نویسنده: محمدتقی فعّالی
کلمهی طبقه (1) در اصل به مفهوم طبقات مختلف جامعه نبود، بلکه نوعی طبقهبندی بود که براساس ظرفیتهای طبیعی انسان صورت میگرفت. انسان در دوران تکاملش، از چهار مرتبهی مشخص عبور میکند که بنابر اعتقاد قدیم هندو، شودرا (2)، وایشیا، (3) کشاتریا (4) و برهمن (5) برهمن نامیده میشود. شودرا بیشتر به ارضای نیازها و آرزوهای جسمی رغبت دارد. کاری که که بیشتر از همه به رشد فیزیکی کمک میکند، کار بدنی است.
وایشیا برای کسب منافع مادی و ارضای نفسانیات جاهطلب است. فرد در این مرتبه، بیش از شودرا توانایی خلاق دارد و در پس شغل و حرفهای است نظیر کشاورزی، تجارت، هنر یا هر آنچه انرژی ذهنی او را بارور میسازد. کشاتریا پس از برآورده کردن آمال و آرزوهای شودرا و وایشیا، به جستوجوی معنای حیات میپردازد. او میکوشد بر عادتهای بد خود غلبه کند و حواس خود را تحت کنترل درآورد و آنچه صحیح است، انجام دهد. کشاتریا در صورت داشتن شغل معمولاً جزء حکمفرمایان، سیاستمداران و جنگاوران شرافتمند است. برهمن بر طبیعت مادون خود غلبه کرده، برای دنبال کردن راه معنوی و خداشناسی تمایلی طبیعی دارد. او قادر است به دیگران درسهایی بیاموزد و آنها را آزاد سازد. (6)
منشأ نظام طبقاتی که قانونگذار بزرگ، مانو آن را تدوین کرده بود، شنیدنی است. او به روشنی مشاهده کرده بود که آدمیان از نظر تکامل طبیعی به چهار دسته تقسیم میشوند: آنان که میتوانند با کار جسمی به جامعه خدمت کنند (شودراها)؛ آنان که از طریق کار ذهنی و مهارتهایی چون کشاورزی و تجارت و بازرگانی و کسب و کار به اجتماع خدمت میکنند (وایشیاها)؛ کسانی که استعداد و توانایی امور اداری و اجرایی دارند، مانند حاکمان حمایتگر و سپاهیان (کشاتریاها) و آنان که دارای طبیعتی اندیشمند و معنویاند (برهمنان). مهابهاراتاندا درمیدهند: «نه تولد و نه آیین و رسوم و نه مطالعه و نه خاندان، تعیین کنندهی این است که انسانی دوبار زاده شده (برهمن) است. تنها تعیین کنندهی این امر منش و طرز رفتار هر شخص است.» (7)
مانو به افراد جامعه میآموخت که به صاحبان خرد و فضیلت، سالمندان، خویشاوندان و اغنیا حرمت گذارند. در «ودا»ها ثروتی که احتکار شود، یا برای مقاصد نیکوکارانه به کار نرود، مورد نکوهش قرار گرفته است. اغنایی که سخاوتمند نبودند، از طبقات پست جامعه شمرده میشدند.
پلیدیها زاییدهی زمانی است که نظام طبقاتی در طی قرون به امری موروثی تبدیل گردید. هند که از سال 1947 به آزادی و حاکمیت خود دست یافته، در بازگرداندن ارزشهای باستانی «طبقات» بر پایهی خصایص طبیعی، نه بر مبنای تولد و خانواده پیشرفتی آرام داشته است. هر یک از ملل جهان صاحب اعمال عقوبتزای خود است؛ «کارمایی» که باید با آن پنجه درافکند و شرافتمندانه آن را بزداید. هند نیز با نگرش همه جانبه و شکستناپذیرش خواهد توانست وظیفهی اصلاح طبقاتی را به سرانجام رساند. (8)
باید دانست که انسانشناسیِ صحیح آن است که به ظاهر و باطن به اندازهی کافی توجه کند. هم کار فیزیکی مهم است و هم کار معنوی و نباید افراد را تنها به باطنگرایی صرف تشوق کرد. نتیجهی این کار غلط، همان عرفان منفی است که هند و حتی ایران از آن مصیبتهای بسیار دیدهاند. جامعهای که عرفان منفی و نفی ظاهر و امور مادی در آن رایج شود، از نظر اقتصادی جامعهای ضعیف میشود و همین امر موجب سیطره یافتن قدرتهای بزرگ بر آنها میگردد که نمونهی آشکار آن، هند و استعمار دیرپای انگلستان است.
نمونهی اعلای انسانشناسی صحیح و کارآمد را میتوان در وجود انبیا و امامان و عارفان راستین دید. برای دنیا اعجابآور است که فردی همچون امام علی (علیهالسلام) هم کشاورز و چاه کن باشد، هم دانشمند و سخنگویی بلیغ، هم فرمانروایی عاقل و عادل و هم زبدهی عارفان و الگوی سالکان و این است الگو و مدل والا برای اهل معنویت.
اما قرآن نگاهی جدید در این زمینه مطرح کرد، آیات اوایل سورهی بقره انسانها را به سه دسته تقسیم میکند؛ متقین، کافران و منافقان، سبک قرآن این است که هرگاه گروهی را معرفی میکند انها را توصیف ناشده رها نمیکند، بلکه اوصاف مشخص و روشنی برای آنها بیان میکند تا از دیگر دستهها متمایز گردند. همچنین اسلوب قرآن در توصیف گروهها هم این است که به اوصاف ظاهری یا فقط به اوصاف درونی اکتفا نمیکند، بلکه هر دوگونه توصیف را در کنار یکدیگر برای بازشناسی ویژگیهای هر گروهی ارائه میکند. دستهبندی سهگانهی مزبور از این قاعده مستثنی نیست. قرآن کریم جهت معرفی اهل تقوا، کفر و نفاق، خصیصههای هر یک را به وضوح بیان میکند. اما نکتهی جالب و ابتکاری اینکه ملاک دستهبندی انسانها از نظر قرآن هیچ کدام از معیارهای زمینی و این جهانی نیست، بلکه خداوند، انسانها را در رابطه با پذیرش یا عدم پذیرش مبدأ عالم و حقایق آسمانی دستهبندی میکند. به بیان دیگر طبقهبندی انسانها از نظر قرآن یک طبقهبندی ارزشی است که تنها ملاک آن سنجش انسانها با خدا، ایمان و جهان غیب است.
انسانها باید به مقتضای عدالت الهی، تمام سعی و تلاش خود را در تحقق عدالت به کار بندند. عدالت دوگونه است: فردی و اجتماعی. از وظایف مهم انسانها در هر جامعه و هر شرایطی کمک به تحقق عدالت اجتماعی است و این یکی از اهداف و وظایف مهم انبیا و اولیای الهی است:
وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ بر پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به درستی و عدالت گرایند. (9)
همچنین شیوه و روش امامان معصوم هم در روابط اجتماعی، چه با تودهی مردم و چه با حاکمان جور، چنین بوده است. مهمترین ویژگی حکومت مهدوی اقامهی قسط و عدل است. بنابراین اسلام بزرگترین دینی است که منادی عدالت و پیشگام قسط و عدل است. این کجا و این آیین کجا که معتقد است هر فردی در هر طبقهای که به دنیا آمد محکوم است که به تمامی قوانین آن طبقه تن در دهد و حق معاشرت با هیچ طبقهی دیگر را ندارد و نیز اگر خارج از طبقات چهارگانه باشد، نجس است! در اسلام عدالت از اهداف انبیا است؛ اما در آیین هندو عدالت امری ضد اخلاقی است. در اسلام مهمترین الگوی حکومت، حکومت عدل حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، اما در آیین هندو هیچ تلاشی برای عدالت نباید صورت گیرد و هرگونه تلاشی در این راستا بیفایده است. در اسلام هرگونه نظام طبقاتی مردود و محکوم است، اما در فرهنگ هند، قرون متمادی است که نظام طبقاتی کاست بیداد میکند. در اسلام باید با نظام طبقاتی جنگید، اما در فرهنگ عمومی هند، طبقات چهارگانه است را باید پذیرفت و زیر چرخهای ارابهی آن خرد شد.
فعّالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای یوگاناندا، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
وایشیا برای کسب منافع مادی و ارضای نفسانیات جاهطلب است. فرد در این مرتبه، بیش از شودرا توانایی خلاق دارد و در پس شغل و حرفهای است نظیر کشاورزی، تجارت، هنر یا هر آنچه انرژی ذهنی او را بارور میسازد. کشاتریا پس از برآورده کردن آمال و آرزوهای شودرا و وایشیا، به جستوجوی معنای حیات میپردازد. او میکوشد بر عادتهای بد خود غلبه کند و حواس خود را تحت کنترل درآورد و آنچه صحیح است، انجام دهد. کشاتریا در صورت داشتن شغل معمولاً جزء حکمفرمایان، سیاستمداران و جنگاوران شرافتمند است. برهمن بر طبیعت مادون خود غلبه کرده، برای دنبال کردن راه معنوی و خداشناسی تمایلی طبیعی دارد. او قادر است به دیگران درسهایی بیاموزد و آنها را آزاد سازد. (6)
منشأ نظام طبقاتی که قانونگذار بزرگ، مانو آن را تدوین کرده بود، شنیدنی است. او به روشنی مشاهده کرده بود که آدمیان از نظر تکامل طبیعی به چهار دسته تقسیم میشوند: آنان که میتوانند با کار جسمی به جامعه خدمت کنند (شودراها)؛ آنان که از طریق کار ذهنی و مهارتهایی چون کشاورزی و تجارت و بازرگانی و کسب و کار به اجتماع خدمت میکنند (وایشیاها)؛ کسانی که استعداد و توانایی امور اداری و اجرایی دارند، مانند حاکمان حمایتگر و سپاهیان (کشاتریاها) و آنان که دارای طبیعتی اندیشمند و معنویاند (برهمنان). مهابهاراتاندا درمیدهند: «نه تولد و نه آیین و رسوم و نه مطالعه و نه خاندان، تعیین کنندهی این است که انسانی دوبار زاده شده (برهمن) است. تنها تعیین کنندهی این امر منش و طرز رفتار هر شخص است.» (7)
مانو به افراد جامعه میآموخت که به صاحبان خرد و فضیلت، سالمندان، خویشاوندان و اغنیا حرمت گذارند. در «ودا»ها ثروتی که احتکار شود، یا برای مقاصد نیکوکارانه به کار نرود، مورد نکوهش قرار گرفته است. اغنایی که سخاوتمند نبودند، از طبقات پست جامعه شمرده میشدند.
پلیدیها زاییدهی زمانی است که نظام طبقاتی در طی قرون به امری موروثی تبدیل گردید. هند که از سال 1947 به آزادی و حاکمیت خود دست یافته، در بازگرداندن ارزشهای باستانی «طبقات» بر پایهی خصایص طبیعی، نه بر مبنای تولد و خانواده پیشرفتی آرام داشته است. هر یک از ملل جهان صاحب اعمال عقوبتزای خود است؛ «کارمایی» که باید با آن پنجه درافکند و شرافتمندانه آن را بزداید. هند نیز با نگرش همه جانبه و شکستناپذیرش خواهد توانست وظیفهی اصلاح طبقاتی را به سرانجام رساند. (8)
تحلیل و بررسی
نکتهی اول: عرفان منفی
اول اینکه حکیم باید آنقدر دوراندیش باشد که سخنی نگوید تا مردم عادی از آن سوءاستفاده کنند. آیا لازم بود مانو افراد را به این طریق دستهبندی کند تا بعدها نظام طبقاتی اجتماعی به وجود آید؟ آیا کسی نیست که هم به کار بدنی و هم به کار فکری علاقه داشته باشد؟ چنین مینماید که اصل نظریهی مانو نیز مشکل دارد؛ زیرا نباید انسانها را به دو یا چهار دسته تقسیم کرد و ملاک تقسیم را رفتن به سمت گرایشهای ذهنی و معنوی دانست. این نوع تقسیمبندی مستلزم آن است که کار بدنی، پست تلقی شود و کار ذهنی و معنوی، بالامرتبه و شریف.باید دانست که انسانشناسیِ صحیح آن است که به ظاهر و باطن به اندازهی کافی توجه کند. هم کار فیزیکی مهم است و هم کار معنوی و نباید افراد را تنها به باطنگرایی صرف تشوق کرد. نتیجهی این کار غلط، همان عرفان منفی است که هند و حتی ایران از آن مصیبتهای بسیار دیدهاند. جامعهای که عرفان منفی و نفی ظاهر و امور مادی در آن رایج شود، از نظر اقتصادی جامعهای ضعیف میشود و همین امر موجب سیطره یافتن قدرتهای بزرگ بر آنها میگردد که نمونهی آشکار آن، هند و استعمار دیرپای انگلستان است.
نمونهی اعلای انسانشناسی صحیح و کارآمد را میتوان در وجود انبیا و امامان و عارفان راستین دید. برای دنیا اعجابآور است که فردی همچون امام علی (علیهالسلام) هم کشاورز و چاه کن باشد، هم دانشمند و سخنگویی بلیغ، هم فرمانروایی عاقل و عادل و هم زبدهی عارفان و الگوی سالکان و این است الگو و مدل والا برای اهل معنویت.
نکتهی دوم: طبقهبندی الهی انسان ها
دوم اینکه اسلام به شدت با نظام طبقاتی و بردهداری مخالف است. پیامبر خدا (علیهالسلام) آنگاه که سکان رهبری امت اسلامی را به دست گرفت، با ندای عدالتخواهی تمام سعی خویش را در راستای نفی بردهداری و هرگونه نظام طبقاتی مصروف داشت. واقعیت آن است که انسانها را به گونههای مختلف میتوان دستهبندی کرد؛ براساس نژاد، ملیت، سرزمین، زبان و... امروزه در جهان ملاکهای طبقهبندی انسانها بر همین منوال است.اما قرآن نگاهی جدید در این زمینه مطرح کرد، آیات اوایل سورهی بقره انسانها را به سه دسته تقسیم میکند؛ متقین، کافران و منافقان، سبک قرآن این است که هرگاه گروهی را معرفی میکند انها را توصیف ناشده رها نمیکند، بلکه اوصاف مشخص و روشنی برای آنها بیان میکند تا از دیگر دستهها متمایز گردند. همچنین اسلوب قرآن در توصیف گروهها هم این است که به اوصاف ظاهری یا فقط به اوصاف درونی اکتفا نمیکند، بلکه هر دوگونه توصیف را در کنار یکدیگر برای بازشناسی ویژگیهای هر گروهی ارائه میکند. دستهبندی سهگانهی مزبور از این قاعده مستثنی نیست. قرآن کریم جهت معرفی اهل تقوا، کفر و نفاق، خصیصههای هر یک را به وضوح بیان میکند. اما نکتهی جالب و ابتکاری اینکه ملاک دستهبندی انسانها از نظر قرآن هیچ کدام از معیارهای زمینی و این جهانی نیست، بلکه خداوند، انسانها را در رابطه با پذیرش یا عدم پذیرش مبدأ عالم و حقایق آسمانی دستهبندی میکند. به بیان دیگر طبقهبندی انسانها از نظر قرآن یک طبقهبندی ارزشی است که تنها ملاک آن سنجش انسانها با خدا، ایمان و جهان غیب است.
نکتهی سوم: دفاع از عدالت
نکتهی دیگر اینکه یکی از اسمای خدا «عادل» است. عدالت به معنای رعایت حقوق دیگران است. نقطهی مقابل آن، ظلم است که به معنای بیتوجهی به حق و حقوق دیگران است. لازمهی عدالت، برابر قرار دادن همهی انسانها نیست. معلمی که عادل است شاگردان را خواه کوشا یا تنبل، یکسان تشویق یا تنبیه نمیکند و قاضی عادل هم کسی نیست که مال مورد نزاع را به صورت مساوی بین طرفین دعوا تقسیم کند. معلم یا قاضی عادل کسی است که هر کدام از طرفین را به اندازهی استحقاق عطا کند و اگر حق نیست از او بستاند. خدای عادل هم به انسانها به قدر نیاز و حاجت و استحقاقشان عطا میکند و اگر بیش یا کم از این باشد، ستم است.انسانها باید به مقتضای عدالت الهی، تمام سعی و تلاش خود را در تحقق عدالت به کار بندند. عدالت دوگونه است: فردی و اجتماعی. از وظایف مهم انسانها در هر جامعه و هر شرایطی کمک به تحقق عدالت اجتماعی است و این یکی از اهداف و وظایف مهم انبیا و اولیای الهی است:
وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ بر پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به درستی و عدالت گرایند. (9)
همچنین شیوه و روش امامان معصوم هم در روابط اجتماعی، چه با تودهی مردم و چه با حاکمان جور، چنین بوده است. مهمترین ویژگی حکومت مهدوی اقامهی قسط و عدل است. بنابراین اسلام بزرگترین دینی است که منادی عدالت و پیشگام قسط و عدل است. این کجا و این آیین کجا که معتقد است هر فردی در هر طبقهای که به دنیا آمد محکوم است که به تمامی قوانین آن طبقه تن در دهد و حق معاشرت با هیچ طبقهی دیگر را ندارد و نیز اگر خارج از طبقات چهارگانه باشد، نجس است! در اسلام عدالت از اهداف انبیا است؛ اما در آیین هندو عدالت امری ضد اخلاقی است. در اسلام مهمترین الگوی حکومت، حکومت عدل حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، اما در آیین هندو هیچ تلاشی برای عدالت نباید صورت گیرد و هرگونه تلاشی در این راستا بیفایده است. در اسلام هرگونه نظام طبقاتی مردود و محکوم است، اما در فرهنگ هند، قرون متمادی است که نظام طبقاتی کاست بیداد میکند. در اسلام باید با نظام طبقاتی جنگید، اما در فرهنگ عمومی هند، طبقات چهارگانه است را باید پذیرفت و زیر چرخهای ارابهی آن خرد شد.
پینوشتها:
1. Caste.
2. Sudra.
3. Vaisya.
4. Kshatriya.
5. Brahmin.
6. پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جستوجوی جاودانگی، ص 543-544.
7. همان، ص 545.
8. همو، سرگذشت یک یوگی، ص 505-506.
9. حدید / 25.
فعّالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای یوگاناندا، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.