تأثیر فرهنگ غرب بر ایران(2)
نويسنده:دکتر عباس سلیمی نمین
مصاحبه :
در فصل نهم تورات که فصل «استر» است میگوید که (در روزهای 12 و 13 ماه آذار هنگامی که نزدیک شده بود حکم و فرمان پادشاه را جاری سازند و دشمنان یهود منتظر میبودند ... استر گفت؛ اگر پادشاه را پسند آید به یهودیانی که در شوشن میباشند اجازت داده شود که فردا نیز مثل فرمان امروز عمل نمایند و پسر هامان را بردار بیاویزند و پادشاه دستور داد که چنین شود و حکم در شوشن نافذ گردید و بعد پسر هامان را به دار آوریختند و یهودیانی که در شوشن بودند در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شدند، سیصد نفر را در شوشن کشتند و سایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده برای جانهای خود مقاومت نمودند و چون 77 هزار نفر از مبغضان خویش کشته بودند از دشمنان خود آن را مییافتند و بعد میگویند روز چهاردهم و پانزدهم یهودیانی که در شوشن یعنی همان شوشن بودند بزم و شادمانی نگاه میداشتند واستر ملکه، «پوریم» را در زمان معین فریضه قرار داد و بعد فریضه شد که این روز را جشن بگیرند. این مفصل راجع به بحث کشتار مخالفین یهودیان در ایران قبل از اسلام است که با این قتل عام لطمهای جدی به تمدن زدند. شاید البته 99 درصد دانشگاهیان ندادند »پوریم» چیست، اما آنان لطمهای که یهودیها به روند تمدن در ایران وارد کردند را پاک کردند و بعد گفتند این اسلام بود و با ورودش به تمدن ایران لطمه زد و داستان پردازی های زیادی راجع به قتل عامهای یهود کردند. این تاریخ نگاری است که در زمان رضاخان صورت گرفت و اساس آن بر ایجاد دشمنی بین ایرانیها با فرهنگ خودشان است، امروز نیز میخواهند بین ما و دینمان فاصله ایجاد کنند و ما را با اعتقادات اسلامی بیگانه کنند، این آموزهها و آموزشها الی القاعده موجب این میشود که ما نسبت به اسلام بدبین شویم و البته در آن دوران برخی از اسلام تنفر پیدا کردند، اگر میبینیم بعدها اطرافیان رضاخان تحت این آموزشهای فراماسونرها به ضدیت با عزاداری امام حسین (ع) و جسارت پرداختند به همین دلیل است. در پاسخ به این که چرا رضاخان نسبت به امام حسین (ع) اینقدر تنفر پیدا کرد، گفته این اعراب آمدند و تمدن ما را از بین بردند. در ادامه نیز دیگران را نیز تحت این تعالیم قرار دادند.
نباید از جامعهای که او را خالی و متنفر از فرهنگ خودش کردند انتظار داشت، انسان این جامعه طبیعتا تلاش میکند برای شخصیت و هویت پیدا کردن به فرهنگی که فرهنگ برتر میپندارد، تعصب پیدا کند. اول تمدن خودمان را این گونه ذلیل و عقب افتاده جلوه دادند و بعد گفتند اگر میخواهید هویت پیدا کنید دنبال غرب بیایید. فرا ماسونرها از فروغی تا تقی زاده و دیگران خیلی صریح میگفتند اگر میخواهید پیشرفته شوید باید از نوک سر تا انگشت پا غربی شوید، این را خیلی صریح مینوشتند و هیچ ابایی از بیان این مطلب نداشتند. براین اساس وقتی در جامعه با این برنامه ریزی جدید پیش بروید طبیعتا ایرانی هیچ هویتی برای خود قائل نخواهد بود. علت توفیق آنان در ایران این بود که توانستند بین ایرانیت و اسلامیت تضاد ایجاد کنند و گفتند ایرانی قومی است که متفاوت و در تعارض با اعراب است در حالی که این مسئله در کشورهای اسلامی دیگر امکان پذیر نبود و تنها توانستند در ایران این باور را تسری بخشند.ایرانی برای رفع تحقیر و کاستی که در خود میبیند باید به دنبال راهی میگشت.البته در عین حال خیلی از ملل به غرب میرفتند اما نسبت به لباس خودشان احساس تحقیر نمیکردند، هندیها با همان لباسهای خود میرفتند و بر میگشتند، اما ما هرگز به لباس خودمان احساس غرور نکردیم. دیگر ملل در مورد هر چه که متعلق به خودشان بود احساس حقارت نمیکردند، اما ایرانیها این گونه نبودند، البته سرمایه گذاری بسیاری در ایران کردند و چون استعمار از دین خیلی لطمه خورد این قدرت دین در ایران سبب این هجمه سنگین علیه دین صورت گرفت.
هندیها و پاکستانیها هم متاثر از دین اسلامی بودند اما چرا به نظر آنان پایبندتر از ما به اعتقادات خود بودند؟
هند نظام و باورهای دینی زیادی دارد و تنها درصدی از آنها مسلمانند و البته در میان مسلمانان نیز مشاهده میشود که اسلام را از ایرانیها گرفتند نه از اعراب و این ایرانیها بودند که اسلام را به آنها هدیه دادند، بنابراین مسئله آنان تا حدودی متفاوت با ایران است، منتهی چیزی که موجب شد هجمه خیلی گستردهای نسبت به دین و باورهای دینی در ایران صورت بگیرد تجربهای بود که استعمار در دوران مشروطه و قبل از آن بدست آورد، یعنی تجربه رخدادهایی که قدرت دین را به صحنه آورد و به اثبات رساند که از جمله قراردادهایی که انگلیسیها برای آن بسیار تلاش کردند و منعقد شد اما مقابلههای زیادی با آن صورت گرفت که این ناشی از به صحنه آمدن قدرت دین بود.
می توان به طور مثال یک خط حکم آیت الله میرزایی شیرازی در مورد تحریم تنباکو را از این قبیل موارد ورود قدرت دین به صحنه دانست؟
بله، قدرت دین در این مورد موجب عقب نشینی شاه و پس گرفتن قرار داد از سوی انگلیسیها میشود، البته ایران برای انگلیسها بسیار حائز اهمیت بود، بنابراین برنامهریزی گستردهای برای مقابله با قدرت دین در ایران به عمل آوردند و چون دین پایگاه محکمی در میان مردم داشت، گرفتن آن از مردمی، ملت را دچار بیهویتی میکرد.وقتی خاطران تگلرافچی مخصوص رضاخان را مطالعه میکنیم میبینیم که از خود غربیها بیهویت تر شدهاند، عناصری که در دوران رضاخان پرورش یافتهاند وقتی به غرب میروند اعمال و رفتارشان به نوعی است که کارهای بسیار بسیار زشت تر از غربیها انجام میدهند، این آقای ارجمند در خاطراتش میگوید وارد بلژیک شدیم همراه عدهای از ایرانیان وابسته به دربار پهلوی به رستورانی رفتیم و گفتیم که مشروب میخواهیم که گفته شد در آن رستوران مشروب سرو نمیکنند اینجا قانون این اجازه را نمیدهد که در رستوران مشروب سرو شود، اما اینها دائما اصرار می کنند که در آن مکان مشروب بخورند. به هر صورت اینها از خیلی غربیها بیبند و بارتر بار میآیند چرا که نسبت به هیچ اصولی پایبند نبوده و تبدیل به یک انسان بیهویت بیهویت میشوند.
خیلی تعجب نباید کرد که امروز ایران در برابر فرهنگ غربی احساسی دارد و آن احساس منجر به پذیرش برتر بودن غربی است، این احساس به لحاظ کل باورها هنوز از جامعه ما دفع نشده و هنوز در اقشار فرهنگی و دانشگاهها و خیلی از جاها این برتر پنداشتن غرب ما را راه نکرده و هنوز رگهها و ریشههای این کار فرهنگی خیلی عمیق غربیها در میان ما وجود دارد. بعد از انقلاب این قضیه ادامه پیدا کرد، نظام سیاسی وابسته به غرب را در ایران پایان داریم و تغییرات سیاسی در کشور به وقوع پیوست، باید دید چرا در ابعاد فرهنگی این مسئله خیلی نمود پیدا نمیکند، این سوالی است که باید در بحث فرهنگی به آن پرداخته شود. باید دید این تحول در حوزه فرهنگ نیز صورت گرفته یا نه، البته دانشگاه را نمیگویم چرا که بحث آن جداگانه است، کتاب های مختلف علوم انسانی همچنان به عنوان حرف برتر مورد پذیرش قرار داده میشود و در حالی که در علوم انسانی ما معتقدیم باید براساس اعتقاد خودمان علوم انسانی را تبیین کنیم، اما در دانشگاه به هر دلیلی برتری آنها را پذیرفتیم و گفتیم که دستاوردهای غربی در علوم انسانی گرچه در یک نگاه فلسفه متفاوت شگل گرفته و تبیین شد، مورد قبول است.
در رسانهها نیز بایداین نوع بررسی انجام شود که آیا در این 27 سال چقدر توانستهایم خودمان را از تولیدات فرهنگی غرب رها کنیم،البته نه این که از تولیدات آنها استفاده نکنیم بلکه باید از قیودات آن رها باشیم.دورانی که مدیر مسئول روزنامه تهران تایمز بودم از این که ما بلند گوی غربیها هستیم به شدت ناراحت بودم. ما میگوییم که از نظر سیاسی مقابل غربیها ایستادهایم اما در عرصه فرهنگ نقش تقویت کننده را ایفا کردهایم. غرب در تولید فرهنگی دارای اهدافی است و سرمایه گذاریهای فرهنگی اش برای به کرسی نشاندن دیگاهش است، اما ما با علم به این دید آنان تنها باز به تولیدات آنان توجه داریم. در دوران حضور در تهران تایمز تلاش زیادی کردیم که این روزنامهای که با سرمایه ملت بنا شد نقطه نظرات ملت ما را به دیگران منعکس کند. اما دریافتیم که میزان تولید خبر ما در حد صفر است و باید عمدتا خبرها را از رسانههای با سابقه غربی بگیریم،این خبرها آماده، مهیا، ژورنالیستی و نکته سنجی دقیقی در آن به کار گرفته شده بود. برای شکل دادن به اندیشههای خود رسانه فرهنگی هم درست کردیم، اما آن رسانهها باز به بازتاب دهنده تولیدات غرب تبدیل شدهند، بنابراین نباید انتظار داشت کار موثری در جامعه انجام شود و تحولی اساسی در آنچه در دوران پهلوی بود اتفاق بیفتد. چند روز پیش همین روزنامه انگلیسی زبان را مطالعه کردم که در صفحه اول تنها یک خبر دارد و آن هم تولید خودشان نیست و بقیه هم از فرانس پرس، رویتر و سایر خبرگزاریهای غربی بود.این یعنی ما به عنوان صاحبان رسانه خودمان داریم برتری غربی را فریاد میزنیم در حالی که از نظر سیاسی آن را جنایتکار و آدم کش و خبیث میدانیم.
برخی برنامههای کودک و نوجوانان صدا و سیما و دیگر رسانهها و به کار بردن ادبیات سخیف در آنهاکاملا باب شده است به نظر شما کار این رسانه ها چقدر در تربیت جوانان تاثیر خواهد داشت؟
این نیز خود یک ناهنجاری دیگری است، تولیدات فرهنگی باید در رسانههای مکتوب بسیار گسترده تر باشد، اگر جوان ما امروز احساس کند حرفی در عرصه فرهنگ دارد احساس شخصیت خواهد کرد. ما میگویم نظام سیاسی ما در برابر سلطه ایستاده است، اما نظام فرهنگی ما مصرف کننده و بازتاب دهنده تولیدات نظام سلطه است و این بدترین شکل استفاده از تولیدات است. حتی روزنامه بین المللی بنگلادش هم مانند روزنامههای ما نیست و حداقل یک چیز تولیدی در کنار خبرهای دیگران دارد.
این وضعیت اسفبار که دستاندارکاران هم به آن کاملا بیتوجهند تاثیراتش خیلی فاجعه آمیز است. رسانههای ما الان جرات نمیکنند خبرهایی که مربوط به لبنان است و در رسانه های غربی بکار گرفته میشوند، استفاده کنند چون مثلا آنها به سید حسن نصر الله عنوان تروریست میدهند و این در مورد اخبار مربوط به اسرائیل هم هست.اگر در خبر رسانه غربی از کسی به عنوان فردی خوب و مثبت و یا منفی یاد شد باید بدانیم پشت این عنوان یک تحلیل نهفته است و خوب و بد بودن شخص و گروه بسته به میزان در خدمت بودن آن شخص به اهداف رسانه و گردانندگان آن است.
برخی روزنامههای داخلی حتی در جریان های اخیر لبنان جهت گیری مقابل حزب الله را کامل کردند و در تظاهراتی که به فراخوان سید حسن نصر الله انجام شد کاملا جهت گیری به سمت مخالفت به آن داشتند و آن را بی نظمی و اغتشاش معرفی میکردند، نظر شما در این خصوص چیست؟و دلایل عدم تحول در بخش فرهنگی و رسانه را بیان کنید با توجه به این که امام جهت گیری انقلاب اسلامی را کاملا ضد غربی تشریح کردند؟
در مسائل فرهنگی باید با نگاه کلان به پیش رفت و با نگاه مقطعی اصلا نمیتوان در این عرصه موفق شد، متاسفانه متولیان عرصه فرهنگ اصلا دید کلان نداشتهاند و تامل بردباری و آنچه نیازمند حوزه فرهنگ بود را نداشتند، در این 27 سال همواره غریب ترین حوزهها حوزههای فرهنگی بوده است، حوزه سیاسی و دیگر مسائل فعال بوده اما سرمایه گذاری روی عرصه فرهنگ نبوده است. بسیاری خبرگزاری و سایت و غیره فکر میکنید دارای سبقه فرهنگی هستند! نه اینها دارای وجهه سیاسی و برای له کردن دیگران است و اصلا کاری به مسئله فرهنگ و تولید فرهنگی ندارد، باید به خودمان جرات و جسارت دهیم و به تولید فرهنگی بپردازیم. امروز بدترین و فاجعه ترین شکل استفاده از تولیدات رسانههای غربی این است که برای اظهار نظر در زمینه هر کشوری باید تولید اظهار نظر فرانس پرس و رویتر را بگیریم، در آفریقای جنوبی ما خبرنگار داریم اما تنها لطفی که او میکند ترجمه خبر رویتر است.اگر تغییر این وضعیت انجام نشود باعث تاسف است چرا که ما از منظر این رسانهها باید به دنیا و کشورهای دیگر نگاه کنیم و ریشه این ها هم در مصرف کنندگی تولیدات غربی است یعنی اگر روزی تصمیم بگیرد طالبان یک موجود مثبت باشد ما تولید او را مصرف میکنیم و اگر فردا نظر غرب برگردد و تولیدات فرهنگیاش بر این اساس باشد که طالبان منفی است ما هم با او همراه میشویم، اینها فاجعه است.
یعنی این ها ناشی از آن فضایی است که ایجاد کردند که ما گذشته خیلی قابل اتکایی نداریم و حال تحقیر شدهایم و البته پس ماندههایش باقی است و آن فرهنگ متعالی اخبارش هم بر تر و برای ما قابل استفاده است؟
رسانه امروز مصرف کننده تولیدات دیگران است و نسبت به تولید فکر و اندیشه بیتوجه و بدتر این که طی 27 سال علاوه بر بیتوجهی به تولید فکر یک خطای دیگر را مرتکب شدیم و آن کم تحملی متولیان عرصه فرهنگ بود. در جامعه هیچ گزینهای غیر از آنچه تحمیل میشود را در پیش رو نگذاشتیم، غرب نیز به صورت فاشیستی گزینش خود را تحمیل میکند منتهی او بسیار زیرکانه این کار را انجام میدهد، اما ما در حالی که امکان و قدرت تحمیل مسائل را نداشتیم اما ژست آن را گرفتیم که ما باید بگوئیم که مردم چه لباسی بپوشند و چه کار کنند.طبیعی بود که در مقابل فرهنگ اسلامی مقاومتی ایجاد شد و این احساس مقاومت در آن شکل بگیرد، در مقابل این اقدامات ما به جای انتخاب سخت و طولانی مدت اما صحیح راه سریع و بسیار نامناسب را انتخاب کردیم.اگر افراد توانمند متولی امور فرهنگ بودند هرگز آدم کم سواد و احساسی نمیتوانست بر عرصه فرهنگ تسلط داشته باشد.البته دایره فرهنگ در اوائل انقلاب محدوده شد و تنها افراد خاصی را وارد این عرصه کردیم. الان وضعیت فرهنگ را نتوانستیم دچار تحول لازم کنیم تا اکنون افراد و نیروها بویژه نسل جدید در رسانهها نسبت به خودشان اعتقاد داشته باشند و اگر امروز همچنان فرهنگ مرعوبیت را میبینیم ریشه در کارهایی است که طی این سالها یا صورت نگرفته و یا به غلط انجام شده است. البته بسیاری از افراد و شخصیتهای کشور ناخواسته و یا به صورت تحمیلی با مسائل گوناگون رو برو شدند و در گیر این امور شدند و یکسری افراد سطحی و یا نامربوط به حوزه فرهنگ که بعضا در جبهه خوش درخشید بودند را برای موفقیت در عرصه فرهنگ هم معرفی میکردند، تلاش این رزمنده قابل ستایش است اما قطعا ورود به این عرصه شناخت کافی را میطلبد، اما متاسفانه خیلی از عناصر فرهنگ و ارزشمند جامعه که میتوانستند وارد میدان شوند به دلیل آمدن این گونه افراد از عرصه بدور ماندند. یکی دیگر از فجایع این بود که فردی منادی مسائل و باورهای غربی بود که البته جلسات او را به هم میزدند این باعث میشد که اگر کسی توانمندی هم داشته باشد وارد این عرصه نشود چون هم ردیف کسی میشد که جلسات را به هم زده است.
کسی مانند سروش آمد و حرفهای غرب را در اینجا مطرح کرد، خوب ما اندیشمند داشتیم که جوابش را بدهد اما قبل از این که اندیشمندان را دعوت کنیم بیایند و وارد چالش فکری شوند، یکسری عناصر احساسی وارد میدان شدند. اگر آن اندیشمند مقابل سروش حرف میزد انگ هم جبهه بودن با افراد اهل برخورد فیزیکی و احساساتی به او زده می شد. این یعنی حوزه فرهنگ را به طرف مقابل سپردیم چرا که دانشجوی ما احساس میکند که کسانی که منادی استدلالهای غرب هستند آنها درست میگویند و اگر منطقی در اینجا وجود داشت نباید جلسات به مختل شود .
برای برون رفت از این مشکل با وجود داشتن تاریخ و تمدن کهن چه پیشنهادی و راهکارهای مد نظر است؟
برای برون رفت اولین اقدامی که باید صورت بگیرد توجه جدی به تاریخ است اگر میبینیم که غربیها اینقدر نسبت به تاریخ نگاری و مطالعه تاریخی خود انعطاف ندارند، میدانند که اگر تشکیکی در تاریخی نگاری آنان صورت گیرد بنیانشان متلاشی خواهد شد، این البته تنها تاریخ دوران جنگ جهانی دوم نیست که توسط صهیونیستها نوشته شده بلکه تاریخ برای خیلی از کشورها توسط آنان نوشته شده است و امروز مقاومت جدی آنان در برابر زیر سوال رفتن تاریخ نگاریشان ناشی از جلوگیری از شکستن اقتدار شان است. اگر تاریخ نگاریشان را زیر سوالی ببریم اقتدارشان زیر سوال رفته است اقتدار غربی صهیونیست محور و یهودی محور زیر سوال رفته که این بسیار امر مهمی است.
الان کتاب دبیرستانی که ما الان عرضه میکنیم کاملا متاثر از همان نگرش یاد شده است. هنوز فرماسونرها در کتابهای ما با بزرگی از آنها یاد میشود، از فروغی و امثالهم به بزرگی یاد میشود در حالی که آنها خیانتهای بزرگی کردهاند، هر چند شخصیتهای علمی بالایی بودند اما با همین درجات علمی در زمینههای سیاسی و فرهنگی خیانتهای بزرگی به کشور انجام دادند.
توجه به تاریخ یکی از مهمترین مسائل عرصه فرهنگی است اگر جوان، ما امروز بداند که کسانی که امروز برتر میپندارد چه خیانتی در تاریخ کشورش بر او کردند، نگاهش کاملا به آنها عوض میشود. یکی از مشکلات ما این است که تاریخ را به بدترین شکل در رسانهها و دبیرستانها به نمایش میگذاریم، در حالی که تاریخ شیرین و بسیار جذاب است، اگر واقعا میخواهیم تحولی در فرهنگ بوجود آوردیم باید در تاریخ سرمایه گذاری کنیم و مشخص کنیم که آنچه در تاریخ برای ما نوشتهاند محل تردیدی جدی است. بعد از آن باید کار محققانه و آکادمیک انجام دهیم و ثابت کنیم که تاریخ نگاری آنان با هداف سیاسی نوشته شده و چه ظلمی به جامعه مانده است، این خیلی بد است که پس از 27 سال جوانان ما ندارند پوریم چیست، بسیاری نمیداند در حالی که این را خود تورات میگوید که چه قتل عامی را یهودیان بر ایران انجام دادند بنابراین وقتی نمیدانیم هزاران کتاب نوشته شده که اعراب علیه ایرانانیان چه کار کردند.
سال 83 در یک ماه بررسی مردم که مطبوعات راجع به تاریخ چه مسائلی را مطرح میکنند، روزنامه همشهری مقالهای نوشته بود که قبل از ورود اعراب به ایران، ایران دارای تمدن خیلی بالایی بود از جمله صنایع و صنعتی که رواج داد صنعت قالیچه پرنده ایران بود این به نقل از یک روزنامه ایتالیایی نوشته بود که در ایران صنعتگران بزرگی قالیچههای پرنده بوجود آوردند، در نقطهای از ایران چشمهای وجود داشت که آب آن خنثی کننده جاذبه زمین بود که آن را با مواد دیگر مخلوط میکردند و زیر قالیچه میمالیدند و این قالیجه در هوا معلق میشد و حرکت میکرد، این مطلب ادامه میدهد که بعد اعراب که با وجود قالیچه های پرونده شترهایشان به فروش نمیرفت همه صنعتگران را از دم تیغ گذارندند و آن صنعت در ایران نابود شد. این داستان پردازی و امثال آن یعنی این که همه این پیشرفتها را اعراب و اسلام از بین برد. در دبیرستانهای ما هنوز این گونه تاریخ به نمایش گذاشته میشود که ایران قبل از اسلام تمدن بسیار پیشرفتهای داشته است و بعد که وارد اسلام میشود یک دشت کویر و چند شتر را نشان میدهد.
مطبوعات میبایست به طور جد در این زمینهها تلاش کنند، دلیل ندارد پول ملت را در جهت باز گو کردن تولیدات رسانههای غربی هزینه کنیم، آیا واقعا این را نمیفهمیم با خودمان را به نفهمی میزنیم اگر یک خبرگزاری یا شبکه ماهوارهای راه اندازی میشوند، بدانیم که آنها دلشان نمیسوزد که در فلان نقطه جهان چه جنایاتی انجام میشود پس حتما یک برنامهای ویژه پشت آن است، میتوانند از طریق افکار عمومی کسی را منزوی کنند این مهم است. همچنان که مثلا امروز مردم دنیا راجع به پینوشه چطور فکر میکنند، آنها نظام جهانی امروز را برای اهداف خود میخواهند.آیا واقعا ما نمیفهمیم وقتی که بی بی سی راه میافتد و وزارت خارجه انگلیس چندین میلیارد دلار برای آن خرج میکند این برای چه منظور است؟ این یعنی بی بی سی جاده باز کن سیاست دیپلماسی انگلیس است، چون وزارت خارجه انگلیس میداند اگر این رسانه توفیق کسب کند دیپلماسیاش در کشورها بهتر کار خواهد کرد.
قبل از روی کار آمدن جریان دوم خرداد رسانهها داشتند دچار تحولاتی میشدند یعنی یعنی به طور تدریجی رسانهها به سوی سالم سازی پیش میرفتند اما به یک باره بر تعداد رسانهها اضافه شد به همان میزان تولید فکر انجام نشد و ناگزیر مصرف کننده می شدند. یعنی قبل از آن حرف و ابتکار نو در چند روزنامه داشتیم اما پس از دوم خرداد کثرت به معنی افزایش توانمندی صورت نگرفت و شاهد توانمندی و قابلیت های نبودیم و چیزی که امروز شاهد آن هستیم ناشی از یک رشد بدون برنامه ریزی و بدون کسب قابلیت ها برای توانمندی است، رسانههای غربی دارند خواستههای خود را منعکس میکند اما جامعه جهانی باید بداند رسانههای ما چه چیزی برای ارائه کردن دارند. چرا اعتراضی نمیشود که با پول ملت ایران چه میشود؟ این برای آن است که غفلت فرهنگی همه زمینهها را فرا گرفته است.این کار عبث و مسخرهای است که امروز در رسانههای ما صورت میگیرد که اخبار دیگران منتشر شود. با این روند معلوم است که جوان و نوجوانان ایرانی شاخص بودن غرب را میپذیرد چون به او این را القا میکنیم که غرب شاخص است. ما در ساختارهای فرهنگی یک نوع بیبرنامگی جدی را شاهد هستیم که انشاء الله در آینده تحولی در این خصوص انجام شود در غیر این صورت نباید انتظار داشته باشیم که جوان ما برتری غربی را قبول نداشته باشد؛چرا که خودمان داد میزنیم لیاقت تولید نداریم و نمیتوانیم شاخص باشیم. با این روند دچار تعارض بین عرصههای سیاست و فرهنگ میشویم چرا که سیاست میگوید باید در برابر آمریکا ایستاد اما خودمان در حوزه فرهنگ مصرف کننده تولیدات آمریکا هستیم این تعارضها یک جایی با هم تقابل جدی پیدا میکند.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید تشکر می کنم.
من هم متشکرم.
منبع: باشگاه اندیشه
/خ