چکیده
در این مقاله نخست تعریف اجمالی از دو ارتباط اساسی کلامی و غیرکلامی بین خدا و انسان ارائه داده، سپس درباره ارتباط کلامی بین خدا و انسان، توضیح بیشتری داده است؛ پس از آن منشأ دعا و نیز انواع آن بررسی شده است. در ادامه نیز ویژگیهای ماهوی و ساختاری زبان دعا یا قرآن صاعد از حیث (معناشناختی) با بهرهگیری از آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفته است. در این بررسیها، علاوه بر توجه ویژه شاهآبادی نیز توجه داشتهایم.1. مقدمه
میان همه موجودات با ذات خدای سبحان، رابطه اساسی «آفریدگاری وآفرینندگی» برقرار است. قرآن کریم در پاسخ سؤال «قل من رب السموات و الارض» میگوید: [قل الله] و میآورد:قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (2)
همه موجودات آفریدگان الهیاند و در بارگاه عظمت خداوند تعالی سر تسلیم فرود آورده و زبان به تسبیح و تحمید او گشودهاند:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (3)
در روایات نیز از تسبیح برخی موجودات سخن گفته شده است. (4) حضرت امام خمینی میگوید:
عالم پر از هیاهو است. تمام عالم زنده است، همه هم اسم الله هستند. (5)
به بیان دیگر:
هر کسی به زبانی صفت مدح تو گوید *** بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
و به تعبیر مولوی بزرگ: «غلغل اجزای عالم بشنوید»
در میان موجودات خداوند منان، انسان «خلقت ویژه» مییابد و به عنوان مهمترین آفریده خداوند سبحان، شایسته این خحطاب میشود:
تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (6)
ذات انسان با ذات باری تعالی، دو نوع ارتباط اساسی دیگر برقرار میکند که از حیث ماهیت و کیفیت به کلی با سایر موجودات متفاوت است:
1. ارتباط غیرکلامی
2. ارتباط کلامی
در این نوشته کوتاه، که به مناسبت برگزاری کنگره بزرگداشت عارف کامل حاج میرزا محمدعلی شاهآبادی به نگارش درآمده است، پس از تعریف اجمالی دو ارتباط اساسی بین خدا و انسان و توضیح بیشتر پیرامون ارتباط کلامی بین خدا و انسان، منشاً دعا و انواع آن و نیز ویژگیهای ماهوی و ساختاری زبان دعا یا قرآن صاعد بررسی میشود و در این بررسی با بهرهگیری از آیات و روایات، به اثر مهم عارف کامل میرزا محمدعلی شاهآبادی توجه شده است.
2. ارتباط غیرکلامی خدا و انسان
ارتباط غیرکلامی خدا و انسان در قالب آیات و نشانههای آفریدههای خداوند ظهور پیدا میکند که بر مبنای مشیت خداوند و حکمت الهی برای خیر و صلاح نوع بشر آفرینش یافتهاند. همه پدیدههای خداوند از قبیل آسمان، زمین، شب، روز، باد، باران، کوه، دریا و سایر موجودات خداوند حتی همان آیات کریمه وحی شده نیز از این زمرهاند که بشر پس از «تعقل»، «تفقه»، «تفکر»، «تذکر» و «تدبر» در آیات قرآنی و نشانههای بیشمار کردگار بزرگ، با آنها دو برخورد دارد:1. عقل و قلب خود را برای فهمیدن به کار میاندازد و آنها را حق میشمرد، تصدیق میکند و ایمان میآورد. در این صورت در زمره «مهتدون» (7) یا راه یافتگان قرار میگیرد.
2. بدون بهرهگیری از عقل و قلب یا بهرهگیری از آنها همراه با تعصب، عناد و لجاج، آنها را باطل میپندارد، تکذیب میکند و کفر میورزد. در این صورت در زمره «مضلّین» (8) و «مکذبین ضالین»، (9) یا تکذیبکنندگان و گمراهان قرار میگیرد.
البته اهتدا و اضلال هر دو به مشیت الهی و حکمت سبحانی وابسته است. آنها که در زمره «مهتدین» قرار میگیرند، به انجام مناسک و اعمال بدنی و دستورات الهی یا عبادت رو میآورند. اما «مضلین» و «ضالین» آنهایند که به اختیار سوء خویش از هدایت هادیان بازمانده و در زمره «مهتدون و راکعان» (10) نیستند.
3. ارتباط کلامی خدا و انسان
ارتباط کلامی خدا و انسان در قالب دو عنوان کلی معنا مییابد:1. وحی یا رابطه از سوی خدا با انسان
2. دعا یا رابطه از سوی انسان با خدا
3 -1. وحی
«وحی» سخن گفتن خدا با انسان یا ارتباط زبانی میان خدا و انسان است. در وحی، کلمات الهی در قالب آیات، تنزیل یافته و آدمیان با میانجیگری پیامبران مورد خطاب قرای میگیرند. وحی، همان کلام خدا و تکلیم الهی خطاب به انسان است. نوعی تکلیم آسمانی و غیرمادی که درک آن با شعور مرموزی است که به حسب خواست خداوند در برخی افراد پیدا میشود.میتوان آن را به شرح زیر تعریف کرد:
«رابطه نهانی و رازآلود میان خدا و برگزیدگانی از انسانها که موجب آگاهی سریع انسان برگزیده به صورت مستقیم یا غیرمستقیم میشود.»
وحی به انبیا در بیان قرآن، سه گونه است:
1. وحی مستقیم:
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا (11)از رسولان هیچ بشری را یارای آن نباشد که با خدا سخن بگوید؛ مگر به وحی
این نوع وحی، القای مستقیم و بیواسطه بر قلب پیامبر است. قرآن این گونه وحی را «قول ثقیل» نیز خوانده است:
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیكَ قَوْلًا ثَقِیلًا (12)
ما به وحی خود کلام بسیار سنگین (و گرانمایه قرآن) را بر تو القا میکنیم.
2. خلق صوت:
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا... أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ (13)در برخی حالات وحی به گوش پیامبر میرسد؛ به گونهای که کسی جز او نشنود. به بیان دیگر، صوت را میشنود اما صاحب صوت را نمیبیند مثل سخن گفتن از پشت پرده.
از نمونههای آن، سخن گفتن خدا با موسی (علیه السلام) در کوه طور در «میقات موسوى» از ورای شجره و نیز سخن گفتن خدا با پیامبر اسلام لیله المعراج در (میقات محمدی) است که سر آن بر اهل معرفت پوشیده نیست. در این باره امام عارفان، اشاراتی لطیف دارند که رجوع بدآنها غنیمت است. (14) صاحب کشف الاسرار نیز در این خصوص لطایفی شیرین دارد که رجوع بدان، حلاوت افزاید. (15)
3. القای وحی به وسیله فرشته وحی:
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا... أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ إِنَّهُ عَلِی حَكِیمٌ. (16)در حالات دیگری، به فرشته وحی القا میشود که از جانب خدا، به یکی از انبیا ابلاغ کند. در این صورت آنچه را که به او تکلیف میشود به همان صورت و با حفظ امانت، به پیامبر اعلام و القا میکند. ممکن است فرشته به صورت فردی از انسانهای عادی تجسم یابد یا به گونه دیگری که در این صورت نیز القای فرشته به پیامبر، «وحی» نام دارد.
در هر کدام از گونههای وحی، کلمات و آیات الهی «تنزیل» مییابد و فرو فرستاده میشود؛ به اینترتیب جهت وحی، «نزولی» است.
3 -2. دعا
«دعا» سخن گفتن انسان با خدا یا ارتباط زبانی میان انسان و خدا است. در دعا انسان با خدا تکلّم میکند و او را میخواند. دعا همان کلام انسان و رازگویی آدمی با خدا است.میتوان آن را بدینصورت تعریف کرد:
رابطه میان انسان داعی و خداوند سبحان که در حالات بیچارگی و تنهایی و احساس نیاز مبرم به پناهجویی و نیازخواهی، در قالب نیایش و دعا، به نجوا و مناجات با ذات لایزال الهی میپردازد.
رابطه دعایی انسان با خدا، گاه به صورت حالی و گاه به صورت مقالی است و زبان، ترجمانِ حالِ درونی و عمقِ ضمیرِ داعی است.
بر این اساس ارتباط کلامی میان خدا و انسان دو جانبه، متناظر و معکوس است. از یک سو، پس از هبوط انسان، خدا بر انسان «وحی» میفرستد و از سوی دیگر، با «دعا» اجازه صعود دوباره را میدهد.
تعبیر شیوای «قرآن صاعد» برای دعا از امام عارفان- خمینی کبیر- به نقل از عارف کامل، شاهآبادی و در کنار آن تعبیر «قرآن نازل» برای کتاب شریف قرآن عظیم، گویای لطایف و ظرایف بسیاری است. این تعبیر را در آثار عارف کامل نیافتم؛ اما به نظر میرسد نقل شاگرد بزرگوارشان که خود انسان کاملی در این عصر بودند، کفایت میکند.
دعا نیز صورتهای گوناگونی دارد که بدان اشاره میشود. در همه این صورتها، کلمات و عبارات بشری «تصعید» مییابد و فرا فرستاده میشود. به این ترتیب جهت دعا، «صعودی» است.
4. منشأ دعا یا رابطه صعودی انسان با خدا
دعا به معنای خداخوانی، رازگویی، پناهجویی و نیازخواهی بنده با ذات سبحان است. آدمی در عمق ضمیر خود احساس نیاز مبرمی میکند تا به کسی بپیوندد؛ با او راز گوید و نیاز بخواهد. رازگویی و نیازخواهی بنده با ذات باری تعالی در قالب «ارتباط ویژه» و «دعا و نیایش» متجلی میشود.نیایشهای بشری در تمام طول تاریخ در اشکال متعددی رواج داشته است. امر مشترک تمام این نیایشها در تمام اعصار تاریخ، اعتقاد آنان به «مخاطبی برتر» از بشر است. اختلافهای بشر در نیایش به صورت و آداب و سایر مشخصات مربوط است و نه در اصل توسل و نیایش به قدرتی ورای بشر؛ چنان که در میان بشر، اصل اعتقاد به خدا و نیایش با او از میان نرفته است و تنها جزئیات اعتقادات خداپرستان و شیوههای توسل و مناجات با خدا مختلف است. عقل سلیم حکم میکند که اگر اعتقادات الهی منشأ هیچ اثری نبود، تاکنون به طور طبیعی از میان رفته بود. ماندگاری این اعتقادات، حکایت از حقیقتی جاوید میکند.
دعا و نیایش در همه ادیان جایگاه ویژهای داشته و دارد. انسان دیندار، نیایشگر نیز هست. او در سیری روحانی و مکاشفهای درونی به دعا و مناجات با ذات خداوندگار روی میآورد. روح خود را به روح هستی پیوند میزند و اوج میگیرد و به اهتزاز درمیآورد. اهمیت دعا در اسلام تا آنجا است که به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب میرسد به بندگانم بگو:
مَا یعْبَأُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ (17)
اگر دعای بندگان نبود، پروردگار اعتنایی به بندهها نمیکرد!
در دعا، خدای دانا، توانا و مهربان مخاطب انسان قرار میگیرد؛ خدایی که همه چیز از او است؛ هیچ چیز از او خالی نیست و در عین حال با هیچ کس و هیچ چیز متّحد نیست. هم دعا از او و هم اجابت با او است. به تعبیر مولوی بزرگ:
هم دعا از تو اجابت هم ز تو *** ایمنی از تو مهابت هم ز تو
آدمی در حالات بیچارگی و تنهایی، بیاختیار به جستوجوی کسی است که با او سخن بگوید، از او پناه بجوید، سفره دل پیش او بگشاید و از او چیز بخواهد. خداوند در قرآن برای انسان چنین تعبیری آورده است:
وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا (18)
چون انسان را ضرری در رسد ما را میخواند به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده.
از دید قرآن، انسان در هنگام ابتلا به سوی خدا رو میآورد، با او راز میگوید و حاجت میطلبد و از فضل او سؤال میکند.
وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ (19)
دعا به موجب نیازی ژرف است که در روح آدمی نهفته است:
یسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (20)
این نیاز، قطعاً برآوردنی و این حاجت، حتماً رواشدنی است. خدا خود فرموده است:
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (21)
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
طرح نیازها و رازها با روح مطلق هستی و ذات بیمنتهای الهی، در قالب گفتار حال، یا مقال دعا متجلّی میشود.
در دعا از یک سو نیازهای بشری مطرح میشود که در این صورت، دعا وسیله رفع حاجات است؛ چنان که خدا فرموده است:
وَ سئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ (22)
از سوی دیگر، خودِ خدا خواسته میشود که در این صورت، خودِ دعا، غایت و نتیجه است:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ (23)
بی جهت نیست که دعا را مغز و روح عبادت خواندهاند:
الدُّعَاءُ مُخُّ العِبَادَةِ (24)
زیرا خمیرمایه عبادت، اتصال و ارتباط عاشقانه عبد با معبود است و این ارتباط و اتّصال، در دعا، با دعا و بلکه خود دعا است.
دعا فراتر از لقلقه زبان و با عباراتی قالبی، متوازن، مقفا و آهنگین ادا میشود و با هیجان شدید روحی داعی مقارن است. همه نیایشها به قصد معامله عقلایی با خدا صورت نمیگیرد؛ زیرا همه ذهنها مسبوق به خواهش نیستند؛ بلکه احساس نیاز مبرم به گفت وگو با مخاطبی برین که در عین توانایی، مهربان و رحیم است، آدمی را به دعا میکشاند.
منشأ این احساس نیاز، ممکن است درماندگی و بیچارگیهای فراوان ناشی از زندگی مادّی باشد و حتی همین درماندگیها و بیچارگیهای مضطرانه میتواند کلید دعا و آغازگر نیایش باشکوه بشری باشد. ممکن است این نیاز، ریشه در احساس تنهایی عمیق او داشته باشد که رفع آن و غلبه بر این احساس، جزء نیازهای عام و فراگیر بشری است که همه انسانها صرف نظر از زمان، مکان، شغل، جنسیت و... با آن روبرو هستند. همین نیازهای عام، اصیل و فراگیر (25) است که بشر را به سوی دین میکشاند. این نیازها جز در دین، درجای دیگر پاسخ صحیح و مناسب نمییابند؛ بنابراین اقبال به دین جاودانه است و ادبار از آن، موقّتی و محدود.
اصل در دعا، خود دعا است و استجابت آن مهم نیست؛ زیرا در مقابل رازگویی، نیازخواهی و پناهجویی امر فرعی محسوب میشود. در واقع غرض از فرمان «ادعونی» دو چیز است: هم نیاز خواستن و هم خود خدا را خواندن و هر دو اینها شیرین است.
داعی در حال دعا، به حقیقت بیمنتها و ازلی خداوند سبحان نزدیک میشود و خدا را در حزن و اندوه ناشی از تنهایی و بیپناهی خویش شریک مییابد و او را تنها غمگسار خویش میشناسد. او هم غمآفرین و هم غمگسار است. غم دل با غمگسار خود گفتن، زیبا است.
به تعبیر شاعر: «غم دل با تو گفتنم هوس است»
پس غم خود را نیز با خدا در میان مینهد. البته بدینمعنا نیست که نیایش او به خاطر طرح بار اندوه خود نزد ذات باری باشد؛ بلکه اساساً برخی چنان در نشاط خودرهایی فرو میروند و چنان از خود بیخود میشوند که همه چیز حتی غمها نیز از خاطرشان محو میشود و از خدای قریب هیچ نمیخواهند. به تعبیر ماندگار شاعر:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
از هر دلی راهی به سوی خدا است که موجب پناهجویی و دعا میشود. از سوی دیگر، دعا نقش بسزایی در حفظ تعادل و سلامت روح و قوای باطنی انسان دارد. این تعادل و سلامت روح، همراه با حزن معنوی زیبایی است که آدمی در دعا با آن همدم میشود. حزنی مبارک و میمون که او را به وادی شور، حرکت و امید میکشاند.
دعا موجب آرامش روحی داعی است و همراه با حزنی لطیف است؛ زیرا دوست را در نهانخانه دل خویش ساکن یافته است. نغمه حزنآور دعا و مناجات، لطفی ظریف دارد که درک شدنی، اما وصف ناشدنی است. این حزن کسالتآور نیست؛ بلکه حزنی ناشی از جلوه هنری زیبا و متعالی است که هرگز غم انگیز نخواهد بود.
اساساً حزن از جمله شعارهای اهل دل است و ظهور آن از باطن و در باطن است. انکسار و فروتنی، صمت و سکوت و نیز تفکّر و عبرت از همراهان حزن مؤمنانه هستند. بیجهت نیست که اگر حزن از اولیای خدا دور شود، استغفار میکنند. (26)
حزن و اندوه دو نوع است:
الف. حزن و اندوه مذموم:
حزنی شوم، دل شکاف، ناپسند، جانگَزا و صفابَر است. این اندوه مربوط به غافلان است که آنان را از شناخت خویش هم محروم میکند و نتیجه آن غوطهور شدن در جهنم تکاثر و تفاخر، فرو ماندن در نزاعهای شوم دنیامدارانه، بیرون رفتن از دنیای فراخ خرسندی و قناعت و پای نهادن در آتشگاه حرص، طمع و تکبر است.ب. حزن و اندوه ممدوح:
حزنی میمون، دلگشا، مبارک، جان بخش و صفادِه است. این اندوه مربوط به عارفان است که هم در شناخت خویشتن خویش موفق بودهاند و هم دیگر آدمیان را آن چنان که شایسته است میشناسند. نتیجه آن داشتن دیدهای بینا، دلی بصیر و آگاه، شناخت حقیقت جهان و خویشتن خویش، دانستن نسبت خود با این جهان و آن جهان، رهایی از نزاعهای شوم دنیاداران، پای گذاشتن در وادی خرسندی و قناعت و بیرون آمدن از آتش حرص، طمع، حسرت و تکبر غافلانه است.حزن مذموم، اندوهی سیاه و موجب خواری و ذلت است که برای فرار از آن معمولاً به سرگرمیها، مخدّرات، مسکرات و... روی آورده میشود. بسیاری از افراد که از وادی معنویات دورند، حزن خود را با اشتغالات تخدیری به فراموشی میسپارند. اما حزن ممدوح، اندوهی سبز و موجب لذت، بهجت، سرور، بشاشت و مبارکی است. غم و اندوه سیاه، محصول دنیاداری و ابتلا به متاع قلیل دنیوی است که موجب تفاخر، تکاثر و تیرگی دل محزون است.
گاه، حزن ناشی از نشناختن خویش است که به دلیل غفلت، طمعورزی میکند، دست نمییابد، حرص میکشد، حسرت نصیب او شده و در نتیجه محزونتر میشود. این حزن ممدوح نیست. اما آنگاه که حزن حاصل از شناختن خویش باشد، زیادتیها و تکثرات غیرمرتبط با هویت انسانی خویش را رها میکند تا به خود بیشتر برسد. این حزن ممدوح است.
گاه حزن جهنمی است و محصول نزاع آدمی بر سر دنیای دیگران است که موجب کدورتافزایی میشود؛ چنان که به تعبیر قرآن کریم:
إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (27)
اما آنگاه که حزن، بهشتی و عارفانه است، همانند بهشتیان در امن و سلام به سر میبرند (28) و به یکدیگر مبارک باد میگویند:
سَلامٌ عَلَیکُمْ طِبتُم (29)
این نوع حزن، موجب رحمت بردن آدمی بر خود و دیگران است و باعث کدورتزدایی میشود. این نوع حزن در وادی سلام به سر میبرد (30) و امنیت را برای دیگران به ارمغان میآورد. آدمی در این حزن بر خود رحمت میآورد و بند از پای خویش میگشاید تا سبکبالانه سیر صعودی کمال را در پیش گیرد. بر دیگران نیز رحمت میآورد که چرا در چنان نزاعهای بیحاصل درگیرند. در چنین حزنی اگر غضب هم میکند، عین رحمت و زاییده آن است. درست بسان پدری که در عین محبت ورزی به فرزند خویش، در تنبیه درست او کوتاهی روا نمیدارد. دعا قرین حزنی ممدوح و پسندیده ناشی از شناخت هویت خویش و نسبت خود با خالق هستی است.
دعا هماهنگ کردن روح داعی با روح هستی است و طبعاً به نوعی آرامش ناشی از هماهنگی با روح مطلق هستی میرسد. رازگویی، پناهجویی و نیازخواهی بنده از ذات قادر لایزال موجب آرامش روحی و روانی دعاگو است:
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (31)
اگر دعا از حد لقلقه زبانی بگذرد و دل با زبان هماهنگ شود، روح اوج میگیرد و از تعلقات دنیایی و زمینی بریده میشود و به ذات لایزال غنی مطلق متصل میشود. اتصال و پیوند نیازمند مطلق به بینیاز مطلق هنگامی است که تمام وجود آدمی، دعا و درخواست شود.
دعا گاه طلب و اظهار عبودیت، نیازمندی و پناهجویی، و گاه مطلوب است. دعا به دلیل خود دعا، آزادگی و وارستگی خاص روحی را به دنبال دارد. گاه دعا وسیله است یا به عبارت دیگر، بهانهای است تا از درگاه بینیاز، اذن ورود خواسته شود تا با او به گفت وگو بنشیند و این گفت وگو چه شیرین و صمیمی است. گفت وگوی انسان با خدا، ارتباط ویژهای است که در هیچ یک از مخلوقات الهی این نوع از ارتباط دیده نمیشود. تنها انسان است که خلعت گفت و گوی ویژه با خدا برازنده او است. هم خدا با او گفت وگو میکند و هم انسان با خدا به گفت وگو مینشیند؛ در واقع ارتباطی دوطرفه، متناظر و متعاکس.
ظاهر دعا قیل و قال الفاظ است؛ اما باطن دعا پرواز در ملکوت اعلا است. دعایی که در حال بحران تحقق یابد، ارزش زیادی ندارد؛ چون بی اختیار است و همین که بحران رفت، حال دعا هم میرود. آن دعایی ارزش دارد که در حال اختیار بر زبان جاری شود. در واقع دعایی که از راه توجه اختیاری به عالم معنا و انقطاع از دنیا رخ دهد، ارزشی متعالی مییابد.
حال حقیقی دعا اختیاری نیست؛ زیرا دعا دل کندن از محیط مادّی و گام گذاشتن در وادی شوریدگی و بیقراری است و این حال، به آسانی دست نمیدهد. طبیعت فریبنده دنیا، آدمی را سرگرم و از اصل خویش غافل میکند. تعبیر ماندگار قرآن که زندگی دنیا را «لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَكُمْ وَتَكَاثُرٌ» (32) خوانده، حاکی از آن است که دنیا وادی سرگرمسازی است. گاه آدمی در بازی دنیا از هدف غفلت میکند. بازی دنیا مقررات خاص خود را دارد و غافلانه نمیتوان در این بازی برد. دعا از جمله مواردی است که قطعاً در غفلت روی نمیدهد و با غفلت سازگار نیست.
اما آدمی گویا زاده نسیان است. گاه فراموش میکند و با اینکه رفع گرفتاری خویش را از خدای مهربان و توانا درخواست میکند، اما پس از «کشف ضرّ» از خدا غافل میشود. گویی اساساً خدا را نخوانده بود! قرآن کریم آورده است:
فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ (33)
چون از او ضرر را دفع کردیم، میگذرد؛ گویا برای ضرری که به او رسیده بود، ما را نخوانده است!
به اعتقاد صاحب این قلم، طبق اشاره صریح قرآن کریم، اضطرار واقعی که کشف سوء را میطلبد، درخواست آدمی برای مقام خلیفه اللهی است:
أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیكْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ (34)
گویا اینکه عموم مؤمنان این دعا را برای همه گرفتاریهای خود، اعم از دنیوی و اخروی خرج میکنند. بالاتر بگویم مؤمن واقعی درخواست دنیوی ندارد. آن درخواستی هم که نوعی دنیاگرایی در آن است، به واسطه اتصال آن به روح مؤمن، در اخرویت پیچیده است.
بعضی امور نیز موجب ازدیاد حال دعا میشود. دوری گزیدن از دل مشغولیهای روزمرّه زندگی جاری و عادی، بویژه در ساعاتی از شبانه روز که آدمی با خود خلوت میکند و در تفکّرات انسانی که شأن او است فرو میرود؛ پارسایی خیال و پاکیزگی افکار، اخلاصگزینی و دوری از ریا و تقدّسمآبی و نیز آشنایی با دردهای مردم و پردردی از جمله مواردی است که اثر بسیاری در رقت قلب، صافی ضمیر و در نتیجه ایجاد حالت دعا دارد.
دعا اتّصالی زیبا به کانون هستی و ابدیت محض است. دعا پایین کشیدن ذات اقدس الهی و گفت وگو و مکالمه با او نیست؛ بلکه بالا کشیدن خود و اتصال به بینهایت خداوندی از طریق آن است. دعا کلام طیب است که خود بالا میرود و داعی را نیز همراه خود تا وادی قرب میرساند:
إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ (35)
کلمه پاک، به سوی خداوند در مقام هویت مطلقه بالا میرود.
پس دعا، حضور، معرفت، عشق، معنویت، عرفان، حماسه، شکوه، اوج و پرواز روح است تا بی نهایت، تا خدا.
در «الشذره الثالثه المعارف»، درجه ثانیه و مرتبه دوم از درجات و مراتب اتصاف متخلق به اخلاق الله و صفات الله، درجه اجابت دعوت کردن است؛ خصوصاً اگر دعوت کننده به حسب مقام کوچکتر بوده باشد، کاشف از مهربانی و انس است؛ البته چنین کسی متخلق است به خلق الهی که اجابت کننده دعوات بندگان یا مجیب الدعوات است؛ چنان که وعده فرموده است: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» همچنین فرموده است: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ». (36)
اصولاً محبّت و عشق اساس ذکر و دعا است؛ ولی در آغاز از ذکر، مناجات و دعا به بار میآید و در پایان دعا، محبّت؛ ذکر همراه خود مناجات، دعا وحال سوز و گداز را میآورد. (37)
چه زیبا است که بذر محبت الهی در دل داعی کاشته شود و بساط نیایش محبانه پرداخته شود و قدرت هماهنگی روحی با محبوب پدید آید؛ در واقع نوعی توانایی یکی شدن و یگانه گشتن. اولیای الهی از ساختمان روحی ظریفتری برخوردارند؛ پس توانایی محبت بیشتری دارند و با محبت افزونتری با محبوب مطلق قرینند. در این حال، به زبانی که خود او داده و با اخلاصی که خود او عطا فرموده است، با او نجوا کنند. او خود داعی را به خلوت خویش فرا میخواند و داعی چون قطرهای به دریای بیکران او میپیوندد. در حال اتصال روحانی، آنچه بر خاطر داعی میگذرد، خواسته داعی نیست، بلکه خواسته خدا است که هماهنگ با هستی به زبان داعی آمده است. حال این پرسش به ذهن میرسد که چرا مستجاب نمیشود؟ مگر جز خواسته و مشیت خدا چیز هم رواشدنی است؟
در دعاهای اسلامی و خصوصاً ادعیه گرانسنگ شیعی، دریایی از حقایق ناب عرفانی موج میزند. این ادعیه، با برخورداری از «فصاحت» و «بلاغت» کمالی خویش و نیز وجود «توازن موسیقایی مؤثر» که اتفاقاً با مضمون دعا نیز مناسب است، نوعی شور و حال وصف ناپذیر در آدمی برمیانگیزد. توازنی که در دعای کمیل وجود دارد با توازن در دعای عرفه متفاوت است و هر کدام مربوط به حالاتی خاص است. (38)
دعاهای ائمه (علیهم السلام) سطوح مختلف کمی و کیفی را در برمیگیرد: دنیایی و اخروی، لذتهای دنیایی و اخروی و... برخی مناجاتهای شیعی حاوی مسائل عمیق فلسفی و فکری است که برای توجه دادن عقل و تحریک نیروی تفکّر آدمی در زمینه هماهنگی و سازش آن با حالت نیایش وجدگونه از طریق بیان مظاهر قدرت الهی، معجزات بیشمار خلقت، زیباییهای ظاهری و باطنی و هنرمندیهای بیپایان آفریدگار است.
برخی دیگر از مناجاتها به طرح مسائل اجتماعی و بیان کشمکش میان حقّ و باطل، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت مردم و تلقین شهامت و نفرت علیه فرد یا دسته ستمگر و خیانتکار و اعلام وفاداری به مظلوم، حق و آزادی و خوشبختی مردم در برابر خداوند پرداخته است که برای نمونه میتوان به ادعیه صحیفه سجادیه اشاره کرد.
از سوی دیگر دعاهای اسلامی میکوشد تا انسان نیایشگر را در برابر خداوند دانا و توانای مهربان به تسلیم و خضوعی زیبا وادار کند؛ به صورتی که انسان هیچ قدرت دیگر، حکومت دیگر و نقطه امید و اتّکای دیگری را جز او به رسمیت نشناسد. همین تسلیم محض است که عبودیت او را نشان میدهد و هراس و بیم از هر نیروی دیگری جز خدا از خاطر او میبرد. اما این هراس، هراسی زیبا از سر خشیت و علم به مقام قدوسی است که مبادا آن مهربان برنجد! در چنین حالتی از دعا گویا آدمی تمامی امور خویش را به خدای سبحان تفویض میکند. تفویض و واگذاری امور خویش به ذات اقدس الهی به واسطه شدت توکّل و اعتماد به او صورت میگیرد که ریشه در توحید محوری آدمی دارد.
انسان در نیایشها همواره از خدا میخواهد تا شرایط روانی و اسباب و وسایل خارجی را آن گونه فراهم کند که یاریگر کوششهای او در راه کمال، حسن و خیر باشد. توفیق الهی که در متون دینی بر آن تأکید شده است از همین باب است. دعاهای انسانی با تلاش معاش، و توکل او با برنامهریزی و تدبیر امور همراه است. در عین حال که به اصالت قدرت اراده بشری به عنوان شعبهای از اراده سبحانی معترف است، این امر موجب میشود که پدیده عجب، خودخواهی، غرور و خودبینی که ناشی از خشونت روح، کوتاهی اندیشه و ضعف نفس است، انسان را فرا نگیرد.
نیایش انسان در برابر خدای سبحان، با احساس نیاز، عشق و ترس شدید توأم است؛ ترس شدیدی که در متون دینی از آن به خوف یاد شده است.
در واقع خوف الهی سنگ بنیادین حرکت استکمالی آدمی به سوی سر منزل قرب الهی است. بر اثر خوف، آدمی از لذتها و شهوتهای حرام دنیوی دوری میگزیند و علاقه دل را از محبت دنیا قطع میکند و برای او فکر و ذکر الهی حاصل میشود و به خدا انس و معرفت مییابد.
در آیات و روایات فراوانی بر اهمیت و منزلت خوف تأکید شده و آن را وعده خدا به پرواپیشگان و خائفان دانسته است که هدایت، رحمت و خشنودی خدا را به همراه دارد. تعبیر زیباتر این نوع خوف، «خشیت» است. خشیت نصیب آگاهان میشود:
إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (39)
در واقع اندیشههای بزرگ، آگاهیهای بزرگتر و نیازهای متفاوت و دردناکتری نیز دارند. نیازهای آنان از نیازهای مادی فراتر میرود و از علو مقام برخوردار میشود. «احساس بازماندن از کمال لایق»، «دورماندن از جوار مهربانانه دوست»، «محرومیت از حیات جاوید»، «احساس فقدان زیبایی و خیر مطلق» و نیز «عقب ماندن از گروه پیشروان» که به تعبیر مناجات زیبای شعبانیه، با «کمال انقطاع» از دنیا دل کنده و تا پیوند به «عز قدس» راه را ادامه دادهاند. (40) تمام این احساسها متعالی است.
این احساسهای متعالی چنان وحشتی عارفانه و دهشتی عاشقانه در دل «انسان برتر» برپا میکند که درک آن برای دیگران آسان نیست؛ چنان که وصف آن برای خود آنان میسر نخواهد بود (یدرک و لا یوصف) عالیترین نمونه این گونه نیایشها را میتوان در سخنان بزرگان دین و اولیا یافت: نیایشهای شبانه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) که «سجد لک سوادی و بیاضی» میگفت؛ نیایشهای زیبای علی (علیه السلام) که از خود بیخود شدنهای فرادنیایی را به دنبال داشت؛ همانند دعاهای متعالی صباح و کمیل؛ (41) نیایشهای ویژه سیدالشهداء (علیه السلام) در دعای زیبای عرفه (42)؛ نیایشهای زیبای خمسه عشر حضرت سجاد (علیه السلام) (43) و مناجاتها و ادعیه همه حضرات معصومان (علیهم السلام) و نیز سخنان بزرگانی که پا در مسیر آنان نهادهاند. همه این نیایشها درسی زیبا برای مؤمنان است. همه ادعیه و مناجاتها، تسبیح و تنزیه خداوند ذوالجلال، رازگویی و نیازجویی از او و از سنخ معارف الهی و «انقطاع عن الدنیا الی الله» است.
در حقیقت افزایش شناخت خدای سبحان و پرگشادن عرفان متعالی در وجود انسان داعی، آدمی را به جایی میرساند که جز خدا نبیند. در این عرصه، در عظمت حقیقت حضرت حق محو میشود و نشستن حق با مهابت و عظمت در دل او، جای را بر دیگر موارد تنگ میکند؛ چنان که علی (علیه السلام) میفرماید:
عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (44)
بنابراین «دنیا و ما فیها» را یک جا به خال هندویش میبخشد.
از این رو آداب گفت وگو با خدا را باید از کاملان آموخت. انبیا و اولیای الهی در این عرصه گوی سبقت را ربودهاند. ادعیه مأثوره از ذوات مقدس معصومان (علیهم السلام) تجلی عشق، معرفت، نیازخواهی و رازگویی است و به تعبیر حضرت امام خمینی، شاگرد کامل شاهآبادی، «از بزرگترین نعمتهای خداوند بر بندگان و از مهمترین مظاهر رحمت پروردگار بر زمینیان» است که «عامل ارتباط معنوی بین خالق و مخلوق و عاشق و معشوق و وسیله دخول در حوزه امن الهی و دستگیره محکم بندگان است».
در بیان حضرت امام خمینی (رحمه الله) آمده است:
ائمه طاهرین (علیهم السلام) بسیاری از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرمودهاند. لسان ادعیه با لسآنهای دیگری که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان میفرمودند، خیلی فرق دارد. اکثراً مسائل روحانی، مسائل ماورای طبیعت، مسائل دقیق الهی و آنچه را مربوط به معرفه الله است، با لسان ادعیه بیان فرمودهاند؛ ولی ما ادعیه را تا آخر میخوانیم و متأسفانه به این معانی توجّه نداریم و اصولاً نمیفهمیم چه میخواهند بفرمایند. (45)
امام میفرمودند:
دعا قرآن صاعد است. قرآن کتاب نازل است که از آنجا نزول کرده است و ادعیه ائمه، کتاب صاعد است. همان قرآن است که رو به بالا میرود. (46)
همچنین ایشان تأکید میکنند:
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن صاعد میخوانند از ائمه معصومین (علیهم السلام) ما است. (47)
5. چرایی نیاز انسان به دعا و موانع آن
انسان بر اساس نیاز آفریده شده است و پایه و بنیان انسان را نیاز تشکیل میدهد. نیاز انسان دو جبهه دارد:1. جبهه نیاز به خلق
2. جبهه نیاز به حق
جبهه نیاز به خلق موجب اجتماعی بودن انسان و منشأ مدنی شدن او است. اینکه فلاسفه انسان را «مدنی بالطبع» دانستهاند، از این نیاز طبیعی بشر حکایت میکند. خصلت اجتماعی بودن انسان از جبهه نیاز او به خلقی سرچشمه میگیرد. بر اساس همین جبهه نیاز است که تنها زندگی کردن انسان محال مینماید و «باهم بودن» ها را سبب میشود. بنابراین بعد از خلقت آدم (علیه السلام)، حوا نیز خلق میشود؛ زیرا که هر دو به هم نیازمندند. این جبهه نیاز به صورتهای مختلفی متجلی است: نیاز انسان به همکاریها و امداد به یکدیگر، زندگی اشتراکی با همسر و فرزند، صلهی رحم، دوستیها، تعاون اجتماعی و... که از همین جبهه نیاز ناشی میشود.
جبهه دیگر، نیاز انسان به حق است. نیاز انسان به خدای خلق که موجب تشنگی انسان و سببساز نالههای غمگسارانه او است. تشنه بودن به آب وصال و نالیدن از فراق و هجران دوست، در خلوت برای انسان نمود بیشتری مییابد.
بنده، فقر محض و سراپا نیاز است و خدا، غنی مطلق و سراپا ناز است:
یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ (48)
همین نیاز، تضرع و زاری او را به درگاه پروردگار سبب میشود و به رازگویی و نیازخواهی از ذات اقدس سبحانی فرامیخواند. این راز و نیاز در قالب «دعا»، یعنی گفت وگوی بین انسان و خدا متجلی میشود و بنده اجاز باریافتن به درگاه حضرت دوست را مییابد.
از این رو دعا در قاموس اسلام و فرهنگ مسلمانان اهمیتی بسزا دارد، گوهر عبودیت و مغز و روح عبادت است و حلقه اتصال بین بنده و خدا است. پیشوایان اسلام نیز به «دعا» نظری خاص دارند. مناجاتها و ادعیه ائمه (علیهم السلام)، سخنان شوریده حالانی است که در مقام یقین، در جبهه نیاز به ذات اقدس الهی، بر زبان حال و قال راندهاند.
انسان به آرامش نیاز دارد؛ ولى گاه در بحبوحههای مختلف زندگی و عرصههای گوناگون حیات، به واسطه مشغلههای بسیار، در اضطراب و ناآرامی گرفتار میشود، احساس ناامنی میکند، روحیهاش متزلزل و مات و مبهوت میماند و نمیداند چه کند، اینجا است که «مناجات»، دعا و نیایش، به کمک او میآید و نوعی آرامش به او میدهد؛ زیرا، با نیایش خود را به هستی پیوند میزند. دعا، درخواست و اعلام نیاز به درگاه ذات بینیاز است. در واقع درخواست از حضرت سبحان، پناه بردن به قدرت کامله، رحمت رحیمیه، لطف عمیم و کرامت عظیم خدای رحمان بندهنواز است. دعا، نجوا کردن نیازمند مطلق با غنی علیالاطلاق و بینیاز مطلق است که به نوعی آرامش ناشی از هماهنگی با روح هستی میرسد. گاندی گفته است:
اگر خدا را از من بگیرند، خواهم مرد.
معلوم است که نمیتوان خدا را از او گرفت. غرض گاندی امکان نیایش و راز و نیاز با خدا است و نه چیز دیگر.
گاه ممکن است انسان از هر دو جبهه نیاز غفلت کند. غفلت از جبهه نخست، موجب سبعیت او میشود و به گرداب «بل هم اضل» (49) میافتد و غفلت از جبهه دوم، موجب فراموشی و نسیان از حضرت حق میشود که تنگی روزی یا «معیشت ضنک» (50) را به دنبال دارد. عواملی که موجب رو گردانی و غفلت آدمی از دعایند، در آیات و روایات مأثور از ائمه معصومین (علیهم السلام) آمده است. در یک نگاه اجمالی، برخی عوامل مهم روگردانی، بیرغبتی و غفلت انسان از دعا و نیایش مورد بررسی قرار گرفته که به شرح زیر است:
1- گناه بویژه گناهانی که موجب حبس دعا میشود. در دعای ظریف و شریف کمیل آمده است:
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء. (51)
2- عدم شناخت خداوند و در نتیجه، بازماندن از عبادت و دعا که علت اساسی خلقت آدمی است.
3- عدم آشنایی با فلسفه، معانی و مضامین بلند دعا، بویژه ادعیهای که از ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام) رسیده است.
4- نشناختن نیازهای واقعی و اصیل خود که موقتاً موجب ادبار از دعا و معنویت و دین میشود.
5- دنیاپرستی و محبت به دنیا. نگاه «تعلق»گونه و «قرارگاه» ی به جای نگاه «متجر» گونه، «مزرعه»وار و «گذرگاه»ی به آن، که موجب وابستگی افراطی و تعلق به دنیا میشود. این نوع نگاه متعلقانه به دنیا، درنهایت رفاهزدگی را به دنبال میآورد و آدمی در آتش حرص و سپس حسرت ناشی از ناکامیها خواهد سوخت.
6. انواع دعا
برخی از آدمیان، اساساً تکبر ورزیده و سر تسلیم به درگاه ذات باری فرود نمیآورند و از دعای الهی روگردان میشوند. این نوع تکبر، بدترین نوع تکبر است و موجب امتناع از پرستش خدا و خواندن او میشود:إِنَّ الَّذِینَ یسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی (52)
اینان نادانسته زبان کفر پیشه کرده و از فطرت خویش غافلند. گذشته از اینان، بقیه افراد یا دعای زبانی دارند یا به زبان حال دعا میکنند یا زبان استعداد آنان فریاد میزند یا فطرت آنان به دعای ذاتی و فطری رومیآورد.
در نگاه عارف کامل شاهآبادی، دعوت خداوند به یکی از سه زبان است:
الف. زبان قال.
ب. زبان حال.
ج. زبان استعداد.
6 -1. دعا به لسان قال
در دعا به زبان قال، پناهجویی و نیازخواهی انسان از خداوند سبحان، به صورت گفت و گوی کلامی و درخواست زبانی درمیآید.عارف کامل شاهآبادی دعوت به لسان قال و گفتار را نیز بر چند قسم میداند:
اول:
گاه از جهت استعجال میشود که موجب مقامی نشود.دوم:
گاه از جهت احتمال تعلیق مقصود است به دعا؛ مثل تعلیق آن به زمان و مکان و سایر امور.سوم:
گاه از جهت امتثال است که نظری به متعلق دعا ندارد؛ بلکه نظرش به مسئول عنه است.در نگاه ایشان، «این قسم بهترین اقسام دعای قال است.» (53)
در واقع برخی از دعاهای زبانی، نوعی لقلقه زبانی است. در این صورت با نوعی نفاق همراه است یا اینکه دعا از روی عادت دیرینه صورت میگیرد. این نوع دعاها، نه خود ارزش دارد و نه برای صاحب دعا ارزشی را به دنبال میآورد. در مواقع دیگر، دعای زبانی آدمی به مواردی نظیر زمان یا مکان خاص یا اتفاق ویژهای تعلیق میگیرد؛ برای مثال اگر فلان اتفاق خاص بیفتد، آدمی به دعا رومیآورد. اگرچه این نوع دعا برتر از قسم پیشین است، باز هم بار ارزشی آن اندک است؛ زیرا توهم نوعی باجخواهی و طلبکاری در آن نهفته است.
در دعاهای زبانی، برترین نوع آن مربوط به مواردی است که قصد داعی، امتثال فرمان الهی مبنی بر دعا است: «ادعونی.» در این موارد برای داعی، استجابت فرع بر اصل دعا محسوب میشود؛ اگرچه به اعتقاد صاحب این قلم، خود این دعا استجابت را با خود به همراه دارد و آن، بار یافتن به حضور الهی و تکلم با ذات سبحانی است.
در نگاه عارف کامل، اجابت دعوت به لسان قال بر دو قسم است:
اول:
نسبت به ظهور مدعو در ملک. پس آن مشروط به دو چیز است: وجود مقتضی ظهور در آن و عدم مانع از ظهور از طرف نظام کل؛ و الا ظهور نخواهد یافت و عدم استجابت اغلب دعوات از این جهت است.دوم:
اجابت دعا و آن تلبیه الهیه است. پس اجابت، حاصل و مقرون به دعوت است لا محاله. چنانچه فرمود:ان لعبد إذا عاریه بقول الله لبیک یا عبدی.
پس ملازمه ثابت است میان دعا و اجابت تلبیه و تلبیه آن جناب دلیل است بر این که مسئول در دار وجود برای مسائل ظهور خواهد یافت؛ ولو فی عالم آخر. بنابراین وارد شده است کسانی که در دنیا دعای آنها مستجاب نشد، در آخرت عوض آن به ایشان داده شود به قسمی که آرزو میکنند که ای کاش هیچ یک از دعاهای ما در دنیا مستجاب نمیشد. (54)
6 -2. دعا به لسان حال
دعا به زبان حال نیز در آدمی شورانگیز است. گاه آدمی خواسته خود را به زبان نمیآورد؛ امّا حال او حاکی از سرّ ضمیر و حال درونی او است. حال او با زبان بیزبانی با ذات اقدس سبحانی به گفت وگوی ویژه مینشیند. شاید منظور مولوی از گروهی از اولیا که دهانشان از دعا بسته است، حکایت ظریفی از این نوع دعا باشد:من گروهی را شناسم ز اولیا *** که دهانشان بسته باشد از دعا
عارف کامل شاهآبادی، دعا به لسان حال را مانند عطشان و جوعان میداند که به عبارتی افصح السنه و گویاترین زبانها است و محتاج به دعای قالی نیست. (55)
در واقع این قبیل افراد از درجات عالی توکل برخوردارند. توکل یعنی اعتماد و اطمینان قلبی انسان به خداوند سبحان در همه امور خویش و بیزاری جستن از هر قدرتی غیر او. توکل در گرو ایمان، یقین و قوت قلب نسبت به ذات اقدس الهی و قدرت بیمنتهای او است. ریشه و اساس توکل، توحید و نیز باور این نکته لطیف و ظریف است که در انجام همه امور هستی، خدای سبحان سبب مستقل است، و اینکه به علل طولی مادی و معنوی دیگر انتساب داده میشود، به اذن الهی است.
عارف کامل شاهآبادی در باب استجابت دعا به لسان حال معتقد است:
تابع نظام كل است مثل حال اضطرار، حال جوعان، حال عطشان و حال مظلوم در صورتی که منافی با نظام کل نبوده باشد، البته مستجاب است؛ زیرا مقتضی اجابت تمام است، فقط مانع از ظهور نباید داشته باشد. (56)
بر اساس موارد بالا و نگاه عارف کامل، حال آدمی در مقوله دعا را میتوان به سه نوع تقسیم کرد:
الف. حال، مقتضی سؤالی قالی نیز شود، پس سؤال کند. با آنکه این حالت متعالی است، اما شوریده حالی سبب روآوردن به زبان قال و بیان حاجت میشود.
ب. گاه ساکت میماند که در این حالت، شوریده حالی او را از خود بیخود و عالیترین درجه توکل را در خود پدید میآورد. در این حالت، انسان همه حرکات و سکنات خویش را به دست خدا میببیند و «لا حول و لا قوه الا بالله» را در عیان مشاهده و ادراک میکند. در این حالت، فرد درخواست، دعا و... هم ندارد. در واقع نوعی باور به تدبیر الهی است که حالت نادری به شمار میآید و برای کمل اولیای الهی و صدیقین رخ میدهد.
ج. گاه «علمه بحالی حسبی من سؤالی» به زبان جاری سازد. این حالت نیز نادر است و تصریح میکند که دانستن او مرا از درخواست بینیاز میسازد. نمونه آن، ماجرای شیخ الانبیا، حضرت ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام) است که در پاسخ جبرییل (علیه السلام) که به او گفت: کمک بخواه. فرمود: «علمه بحالی حسبی من سؤالی»
6 -3. دعا به لسان استعداد
نوع سوم دعا، دعا به زبان استعداد است که مخفیترین دعاهای بشری و به تعبیر عارف کامل، «خفی الدعوات است؛ زیرا کسی نداند که برای چه مستعد و قابل چیست، مگر کمل از اولیا که اجمالاً یا تفصیلاً بدانند اقتضای عین ثابت خود را و اینها همان کسانی هستند که واقف به سر قدرند.» (57)شایان ذکر است که عارف کامل، دعا به لسان استعداد را اقتضای عین ثابت انسان در ازل دانسته که بر طبق نظام کل است؛ از این رو مستجاب خواهد شد. این استعداد «ممتنع است که در دار وجود ظهور نکند و هر که مطلع شود که ظهور در ملک از آثار ظهور در ازل است، البته خواهشی ندارد؛ مگر به جهت اظهار عبودیت.» (58)
به نظر نگارنده این سطور، کسانی که به زبان استعدادشان دعاگویند، دو گروهند:
گروهی که از این زبان خبر ندارند، یا نادانسته کفر پیشه میکنند یا دانسته عناد میورزند.
گروهی که از این زبان خبر دارند و دانسته به سکوت میگذرانند و به تعبیر عارف کامل، خواهشی ندارند؛ مگر به جهت اظهار عبودیت.
ایشان همان شعر ذکر شده از مولوی را حکایت از این نوع دعا میدانند که به نظر میرسد آن بیت زیبا، استعداد هر دو برداشت را داشته باشد؛ با این تفاوت که آن شعر فقط گروه دوم را شامل میشود و گروه اول از شمولیت آن بیت خارجند.
6 -4. دعا به زبان فطرت
به نظر میرسد میتوان علاوه بر این سه نوع دعا، گونه دیگری نیز مطرح کرد که حقیر آن را «دعا به زبان فطرت» مینامم.شاید تعبیری که عارف کامل در باب دعا به لسان استعداد آورده است اگر گستردهتر در نظر گرفته شود، به طور کلی این مورد را هم در بر گیرد. اما منظور حقیر از این نوع دعا این است که اقتضائات فطری و طبیعی انسان بدون درخواست انسانی از سوی ذات اقدس الهی پاسخ مناسب یافته است. به تعبیر شاعر:
ما نبودیم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته ما میشنود
زبان قرآن در این دعای ذاتی، زیبا است:
وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا (59)
تأکید میکند از انواع نعمتهایی که از خدا درخواست کردید به شما عطا فرمود. اگر بخواهید نعمتهای بیانتهای خدا را بشمرید، هرگز نمیتوان آنها را حساب کرد. منظور از این سؤال، سؤال فطری و اقتضای طبیعی انسانها میتواند باشد.
در هر کدام از گونههای دعا، نوعی صعود معنوی مشاهده میشود که به واسطه آن، حالات، حرکات و کلمات انسانی فرافرستاده میشود؛ بدینترتیب جهت دعا «صعودی» است.
دعا و نیایش، راندن یاد دوست در دل، زمزمه نجواگونه با محبوب و به زبان آوردن نام او است. دعا، نجوایی شیرین در تنهایی خود با خدا داشتن است که با آنکه این نجوا صورتهای گوناگون مییابد، اما همه این قالبها در یک چیز شریکند و آن اتصال محب با محبوب و داعی با مدعو است.
7. ویژگیهای دعا یا قرآن صاعد
میتوان ویژگیهای زیر را برای زبان دعا یا قرآن صاعد برشمرد:7 -1. در دعا انسان فعال است
در دعاهای انسانی، آدمی فعال است و ابتکار عمل را به دست دارد. او ابتدا مکالمه را با خدا آغاز میکند و خدا با او از در استماع و اجابت درمیآید؛ البّته در دعا، انسان فعّال محض و مطلق نیست؛ بلکه هم دعا و هم اجابت از او است. تا خدا نخواهد دعایی از سوی انسان مطرح نمیشود. فعال بودن انسان نسبی است و به این معنا نیست که خداوند هم منفعلانه عمل میکند. او «فعّال لما یرید» (60) است و همه حرکات و سکنات انسانی در گرو خواست و مشیت حکیمانه خدا است. اصولاً چون خود فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (61) به معنای اذن دخول و ورود در گفت وگو و مکالمه با او است: بنابراین هر «یاربّ» انسانی، «لبّیک» الهی را به دنبال دارد؛ زیرا اجازه گفت وگو، نشان لبّیک گفتن است.به بیان دیگر، چنان که توبه انسانی در میان دو توبه ذات اقدس سبحانی قرار دارد، دعای انسانی نیز در میان دو استجابت رحمانی قرار میگیرد. رجعت خدا به سوی بنده و نظر رحمت او موجب میشود آدمی رو به توبه و دعا بیاورد و پس از توبه و دعا کردن، دوباره ذات قدوسی رجعتی توابانه و استجابتی میکند و توبه و دعای عبد را میپذیرد.
7 -2. دعا، جهت صعودی از انسان به سوی خدا دارد
در دعا انسان به اذن الهی، مکالمه را با خدا آغاز میکند و ابتدای آن از سوی انسان است. دعا، سیر صعودی کلامی انسان به سوی ذات قادر متعال است. در این صورت، کلمات انسانی صعود مییابد و انسان به واسطه این کلمات، خود را به دریای بیانتهای ابدیت و کمال مطلق خداوند متّصل میکند. انسان همراه با دعا صعود میکند: (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ) (62) و به درگاه بینهایت خداوند سبحان متّصل میشود. در دعا انسان به صورت چیزی برتر از خود درمیآید و در وضعی خاص به دریای عظمت الهی میپیوندد. روحش اوج میگیرد و به پرواز درمیآید.7 -3. در دعا انسان متکلم است و خدا شنوا
در دعاهای انسانی، آدمی در مقام متکلم قرار میگیرد و صمیمانه، محاوره شخصی و قلبی با خدا را ایجاد میکند. خدا شنوای دانا است که هم دعای او را میشنود و هم در صورت احراز شرایط دعا و اعتلای روحی داعی، استجابت میکند. شرایطی از قبیل ایمان و یقین به رحمت بیمنتهای ذات اقدس الهی و فیاضیت مطلق او (63)، هماهنگی شئون زندگی داعی با دعا، معرفت دقیق خداوند، جایگزین نشدن دعا به جای فعالیت و عمل، واقعی بودن درخواست، برخلاف تکوین یا تشریع الهی نبودن، توجه کامل به خدا و انقطاع کامل از بندگان به سوی خدا، در استجابت دعا تأثیرگذار است.در حدیث قدسی آمده است که خداوند تعالی خطاب به انسان میفرماید:
منك الدّعاء و منّی الاجابه لا تملّ من الدّعاء فانّی لا أمّل من الاجابه. (64)
به آدمی خطاب میشود که وظیفه تو دعا و نیایش است و وظیفه من اجابت کردن آن است. تو از دعا کردن ملول و کسل نشو؛ زیرا من از اجابت کردن کسل نمیشوم.
7 -4. دعا تصعید حاجات است
همانگونه که وحی تنزیل آیات است، دعا نیز تصعید حاجات انسانی به بارگاه رحمانی است. در دعا حاجات انسانی و نیازهای او صعود پیدا میکند و بالا میرود.حاجات انسانی دو گونه است:
1. حاجاتی که منشأ مادی و طبیعی دارد و این منشأ، بیچارگی و بیکسی او را گوشزد و او را به پناهجویی از خدا وادار میکند. با آنکه این حاجات مادیاند، اما لزوماً بد نیستند. ممکن است نگاه صرف دنیایی، آنها را آلوده سازد؛ اما نگاه درست به این حاجات، آنها را خوب میکند. در روایات تأکید شده است که همه چیز را از خدا بخواهید؛ حتی کفش خود را هم از خدا بطلبید.
در حدیث قدسی خطاب به حضرت موسی (علیه السلام) آمده است:
یا موسی سلنی كلّما تحتاج الیه حتّی علف شاتك و ملح عجینك (65)
ای موسی! هر چه را که نیاز و احتیاج داری از من بخواه. حتی علف گوسفند و نمک خمیرت را هم از من بخواه.
حتی در روایتی آمده است که به حضرت موسی (علیه السلام) خطاب رسید: ای موسی! اگر کفش خود را به پینهدوز دادی از من بگیر نه از پینهدوز؛ زیرا تمام قدرت و توان پینهدوز از عطای من است.
2. اما حاجات دیگری هستند که منشأ معنوی دارند و انسان به دلیل انسان بودن با آن حاجات روبهرو است. حاجت و نیاز انسان به رفع تنهایی، جز با رازگویی و پناهجویی با خدا مرتفع نمیشود. این حاجت و دیگر حاجاتی که جزء نیازهای فراگیر بشری هستند، او را به رازگویی و دعا میکشانند. روآوردن اینان به دعا، به واسطه اظهار عبودیت آنان است و بس. (66)
در این نوع دعاخوانی و نجوا، نوعی معاشقه شیرین میان عاشق و معشوق صورت میپذیرد و نگاه محبانه محب و محبوب به هم، نوعی ترابط زیبای طرفینی را پدید میآورد و هرگونه حجاب و حائل میان عابد و معبود را برمیدارد.
7 -5. دعا کلام الناس است
همانگونه که وحی، کلام الله است، دعا نیز کلام الناس است که دوباره به سوی ذات اقدس الهی عروج مییابد. کلام النّاس به خودی خود تقدّس ندارد؛ بلکه از سر تنهایی و از روی نیاز بر حال یا زبان انسان مضطّر رفته است:أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیكْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ (67)؛ ولی چون اتّصال به بینهایت مییابد، در هالهای از عظمت و وقار پیچیده میشود.
این نکته نیز شایان ذکر است که دعاهای انسانهای کامل و اولیای الهی به درجهای از عظمت میرسد که گویا دعای الهی است؛ پس چرا مستجاب نشود! برای نمونه ادعیه قرآنی، تعلیم الهی به انسان است تا در هنگام تخاطب با ذات اقدس الهی چه بگویند، چه بخواهند و چگونه بخواهند. این ادعیه، تقدس دارند و در صورتی که با رعایت شرایط خوانده شود، قطعاً مستجاب است؛ زیرا تعلیم الهی به انسان است.
7 -6. دعا اسرارآمیز و اصرارآمیز است
دعا، رازآلود، رمزگونه و توأم با اصرار پافشاری و صبوری است. اسرار دعا و نیایش را باید در ماندگاری آن جست وجو کرد. در حدیث قدسی آمده است که ای انسان! از دعا کردن ملول و خسته نشو، من نیز از اجابت کردن خسته نمیشوم. (68) اگر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ دعا اصرار انسانی خطاب به ذات اقدس الهی است؛ اصراری که ریشه در بیکسی، تنهایی و نیازمندی آدمی به درگاه بینیاز مطلق دارد.7-7. دعا با هر زبان و برای همهی انسانها میسر است
دعا با هر زبان و برای همه انسانها است. دعا با هر زبانی امکانپذیر است و همه انسانها را شامل میشود. هر انسانی از دل خود راهی به سوی خدا دارد. ملّیت، زبان، جنسیت و... تأثیری در رابطه صعودی انسان با خدا در دعا ندارد. اگرچه قالبهای آن متنوع و متغیر است، اصل اعتقاد به دعا و گفت وگو با این مخاطب برین، در میان همه انسانها موجود است. جالب این است که هم انسانهای مؤمن و معتقد دعا دارند و هم کافران؛ گرچه دعای کافران ره به ضلال میبرد:وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ (69)
7 -8. دعا رابطه مستقیم و بیواسطه انسان با خدا به صورت نهانی و آشکار است
دعا، رابطهای مستقیم و بیواسطه بین انسان و خدا است که اصالتاً رابطهای نهانی، باطنی، محرمانه و پر رمز و راز است. در برخی اوقات هم این رابطه آشکارا صورت میگیرد. بنابراین، رابطه بین انسان و خدا در دعا به دو صورت آشکار و نهان، امکانپذیر است. خلعت گفت وگوی مستقیم، رازآلود و زیبای انسان با خدا برازنده انسانهایی است که از خود وهمی خویش به درآمدهاند و دگر «دیدن»، دگر «گفتن» و دگر «شنیدن» آموختهاند.8. نتیجهگیری
در میان مخلوقات بیشمار الهی، انسان خلعت ویژهای مییابد و نوعی «رابطه ویژه» با خدا برقرار میکند. از یک سو وحی با سیری نزولی خطاب به انسان نازل میشود تا دست او را برای هدایت بگیرد و به آسمانها عرج دهد و از سوی دیگر، دعا با سیری صعودی، گفت وگوی ویژه انسانی با ذات اقدس سبحانی است.«کفور» آن هدایت را نمیپذیرند و به دلبستگیهای فریبنده دنیای زودگذر و متاع قلیل دنیوی دل خوش میدارند. اما «شاکر»ان که خلعت گفت وگو با معبود را در میپوشند، با این گفت وگو هم درخواست هدایت و بقا در طریق هدایت و کمال را دارند و هم انواع نیازمندیهای روزمرّهی زندگی خود را از او میطلبند.
این نگاه به دعا، نگاهی کمالی و پویا است که طی آن علاوه بر ارضای احساس گفت وگو، به بیان نیازمندیهای ناگزیر خود نیز میپردازد و سراسر زندگی آدمی بوی معنویت و خداخواهی میگیرد و آدمی یکپارچه خداخواه میشود و بس. در این صور است است که خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را «اوّاه منیب» (70) میخواند. یکی از معانی «اوّاه»، کسی است که زیاد دعا میکند (71) و «منیب» کسی است که به درگاه ذات باری و اطاعت از او انابه و بازگشت دارد. (72)
در بیان مولا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمده است:
فما قطعکم عنه حجاب و لا اغلق عنکم دونه باب و انّه لبکّل مکان و فی کلّ حین و اوان مع کلّ انس و جانّ، فاسفتحوه و استنجحوه و اطلبو الیه و استمنحوه (73)
میان شما و او حجابی نیست و دری بین او، شما بسته نشده است. او در همه جا، هر لحظه و هر ساعت با هر کس از انس و جان است. از او پیروزی بر دشمن و رستگاری درخواست کنید؛ [همچنین] دست نیاز به سوی او دراز کنید و عطا و بخشش را تنها از او بخواهید.
آری، بشر با روآوردن فعالانه و عالمانه به دعا، پیوندی مقدّس و لازم با خدا ایجاد میکند در این صورت آدمی دوباره از «اسفل سافلین» بر مدار «احسن تقویم» (74) خود باز هم عروج میکند و با اتکال به ایمان و اعمال صالح، از جمله دعا به «اعلی علّیین» پیوند مییابد و «خلیفه اللّهی» معنای خود را پیدا میکند و خدای سبحان بر خلقت ویژه خود «فتبارک الله احسن الخالقین» (75) میگوید. در اینجا است که انسانیت معنا و مراد مییابد؛ انسانیتی که تنها در ارتباط تامّ و تمام بشری با ذات اقدس الهی بروز و ظهور مییابد.
پینوشتها
1- عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین (علیه السلام).
2- رعد/16.
3- اسراء/ 44.
4- مجلسی: «بحارالانوار»، ج61، ص27.
5- امام خمینی: «تفسیر سوره حمد»، 1378؛ ص102.
6- مؤمنون/ 16.
7- بقره/157؛ انعام/ 82.
8- کهف/51.
9- واقعه/92؛ فاتحه/7.
10- بقره/43؛ مائده/55؛ توبه/112.
11- شوری/51.
12- مزمل/ 5.
13- شوری/51.
14- ر.ک: امام خمینی، «آداب الصلواه»، ص110.
15- میبدی، «کشف الاسرار»، ج9، ص 378 و 379.
16- شوری/51.
17- فرقان/ 77.
18- یونس/12.
19- نسا/32.
20- رحمن/29.
21- مؤمن/60.
22- نساء/32.
23- بقره/186.
24- وسایل الشیعه، ج7، ص27.
25- از دیگر نیازهای عام و فراگیر بشری، احساس عدالتخواهی، احساس نیاز به جاودانگی، احساس نیاز به عزّت نفس و خودباوری، احساس نیاز به معنادار کردن زندگی و نیز شکستها، نقصها، کاستیها، دردها، بلایای طبیعی و... بسیاری دیگر است که پاسخ مناسب آن فقط در دین الهی موجود است. مکاتب متعدّد بشری، به دلیل نقص مطلق در تعریف بسیاری از مفاهیم اساسی مثل سعادت، کمال و... نیز نقص نسبی در همه دانشها و معارف به دلیل متکامل بودن دانش بشری، از دادن پاسخ صحیح و کامل به این نیازها عاجزند. نسخههای پیچیده شده از سوی این مکاتب، بیشتر ذات انسان و پاسخهای لازم او را که اندیشیدن درباره آنها مقوّم انسانیت او است، در حجاب فرو میبرند؛ از این رو بشر همیشه احساس کمبود دارد. این کمبود جز در دین، در جای دیگر جبران نمیشود. رویکرد اخیر به معنویت در غرب، حاکی از بازگشتی دوباره به دامان دین و معنویت است. اگر این رویکرد فارغ از خدا باشد، بیریشه است و معنویت بیخدا یا بیریشه، ره به جایی نمیبرد. برای توضیح بیشتر در این باره ر.ک: محمّدعلی، برزنونی، «معنویت؛ نیاز پایای انسان و رمز ماندگاری جوامع انسانی»، مقاله منتشرشده در «کتاب معنویت در مکتب امیرالمؤمنین (علیه السلام)»، مجموعه مصاحبهها، سخنرانیها و مقالات چهارمین همایش نیایش، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین (علیه السلام)، ج اول، 1381، ص77-105.
26- برای مطالعه بیشتر ر.ک: مصباح الشریعه، باب92.
27- ص/64.
28- انعام/ 127.
29- زمر/ 73.
30- یونس/25؛ حجر/ 46.
31- رعد/ 28.
32- حدید/ 20.
33- یونس/12.
34- نمل/62.
35- فاطر/10.
36- ر.ک: شاهآبادی، «شذرات» ص25-26.
37- ر.ک: حسنزاده آملی، «رساله نور علی نور»، 1371، ص10.
38- نگارنده این سطور در همایشی علمی در دانشگاه امام حسین (علیه السلام) در جمع اعضای محترم هیأت علمی گروه علوم اسلامی، تحت عنوان زیبایی شناسی در ادعیه به مطالعه موردی زیبایی شناسی در مناجات شعبانیه پرداخته است که البته هنوز انتشار عمومی نیافته است.
39- فاطر/ 28.
40- ر.ک: «کلیات مفاتیح»، 1376، ص263.
41- همان، ص97-110.
42- همان، ص431-454.
43- همان، ص196-216.
44- نهج البلاغه/خ 192.
45- امام خمینی: «نامهای از امام موسوی»، بیتا، ص233.
46- برزنونی: «نقش دعا در زندگی انسان»، 1380، ص97 به نقل از صحیفه نور.
47- امام خمینی: «سروش ملکوتی»، 1383، ص10.
48- فاطر/ 15.
49- اعراف/ 179.
50- طه/ 124.
51- قمی: «کلیات مفاتیح»، 1367، دعای کمیل.
52- غافر/ 60.
53- شاهآبادی: «شذرات»، ص27.
54- همان، ص28-29.
55- همان، ص27.
56- همان، ص 28.
57- همان، ص27-28.
58- همان، ص28.
59- ابراهیم/34.
60- هود/ 107؛ بروج/ 16.
61- مؤمن/10.
62- فاطر/10.
63- برای نمونه ر.ک: یوسف:/ 87؛ حجر/ 55-56؛ زمر/53 که عباراتی مثل «لاَ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، فَلاَ تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ، لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» دارد.
64- شیرازی: «سخن خدا»، ص289، به نقل از عدّه الدّاعی.
65- همان، ص291.
66- شاهآبادی: «شذرات المعارف»، ص28.
67- نمل/62.
68- سخن خدا، ص289.
69- رعد/14.
70- هود/75.
71- زبیدی: «تاج العروس»، ج9، ص377.
72. فراهیدی، خلیل: «کتاب العین»، ج8، ص 381.
73. نهجالبلاغه، خ 195.
74. تین/ 4 و 5.
75. مؤمنون/ 14.
* قرآن کریم
* نهج البلاغه
- برزنونی، محمدعلی، سیری در جایگاه دعا در زندگانی و بیانات امام خمینی، منتشر شده در کتاب: «نقش دعا در زندگی انسان»، مجموعه سخنرانیها و مقالات اولین همایش نیایش، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین (علیه السلام)، چاپ اول، 1380، ص76-97.
- برزنونی، محمّدعلی، معنویت؛ نیاز پایای انسان و رمز ماندگاری جوامع انسانی، منتشر شده در کتاب: «معنویت در مکتب امیرالمؤمنین (علیه السلام)»، مجموعه مصاحبهها، سخنرانیها و مقالات چهارمین همایش نیایش، تهران، مؤسّسه چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین (علیه السلام)، چاپ اول، 1381، ص77 تا 105.
- حسنزاده آملی، حسن، رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، قم، انتشارات تشیع، چاپ دوّم، تابستان 1371.
- خمینی، روح الله، نامهای از امام موسوی، بیجا، بینا، بیتا.
- خمینی، روح الله، سروش ملکوتی؛ وصیتنامهی سیاسی الهی حضرت امام خمینی، قم، مؤسسه انتشاراتی ظهور، چاپ چهارم، 1383.
- خمینی، روح الله، آداب الصلوه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1380.
- خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، خرداد 1378.
- خمینی، روح الله، صحیفه نور، 21جلد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، منشورات مکتبه الحیاه.
- شاهآبادی، محمدعلی، شذرات المعارف، تهران، نهضت زنان مسلمان، بهمن 1360.
- شیرازی سیدحسن، سخن خدا، مجموعهای از احادیث قدسی، ترجمه و اقتباس ذکر الله احمدی، تهران، انتشارات خزر، چاپ دوم، پاییز 1363.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامریی، تهران، مؤسسه دار الهجره، چاپ دوم 1409ق.
- قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان، ترجمه موسوی دامغانی، تصحیح حسین استادولی، تهران، انتشارات تابان با همکاری نشر شهریور، چاپ چهارم، 1376.
- گیلانی، عبدالرزاق، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، مقدمه، تصحیح و تعلیقات سیدجلال الدین محدث، چاپ سوم، پاییز 1366.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
- مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ نهم، تابستان 1375.
- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار عدهالابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، ج9، چاپ پنجم 1371.
- هیأت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، آسمانی، تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، چاپ سوم، پاییز 1383.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم