سازوکارهاي سياسي مهار قدرت

هنگامي که بحث از مهار حقوقي- سياسي قدرت به ميان مي‌آيد، وارد حوزه‌ي مهار بيروني شده‌ايم. طرح اين بحث براي آن است که مهار دروني نيز داراي اشکال‌هايي است. هر چند مهار دروني يکي از راه‌هاي موفق و اطمينان‌آور مهار قدرت
دوشنبه، 11 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
سازوکارهاي سياسي مهار قدرت

 سازوکارهاي سياسي مهار قدرت
 

 

نويسنده: سيدکاظم سيدباقري




 

هنگامي که بحث از مهار حقوقي- سياسي قدرت به ميان مي‌آيد، وارد حوزه‌ي مهار بيروني شده‌ايم. طرح اين بحث براي آن است که مهار دروني نيز داراي اشکال‌هايي است. هر چند مهار دروني يکي از راه‌هاي موفق و اطمينان‌آور مهار قدرت است، اما آدمي همواره در معرض از بين ‌رفتن صفت‌هاي عالي خود است؛ خلاف هنگامي که فرد داراي عصمت باشد و با زائل شدن صفت‌هاي عدالت و تقوي، به سوي استبداد و سوء استفاده از قدرت گرايش مي‌يابد. ضمن آنکه ملکه عدالت و تقوا امر قابل تظاهر و رياکاري است و تشخيص بود و نبود آن آسان نيست. از ديگر سو نکته اساسي‌تري وجود دارد و آن بهره‌ي نادرست از قدرت ناخواسته و ناآگاهانه است؛ يعني شخص حاکم همچنان عادل و پرهيزکار است، اما با توجه به پيچيدگي امر سياست به ويژه در دنياي امروزي و چند لايه بودن آن، شخص قدرتمند مي‌پندارد از قدرت خويش به بهترين وجه ممکن براي تأمين منافع و مصالح جامعه بهره مي‌جويد. حال آنکه در فرايند ناخواسته، گرفتار سوء استفاده از قدرت خويش شده است. آسيب‌رساني او به جامعه از روي عمد و خودکامگي نيست، اما مهم پيامدهاي سهمگين و خطرناکي است که از آن خطا به جامعه مي‌رسد. با توجه به همين امر است که فراگرد امور در جامعه‌هاي امروزي براي مهار قدرت، به عقل جمعي و مشارکت عمومي نياز دارد تا درصد خطا و اشتباه پايين بيايد؛ در نتيجه نمي‌توان به نظارت و مهار دروني بسنده کرد و بر شالوده‌‌اي که هر آينه احتمال فروريزي دارد، بناي استواري برپا کرد. براي رسيدن به اين امر و جلوگيري از سوء استفاده‌هاي آگاهانه و ناآگاهانه، بحث از سازوکارهاي بيروني، حقوقي و سياسي مطرح شده است. طبعاً اين فراگرد خرد جمعي را به ياري مي‌طلبد تا در تعامل ميان نيروهاي گوناگون اجتماعي بسترهاي فساد قدرت کم شود؛ در نتيجه براساس انديشه‌ي قرآني، هم نظارت همگاني/ مسئوليت جمعي اهميت مي‌يابد تا تک‌تک افراد جامعه در برابر آنچه از قدرت بر مي‌خيزد، حساس باشند، هم نظارت الزام‌آور حقوقي و سياسي مطرح مي‌شود. با توجه به ضرورت اين امر، در ادامه به چند سازوکار سياسي مهار قدرت اشاره مي‌کنيم.

1. مسئوليت همگاني

مراد از مسئوليت تعهد و پاسخگو بودن مردم در برابر اموري است که پيرامون آنها مي‌گذرد. اين احساس هم افراد را به قدرت حساس مي‌کند، هم قدرت حاکم در مي‌يابد زير ذره‌بين چشمان تيزبين و دقيقي قرار دارد و هر آن امکان دارد در مقابل رفتارها و کردارهاي نادرست او برپاخيزند. در انديشه‌ي قرآني و ديني همه‌ي افراد در برابر جامعه‌ي خود مسئول و پاسخ گويند: «کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعيته». (1) مفهوم اين آيه يعني مسئوليت در برابر امور جامعه براي همه‌ي افراد، آن‌گونه که قدرت مسئوليت دو چندان مي‌آورد. از نظر فلسفه‌ي اجتماعي اسلامي، نتيجه‌ي اعتقاد به خدا پذيرش حکومت مطلقه‌ي افراد نيست و حاکم در مقابل مردم مسئوليت دارد؛ همچنين از نظر اين فلسفه، فقط اعتقاد به خدا است که حاکم را مقابل اجتماع مسئول مي‌سازد و افراد را ذي‌حق و استيفاي حقوق را وظيفه‌ي لازم شرعي معرفي مي‌کند. (2) با همين مبناي نظري است که دين از مسئوليت انفکاک‌پذير نيست. انسان متدين واقعي خواه‌ناخواه احساس مسئوليت مي‌کند - براي خود، محيط، خانواده و اجتماع. بي‌اعتنايي با دين‌داري سازگار نيست. دين منهاي مسئوليت، دين منهاي دين است. فلسفه‌هايي که خواسته‌اند مسئوليت منهاي دين بسازند، همه شکست خورده‌اند. مسئوليت خود يک مقياس است براي دين شناسي و براي استقامت و انحراف تعليماتي که به نام دين داده مي‌شود. دين منهاي مسئوليت ناممکن است؛ زيرا دين جز سلسله تکليف‌هاي اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، عبادي نيست. دين‌دار هستيم براي اينکه به مسؤليت‌هاي خود، در حقيقت به انسانيت خود واقف باشيم؛ زيرا همچنان که گفتيم، مسئوليت مقوّم انسانيت است. انسان به آن اندازه دين‌دار است که به مسئوليت‌هاي خود واقف و آگاه باشد و از عهده آنها به خوبي برآيد. (3) آيه‌ي قرآن مي‌گويد در قيامت گفته مي‌شود: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ». (4)
همچنين قرآن درباره‌ي انبيا مي‌گويد: «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ»: (5) پس قطعاً از کساني که پيامبران به سوي آنها فرستاده شده‌اند، خواهيم پرسيد، و قطعاً از خودِ فرستادگان نيز خواهيم پرسيد.
براساس آموزه‌هاي قرآن کريم، جامعه‌ي مسئول و شايسته، جامعه‌اي است که از کنار رويدادها بي‌توجه نمي‌گذرد. شهروندان مطلوب قرآني آنها هستند که برابر ظلم ستمکاران بر مي‌خيزند و براي مهار قدرت ناشايست آنها چاره‌انديشي مي‌کنند. حال گاهي اوقات افراد مي‌توانند با به دست گرفتن زمام قدرت، چاره‌ي اساسي براي مهار قدرت فاسد و تکاپو براي رسيدن به جامعه‌ي مطلوب بينديشند و گاه اين امر ممکن نيست، اما عدم امکان اين امر به معناي سکوت، همرنگي با ناهنجارها و ضدارزش‌هاي قدرت فاسد نيست، بلکه فردي که در جامعه‌ي اسلامي زندگي مي‌کند، باز مسئول است و بايد در حد توان خويش بکوشد.
باري، تأکيد بسيار قرآن کريم بر مسئوليت همگاني دست‌کم ما را به اين امر رهنمون مي‌شود که جامعه در برابر رفتارها و تصميم‌هاي ناشايست حکومت نبايد ساکت بنشيند؛ اين پاسخگويي در برابر آنچه در جامعه مي‌گذرد، در برابر همه‌ي امور حساس، دقيق، نکته‌سنج و نقاد مي‌سازد و اين امر البته در برابر قدرت سياسي که اولين و تأثيرگذارترين بخش زندگي انسان را در بر مي‌گيرد، بيش از هر امر ديگري شامل مي‌شود. اين احساس مسئوليت که در رگ‌هاي جامعه جريان مي‌يابد، يکي از بزرگ‌ترين سازوکارهاي پيش‌بيني شده براي مهار قدرت و جلوگيري از فساد آن است. در غير اين صورت جامعه گرفتار ستم همگاني مي‌شود. قرآن کريم در اين باره، تعبير ويژه‌ي «قريه ظالمه» به کار مي‌برد؛ يعني شهر ستم‌پيشه است: «وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً»: (6) و چه بسيار شهرها را که ستمکار بودند، در هم شکستيم.
روشن است «اهل» شهر و آبادي منظور است و نه خود شهرها که موضوعيتي ندارند. با توجه به آنکه اين شهرها گرفتار ظلم فراگير شدند، پس خداوند قدرتشان را فرو شکست و آنها را هلاک کرد؛ زيرا آنها با کفر و گمراهي به خود ستم کردند و با سرکشي و دشمني به ديگران نيز ناعدالتي کردند. (7)
در فرهنگ قرآني، هم رنگ جامعيت شدن گناه نابخشودني است و افراد نمي‌توانند در پيشگاه خداوند پوزش آورند که ما در جامعه ظالمي بوديم، همه ساکت بودند، در نتيجه ما نيز ساکت و خاموش نشستيم. در سوره‌ي نساء مي‌خوانيم:
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا»: (8) کساني که بر خويشتن ستمکار بوده‌اند، هنگامي که فرشتگان جانشان را مي‌گيرند، مي‌گويند: «در چه حال بوديد؟ پاسخ مي‌دهند: «ما در زمين از مستضعفان بوديم». مي‌گويند: «مگر زمين خدا وسيع نبود در آن مهاجرت کنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است.
فطرت اجتماعي انسان به او حريّت مي‌دهد، فرد مي‌تواند جامعه‌اش را عوض کند و به رغم جريان جامعه در جهت خلاف آن حرکت کند و سرعت مسير جامعه را شديدتر يا کندتر کند. (9) انسان مي‌تواند هر مسيري را آزادانه برگزيند؛ «به راستي روشنايي‌ها و بصيرت‌هايي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است، پس هر کس به ديده‌ي بصيرت بنگرد، به سود اوست و هر کس نبيند و چشم پوشد، به زيان او. من بر شما نگهبان نيستم». (10) اين ويژگي در وجود انسان، او را در برابر مسائل اجتماعي و امور پيرامونش مسئول مي‌کند.
خداوند در قرآن کريم انسان را داراي اختيار و در نتيجه مسئول معرفي مي‌کند. بر اين اساس هرگونه تغيير و دگرگوني در سرنوشت و سرشت جامعه به دست افراد آن است. (11) پس آن فردي که آموزه‌هاي ظلم ستيز در وجودش نهادينه شود، نمي‌تواند در مقابل قدرت سياسي حاکم که همه‌ي رفتارها و هنجارهاي جامعه را رنگ و جهت مي‌دهد، ساکت و خاموش باشد و قدرتمندان هرگونه که مي‌خواهند، عمل کنند. اين اختيار بسترساز نيک بختي يا سياه‌بختي جامعه مي‌شود. به تعبير قرآن کريم: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»: (12) فساد به دست مردم و با کارهاي آنها در خشکي و دريا نمودار و پديدار آمده است.
اين آيه ويژه‌ي دوران و مکان يا رويداد خاصي نيست و مراد از خشکي و دريا نيز همه‌ي سطح زمين است. (13)
در قرآن کريم نيز تأکيد شده است «به راستي در ميان هر امّتي فرستاده‌اي برانگيختيم تا بگويد: «خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد». (14) خداوند امر مي‌کند مردم در برابر طاغوت‌ها بايستند که مظهر قدرت فاسدند. امر به رويارويي با طاغوت، خطاب به «امّت» است که همه‌ي افراد جامعه را در بر مي‌گيرد پس وظيفه و مسئوليت همگاني است که در برابر خداوند کرنش کنند و از پيروي طاغوت، دوري. البته اين آيه در ادامه باز بر اختيار انسان‌ها تأکيد دارد که خداوند زمينه‌ي راهبري آنها را فراهم کرده است. حال يا به سوي خداوند راه مي‌پيمايند يا کساني هستند که در گمراهي ثابت‌قدم مي‌مانند (15) و با توجه به کاري که مي‌کنند، به ضلالت سزاوارترند؛ بنابراين انسان‌ها به نوعي در انتخاب سرنوشت و کارهاي خود داراي اختيارند و در نتيجه مسئول. جلوه‌هاي اين مسئوليت در گام اول هنگامي است که انسان در عرصه‌ي سياست و اجتماع با قدرت روبه‌رو مي‌شود. اين احساس و روحيه اگر در ميان همه‌ي شهروندان فراگير شود و از کنار آنچه در جامعه‌شان مي‌گذرد، بي‌احساس و بي‌توجه نگذرند، مهارگر تأثيرگذاري براي قدرت است. آن آزادي کنار مسئوليت انسان و همراه با احساس وظيفه در برابر جامعه معنادار مي‌شود؛ در نتيجه در قرآن کريم آمده است: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»: (16) ما راه را بدو نموديم، حال يا سپاسگزار خواهد بود يا ناسپاسگزار.
هم چنين آمده است: « فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُر » (17) پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد، انکار کند.
از سوي ديگر بر جانشيني انسان در زمين از سوي خداوند (18) تأکيد شده است. آن‌گونه که به داوود پيامبر پس از آنکه او را خليفه‌ي در زمين مي‌خوانند، دستور داده مي شود بين مردم به حق حکم و داوري کند. (19) اين امر نيز مسئوليت بزرگي بر گردن انسان مي‌گذارد تا با بهره از امکانات مادي و معنوي براي حاکميت ارزش‌هاي الهي و استقرار قدرت مطلوب در آن بکوشد.
اختيار، آزادي، مسئوليت و احساس وظيفه در برابر آنچه در جامعه مي‌گذرد، به انسان نهيب مي‌زند همچنان که نبايد ظلم کند، ستم‌پذير نيز نبايد باشد، و اين ظلم‌ناپذيري خود واکنش جدي در برابر ستم‌گراني است که از قدرت خويش سوء استفاده مي‌کنند. خداوند مي‌فرمايد: «لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ»: (20) نه ستم مي‌کنيد و نه بايد ستم‌پذير باشيد.
تزريق اين روحيه در جامعه و اجرايي شدن آن در قالب پيروي نکردن از ستمکاران، قدرت‌هاي فاسد را ناخواسته مهار مي‌زند.
با توجه به آنچه آمد و اينکه هر رفتاري از انسان به عنوان موجود اجتماعي در جامعه سر مي‌زند، در فکر، انديشه، رفتار و هنجار ديگران اثرگذار است و بازتاب مي‌يابد، مي‌توان گفت نقش هر فرد مسلمان در تعيين سرنوشت جامعه و ضرورت احساس وظيفه او را وامي‌دارد نسبت به جامعه‌ي پيرامونش ناظر تيزبين و مراقب دقيقي باشد؛ امري که قدرت را در فرايند فراگيري مهار مي‌زند. يکي از جلوه‌هاي اساسي اين آموزه در امر به معروف و نهي از منکر رخ مي‌نمايد که با توجه به اهميتش، در بخش بعدي به آن خواهيم پرداخت.

2. نظارت همگاني: امر به معروف و نهي از منکر

يکي از آموزه‌هاي قرآني که به آن سفارش بسيار شده است، امر به معروف و نهي از منکر است که کنار مسئوليت همگاني براي مهار قدرت نقش اساسي دارد و يکي از جلوه‌هاي مسئوليت همگاني به شمار مي‌آيد. در قرآن کريم معمولاً اين دو امر کنار يکديگر ذکر شده‌‌اند. (21) اهميت امر به معروف و نهي از منکر تا حدي است که خداوند آن را در برخي آيه‌ها پس از ايمان به خدا و آخرت ذکر کرده است:
« يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُوْلَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ»: (22) به خدا و روز قيامت ايمان دارند و به کار پسنديده فرمان مي‌دهند و از کار ناپسند باز مي‌دارند و در کارهاي نيک شتاب مي‌کنند و آنها از شايستگانند.
در اين کتاب خاموش نشستن عالمان در مقابل فساد قدرتمندان و ظالمان از علت‌هاي نابودي اقوام پيشين ذکر شده است و دانشمندان گوشه‌گير مورد نکوهش قرار گرفته‌اند که چرا صاحب قدرت نبودند تا از فساد جلوگيري کنند و جامعه را به سوي مسير مطلوب به حرکت درآورند. در قرآن کريم با لحن همراه با توبيخ و سرزنش آمده است:
«فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ»: (23) پس چرا در نسل‌هاي پيش از شما خردمنداني نبودند مردم را از فساد در زمين بازدارند، جز اندکي از کساني که نجا‌ت‌شان داديم، و کساني که ستم کردند و به دنبال ناز ونعمتي که در آن بودند، رفتند و آنها بزهکار بودند.
خداوند يکي از عوامل لعنت بر اقوام پيشين را ترک امر به معروف و نهي از منکر مي‌داند. در قرآن مي‌خوانيم:
«لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ؛ كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»: (22) از ميان فرزندان اسرائيل، آنهاکه کفر ورزيدند، به زبان داوود و عيسي‌بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند. اين کيفر به خاطر آن بود که عصيان ورزيده و از فرمان خدا تجاوز کرده بودند و يکديگر را از کار زشت نمي‌داشتند. راستي چه بد بود، آنچه مي‌کردند.
به نظر مي‌رسد سوء استفاده‌ي از قدرت و به فساد کشيده شدن آن و به تبع آن، فراگير شدن فساد و ناشايستي در جامعه، يکي از مظهرهاي عمده‌ي اجرا نشدن اين آموزه است. علي‌بن ابراهيم از امام صادق (عليه‌السلام) نقل مي‌کند فردي از ايشان درباره‌ي شيعياني پرسيد که در امور سلطان جور وارد مي‌شوند، برايشان کار مي‌کنند و آنها را دوست دارند. امام (عليه‌السلام) فرمود: «آنها شيعه‌ي واقعي نيستند پس آنها کيانند؟»
امام در پاسخ به سؤال، آيه‌ي «لُعِنَ الَّذيِنَ کَفَرُوا..» را تلاوت کردند. (25) همچنين در تفسير عياشي آمده است از امام صادق (عليه‌السلام) درباره‌ي آيه‌ي «كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ...» سؤال شد، ايشان فرمود: «آنها در گناه وارد نمي‌شدند و در مجالس آنها نمي‌نشستند، اما هنگامي که آنها را مي‌ديدند، در چهره‌ي آنها مي‌خنديدند و با آنها انس و الفت داشتند». (26)
در ادامه‌ي آيه‌هاي بالا آمده است:
«تَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ»: بسياري آنان را مي‌بيني که با کساني که کفر ورزيده‌اند، دوستي مي‌کنند راستي چه زشت است آنچه براي خود پيش فرستادند، [در نتيجه] خدا بر ايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مي‌مانند.
از امام باقر (عليه‌السلام) درباره‌ي اين آيه سؤال شد. امام فرمود: آنها شاهان ستمگر و جبار را دوست داشتند و کارها و هوا و هوس آنها را تمجيد مي‌کردند تا نصيبي از دنياي آنها برگيرند. (27)
باري، همه‌ي اين کلمات که در مصادر حديثي مانند آنها فراوان يافت مي‌شود، از اهميت اين موضوع حکايت دارد و اينکه اگر اين آموزه در هر سطح ممکني انجام نشود و مردم به جاي نهي پادشاهان و رو ترش کردن در برابر کارهاي آنها، همراهي کنند يا حتي سکوت کنند، مورد نکوهش و سرزنش خداوند قرار مي‌گيرند.
در کلامي پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله‌وسلم) مي‌فرمايد:
تا زماني که امت من امر به معروف و نيکي مي‌کنند و ديگران را از منکر باز مي‌دارند و بر نيکي و تقوا يار يکديگرند، در سلامتي خواهند بود، اما اگر آن را رها کنند، برکت از آنها رخت خواهد بست؛ گروهي بر گروهي چيره خواهند شد و در زمين و آسمان ياوري نخواهند داشت. (28)
علي (عليه‌السلام) امر به معروف را برتر همه‌ي اعمال نيک و جهاد مي‌داند و مي‌فرمايد: «تمام اعمال نيک و جهاد در راه خدا نيست به امر به معروف و نهي از منکر مانند آب دهاني است در درياي پهناور». (29)
در روايتي از امام حسين (عليه‌السلام) آمده است: «بر ديد‌ه‌ي فرد مؤمن روانيست به گناه و معصيت بنگرد و ساکت بنشيند؛ مگر آنکه آن را تغيير دهد و اصلاح کند». (30)
کارکرد اين آموزه‌ي قرآني در مهار قدرت، با پذيرش و نهادينگي آن در جامعه عملياتي مي‌شود. در اين حيطه اين اصل از دو زاويه کار آمد است:
1.اين وظيفه ويژه‌ي فرد خاصي نيست. همه‌ي آنان که در جامعه‌ي اسلامي زندگي مي‌کنند، بايد اين دستور ديني را رعايت کنند، ديگران و اطرافيان خود را - فرمانبر باشنديا فرماندار - به خير و نيکي دعوت کنند و جلوي ستم و کار ناپسند را بگيرند، پس همه‌ي امت اسلامي به اين فريضه تحريض مي‌شوند؛ در نتيجه در کلام خداوند آمده است:
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»: (31) شما نيکوترين امتي هستيد که براي مردم قيام کردند؛ آنها که براي (اصلاح بشر) مردم را به نيکوکاري امر کنند و از کارهاي زشت بازدارند.
اينکه در اينجا امر به معروف و نهي از منکر برايمان به خدا مقدم داشته شده، نشانه‌ي اهميت و عظمت اين فريضه است. انجام آن ضامن گسترش ايمان و اجراي قوانين فردي و اجتماعي است و اگر اجرا نشود، ريشه‌هاي ايمان در دل‌ها سست مي‌شود. به همين جهت بر ايمان مقدم شده است. مسلمانان تا زماني «امت ممتاز» محسوب مي‌شوند که دعوت به سوي نيکي‌ها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند. (32) در کلامي از علي (عليه‌السلام) آمده است:
اي مؤمنان، فردي که عمل ناپسندي را ببيند که به سوي آن خوانده مي‌شود، کسي که آن را در ذهن خود انکار کند، مسلمان است و کسي که آن را به زبانش انکا کند، مأجور خواهد بود... و کسي که آن را با شمشير انکار کند تا کلمه‌ي خداوند برتر باشد و کلمه‌ي ستمکاران فروتر پس او به راه هدايت رسيده است و قلبش از يقين نوراني مي‌شود. (33)
2. اين دستور ديني مي‌تواند به گستردگي در جامعه جريان يابد. دولت‌ها امروزه هر قدر هم که گروه‌هاي قوي بازرسي و نظارت داشته باشند، باز افرادي به قانون گردن نمي‌گذارند و راه فرار آن را مي‌جويند و مي‌يابند. در مرحله‌هاي اجرايي امر به معروف و نهي از منکر، همه‌ي افراد ناظران و حسابرسان قلمداد مي‌شوند که در هر مکاني حضور دارند و هر کس مي‌تواند به قدر توان خويش جلوي فساد قدرت و باندبازي سياسي را بگيرد. علامه طباطبايي زير آيه‌ي 104 آل‌عمران اشاره دارد اين اصل ساده بهترين و قوي‌ترين نيروي نظارتي و بازرسي در جامعه است. نقش نظارتي اين آموزه بسان شالوده‌اي است که پايه‌هاي استوار جامعه بر آن بنا شده است و موجب همگرايي و هماهنگي اجزا و اعضاي جامعه مي‌شود. اگر امر به معروف و نهي از منکر در ميان نباشد، عوامل مختلفي که دشمن بقاي «وحدت اجتماعي» هستند، همچون موريانه از درون ريشه‌هاي اجتماع را مي‌خورند و آن را فرو مي‌پاشند؛ بنابراين حفظ وحدت اجتماعي بدون نظارت عمومي ممکن نيست. (34) آن‌گونه که در قرآن شريف تصريح شده است ترک امر به معروف به اختلاف و دوگانگي در جامعه مي‌انجامد. (35)
روُيه‌ي اصلي اين آموزه بيش از اصلاح فرد، پيرايش جامعه از زشتي و فساد است؛ زيرا فرد صالح زمينه‌ساز ظهور جامعه‌ي صالح است. در اذهان ما فرو رفته است، منکرات فقط همين‌هايي هستند که هر روز مي‌بينيم يا مي‌شنويم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشسته‌ايم، موسيقي مستهجن گذاشتند، يا فلان قهوه‌خانه کار خلافي را مرتکب شد، يا وسط بازار کسي روزه خورد، منکرات است و بايد از آن نهي کرد، اما به آن منکرات بزرگ توجه نداريم؛ يعني آنها که دارند حيثيت اسلام را از بين مي‌برند يا حقوق ضعفا را پايمال مي‌کنند. (36) اين دستور به مسلمانان مي‌آموزد به جامعه و فرايند قدرت در جامعه حساس باشند و صلاح و فساد آن را از خود پندارند. انسان مدني‌الطبع نمي‌تواند فردي نيازهاي خود را تأمين کند و از همکاري ديگران بي‌نياز باشد؛ از اين‌رو در جامعه زير تأثير انديشه‌ها، اخلاق و رفتار ديگران قرار دارد و عقل حکم مي‌کند براي رسيدن به آرامش و حفظ کيان جامعه از فساد و تباهي در برابر زشتي‌ها، قدرت‌طلبي‌ها، انحصار طلبي‌ها و بهره‌برداري نادرست از قدرت موضع‌گيري کند. با توجه به پيوندهاي اجتماعي و اينکه هيچ کار بدي در اجتماع انساني در نقطه‌ي خاصي محدود نمي‌شود، بلکه هر چه باشد همانند آتشي ممکن است به نقاط ديگر سرايت کند، عقلي بودن اين دو وظيفه مشخص مي‌شود. در اجتماع چيزي به عنوان ضرر فردي وجود ندارد و هر زيان فردي امکان دارد به صورت زيان اجتماعي درآيد. به همين دليل منطق و عقل به افراد اجتماع اجازه مي‌دهد در پاک نگه داشتن محيط پيرامون خود از هيچ کوششي خودداري نکنند. (37) فساد قدرتمندان يکي از بزرگ‌ترين جلوه‌هاي آن است که افراد را به رويارويي با آن فرا مي‌خواند؛ در غير اين صورت ستمگراني حاکم جامعه مي‌شوند که به جز فساد و فسادانگيزي چيز ديگري از قدرت خويش نمي‌خواهند؛ در نتيجه علي (عليه‌السلام) و ائمه‌ي معصومين ديگر در کلمات خود با تأکيد سفارش دارند:
از امر به معروف و نهي از منکر دست نکشيد؛ وگرنه بدکاران بر شما چيره شوند، آنگاه دعاي نيکان شما به اجابت نمي‌رسد: «لاَ تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَيُوَلَّي عَلَيْکُمْ أَشْرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَکُمْ». (38)
در روايت‌هايي که در ادبيات اين بحث آمده، به اين نکته‌ي ظريف اشاره شده است که ترک امر به معروف به سلطه‌ي پادشاهان ظالم منجر مي‌شود. طبرسي زير آيه‌ي 104 سوره‌ي آل‌عمران (39) از پيامبر گرامي اسلام (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) روايت مي‌کند که ايشان فرمود:
بايد امر به معروف و نهي از منکر کنيد؛ وگرنه خداوند بر شما پادشاه ستمگري را مسلط کند که نه بزرگان شما را احترام کند، نه بر خردسالان شما رحم آورد، خوبان شما دعا مي‌کنند، اما مستجاب نمي‌شود، ياري مي‌جوييد، اما ياري نمي‌شويد و فريادرس مي‌خوانيد، کسي به داد شما نمي‌رسد و آمرزش مي‌طلبيد ولي آمرزيده نمي‌شويد. (40)
از سوي ديگر قدرتمندان الهي از قدرتشان سوء استفاده نمي‌کنند، بلکه خود مشتاقان اجراي اين آموزه براي جلوگيري از فسادند. در قرآن کريم آمده است با قدرت يافتن حاکمان الهي، آنها امر به معروف و نهي از منکر را به پا مي‌‌دارند: «همان کساني که چون در زمين به آنها توانايي دهيم... به کارهاي پسنديده وا مي‌دارند و از کارهاي ناپسند باز مي‌‌دارند...». (41)
امروزه در برخي کشورهاي اسلامي، با الهام از آيه‌ي 110 آل‌عمران، تشکيلات مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليت‌هاي اجتماعي - به نام اداره‌ي حسبه و مأموران آن به نام محتسب يا «آمرين به معروف» - وجود دارد که مأمورند با همکاري يکديگر با فساد و زشت‌کاري در ميان مردم يا هرگونه ظلم و فساد در دستگاه حکومت مبارزه و مردم را به کارهاي نيک و پسنديده تشويق کنند. (42) اين سازمان‌ها در دنياي امروز گاه مي‌توانند با منکرها و قانون گريزي‌هاي بزرگ سياست بازان و دلالان بازار سياه سرمايه و قدرت برخورد کنند. شايد برخي اين کارويژه‌ها را امروزه «جنبش‌هاي اجتماعي جديد» (43)، رسانه‌ها و مطبوعات تأثيرگذار انجام مي‌دهند. (44)
امروزه با همه‌ي نظارتي که سازمان‌ها و نهادهاي دولتي بر مصادر قدرت دارند، اما باز شاهد لجام گسيختگي قدرت در موارد بسياري هستيم. يکي از دليل‌هاي اين امر آن است که نهادهاي نظارت کننده با توجه به گستردگي گستره‌ي قدرت، فقط تا اندازه‌اي مي‌توانند بر فرايند امور نظارت کنند و جلوي فساد قدرتمندان را بگيرند، اما اگر اين آموزه در جامعه فراگير شود، قدرتمندان در سطح‌هاي گوناگون احساس مي‌کنند نيرويي همواره بر جريان امور و قدرت ورزي آنها نظاره مي‌کنند.
از سوي ديگر ممکن است شخص حاکم از قدرت خويش سودجويي و منفعت‌طلبي شخصي نکند، اما در مراتب پايين‌تر، افراد حقوق ديگران را پايمال کنند و در حق شهروندان ستم روا دارند؛ به نظر مي‌رسد براي جلوگيري از فساد قدرت در اين حوزه که حيطه‌ي وسيعي را در بر مي‌گيرد، رؤساي حکومت به اطلاع‌رساني دقيق و بدون غرض و جهت‌دهي خاص نياز دارند تا از لايه‌هاي زيرين جامعه آگاه شوند. بخشي از اين امر در جامعه‌هاي امروزي، آنگاه عملي مي‌شود که حاکمان اجازه دهند اطلاعات، تيزبيني و تحليل شهروندان به آنها منتقل شود؛ کاري که سازمان‌هاي غيردولتي، (45) مطبوعات و رسانه‌ها انجام مي‌دهند و همانند چشماني جستجوگر در جامعه هستند، مي‌توانند اوضاع ناگفته و نانوشته‌ي جامعه را در حوزه‌هاي گوناگون به حاکمان برسانند و در فرايند آگاهانه، منتقدانه، منصفانه و شجاعانه، مسئولان را آگاه سازند، آنها را از سوء استفاده‌ها بازدارند و به نيکي ترغيب کنند. «مردان و زنان با ايمان دوستان يکديگرند که به کارهاي پسنديده وامي‌دارند و از کارهاي ناپسند باز مي‌دارند،... آنها هستند که خدا به زودي مشمول رحمت‌شان قرار خواهد داد». (46)
لازمه‌ي اجرايي کردن اين امر، به رسميت شناختن همکاري آگاهانه و آزادانه‌ي مردم است. معنا ندارد به کسي امر شود در برابر جامعه‌ي خود مسئول باشد، مسائل را دريابد، اما هيچ نگويد و ساکت باشد؛ به بيان ديگر اين تکليف عملياتي نمي‌شود مگر زماني که شهروندان با خاطر آسوده حق انتقاد، پرسشگري و آزادي بيان داشته باشد. اگر حق اعتراض نسبت به ناروايي‌ها و زشتي‌ها وجود نداشته باشد، چطور انسان به نهي از منکر و پليدي‌ها مکلف مي‌شود؟ فراخواني قدرتمندان به نيکي‌ها و بازداري آنها از فساد، از آن جهت داراي اهميت دوچندان است که سرچشمه‌ي خيرات يا مفاسد اجتماعي از قدرت است.

3. نقد و نصيحت

يکي از عوامل مهار قدرت، حضور نقد سازنده در جامعه است. فرهنگ نقادي و نقدپذيري با آزادي جامعه رشد مي‌يابد و نهادينه مي‌شود. اين عامل نقش تعيين کننده‌اي در تحديد قدرت دارد. در فرايند نقد آزادانه، مردم مي‌توانند به وضعيتي که در آن مي‌زيند، اعتراض کنند و خواهان اصلاح آن شوند.
نصيحت، گفتار يا کرداري است که نصيحت‌کننده صلاح و خوبي فرد مقابل را در نظر دارد و بيشتر در مورد گفتارهاي سودبخش نجات دهنده از ضرر و زيان به کار مي‌رود و گاه به عمل نيز اطلاق مي‌شود. مانند قول خداوند که مي‌فرمايد: «إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ». (47) در حديث نيز آمده است «دين نصيحت به راه خداوند و رسول اوست». (48) يعني اخلاص در عمل براي خدا و رسول باشد؛ زيرا خداوند به امري که خبر ندارد، خبر نمي‌دهد. (49)
اگر شهروندان به فعاليت‌ها و تصميم‌هاي حاکمان و قدرتمندان اعتراض نکنند و آنها را از سياست‌گذاري‌هاي ناپسند و غيرعادلانه نهي نکنند و نصيحت خيرخواهانه‌ي (50) خود را به گوش کارگزاران حکومت نرسانند، مديران کشور خيال آسوده مي‌يابند تا بدون آنکه دغدغه‌ي پاسخگويي به جامعه و مردم را داشته باشند؛ فعاليت کنند و تکاپويي براي حرکت قدرت در جهت عدالت اجتماعي و ارزش‌هاي انساني نداشته باشند.
در لغت «نصح» نوعي خالص‌سازي و ناب کردن اشياء وجود دارد. (51) به تعبير مفردات نصح يعني انجام و گزينش کار يا گفتاري که صلاح طرف مقابل در آن باشد. (52) با توجه به معناي خلوص و ناب‌بودني که در اين واژه وجود دارد، در قرآن کريم پيامبران الهي خيرخواه و ناصح معرفي مي‌شوند و کار آنها نصيحت است. در کلام صالح پيامبر آمده است:
«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»: (53) اي قوم من، به راستي من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولي شما خيرخواهان [و نصيحت‌گران] را دوست نمي‌داريد.
همچنين حضرت هود نيز «ناصح امين» معرفي مي‌شود: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»: (54) پيام‌هاي پروردگارم را به شما مي‌رسانم و براي شما خيرخواهي امينم.
به روايت امام صادق (عليه‌السلام)، پيامبر گرامي اسلام (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) در مسجد خيف، به مردم فرمود: سه ويژگي است که دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نکند؛ خالص کردن عمل براي خدا، خيرخواهي و نصيحت پيشوايان مسلمين و همراهي با جماعت. (55) در سخن ديگر امام محمد باقر (عليه‌السلام) از جدّ بزرگوارش روايت مي‌کند، رسول خدا (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) فرمود: «خداي متعال به سوي دوستش که جان خود را در فرمانبرداري و خيرخواهي امام و رهبرش به زحمت افکند، نظر نکند؛ مگر آنکه در رديف رفيق اعلي همراه ما باشد». (56)
در انديشه‌ي برآمده از قرآن، قدرتمندان در هاله‌اي از تقدس قرار ندارند که دستي نقد کسي به آنها نرسد و اعمال و رفتار آنها قابل نقد نباشد. هر فردي از افراد ملت حق دارد مستقيم در برابر سارين، زمامدار مسلمانان را استيضاح و به او انتقاد کند و او بايد جواب قانع کننده دهد و در غير اين صورت اگر خلاف وظايف اسلامي خود عمل کرده باشد، خودبه خود از مقام زمامداري معزول است. (57)
حاکم بايد مدير، مدبر و پرهيزکار باشد؛ از خوي استبدادي دور باشد و شنيدن سخن حق بر او سنگين نيايد. علي (عليه‌السلام) در اين باره مي فرمايد:
بر من گمان مبريد که اگر حرف حقي بگوييد، پذيرفتنش بر من سنگين است و گمان نکنيد مي‌خواهم بزرگم شماريد. چه آن کسي که شنيدن سخن حق يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد، اجراي حق و عدل بر وي سنگين‌تر مي‌نمايد. پس از گفتن حق يا مشورت در عدالت خودداري نکنيد که من نه برتر از آنم که خطا کنم، نه در کار خويش از خطا ايمن هستم. مگر آنکه خداوند مرا کفايت کند، که از من بر آن تواناتر است. (58)
چنين نگرشي قدرت نفوذپذيري به وجود مي‌آورد و مانع فساد قدرت مي‌شود و آن را مهار مي‌زند.
وقتي انتقاد در جامعه متروک شود، خفقان، بي‌عدالتي و جزم‌انديشي فراگير مي‌شود و زمينه‌هاي اختناق، انحطاط‌ و عقب‌گرد جامعه و به تعبير جامع فساد قدرت مهيا مي‌شود. از زماني که سنت اسلامي انتقاد و نظارت بر حکومت و امر به معروف و نهي از منکر درجامعه‌ي ديني کم‌رنگ و به تدريج حذف شد، قدرتمندان فاسد چون معاويه، عمروعاص، يزيد، مروان‌بن‌حکم و حجاج، حاکم و خليفه مسلمانان شدند و حکومت اسلامي را دچار استحاله کردند. مردم بندگان خاموش شدند و قدرت بازيچه‌ي رفتار خودسرانه‌ي حاکماني شد که آزادي و دادگري را به سادگي زيرپا گذاشتند.
برخي در تعريف آزادي سياسي اين باورند مجموعه امتيازهايي است که اهالي کشور براي مشارکت در حيات سياسي به آن نياز دارند؛ (59) يا گفته مي‌شود آزادي سياسي يعني اينکه فرد بتواند در زندگي سياسي خود از راه انتخاب زمامداران و مقام‌هاي سياسي مشارکت جويد يا در مجامع، آزادانه عقايد و افکار خود را بازگويد. (60) اگر فرهنگ نقادي از سوي شهروندان و نقدپذيري از سوي صاحبان قدرت فراگير شود، بستر مناسبي براي آزادي سياسي، مشارکت مردم، چانه‌زني سياسي، رسيدن به جامعه‌ي مطلوب و مهار قدرت آماده مي‌شود.

4. مشورت و رايزني

يکي از عناصري که به فارگيري نقد و پذيرش آن در جامعه ياري مي‌دهد و از جلوه‌هاي مشارکت مردمي در امور حکومت براي مهار قدرت است، مشورت با شهروندان است که با توجه به اهميتش، جداگانه به آن مي‌پردازيم. معناي لغوي «شورا»، استخراج عسل از کندو و عرضه کردن يا نشان دادن چيز نفيسي است که پوشيده و پنهان باشد؛ (61) اما استخراج عسل بايد آرام باشد تا موجب شورش زنبوران نشود. آن‌گونه که «استخراج» معناي ضمني «تصفيه» را نيز دارد. گويي افراد در مشورت در مفاهمه، بايد به دور از عواطف و احساسات زودگذر رفتار کنند؛ زيرا رايزني امر مبتني بر خردورزي است.
شورا مفهوم و آموزه‌ي قرآني است. واژه‌ي مقابل آن استبداد است. در نظام استبدادي شخص در کاري که شايسته‌ي مشورت است، بر رأي خويش بسنده مي‌کند. استبداد صفت حکمراني است مطلق‌العنان که در امور رعيت چنان که خود خواهد، تصرف کند، بدون ترس و بيم از حساب و عقاب محقق. (62) طلب مشورت از شهروندان به معناي آن است که حاکم مطلق نيست، رأي و نظر او بايد در پيش ديدگان تيزبين مردم و کارشناسان قرار گيرد و نقد شود. بر پايه‌ي اين اصل قرآني، دولتمردان تکليف دارند در تمامي سياست‌گذاري‌ها با مردم و نهادهاي مشورتي برگزيده مشورت کنند. مخاطب «و شاورهم في الأمر» شخص پيامبر به عنوان زعيم سياسي امت است. ايشان با اين عنوان دستور دارد پيوسته با مردم به مشورت نشيند و در عرصه‌هاي سياست‌گذاري با آنها مشورت کند. اين دستور مخصوص شخص ايشان نيست، بلکه عنوان زعامت سياسي ايشان مورد خطاب است؛ در نتيجه فراگير خواهد بود و هر که در هر مقامي مسئوليت سياست‌گذاري کشور را برعهده داشته باشد، مشمول اين خطاب خواهد بود. مرجع ضمير جمع «و شاورهم» مردمند که مي‌بايست طرف مشورت قرار گيرند. مقصود از «أمر»، به قرينه‌ي سياق آيه، سياست‌گذاري‌هاي مربوط به امور مردم است؛ زيرا هرگاه مخاطب در «شاورهم» شخصيت سياسي پيامبر اکرم (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) باشد، مي‌بايست مورد تکليف نيز مسائل سياسي باشد؛ چون عنوان موضوع تعيين کننده‌ي مفهوم است و محدوده‌ي تکليف را مشخص مي‌کند؛ علاوه بر آنکه «ال» در «في الأم» اشاره به امر معهود است که همان سياست‌گذاري‌هاي کلي در پيشبرد سياست رهبري است و نمي‌تواند امر نبوت باشد. آيه‌ي «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (63) نيز همين مطلب را مي‌رساند؛ زيرا «أمر» مضاف به «هم»، همان سياست کلي و امور همگاني است. مضافاً آنکه اين آيه به صورت اِخباري ذکر شده و در علم اصول فقه، جمله‌ي اخباري حتميت و تأکيد بيشتري را نسبت به جمله‌ي امري مي‌رساند. (64) علامه طباطبايي نيز اشاره دارد «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» به نحوي امضاي رفتار و سيره‌ي پيامبر گرامي اسلام (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) است؛ زيرا پيشينيان نيز اين گونه رفتار مي‌کردند. امر در «شاورهم» به اين مورد خاص اختصاص ندارد و اشاره به آن دارد که اين امور در چهارچوب ولايت و تدبير امورعامه است که مشورت پذيرند. هر چند حيطه‌ي حدود شرعي را شامل نمي‌شود؛ (65) اما ادامه‌ي آيه که مي‌فرمايد: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ»، ظاهر آيه اين معنا را ايفاد مي‌کند که در مقام تنفيذ رأي اکثريت دغدغه به خود را مده و بر خداوند تکيه داشته باش که ضامن سلامتي راه است. خداوند به پيامبرش و هر مقام مسئول اين اطمينان را مي‌دهد که اگر روال کار طبق متعارف باشد و بر شيوه‌ي عقل‌پسند رفتار شود، سلامت آن تضمين شده است. (66)
سيد قطب با اشاره به آيه‌هاي 36 تا 39 سوره‌ي شورا مي‌گويد: اين آيه‌ها برخي ويژگي‌هاي جماعت مسلمانان را نام مي‌برد. با آنکه اين آيه‌ها مکي هستند و قبل از تشکيل دولت اسلامي در مدينه است، مي‌بينيم خداوند « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» را از صفت‌هاي اجتماع مسلمانان ذکر مي‌کند؛ زيرا شورا در بنيادهاي زندگي مسلمانان حضور دارد و فراتر از آن است که صرفاً براي نظام سياسي کاربرد داشته باشد، بلکه شورا در طبع بشر حضور دارد و از طبيعت انساني به دولت تسري مي‌يابد. (67)
مشورت با مردم و گروه‌هاي فکري مشارکت فعال آنها را طلب مي‌کند، طبعاً زماني کارشناسان مي‌توانند آزادانه ديدگاه مشورتي خود را عرض کنند که آزادي‌هاي مدني به رسميت شناخته شده باشند. در اين صورت قدرت داراي مهار مي‌شود؛ زيرا امور متکي به ديدگاه شخصي و خودکامه نيست. مشورت صاحب قدرت را از عمل دلخواه دور مي‌کند. شيخ طنطاوي در مورد آيه‌ي 38 سوره‌ي شورا بيان مي‌کند:
اي کاش مي‌دانستم چگونه [با وجود شورا] سلاطين در کشورهاي اسلامي استبداد ورزيدند و اصل مهم شورا را ترک کردند. مردم در خواب بودند؛ چه بسيار شگفت‌انگيز است بعضي مسلمانان شورا را ترک و در امور خودکامگي کردند و ستم ورزيدند. (68)
حاکم در مشورت با ديگران مي‌پذيرد قدرتش نظارت، پيگيري و بررسي شود. در دوران جديد مظهر اين امر رأي‌گيري و همه‌پرسي است. طلب نظر ديگران سهيم سازي آنها در تصميم‌گيري‌هاست. مشورت بستر نقد آزادانه‌ي قدرت را فراهم مي‌کند. محمدباقر صدر مي‌گويد:
يک نمونه از تلاشي که پيامبر براي اين مقصود به کار برده است، موضوع «شورا» است. خداوند بر پيامبرش واجب کرد با آنکه رهبري او از هرگونه خطا و اشتباه مصون است، با جامعه و امتش به مشورت بپردازد تا مسئوليت آنها را در انجام «خلافت الهي» به آنها بفهماند و آنها را در اين رسالت آمادگي بخشد که «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ...». (69)
بديهي است اين مشورت از جانب رهبر، بزرگ‌ترين وسيله براي آماده ساختن امت براي به دست گرفتن خلافت و تأکيد عملي روي آن است. (70)
در مشورت زمينه براي اظهارنظر ديگران و آزادي اجتماعي فراهم مي‌شود. به ويژه آن زمان که از منافع ملي و تصميم‌هاي بزرگ سخن به ميان مي‌آيد، از رسول اکرم (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) نقل مي‌کند که ايشان فرمود: «ما من رجل يشاور أحدا الا هدي إلي الرشد»؛ (71) کسي با ديگري مشورت نکرد مگر آنکه به راه رشد و هدايت راهبري شد.
نمونه‌ي بارز اين امر در کلام خداوند، مشاوره‌ي ملکه‌ي سبا با اطرفيان خود است؛ گفت: «اي سران (کشور) در کارم نظر دهيد که بي‌حضور شما (تا به حال) کاري را فيصله نداده‌ام»؛ (72) يعني در امور کشورداري بدون مشورت کاري نکرده‌ام و استبداد رأي نداشته‌ام. (73) در کلمات قصار علي (عليه‌السلام) نيز وارد شده است «کسي که خودرأيي کند، خود را هلاک گرداند و آن‌کس که با ديگران مشورت کند، در عقل آنها شريک شده است». (74)
قرآن بر دو امر اساسي تأکيد جدي دارد که به جريان و اداره‌ي جامعه‌ي توسط حاکم مربوط مي‌شود، يکي نياز او به مشورت است که به صراحت در قرآن آمده است، در سنت پيامبر نيز به فراواني اين امر يافت مي‌شود؛ ديگري رويارويي با استبداد است که امر زشت و گناهکارانه تلقي مي‌شود و حاکم مستبد حق اعمال قدرت ندارد. به نظر مي‌رسد اين دو امر نقش کليدي براي جلوگيري از فساد قدرت دارند.
در تفسيرها آمده است يکي از اسرار مشورت آن حضرت با مردم، براي پرورش روحيه‌ي مشورت‌گيري و مشورت‌پذيري در ميان امت اسلام بوده است. طبري مي‌گويد: اين امر براي آن بود تا مؤمنان پس از ايشان، از راه و روش ايشان پيروي کنند، با آنکه پيامبر (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) نزد خداوند داراي جايگاه بلند بود. (75) همچنين فخر رازي به اين نکته اشاره دارد که پيامبر چنين کرد تا غير او نيز در امر مشاورت از وي تبعيد کنند و اين امر در جامعه‌ي اسلامي سنت شود. (76) شيخ طوسي زير آيه‌ي «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» مي‌گويد: هر قومي که در امور خود با يکديگر مشورت و رايزني کردند، به بهترين راه‌هاي موجود دست مي‌يابند. (77)

پي‌نوشت‌ها:

1.ملاّعلي متقي هندي؛ کنزالعمال؛ ج 12، ص 562/ محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 75، ص 38.
2.مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج 1، ص 554.
3.همو، يادداشت‌هاي استاد مطهري؛ ج 7، ص 82.
4.صافات: 24.
5.اعراف: 6.
6.انبياء: 11.
7.سيدمحمدحسين فضل‌الله؛ تفسير من وحي‌القرآن؛ ج 15، ص 196.
8. نساء: 96.
9.مرتضي مطهري؛ فطرت؛ ص 231/ مرتضي مطهري؛ جامعه و تاريخ؛ ص 320.
10. (انعام: آيه 104). در سوره‌ي يونس آيه‌ي 108 شبيه همين مضمون آمده است (اي مردم، حق از جانب پروردگارتان براي شما آمده است پس هر کس به راه آيد، به يقين به سود خويش هدايت مي‌يابد و هر کس از راه به در رود، به يقين به زيان خود گمراه مي‌شود؛ من بر شما نگهبان نيستم).
11. إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد: 11).
12. روم: 41.
13. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسيرالقرآن؛ ج 16، ص 196.
14. وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ (نحل: 36).
15. فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ (نحل: 36).
16. انسان: 3.
17. کهف: 29.
18. بقره: 30.
19. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص: 26).
20. بقره: 279.
21. مانند آل‌عمران: 110 و 114/ اعراف: 157/ توبه: 71 و 112/ حج: 41/ لقمان: 17.
22. آل‌عمران: 114.
23. هود: 116.
24. مائدة: 78 – 79.
25.علي‌بن ابراهيم قمي؛ تفسير قمي؛ ج 1، ص 176.
26. محمدبن مسعود عياشي؛ کتاب التفسير؛ ج 1، ص 335.
27. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع‌البيان في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 358.
28.المحدث النوري؛ مستدرک الوسائل؛ ج 16، ص 123.
29. وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ- إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ (نهج‌البلاغه؛ حکمت 366).
30. جامع احاديث الشيعه؛ ج 18، ص 230.
31. آل‌عمران: 110.
32. ناصر مکارم شيرازي و همکاران؛ تفسير نمونه؛ ذيل آيه‌ي 110 آل‌عمران.
33. محمدرضا الحکيمي؛ الحياة؛ ص 337.
34. سيدمحمدتقي طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 221.
35. (آل‌عمران: 104 – 105).
36. سيدروح‌الله موسوي خميني؛ ولايت فقيه؛ ص 106.
37. سيدمحمدتقي طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 3، ص 372. همچنين براي بحث از مباني عقلي امر به معروف و نهي از منکر، ر.ک: محمد سروش محلاتي؛ مباني عقلاني امر به معروف و نهي از منکر؛ فصل‌نامه حکومت اسلامي.
38. نهج‌البلاغه؛ نامه 47؛ شبيه اين تعبير از امام رضا (عليه‌السلام) نقل شده است که فرمود: «لَتَأمُرُنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ أو لَيستَعمَلَنَّ عَلَيکُم شِرَارُکُم فَيدعُو خِيارُکُم فَلَايَستَجَابُ لَهُم» (ابوجعفر محمدبن يعقوب کليني؛ الکافي؛ ج 5، ص 56/ طوسي؛ تهذيب الأحکام؛ ج 6، ص 176/ حرعاملي؛ وسائل الشيعة؛ ج 16، ص 118/ المحدث النوري؛ مستدرک الوسائل؛ ج 12، ص 180/ محمدباقر مجلسي؛ بحارالأنوار؛ ج 97، ص 93).
39. «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‌عمران، 104): و بايد از ميان شما گروهي [مردم را] به نيکي دعوت کنند و به کار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند، و آنان همان رستگارانند.
40.فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع‌البيان في تفسيرالقرآن؛ ج 2، ص 807/ حرعاملي؛ وسائل‌الشيعة؛ ج 11، ص 394.
41. الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (حج: 41).
42.ناصر مکارم شيرازي و همکاران؛ تفسير نمونه؛ ج 3، ص 48.
43.New Social Movement .
44. کيت نش؛ جامعه‌شناسي سياسي معاصر؛ ص 13.
45. Non Governmental Organization (NGO).
46. (توبه: 71).
47. توبه: 91.
48.حرعاملي؛ وسائل‌الشيعه؛ ج 11، ص 595.
49. محمدبن طاهربن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 11، ص 252.
50. در برخي کتاب‌هاي روايي بابي به نام «النصيحة لائمة المسلمين» وجود دارد (براي نمونه، ر.ک: ابوجعفر محمدبن يعقوب کليني؛ اصول الکافي؛ ج 1، ص 403، بَابُ «مَا أمَرَ النَّبِي (صلي‌الله‌عليه و آله‌وسلم) بِالنَّصيِحَةِ لِأَئِمَّةِ المُسلِمِينَ وَ اللُّزُومِ لِجَمَاعَتِهِم وَ مَنهُم» و ملامحسن فيض کاشاني؛ الوافي؛ ج 2، ص 99 و محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 27، در کتاب الامامة؛ باب 3، ص 67).
51. ابن‌منظور؛ لسان‌العرب؛ ذيل «نصح».
52 . راغب اصفهاني؛ مفردات في غريب القرآن؛ ذيل «نصح».
53.اعراف: 79.
54. اعراف: 68.
55. أنَّ رَسُولَ الله (صلي‌الله عليه وآله‌وسلم) خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسجِدِ الخَيف فَقَالَ... ثَلَاثٌ لَايغلُّ عَلَيهِنَّ قَلبُ امرِيء مُسلِم إخلَاص‌ُالعَمَلِ اللهِ وَ النَّصِيحَةُ لأئمَّةِ المُسلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لَجَمَاعَتِهِم فَإِنَّ دَعوَتَهُم مُحيطَةٌ مِن وَرَائِهِم المُسلِمُونَ إِخوَةٌ تَتَکَافَاُ دِمَاؤهُم وَ يَسعَي بِذِمَّتِهِم أدنَاهُم (ابوجعفر محمدبن يعقوب کليني؛ الکافيغ ج 1، ص 403).
56. مَا نَظَرَاللهُ عَزَّوَ جَلَّ إِلَي وَلِي لَهُ يَجهِدُ نَفسَهُ بِالطَّاعَةِ لِإمَامِهِ وَ النَّصيِحَةِ إِلّا کَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الأعلَي (ابوجعفر محمدبن يعقوب کليني؛ الکافي؛ ج 1، ص 404).
57. سيدروح الله موسوي خميني؛ صحيفه‌ي امام؛ ج 5، ص 410.
58. نهج‌البلاغه؛ خطبه‌ي 216.
59. سيدمحمد هاشمي؛ حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران؛ ج 1، ص 169.
60.منوچهر طباطبايي مؤتمني؛ آزادي‌هاي عمومي و حقوق بشر؛ ص 96.
61. ابن‌منظور؛ لسان‌العرب؛ ذيل «شور».
62.عبدالرحمن کواکي؛ طبايع‌الاستبداد؛ ص 43.
63. شورا: 38.
64. محمد هادي معرفت؛ امام علي (عليه‌السلام) و حقوق متقابل مردم و حکومت؛ در دانش‌نامه امام علي (عليه‌السلام)؛ ج 5، ص 194 – 199.
65.سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسيرالقرآن؛ ج 2، ص 229.
66. محمد هادي معرفت؛ امام علي (عليه‌السلام) و حقوق متقابل مردم و حکومت؛ در دانش‌نامه امام علي (عليه‌السلام)؛ ص 198.
67. سيدقطب؛ في ظلال القرآن؛ ج 5، ص 3160.
68. شيخ طنطاوي جوهري؛ الجواهر في تفسيرالقرآن الکريم؛ الجزء الثاني، ص 174.
69. آل‌عمران: 159.
70. سيدمحمدباقر صدر؛ خلافت انسان و گواهي پيامبران؛ ص 38.
71. عبدالعلي بن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 4، ص 584.
72. نمل: 32.
73. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ذيل آيه‌ي مذکور.
74. نهج‌البلاغه؛ حکمت 161.
75. محمدبن جرير طبري؛ جامع‌البيان في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 10.
76.صدرالمتألهين؛ مفاتيح الغيب؛ ج 9، ص 409.
77. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 9، ص 168

منبع مقاله :
سيدباقري، سيد کاظم؛ (1394)، قدرت سياسي از منظر قرآن کريم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما