مترجم: محسن آرمین
الف) سورهی احزاب که معادل سورهی بقره بوده است
قرطبی در تفسیر سورهی احزاب میگوید: «سورهی احزاب به اتفاقنظر مفسران مدنی است. موضوع این سوره منافقین و آزار و اذیت پیغمبر توسط ایشان و زخم زبان زدن به آن حضرت و ازدواجهای آن حضرت است و سی و هفت آیه دارد. این سوره در اصل معادل سورهی بقره بوده و 286 آیه داشته است که از جملهی آنها آیهی رجم بوده که نص آن چنین است: «الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما التبة نکالاً من الله و الله عزیز حکیم». قرطبی بعد از اشاره به این که این مطلب از ابّی بن کعب، یکی از کاتبان و حافظان قرآن، روایت شده است،(1) میافزاید: این امر موجب شد اهل علم معتقد شوند که خداوند بخشی از سورهی احزاب را غیر از آنچه اکنون در دست ماست به سوی خود فرابرده است و معتقد شوند لفظ آیهی رجم رفع شده است». وی سپس این روایت عایشه همسر پیغمبر را ذکر میکند: «سورهی احزاب در زمان رسول خدا معادل دویست آیه بود و زمانی که مصحف نوشته شد، جز آنچه اکنون هست جمعآوری نشد».(2)ب) حدود یک چهارم سورهی برائت باقی مانده است
قرطبی در آغاز تفسیر سورهی برائت (توبه) و در سیاق بیان روایاتی دال بر عدم وجود «بسمله» در آغاز این سوره، میگوید: «مالک در سخنی که از ابنوهب و ابن القاسم و ابن عبدالحکم روایت کرده گفته است: هنگامی که بخش اول سوره توبه از آن افتاد، بسمله نیز با آن حذف شد».(3)همین مطلب از ابن عجلان روایت شده که گفت: سوره «برائت» به او رسید در حالی که معادل سورهی بقره یا چیزی نزدیک به آن بود، سپس بخشی از آن از بین رفت و به همین علت در آغاز آن بسمله وجود ندارد. سعیدبن جبیر گفته است: «سورهی توبه مانند سورهی بقره بود». حذیفه هم گفته است: «آنچه از سورهی توبه میخوانید تنها یک چهارم این سوره است».(4)
ج) دو سورهای که نوشته نشدند
سیوطی و دیگران گفتهاند دعای قنوت بخشی از قرآنی بوده که خداوند آن را بر پیغمبر نازل کرده است. آنها دو سوره بودهاند با بسمله و فواصل، یکی خلع و دیگری حفد نام داشته است. روایت شده که این دو سوره در مصاحف ابنعباس و ابی بن کعب و ابن مسعود وجود داشته و عمربن خطاب در نماز آنها را در قنوت و ابوموسی اشعری آنها را به عنوان قرآن قرائت میکرده است. اما عالمان اهل سنت آنها را نوعی دعا دانستهاند و نه قرآن مُنزَل. این دو چنین بودهاند:«اللهم إنّا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک و لانکفرک، و نخلع و نترک من یفجرک»، «اللهم إیاک نعبد و لک نصلی و نسجد، و إلیک نسعی و نحفد، نرجو رحمتک، و نخشی عذابک، إنَّ عذابک بالکافرین ملحق».(5)
د) آیهی رجم که عمر آن را قرائت میکرده است
به طرق مختلف روایت شده که عمربن خطاب گفته است: «هشدار که به خاطر آیهی رجم هلاک شوید. سوگند به خدایی که جان من به دست اوست اگر مردم نمیگفتند که عمر بر کتاب خدا افزوده است، آن را به عنوان قرآن مینوشتم: «الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة، نکالاً من نالله و الله عزیز حکیم».(6) ما این آیه را قرائت میکردیم. گفته شده است هنگامی که زیدبن ثابت قرآن را جمع میکرد عمر آن را نزد وی آورد، اما زید آن را نپذیرفت، زیرا عمر تنهایی به قرآنی بودن آن شهادت میداد، در حالی که زید شهادت دو نفر را دربارهی قرآنی بودن آیات ارائه شده شرط کرده بود. از عایشه روایت شده که گفت: «آیهی رجم و شیر خوردن بزرگسال به مدت ده روز نازل شده بودند. این آیات در زیر تخت من بود. ما درگیر رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که بزی آمد و آن را خورد».(7)هـ) آیهای دربارهی جهاد از قرآن افتاده است
روایت شده که عمر به عبدالرحمن بن عوف گفت: «آیا در میان آیات نازل شده بر ما از آیهی «أن جاهدوا کما جاهدتم أول مرّة» خبر داری؟ زیرا من آن را نمییابم. گفت که این جزو آیاتی است که از قرآن افتاده است.(8)و) آیهی صفهای اول و آیات دیگر
از حمیده، دختر ابو یونس، روایت شده که گفت: «پدرم در حالی که هشتاد سال داشت از مصحف عایشه این آیه را بر من قرائت میکرد: «إنَّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلّموا تسلیما و علی الذین یصلّون فی الصفوف الأولی». حمیده گفت: «این ماجرا مربوط به قبل از اقدام عثمان در تغییر مصاحف بود».(9)ز) بخش زیادی از قرآن از دست رفته: رفع یا نسخ یا از یادها برده شده است
سیوطی دربارهی ناسخ و منسوخ چنین گفته: «ابو عبید گفته است: اسماعیل بن ابراهیم از ایوب و او از نافع از ابن عمر برای ما روایت کرده که گفت: برخی از شما گوید که تمام قرآن را فرا گرفتهام، در حالی که همهی قرآن را دریافت نکرده است، زیرا بخش زیادی از قرآن از دست رفته، بلکه باید بگوید که آنچه از قرآن آشکار است فرا گرفتهام.»(10)از ابّی بن کعب روایت شده که گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: خداوند مرا فرمان داده قرآن را بر تو بخوانم. سپس آیهی «لَمْ یَكُنِ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ» (ممتحنه: 1) را قرائت فرمود. در ادامه این عبارت را خواند که در مصحف نیست: «لو أنّ ابن آدم سأل وادیاً من مال فأعطیه، و إن سأل دوم فأعطیه و إن سأل سوم، و لا یملأ جوف ابن آدم إلا التراب، و یتوب الله علی من تاب، و إنَّ ذات الدین عند الله الحنیفیة غیر الیهودیة و لا النصرانیة و من یعمل خیراً فلن یکفره».(11)
ابوعبید گفته است: «در روایتی از ابوموسی اشعری آمده است که گفت: سورهای به طول سوره برائت نازل و سپس رفع شد و این عبارت از آن باقی مانده است: «إن الله سیؤید هذا الدین بأقوام لاخلاق لهم و لو أنَّ لإبن آدم وادیین من مال لتمنّی وادیاً سوم و لا یملأ جوف ابن آدم إلا التراب و یتوب الله علی من تاب».(12)
ابن ابی حاتم از ابوموسی اشعری روایت کرده که گفت: ما سورهای شبیه یکی از مسبحات میخواندیم که آن را فراموش کردهایم. اما این عبارات از آن را به خاطر دارم: «یا أیها الذین آمنوا لاتقولون ما لاتفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسئلون عنها یوم القیامة».(13)
همچنین از عمر روایت کردهاند که گفت: ما این عبارت را قرائت میکردیم: «لاترغبوا آبائکم فأنه کفر بکم».(14)
روایت شده که مسلمة بن مخلد انصاری روزی گفت: «مرا از دو آیه از قرآن آگاه کنید که در مصحف نوشته نشده و کسی او را پاسخ نگفت. پس گفت: آیهی اول این است: «إن الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم ألا أبشروا أنتم المفلحون». و آیهی دوم این است: «و الذین آووهم و نصروهم و جادلوا عنهم القوم الذین غضب الله علیهم اولئک لاتعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون».(15)
در صحیحین به نقل از انس چنین آمده است: «(آیاتی) قرآنی دربارهی کشتگان حادثهی بئر معونه نازل شد و ما تا زمانی که رفع شدند آن را میخواندیم». در آن آیات این جملات وجود داشت: «أن بلّغوا عنّا قومنا أنّا لقینا ربَّنا فرضِیَ عنّا و و أرضانا».(16)
طبری در تفسیر خود از حسن روایت کرده که او دربارهی آیهی «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (بقره: 106) گفت: پیغمبر شما آیاتی از قرآن را تعلیم داده است که بعداً آن را فراموش کرده و چیزی از آن باقی نمانده است. همچنین بعضی از آیات قرآن نسخ شده، حال آنکه شما آن را میخوانید.(17) همین مطلب با الفاظی دیگر چنین روایت شده: «گفت: پیغمبر شما آیاتی از قرآن را بر ما میخواند که خود بعداً آن را فراموش کرد». از ابن عباس نقل شده است که گفت: «از جمله وحی منزل بر پیغمبر، وحیهایی بود که در شب نازل و در روز فراموش میشد. پس خداوند عزوجل چنین نازل فرمود: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا».(18)
برخی از عالمان مسلمان اهل سنت این موارد را چنین تعلیل میکنند که آیاتی از قرآن سقط شده و این پدیده را جزو معنای نسخ محسوب میکنند. اما دیگر عالمان قرار دادن موارد مذکور در زمرهی موارد نسخ را رد کرده و گفتهاند مواردی از فزونی و کاستی در قرآن که نقل شده اخبار آحاد هستند و قرآن نه با خبر واحد، بلکه با خبر متواتر ثابت میشود.
پینوشتها:
1- سنن ابن ماجه، چ2، کتاب الحدود؛ باب الرجم: ح 2553 و الموطاء مالک، ج2، کتاب الحدود؛ باب ما جاء فیالرجم: ح10.
2- الجامع لأحکام القرآن، 14: 113
3- همان، 8: 62.
4- الجامع لأحکام القرآن، 8: 62.
5- الاتقان، 1: 65.
6- سنن ابن ماجه، چ2، کتاب الحدود؛ باب الرجم: ح 2553 و الموطاء، مالک، ج2، کتاب الحدود؛ باب ما جاء فی الرجم: ح 10.
7- عبارت «رضاع الکبیر عشراً» ظاهراً اشاره به دو حدیث جداگانه از عایشه است. در روایت اول عایشه دربارهی آیه «وَ أُمَّهَاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ» (نساء: 23) گفته است که در ابتدا «اللاتی ارضعناکم عشر رضعات» بوده و سپس با «اللاتی خمس رضعات» نسخ شده است. (صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب 6: ح 1452) روایت دوم حدیث سالم مولی أبی حذیفه است. مطابق این حدیث ابیحذیفه غلامی به نام سالم داشته و از حضور او نزد همسرش نگران بوده است. سهلة بنت سهیل، همسر أبی حذیفه، به رسول خدا عرض میکند هرگاه سالم بر من وارد میشود ابی حذیفه چهره درهم میکشد و من نارضایتی را در صورت او میبینم. رسول خدا به سهلة میفرماید او را از شیر خود پنج بار بنوشان پس از آن بر تو وارد شود. روایت شده است که عایشه هرگاه مردی میخواست بر او وارد شود، به خواهرش ام کلثوم میگفت وی را پنج بار شیر دهد، سپس بر او وارد شود. به عبارت دیگر، مدعای حدیث اول آن است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مفاد «خمس رضعات» را به بزرگسال نیز تعمیم داده و براساس روایت دوم عایشه نیز به مفاد «خمس رضعات» و روایت سالم مولی ابی حذیفه عمل میکرده است. بنابراین، برخلاف گفتهی مؤلف محترم، نه عایشه و نه هیچ کس دیگر ادعا نکرده که «رضاع الکبیر» آیه قرآن بود، بلکه «رضاع الکبیر» اجتهاد یا استنباط عایشه از آیهی 23 سورهی نساء و روایت سالم مولی ابو حذیفه است که مبنای روشنی ندارد.
به گمان ما علائم جعل و وضع در هر دو حدیث هویداست. اول ادعای نسخ «عشر رضعات» با «خمس رضعات» بیاساس است زیرا این دو عبارت در قرآن وجود ندارد تا یکی را ناسخ دیگری بدانیم. چنانکه اشاره شد، در آیهی قرآن «وَ أُمَّهَاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ» نه عدد «خمس» آمده و نه عدد «عشر». برای اثبات جعل و وضع یک روایت چه دلیلی متقنتر از تعارض با نص قرآن؟ برخی از عالمان اهل سنت بر این نکته تأکید کردهاند. از جمله ابن العربی دربارهی این حدیث گفته است: «اما حدیث عایشه دلیلی ضعیف است، زیرا گفته «از جمله آیاتی که نازل شده بود عشر رضعات بود». این در حالی است که نزول اصل چنین آیهای ثابت نشده چه برسد به فرع آن (ابن العربی محمدبن عبدالله ابن ابوبکر، أحکام القرآن، ج1، ص: 374).
ثانیاً: آیهی سورهی نساء در مقام بیان رابطه محرمیت و حرمت ازدواج با خواهران رضاعی است و مطابق فهم عرفی ناظر بر کودکانی است که در دامان زنان پرورش یافته و از پستان آنان تغذیه کردهاند. هیچ عقل سلیمی از این آیه چنین نمیفهمد که ازدواج با دختران بزرگسالی که از پستان مادر شما شیر بنوشند حرام است. زیرا شیر نوشیدن افراد بزرگسال از پستان زنان معقول نیست. بنابراین آیه اساساً ظرفیت تعمیم به بزرگسال را ندارد و در مقام بیان حکم خواهران و برادران رضاعی است و خواهر و برادر رضاعی عرفاً به افرادی گفته میشود که در دوران شیرخوارگی از پستان یک مادر تغذیه کرده باشند.
ثالثاً: از خود عایشه روایت شده است که تنها رضاعی که به رویش و ایجاد گوشت و خون منجر شود موجب حرمت ازدواج میشود.
عالمان اهل سنت خود متوجه این اشکال بوده و در مقام توجیه آن برآمدهاند. از جمله گفتهاند: «شاید پاسخ پیغمبر به سهلة همسر ابی حذیفه حکمی مخصوص او بوده، همچنان که سایر زنان رسول خدا آن را برخلاف عایشه فهمیده و بدان عمل نکردهاند». (حصاص احمدبن علی، أحکام القرآن، ج2، ص: 113، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق) آنان به این روایت فتوا ندادهاند. حصاص میگوید: «هیچ یک از فقها به این روایت فتوا نداد، مگر خبری که ابوصالح از لیث بن کبیر نقل کرده که وی رضاع کبیر را موجب حرمت ازدواج میدانسته که البته این قول شاذی است». (همان: 114)-م.
8- الدر المنثور فی تفسیر المأثور، 1: 106.
9- این روایت به اشکال و مضامین مختلف گزارش شده و در اکثر نقلها دلالتی بر این وجود ندارد که عبارت مذکور آیهای از قرآن است. برای نمونه ر.ک. به الدر المنثور فی تفسیر المأثور، 4: 97 و الدر المنثور فی تفسیر المأثور، 5: 220-م.
10- همان، 1: 106.
11- همانجا
12- همان، 1: 105.
13- همانجا
14- همان، 1: 106.
15- سیوطی، الإتقان: 2 :42.
16- صحیح البخاری، کتاب الجهاد و السیر باب فَضلِ قَولِ اللهِ تَعَالَی «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله»، ح 2851 و صحیح مسلم، کتاب المساجد و الموضع، باب 55، استِحبَابِ القُنُوتِ فِی جَمِیعِ الصَّلاةِ إذَا نزَلَت بِالمُسلِمیِنَ نَازِلَة: ح 1572.
17- طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 1: 378.
18- الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج1، ص: 104.
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول