نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
شيري که بسيار پير شده و قادر به شکار نبود، تصميم گرفت از عقل خود کمک بگيرد.
او با تظاهر به بيماري در غاري دراز کشيده بود و هر جانوري را که به عيادت او ميرفت، ميخورد.
وقتي جانوران بسياري که به عيادت شير رفته بودند، بازنگشتند، روباهي که سرد و گرم روزگار بسيار چشيده بود، به نزديکي غار رفت و حال شير را پرسيد.
شير پاسخ داد: «حالم بسيار بد است.» و از روباه پرسيد که چرا به داخل غار نميآيد.
روباه گفت: «خيلي دلم ميخواست ميآمدم ولي رد پاهاي بسياري را ميبينم که داخل شدهاند امّا ديگر برنگشتهاند.»
خردمند با ديدن نشانههاي خطر خود را از آن کنار ميکشد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
او با تظاهر به بيماري در غاري دراز کشيده بود و هر جانوري را که به عيادت او ميرفت، ميخورد.
وقتي جانوران بسياري که به عيادت شير رفته بودند، بازنگشتند، روباهي که سرد و گرم روزگار بسيار چشيده بود، به نزديکي غار رفت و حال شير را پرسيد.
شير پاسخ داد: «حالم بسيار بد است.» و از روباه پرسيد که چرا به داخل غار نميآيد.
روباه گفت: «خيلي دلم ميخواست ميآمدم ولي رد پاهاي بسياري را ميبينم که داخل شدهاند امّا ديگر برنگشتهاند.»
خردمند با ديدن نشانههاي خطر خود را از آن کنار ميکشد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم