موجبات ارتداد

چه چیز موجب می‌شود مسلمانی را شرعاً و برابر ادله خارج از اسلام بدانیم؟ بدیهی است که در اینجا مورد نظر مرحله ثبوت و واقع است و اما مرحله اثبات در بخش دیگری مورد رسیدگی قرار می‌گیرد.
دوشنبه، 18 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
موجبات ارتداد
 موجبات ارتداد

 

نویسنده: عیسی ولائی

 

چه چیز موجب می‌شود مسلمانی را شرعاً و برابر ادله خارج از اسلام بدانیم؟ بدیهی است که در اینجا مورد نظر مرحله ثبوت و واقع است و اما مرحله اثبات در بخش دیگری مورد رسیدگی قرار می‌گیرد.

1. دیدگاه اهل سنت

موجباب ارتداد از نظر مالکیة سه قسم است: (1)
1. سخنی که صراحتاً دلالت بر کفر کند، همانند اعلام کفر به خدا و رسول خدا و قرآن.
2. سخنی بگوید که لازمه آن کفر باشد، مثل اینکه وجوب نماز را منکر گردد.
3. کاری که مستلزم کفر باشد انجام دهد، مثل اینکه قرآن را پرت و یا آن را متنجس کند.
بستن کمربند مخصوص مسیحیان که معیار تشخیص مسلمان از غیرمسلمان است، به سه شرط از کارهایی خواهد بود که مستلزم کفر است:

اول:

از روی محبت و دوستی دین آنان، اقدام به بستن این کمربند کرده باشد.

دوم:

ضرورتی در بستن این کمربند نباشد.

سوم:

علاوه بر بستن هماهنگ آنان عملی را انجام دهد که حالی از ارادت او باشد، مثل رفتن به کنیسه یا تعظیم در مقابل صلیب.
حنبلی‌ها امور ذیل را موجب ارتداد می‌دانند:
1- انکار ربوبیت خداوند 2- شرک به خدا 3- نفی صفتی از صفات الهی 4- انکار نبوت 5- دشنام به خدا و رسول 6- ترک و یا انکار یکی از عبادات پنجگانه (نماز، روزه، حج، زکوة، جهاد) از روی آگاهی و عناد 7- انکار محرّمی از محرّمات مسلم الهی به گونه‌ای که قابل توجیه نباشد و نشود گفت که از روی ناآگاهی و ندانستن انکار کرده است. 8- ادعای نبوّت 9- تأیید و تصدیق مدعی نبوت. (2)

نتیجه:

گرچه حنابله نه چیز را موجب ارتداد دانسته‌اند اما با دقت و امعان نظر مشخص می‌شود که نه مورد مذکور در سه عنوان مورد اشاره مالکیه دیده می‌شود.

2. دیدگاه امامیه

علامه حلّی می‌گوید: ارتداد یا به فعل است، همانند سجده کردن برای بت‌ها و پرستش خورشید یا انداختن قرآن در قاذورات و هر کاری که صریحاً بر خوار شمردن دین دلالت کند. یا به قول است، همانند سخنی که صریحاً دلالت بر انکار چیزی کند که ضرورتاً از دین شمرده می‌شود یا جمله‌ای که دلالت کند بر اعتقاد به چیزی که اعتقاد به آن حرام است. فرقی نمی‌کند که این گفته از روی عناد باشد یا از روی عقیده و یا از روی تمسخر و استهزا. (3)
شهید اول می‌گوید موجبات ارتداد عبارتند از:
1. به نحوی از اسلام خارج گردد.
2. به برخی از انواع کفر روی آورد.
3. آنچه را از ضروریات دین است انکار کند.
4.آنچه را ضرورتاً از دین نیست برای دین ثابت بداند.
5. عملی را مرتکب شود که صراحتاً دلالت بر عدم اعتقاد کند، مثل سجده بر خورشید و بت و متنجس کردن قرآن. (4)
شهید ثانی می‌گوید: برای تحقق ارتداد سه چیز لازم است و آن عبارت است از کفر قلبی، زبانی و عملی.
کفر قلبی عبارت است از عزم و اراده بر کفر. کفر زبانی همانند انکار خدا و رسول یا انکار ضروری دین در گفتار. کفر عملی به اقدام عملی گویند مثل سجده به بت یا انداختن قرآن در نجاسات. (5)
کاشف الغطا می‌گوید: کافر بر دو قسم است: 1- کافر بالذات، کافری است که منکر خدا و پیامبر و یا معاد باشد. 2- کافر استلزامی، کافری است که برخی از ضروریات اسلامی را منکر گردد، مثل قول به جبر، یا تفویض و یا انکار امامت که مستلزم انکار نبوت باشد... در موارد ذکر شده اگر به ملازمات گفتار خود تصریح نماید یا به آن اعتقاد داشته باشد کافر است و حکم مرتد فطری را دارد ولی چنانچه از روی شبهه‌ای به آن باور رسیده باشد و ادعای او در شبهه محتمل باشد توبه داده می‌شود. (6)
محقق حلی می‌گوید: برای کفر دو ضابطه و دو معیار وجود دارد: 1- از اسلام خارج گردد. 2- به اسلام گردن نهد، ولی ضروریات دین را انکار کند. (7)
ابن زهره همانند محقق می‌گوید: شخصی که اظهار کفر به خدا یا رسول کند و یا علی‌رغم علم و تصدیق به واجب بودن برخی از امور، آنها را منکر گردد (همانند وجوب نماز و زکوة) مرتّد نامیده می‌شود. (8)
امام خمینی نیز همانند صاحب شرایع دو چیز را موجب کفر می‌داند، البته با اضافه کردن این قید که انکار ضروری دین زمانی موجب کفر خواهد بود که منجر به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر و یا موجب تنقیص شریعت گردد. (9)
برخی از فقهای معاصر می‌گویند: راجع به ارتداد عقیده‌ام این است که در جهان امروز که علم و دانش تکامل پیدا کرده و نوعاً اشکالات را صاحبان نظر و اندیشه بر اساس شبهات معقول مطرح می‌کنند، زمینه‌ای برای ارتداد وجود ندارد. پس باید اساتید و دانشمندان در رشته‌های تخصصی خود آنها را پاسخ گویند. (10)
و برخی دیگر می‌گویند: این احکام (ارتداد) مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن برنیامده بلکه کسی را شامل می‌شود که به اظهار یا تبلیغ بپردازد و در حقیقت قیام بر ضد رژیم موجود جامعه کند. (11)

نتیجه

از انکار گفتار فقها استفاده می‌شود، موجباب ارتداد سه قسم است: الف-انکار اسلام ب- انکار ضروری دین ج- دشنام به انبیا.

الف. انکار اسلام

همانند انکار الوهیت یا توحید و نیز انکار رسالت پیامبر اسلام و تکذیب آن حضرت و نیز انکار معاد و روز رستاخیز. (12)

ب. انکار ضروری دین

فقها به بیان گوناگون به این مسئله پرداخته‌اند. ابوالصلاح حلبی می‌گوید: ارتداد عبارت است از کفر ورزیدن به اموری که یقیناً از دین است همانند انکار وجوب نماز، زکوة و حرمت زنا و شرب خمر. (13)
فقهای دیگر نیز انکار ضروری دین را موجب ارتداد می‌دانند به گونه‌ای که صاحب جواهر می‌گوید: «بل لا اجد فیه خلافا». (14) در اینکه انکار ضروری دین موجب کفر است اتفاق نظر وجود دارد.
آیا انکار ضروری دین فی نفسه موضوعیت داشته و سبب مستقلی برای کفر است یا انکار ضروری دین اگر سر از انکار نبوت و رسالت دربیاورد موجب کفر است؟ نخست مطالبی از القواعد الفقهیه نقل می‌کند. (15)
مشهور برای آن سببیت و موضوعیت قائل است. و صاحب مفتاح الکرامة می‌گوید: ظاهر اصحاب این است. گروه دیگر همانند محقق خوانساری آقای جمال خوانساری، محقق اردبیلی، کاشف اللّثام و صاحت ذخیره و محقق قمی می‌گویند: اگر انکار ضروری دین ملازم یا انکار رسالت و نبوت باشد، موجب کفر است.
استدلال گروه اول به اجماع و روایات است.

الف. روایات:

صحیحه کنانی: «قال قیل لامیرالمؤمنین من شهد ان لا اله الا الله و انّ محمداً رسول الله کان مؤمنا؟ قال (علیه السلام) فاین فرائض الله؟ قال: و سمعته یقول کان علی (علیه السلام) یقول: لو کان الایمان کلاماً لم ینزل فیه صوم و لاصلاة و لاحلال و لاحرام... فما بال من حجد الفرائض کان کافراً». (16) از مولا علی (علیه السلام) پرسیده شد کسی که شهادتین را به زبان آورد مؤمن شناخته می‌شود؟ حضرت فرمود: پس جایگاه واجبات کجاست؟ راوی می‌گوید: مولا علی می‌فرمود: اگر ایمان تنها در کلام خلاصه می‌شد در آن صورت روزه و نماز و حلال و حرامی در بین نبود... پس چرا کسی که منکر واجبات گردد کافر شمرده شده است.
از این روایت فهمیده می‌شود که انکار ضروری دین گرچه همراه با اقرار به توحید و نبوت باشد موجب کفر است.
2- روایت صحیحه عبدالله بن سنان قال: «سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن الرجل یرتکب الکبیره فیموت، هل یخرجه ذلک من الاسلام؟ و ان عذّب کان عذابه کعذاب المشرکین؟ ام له مدّة و انقطاع؟ فقال: من ارتکب کبیرة من الکبائر فزعم انها حلال اخرجه ذلک من الاسلام، و عذّب اشدّ العذاب، و ان کان معترفاً انّه ذنب و مات علیها اخرجه من الایمان و لم یخرجه من اسلام، و کان عذابه اهون من عذاب الاوّل». (17)
راوی می‌گوید: از امام صادق در مورد شخصی که مرتکب گناه کبیره شده سپس فوت کرده سؤال می‌شود که آیا این گناه باعث می‌شود که شخص گناهکار از اسلام خارج و عذابی همانند مشرکین داشته باشد؟ حضرت فرمود: هرگاه کسی مرتکب گناه کبیره شده و آن کبیره را حلال بپندارد، از اسلام خارج می‌گردد و شدیدترین عذاب بر او خواهد بود، اما اگر در عین ارتکاب کبیره، آن را گناه بشمرد و در همان حال بمیرد از ایمان خارج شده ولی مسلمان خواهد بود و عذابش آسان تر است.
براساس روایت فوق حرامی را حلال پنداشتن موجب کیفر است گرچه چنین گمان و پنداری همراه با انکار نبوت نباشد.

ب. اجماع:

صاحب القواعد الفقهیة چون خود طرفدار قول دوم است در مقام جواب برآمده می‌گوید: در روایت اول امام فرمود: «فما بال من جحد الفرائض کان کافراً». پس چرا کسی که منکر فرائض گردد کافر شمرده شد؟
از این روایت نه تنها موضوعیت داشتن انکار ضروری دین فهمیده نمی‌شود، بلکه انکار واجبات اگر منجر به انکار نبوت شود موجب کفر است، زیرا جحد در لغت به معنای انکار علی‌رغم علم به حقانیت آن است و از آنجا که انکار جاحدانه‌ی واجبات منافات با اقرار به نبوت پیامبر دارد، جمله‌ی برگشت چنین انکاری تکذیب نبی و تکذیب مأموریت او از سوی خداست.
و در جواب از روایت دوم می‌گوید: چون مسلمانان نوعاً به حرمت کبائر آگاهی دارند مگر تازه مسلمان‌ها یا کسانی که از کشورهای اسلامی دور بوده و با مسلمین محشور نبوده و زندگی نکرده‌اند، طبعاً حلال دانستن گناهان کبیره ملازم با تکذیب پیامبر اکرم اسلام است. پس از این روایت فهمیده نمی‌شود که انکار ضروری فی نفسه سبب مستقل برای کفر است.
و اما اجماع مورد ادعا نیز نمی‌تواند دلیل قانع کننده‌ای باشد، زیرا اجماع هم از نظر صغری و هم نظر کبری مورد مناقشه است. اما از نظر صغری از آن جهت که بسیاری از فقها معتقدند در صورتی که انکار ضروری دین باعث انکار رسالت گردد کفر را به دنبال دارد و از نظر کبری نیز ایراد دارد چون اجماع مدرکی است و شاید دلیل اجماع همین روایاتی باشد که ذکر شد، بنابراین با وجود روایات اجماع فی نفسه ارزشی ندارد. لذا اگر شخصی با دلیل و استدلالی که برای خودش قانع‌کننده است، منکر یکی از ضروریات دین شود، بدون آنکه در حقانیت پیامبر اکرم اسلام تردیدی داشته باشد، چنین شخصی کافر نیست.
نتیجه می‌گیریم که انکار ضروری مذهب اگر باعث انکار و تکذیب پیامبر اسلام شود، موجب کفر است نه آنکه انکار ضروری دین سبب مستقلی باشد. (18)
با توجه به بیان کاشف الغطا و صاحب القواعد الفقهیه و کلمات امام خمینی و تعریف ارتداد و استظهاری که از ارتداد داشتیم باید گفت: انکار ضروری دین اگر ملازم با انکار رسالت یا الوهیت و توحید باشد موجب کفر است، اما انکار رسالت و الوهیت اگر از سرجحد و تقصیر نباشد مفهوم شرعی ارتداد محقق نمی‌شود، گرچه کفر صادق است. به بیان دیگر، اطلاق کافر صادق است ولی اطلاق مرتد صادق نیست. شیخ انصاری در تفکیک بین انکار تقصیری و انکار قصوری می‌گوید: انکاری که از روی تقصیر باشد موجب کفر است اما شخصی که از روی جهل قصوری منکر باشد باعث کفر نمی‌گردد. (19) پس انکار ضروری دین زمانی موجب ارتداد خواهد بود که شخص منکر، به چنین پیامدی آگاهی داشته باشد، لذا مسلمانی که ناآگاه به اسلام باشد، همانند تازه مسلمان یا کسی که در محیط‌های غیراسلامی و یا اسلامی اما ناآشنا به مسائل اسلامی زندگی می‌کند، اگر منکر ضروری دین شود مرتد شمرده نمی‌شود. در کتاب مستند الشیعه آمده است: انکار ضروری دین زمانی موجب کفر خواهد بود که منکر به حد ضرورت دست یافته آن گاه به دلیل انکار صاحب دین و شریعت و یا از روی عناد و دشمنی و یا به دلیل استحفاف دین و یا از روی هوی و هوس آن را انکار کند. در حالی که نمی‌توان با قاطعیت گفت، همه مخالفین به دلایل ذکر شده مخالفت می‌کنند. (20)
برخی برای انکار ضروری دین موضوعیت قائلند و می‌گویند انکار ضروری دین فی نفسه موجب ارتداد و کفر است، چه آگاه به پیامد آن باشد، چه نباشد چه نتیجه و برگشت آن را انکار خدا و رسول باشد یا نباشد. (21) مستند آنان روایت است.
«عن ابی جعفر (علیه السلام) فی حدیث عدد النوافل: انما هذا کله تطوع و لیس بمفروض ان تارک الفریضه کافر و ان تارک هذا لیس بکافر.» (22) امام باقر فرمود: کسی که نماز واجب را ترک کند کافر می‌باشد.
در صحیحه علی بن جعفر نیز آمده است که: «فمن لم یحج منافقد کفر؟ قال: لا و لکن من قال لیس هذا هکذا فقد کفر.» (23) از موسی بن جعفر می‌پرسند: کسی که حج را به جا نیاورد کافر است؟ فرمود نه ولکن کسی که بگوید حج واجب نیست کافر می‌گردد.
در دو روایت ذکر شده ترک نماز واجب یا انکار وجوب حج به طور مطلق، موجب کفر دانسته شد. محتمل است منظور از کفر در این روایات کفر ترک باشد. به بیان دیگر، کفر به معنای ترک ماموربه است. (24) صاحب الحدائق الناظره می‌گوید: اگر ترک ضروری دین به دلیل سستی و تنبلی باشد موجب کفر نمی‌گردد و اگر از روی جحد و انکار باشد، موجب کفر است. (25)
امام خمینی می‌گوید: کافر کسی است که دینی غیر از اسلام انتخاب کند، یا اسلام را انتخاب کرده ولی اموری را که ضرورتاً از دین است منکر شود به گونه‌ای که انکار آن امور منجر به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر یا تنقیص شریعت آن پیامبر گشته یا چیزی از او صادر شود که نتیجه‌ی آن کفر باشد، آن چیز ممکن است گفتاری و یا رفتاری باشد. (26)
وقتی برای صدق کفر شرایطی لازم است، به طریق اولی در صدق ارتداد شرایط مذکور نیز لازم است. بنابراین انکار ضروری خاصی از دین موجب ارتداد است که ملازم با انکار یا تکذیب رسول خدا یا تنقیص شریعت مطهرش گردد، یا گفتار و یا کرداری از او صادر شود که مقتضای آن کفر به شریعت باشد.

بند اول: ضروری دین کدام است؟

در آیات و روایات از کلمه‌ی «ضروری دین» به صورت یک عنوان شرعی استفاده نشده است ولی در کلمات فقها و شاید نخستین بار در کتاب شرایع الاسلام آمده است: «الکافر و ضابطه کل من خرج عن الاسلام او من انتحله و جحد مایعلم من الدین ضرورة کالخوارج و الغلاة». (27)
محقق حلی ضابطه و ملاک کفر را دو چیز دانسته و می‌گوید کافر کسی است که:
1. از اسلام خارج گردد.
2. به اسلام گردن نهد ولی از روی جحد انکار ضروری دین کند.
پس از محقق فقهای دیگر همانند ابوالصلاح حلبی، (28) علامه حلی، کاشف الغطا و... از تعبیر مشابه استفاده کرده‌اند.
از مقابله‌ی دو ضابطه و ملاک در کلمات «محقق حلی» می‌توان نتیجه گرفت که منظور از «دین» در ضروری دین، اسلام است که در ضابطه‌ی اول آمده است. و مراد از اسلام (در سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) و فقها) که در مقابل ایمان قرار گرفته، عبارت از اقرار به الوهیت و توحید و نیز صدق رسول خدا است.
ضروری دین چیست؟ در القواعد الفقهیه در معنای ضروری دین آمده است: منظور از ضروری دین آن اموری است که اثبات آن نیازمند استدلال و تعمق ویژه نباشد، بلکه هر مسلمانی آن را به عنوان دین می‌شناسد. به استثنای کسانی که تازه مسلمان شدند و اطلاع از موارد ندارند یا در شهر و روستایی زندگی می‌کنند که از بلاد اسلامی فاصله زیادی داشته و آنان نیز رفت و آمدی با مسلمانان نداشته‌اند. (29)
محقق همدانی در بیان ضابطه‌ی کفر می‌گوید: کافر کسی است که از حد مسلمان بودن بیرون باشد، اعم از اینکه مانند ملل مختلف کفار، با شهادت ندادن به توحید یا رسالت، یکسره از اسلام بیرون باشد، و یا با شهادتین اسلام را گردن نهد ولی با اعتراف اجمالی به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن‌چه را که ضرورتاً از دین شمرده می‌شود جاحدانه منکر گردد، همانند خوارج که قتل امیرالمؤمنین علی و سیدالشهدا (علیهماالسلام) را حلال دانسته‌اند. (30)
از عبارت فوق فهمیده می‌شود که معیار «ضروری دین» هر آن چیزی است که با اعتراف اجمالی به رسالت پیامبر ملازمت داشته باشد. پس هر امری که پذیرش توحید و رسالت پیامبر اکرم اسلام پذیرش آن را به دنبال داشته باشد «ضروری دین» نامیده می‌شود.
به بیان دیگر، چیزی را که همه به وضوح و بدون نیاز به استدلال جزء دین بدانند و آگاهی بدان را از بدیهیات در دین شمرند «ضروری دین» نام دارد.

ادله‌ی ارتداد منکر ضروری دین

چرا انکار ضروری دین موجب ارتداد است؟ برخی از فقها می‌گویند هرگاه انکار ضروری دین به انکار و تکذیب پیامبر بیانجامد، موجب ارتداد است که در واقع ملاک تکذیب پیامبر است نه انکار ضروری دین.
گروهی دیگر معتقدند انکار ضروری دین ارتدادآور است، چه نتیجه ی این انکار تکذیب پیامبر باشد یا خیر.
ادله‌ای که مورد استناد فقها قرار گرفته اجماع و روایات است.

الف. اجماع:

فقها در تعریف ضروری دین و نیز مصداقی که انکار آن ارتدادآور است اختلاف نظر دارند. بنابر دیدگاه اول کسانی که علی‌رغم علم به صدور حکمی از پیامبر آن را نمی‌پذیرند یا می‌گویند چنین حکمی صادر نشده که اگر هم صادر شده باشد من قبول ندارم، بدو تردید ارتداد در حق چنین افرادی صادق است. اما کسانی که می‌گویند اگر پیامبر فرموده باشد ما قبول خواهیم کرد ولی به عقیده ما پیامبر چنین چیزی را نفرموده یا اگر فرموده باشد مقصود آن حضرت چیزی نیست که شما برداشت می‌کنید، در چنین فرضی ارتداد صادق نیست.
اما بنابر دیدگاه دوم (که انکار ضروری دین را به طور مطلق موجب ارتداد می‌شمرد) در تمام فروض گذشته اشخاص مذکور مرتّد خواهند بود.
حق این است که اجماع به دلیل اختلاف ذکر شده کاشف از قول معصوم نبوده و قابل استناد نیست. مضافاً به اینکه با وجود روایات اجماع مدرکی بوده و فی نفسه ارزشی ندارد.

ب. روایات:

در کتاب وسایل الشیعه در ابواب مقدمه عبادات بابی گشوده شد به نام «ثبوت الکفر و الارتداد بحجود الضروریّات...» (31) که ذیل این عنوان پانزده روایت آمده که در روایات مزبور از هیچ یک از کلمات «ارتداد» و «ضروری دین» استفاده نشده است.
مثلاً «عبدالله بن سنان» می‌گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم شخصی که مرتکب گناه کبیره شده و از دنیا برود آیا چنین گناهی باعث خروجش از اسلام می‌شود یا خیر؟ و اگر عذابی در کار باشد عذاب مشرکین را دارد یا خیر؟ حضرت فرمود: کسی که مرتکب گناه کبیره شود و آن عمل را حلال بشمرد چنین فردی از اسلام خارج شده و شدیدترین عذاب را متحمل خواهد شد. و اگر با اعتراف به گناه بودن آن عمل بمیرد از اسلام خارج نشده بلکه از ایمان خارج شده و عذاب او کمتر از عذاب اولی است. (32)

بند دوم: ارتداد به دلیل سوء برداشت

اگر کسی اعلام ارتداد کند، اما ارتداد او از روی عناد و لجاجت نبوده، بلکه به دلیل شبهه‌ای که بر اثر سوء برداشت، یا ارائه تصویری غلط از اسلام حاصل شده است، آیا چنین فردی مرتد بوده و احکام مرتد در مورد او جاری می‌گردد؟
اندیشمندان و فقهای اسلامی معتقدند که در فرض مزبور حکم مرتد (قتل یا...) جاری نمی‌گردد. (33)
ابوالصلاح حلبی می‌گوید: ارتداد آشکار نمودن شعار کفر پس از ایمان است، کفری که سر از انکار پیامبر اکرم یا چیزی از مسلمات دین او (مانند نماز، زکات، حرمت زنا و شرب خمر) درآورد. اما اگر کفر نسبت به امری از امور دین همراه با استدلال علمی باشد (مانند اعتقاد به جبر یا تشبیه یا انکار امامت و مانند اینها) ارتداد در مورد او صدق نمی‌کند. هرچند چنین انکاری فی نفسه کفر است، یعنی چنین فردی کافر خواهد بود اما مرتد نیست. (34)

بند سوم: شک در خدا و رسول و ارتداد

هرگاه کسی در خدا و رسول شک کند آیا حکم ارتداد در مورد او صادر می‌شود یا خیر؟
برخی از فقهای معاصر می‌گویند: چنانچه شک و شبهه برگشت به «انکار» توحید و «تکذیب» و تخطئه پیامبر اکرم بکند شخص شاک محکوم به ارتداد است ولی چنانچه شک و شبهه صرفاً به «عدم تدیّن» او برگردد فقط احکام مسلمانان بر او مترتب نمی‌شود (مثل اینکه نجس است و در گورستان مسلمین دفن نمی‌شود) (35). دیدگاه فوق مخدوش است زیرا بر اساس روایات انسان شاک کافر نیست همان‌گونه که شک در الوهیت و رسالت همراه با انکار موجب ارتداد نخواهد بود بلکه شک در امور مزبور در صورتی که همراه با انکار باش تنها کفر را به دنبال دارد.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «قال کنت عند ابی عبدالله (علیه السلام) جالساً عن یساره و زرارة عن یمینه فدخل علیه ابوبصیر فقال یا اباعبدالله ما تقول فیمن شک فی الله؟ فقال: کافر یا ابا محمد، قال: فشک فی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ؟ فقال: کافر، ثم التفت الی زرارة فقال: انما یکفر اذا جحد.» (36)
محمد بن مسلم می‌گوید: در طرف راست امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم و زراره در طرف چپ آن حضرت قرار داشت در این هنگام ابوبصیر وارد شد. پرسید: کسی که در خدا شک کند نظر مبارکتان چیست؟ فرمود: کافر است. پرسید: اگر در رسول خدا شک کند چه می‌فرمایید؟ فرمود: کافر است. سپس رو به زرارة کرد و فرمود: زمانی کافر خواهند بود که از روی عناد و لجاجت و جاحدانه منکر شوند.
مرحوم مجلسی در معنای این روایت چهار احتمال ذکر می‌کند و در یکی از احتمالات می‌گوید: شک در اصول دین در صورت اقامه‌ی دلیل و اتمام حجت موجب کفر است، پس بر کسی که اتمام حجت نشده، بر او عنوان کافر صادق نیست. (37)
آیت ا... ابراهیم جناتی می‌گوید: راجع به ارتداد عقیده‌ام این است که در جهان امروز که علم و دانش تکامل پیدا کرده و نوعاً اشکالات را صاحبان نظر و اندیشه براساس شبهات معقول مطرح می‌کنند، زمینه‌ای برای ارتداد وجود ندارد. پس باید اساتید و دانشمندان در رشته‌های تخصصی خود آنها را پاسخ گویند. (38)

بند چهارم: دشنام و ناسزا به انبیا

سید مرتضی می‌گوید: «ان سب النبی و عیبه والوقیعه فیه ردة من المسلم بلاشک والمرتد یقتل.» دشنام و عیبجویی و بدگویی به پیامبر اکرم اسلام برگشت و ارتداد از دین است و مرتد گشته می‌شود.
علامه حلی می‌گوید: «... و کل فعلٍ یدل علی الاستهزا صریحاً...» (39) هر کاری که صریحاً تمسخر دین را به دنبال داشته باشد موجب کفر است.
محقق حلی می‌گوید: «من سب النبی جاز لسامعه قتله مالم یخف الضرر علی نفسه او ماله او غیره من اهل الایمان و کذا من سب احد الائمه.» (40) کسی که پیامبر را سب نماید شنونده می‌تواند او را بکشد، مادامی که ضرری بر جان و مال یا دیگر مؤمنین نرسد. همین حکم را دارد کسی که یکی از امامان را سب نماید.
صاحب جواهر ذیل کلام محقق حلی ادعای اجماع می‌کند: بلاخلاف اجده فیه (41)

سؤال:

دشنام و سبّ دیگر انبیای الهی باعث ارتداد خواهد بود یا خیر؟
شهید ثانی می‌گوید: «فی الحاق باقی الانبیا بذلک قوة لان کما لهم و تعظیمهم علم من دین الاسلام ضرورة فسبهم ارتداد.» (42) دشنام و سبّ سایر انبیا همانند دشنام به پیامبر اکرم اسلام موجب ارتداد خواهد بود. زیرا رعایت ادب و احترام نسبت به پیامبران از مواردی است که اسلام آن را لازم دانسته است. بنابراین دشنام آنان ارتداد است.
با توجه به نتیجه‌ای که از معنای ارتداد به دست آمد می‌توان گفت: سب انبیا یا بی احترامی به مقدسات دینی در صورتی که ثابت کننده‌ی جحود و انکار (به معنایی که گذشت) باشد و برگشت آنها به انکار الوهیت و توحید الهی یا اصل رسالت پیامبر (با علم به این واقعیت) باشد موجب ارتداد است، در غیر این صورت موجب ارتداد نیستند.
همان‌گونه که صاحب جواهر نیز مسئله‌ی سب پیامبر و سایر معصومین را از مسئله‌ی ارتداد جدا دانسته و اعلام داشته که این دو موضوع مستقل شرعی‌اند که هر کدام احکام خاص خود را دارند. (43)
علی الظاهر مسئله‌ی سب نبی با ارتداد در ارتباط نبوده بلکه خود حکم مستقلی دارد، لذا علما آن را در مبحث ارتداد ذکر نکرده بلکه نوعاً در باب قذف متعرض شده‌اند و شروطی را که برای اجرای حکم ارتداد ذکر کرده‌اند در اینجا لازم ندانسته‌اند.
علامه حلّی در کتاب قذف می‌گوید: «ساب النبی او احد الائمه یقتل و یحل لکن من سمعه قتله مع الامن علیه و علی ماله و غیره من المؤمنین لامع الضرر.» (44) دشنام دهنده‌ی پیامبر یا یکی از ائمه (علیهم السلام) کشته می‌شود و هر کسی که آن دشنام را بشنود می‌تواند دشنام دهنده را بکشد مشروط به اینکه جان و مالش و نیز جان مؤمنین از آن کشتن متضرر نگردد وگرنه کشتن جایز نیست.
امام خمینی می‌گوید: کسی که به پیامبر دشنام دهد بر شنونده واجب است او را بکشد به شرط آنکه ترسی بر جان و آبروی خویش یا جان و آبروی مؤمن دیگری در بین نباشد و در صورت وجود چنین خطراتی قتل دشنام دهنده جایز نیست. همان‌گونه که اگر کشتن او ضرر مالی معتنابهی به خودش یا برادر دینی‌اش وارد آورد جایز نیست. در صورت وجود شرایط، جواز قتل مشروط به اجازه‌ی امام یا نائب نیست. دشنام به ائمه نیز همانند دشنام به پیامبر است حتی دشنام به فاطمه زهرا نیز احتمال دارد چنین باشد و اگر دشنام به زهرای اطهر برگشت به دشنام به پیامبر باشد بدون تردید (با وجود شرایط) کشتن دشنام‌دهنده جایز است. (45)
در روایت آمده است: «انه سئل عمن شتم رسول الله فقال (علیه السلام) یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام.» (46) از امام صادق (علیه السلام) در مورد کسی که به پیامبر دشنام داده سؤال شد؟ حضرت فرمود: نیازی به اجازه امام ندارد بلکه هر کسی می‌تواند او را بکشد.
مذاهب چهارگانه اهل سنت همگی دشنام به انبیا را موجب اعدام دشنام دهنده می‌دانند و اکثراً معتقدند که توبه دشنام‌دهنده نیز پذیرفته نیست.
مالک می‌گوید: سه دسته‌اند که استتابه نداشته و در صورت توبه، توبه آنان قبول نیست بلکه به مجرد ارتداد کشته می‌شوند. یکی از آنان کسی است که به پیامبر ناسزا بگوید. (47)
حنابله و حنفیه توبه چهار گروه را پذیرفته نمی‌دانند بلکه به مجرد ارتداد واجب القتل می‌شوند.
«کسی که به پیامبر ناسزا بگوید.» (48)
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده است:
ناسزا به پیامبر اکرم اسلام قبیح‌ترین و شنیع‌ترین جرم است. کسی که کمترین بهره‌ای از عقل داشته باشد ناسزا گوینده را مستحق اعدام دانسته و امید خیری از او ندارد. (49)
در روایت آمده است که: «اغلظ رجل لابی‌ بکر الصدیق قلت: الا اقتله؟ فقال ابوبکر: لیس هذا الّا لمن شتم النبی.» (50)
راوی می‌گوید: شخصی نسبت به ابی‌بکر کلمات رکیک به کار برد. من از ابی‌بکر اجازه خواستم که او را بکشم. ابی‌بکر گفت: اگر چنین ناسزاهایی را به پیامبر اسلام داده بود، تنها در آن صورت کشتن او جایز بود.
«عن عبدالحمید بن عبدالرحمان بن زید بن الخطاب: انه کان علی الکوفه لعمر بن عبدالعزیز فکتب الی عمربن عبد العزیز انی وجدت رجلاً بالکوفه یسبّک و قامت علیه البینّه فهممت بقتله او قطع یدیه او قطع لسانه او جلده ثم بدا لی ان اراجعک فیه فکتب الیه عمر بن عبدالعزیز سلام علیک اما بعد و الذی نفسی بیده لو قتلته لقتلتک به و لو قطعته لقطعتک به ولو جلدته لافدته منک فاذا جاء بک کتابی هذا فاخرج به الی الکناسه فسبه کالذی سبنی او اعف عنه فان ذالک احبّ الی فانه لایحل قتل امرُ مسلم یسبّ احد من الناس الاّ رجلاً سبّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).» (51)
در این روایت می‌گوید: عبدالحمید بن عبدالرحمان که از طرف عمر بن عبدالعزیز در کوفه حکومت می‌کرد می‌گوید: به عمر بن عبدالعزیز نوشتم در کوفه شخصی را یافتم که به شما ناسزا گفته است و دو شاهد عادل نیز بر این امر گواهی دادند، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم یا دستان و یا زبانش را قطع کنم و یا با تازیانه او را تنبیه کنم اما به ذهنم رسید از شما کسب تکلیف کنم. عمر بن عبدالعزیز در جواب نوشت: به خدایی که جانم در دست اوست اگر او را کشته بودی، ترا می‌کشتم و اگر (زبان یا دستان او را) قطع کرده بودی من هم از تو (دست و زبانت را) قطع می‌کردم، و اگر تازیانه‌اش زده بودی ترا تازیانه می‌زدم. وقتی نامه‌ام به دست تو رسید تنها نسبت به او به ناسزایی که به من گفته اکتفا کن و یا از او درگذر که عفو و بخشش برای من محبوب‌تر است. به هیچ وجه کشتن هیچ مسلمانی به دلیل ناسزا گفتن جایز نیست مگر شخصی که به پیامبر ناسزا گفته باشد.

پی‌نوشت‌ها

1. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 4، ص 331.
2. ابن قدامه، المغنی و الشرح الکبیر، ج 10، صص 72، 82، 84، 86 و 100.
3. فخرالمحققین، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 547. (و هو یحصل اما بالفعل کالسجود للصنم و عبادة الشمس و القاء المصحف فی القاذورات و کل فعل یدل علی الاستهزاء صریحاً و اما بالقول کاللفظ الدال بصریحه علی جحد ما علم ثبوته من دین الاسلام ضرورة او علی اعتقاد ما یحرم اعتقاده بالضرورة من دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سواء کان القول عناداً او اعتقاداً او استهزاءً.)
4. شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 51. (و هو من قطع الاسلام بالاقرار علی نفسه بالخروج منه او ببعض انواع الکفر سواء کان مما یقر اهله علیه اولا او بانکار ما علم ثبوته من الدین ضرورة او باثبات ما علم نفیه کذلک او بفعل دال صریحاً کالسجود للشمس و الصنم و القاء المصحف فی المقذر قصداً و القاء النجاسة علی الکعبة او هدمها او اظهار الاستخفاف بها.)
5. شهید ثانی، الروضة البهیّه فی شرح اللمعه الدّمشقیه، ج 2، ص 368. (الارتداد و هو الکفر بعد الاسلام... والکفر یکون بنیةٍ و بقول کفر و فعل مکفّر، فالاول العزم علی الکفر... و الثانی کنفی الصّانع لفظاً او الرّسل و تکذیب رسول و تحلیل محرّم بالاجماع کالزّنا... والثالث... کالقاء مصحف او بعضه فی قاذورةٍ او سجود لصنم...)
6. کاشف الغطا، کشف الغطا عن مبهمات الشریعه الغرّا، ص 173. (الکافر و هو قسمان اولهما الکافر بالذات و هو الکافر بالله تعالی او نبیه او المعاد... القسم الثانی ما یترتب علیه الکفر بطریق الاستلزام کانکار بعض الضروریات الاسلامیه و المتواترات عن سید البریه کالقول بالجبر و التفویض و الارجاء... او انکار الامامة المستلزمه لانکار النبوه... و هذه ان صرح فیها باللوازم او اعتقدها کفر و جری علیه حکم الارتداد الفطری و الا فان یکن عن شبهة عرضت له و احتمل صدقه فی دعواها استتیب و قبلت توبته و لایجری علیه حکم الارتداد الفطری و ان امتنع عزر ثلث مرات و قتل فی الرابعه.)
7. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 1، ص 53. (الکافر و ضابطه کل من خرج عن الاسلام او من انتحله وجحد مایعلم من الدین ضرورة.)
8. ابن زهره، غنیه، الجوامع الفقهیه، ص 615. (متی اظهر المرء الکفر بالله او برسوله او الجحد بما یعمّ فرضه والعلم به من دینه کوجوب الصلاة او الزکوة او ما یجری مجری ذلک بعد اظهار التصدیق به کان مرتداً.)
9. خمینی، سیدروح الله موسوی، تحریر الوسیله، ج 1، القول فی النجاسات، ص 106. (الکافر و هو من انتحل غیر الاسلام او انتحله و جحد ما یعلم من الدین ضرورة بحیث یرجع جحوده الی انکار الرساله او تکذیب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) او تنقیص شریعته المطهره...)
10. جناتی، ابراهیم، روزنامه‌ی صبح امروز، 1378/5/16.
11. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 428.
12. به کلمات کاشف الغطا که ذکر شد رجوع شود.
13. حلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص 311. (الردة اظهار شعار الکفر بعد الایمان... او بشئ من معلوم دینه کالصلاة و الزکوة و الزنا و شرب الخمر.)
14. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 46.
15. بجنوردی، السید میرزا حسن، القواعد الفقیه، ج 5، ص 312.
16. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 1، ص 23، حدیث 13.
17. همان، ابواب مقدمة العبادات، باب 2، ص 22، حدیث 10.
18. بجنوردی، السید میرزا حسن، القواعد الفقهیه، ج 5، ص 369-370. (فبناء علی هذا لو انکر ضروریاً من الضروریات لشبهةٍ علمیه حصلت من دون تکذیبه للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بل مع کمال اخلاصه و التصدیق بنبوته لایحکم بکفره... و خلاصة الکلام انه لایظهر من الادله الا ان انکار الضروری موجب للکفر لکوته موجباً لتکذیب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لا انه سبب مستقل للکفر.)
19. حکیم، سیدمحسن، المستمسک فی شرح العروة الوثقی، ج 1، ص 380. (وشیخنا الاعظم فصّل بین المقصر و القاصر فبنی علی الکفر فی المقصر اذا انکر بعض الاحکام الضروریه عملاً باطلاق النصوص و الفتاوی فی کفر منکر الضروری و علی عدمه فی القاصر لعدم الدلیل علی سببیّه الکفر). انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الطهاره فی النجاسات. النظر السادس، آل البیت لاحیاء التراث.
20. نراقی، احمد ابن محمد مهدی، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج 1، ص 207. (انکار الضروری انما توجیه (کفر) لو وصل عندالمنکر حد الضرورة وانکر انکاراً لصاحب الدین او عناداً او استخفافاً او تشهیاً و کون جمیع المخالفین کذالک ممنوع.)
21. نجفی، شیخ محمدحسن. جواهر الکلام، ج 6، ص 47.
22. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، جلد 3، ص 28.
23. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 8، ص 10، کتاب الحج.
24. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظره فی الحکام العتره الطاهره، ج 5، ص 184. (و مرتکب الکفر و مرتکب الکبائر کافر فکفرهم بمعنی ترک ما امرالله تعالی به کما ورد «ان تارک الصلوة کافر» و «تارک الزکوة کافر» و «تارک الحج کافر».)
25. همان، ص 185. (ولا یخفی ان الترک لشئی من ضروریات دین ان کان انما هو ترک استخفاف و تهاون فصاحبه لایخرج عن الایمان کترک الصلوه و الزکوه و نحوهما و ان اطلق علیه الکفر فی الاخبار کما ذکره تغلیظاً فی المنع من ذلک و ان کان عن جحود و انکاراً فی خلاف فی کفر التارک کفراً حقیقیاً.)
26. خمینی، سیدروح الله موسوی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 106. (الکافر و هو من انتحل غیرالاسلام او انتحله و جحد مایعلم من الدین ضرورة بحیث یرجع جحوده الی انکار الرساله او تکذیب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) او تنقیص شریعته المطهرة او صدرمنه ما یقتضی کفره من قول او فعل من غیر فرق بین المرتد و الکافر الاصلی الحربی و الذمی.)
27. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 1، ص 42.
28. حلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص 311. (الردة اظهار شعار الکفر بعد الایمان بما یکون معه منکر نبوة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) او بشیء من معلوم دینه کالصلاة و الزکوة و الزنا و شرب الخمر.)
29. بجنوردی، السید میرزا حسن، القواعد الفقهیه، ج 5، ص 312. (والمراد ثببوته من الدین بالضرورة انه لایحتاج اثبات انه من الدین الی نظر و استدلال بل یعرف کونه من الدین کل احد الا ان یکون جدید الاسلام بحیث لاعلم و لااطلاع له علی احکام الاسلام و لاعلی عقائده او عاش فی بلد بعید عن بلاد الاسلام و لاتردد له الی بلاد المسلمین و لامعاشرة له معهم.)
30. همدانی، آقا رضا، کتاب الطهاره، ص 564.
31. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج 1 ص 20، باب 2.
32. همان، ص 22، حدیث 10. (عن عبدالله بن سنان قال: سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن الرجل یرتکب الکبیرة فیموت، هل یخرجه ذلک من الاسلام؟ و ان عذّب کان عذابه کعذاب المشرکین ام له مدة و انقطاع؟ فقال: من ارتکب کبیرة من الکبائر فزعم انها حلال اخرجه ذلک من الاسلام و عذّب اشدّ العذاب، و ان کان معترفاً انّه ذنب و مات علیها اخرجه من الایمان و لم یخرجه من الاسلام و کان عذابه اهون من عذاب الاول.)
33. نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج 41، ص 613.
34. حلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص 311.
35. جامع المسائل استفتائات، ج 2، ص 504.
36. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسایل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ص 569، حدیث 56.
37. مجلسی، محمدباقر، مرأه العقول، ج 11، ص 183.
38. روزنامه‌ی صبح امروز، 1378/5/16.
39. فخرالمتحققین، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 547.
40. محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 4، ص 948.
41. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 41، ص 432.
42. شهید ثانی، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، ج 2، ص 348 و شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج 2، ص 349.
43. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 41، ص 436. (قد یناقش بان ذلک یقتضی الارتداد لا القتل علی کل حال.)
44. فخرالمحققین، ایصاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، ج 4، ص 509.
45. خمینی، سیدروح الله موسوی، تحریر الوسیله، کتاب الحدئود، ج 2، ص 429. (من سب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) العیاذبالله وجب علی سامعه قتله مالم یخف علی نفسه او عرضه او نفس مؤمن او عرضه و معه لایحوز ولوخاف علی ماله المعتد به او مال اخیه کذلک جاز ترک قتله و لایتوقف ذلک علی اذن من الامام علیه السلام او نائبه و کذا الحال لو سب بعض الائمه (علیهم السلام) و فی الحاق الصدیقه الطاهره وجه بل لورجع الی سب النبی یقتل بلااشکال.)
46. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ص 554. باب 7.
47. عودة، عبدالقادر، التشریع الجنائی، ج 2، ص 724. (فان مالکاً یمنع من استتابه ثلاثه... 3- من سب نبیاً... فانه یقتل و لایستتاب و لاتقبل منه التوبه.)
48. همان، ص 725. (ولاتقبل توبه من سب الله و رسوله او تنقیصه.)
49. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 4، ص 229. (و ان کان سب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) من اشنع الجرایم و اقبحهاو ان الذی یقدّم علیه و عنده مثقال ذرة من العقل لایرجی منه خیر فاعدامه خیر من بقائه.)
50. ابن حزم، المحلّی، ج 11، ص 410.
51. همان، ص 413.

منبع مقاله :
ولائی، عیسی؛ (1380)، ارتداد در اسلام، تهران: نشرنی، چاپ پنجم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
play_arrow
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
music_note
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
music_note
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
music_note
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای روئین بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای روئین بدانید
شهرستان رینه کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان رینه کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن