ابننقيب در مقدمهي تفسيرش آورده است: «قرآن بر چهار قسم است: 1- مکي 2- مدني 3- برخي مکّي و برخي مدني. 4- نه مکي و نه مدني». (1) در تعريف هر يک، سه نظر است:
1- مراد از مکي آن است که قبل از هجرت نازل شده باشد و مدتي پس از هجرت؛ چه در مکه و چه در مدينه.
2- مکي آن است که در مکه نازل شده باشد ولو پس از هجرت و مدني آن است که در مدينه نازل شده باشد. آن آياتي که در سفر نازل شده باشد؛ نه مکي است و نه مدني.
3- مکيّ آن است که مخاطب آن مردم مکه باشند و مدني در خطاب به مردم مدينه. (2)
سيوطي به نام بسياري از سورهها در مکه و مدينه اشاره کرده است.
در اينجا به بحث مبسوط و دقيق دکتر راميار در باب مکي و مدني و ترتيب نزول ميپردازيم؛ ايشان صمن نقل آراي سيوطي که در بالا ذکر شد، به بيان فايدهي اين شناسايي ميپردازد. وي از جمله فايدههاي آن را شناخت زمان نزول وحي و مکان و يا اشخاص موردنظر و يا از جهت زمان نزول ميداند. سه فايدهي ديگر اين تقسيمبندي را چنين ميداند:
1- هرگاه دو آيه از قرآن مجيد در يک موضوع باشد و حکم يکي با ديگري اختلاف داشته باشد و بدانيم که يکي مکّي و ديگري مدني است، ميتوانيم بگوييم که آيهي مدني ناسخ حکم مکي است. چه از نظر زمان، آيهي مکّي پيش از مدني نازل شده است.
2- فايدهي ديگر آن، شناسايي تاريخ تشريع و حکمت در چگونگي نزول و کشف مراحل مختلفي است که دعوت اسلامي گذرانده است.
3- فايدهي ديگر آن، اطمينان و اعتمادي است که در دل ما ايجاد ميکند. چه، اين کار اهتمام مسلمانان را در تمام جهات مختلف قرآن ميرساند که حتي نزول پيش از هجرت و پس از آن را نيز نقل کردهاند و آنچه در سفر و يا حضر آمده، آنچه به شب يا روز نازل شده، آنچه به زمستان و يا تابستان بوده، آنچه به زمين يا آسمان و....(3)
ويژگي سورههاي مکي و مدني
1- هر سورهاي که کلمهي «کلاً» در آن هست، قطعاً مکي است؛ زيرا «کلاً» کلمهي زجر و توبيخ است و روش قرآن به هنگام دعوت اسلامي در مکه در مقام مقابله و مبارزه با مخالفان، بيشتر زجر و توبيخ بوده است.2- هر سورهاي که در آن سجده باشد، مکّي است.
3- همهي سورههايي که در آغاز آن حروف مقطّع چون »الم، الر» هست مکي ميباشد، جز بقره و آل عمران. اما دربارهي سورهي رعد اختلاف است؛ برخي آن را مکّي و برخي مدني ميدانند.
4- سورههايي که در آن داستانهاي پيامبران و مردم گذشته بيان شده مکي است، جز سورهي بقره.
5- هر سورهاي که در آن داستان آدم و شيطان آمده مکّي است، جز سورهي بقره.
6- هر سورهاي که در آن «يَا أَيُّهَا النَّاسُ» باشد و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» در آن نيامده باشد، مکي است.
7- از ابنمسعود نقل کردهاند که سورههاي مفصّل همه مکي است. اما برخي از سورهها چون «النصر» پس از هجرت نازل شده و ممکن است نظر ابنمسعود بر اغلب سورههاي مفصل باشد نه همهي آنها.
8- از ميان خاورشناسان، بوهل (4) ميگويد که نام «الرحمن» در سورههاي مدني نيامده و از خصايص قسم مکّي است. هر چند سورهي «رحمن» را مدني ميشمرند، ولي سيوطي ميگويد که جمهور آن را مکي دانستهاند و قبل از «حجر» نازل شده است.
ضابطهي تشخيص سورههاي مکّي و مدني
ضابطههايي که براي تشخيص سورههاي مدني برشمردهاند، عبارتند از:1- همهي سورههايي که در آن از حدود، فرايض، حقوق شخصي، قوانين مدني و اجتماعي و احکام شرعي سخن به ميان آمده، مدني است، چه دعوت «اسلامي» در مکه عام و کلي بود.
2- در مکه بناي دعوت بر تسامح و تساهل بوده و مدارا و چشمپوشي، عفو و گذشت در سرلوحهي کارها قرار داشت؛ ولي در مدينه اِذن جهاد صادر شد و احکام آن بيان گشت. از اينجا هر سورهاي که در آن از جهاد و احکام سخن ياد ميکند، مدني است.
3- ياد منافقان و دورويان در مدينه پيش آمد، چه در مدينه بود که موقعيت اسلام بالا گرفت و جلال و شوکتش رخشندگي يافت. (5)
اشارهاي به کار خاورشناسان
دانشمندان اسلامي براي حفظ خصايص سورهها و آيات قرآني کوشش و تلاش بسياري کرده و از هيچ دقتي براي حفظ زمان و شأن نزول آيات و سورهها فروگذار نکردهاند.اما شگفتي آن است که پارهاي از خاورشناسان، تمام اين کوششها را ناديده گرفته و يکسره از آن چشم پوشيدهاند و بيشتر بر تاريخ و سيرهي رسول اکرم اعتماد کرده و کوشش تازهاي به کار بردند که قرآن را به ترتيب نزول زماني، فراهم آورند.
دانشمندان مسلمان، براي شناسايي آياتي از اين نظر، روش و شيوهي خاصِ متقن و محکمي دارند که درک آن و به کار بردنش براي بيگانگان، آسان و زود فهم نيست، زيرا آنها جز بر روايات صحيح و احاديث درستي که از بوتهي آزمون به سلامت بيرون آمده باشد، تکيه نميکنند. امّا خاورشناسان که به کار بردن درست اين روش را بسيار مشکل و توانفرسا يافتهاند و به شيوههاي آسانتري خوي گرفتهاند، دست به دامان تاريخ اسلام و زندگي رسول اکرم شده و مثلاً از روي تاريخ جنگهاي مختلف زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا مواجهه و استدلال با کفار قريش و يا يهوديان و نصارا، تاريخي براي نزول آيات قرآني فراهم آوردهاند. البته اين روش، خالي از صبغه و جنبهي علمي نيست و شايد بتوان در مواردي به درستي از آن بهره گرفت ولي تنها ملاک و مأخذ نميتواند باشد.
کار طبقهبندي مجدد آيات قرآني، از طرف خاورشناسان، در اواسط سدهي نوزدهم مسيحي پيش آمد. اين تلاش از دو سوي موازي هم آغاز شد.
ويليام موير(6) و آلويس اشپرنگر (7) که هر دو از نويسندگان زندگي رسول خدا هستند، دربارهي طبقهبندي مجدد آيات مبتني بر ثبت وقايع تاريخي، يعني تنظيم به ترتيب نزول زماني، کار کردهاند. موير تلاش زيادي کرده است تا به کارش جنبهي علمي بدهد، ولي نميتوان انکار کرد که با همهي کوششي که به کار گرفته، در تاريخگذاري وقايع، سهلانگاري زيادي شده است. اين وقايعانگاري به شش مرحله تقسيم ميشود: پنج مرحلهي آن در مکه و يک مرحله در مدينه، يکي از اين مراحل به عقيدهي موير هجده سوره قبل از اعلام رسالت و مربوط به دورهاي است که رسول خدا به طور مبهمي براي ابلاغ رسالت دعوت شده است.
البته، چنين طبقهبندياي، مبتني بر سيرهي اسلامي رسول خدا و روايات و احاديثي است که بايد به درستي با موازين صحيح اسلامي در بوتهي نقد قرار بگيرد. اما از نظر تاريخي و ثبت وقايع، نميتوان تبليغ رسالت را در مکه به نحو موجز و قاطعي مشخص کرد. در حالي که موير، در تقسيمبندي بر روايات ضعيف و گاهي واهي استناد جسته و در اينباره لغزشهايي دارد.
ويل از 1844 ميلادي، مطالعهاي دربارهي قرآن مجيد شروع کرد که در سال 1872 صورت قطعي به خود گرفت. وي به روايات و اساتيد اسلامي چنان که بايد تکيه نکرد و معيارهاي سهگانهي ديگري براي اين کار پيشنهاد نمود:
1- اشارات قرآن به حوادث معروف.
2- محتواي متن.
3- اسلوب وحي.
وي با چنين معيارهايي، سورهها را به چهار دوران تقسيم ميکند: سه دورهي مکي و يک دوره مدني. پس از او، نولدکه خاورشناس مشهور آلماني در 1960م کتاب تاريخ قرآن خود را به پيروي از روش او با اندک تغييري منتشر ساخت.
سرانجام نوبت گريم (8) ميرسد. او احترام فراواني نسبت به سنّت قائل بود و در ترتيب سورههاي قرآن بر روايات و اساتيد اسلامي تکيه ميکرد. او ميخواست بدون اينکه ارتباط سورهها را با اخبار و روايات قطع کند، آنها را مجدداً طبقهبندي نمايد. او به اسلوب قرآن اهميّتي خاص ميداد. و سورههاي قرآن را به سه گروه تقسيم کرد:
1- سورههايي با اسلوب مقفّا و موزونِ سنگين (تعداد کمي از سورههاي ديگر را هم که اين ويژگي در آنها است، ميتوان به اين گروه افزود).
2- سورههاي مقفّا و موزون، نه به سنگيني دستهي اول که بيشتر شامل موارد احسان الهي است.
3- سورههاي مدني با محتواي احکام.
اين نکته را بايد افزود که، وي با همهي کوششي که به کار برده همچون ساير خاورشناسان از آزمون روايات و تشخيص صحيح و مستقيم آن ناتوان مانده و احياناً اسنادهاي ضعيف و يا باطلي در کار او رخنه ميکند.
هرشفلد به روش ديگري کار کرده است. او براي وقايعانگاري و تاريخگذاري حوادث، اهميت درجه دومي قايل است و بيشتر سورهها را برحسب مطالب و محتويات تقسيمبندي ميکند و در نتيجه به تقسيمبندي زير ميرسد:
1- سورهي 96 که صورت يک اعلاميه را دارد.
2- متوني که بيشتر در بردارندهي آيات تأکيدي و اثبات با براهين است.
3- سورههاي خطابي و موعظهاي.
4- سورههاي دربردارندهي داستانها.
5- سورههاي شامل توصيف قيامت و بهشت و دوزخ.
6- سورههاي دربردارندهي مقررات حقوقي. (9)
با نگاهي به آرامي قدما و خاورشناسان در باب تقسيم مکي و مدني، اينک به آراي معاصران و قرآنپژوهان معاصر از جمله نصر حامد ابوزيد در کتاب معناي متن ميپردازيم. ايشان معتقد است: «تفاوت مکي و مدني چه از نظر محتوا و چه از نظر ترکيب و ساخت، ناشي از تفاوت دو مرحلهي مهم است که در شکلگيري متنِ قرآن تأثير گذاردهاند. اين سخن، تنها بدين معناست که متنِ قرآن، محصولِ تعامل با واقعيت زنده و تاريخي است». (10)
ايشان در نقد گفتمان ديني معاصر در اين باب به بحث پرداخته و چنين ميگويد: «با اين همه، گفتمان ديني معاصر در پرداختن به اين دو موضوع [منظور بحث اسباب نزول است] از تناقض گفتههاي خويش غافل است. از يکسو اعتراف ميکند:
"نزول پاره پارهي وحي به دليل رعايت واقعيت، تعليم و آموزش انسانها و ياري دادن به ايشان است تا اندک اندک از جاهليت و عادتهاي ريشهدارش به در آيند و به دين اسلام و فصيلتهاي اخلاقي آن وارد شوند. اين نکته در تمام رفتارهاي تربيتي صادق است؛ يعني در تربيت و تعليم بايد گام به گام پيش رفت. براي رسيدن به نتايج، بايد مقدمات را فراهم کرد. انسانها بايد آمادگي جسم و ذهني پيدا کند تا بتوانند احکام جديد را بپذيرند و از عادتهاي زشت خود رها شوند. ما بر اين باوريم که اسلام دين فطرت است؛ يعني نفوس انساني آن را غريب نمييابند. اما تأثير محيط، به ويژه در دوران نخست طفوليت، بسيار زياد است. گاه کودکي چنان با اخلاق و عادتهاي محيطش خود ميگيرد که جدا شدن از آنها در بزرگسالي غيرممکن ميگردد». (11)
با وجود اين اعتراف و قبول، گفتمان ديني معاصر به دليل ذهني بودن مباني و خطايي بودن سخنش، تمام دادهها و مسلّمات تاريخي را ناديده ميگيرد تا پديدهي روحي- و نيز متن قرآني- را فارغ از زمان و مکان نشان دهد.
«از آنجا که مصدر وحي، ربّاني و فراتر از تاريخ و زمان و مکان است، حقيقت را از بالا تحت اشراف دارد، بلکه حقيقت خود آن است و هرچه غير آن است محتاجِ آن و در بند زمان و مکان است. به همين دليل جايگاه وحي رفيعتر و برتر از عقل و واقعيت است، همچنان که «کلّي» بزرگتر، جامعتر و کاملتر و «جزئي» است». (12)
پرداختن دانشمندان علوم قرآني به بحث از مکّي به مدني و اسباب نزول، ناشي از ديدگاههاي فقهي و به قصد تفکيکِ ناسخ از منسوخ، عام از خاص و مطلق از مقيد براي استنباط احکام شرعي فقهي از متون بوده است. اما از آنجا که استنباط حکم از متنِ قرآني تنها با بيرون کشيدن دلالت کامل متن ميسّر است، اين ديدگاه فقهي در ذات و گوهر خويش دلالي و مفهومي است. با اين همه، تکيهي سخن بر ديدگاه فقهي در بررسي مسأله مکي و مدني و اسباب نزول، سبب شده است دانشمندان علوم قرآني در تعيين وجه تمايز آيات مکي از آيات مدني- چه از نظر مضمون و محتوا و چه از نظر ساخت و ترکيب- به برخي تناقضهاي مفهومي دچار شوند.
معيارهاي تفکيک ميان مکّي و مدني
1- ميار مکاني: دانشمندان علوم قرآني، اغلب براي تفاوت گذاشتن ميان مکي و مدني، معيار مکاني را به کار گرفتهاند. مکان نزول وحي همواره با مکان نخستين گيرندهي وحي گره خورده است؛ و از آنجا که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از مکه به مدينه هجرت کرده، مدتي بعد مکه را فتح کرده و پس از آن، گاه براي زيارت حج، به آن جا رفته است، برخي گفتهاند: مکي آن است که در مکه- ولو پس از هجرت- نازل شده و مدني آن است که در مدينه نازل شده باشد. برخي نيز در اين تفکيک مکاني تا آنجا پيش رفتهاند که آيات نازل شده در سفرهاي پيامبر ميان مکه و مدينه، و در فتح مکه و حجهاي پس از هجرت، در غير مکه و مدينه، بر کوهها، ميان آسمان و زمين، در غار، زير زمين و ... را تقسيمبندي کرده و به همينسان آيات سفري و حَضري، ليلي و نهاري، و سماوي و ارضي ساختهاند. (13)تمامي اين تقسيمهايِ جرئي، براساس معيار مکاني صورت ميگيرد، در حالي که مکان نزول [فينفسه] هيچ تفاوتي نه در محتواي آيات و نه در شکل و ساختار آنها ايجاد نميکند. معيار ديگري نيز براي تفکيک آيات مکي از مدني وجود داشته است که با آن، آيات را براساس اکثريت مخاطبانشان در دو مرحله تقسيم ميکنند. طرفداران اين معيار معتقدند: «مکي آن است که خطاب به مکّيان باشد و مدني آن است که مخاطبش اهل مدينه باشند». تنها نشانهاي که براي اين تفکيک گفتهاند اين است که «هر سوره که در آن يَا أَيُّهَا النَّاسُ باشد و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا نباشد، مکي است و دربارهي سورهي حج اختلاف است». اما اين معيار ناقص است، چرا که خطابات قرآني فراوان و متنوعند و مخاطبان قرآن نيز فراتر از تقسيمبندي دوگانهي الناس و المؤمنون است. براي مثال، چگونه ميتوان آيات فراواني را که خطاب به نخستين گيرندهي وحي بيان شده است، در اين تقسيم بندي گنجانيد؟
معيار تقسيمبندي، بايد از يک سو مستند به واقعيّت و از سوي ديگر متکي به خود متن قرآني باشد. استناد به واقعيّت از آن جهت که جريان متن با حرکت واقعيت پيوند خورده است، و استناد به متن قرآني به دليل محتوا و ساختار اين متن؛ چه جريان متن در واقعيت و حرکت آن، آثار خود را در اين دو بُعدِ متن مينماياند.
بنابراين، نامگذاري مکي و مدني نبايد صرفاً به معناي مکاني باشد، بلکه ميبايد به اين دو مرحلهي تاريخي اشاره داشته باشد. براين اساس، اين تعريف مورد قبول ماست: «مکي آن است که قبل از هجرت و مدني آن است که پس از هجرت نازل شده باشد؛ خواه در مکه و خواه در مدينه؛ چه در سال فتح و چه در سال حجةالوداع يا در ديگر سفرها». (14)
2- معيار اسلوب: شرايطي که شناخت قطعي و دقيق آيات مکّي از مدني، امري اجتهادي باقي مانده است؛ اجتهاد پيشينيان اغلب پيرامون ترجيح ميان روايات اين باب متمرکز بوده و به ندرت از ويژگيهاي اسلوبي [مربوط به ساخت و ترکيب آيات] جدا از معيارهاي زماني و موضوعي بحث کردهاند. دست کم از دو ويژگيِ اسلوبي که ما را در تشخيص مکّي از مدني ياري ميکند، ميتوان سخن گفت: ابنخلدون در بحث وي، هنگامي که به بلندي آيات مدني در مقايسه با کوتواهي آيات مکي اشاره ميکند، يکي از اين دو ويژگي را مطرح ميسازد:
به سبب همين نزول پاره پارهي قرآن، سورهها و آياتي که در مکه نازل ميشد کوتاهتر از آنها بود که در مدينه فرود ميآمد؛ و بايد در نظر داشت که دربارهي نزول سورهي برائت در غزوهي تبوک، روايت شده است که تمام يا قسمت عمدهي آن در حالي که بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد که وي سوار بر شتر راه ميپيمود و حال آن که هنگام اقامت وي در مدينه، بخشي از سورههاي کوتاه [از ميان سورههاي] مفصّل قرآن يک وقت بر او نازل ميشده و بقيهي آنها در وقت ديگر. از اينرو، آخرين آيهاي که در مدينه نازل شده به آيهي «دَين» (15) است که در بلندي با آيات ديگر بسيار متفاوت است؛ به ويژه با آيات سورههايي چون الرحمن، ذاريات، مدّثر، ضحي و فلق که در مکه نازل ميشد. از همينرو، ميتوان يکي از وجوه تمايز ميان سُوَر و آيات مکي و مدني را کوتاهي و بلندي آنها دانست». (16)
در واقع، ميتوان معيار- يعني کوتاهي و بلندي آيات و سورهها- را بر دو دليل اساسي استوار و تبيين کرد:
1- دليل نخست، نکتهاي است که تحت عنوان انتقال دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از مرحلهي انذار به مرحلهي رسالت جاي داد. در مرحلهي «انذار»، هدف اصلي اثرگذاري است که آن نيز به نوبهي خود در زباني کوبنده و آهنگين نمود مييابد. اين سبک بيان، به گونهاي عام در سورههاي کوتاه رايج است و اين سورهها همگي مکّياند.
2- دليل دوم، مراعات حال نخستين گيرندهي وحي به جهت عادت کردن وي به حالت وحي است.
اما دومين ويژگي اسلوبي که ميتواند سورههاي مکي را از سورههاي مدني متمايز کند، «رعايت فاصله» است.
3- روش تلفيق ميان روايات: از آنجا که گذشتگان نميتوانستند ميان متنِ قرآن و واقعيّت و فرهنگ به گونهاي عام رابطه برقرار کنند يا آن را با هيچ يک از ديگر متون موجود در فرهنگ به طور خاص مرتبط بدانند، ميکوشيدند از ميان روايات متعارض دربارهي مکي يا مدني بودن فلان سوره، يکي را ترجيح دهند. و وقتي معيارهاي ترجيح از جهت صحّت سند و صداقت راوي- يعني معيارهاي نقد خارجي حديث- همگي مساوي و معادل ميشدند، يکي از دو فرض را انتخاب ميکردند:
1- اول آنکه ميگفتند آن بخش از قرآن دو بار نازل شده است؛ يک بار در مکه و يک بار در مدينه.
2- راهحل دوم آن بود که بگويند آن آيات در مکه نازل شده اما حکم شرعي و فقهي آن تا دورهي مدني به تأخير افتاده است. (17)
4- فرض تکرار نزول: روش تلفيق و آشتي ميان روايات مختلف و گاه ناسازگار، بدون توجه به درستي روايات- چه از نظر هماهنگي با وقايع تاريخي چه از نظر هماهنگي با دادههاي متنِ قرآني- تنها در دايرهي اسباب نزول و شناخت مکّي و مدني انجام نگرفته، بلکه آراي مختلف مفسّران صدر اسلام نيز به آن افزوده شده است.
دانشمندان مسلمان در گذشته به دليل اين شيوهي تلفيقي خود، تنها ميتوانستند بگويند که منطوق و ظاهر آيه با آيات قرآن، احتمالاً يکي از معانيي را ميدهد که گذشتگان، آنها را ابراز کردهاند. در جايي که نظريهي تکرار نزول آيات و سورهها از شيوهي تلفيق و آشتي ميان روايات [اسباب نزول] زاييده شده بود، شگفت نبود که معاني مختلف آيه را با نزولهاي متعدّد آن مرتبط ميدانستند، نه برآمده از قرائتها و فهمهاي مختلف از قرآن. يا تعامل متنِ متعدد در آيات، ناشي از قبولِ سرزندگي و پويايي آن نبوده، بلکه تنها نتيجهي تلفيق و جمع اجتهادهاي مختلف و متنوعي بود که صحابه و تابعان دربارهي آيات معيّني ابراز کرده بودند. (18)
5- تفکيک ميان متن قرآني و حکم آن: منظور آن است که گذشتگان فرض ميکردند آيهاي از قرآن پيش از ابلاغ حکمش نازل شده است؛ به اين معنا که نخست آيهاي از قرآن در دورهي مکي نازل شده و سپس حکم شرعي يا فقهي آن بعدها در مدينه ابلاغ شده و تثبيت يافته است. طبيعي است که آنان، به حکم لازمهي منطقي سخنشان، اين فرض را ممکن ميدانند که نخست حکمي در دورهي مکي ابلاغ و آيهي دالّ بر آن حکم بعدها در مدينه نازل شده باشد. نتيجهي فرض اول اين است که در دورهاي از تاريخ نزول، آيات و نصوصي از قرآن بياستفاده و ناکارآمد ماندهاند؛ يعني هيچ دلالتي ندارند. (19)
بنابراين، فرضيهي تأخر نزول متن قرآني از حکم آن، فرضي موهوم و ناشي از قصور در فهم متن ديني از يک سو، و ناتواني در تحليل زبانيِ آيات قرآني از سوي ديگر بوده است. سه خطاي عمده در ايجاد اين توهم، عبارت است از:
1- عدم تفکيک بين معناي لغوي و دلالت شرعي آيات قرآن؛ با وجود آن که علما در مقام نظر به فرايند دگرگونيِ معنايِ بسياري از کلمات به ويژه در حوزهي احکام شرعي و عبادات به سبب تأثير متن قرآني توجه داشتهاند.
2- دومين عامل خطاي دانشمندان علوم قرآني که منجر به طرح فرضيهي تأخر حکم از نزول متن قرآني گرديده است، وجود تأويل يا تفسيري خاص در يک روايت است که آن دانشمندان به دليل انتساب روايت به يک صحابي يا تابعي، نتوانستهاند آن را کنار بگذارند. از طرفي، مدلول آن تأويل و تفسير بيانگر مدني بودن آيه است. در اينجا آنها نتوانستهاند جز با توسل به فرضيهي تأخر حکم از متن قرآني اين تعارض را حل کنند.
3- سومين و آخرين عامل، خلط ميان مناسبت نزول يک آيه و ماجرايي ديگر است که در آن، به همان آيهي استشهاد شده و راوي گمان کرده که آيهي قرآني مقدم بر سبب [يا حکمش] نازل شده است. (20)
پينوشتها:
1- عبدالرحمان سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، 1367ق، ص37.
2- همان، ص38.
3- محمود راميار: تاريخ قرآن، چاپ سوم، اميرکبير، 1369ش؛ ص601 به بعد.
4- Buhl
5- محمود راميار: تاريخ قرآن، چاپ سوم، اميرکبير، 1369ش؛ ص607.
6- William Muir
7- Alois Sprenger
8- Grimme
9- راميار، محمود، تاريخ قرآن، چاپ سوم، اميرکبير 1369ش؛ از ص619 تا622 (به اختصار).
10- نصر حامد ابوزيد، معناي متن، ترجمهي مرتضي کريمينيا، طرح نو، چاپ اول، 1380، ص145 به بعد.
11- همان، ص146 (به نقل از کتاب ظاهرةاليسار الاسلامي نوشتهي محسن الميلي، ص77).
12- نصر حامد ابوزيد: معناي متن، ترجمهي مرتضي کريمي نيا، طرح نو، چاپ اول، 1380، ص146.
13- همان (به نقل از عبدالرحمان سيوطي: الاتقان)
14- همان (به نقل از عبدالرحمان سيوطي: الاتقان، ج1، ص37)
15- آيهي 281 سورهي بقره که بلندترين آيهي قرآن است.
16- ابوزيد: معناي متن (به نقل از مقدمهي ابن خلدون، ص99).
17- ابوزيد، معناي متن (به نقل از مقدمهي ابنخلدون، ص154).
18- ابوزيد، معناي متن (به نقل از مقدمهي ابنخلدون، ص162).
19- ابوزيد، معناي متن (به نقل از مقدمهي ابنخلدون، ص167).
20- همان، ص176.
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم