دوست يا دشمن؟

روباهي هنگام بالا رفتن از پرچين باغي سُر خورد. براي آن‌که به زمين نيفتد، به بوته‌ي رونده‌ي نسترني چنگ زد. تيغ‌هاي نسترن رونده پنجه‌هاي او را خون انداختند، روباه از درد فرياد کشيد: «اي واي! من براي کمک به
پنجشنبه، 22 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دوست يا دشمن؟
 دوست يا دشمن؟

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
روباهي هنگام بالا رفتن از پرچين باغي سُر خورد. براي آن‌که به زمين نيفتد، به بوته‌ي رونده‌ي نسترني چنگ زد. تيغ‌هاي نسترن رونده پنجه‌هاي او را خون انداختند، روباه از درد فرياد کشيد: «اي واي! من براي کمک به تو چسبيدم، تو که وضع مرا از قبل هم بدتر کردي!»
نسترن گفت: «همين‌طور است، دوست من! ولي تو با چسبيدن به من اشتباه بزرگي کردي. چون خود من هم براي آن‌که نيفتم، به هر کس که مي‌رسم، مي‌چسبم!»
اين حکايت بيانگر حماقت آن‌هايي است که از هر کسي تقاضاي کمک مي‌کنند. غافل از آن‌که طبيعت برخي، بيش از آن‌که ياري‌دهنده باشد، آزاردهنده است.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط