خاورمیانه جدید

دوران تسلط ایالات متحده بر خاورمیانه پایان یافته و دوران جدیدی در تاریخ این منطقه حساس و مهم آغاز شده است. بدلیل ظهور و فعالیت بازیگران جدید و نیروهای جدیدتر که برای نفوذ بیشتر بر منطقه با هم در حال رقابت هستند، واشنگتن برای تسلط مجدد بر این منطقه مجبور است بجای تکیه بر قوه قهریه و نیروی نظامی، بیشتر روی دیپلماسی تکیه و سرمایه گذاری کند.
شنبه، 19 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاورمیانه جدید
خاورمیانه جدید
خاورمیانه جدید

نویسنده : ریچارد هاس
مترجم : مهدی کاظمی

خلاصه

دوران تسلط ایالات متحده بر خاورمیانه پایان یافته و دوران جدیدی در تاریخ این منطقه حساس و مهم آغاز شده است. بدلیل ظهور و فعالیت بازیگران جدید و نیروهای جدیدتر که برای نفوذ بیشتر بر منطقه با هم در حال رقابت هستند، واشنگتن برای تسلط مجدد بر این منطقه مجبور است بجای تکیه بر قوه قهریه و نیروی نظامی، بیشتر روی دیپلماسی تکیه و سرمایه گذاری کند.

پایان یک دوران

درست بیش از دو قرن پس از ورود ناپلئون به مصر (که بعنوان نقطه آغاز خاورمیانه مدرن شناخته می شود) – حدود هشتاد سال پس از زوال امپراتوری عثمانی، پنجاه سال پس از پایان دوران استعمارگری، و کمتر از 20 سال پس از پایان جنگ سرد- اکنون دوران آمریکایی خاورمیانه، یعنی چهارمین بخش از تاریخ مدرن منطقه، پایان یافته است. چشم اندازهای یک منطقه جدید مورد نظر اروپا- یک منطقه مملو از صلح، موفقیت و البته دموکراتیک، محقق نخواهد شد. ظهور یک خاورمیانه جدید به احتمال خیلی زیاد، آسیب های جدی را به خود این منطقه، ایالات متحده، و کل جهان وارد خواهد کرد.
تمام دوران‌های تاریخی این منطقه توسط بازی ها و روابط متقابل قدرتهای رقیب، هم در داخل و هم در خارج از آن، و البته میزان نفوذ آنها تعیین و تعریف شده است. تنها نقطه‌ی تفاوت میان دوران‌های مختلف، شکل و نحوه‌ی موازنه میان این قدرت و نفوذ آنها بوده است. در چشم انداز دوران آینده خاورمیانه، بازیگران خارجی نفوذ نسبتاً متعادل و حتی اندکی داشته و نیروهای محلی از نقش پررنگ و جنایگاه بالاتری بهره خواهند برد؛ در واقع قدرتهای محلی بدست افراطیون متعهد به تغییر شرایط موجود خواهد افتاد. شکل گیری خاورمیانه جدید تحت هدایت و کنترل قدرتهای خارج از منطقه بسیار دشوار خواهد بود، اما در هر صورت این موضوع – همراه با اداره یک آسیای پویا- در دهه های آینده به اولین چالش سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل خواهد شد.
خاورمیانه مدرن در اواخر قرن هجدهم متولد شد. از نظر برخی مورخان، رویدادی که می توان از آن بعنوان نقطه آغازین این دوران نام برد، امضای پیمانی بود که در سال 1774 میلادی به جنگ میان امپراتوری عثمانی و روسیه پایان داد؛ برخی از مورخین نیز نقطه آغازین دوران خاورمیانه مدرن را ورود نسبتاً آسان و بی دردسر ناپلئون به مصر در سال 1798 می دانند، واقعه ای که به اروپائیان نشان داد زمان سلطه بر این منطقه فرا رسیده و همچنین این سؤال را در ذهن روشنفکران عرب و مسلمان منطقه ایجاد کرد که چرا تمدن اسلامی تا این حد از اروپای مسیحی عقب افتاده است، سؤالی که هنوز هم در ذهن بسیاری از این روشنفکران وجود دارد. اما فروپاشی امپراتوری عثمانی به همراه نفوذ اروپا به منطقه، «مسئله شرق» را برجسته ساخت. در این راستا موضوع چگونگی رویارویی با پیامدهای فروپاشی امپراتوری عثمانی مورد توجه قرار گرفت و احزاب و گروههای فکری و سیاسی مختلف در اروپا از آن هنگام همواره تلاش کرده اند برای کسب برتری، پاسخی مناسب را برای این مسئله بیابند.
اولین بخش از دوران خاورمیانه جدید با جنگ جدید با جنگ جهانی اول، فروپاشی امپراتوری عثمانی، و ظهور جمهوری ترکیه، و همچنین تقسیم غنایم جنگی میان کشورهای پیروز اروپایی پایان یافت. دورانی که بلافاصله پس از آن آغاز شد، دوران حکومتهای استعماری، عمدتاً تحت تسلط فرانسه و بریتانیا بود. این دوران نیز حدود و چهاردهه بعد، پس از اینکه جنگ جهانی دوم بخش عمده ای از قدرت اروپائیان را تحلیل برده و در ضمن ناسیونالیسم عرب نیز در منطقه سر برآورده بود، و البته دو ابر قدرت پس از جنگ نیز رویارویی های خود را آغاز کرده بودند، پایان یافت. «آلبرت حورانی» مورخ مشهور درباره این دوران نوشت: «کسی که بر خاور نزدیک حکومت می کند، در واقع بر کل جهان حکومت می کند؛ و البته کسی که در پی منافع خود در سطح جهان است، چاره ای جز هماهنگ کردن خود با تحولات این منطقه ندارد.»
«آلبرت حورانی» به درستی بحران سوئز در سال 1965 را به عنوان علامت آشکار پایان دوران استعمار و آغاز دوران جنگ سرد در منطقه تفسیر کرد.
در طول دوران جنگ سرد نیز همانند دوران های قبل، نیروهای خارجی یک نقش غالب و مسلط را در خاورمیانه و تحولات آن ایفا کردند. اما طبیعت رقابت میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، فضای قابل توجهی را برای مانور در اختیار دولت های منطقه قرار داد. نقطه عطف این دوران و رقابتهای آن، جنگ اکتبر 1973بود که در جریان آن، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی اساساً در یک بن بست بی سابقه متوقف شدند که نتیجه آن آماده شدن شرایط برای استفاده از یک دیپلماسی جاه طلبانه و در نهایت توافقنامه صلح میان مصر و اسرائیل بود.
با این وجود، اشتباه بزرگی است اگر دوران سوم (جنگ سرد) را به سادگی بعنوان یک دوران مملو از رقابت های تحولات تحت کنترل قدرتهای بزرگ تصور کنیم. جنگ ژوئن 1967 اعراب، و اسرائیل برای همیشه موازنه قوا در خاورمیانه را تغییر داد. استفاده از نفت بعنوان یک سلاح اقتصادی و سیاسی در سال 1973 و در جریان جنگ اعراب و اسرائیل در این سال، آسیب پذیری آمریکا و جامعه بین المللی نسبت به کاهش تولید و افزایش بهای نفت را برجسته ساخت. و البته طبیعت تعدیل کننده و توازن بخش جنگ سرد نشان داد که نیروهای محلی در خاورمیانه برای تعقیب برنامه ها و اهدافشان از خودمختاری و فضای قابل توجهی برخوردار بودند. از همه این موارد مهمتر، انقلاب اسلامی سال 1979 در ایران، که به سرنگونی یکی از ارکان سیاست ایالات متحده در خاورمیانه انجامید، بخوبی این نکته را اثبات کرد که خارجی ها نمی توانند حوادث و رویدادهای منطقه را کنترل کنند. در این دوران، دولت‌های عرب منطقه عمدتاً در مقابل تلاش های ایالات متحده برای تحریک آنها به پیوستن به طرح های ضد اتحاد شوروی مقاومت می کردند. اشغال لبنان در سال 1982 توسط اسرائیل به ظهور حزب ا.... انجامید. و البته جنگ عراق و ایران نیز هر دو کشور را حداقل بمدت یک دهه تضعیف کرد.

چوپان آمریکایی

پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آغاز دورانی جدید یا دوره چهارم در تاریخ منطقه بود که طی این دوران ایالات متحده نفوذ و آزادی عمل بی سابقه ای در منطقه داشت. طرح های غالب در این دوران سراسر آمریکایی عبارت بودند از عملیات های آزادسازی تحت هدایت و رهبری ایالات متحده، استقرار بلند مدت نیروهای زمینی و هوایی ایالات متحده در شبه جزیره عرب، و یک دیپلماسی فعال در تلاش برای حل منازعه اعراب و اسرائیل، یک بار برای همیشه (تلاش هایی که در تلاش مشتاقانه اما نهایتاً ناموفق دولت کلینتون در «کمپ دیوید» به اوج خود رسیده در این دوره بیش از سایر دوره های قبل از آن می شد نمونه ای از «خاورمیانه قدیمی» را مشاهده کرد. در واقع پدیده ها و نیروهایی شامل یک عراق متجاوز اما خنثی شده، یک ایران رادیکال و خطرناک برای منافع آمریکا اما نسبتاً تضعیف شده- به دلیل جنگ با عراق، اسرائیل بعنوان قویترین دولت و تنها قدرت هسته ای منطقه، رژیم های عرب وابسته به درآمدهای نفتی که مردمشان را سرکوب می کردند، همزیستی دشوار و حتی غیرممکن میان اسرائیل از یک سو و فلسطین و سایر کشورهای عربی از سوی دیگر، و البته بطور عمومی تر برتری ایالات متحده، این منطقه و این دوران را تعریف می کردند.
اما آنچه این دوره را پس از کمتر از دو دهه به پایان رسانده، مجموعه ای از عوامل- برخی ساختاری، و برخی حاصل عمل بازیگران- است. قابل توجه ترین و مهمترین عامل، تصمیم دولت بوش برای حمله به عراق در سال 2003 و عملیات نظامی تحت هدایت آمریکا و البته اشغال این کشور به دنبال عملیات مذکور می باشد. یکی از مهمترین خسارت های این جنگ، از دست رفتن عراق تحت تسلط اهل تسنن بود، عراقی که به اندازه کافی توانایی و انگیزه داشت تا در مقابل ایران شیعی، ایجاد موازنه کند. تنش ها و درگیرهای شیعه- سنی که مدتها ساکت شده بود، اکنون در عراق و البته در سراسر منطقه دوباره به سطح آمده است. تروریست ها اکنون پایگاه مناسبی را در عراق بدست آورده و در این کشور دست به توسعه مجموعه جدیدی از فنون تروریستی زده اند و البته این فنون از همین نقطه به دیگر کشورها نیز صادر می شود. در بیشتر منطقه خاورمیانه اکنون دموکراسی با فقدان نظم عمومی و پایان برتری اهل تسنن گره خورده است. احساسات ضد آمریکایی هنوز به شکل قابل توجهی در حال تقویت شدن است. و در نهایت بدلیل ضعف های عمده موجود در ارتش ایالات متحده و همچنین شکست هایی که در عملیات عراق متحمل شد، این جنگ نفوذ و نیروی ایالات متحده را در سراسر جهان کاهش داده است که در این میان نباید مشغولیت بخش عظیمی از ارتش آمریکا در این درگیری را از یاد برد. یکی از طعنه های تاریخ این است که اولین جنگ با عراق- یک جنگ ضروری و فوری- نشان دهنده آغاز دوران آمریکایی خاورمیانه بود و جنگ دوم عراق- یک جنگ انتخابی و البته غیرضروری- نیز پایان این دوران را تسریع کرده است.
عوامل دیگری نیز در این میان دخیل بوده اند. یکی از این عوامل، فروپاشی و شکست فرآیند صلح خاورمیانه است. ایالات متحده از نظر سنتی همواره از یک ظرفیت و استعداد بی نظیر برای کار کردن هم با اعراب و هم با اسرائیلی ها، سود برده است. اما محدودیت های ظرفیت مذکور در جریان مذاکرات «کمپ دیوید» در سال 2000 خودنمایی کردند. از آن هنگام تاکنون عواملی مثل ضعف و بی لیاقتی جانشینان «یاسر عرفات»، خیزش جنبش «حماس» و اتخاذ یک سیاست یکجانبه گرایانه از سوی اسرائیل، همگی به شکست این فرآیند و به حاشیه رانده شدن ایالات متحده کمک کرده اند، ضمن اینکه عدم تمایل دولت کنونی بوش برای اتخاذ یک دیپلماسی فعال در این زمینه، این سیر نزولی را تقویت نموده است.
عامل دیگری که به پایان دوران آمریکایی خاورمیانه کمک کرده است، عبارت است از شکست رژیم های سنتی عرب در رویارویی با جاذبه فوق العاده تفکرات اسلامی افراطی. در مواجهه با یک انتخاب میان رهبران سیاسی فاسد و دور از دسترس از یک سو، و رهبران مذهبی نیرومند و با نفوذ، بسیاری از مردم منطقه دسته دوم را برگزیده اند. واقعه 11 سپتامبر رهبران ایالات متحده را به این سمت سوق داد که میان جوامع بسته و رشد رادیکالیسم، ارتباط برقرار کنند. اما نتیجه این تفکر در میان مقامات آمریکایی- اغلب یک فشار عجولانه بر دولتهای منطقه برای برگزاری انتخابات بدون ملاحظه و توجه به زمینه ها و متن سیاسی و اجتماعی جوامع- ایجاد فرصت ها و فضاهای بیشتر و بهتر برای تروریست ها و حامیان آنها به منظور پیشبرد طرح ها و ارتقاء توان عملیاتی شان بوده است.
و در نهایت، فرآیند جهانی سازی کلیت منطقه را دستخوش تغییر و تحول کرده است. بدست آوردن پول، سلاح، ایده های جدید، و البته طرفدار و نیروی انسانی مورد نیاز برای افراطیون اسلامی، اکنون به کاری نه چندان دشوار تبدیل شده است. رشد قارچ گونه رسانه ها و مطبوعات جدید، و بخصوص شبکه های تلویزیونی ماهواره ای، جهان عرب را به یک «دهکده منطقه ای» کاملاً سیاسی تبدیل کرده است. در واقع نمایش بیشتر فیلم ها و گزارش های خبری از این شبکه ها- صحنه هایی از خشونت و تخریب و کشتار در عراق؛ تصاویر بد رفتاری با زندانیان عراقی و مسلمان؛ رنج و محنت مردم در غزه، کرانه باختری، و لبنان و ..... – بسیاری از مردم خاورمیانه را از ایالات متحده متنفر و دور ساخته است. نتیجه طبیعی این تحولات بسیار ساده است: دولتهای خاورمیانه اکنون برای همکاری با ایالات متحده راه دشوارتری را در پیش دارند، و البته نفوذ ایالات متحده در منطقه رو به زوال گذاشته است.

چه چیزی پیش روست؟

طرح ها و ترکیب های کلی پنجمین دوره از تاریخ جدید خاورمیانه هنوز در حال شکل گیری هستند و کامل نشده اند، اما نکته مهم این است که این طرح ها و ترکیب ها طبیعتاً در پی پایان دوران تسلط ایالات متحده بر منطقه تکمیل شده و منشأ اثر می شوند. در واقع تعداد زیادی طرح و ترکیب تازه از این پس به رویدادها و حوادث روزانه در این منطقه، شکل خواهند داد.
اول اینکه، ایالات متحده به بهره گیری بیشتر از نفوذ خود در منطقه – نسبت به انواع دیگر قدرت ظاهری- ادامه خواهد داد، اما نفوذ واشنگتن نسبت به قبل قطعاً کمتر و ضعیف تر خواهد بود. این موضوع منعکس کننده تأثیر در حال افزایش مجموعه ای از نیروهای داخلی و خارجی، محدودیت‌های ذاتی قدرت ایالات متحده، و نتایج انتخاب های دولتمردان آمریکا است.
دوم، ایالات متحده به شکلی فزاینده در چالش با سیاست خارجی دیگر کشورهای خارجی حاضر در منطقه قرار خواهد گرفت. اتحادیه اروپایی در قضیه عراق تا حدی وارد شده و به آمریکا کمک خواهدکرد و احتمالاً در مورد مسئله فلسطین نیز برای اتخاذ یک رهیافت متفاوت و جدید اعمال فشار خواهد نمود. چین در مقابل اعمال فشار به ایران مقاومت کرده و در پی تضمین دسترسی خود به ذخایر انرژی منطقه خواهد بود. همچنین، روسیه نیز در مقابل خواست واشنگتن برای تحریم ایران مقاومت کرده و به منظور اثبات استقلال خود از ایالات متحده، در جستجوی فرصت ها و فضاهای جدید خواهد بود. هم چین و هم روسیه (و هم بسیاری از دولتهای اورپایی) خود را از همراهی با تلاشهای ایالات متحده برای انجام و پیشبرد اصلاحات سیاسی در دولتهای غیر دموکراتیک خاورمیانه کنار خواهند کشید.
سوم اینکه، در خاورمیانه جدید، دو کشور از همه قویتر هستند، که یکی از آنها ایران است.
تاکنون تمام کسانی که ایران را بعنوان کشوری در حال تغییر نگاه کرده و تصور می کردند جدی ترین و اساسی ترین تحولات سیاسی و اجتماعی در این کشور در جریان است، سخت در اشتباه بوده اند. ایران از سرمایة عظیم اقتصادی و انسانی بهره می برد و قویترین نفوذ و تأثیر را در عراق دارد، و البته نفوذ قابل توجهی هم بر حماس و حزب الله لبنان دارد. ایران یکی از امپراتوری های تاریخی بوده که اکنون نیز اهداف و طرح های بلندی برای بازسازی منطقه مطابق نظر و تصور خودش در سر دارد؛ البته نباید فراموش کنیم که از پتانسیل لازم برای از قوه به فعل رساندن این طرح ها هم برخوردار است.
چهارم اینکه، اسرائیل دیگر کشور قدرتمند منطقه و کشوری با یک اقتصاد مدرن قابل رقابت از نظر جهانی خواهد شد. اسرائیل بعنوان تنها کشور دارای زرادخانه هسته ای در خاورمیانه، مستعدترین نیروی نظامی متعارف منطقه را نیز در اختیار دارد. اما با وجود همه این ظرفیت ها، هنوز هم مجبور است هزینه های سنگین اشغال کرانه باختری رود اردن را تحمل کرده و با یک چالش امنیتی چند وجهی و چند بعدی روبرو شود. از نظر راهبردی، موقعیت کنونی اسرائیل نسبت به موقعیت آن در تابستان گذشته و قبل از قضیه لبنان، بسیار ضعیف تر شده است. و البته نباید فراموش کرد که وضعیت تل آویو- همانند وضعیت، واشنگتن- در صورتی که ایران دست به توسعه قابلیت های هسته ای خود بزند، بیشتر رو به زوال خواهد گذاشت.
پنجم، در آینده ای قابل پیش بینی، احتمال موفقیت و چیزی شبیه به یک فرآیند صلح پایدار، بسیار اندک است. در روزهای پس از عملیات نظامی پرحرف و حدیث اسرائیل در لبنان، دولت تحت هدایت مخرب «کاریما» برای هدایت حمایت های داخلی از سیاست های خود، همچنان دچار ضعف خواهد بود. پس از خروج اسرائیل از غزّه و سپس جنوب لبنان، اکنون بسیاری از تصمیم ها و سیاستهای دولت تل آویو بی اعتبار شده است از سوی دیگر در طرف فلسطینی نیز هیچ شریک آشکار و قدرتمندی که هم قادر و هم متمایل به مصالحه باشد وجود ندارد، و این موضوع قطعاً شانس دستیابی به یک رهیافت مطمئن و اساسی – پس از مذاکرات موفق- را به شدت کاهش خواهد داد. ایالات متحده نیز- حداقل در شرایط فعلی- جایگاه خود را بعنوان یک واسطه معتبر و صادق از دست داده است. در ضمن توسعه شهرک های اسرائیلی و همچنین ادامه پروژه دیوار حائل و شتاب در اجرای این طرح ها، دیپلماسی را پیچیده تر خواهد ساخت.
ششم اینکه عراق، بعنوان یک مرکز سنتی قدرت در جهان عرب، در سالهای آینده نیز بواسطه یک دولت مرکزی ضعیف، یک جامعه چند پاره و متفرق و متشتت، و همچنین خشونت های فرقه ای عادی و معمولی، همچنان آشفته و بی سر و سامان باقی خواهد ماند. در بدترین حالت، عراق طی سال های آینده به یک دولت شکست خورده و ویران شده از یک جنگ دخلی فراگیر تبدیل می شود که همسایگان خود را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.
هفتم، در نتیجه تقاضای فزاینده و شدید نفت از سوی چین و هند، موفقیت اندک ایالات متحده در کنترل و کاهش مصرف سوخت و انرژی، و احتمال تداوم کاهش ذخایر نفتی، قیمت نفت همچنان در سطحی بالا باقی خواهد ماند. احتمال اینکه در سالهای آینده بهای یک بشکه نفت به بیش از یکصد دلار برسد، بسیار بیشتر از این است که به زیر 40 دلار کاهش یابد. ایران، عربستان، و دیگر تولیدکنندگان عمده نفت از این شرایط به شکلی بی تناسب سود خواهند برد.
هشتم، فرایند ایجاد تشکیلات «شبه نظامی» همچنان با شدت ادامه خواهد یافت. ارتش های خصوصی و گروهای شبه نظامی در عراق، لبنان، و فلسطین- البته با قدرتی بیشتر از قبل- هنوز هم در حال رشد هستند. شبه نظامیان، هم محصول و هم یکی از علل ضعف دولتها، در صورتی که کمبود و کاهش اقتدار و توانایی دولتها ادامه یابد، همچنان از نقاط مختلف سر برخواهند آورد. جنگ اخیر در لبنان، نه بواسطه عدم شکست حزب ا... ، بلکه بدلیل عدم پسروی اسرائیل، روند مذکور را تشدید خواهد کرد. نتیجه این موضوع، جسارت بیشتر گروههایی است که در صحنه سیاسی لبنان- و کل منطقه- بدنبال ایفای نقشی پر رنگ تر هستند.
نهم، تروریسم که بعنوان کابرد عمدی زور علیه شهروندان و غیرنظامیان در تعقیب اهداف سیاسی تعریف شده، همچنان بعنوان یکی از خصوصیات و ویژگی های منطقه باقی خواهد ماند. این پدیده در آینده نیز هم در جوامع متشتت و چند پاره مثل عراق، و هم در جوامعی که گروههای افراطی بدنبال تضعیف و بی اعتبار ساختن دولت هستند- مثل عربستان سعودی و مصر- رخ خواهد داد. همچنین تروریسم در منطقه به رشد خود ادامه داده و همچنان به عنوان ابزاری علیه اسرائیل و حضور ایالات متحده و دیگر قدرتهای غیر بومی و خارجی به کار خواهد رفت.
دهم، اسلام بطور فزاینده خلاء سیاسی و روشنفکری موجود در جهان عرب را پر کرده و بنیانی را برای تفکرات سیاسی و اجتماعی اکثریت ساکنان منطقه فراهم خواهد کرد. ناسیونالیسم عربی و سوسیالیسم عربی هر دو پدیده هایی مربوط به دورانهای گذشته هستند، و دموکراسی نیز در بهترین حالت، در آینده ای دور ریشه خواهد گرفت. اتحاد اعراب نیز نه یک واقعیت، بلکه تنها یک شعار ساده است. واقعیت این است که اکنون نفوذ ایران و گروههای طرفدار آن در منطقه تقویت شده و البته این روند همچنان ادامه دارد؛ تلاش ها و اقداماتی که در راستای بهبود مناسبات میان دولتهای عرب و اسرائیل و ایالات متحده صورت می گیرد نیز دچار پیچیدگی شدید خواهد شد. در ضمن تنش های موجود میان شیعیان و اهل تسنن نیز در سراسر منطقه خاورمیانه افزایش یافته و مشکلات متعددی را در جوامع چند پاره (مثل بحرین، لبنان، و عربستان سعودی) ایجاد خواهد کرد.
یازدهم اینکه، رژیم های عرب احتمالاً اقتدارگرا باقی مانده و از نظر مذهبی متعصب تر و ضد آمریکایی تر نیز خواهند شد. رهبران و پیشوایان این حرکت نیز مصر و عربستان سعودی خواهند بود. مصر، که مطابق برخی برآوردها یک سوم جمعیت جهان عرب را در خود دارد، برخی اصلاحات اقتصادی سازنده را انجام داده است، اما این کشور در عرصه پیشرفتها و تحولات مثبت سیاسی شکست خورده است، و این موضوع مردم مصر را مجبور به انتخاب میان اقتدارگرایان سنتی و اخوان المسلمین می کند. خطر هنگامی جدی می شود که مصری ها روزی اخوان المسلمین را انتخاب خود قرار دهند؛ در واقع زمانی که شهروندان مصر از گروه اول خسته و ناراضی شوند، به گروه دوم روی خواهند آورد. برای جبران این موضوع، رژیم مصر حتی ممکن است در فرآیند فاصله گیری از ایالات متحده، حتی به همکاری با مخالفان اسلام‌گرای خود نیز روی آورد. در عرستان سعودی، دولت و نخبگان سلطنتی برای تسکین دادن تقاضاهای‌ فزاینده داخلی خواستار انجام اصلاحات، روی استفاده از عواید عظیم انرژی تکیه می کنند. مشکل اصلی اینجا است که بیشتر فشاری که بر دولت سعودی اعمال می شود – و آنها مجبور به پاسخگویی هستند- از جانب راست گرایان مذهبی است تا چپ گرایان لیبرال، و همین امر نیز دولت را مجبور کرده است هر چه بیشتر در راستای خواست مقامات مذهبی گام بردارد.
نهایتاً، نهادهای منطقه ای نیز ضعیف، خسته و ناکارآمد باقی خواهند ماند و از این نظر با همتایان خود در نقاط دیگر جهان قابل مقایسه نخواهند بود. معروفترین سازمان منطقه ای خاورمیانه، یعنی«اتحادیه عرب»، ایران و اسرائیل، قدرتمندترین کشورهای منطقه را از عضویت مستنثی کرده است؛ و این یعنی یک شکاف بزرگ در منطقه. وجود تنش در روابط اعراب و اسرائیل همچنان راه مشارکت اسرائیل در هرگونه مناسبات پایدار منطقه ای را سد خواهد کرد. همچنین تنش میان ایران و بیشتر کشورهای عرب نیز ظهور منطقه گرایی را خنثی خواهد کرد. تجارت در داخل منطقه نیز در حدی متوسط باقی خواهد ماند، چرا که کشورهای اندکی در دورن منطقه قادر به تأمین کالاها و خدمات مورد نیاز دیگران – آن هم نه در مقیاسی گسترده- هستند، و بدین ترتیب اجباراً واردات کالاهای صنعتی پیشرفته از نقاط دیگر جهان ادامه خواهد یافت. با وجود نیاز شدیدی که وجود دارد، مقدار کمی از مزیت ها و برتری های ائتلاف اقتصادی جهانی شامل این بخش از جهان خواهد شد.

اشتباهات و فرصت ها

اگرچه ترکیب ها و ویژگی های اساسی دوران پنجم خاورمیانه مدرن به شدت غیر جذاب و حتی نگران کننده هستند، اما این نباید علتی برای اعتقاد به سرنوشت باشد. ما باید بیشتر به ماهیت قضایا نگاه کنیم. میان یک خاورمیانه فاقد ترتیبات رسمی برای صلح و یک خاورمیانه تعریف شده توسط تروریسم درگیری و منازعه میان کشورها، و جنگ داخلی؛ میان خاورمیانه ای که یک ایران قدرتمند را در درون خود جای می دهد و خاورمیانه ای که تحت تسلط ایران است؛ یا میان خاورمیانه ای که روابطی نه چندان مثبت و روان با ایالات متحده دارد و خاورمیانه ای که پر از کینه و نفرت نسبت به آمریکا است، تفاوت بنیادی وجود دارد. زمان نیز تفاوت‌هایی را بوجود می آورد. دوره های در تاریخ خاورمیانه ممکن است طولانی بوده و یک قرن به طول بینجامند، یا اینکه به اندازه یک دهه و حتی پنج سال باشند. اما نکته آشکار و همه این است که بهترین حالت برای منافع ایالات متحده و اروپا این است که دوران در حال ظهور کنونی تا حد ممکن کوتاه بوده و مقدمه ای برای یک دوران آرام تر و کم خطرتر باشد.
برای تضمین این شرایط مطلوب، سیاستمداران و تصمیم گیرندگان در ایالات متحده باید ضمن پرهیز و اجتناب از ارتکاب دو اشتباه، دو فرصت را نیز درک و از آن ها استفاده کنند. اولین اشتباه، یک اعتماد بیش از حد و غیر منطقی به نیروی نظامی است. همان طور که ایالات متحده بواسطه هزینه های سرسام آوری که متحمل شد، از جنگ در عراق آموخت- و اسرائیل نیز از جنگ در لبنان فرا گرفت، ارتش و نیروی نظامی و بطور کلی قوه قهریه را هرگز و در هیچ شرایطی نمی توان بعنوان یک نوشدارو و اکسیر برای حل معضلات در نظر گرفت. در واقع در مقابل شبه نظامیانی که به شکلی خارج از قواعد موجود سازمان یافته اند، یا تروریستهایی که خوب آموزش دیده و مسلح شده اند، یا جنگجویانی که از متن جوامع بر آمده و متعلق به آنها هستند و در ضمن انگیزه ای قوی و آمادگی وصف ناپذیر برای مرگ دارند، استفاده از نیروی نظامی اصلاً کارآمد و مفید نیست. به همین دلیل احتمال موفقیت یک حمله بازدارنده و پیشگیرانه به تأسیسات هسته ای ایران، بسیار اندک است. چنین حمله ای نه تنها ممکن است در زمینه تخریب تمام تأسیسات و امکانات هسته ای ایران شکست بخورد، بلکه ممکن است تهران را به سمت پی گیری جدی تر برنامه هسته ای اش هدایت کرده و باعث شود که ایرانی ها همگی با هم متحد شوند. همچنین ممکن است ایران برای تلافی چنین حملاتی، علیه منافع ایالات متحده در افغانستان و عراق وارد عمل شده و حتی بطور مستقیم علیه ایالات متحده اقدام کند. چنین سیاست ها و اقداماتی ضمن رادیکالیزه کردن بیشتر جهان عرب و کل جهان اسلام، باعث رشد و گسترش تروریسم و فعالیتهای ضد آمریکایی شود. اقدام نظامی علیه ایران همچنین قیمت نفت را به سطحی جدید خواهد رساند، که این نیز به نوبه خود احتمال ظهور یک بحران اقتصادی و رکودهای را به شدت افزایش می دهد. به همین دلیل و دلایل فوق الذکر، نیروی نظامی همواره باید بعنوان آخرین پناهگاه و ابزار مورد توجه قرار گیرد.
دومین اشتباه این است که تصور کنیم ظهور دموکراسی به ایجاد آرامش در منطقه منجر می شود. این صحیح است که دموکراسی های بالغ و کامل تمایلی به استفاده از ابزار جنگ و قوه قهریه برای حل مسائل خود با دیگران ندارند. اما متأسفانه نکته اینجا است که ایجاد دموکراسی های بالغ و کامل به هیچ وجه کار آسانی نیست و حتی در صورتی که بسیار خوش بینانه هم به قضیه نگاه کنیم، چنین کاری حداقل چندین دهه زمان نیاز دارد. در هر صورت دولت آمریکا باید بصورت موقتی به کار و تعامل با بسیاری از دولتهای غیر دموکراتیک ادامه دهد. همچنین نباید فراموش کرد که دموکراسی پاسخ مناسبی برای مسئله تروریسم نیست. درست است که احتمال تروریست شدن جوانان و نوجوانانی که در جوامع دارای فرصت های مناسب اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی رشد می کنند- و چنین فرصت هایی بطور برابر در اختیار آنها است- کمتر است، اما حوادث و رویدادهای چند سال اخیر نشان می دهند که حتی کسانی که در دموکراسی های بالغ و تکامل یافته- مثل انگلستان- هم رشد کرده و تربیت می شوند، چندان در مقابل جذب شدن به افراط گرایی مصون و ایمن نیستند. البته این واقعیت که هم حماس و هم حزب ا... هر دو در انتخابات دموکراتیک موفق به پیروزی شدند نیز این نقطه نظر را تقویت می کند که اصلاحات دموکراتیک الزاماً آرامش را تضمین نمی‌کند. همچنین نباید فراموش کرد که در مقابل افراطیونی که در برنامه های خود هیچ جایی برای کسب حمایت اکثریت در نظر ندارند، دموکراسی‌سازی و اصلاحات دموکراتیک فایده اندکی داشته و اصلاً پدیده ای مضحک به شمار می رود. بجای تأکید روی موضوع دموکراسی، اقدامات و ابتکارهای مفیدتر عبارتند از طراحی روش هایی برای اصلاح نظام‌های آموزشی و تربیتی منطقه، ارتقا و پیشبرد و تسریع در روند آزادسازی اقتصادی و بازارهای آزاد، تشویق و ترغیب حکام و مقامات مسلمان و عرب برای گفتگو و تعامل، بطوری‌که ضمن کاهش مشروعیت تروریسم، باعث تزلزل جایگاه حامیان این پدیده شوم شود، و همچنین رسیدگی به درخواست‌ها و شکایاتی که مسلمانان را به سوی افراط گرایی هدایت می کند.
اما فرصت هایی که باید درک شده و جدی گرفته شوند. اولین مورد، مداخله بیشتر در امور خاورمیانه با ابزارهای غیر نظامی است. در مورد عراق، علاوه بر خروج نیروهای آمریکایی و آموزش ارتش و پلیس این کشور، ایالات متحده باید یک فضای منطقه ای را برای همسایگان عراق (بویژه ترکیه و عربستان سعودی) و نیز دیگر طرف‌های علاقمند به کمک به این کشور ایجاد کند، تجربه ای که در مدیریت رویدادهای افغانستان پس از جنگ سال 2001 بخوبی جواب داد. انجام چنین کاری مستلزم این است که هم ایران و هم سوریه به بازی گرفته شوند. سوریه- که می تواند روی تحرکات شورشیان در عراق و ورود آنها به این کشور و همچنین ورود سلاح به لبنان تأثیر جدی داشته باشد - را باید با دادن تعهدات اقتصادی (از سوی دولتهای عربی، اروپا و ایالات متحده) و همچنین تعهد به آغاز مجدد مذاکرات در مورد وضعیت «بلندی های جولان»، به مسدود کردن مرزهایش ترغیب نمود. در خاورمیانه جدید این خطر جدی وجود دارد که سوریه علاقه بیشتری به همکاری با تهران داشته باشد تا همکاری با واشنگتن. اما نباید این موضوع را فراموش کرد که دمشق در جریان جنگ خلیج فارس به ائتلاف تحت هدایت ایالات متحده پیوست و البته با کنفرانس صلح مادرید در سال 1991 نیز همراهی کرد، و این دو حرکت نشان می دهد که این کشور ممکن است در آینده نیز با ایالات متحده همکاری کند.
اما ایران یک مورد دشوارتر است. با توجه به منتفی بودن تغییر نظام در ایران و خطرناک بودن حمله نظامی علیه تأسیسات هسته ای این کشور وجود ابهام در نتیجه بخشی سیاستهای بازدارندگی در مقابل این کشور، بهترین گزینه پیش روی واشنگتن، دیپلماسی و مذاکره است. دولت ایالات متحده باید بدون فوت وقت و بی هیچ پیش شرطی باب مذاکرات جامع را در مورد تمام مسائل موجود میان دو کشور و از جمله برنامه هسته ای تهران، باز کند. در این زمینه در ابتدا باید مجموعه ای از محرک ها و مشوق های اقتصادی، سیاسی و امنیتی را به ایران پیشنهاد کرد. همچنین می توان به تهران اجازه داد به شرط پذیرش بازرسی های سرزده و غیر مترقبه، یک برنامه پایلوت و محدود غنی‌سازی اورانیوم را پیش ببرد. چنین پیشنهادی قطعاً با حمایت گسترده بین المللی روبرو خواهد شد؛ و همین حمایت های بین المللی است که پیش شرط اعمال صحیح تحریم ها و یا توسل به دیگر گزینه ها- درصورت شکست دیپلماسی- خواهد بود، چرا که ایالات متحده بدون این حمایت ها عملاً کاری از پیش نخواهد برد. در واقع اساساً مطرح ساختن چنین پیشنهادی شانس موفقیت دیپلماسی را افزایش خواهد داد. گام مهم دیگر در این زمینه این است که دولت آمریکا بجای تهدید- که عملاً مردم و دولت ایران را با هم متحد می سازد- ایرانیان را نسبت به هزینه های ادامه این راه آگاه سازد.
همچنین احیاء دیپلماسی در منازعه فلسطین و اسرائیل- که هنوز مهمترین موضوعی است که به شکل گیری و البته رادیکالیزه شدن افکار عمومی منطقه کمک می کند- نیز ضروری است. در این شرایط هدف نباید آوردن دو طرف منازعه به «کمپ دیوید» یا هر میز مذاکره دیگری باشد، بلکه در این نقطه باید شرایطی ایجاد شود که تحت آن شرایط دیپلماسی به شکلی مفید و کارآمد بتواند مجدداً آغاز به کار کند. در این راستا ایالات متحده باید اصول و پایه های یک توافق نهایی را صورت بندی کند، اصولی مثل ایجاد یک دولت فلسطینی بر اساس خطوط و مرزهای سال 1967. (کلیه مرزها الزاماً باید برای تضمین و حفاظت از امنیت اسرائیل طراحی شده و تغییرات جمعیتی را نیز منعکس کنند؛ همچنین به فلسطینی ها نیز در مقابل آنچه در این طرح های جدید از دست می دهند، باید مشوق ها و پاداش های چشمگیر و قابل قبول داده شود.) سخت ترین و بدترین حالت در این زمینه، این است که حماس از شرکت در مذاکرات امتناع ورزیده و تصمیم به رویارویی بگیرد. اما برای پیگیری و ادامه رهیافت فوق، مقامات ایالات متحده باید جلسات متعددی را با مسئولان حماس برگزار کنند، درست به همان سبکی که با رهبران «شین فین»- که برخی از آنها رهبران «ارتش آزادیبخش ایرلند» نیز بودند- رفتار شد. به چنین طرح ها و تعامل هایی نباید بعنوان تلافی یا جایگزینی برای تاکتیک های تروریستی نگاه کرد، بلکه این موارد را باید بعنوان ابزارهایی با نیروی بالقوه برای همراه کردن دیگران با سیاست ایالات متحده تفسیر نمود.
دومین فرصت این است که ایالات متحده تا حد ممکن خودش را از بی ثباتی های این منطقه و تبعات آن جدا کند و دور نگه دارد. این موضوع در وهله اول بمعنی محدودیت و کنترل جدی مصرف نفت در ایالات متحده و کاهش وابستگی آن به منابع انرژی خاورمیانه است، اهدافی که در بهترین حالت از طریق کاهش و کنترل تقاضا برای سوخت حاصل می شوند (از طریق راهکارهایی مثل افزایش مالیاتها در پمپ های بنزین- و جهت ایجاد تعادل، کاهش و تعدیل مالیات در نقاط دیگر- و البته تشویق و پیشبرد سیاستهایی که معرفی و ارایه منابع جایگزین و جدید انرژی را تسریع می کنند) واشنگتن همچنین باید گام های جدی تری را نیز برای کاهش برخوردها و تماس های خود با پدیده تروریسم بردارد. درست مثل آسیب پذیری یک انسان در مقابل بیماری، آسیب پذیری در مقابل تروریسم نیز به شکل صددرصد قابل رفع کردن نیست. اما اقدامات و راههای زیادی وجود دارند که برای محافظت بیشتر و بهتر از خاک و منافع ایالات متحده باید به آنها فکر کرد. مهم این است که ما برای موقعیت های اجتناب ناپذیری که تروریستها موفق به انجام عملیات می شوند، در بهترین حالت آمادگی قرار داشته باشیم.
اجتناب از اشتباهات و درک فرصت های فوق الذکر، همه به حل مسائل کمک خواهد کرد، اما مهم این است که باور کنیم برای مشکلاتی که در عصر جدید با آن روبرو هستیم، هیچ راه حل سریع و آسانی وجود ندارد.
خاورمیانه تا چند دهه آینده همچنان یک بخش ناآرام و پر دردسر و البته ناآرام کننده جهان باقی خواهد ماند. اینها همه کافی است که همچنان دلتنگ خاورمیانه قدیمی باشیم.
* ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی ایالات متحده است.
منبع: مجله فارن افرز




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط