شاهد بحرانى باشيم كه داراى سرشت سياسى، فرهنگى و نظامى باشد. دولتى اسلامى، تك فرهنگى، اقتدارگرا و تحت كنترل نظاميان با دولتى عرفى، چند فرهنگى، بهره‏مند از دموكراسى نوع جهان سومى و فارغ از كنترل نظاميان به دليل هراس امنيتى درگير بحرانى هستند كه از بحران‏هاى معضل و پيچيده جهانى مى‏باشد. كشورهاى منطقه شبه قاره كه با اهميت‏ترين و مطرح‏ترين آن‏ها دو كشور هند و پاكستان مى‏باشند. از نظر توانمندى نظامى، اقتدار سياسى، بنيادهاى اقتصادى، سطح توسعه و ظرفيت‏هاى رشد و ترقى كاملا غير متقارن مى‏باشند و اين از عوامل عمده‏اى است كه اين ضرورت را براى آمريكا ايجاد مى‏كند كه بايد با به‏وجود آوردن يك تصور خطر يكسان براى تمامى كشورهاى منطقه و بالاخص هند و پاكستان سعى در تعديل پى آمدهاى اين عدم تقارن كند. در اين راستا مبارزه با تروريسم و افراط گرايى مذهبى محور سياست آمريكا در رابطه با هند و پاكستان قرار گرفته است. محوريت مبارزه با تروريسم و افراط گرايى مذهبى به دنبال محور جورج دبليوبوش به قدرت و بالاخص به دنبال حوادث يازده سپتامبر جهت دهنده سياست خارجى آمريكا و ماهيت بخش سياست اين كشور شده است هرچند كه عدم تعادل در توانمندى‏ها وجود دارد اما بايد آگاه بود كه هند و پاكستان با مشكلاتى دست به گريبان هستند كه تقريبا يكسان است و اما دو دولت در طول بيشتر از پنجاه سال گذشته نشان داده‏اند كه فاقد توانايى ديپلماتيك، استحكام سياسى، قابليت‏هاى اقتصادى و قدرت مانور داخلى براى حل مشكلات هستند و بدين دليل عمده است كه ايالات متحده آمريكا به دنبال سقوط شوروى نزديك‏ترين متحد هندوستان به موقعيت ويژه‏اى در شكل دادن به چگونگى حل و فصل اختلافات بين هند و پاكستان دست يافته است.
از عمده‏ترين مشكلاتى كه هند و پاكستان با آن درگير هستند كه در نتيجه فضاى امنيتى نامساعدى را ايجاد كرده مى‏توان از فقدان توسعه انسانى، فقدان نمادينگى ملت سازى و عدم امنيت ملى به جهت تمايز دكترين‏هاى نظامى‏صحبت كرد. آن‏چه شاهد هستيم كه بين هند و پاكستان از سال 1947 تا كنون بحران شديد و مزمنى وجود داشته كه مشكلات بين دو كشور از علل عمده و تعيين كننده شكل دهنده اين بحران بوده‏اند. جمعيت ساكن در دو كشور بيش از يك ميليارد و سيصد ميليون نفر مى‏باشد، كه در آمد سرانه آن‏ها حدود پانصد دلار مى‏باشد، بيش از چهل درصد فقراى جهان در جنوب آسيا زندگى مى‏كنند كه قسمت اعظم و عمده آن‏ها در اين دو كشور سكونت دارند. بيش از چهل درصد جمعيت پاكستان زير خط فقر زندگى مى‏كنند كه اين عملا منجر به آن گشته است كه دو كشور در خصوص شاخص‏هاى انسانى در رده‏هاى پايين طبقه‏بندى كشورهاى جهان قرار گيرند، هندوستان به عنوان كشورى كه در بين كشورهاى جهان سوم اين ادعا را دارد كه در حيطه تكنولوژى جديد به بالاترين دستاوردها دست يافته است و در زمينه نرم‏افزارى و برنامه‏ريزى كامپيوتر از موقعيت برجسته‏اى برخوردار است از اقتصادى بهره‏مند است كه در اندازه‏هاى اقتصاد هلند مى‏باشد كه داراى جمعيتى برابر با 16 ميليون نفر است و از قدرت‏هاى درجه دوم اروپايى محسوب مى‏شود و داراى كمترين تمايز و برجستگى در اروپا است. هندوستان بيش از 100 ميليارد دلار بدهكارى دارد و اين ميزان بدهكارى خارجى براى كشورى كه در سال 1997 توليد ناخالصى بيش از 357 ميليارد دلار داشت، بيش از آن چيزى است كه شاخص اميد به زندگى را در بين مردم تقويت كند. كسرى بودجه هندوستان بيش از يازده درصد توليد ناخالص داخلى است. شرايط اقتصادى باعث گرديده كه هندوستان در موقعيتى قرار بگيرد كه به رغم وسعت زياد، جمعيت فراوان، منابع گسترده و ظرفيت‏هاى فراوان و متنوع انسانى، قادر به برآوردن حداقل‏هاى زندگى از نقطه‏نظر دفاعى و عمرانى براى تعداد وسيعى از مردم نباشد و اين وضعيت منجر به آن گشته است كه شكنندگى داخلى شكل گرفته و تداوم يابد.
عدم وجود امكانات رفاهى و گستردگى فقر، شرايطى را سبب شده است كه رابطه دو جانبه و متقابل بين مردم و دولت قوام نيابد و دولت از توانايى بسيج مردم براى مبارزه با معضلات و مردم از نياز به حمايت از حكومت فارغ باشند. پاكستان از نقطه‏نظر اقتصادى محققا در شرايط نامطلوب‏ترى در مقام مقايسه با هندوستان قرار دارد. اقتصاد پاكستان حدود 1/6 درصد اقتصاد هندوستان مى‏باشد. در اين كشور كمتر از پانزده درصد بودجه سالانه خرج هزينه‏هاى رفاهى مى‏گردد كه با توجه به توليد ناخالص نزديك به 65 ميليارد دلارى اين كشور در سال 1997 كه تقريبا يكى از بالاترين درصدهاى توليد در طول سال‏هاى اخير بوده است كه بسيار حقيرانه به نظر مى‏آيد. بدهكارى پاكستان حدود 30 ميليارد دلار است كه تقريبا نزديك به نصف توليد ناخالص اين كشور است، با توجه به رشد فزاينده اقتصادى كشور چين كه دشمن استراتژيك هندوستان محسوب مى‏شود و دشمنى ديرينه اين كشور با پاكستان اين باور در بين رهبران و نخبگان هندى وجود دارد كه معضلات اقتصادى نقش فزاينده‏اى در ضعف اين كشور براى مقابله احتمالى با خطرات شكل گرفته از سوى پاكستان و چين را بازى مى‏كند.
فقر اقتصادى مخصوصا در پاكستان نقش بسيار مخاطره‏آميز براى امنيت و پويايى سياسى در اين كشور بازى مى‏كنند. فقر و فائقه‏ى اقتصادى بسته مناسبى را فراهم آورده است تا افراط گرايى قومى - مذهبى در جامعه شكل بگيرد كه اين نه تنها ثبات داخلى را به شدت به خطر انداخته است بلكه از قدرت مانور اين كشور براى ترغيب ديگر كشورهاى جهان مخصوصا آمريكا در خصوص وجود تهديدات امنيتى از جانب هندوستان برعليه پاكستان عاجز بماند. گستردگى فقر منجر به آن گشته است كه دولت‏هاى متعدد در پاكستان نتوانند حمايت عمومى را در جهت اقدام به گشايش‏هاى ديپلماتيك با هندوستان به دست آورند چرا كه فقر گسترده، توده‏هاى مردم را به سوى پذيرش نگرش‏هاى افراطى بيگانه ستيز و مذهب محور سوق داده است. افراط گرايى مذهبى كه در بين ايالات مرزى پاكستان مخصوصا در بين پشتوها كه اقليت جمعيت را تشكيل مى‏دهند از پذيرش بيشترى برخوردار است اين امكان را از دولت‏هاى حاكم بر پاكستان در طول سالها دريغ كرده است كه به ايجاد نگرش غير ايدئولوژيك و منفعت محور در رابطه با چگونگى حل اختلافات تاريخى با هندوستان اقدام كند با وجود اين كه در سطح بين‏الملل به دليل در هم ريختن ساختارهاى متداول در نيم قرن گذشته ماهيت مناقشات عوض شده است اما در رابطه بين دو كشور هند و پاكستان كشمكش‏ها همچنان بر محور چارچوب‏هاى سنتى فعال هستند.
گسل‏هاى جهانى مخصوصا در بين كشورهاى مطرح نظام بين‏الملل امروزه فاقد مبناى ايدئولوژيك، ارزش متفاوت و جهان‏بينى متمايز مى‏باشند و در راستاى همسويى و يكپارچگى پندارى و مفهومى هستند اما مناقشه دو كشور هند و پاكستان همچنان برخاسته از نگاه به واقعيت حاكم بر منطقه است كه اين به جهت ماهيت قومى مذهبى بحران است كه ريشه در ارزش‏هاى كاملا ازهم متمايز مردم و سرزمين هند و مسلمانان شبه قاره دارد ارزش از موضوعات ومشكلات باعث گرديده است كه دو دولت كاملا اسير خواست‏ها، نيازها و اولويت‏هاى گروه‏هاى افراطى قومى و مذهبى در دو كشور خود قرار گيرند و نتوانند از فرصت‏ها و امكانات براى حل و فصل منازعات كه سرمايه‏هاى اقتصادى، انسانى و فرهنگى را در كشور به بيراهه برده است به نحو احسن و مطلوب استفاده كنند هر چند كه ماهيت مناقشات عوض نشده است اما واضح است كه الگوهاى مناقشات عوض شده است كه اين خود در كنار مشكل فوق الذكر در تشديد بحران و عدم كارآيى دو دولت در ايجاد مصالحه نقش مهمى بازى مى‏كند.
افراط گرايان قومى و مذهبى با بهره‏بردارى از تكنولوژى جديد توانسته‏اند با كمترين ميزان هزينه بالاترين خسارات را به بار آورند كه اين منجر به آن شده است كه عملا گروه‏هاى افراطى در هر دو كشور با اين‏كه در اقليت هستند از قدرت چانه‏زنى بسيار بالايى برخوردار گردند كه اين برخاسته از توسل آن‏ها به اقدامات تروريستى براى رسيدن به خواست‏هاى خود است. گروه‏هايى از قبيل سپاه صحابه، جيش محمدى و افراطيون هند و موفق بوده‏اند كه با شعله‏ور ساختن هيجانات قومى و مذهبى توده‏هاى فقير كه از كمترين درصد اميد به زندگى و رفاه اقتصادى برخوردار هستند به تداوم كشمكش‏ها مشكلات تاريخى كمك كنند. مشكلات بعد از دوران جنگ سرد كه با از بين رفتن پوشش منازعه شرق و غرب آشكار گشته است يعنى فرمايش سيستم ملت - دولت، افراط گرايى مذهبى و افرايش ملى‏گرايى قومى، امروزه در بطن فقر گسترده و عدم توسعه انسانى در دو كشور هند و پاكستان بيش از هميشه و به گونه‏اى بنيادى‏تر فضاى امنيتى حاكم بر منطقه را بحران خيز و ناپايدار ساخته است.
اين عقب‏ماندگى اقتصادى به اين مفهوم است كه هر گونه نزاع و درگيرى منجر به ايجاد خسارات جبران ناپذيرى مى‏گردد. زيربناهاى ضعيف اقتصادى، توانايى مردم را براى جذب و كنترل پى آمدهاى برخاسته از منازعات به شدت كاهش داده است كه اين ضرورتا آسيب‏پذيرى آنان و بالتبع افراط گرايى توده‏ها را منطقى و عقلايى مى‏سازد. در كنار مسئله فقر كه در بستر آن افراط گرايى قومى، مذهبى و فرهنگى را در دو جامعه رونق و بسط داده است مسئله كشمير هم به عنوان مكملى با اهميت حضور دارد. موضوع كشمير حيطه مناسب و مطلوبى را فراهم آورده است در اين جهت گروه‏هايى افراطى با تمسك به مسئله‏اى كه بار امنيتى آن كاملا حياتى است، فضايى مساعد براى تداوم منازعه و تقليل فضاى چانه‏زنى ايجاد كنند. تكنولوژى مورد استفاده براى گروه‏هاى قومى و مذهبى درگير در اين بحران استفاده از سلاح‏هاى متعارف نمى‏باشد بلكه توسل به عمليات تروريستى در دو سوى خط كنترل براى تحقق خواست‏هاى خود مى‏باشد. جنگ غير متعارف كه گروه‏هاى افراطى استفاده مى‏كنند با توجه به سهولت دستيابى به تكنولوژى مورد استفاده بسيار مؤثر در تشديد بحران و كارآمد در جلوگيرى از سرگرفتن مذاكرات جدى و پرثمر بوده است.
گروه‏هاى افراطى كه به عمليات تروريستى براى تحقق خواست‏هاى خود در كشمير متوسل شده‏اند در كوتاه مدت درصدد ايجاد بى‏نظمى و اختلال در اركان جامعه مى‏باشند و در بلند مدت خواهان سرنگونى رژيم‏هاى حاكم غير مطلوب از نقطه‏نظر سياسى مى‏باشند. گروه‏هاى سياسى ضعيف كه از موضوع كشمير براى تداوم بحران بين دو كشور استفاده مى‏كنند، محققا فاقد پايگاه گسترده در بطن جامعه مى‏باشند اما توانسته‏اند با استفاده از روش‏هاى تروريستى و اقدامات افراطى به نفوذ سياسى و اجتماعى گسترده در سطح جامعه دست يابند و ازاين طريق بر فعاليت‏هاى دستگاه‏هاى حاكم، تأثيرى فزون داشته باشند. جمعيت كشمير حدود يك درصد مجموع جمعيت دو كشور است در حالى كه حدود بيست و پنج درصد نيروهاى نظامى دو كشور به طور دائم در كشمشير مستقر شده‏اند باعث گرديده كه امكان جنگ به واقعيتى غير قابل انكار تبديل گردد. كشمير منطقه است كه شامل مناطق شمالى تحت اداره پاكستان است و منطقه جامو و كشمير - منطقه آزاد - كه به وسيله هندوستان اداره مى‏شود.
ادعاى هندوستان بر كشمير بر اساس سند توافق است كه به وسيله مهارجه هندوى كشمير در سال 1947 با هندوستان بسته شد. بر اساس اين سند دولت‏هاى متوالى در كشور هندوستان اعلام كرده‏اند كه اين منطقه بخشى از كشور هند است و جزء لا ينفك آن مى‏باشد و با هر گونه مذاكره بر سر آينده اين منطقه مخالفت مى‏كنند و با مصوبه‏هاى 1948 و 1949 سازمان ملل كه خواهان همه پرسى مى‏باشد به شدت مخالف هستند هر چند كه 4/3 جمعيت اين منطقه مسلمان مى‏باشند. مسلمان بودن اكثر جمعيت كشمير ضرورت نگاه ملى به موضوع كشمير را براى رهبران هر دو كشور اجتناب ناپذير ساخته است و اين خود از عوامل مهم در محدود ساختن حيطه امتياز دادن بوده است. يك سوم سرزمين كشمير تحت كنترل پاكستان و دو سوم آن تحت كنترل هندوستان مى‏باشد كه از نقطه‏نظر نظامى، هندوستان را در موقعيتى قرار داده است كه ازتوانمندى بالاترى براى مذاكره با پاكستان برخوردار باشد. از نظر پاكستان، منطقه كشمير يك منطقه مورد اختلاف است بنابراين ضرورت دارد كه كشور هندوستان با توجه به خواست مراجع و قوانين بين‏المللى در صدد حل اختلاف برآيد.
ليكن نگاه هندوستان كاملا در تقابل با درك پاكستان مى‏باشد چرا كه از نظر هندوستان، منطقه كشمير متعلق به هندوستان است و بخشى از خاك اين كشور محسوب مى‏شود. بنابراين هيچ گونه گفت‏وشنودى در مورد آينده و موقعيت اين منطقه پذيرفتنى نمى‏باشد چرا كه ناقض حق حاكميت هندوستان است. يكى از اهداف حياتى هر كشورى دفاع از حاكميت و يكپارچگى كشورش مى‏باشد. اين نگاه هندوستان به مسئله كشمير پرواضح مى‏سازد كه امكان كوچكترين حركتى در جهت حل مناقشه به طرح صلح‏آميز وجود ندارد.
نگاه امنيتى هندوستان به كشمير بدين مفهوم مى‏باشد كه اين كشور خود را يك گوشه بدون امكان مانور محصور ساخته و اين مسئله سبب گشته است كه از فشارهاى گروه‏هاى ملى‏گراى هندو و افراطى‏هاى ملى‏گرا تأثير پذير گردد. كشمير براى افراطى‏هاى مذهبى در پاكستان فرصتى در جهت اشاعه تفكرات افراط گرايى فراهم ساخته است، با توجه به تركيب مذهبى مردم ساكن منطقه گروه‏هاى افراطى مذهبى بالاخص از سال 1980 كه به جهت تقلب‏هاى انتخاباتى در كشمير گروه‏هاى ملى‏گرا روش خشونت‏آميز را مطلوب يافتند، از اين فرصت طبيعى براى بسيج افرادى كه در بطن فرهنگ مدرسه در طول بيست سال گذشته در پاكستان رشد يافته‏اند، بهره فراوان بردند. وجود بيش از هزار مدرسه مذهبى در پاكستان كه به وسيله گروه‏هاى افراطى تأسيس يافته و اداره مى‏شوند، نيروى انسانى لازم و مستعد را براى طرف پاكستانى ايجاد كرده است تا در راستاى سياستهاى ارضى خود به فعاليت بپردازد.
كشمير در طول نيم قرن گذشته از يك سو به عنوان سوپاپ اطمينان عمل كرده و از سويى ديگر هم باروت ضرورى براى شعله‏ور ساختن جنگ بوده است، هر زمان، كه دولتمردان دو كشور در حل معضلات داخلى قاصر بوده و از تحقق برنامه‏هاى خود در داخل كشور عاجز بودند با توسل به موضوع كشمير مى‏توانستند افكار عمومى و توجه توده‏ها را از معضلات كشور منحرف سازند و از بسيج آنان براى مبارزه با فقر اقتصادى، فساد سياسى، ناامنى اجتماعى و بى‏كفايتى ساختارهاى حاكم بر اجتماع جلوگيرى كنند. در ضمن موضوع كشمير نقش مهمى در ايجاد امنيتى ساختن منازعات متداول، معمولى و روزمره بين دو كشور داشته است به گونه‏اى كه عملا تمامى‏معضلات عادى بين دو كشور از بعدى كاملا غير متعارف به ارزيابى گرفته شده است.
نگاه پاكستان به مسئله كشمير يك نگاه قومى - مذهبى است، چرا كه رهبران پاكستان به دليل حساسيت‏هاى داخلى بر اين اعتقادند كه دو ملت هند پاكستان وجود دارد كه از لحاظ مذهبى هيچ گونه تشابهى با هم ندارند بنابراين طبيعى است كه كشمير به جهت تركيب مذهبى آن مى‏بايستى متعلق به پاكستان باشد. هندوستان يك درك كاملا ارزشى از مسئله كشمير دارد و خواهان استقرار دولتى است كه كاملا عرفى باشد و معتقد است كه تنها در بطن يك هندوستان يكپارچه است كه اين امكان براى مردم كشمير وجوددارد كه تحت يك حكومت عرفى به زندگى بپردازند. از نظر دولتمردان هندى جدايى كشمير از هندوستان در نهايت به سبب دخالت‏هاى پاكستان منجر به ايجاد حكومتى دين سالار و تحت كنترل افراطيون مذهب خواهد شد كه باعث گستردگى وسيع ناآرامى‏هاى قومى و مذهبى در هندوستان خواهد بود كه به مفهوم آن است كه چاره‏اى جز وجود يك نگاه امنيتى به اين مسئله وجود ندارد. با توجه به آن‏كه پاكستان ادعاهاى ارضى خود را راجع به اين منطقه كنار نمى‏گذارد و معتقد به اين است كه حقوق مردم كشمير به وسيله هندوستان نقض شده است و عدم موافقت هندوستان به اين كه تن به رفراندوم در منطقه بدهد و ميانجى‏گرى طرف سوم را بپذيرد، سبب تقويت نظامى‏گرى و تفكرات نظامى در منطقه گشته است.
نيمى از بودجه پاكستان خرج نظامى‏گرى مى‏شود دولت هند هم تقريبا 1/4 بودجه خود را به موارد نظامى تخصيص مى‏دهد. نظاميان هندوستان شامل 1/200/000 نفر هستند كه سومين ارتش دنيا تشكيل مى‏دهند كه هفتاد و پنج درصد از 36 لشكر هندى در برابر نيروهاى پاكستانى مستقر هستند و نيروهاى پاكستانى كه 600 هزار نفر هستند و از 22 لشكر پاكستانى اكثر آن‏ها در مرزهاى اين كشور با هندوستان مستقر هستند. اما آن چه صف آرايى نظامى دو كشور را از نظر آمريكا بسيار مخاطره‏آميز مى‏سازد ظرفيت‏هاى متعارف نظامى دو كشور و خرابى‏هاى ناشى از يك جنگ متعارف نمى‏باشد، چرا كه در سه جنگ گذشته هم امكان كنترل پى‏آمدهاى جنگ‏هاى متعارف و محدود ساختن اثرات آن به يك منطقه محدود به چشم مى‏خورد. از نگاه آمريكا اهميت ويژه منطقه به اين جهت است كه هر دو كشور در بطن فقر اقتصادى و قرار گرفتن در زمره كشورهاى فقير از توانمندى هسته‏اى و موشكى برخوردار هستند كه اين واقعيت تمامى معادلات عادى را بر هم زده است.
در ماه مى سال 1998 هند تعداد پنج آزمايش اتمى و چند روز بعد هم پاكستان تعداد شش آزمايش اتمى را انجام دادند. هر چند كه به دنبال اين آزمايش‏ها كشورهاى 8-G مبادرت به تحريم‏هاى اقتصادى كردند اما تمام رهيافت‏هاى متداول استراتژيك و ارزيابى‏هاى متعارف سياسى در مورد منطقه براى هميشه به هم ريخت و محيط امنيتى جديدى به وجود آمد كه اين منطقه را به خطرناك‏ترين محل در جهان تبديل ساخت. حوادث ماه مى سال 1999 در كارگيل كه با حمله نظامى پاكستان و نفوذ گروه‏هاى مذهبى افراطى آغاز شد،خطر يك نبرد هسته‏اى را كاملا ملموس ساخت و اين با توجه به عدم تقارن دكترين‏هاى هسته‏اى پاكستان و هندوستان كاملا امكان‏پذير است. با توجه به آن‏كه دكترين سياسى و نظامى تأثير بسيارى بر استراتژى مكان كشورها و مالكيت آن دارند، احتمال شكل‏گيرى يك نبرد هسته‏اى بسيار محتمل مى‏باشد.
دكترين نظامى پاكستان در سال 1989 اعلام شد كه مبتنى بر تفكر «دفاع تهاجمى» است. دولت پاكستان معتقداست كه با توجه به اين‏كه تعداد نيروهاى نظامى تقريبا نصف سربازان هندى است اين دولت خود را محقق مى‏داند كه هر زمان احساس حمله كند به سلاح اتمى متوسل شود و به هندوستان حمله كند، از نظر رهبران نظامى و سياسى پاكستان «سياست حمله اول» اساس كار دفاعى پاكستان است.
اما دكترين نظامى هندوستان كه آن هم در سال 1989 تعريف گشت مبتنى بر تفكر «دفاع دفاعى» است. به اين مفهوم كه هندوستان در صورتى به كشور ديگر با توسل به سلاح اتمى حمله مى‏كند كه در ابتدا مورد حمله اتمى قرار گيرد. هندوستان اعتقاد دارد تنها سياست بازدارندگى، احتمال جلوگيرى از وقوع جنگ را امكان‏پذير مى‏سازد پس اين دولت به سياست «توسل اول به حمله» مبادرت نخواهد ورزيد. وجود دكترين‏هاى متفاوت و غير متقارن كه يكى مبتنى بر اعتقاد به پيشدستى و ديگرى اعتقاد به بازدارندگى دارد فضاى امنيتى منطقه را بسيار بى‏ثبات و بحران خيز نموده است. و اين نگاه و تفكر استراتژيك متمايز سبب شده كه هند و پاكستان نتواند همان سياستى را دنبال كنند كه منجر به كاهش تشنج در مرزهاى هند و چين گرديده است.
در سال 1993 چين و هندوستان موافقت‏نامه‏اى امضا كردند بر اساس اصل «امنيت متقابل و برابر» كه مبتنى بر دكترين غير تهاجمى و غير تحريك كننده است اما دو كشور هند و پاكستان سياستى را دنبال كرده‏اند كه با توجه به ساختار نيروهاى نظامى، موضع گيرى نيروها و دكترين‏هاى حاكم نظامى امكان هرگونه مذاكره و مصالحه را به صورت بنيادى از تصميم گيرندگان دريغ كرده بدين جهت است كه شاهد افزايش مداوم هزينه‏هاى نظامى و مدرن نمونه تجهيزات نظامى با وجود فقر وسيع و گسترده در دو كشور مى‏باشيم. بودجه نظامى هندوستان در سال 2000 و 2001 حدود 28 درصد افزايش يافت كه بالاترين افزايش در طول تاريخ اين كشور بوده و اين افزايش بودجه در سال 1997 حدود 24 درصد و در سال 1994 حدود 20 درصد بوده است. معضل اصلى در رابطه اين دو كشور كه نگاه و ترفندهاى ديپلماتيك را ناكارآمد ساخته اين مسئله است كه بر روى طيف اختلافات در يك سو مسئله كشمير است و در سوى ديگر مسئله سلاح‏هاى هسته‏اى واقع است بنابراين براى رسيدن به مصالحه مى‏بايستى به طور هم زمان در هر دو مورد گفت‏وگو آغاز گردد و به تدريج و به طور همزمان دو كشور از دو نقطه افراط در روى اين طيف به سوى مركز و ميانه حركت كنند. به عبارت ساده‏تر مى‏بايستى قبول كرد كه تنيدگى بين موضوع كشمير و توانمندى هسته‏اى وجود دارد بنابراين تنها راه رسيدن به ايجاد يك فضاى صلح‏آميز و محو ساختن نگاه امنيتى به مسائل روزمه و متفرقه بين دو كشور حركت از دو سوى طيف به سوى يك حد وسط مى‏باشد، با توجه به اين كه سياست آمريكا به دنبال فروپاشى شوروى مبتنى بر مبارزه با تروريسم و گسترش سلاح‏هاى اتمى مى‏باشد كاملا واضح به نظرمى‏رسد كه دولت آمريكا اولويت فراوانى را براى منطقه شبه قاره هند و حل و فصل منازعات بين هند و پاكستان قرار داده باشد. سفر بيل كلينتون به هندوستان در سال 2000 كه بعد از مسافرت جان اف كندى در سال 1962 به هندوستان از زمره بهترين دوران در روابط دو كشور بوده گواهى است بر اين كه آمريكا سياست تكيه بر پاكستان درمنطقه را به كنارى گذاشته است و با نزديكى بيشتر به هندوستان و فشار شديدتر به پاكستان در صدد پيدا كردن راهى براى بهبود شرايط امنيتى در منطقه مى‏باشد تا از اين طريق با هزينه كمتر به بهينه‏ترين وضعى منافع خود را در منطقه تأمين كند.
براى اين كار آمريكا به شدت متوسل به فشارهاى ديپلماتيك و بهره‏بردارى از حربه‏هاى اقتصادى شده است. هدف آمريكا جلوگيرى از گسترش تكنولوژى و جلوگيرى از اشعه سلاح‏هاى هسته‏اى مى‏باشد و اين دو انجام نمى‏شود مگر آن‏كه آمريكا قادر به اين گردد كه دو كشور را به سوى حل مسالمت‏آميز مسئله كشمير سوق دهد. علت داشتن بمب و تلاش براى دستيابى به توانمندى هسته‏اى در وهله اول به خاطر مسئله كشمير بوده است. پس اگر مسئله كشمير به گونه‏اى كه مطلوب رسم و نظر رهبران دو كشور است، مورد توافق قرار گيرد دليل اوليه داشتن توانمندى هسته‏اى از بين خواهد رفت. پس هدف مى‏بايستى در درجه اول از بين بردن محيط تخاصم باشد و اين هم تنها در صورتى ايجاد مى‏شود كه معضل كشمير حل شود تا افراط گرايان ملى و مذهبى نتوانند دولت‏هاى سست و ناپايدار را در دو كشور به زير نفوذ خود درآورند.
اگر اين سياست انجام شود محققا امكان توفيق براى آمريكا تشديد خواهد گرديد. اگر سياست آمريكا تنها در جهت عدم گسترش سلاح‏هاى هسته‏اى باشد، قادر به اين نخواهد بود كه دو كشور را به سوى مذاكره سوق دهد بنابراين آمريكا مى‏بايستى سياست يك بعدى كنونى خود را ماهيتى دوبعدى بخشد و حل مسئله كشمير را نيز با جديت به وسيله حذف ديگر سياست دنبال كند. همپوشى اين دو سياست تنها مسيرى است كه در انتهاى آن اين امكان متصور است كه مرزهاى دو كشور هند و پاكستان كه موطن فقيرترين ساكنين جهان مى‏باشند برى از كشتار و خون گردد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط