ابزارهای تربیت
الف: تقلید
تقلیدگرایی در بزرگسالان هم رایج است. با جرأت می توان گفت: نود ونُه درصد مردم مقلّدند. زنان و مردان ،دختران و پسران در تمام شئون فردی و اجتماعی از لباس ،کفش ،نحوه ی آرایش و در کلیه امور روزمره ی داخل منزل وخارج از آن،چشم بسته در اختیار دیگران اند،ولی تقلید در کودکان بیشتر است .
بسیاری از آموزش های کودک از طریق تقلید صورت می پذیرد. تقلید ضمن این که ابزار گرانبهایی برای آموزش خصوصاً تکلّم کودکان است،می تواند منشأ ابتکار نیز باشد.
در عین حال زمینه های نامطلوب و محیط های آلوده ممکن است این نیروی خداداد را از مجرای طبیعی و فطری خارج نموده، وسیله ی انتقال اخلاق ناپسند و صفات ناشایست گردد و زیان های غیرقابل جبرانی را به بار آورد.
البته هر میزان که انسان رشد می کند و از نظر عقلی کامل تر می شود روحیه ی تقلید در او ضعیف تر و جنبه ی ابتکار در او قوی تر می گردد.
طفل در خانه ناظر خوبی ها و بدی هاست،و آن چه را می آموزد خیلی سریع منعکس می کند. پدران و مادران و دیگر اعضای خانواده الگوی وی در خانه هستند . کودک هر عمل خوب یا بدی را که از آنان می آموزد انجام می دهد.
چشمان طفل بسان دوربین عکاسی است که متوجّه رفتار و حرکات و گفتار خانواده و افراد جامعه است. او از تمام آن چه در اطرافش می گذرد عکس می گیرد و در مخزن ذهنش آن را جای می- دهد و از مصاحبتش با افراد،خوش خلقی،تندخویی،مهر،خشونت،دروغ،حیا ،ریا،حسادت ،تنبلی و... را می آموزد.
ب: الگوها
شکل گیری و تبلور شخصیت انسان بر اساس هدفی که دنبال می کند و الگو و سرمشقی که فرا راه خویش دارد تحقق می یابد.
به عبارت دیگر: شخصیّت انسان به تناسب ارزش هدف و کرامت الگویی که در مقابل خویش قرار داده ارزش می یابد. هر قدر هدف او والاتر و ارزشمندتر ،و الگو و سرمشقش ارجمندتر و گرامی تر بادش،مقام و منزلت او برتر و ارزش شخصیت وی بیشتر خواهد بود.
آن که تمام همّت و تلاشش در تأمین زندگی مادی دنیا خلاصه می گردد،و رفاه و بهبود زندگی دنیا را نهایت آرزوی خویش قرار داده،از ارزش انسانی خود تا سرحدّ یک حیوان کاسته است،و به فرمایش حضرت علی (علیه السلام):
«مَن کانَ هِمَّتَهُ ما یَدخُلُ جَوفَهُ،کانَت قِیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنهُ».
«کسی که همتش(رفع نیازهای مادی و) پُرکدن شکمش باشد،ارزش او به اندازه ی چیزی است که از او خارج می گردد».
تأمین نیازهای مادی و فراهم آوردن زمینه های رفاه اجتماعی،به لحا حسّی بودن آن چندان نیازمندِ داشتن الگو و سرمشق نیست. با فقدان مایحتاج زندگی ،انسان بالوجدان رنج آن را درک کرده، آرزومند روزی است که بدون تحمّل مشقّت فقر،زندگی بی دغدغه ای را دارا باشد.
امّا رسیدن به کمال و تربیت صحیح مستلزم ترسیم هدفی است متناسب با استعدادهای ذاتی انسان و معرّفی الگویی شایسته که مظهر انسانیّت انسان باشد.
ارایه ی الگو از ضروری ترین برنامه های عملی تعلیم و تربیت است و بدون آن،تربیت دشوار بلکه غیر ممکن است.
مسلک های تربیتی غیرالهی نوعاً فاقد الگویی شایسته و روشن هستند که پیروان آن ها بتوانند از وجود آن ها در مسیر تربیت خود بهره مند گردند. جهت و نهایت تربیت در این مکتب ها،به خاطر تخیلی بودن اهداف و فقدان الگوی شایسته،مبهم است.
سیاستمداران نیز که برای پیش برد اهداف خود به ارایه ی الگو به ملّت های خود اقدام می کنند، شخصیت های کاذب،ستاره های سینما و در نهایت قهرمانان ورزشی را به عنوان نمونه هایی از الگوهای مطلوب به مردم معرفی می نمایند.
اسلام تنها مکتبی است که برخلاف مکاتب مادی و فرهنگ های غیرالهی به تناسب هدف والایی که فرا راه پیروان خود قرار داده،به عرضه ی الگوهایی جامع و کامل و روشن نیز اقدام کرده است. الگوهایی که خطّ آنان صراط مستقیم،هدف آنان قرب به خداوند،و وجود مقدّس شان بالاترین نمونه ی انسان کامل و آیینه ی تمام نمای جمال حق می باشد. آری الگوهایی که تجلّی آیات الهی و معکس کننده و جلوه دهنده ی قرآن یعنی اساس نامه ی اسلام واقعی است.
خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید:
«لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجُو اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثیراً».
«برای شما در (پی گیری اهداف انسانی و راه و رسم زندگیِ) رسول خدا (صلی الله علیه وآله) الگو و سرمشق نیکویی است،(البته) برای کسانی که امیدوار به خدا و عالم آخرت هستند (وهدف اززندگی را تنها رفع نیازهای مادی نمی پندارند) و خدا را بسیار یاد می کنند».
در این آیه،رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) به عنوان الگویی نیکو به مردم معرفی گردیده تا پیروان آن حضرت،وجود مقدسش را در رفتار و اخلاق و هدف خویش سرمشق خود قرار داده، و بدین وسیله از هر گونه انحراف و کجی به دو مانند.
هم چنین می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ».
« ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید».
نه تنها دوستدار و فرمانبردار آنان،بلکه همراه وهم گام آنان بوده،سیره و روش زندگی آنان را نصب العین خویش قرار دهید تا با مقایسه ی رفتار و گفتار و افکار خویش با آنان،حرکت در مسیر آنان در توان شما قرار گرفته،تربیت صحیح برایتان میسّر گردد.
رفتار و گفتار الگوها به منزله ی نقش تابلویی است که در آیینه پیروان آن ها منعکس می گردد بلکه اگر بگوییم: انسان در حالات روحی و انگیزه و اهداف زندگی و حتی سلیقه های خویش تحت تأثیر الگوهایی است که فرا راه خویش قرار داده مبالغه نکرده ایم.
جهان خواران و مخالفین اسلام و دشمنان ملت های ستم کشیده ی جهان سوم، با آگاهی از همین نقش بسیار مهم الگوها در روحیه و افکار جوانان،هر روز با الگو سازی در نوع پوشش و آرایش و گفتار و رفتار،و عرضه ی رسوم و آیین هایی که با آداب و سنن مذهبی و ملی ما به هیچ وجه سازگار نیست،آنان را از فرهنگ غنی اسلام دور ساخته و در واقع از خود بیگانه می سازند،تا بدین وسیله به اهداف شوم خود نایل گردند،و در این راستا ضمن تحقیر و استخفاف فرهنگیِ آنان، تسلّط جابرانه ی خود را بر ملّت های ضعیف تحکیم بخشیده ،منابع مادی و معنوی آنان را به یغما می برند.
آری،بخش عظیمی از راه کارهای تهاجمات فرهنگی اجانب را همین الگوسازی در زمینه های مختلف زندگی و حیات اجتماعی جوانان و نوجوانان تشکیل می دهند.
جوانان عزیز! برای پاسداری از کیانِ مذهب و ناموس فرهنگ و حیثیّتِ آیین آسمانی خود در مقابل این سیل های خروشان و طوفان های سهمگین،محکم ترین رکنی که می تواند آدمی را بسان کوه های استوار،محکم و پای برجا از خطرات بی شمار و پیامدهای فراوانِ این دسیسه ها مصون و محفوظ دارد،دژهای محکم و قلعه های پولادین اسوه ها و الگوهای جاودانه ای است که آیین زندگی ساز اسلام به اقتضای جاودانگی اش برای سلامت و سعادت و کمال پیروان خویش ارایه فرموده است.
این ناله های مولای شماست که از سینه ای پر درد و قلبی آزرده ،از درون محراب مسجد کوفه فریاد برآورده،می فرماید:
«پس کجا می روید؟ و چگونه شما را (از صراط مستقیم) برمی گردانند؟ در حالی که پرچم ها (ای حقّ و اسوه های هدایت) برپاست و نشانه ها (وعلایم صداقت و راستی) آشکار و هویدا،و مشعل- ها(ی رستگاری) در اهتزاز است؟ پس به کدام سو شما را حیران و سرگردان نموده اند؟ بلکه (با این استوانه های سعادت و مشعل های فرزوان)چگونه سرگشته و حیرانید؟ با این که عترت پیامبر شما (به عنوان الگو) در میان شمایند؟... »
آری این ناله های آن فریادگری است که وجود اقدسش الگو و خورشید فروزانی است فرا راه بشر برای همه ی ادوار تاریخ و فراتر از عرصه ای محدود و زمان و مکانی خاص،تا با کاوش در جای جایِ زندگی و زوایای وجود پیچیده اش به خواسته های فطری،مادّی و معنوی خویش نایل آید.
با نصب العین قرار دادن اسوه های هدایت گر چهارده نور مقدّس ،قدرتمندانه به پا خیزید و با استعانت از ساحت اقدس آن بزرگواران،گام های استوار خویش را بر فرق ابلیس و هواداران آن مطرود دور از خدا کوبیده،مردانه به پیش گام نهید،چرا که به فرموده ی امام صادق (علیه السلام):
«ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَت عَلَیهِ النِّیَّةُ».
«بدن از انجام آنچه که نیّت انسان بر آن نیرومند گشته (و مورد توجّه جدّی نفس واقع شده) ناتوان و ضعیف نخواهد گردید».
ج : جاذبه ها
تمامی موجودات عالم هستی از انسان گرفته تا حیوان،و از نبات تا جماد،هر کدام از یک سو متأثر از این قانون عالمگیر و تخت تأثیر شعاع قدرتمند و نافذ آن قرار دارند،و از سوی دیگر،سایر موجودات را در معرض تابش نیروی جاذبه ی خویش قرار داده،هم چون مغناطیسی که بُراده های آهن را جذب می کند،هم سنخ خود را مجذوب می سازند.
ذرّه ذرّه که اندر این ارض و سماست جنس خود را همچو کاه و کهرباست
تأثّر و تأثیر انسان نسبت به این نیروی اقتدار آفرین به تناسب سعه ی وجودی و حقارت نفس در افراد مختلف ،متفاوت است.
مردانی که دریای وجودشان از پرتو جاذبه ی حقّ روشن گشته و ارکان هستی آنان تحت تأثیر جاذبه های فیض الهی هم چون شعله هایی از خرمن آتش،سوزوان و پرفروغ است،عناصر شریف و نجیبی که بارقه ی جذبیات عشق،عمق و ژرفای دل آنان را دستخوش نور و روشنی و شور و نشاط و سرور قرار داده،و بالاخره شیفتگان خداپرستی که در قلمرو تابش حیرت انگیز جاذبه های محبّت ،سر از پا نشناخته،کانون هستی شان مرکز تجلّی شکوه و عظمت حقّ گشته است،آری اینان به تناسب بزرگی روح وسعه ی وجود و شرح صدر و فطرت سالم و سرشت پاک خویش ،محیط و جامعه و پیرامون خود را تحت تأثیر جاذبه های وجدآفرین خود قرار داده،علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشه ها ،به دل ها و روح ها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام می بخشند.
اساساً عشق و محبّت ،زاییده ی همین جاذبه هاست. جاذبه ها محبّت آفرین اند،و محبّت آدمی را به سوی مشابهت و مشاکلت می راند، و قدرت آن سبب می شود که محبّ به شکل محبوب درآید. محبّت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به محب وصل می گردد و صفات محبوب را به وی منتقل می سازد.
انسان نیازمند اکسیر جاذبه هاست. آنجا که پرتو جاذبه نیکان و پاکان بنابد،خا را گل و یاسمن، بخیل را بخشنده،ضعیف وکم طاقت را متحمل و شکیبا می سازد.
جاذبه های اطاعت آورند. عاشق جان باخته را یارای سرپیچی از خواست معشوق نباشد. از این رو از همه چیز می گذرد و همه چیز را فدای راه و خواست او می سازد.
جاذبه ها،نفس را نرم و پرشور قرار می دهند. تمام ارکان هستی مجذوب را تحت تأثیر خود قرار داده،گرمی و حرارت و لطافت و صفا می بخشند. ضعف و زبونی وکدورت و تفرقه را از بین برده ، وی از آلودگی ها و تیرگی ها بیزار می گردانند.
جاذبه ها،علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجّه ساخته،وجود وی را توسعه داده، کانون هستی او را عوض می کنند. انسان را از خودی و خودپرستی بیرون برده،حصار سردی و ضعف و ترس و بخل و حسد و بدخواهی را درهم می شکنند. قوای خفته را بیدار و نیروها و استعدادهای بسته را آزاد می سازند. تکبّر و عجب و حقد و کینه را زایل ،عداوت و طمع و تنبلی را از بین می برند.
جاذبه،الهام بخش است و قهرمان ساز،و بالاخره جاذبه یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است.
این ها بخش کوچکی از آثار و پیامدهای شگفت آور و سازنده ی جاذبه های مثبت است. و از اینجا به تأثیر مخرّب جاذبه های منفی پی خواهیم برد.
بخش عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها بر اساس همین جذب و انجذاب ها است. انسان نیز چنین خلق شده و مصالح حیاتی نیز او را این چنین پرورده است که با آن چه در آن خیری احساس می- کند بجوشد. و از همین جا وظیفه و نقش بزرگ مربیّان جامعه،در آگاه نمودن افراد تحت تربیت خود و جلوه دادن و قرار دادن جاذبه های سازنده در معرض دید و توجّه آنان روشن می گردد.
هر یک از صفاتی که خالق توانا در انسان به ودیعه گذارده – حتی برخی از صفات مذموم که در ظاهر مانع رشد و تعالی انسان است – اگر درست و به طور صحیح با آن ها برخورد شود،در واقع نقشی در پیشرفت او در مسیر کمال ایفا خواهد نمود. کودکی را که از دست زدن به وسایل خانه منع می کنیم،با پافشاری و لجاجت،بر خواسته ی خویش اصرار می ورزد و نوعاً ما از این حالت رنج می بریم ،در حالی که وجود این صفت در او می تواند وی را در برخورد با ناملایمات و
پی گیری اهداف عالی انسانی،پایداری،نیرو و استقامت ببخشد.
اگر به جای ممانعت از اقداماتی که به مصلحت او نمی دانیم،توجّه او را به جاذبه های محیط و اطرافش – که اسباب بازی ها نمونه ای از آن ها به حساب می آید – جلب نماییم، نه تنها لجاجت نخواهد کرد بلکه به راحتی و با علاقه،سرگرم آن ها می گردد.
موعظه و نصیحت برای جوانی که گرفتار شهوات دوران پرهیجان و پر التهاب جوانی است و فکر و اندیشه و دل او را دستخوش طوفان های بنیان برانداز مفاسد اجتماعی و مناظر شهوت انگیز و دلربایی است که هر لحظه پیرامون خود با آن مواجه است،چندان نمی تواند کارساز . مؤثر باشد، امّا فراهم آوردن امکانات و زمینه ی ازدواج برای او به سهولت می تواند وی را از غوطه ور شدن در این مهالک کشنده نجات بخشیده،عامل کنترل او گردد.
کارسازترین عاملی که می تواند نوجوانی را که اسیر وسوسه های دوستی نامناسب گشته نجات بخشد، جاذبه ی محبت رفیقی مناسب است که او را مجذوب خویش سازد.
مذّمت دنیا بسا موجب ازدیاد علاقه در شیفتگان دنیا گردد. زیرا که فرموده اند:
«اَلإنسانُ حُرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ».
امّا توّجه به جاذبه های نعمت های الهی و اوصاف ضیافت گاه بهشت که معشوق برتری است، برای کسی که در مقابل متاع کوچک دنیا زانویش سست می گردد،به درک حقارت دنیا و زایل گشتن محبت آن انجامیده،دل را از علاقه به دنیا خالی ،و حبّ پروردگار مهربان را در آن جایگزین خواهد نمود.
آری،تنها مذمت و بدگویی از بدی ها کافی نیست،باید در کنار آن بلکه گاهی پیشتر از آن،به ارایه -ی مظاهر خوبی ها و جاذبه های آن ها پرداخت، و هم چنان که آیات قرآنی و روایات معصومین (علیه السلام) به آن پرداخته اند،با ترسیم خوبی ها و لذت های بهشت و نعمت های معنوی،از نیروی قدرتمند جاذبه های آن، برای اصلاح فرد و جامعه و به خصوص نوجوان و جوانان بهره گیری کرده،آنان را مجذوب معشوق حقیقی نمود تا علاوه بر نیل به کمال واقعی خویش در پرتو جاذبه ی نور حق،بدون چشم داشت به بهشت و نعمت های آن،به بندگی خالصانه خدای متعال اشتغال ورزند.
د: سرگذشت دیگران
از طریق داستان می توان رمز پیشرفت ها را آموخته،با علل سقوط اقوام گذشته آشنا شد. سرگذشت پیشینیان و تفکر در امور آنان نقش به سزایی در تذکّر انسان و بیداری وی از خوب غفلت ایفا می کند. آدمی را از عواقب ناگوار و پایان شیرین وقایع آگاه می سازد.
داستان،بیدارکننده ی وجدان و عواطف،و تقویت کننده ی تمایلات عالی انسانی است. خیالات را کنترل و جان و روان را شدیداً تحت تأثیر خود قرار می دهد به گونه ای که انسان خود را جزیی از آن می بیند.
مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصیّت به فرزند خویش می فرمایند:
« وَ اعرِض عَلَیهِ أَخبارَ الماضِینَ وَ ذَکِّرهُ بِما أَصابَ مَن کانَ قَبلَکَ مِنَ الأَوَّلِینَ».
«خبرهای گذشتگان را بر دل خویش عرضه دار و آن چه را که بر پیشینیان تو رسیده یادش آور».
و نیز می فرمایند:
«أَی بُنَیَّ إِنِّی – وَ إِن لَم أَکُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن کانَ قَبلِی - فَقَد نَظَرتُ فِی أَعمالِهِم وَ فَکَّرتُ فِی أَخبارِهِم وَ سِرتُ فِی آثارِهِم حَتّی عُدتُ کَأَحَدِهِم».
«ای فرزندم! اگر چه من عمر پیشینیان خود را نداشتم ولی در کارهای آن ها نگریسته و در اخبارشان اندیشیدم و در آثار برجای مانده از آنان سیرکردم به طوری که یکی از آنان گردیدم».
قرآن کریم نیز داستان های گذشتگان را به زیباترین شکل با طرح مهم ترین مسایلی که با آن مواجه بوده اند،همراه با نتیجه گیری و هشدار و پند و اندرز ارایه فرموده،ضمن نقل داستان های عبرت آموز آنان،کیفر و عذاب تبه کاران،سرانجام شوم بدکاران و نتیجه بی تفاوتی در برابر عصیان مردم،به تربیت و پرورش پیروان خود می پردازد.
روایات ائمه ی معصومین(علیه السلام) نیز حاوی داستان های پندآموزی از سرگذشت امّت های گذشته است که آن بزرگواران کوشیده اند بدین وسیله مردم را از مواعظ و پندها و عبرت های آن بهره مند سازند.
البته نقل داستان نیز هم چون مواعظ باید با رعایت شرایط سنّی شنودگان،صورت گیرد. مراعات این امر بسیار مهم است. مثلاً انتخاب داستان هایی مناسب برای کودکان چنان چه به صورت جذّاب و زیبا نقل گردد،می تواند ضمن سرگرمی،آنان را از بسیاری از انحرافات و خطرات باز دارد. داستان برای کودک به منزله ی واقعیتی ملموس است به طوری که آن چه را می بیند،یا می- شنود و یا می خواند،حتّی اگر واقعیت خارجی نداشته باشد به عنوان یک امر واقعی تلّقی می نماید.
بر همین اساس است که بیگانگان و دشمنان دین و فرهنگ ما،با جعل داستان های دروغین و با هدف تحریف عقاید و بیگانه کردن فرزندان ما از فرهنگ خود،به تخریب بنیاد اعتقادات حقّه و معتقدات دینی آنان پرداخته،پایه های ایمان را سست،فرهنگ های مبتذل صادراتی را رایج و عفّت عمومی را دستخوش تهاجمات فرهنگی قرار می دهند.
باید کوشید تا داستان های واقعی را که منابع فرهنگی ما سرشار از آنهاست به صورت جذّاب و متناسب با شرایط زمان و مکان و به شکل نمایش،فیلم و کتاب در اختیار جوانان و نوجوانان قرار داد تا علاوه بر مقابله عملی با تهاجمات بیگانگان،آنان را با فرهنگ پربار مکتب اسلام آشنا کرده، استعدادهای آن ها را در مسیر شکوفایی و تکامل بارور نمود.
ه: مسابقات علمی و تربیتی
مکتب حیات بخش اسلام که عالی ترین برنامه های تربیتی را در اختیار پیروان خود قرار داده، ضمن دعوت از مؤمنین برای سبقت و پیش افتادن از دیگران در انجام امور خیر،به تقویت طلب درونی و خواست و انگیزه باطنی در آنان اقدام نموده است.
خداوند مهربان در قرآن می فرماید:
« فَاستَبِقُوا الخَیراتِ».
«در نیکی ها و کارهای خیر بر یکدیگر سبقت جویید».
گرچه در روایات،مهم ترین و اصلی ترین مصداق کار خیر پذیرش ولایت ذکر شده است،امّا هر کار نیکی که انسان را در نیل به اهداف عالی انسانی یاری کرده،او را در رشد و پیشرفت در مسیر کمال مدد رساند مصداق روشنی برای کار خیر است.
از این رو مسابقات علمی و تربیتی که با هدف بالابردن سطح علمی و اطلاعات دینی و آشنا شدن مردم با فرهنگ اسلام برگزار می گردد می تواند از ابزارهای مناسب تربیتی و یکی از مصادیق کار خیر برای آیه ی مذکور باشد.
مسابقات علمی علاوه بر این که یکی از وسال تربیت و عامل مهمّی برای رشد فرهنگی جامعه است، به لحاظ در بر داشتن عامل رقابت،به پویایی و نشاط و تحرّک جامعه نیز کمک می کند.
رقابت عامل ایجاد انگیزه در انسان است. جامعه ای که فاقد برنامه های رقابتی است،جامعه ای است کمّ تحرّک و بی نشاط.
از عوامل مهمّ شکست بلوک شرق و جوامع کمونیستی که اساس مکتب آن ها بر خلاف نیازهای فطری بشر پایه گذاری شده،فقدان همین رقابت سازنده بود محیط زندگی نباید به صورت سربازخانه درآید. انسان آزاد آفریده شده است و تحمیل هر برنامه ای بر او با هر انگیزه ای که باشد، فاقد نتیجه مطلوب انسانی خواهد بود.
اسلام با برنامه های عالی منطبق با حرکت فطری بشر،زمینه تربیت آزاد را برای پیروان خود فراهم می آورد تا آنان بتوانند آزادانه،ارزش های والای انسانی را برگزیده،در مسیر کمال گام بردارند.
البته هر پدیده ای خوب و بد،مشروع و نامشروع دارد. رقابت نیز می تواند فاقد ارزش سازنده باشد. چشم و هم چشمی های متداول و رقابت های تجمّلاتی از نمونه های زشت رقابت است که آسایش و آرامش را از مبتلایان به آن سلب نموده است. مربیان جامعه باید مردم را از عواقب سوی به کارگیری رقابت در مسیرهای انحرافی آگاه نموده،با برنامه های متنوع و مناسب،زمینه ی رقابت صحیح و سازنده را برای آنان فراهم سازند.
و: تمرین های مداوم
به عنوان مثال،فردی که به شدّت گرفتار صفت بخل و امساک است،چنان چه خواهان اتّصاف سخاوت باشد،باید با مراقبت و تمرین و تکرار بذل و گذشت،تا آن اندازه به این کار ادامه داده و در مقابل عمل،سخاوت را منش و روش روزانه و همیشگی خود قرار دهد تا آن که آرام آرام انجام آن توأم با میل قلبی و مقتضای طبیعتِ وی گردد.
نشانه ی تحقّق این حالت و ظهور یک صفت به صورت ملکه،این است که انسان در مقام ابراز عملیِ آن هیچ تردیدی نداشته باشد.
انسان ترسو در سایه ی تلاش و تمرین می تواند متّصف به شجاعت گردد. کسی که کم حوصله و عجول است دفعتاً حلیم و بردبار نمی شود . اما تمرین و تکرار اعمال مناسب و ممارست پی در پی، او را به فردی حلیم و بردبار متحوّل می سازد. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:
«إِن لَم تَکُن حَلِیماً فَتَحَلَّم، فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلاّ اَوشَکَ أَن یَکُونَ مِنهُم».
«اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار (تا در اثر این کار حلیم و بردبار شوی) زیرا کسی که خود را به گروهی همانند سازد عنقریب از آنان خواهد شد».
ذیل این حدیث شریف که مبیّن قانونی کلّی است،حاوی این معناست که تمرین در همه چیز مؤثّر است. بلکه حضرت در جای دیگر می فرمایند:
«مَن لَم یَتَحَلَّم لَم یَحلُم».
«کسی که خود را به بردباری ودار نکند بردبار نخواهد شد.
یعنی بدون تمرین و اظهار حلم صوری که با دشواری همراه است بردباری حقیقی ممکن نیست.
این معنا در مورد سایر صفات نیز جاری است مثلاً آن حضرت در مورد زهد می فرمایند:
« اَوَّلُ الزُّهدِ التَّزَهُّدُ».
«اوّلین مرحله ی زهد آن است که انسان با دشواری،خود را به زهد و بی رغبتی نسبت به دنیا وا دارد».
و در مورد ملکه ی صداقت و راستگویی می فرمایند:
«اَلصِّدقُ یَهدِی إِلَی البِرِّ، والبِرُّ یَدعُو إِلی الجَنَّۀٍ، وَما یَزالُ أَحَدُکُم یَصدُقُ حَتّی لا یَبقی فِی قَلبِهِ مَوضِعُ إِبرَۀٍ مِن کِذبٍ حَتّی یَکُون عِندَاللهِ صادِقاً».
«صداقت و راستی انسان را در مسیر نیکی و نیکوکاری رهنمون می گردد و نیکر به سوی بهشت فرا می خواند. فردی از شما همواره راست می گوید به طوری که (ملکه صداقت در او پیدا خواهد شد، و) سَرِ سوزنی از دروغ در دلش باقی نمی ماند،و در پیشگاه خداوند به عنوان فردی صادق و راستگو به حساب خواهد آمد».
عادات تربیتی که در اثر تمرین های پیگیر به وجود می آید،در برخی موارد چنان قوی و ریشه دار می شود که بر سرشت موروثی انسان غالب آمده،موجب پیدایش طبیعتی جدید در وی می گردد.
حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرمایند:
« اَلَّهادَۀُ طَبعٌ ثانٍ».
«عادت،سرشت و طبیعت دوّم انسان است».
کسی که برای اوّلین بار سیگار می کشد به جهت ناسازگاری ریه با دود،ممکن است دچار سرفه ای ممتد و سرگیجه گردد،امّا در اثر تکرار ،رفته رفته معتاد شده،ریه ی او طبع اوّلی خود را از دست می دهد.
بنابراین،به همان اندازه که انسان برای اتصاف به صفات نیک،از همه ابزارها و وسایل و
راه کارهای ممکن و از آن جمله تمرین بهره می برد،لازم است با کمال مراقبت،از انجام کارهای ناپسند که تکرارش موجب عادت و طبیعت جدیدی می گردد بپرهیزد و از سرمایه های عظیمی که خدای بزرگ در وجودش به ودیعه گذارده،به خوبی حراست نماید.
پی نوشت ها :
. حضرت امير (علیه السلام) فرموده اند: «قَدرُ الرَّجُلِ عَلي قَدرِ هِمَّتِهِ». « ارزش انسان به اندازه ی همّت اوست». (بحار: 70/4)
. نهج البلاغه ابن ابي الحديد : 20/319 باب 664.
. سوره ی احزاب : آيه ی 21.
. سوره ی توبه : آيه ی 119.
. در روايات شيعه و سني وارد شده که مقصود از صادقين، محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) مي باشند.
. «فَأَينَ تَذهَبونَ؟ وَ أَنّي تؤفَکُونَ؟ وَ الأعلامُ قائِمةُ ! وَ الآياتُ واضِحَة! وَ المَنارُ مَنصُوبَة! فَأَينَ يُناهُ بِکُم؟ بَل کَيفَ تَعمَهُونَ وَ بَينَکُم عِترَ?نَبيِِّکُم؟!...».(نهج البلاغة فیض/214خطبه ی86)
. بحار : 70 /205 ح 14
. بخشي از تعبيرات اين مبحث ، برگرفته از مقدمه ی کتاب «جاذبه و دافعه» مي باشد.
. بحار : 32/36 ح 23
. نهج البلاغه فيض /909 ضمن نامه ی 31.
. نهج البلاغه فيض /913.
. سوره ی بقره : آيه ی 148.
. نهج البلاغه فيض / 1180 ح 198.
. غرر : 2/639 ف 77 ح 528
. غرر : 1/178 ف 8 ح 94
. مستدرک : 8/455 ب 91 از عشره ح 7
. غرر: 1/26 ف 1 ح 752