امامت، عهد الهي

و إذا ابتلي ابراهيم ربّه بكلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للنّاس إماماً قال و من ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظّالمين.1 و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن‌همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم». [ابراهيم] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمي‌رسد».
دوشنبه، 17 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امامت، عهد الهي
امامت، عهد الهي
امامت، عهد الهي

نويسنده: سيد حسين نجيب‌محمد
مترجم: ابوذر ياسري

خداوند متعال مي‌فرمايد:
و إذا ابتلي ابراهيم ربّه بكلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للنّاس إماماً قال و من ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظّالمين.1
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن‌همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم». [ابراهيم] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمي‌رسد».

معني امامت

واژة امامت از ريشة «أم‌ّ» به معناي قصد است. گفته مي‌شود: «أممت الشيء» يعني آن چيز را قصد كردم.
از همين ريشه است فرمودة خداوند متعال:
و لا ءامّين البيت الحرام.2
[حرمت] راهيان بيت‌الحرام [را نگه داريد].
لذا هر آنچه كه انسان به سوي آن روي مي‌آورد، مي‌طلبد و از آن اطاعت مي‌كند، همان امام اوست. از اين‌رو با توجه به موارد مختلف، تفاوت مي‌كند. گاهي مصداق آن امامي است كه مردم در نمازشان به او اقتدا مي‌كنند و امام جماعت گفته مي‌شود. يا آن كسي كه رهبر مردم در حركت به سوي خداي متعال قرار مي‌گيرد و امام امت گفته مي‌شود و مانند آن.
اين معنا در درون خود حاوي سه مضمون است:
1. امام 2. امت 3. حركت. امت در مسير حركت به سوي خداي متعال و پيمودن آن به سوي هدف والا ـ يعني ذات حق ـ نيازمند رهبري هستند كه آنان را رهبري كند. رهبر، امامي است كه امت براي رهبري و هدايت به سوي هدفشان از او پيروي مي‌كنند.3
سبزواري(ره) در اين باره مي‌گويد:
امام، هر آن چيزي است كه مردم از آن پيروي كنند، خواه «كتاب آسماني» باشد؛ چنان‌كه خداوند تعالي مي‌فرمايد:
و من قبله كتاب موسي إماماً و رحمةً.4
و پيش از وي [نيز] كتاب موسي راهبر و ماية رحمت بوده است.
يا آنكه «انسان الهي»؛ چنان‌كه خداي متعال مي‌فرمايد:
و جعلنا منهم أئمّةً يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون.5
و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مي‌كردند.
امامت در هر دو جبهة حق و باطل وجود دارد. خداوند متعال دربارة اهل باطل فرموده است:
فقاتلوا أئمّة الكفر.6
پس با پيشوايان كفر بجنگيد.
و نيز دربارة اهل حق نيز مي‌فرمايد:
واجعلنا للمتّقين إماماً.7
و ما را پيشواي پرهيزكاران گردان.
امامت در عرف دين‌داران، عبارت از زعامت و رهبري از سوي خداوند، و رياست از جانب پروردگار بر مردم است و امام زعيم و پيشواي در امور دين و دنيا مي‌باشد.8
اصطلاح امامت در طول تاريخ از مراحل مختلفي عبور كرده است:
مرحله اول، در اين مرحله اعتقاد بر آن بود كه اين عنوان منحصر بر جانشينان دوازده‌گانه پس از رسول خدا(ص) بوده و جز در صورت وجود قرينة حاليه يا مقاليه بر غير ايشان به كار نمي‌رود؛ مانند: امام جماعت.
مرحله دوم، مرحلة وقوع غيبت امام مهدي(ع) كه براي نواب آن حضرت عنوان «نائب الامام» به كار مي‌رفت.
مرحله سوم، مرحلة اطلاق آن بر شخصيت‌هاي بزرگ و رهبران اجتماعي همچون «امام خميني(ره)».9

عظمت امامت

امامت از مقامات عظيمي است كه خداوند آن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد، عطا مي‌فرمايد. و آن عبارت است از:
قرآن كريم از امامت با عنوان «عهد» ياد كرده است آنجا كه خداي متعال مي‌فرمايد:
لاينال عهدي الظّالمين.10
پيمان من به بيدادگران نمي‌رسد.
عهد، عبارت از نگهداري چيزي، مراعات آن و اهتمام نسبت به آن مي‌باشد. خداوند متعال منزلت عهد را بلند داشته، جايگاه رفيعي را براي آن در نظر گرفته، و مردم را به پاسداشت و محافظت از آن امر نموده است و مي‌فرمايد:
و أفوا بعهدي اوف بعهدكم.11
و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم.
مهم‌ترين اين عهدها عبارتند از:

1. ايمان به خدا؛ چنان‌كه در كلام خداوند متعال آمده است:

ألم أعهد إليكم يا بنيء آدم أن لا تعبدوا الشّيطان إنّه لكم عدوٌ مبينٌ.12
اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وي دشمن آشكار شماست؟

2. ايمان به رسول خدا(ص)؛ چنان‌كه خداوند مي‌فرمايد:

يا بني‌إسرائيل اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم و أوفوا بعهدي اُوف بعهدكم و إيّاي فارهبون و ءآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لا تكونوا أوّل كافرٍ به و لا تشتروا بآيتي ثمناً قليلاً و إيّاي فاتّقون.13
اي فرزندان اسرائيل (يعقوب)؛ نعمت‌هايم را كه بر شما ارزاني داشتم به ياد آوريد و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانيم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم. و تنها از من بترسيد و بدانچه نازل كردم ـ كه مؤيد همان چيزي است كه با شماست ـ ايمان آريد؛ و نخستين منكر آن نباشد، و آيات مرا به بهايي ناچيز نفروشيد، و تنها از من پروا كنيد.
فرمان «و ءامنوا بما أنزلت» تصريح در ايمان به رسول خدا(ص) دارد.

3. ايمان به امامت، چنان‌كه خداوند مي‌فرمايد:

لاينال عهدي الظّالمين.
محقق گرانقدر آيت الله شيخ جعفر سبحاني در اين باره گفته است:
«خداوند، امامت را به خود منسوب نموده، مي‌فرمايد: «عهدي؛ عهد من» و مي‌خواهد تا وسيله بفهماند كه آن امري گران سنگ، و هديه‌اي بسيار ارزشمند از جانب اوست و حراست و حفاظت از آن از جانب امت واجب و ضروري است. و از آنجا كه هر چيز با ارزشي جز نزد كسي كه امين است و هر چيز را در مكان آن قرار مي‌دهد، به وديعه گذارده نمي‌شود، لذا فرموده است: « لاينال عهدي الظالمين»
بنابراين، امامت ميثاق خداي سبحان در ميان امت است كه حفظ و حراست از آن، از طريق فرمان‌برداري اوامر و نواهي ايشان و عدم كوتاهي در برابر ايشان، واجب است».
امامت، فرمان‌روايي بزرگ
قرآن كريم، هم‌چنين از امامت با عنوان «ملك عظيم؛ فرمان‌روايي بزرگ»ي ياد كرده است كه خداوند آن را از ميان بندگان خود به اولياي معصوم‌اش(ع) مي‌بخشد؛
أم يحسدون النّاس علي ما ءاتاهم الله من فضله فقد ءاتينا ءال ابراهيم الكتاب و الحكمة و ءاتيناهم ملكاً عظيماً.14
بلكه به مردم ـ براي آنچه از فضل خويش به آنان عطا كرد؛ رشك مي‌ورزند؛ در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلكي بزرگ بخشيديم.
از امام صادق(ع) روايت شده كه دربارة اين آية كريمه فرمودند:
در ميان ايشان (آل ابراهيم) اماماني قرار داد كه هر كه آنان را اطاعت نمايد، خدا را اطاعت نموده، و هر كه از ايشان تخلف نمايد، خدا را نافرماني نموده است.15
امام باقر(ع) نيز مي‌فرمايند: «منظور از آن، امامت و خلافت [پيامبر] است».16
براي تقريب به ذهن شدن اين معنا، ناچار از بيان دو مقدمه هستيم:
اوّل، آنكه مقصود از «مردم» و « آل ابراهيم» كه در اين آيه آمده است، امامان(ع) هستند.
دليل مقصود بودن ايشان از لفظ «مردم»، سياق آيه است كه دلالت بر آن دارد كه مورد اطلاق «مردم»، همان آل ابراهيم هستند كه در آيه آمده است، بنابراين اگر ثابت شود كه مقصود از آل ابراهيم، پيامبر و امامان(ع) هستند ـ چنان‌كه در ادامه خواهد آمد ـ آنگاه ثابت مي‌شود كه مراد از مردم ايشان مي‌باشند.
كلام امام باقر(ع) نيز اين معنا را تأييد مي‌كند كه فرمودند: «ما، آن مردم مورد حسادت هستيم»17.
امّا دربارة اينكه ايشان آل ابراهيم‌اند، بايد گفت كه تتبع در آيات قرآن كريم روش مي‌سازد كه مراد اصطلاحي از آل ابراهيم، محمد و آل محمد(ص) مي‌باشد زيرا ايشان ‌«كلمة جاويدان در پي ابراهيم(ع)»18 بوده، نسلي هستند كه وارث «امامت» شدند.
دوم، منظور از «فرمان‌روايي» كه در اين آية شريفه آمده، همان فرمان‌روايي معنوي است و حكومت مادي دنيوي مقصود نمي‌باشد. خداوند متعال از حضرت ابراهيم(ع) براي بزرگ شمردن حكومت دنيوي عهد و پيمان نگرفته، مگر آنكه فضيلتي معنوي را به همراه داشته‌باشد. بنابراين مراد از «فرمان روايي بزرگ»، سلطه و شمول پيامبري، و بزرگي دين و شريعت، و علوّ رهبري و امامتي است كه خداي تعالي آن را، بعد از آزمون بزرگ به ابراهيم(ع) عطا فرمود. لذا منظور آيه، نبوت و امامت را در بر مي‌گيرد و آن دو فرمان‌روايي بزرگ مي‌باشند.19
علامه طباطبايي(ره) در اين باره بيان مي‌دارند:
مراد از فرمان‌روايي، تسلط بر امور مادي و معنوي است، لذا فرمان‌روايي، نبوت، ولايت و هدايت‌ و فرمان‌روايي بندگان و سرمايه‌ها را در بر مي‌گيرد... مقتضاي سياق آن است كه منظور از مُلك، اعم از فرمان‌روايي معنوي است كه نبوت و ولايت حقيقي بر هدايت مردم و ارشاد آنان را شامل مي‌شود.20
پس از بيان آنچه گفتيم، اكنون به اين نتيجه مي‌رسيم كه:
فرمان‌روايي كه خداوند به پيامبر و آل او(ص) عطا نمود، جايگاه بزرگي است. بلكه آن از نبوت بزرگ‌تر است، و خداوند متعال دربارة آن فرموده است:
أم يحسدون النّاس علي ما ءاتاهم الله من فضله، فقد ءاتينا ءال إبراهيم الكتاب و الحكمة و ءاتيناهم ملكاً عظيماً.
آنگاه اين مطلب را ذكر مي‌كند كه مردم نسبت به پيامبر(ص)، براي آنچه خداوند از فضل خود، به آن حضرت بخشيده بود ـ همچون كتاب، فرمان‌روايي و نبوت ـ ‌، حسادت مي‌ورزيدند اما به رغم آن، خداوند، ملك عظيم (فرمان‌روايي بزرگ) را به آن حضرت و آل پاكش(ص) اختصاص داد. بنابراين طبيعي است كه ملك عظيم، بزرگ‌تر از نبوت و حكمت باشد.
شيخ سند بيان مي‌دارد: «فرمان‌روايي، آن است كه پيامبري از آن برآمده، لذا مقام آن از نبوت بزرگ‌تر است»21
مناسب است در اينجا گفت وگويي را كه بين معاويه و ابن عباس درگرفت، نقل كنيم. معاويه گفت: اي بني‌هاشم، شما قصد داريد كه خلافت را از آن خود كنيد، چنان‌كه نبوت را از آن خود ساختيد، در حالي كه اين‌دو در يك شخص جمع نمي‌شوند، و گمان مي‌كنيد كه فرمان‌روايي مخصوص شما است.
ابن عباس در پاسخ گفت:
اما گفتة تو كه ما به واسطة نبوت، شايستة خلافتيم؛ اگر به واسطة نبوت شايستة آن نباشيم، پس به چه واسطه‌اي شايستة آن باشيم. و دربارة گفته‌ات كه نبوت و خلافت در يك شخص جمع نمي‌شوند، پس فرمودة خداوند متعال چه مي‌شود كه: «در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان مُلكي بزرگ بخشيديم». پس مقصود از كتاب، نبوت، حكمت، سنت و مُلك، خلافت است. ما آل ابراهيم هستيم كه خداوند دربارة ما و ايشان به صورت يكسان امر نموده است، و اين سنت براي ما و آنان ـ هر دو ـ جريان دارد. اما گفته‌ات كه: گمان كرده‌ايم فرمان‌روايي از آن ماست، [بدان‌كه] گمان بردن دربارة فرمودة خداوند شك است و هر [مؤمني] شهادت مي‌دهد كه فرمان‌روايي از آن ماست.22
اما، مع‌الاسف، كساني نسبت به مقام اين فرمان‌روايي بزرگ تجاوز و تعدّي نمودند در حالي كه شايستگي آن را نداشتند. از امام صادق(ع) روايت شده كه دربارة اين قول خداوند متعال:
قل‌اللّهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بيدك الخير إنّك علي كُل شي‌ءٍ قدير.23
بگو: بار خدايا تويي كه فرمان‌روايي؛ هر آن كس را كه خواهي، فرمان‌روايي بخشي؛ و از هر كه خواهي، فرمان‌روايي را بازستاني؛ و هر كه را خواهي، عزّت بخشي؛ و هر كه را خواهي خوار گرداني؛ همة خوبي‌ها به دست توست و تو بر هر چيز توانايي.
فرمودند: در حقيقت، خداوند ملك را به ما بخشيد اما بني‌اميه آن را گرفتند؛ چونان شخصي كه لباسي داشته و ديگري آن را از او بگيرد، پس متعلق به او نيست.24

امامت، بالاترين مقامات روحاني

از متون ديني اين چنين استفاده مي‌شود كه مقام امامت رفيع‌تر از مقام نبوت و رسالت است و جز اندكي از بندگان مخلص خدا، همچون انبياي اولوالعزم و امامان دوازده‌گانه(ع) كسي بدان راه نمي‌يابد.
امام صادق(ع) مي‌فرمايند:
... آن پيامبري كه در خوابش [حقايق را] مي‌بيند، و صدا [ي خاصّ] را مي‌شنود، و در بيداري واقعيت [آن را] مي‌يابد، امامي مانند [انبياي] اولوالعزم است.25
و بر اين مطلب، قول خداي تعالي دلالت مي‌نمايد كه:
و إذ ابتلي إبراهيم ربّه بكلماتٍ فأتمهنّ قال إنّي جاعلك للنّاس إماماً قال و من ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظّالمين.26
همانا خداوند متعال، ابراهيم(ع) را به واسطة امامت گرامي داشت، بعد از آنكه نبي و رسول بود. آشكار است كه خطاب خداي تعالي به آن حضرت براي امامت، در پايان عمرش و پس از آزمودن حضرتش به ابتلائات و آزمون‌هاي مختلف، همچون انداختن در آتش، ذبح فرزند ـ پس از آنكه او را فرزند بخشيده ـ بود. اكرام به وسيلة امامت، يعني آنكه ابراهيم نبي و رسول به مقامي رسيد كه امام باشد؛ با لحاظ اينكه امامت، بالاتر از نبوت است.
امام صادق(ع) مي‌فرمايند:
خداي عزّوجل ابراهيم(ع) را (به عنوان) بنده برگزيد، پيش از آنكه نبي‌ّ باشد، و خداوند متعال او را (به عنوان) نبيّ برگزيد، پيش از آنكه رسول باشد، و خداوند او را رسول برگزيد، پيش از آنكه خليل برگزيند، و خداوند او را خليل برگزيد پيش از آنكه او را امام قرار دهد. پس آن هنگام كه همة چيزها را برايش گرد آورد، فرمود: «همانا من، تو را براي امامت مردم برگزيدم». از آنجا كه اين مرتبه در ديدة ابراهيم عظيم جلوه‌گر شد، عرضه داشت: آيا [آن را] در ميان نسلم [قرار مي‌دهي؟]، و خداوند فرمود: «عهد من به ستمكاران نمي‌رسد...» [هرگز] نادان، امام پرهيزكار نمي‌باشد. 27
همچنين از حضرت صادق(ع) نقل شده كه فرمودند: «ابراهيم (ع) نبي بود، نه امام . تا آنكه خداوند فرمود: «من تو را امام قرار مي‌دهم...»28
و فرمودند: ابراهيم(ع) عرضه داشت: «آيا از نسلم...؟» خداوند فرمود: «عهد من به ستمكاران نمي‌رسد». بت‌پرست29 نمي‌تواند امام شود.30
امام رضا(ع) مي‌فرمايند:
به حقيقت، امامت، مقام سومي است كه خداوند عزّوجل پس از (مراتب) نبوت و خلّت (خليل بودن) به ابراهيم خليل عطا نمود؛ فضيلتي كه وي را بدان شرافت بخشيد و يادش را بلند گردانيد... خداوند فرمود: «عهد من به ستمكاران نمي‌رسد». پس اين آيه، امامت هر ستمكار و ظالمي را تا روز قيامت باطل كرده، و آن را تنها در ميان برگزيدگان قرار داده است.»31
محقق گرانقدر، سبزواري(ره) در اين باره مي‌گويد: «امامت، سلطه و حكومت فعلي الهي بر تنظيم امور مردم، بر اساس خواست پروردگار عالم است. و هيچ ترديدي در اين نيست كه آن رفيع‌ترين مقامات انساني است، زيرا امام، امين خداي متعال در ميان آفريدگانش، و امين بين آفريدگان و خداي تعالي است؛ بنابراين ـ ناگزير ـ بايد آگاه‌ترين مردم نسبت به فرامين خداوند، پرهيزكارترين ايشان در دين او، خردمندترين و سياستمدارترينشان در سامان دادن امور بندگان و نظام دادن احوال سرزمين‌ها، بر اساس آنچه از سوي خداوند به وي افاضه مي‌گردد ـ همانند رسول خدا(ص) و ابراهيم(ع) ـ يا بر طبق احكام شريعت كه بدان ملتزم است ـ همانند امامان معصوم(ع) ـ باشد».
حال، چنانچه امامت، «بدون شرط» و به طور مطلق در نظر گرفته شود، عبارت از جمع ميان نبوت و رسالت است. و چنان چه «به شرط لا» و عام بدان نگريسته شود، به غير آن دو نيز اختصاص مي‌يابد. زيرا كه نبوت، مجرد فرو فرستادن احكام آسماني شريعت بر كسي است كه خداوند متعال او را برگزيده است؛ همچنين رسالت، فرمان خداوند به آن نبي، مبني بر رساندن و تبليغ آنچه بر او نازل شده، به سوي مردم است همچنان‌كه امامت، امر خداوند متعال به آن رسول مبني بر اجراي شريعت در ميان مردم و اقامت در ميان ايشان مي‌باشد. و همة اين مقامات في‌الجمله يكديگر را تصديق مي‌نمايند؛ حقيقت واحد، اما داراي مراتب مختلفي است.
تفكيك مقام اول ـ نبوت ـ از دو مقام اخير صحيح است، مانند آنچه دربارة بسياري از پيامبران(ع) همچون: لوط، يونس، هود و ... اتفاق افتاده است؛ تفكيك مقام اخير ـ امامت ـ از دو مقام نخست نيز صحيح مي‌باشد و دربارة جانشينان رسول خدا(ص) واقع شده است؛ چنان‌كه اجتماع هر سه اين مقامات نيز از صحت برخوردار بوده و دربارة حضرات ابراهيم، موسي، عيسي و خاتم‌الانبيا(ص) چنين بوده است. بنابراين لزومي در اينكه هر نبي يا رسولي امام باشد، نيست؛ همان طور كه لزومي در آنكه هر امام نبي يا رسول باشد، نيست. امامت داراي فروعي از جمله قضاوت مي‌باشد، و آن عبارت است از داوري ميان مردم بر اساس حق، و به واسطه مأذون بودن از جانب امام اصلي (ع)، اين مسئله در فقه داراي بابي مجزا مي‌باشد».32
از دلايلي كه اهميت امامت و عظمت آن را به ما معرفي مي‌كند، بيان حضرت امام علي‌بن موسي‌الرضا(ع) است كه در آن آمده است:
به حقيقت، امامت جليل‌القدرتر، عظيم‌الشأن‌تر، عالي مكان‌تر، گسترده‌تر، و ژرف‌تر از آن است كه انسان‌ها به وسيلة عقل‌هاي خود آن را دريابند، يا از طريق آراي خود بدان نايل گردند، يا به واسطة اختيارشان امام را برگزينند. به حقيقت، امامت مرتبه‌اي ‌‍[بالاتر] است كه خداوند عزوجل، آن را پس از مقام‌هاي نبوت و خُلّت، به ابراهيم خليل(ع) عطا نمود و فضيلتي است كه او بدان مشرّف شد و يادش را به وسيلة آن رفيع گردانيد. پس فرمود: «من تو را براي مردم امام قرار مي‌دهم». و خليل(ع) از سرِ شادماني عرضه داشت: «آيا از ذريّه‌ام؟» خداوند متعال فرمود: «عهد من به ستمكاران نمي‌رسد».
بنابراين اين آيه، امامت و رهبري هر ظالم و ستمكاري را تا روز قيامت باطل گردانيد و آن تنها در ميان برگزيدگان [الهي] قرار گرفت. سپس خداي تعالي او را به واسطة قرار دادن امامت در برگزيدگان و پاكان از نسلش، گرامي داشت، و فرمود:
و وهبنا له إسحاق و يعقوب نافلة و كلّاً جعلنا صالحين و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات و إقام الصّلوٰة و إيتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين.33
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتي] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم. و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كردند، و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستندة ما بودند.
پس همچنان، [امامت] در نسل او بود و آن را يكي از ديگري ـ زماني در پي زماني ديگر ـ به ارث بردند، تا آنكه خداوند متعال، پيامبر اكرم(ص) را وارث آن نمود. و فرمود:
إنّ أولي النّاس بإبراهيم للّذين اتّبعوه و هذا النّبي و الّذين ءامنوا و الله وليّ المؤمنين.34
در حقيقت، نزديك‌ترين مردم به ابراهيم، همان كساني هستند كه او را پيروي كرده‌اند، و [نيز] اين پيامبر و كساني كه [به آيين او] ايمان آورده‌اند؛ و خدا سرور مؤمنان است.
و امامت اختصاص به آن حضرت(ص) داشت تا آنكه به امر خدا و به همان شيوه‌اي كه او فرض نموده بود، آن را به گردن علي(ع) آويخت. پس امامت در نسل برگزيدة آن حضرت (ع) گذارده شد؛ كه خداوند ايشان را علم و ايمان بخشيده بود. چنان‌كه مي‌فرمايد:
و قال الّذين أوتوا العلم و الإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلي يوم البعث. 35
و كساني‌كه دانش و ايمان يافته‌اند. مي‌گويند: قطعاً شما [به موجب آنچه در كتاب خدا [ست] تا روز رستاخيز مانده‌ايد.
و آن به صورت خاص در فرزندان علي(ع) تا روز قيامت است؛ زيرا كه بعد از حضرت محمد(ص) پيامبري نيست.
در حقيقت، امامت همان جايگاه انبياء و وراثت اوصياست و آن خلافت خدا و رسول، مقام امير مؤمنان(ع) و ميراث حسن و حسين(ع) مي‌باشد. امامت زمام دين، نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزّت اهل ايمان است.
و آن بنيان رفيع اسلام و فرع‌گران سنگ آن است. نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، في، صدقات، تأييد حدود و احكام شريعت و حفاظت مرزها و سرحدّات به واسطة امامت تماميت و كمال مي‌يابد.36

پي نوشت :

1. سورة بقره(2)، آية 124
2. سورة مائده(5)، آية 2.
3. در اين باره ر.ك: نفحات القرآن، ج 9، ص 16؛ و الامة و الامامة، ص 38.
4. سورة هود(11)، آية 17.
5. سورة سجده(32)، آية 24.
6. سورة توبه(9)، آية 12.
7. سورة فرقان(25)، آية 74.
8. مواهب الرحمان، ج 2، ص 9.
9. البته اهل سنت، عنوان «امام» را بر هر كسي كه در علوم اسلامي مبرّز شده باشد، اطلاق مي‌كنند ولو آنكه رهبري عمومي در بين آنان نداشته باشد، مانند: امام شافعي، مالكي، رازي، طبري، بخاري و... .
10. سورة بقره(2)، آية 124.
11. سورة بقره(2)، آية 40.
12. سورة يس(36)، آية 60.
13. سورة بقره(2)، آية 41 ـ 40.
14. سورة نساء (4)، آية 54.
15. مواهب الرحمان، ج 8، ص 335.
16. همان، ص 333.
17. همان، ص 334.
18. سورة زخرف(43)، آية 28.
19. همان، ص 318.
20. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 377.
21. الإمامة الإلهية، ص 356.
22. الفرقان، ج 6، ص 121.
23. سورة آل‌عمران(3)، آية 26.
24. مواهب الرحمان، ج 5، ص 227.
25. تفسير الصراط المستقيم، ج 2، ص 27.
26. سورة بقره(2)، آية 124.
27. مواهب الرحمان، ج 2، ص 15.
28. همان.
29. هر يك از انواع بت؛ چه ساخته دست يا اشيايي يا طبيعي.
30. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 121.
31. همان.
32. مواهب الرحمان، ج 2، صص 10 ـ 9.
33. سورة انبياء(21)، آيات 73 ـ 72.
34. سورة آل عمران(3)، آية 68.
35. سورة روم (30)، آية 56.
36. كليني، اصول‌ كافي، ج 1، ص 199

منبع: ماهنامه موعود شماره 89




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط