شکر نعمت امام
اين حديث متواتر را فراوان از حضرت رسول اكرم(ص) شنيده و نقل كردهايم كه:
هر كس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.
اما به گواهي تاريخ 1400 سالة شيعه، اين حديث را درك نكرده، يا حداقل در ترتيب اثر به آن كوتاهي نمودهايم زيرا جملة مصائب اهل بيت(ع), از ريسمان بسته شده بر دستان امام عدل(ع) تا حصر امام هادي و امام عسكري(ع) و نهايتاً غيبت بيش از هزار سالة امام زمان(ع)؛ همه و همه بر كوتاهي مردم عصر امامت در معرفت و شناخت امام زمان خود گواهي ميدهند. آري، حقيقت تلخ است اما گريز ناپذير.
بر ماست كه براي فردايي كه دربارة اين چهارده نعمت الهي مورد سؤال قرار ميگيريم، تأملي نماييم1 تا مصداق آية شريفة:
ألم تر إلي الّذين بدّلوا نعمةالله كفراً.2
آیا به کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند... ننگریستی؟
نباشيم.
اميرالمؤمنين(ع) در تفسير آية فوق فرمودند:
آن نعمتي كه خداوند بر بندگانش ارزاني داشته، ما هستيم. و هر كس روز قيامت سعادتمند شود, منحصراً به وسيلة ما سعادتمند ميگردد.3
در اين مقاله سعي ميشود در حد وسع و توان اندك خود به نعمت بودن اهل بيت(ع) از دو جنبة تكويني و تشريعي اشاره نمائيم.
1. نعمت بودن امام(ع) از بُعد تكويني
أسبغ عليكم نعمه ظاهرةً و باطنةً.4
خداوند نعمتهاي ظاهري و باطني خود را بر شما كامل كرد.
امام كاظم(ع) در تفسير آية فوق فرمودند:
نعمت آشكار امام آشكار است و نعمت پنهان، امام غايب.5
الف) امام(ع) ماية آرامش زمين: خداي متعال, نظام آفرينش را به گونهاي قرار داده است كه سكون و آرامش آن به بركت امام(ع) باشد. به عبارت ديگر و به تصريح روايات، ائمه(ع) اركان زمين هستند كه باعث قوام و استواري آن ميشود.
امام باقر(ع) ميفرمايد:
خدا ايشان را اركان زمين قرار داده است، تا اينكه اهل آن را از تزلزل و اضطراب ايمني دهد.
نعمتهايي از قبيل سلامتي, امنيت و همچنين سكون زمين و ... عموماً مورد غفلت ما هستند و در شرايط بحراني مانند بيماري جنگ و زلزله به اهميت واقعي آنها پي ميبريم.
امام صادق(ع) وضعيت زمين را بدون حجّت خدا، چنين تعريف مينمايند:
اگر زمين بدون امام بماند فرو ميريزد.
پس شايسته است كه متوجه باشيم كه اگر زمين مانند گهواره در زير پاي ماست به بركت وجود مقدس بقيّهالله الاعظم(ع) ميباشد.
ب) امام(ع) مالك زمين و محصولات آن: خداي متعال, زمين را با تمام آنچه در آن هست يا از آن به دست ميآيد, به امام(ع) بخشيده است و ايشان ميتوانند براي استفادة ديگران شروطي قرار دهند و تصرّف در ملك ايشان بدون رضايت مالك, مسلماً حرام خواهد بود.
امام باقر(ع) فرمودند:
در كتاب امام علي(ع) چنين يافتيم: «زمين از آن خداست كه آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ميبخشد و عاقبت از آن متّقين است.» [اميرالمؤمنين(ع) نوشتهاند]: من و اهل بيتم كساني هستيم كه خدا زمين را به صورت ارث به آنها واگذار نموده است, و ما پرهيزگاران هستيم, و همة زمين از آن ماست.
در روايت ديگري امام صادق(ع) جهت تذكر يكي از شيعيان كه سهم امام را همان «خمس» مال تصور نموده بود، فرمودند:
هر چه از زمين در اختيار شيعيان ماست, بر ايشان حلال است تا روزي كه امام عصر(ع) قيام كند... ولي زمينهايي كه در دست غير شيعه است, استفادهاي كه از آن ميكنند حرام است, تا زماني كه قائم ما قيام كند. پس ايشان زمين را از دستشان ميگيرد و آنها را با خواري بيرون ميكند.9
البته به صورت ظاهر, همة انسانها ـ اعم از مسلمان و كافر, شيعه و غير شيعه ـ به طور مساوي ميتوانند از ملك امام(ع) استفاده كنند ولي تصرّف در ملكشان بدون رضايت ايشان كه در حقيقت رضايت پروردگار است, حرام است. به عبارت ديگر خواست خداي متعال بر اين است كه فقط اهل ولايت، حق استفادة مشروع از زمين و محصولات آن را داشته باشند.
ج) امام مالك دنيا و آخرت: نه تنها امام(ع) مالك زمين و محصولات آن است، بلكه همة دنيا و آخرت براي ايشان است. به همين دليل ثواب و عقاب اخروي مطابق خواست و ارادة ايشان كه همان ارادة خداي متعال است، ميباشد و خداوند، فضل و رحمت خود را به دست ايشان سپرده است. ولي بايد توجه داشت كه كار مخالف عدالت هرگز از ايشان صادر نميشود.
امام صادق(ع) در پاسخ «ابوبصير» در سؤالي دربارة دادن زكات به امام(ع) ميفرمايد:
سخن محال گفتي اي ابا محمد! آيا نميداني دنيا و آخرت از آن امام است, هر جا بخواهد آن را قرار ميدهد و به هر كس بخواهد واگذار ميكند, از طرف خدا چنين حقّي به ايشان داده شده است!10
د) وساطت امام(ع) در نعمتهاي دنيوي و اخروي: دانستيم كه همة نعمات متعلق به امام(ع) بوده و وجود مبارك او منشأ و بهانة خلقت انواع نعمات ميباشد؛ با توجه به اين مطلب در خود توجه ميباشد كه بهرهوري ديگران (شيعه و غير شيعه) همگي از صدقة سر ايشان است. به تعبير ديگر ائمه(ع) «واسطة» نعمات الهي بر بندگان ميباشند. شايد پذيرش و درك اين مطلب تا اندازهاي سخت باشد كه لازم است براي تصديق آن با توجه به معرفت نسبت به جايگاه امام(ع), تأملي نيز در ارزش خود و ديگر موجودات بنماييم و نسبت بين عبادات خود و عبادات حجت حق(ع) كه هدف نهايي آفرينش را بر آورده ميسازد، بسنجيم.
امام صادق(ع) در اين باره به يكي از شيعيان ميفرمايند:
اي داوود! اگر نام وروح من نبود, رودها به هم پيوسته نبودند، به ثمر نمينشستند و درختان سبز نميشدند.11
درك جايگاه نعمتها آسان است، اما براي شناخت اهميت نعمتهاي روحي و معنوي قدري بايد تأمل كرد. آيا تا به حال دربارة نعمت عزّت و سر بلندي خود به عنوان يك شيعه معقتد انديشيدهايم؟ آيا به آرامشهاي پس از دغدغهها و تشويشهاي دروني نگريستهايم؟ آيا به وسائلي كه گرفتاريهاي ما را برطرف ساخته، توجه نمودهايم؟ يا همين طور به سبب از ميان رفتن ناراحتيها وغمها؟ به راستي منشأ اين نعمتها كيست؟ پاسخ اين سؤالات را بايد در «زيارت جامعة كبيره» پيدا نمود:
خدا، فقط به سبب شما، باران نازل ميكند، به سبب شما آسمان را نگاه ميدارد كه روي زمين نيفتند (نظم موجود بين آنها حفظ شود), به واسطة شماست كه خدا ناراحتيها را دفع ميكند و گرفتاريها را تنها به وسيلة شما از بين ميبرد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواري و پستي بيرون آورده و گرفتاريهايي را كه در آن فرو رفتهايم, برطرف نموده، و ما را از سقوط در وادي هلاكت و آتش (عذاب خويش) نجات داده است.12
آري جاي آن دارد كه چشمهاي غبار گرفته را بشوييم و به نعمت امام(ع) به گونة ديگر بنگريم.
2. نعمت بودن امام(ع) از بُعد تشريعي
الف) هدف از نزول نعمت: يكي از نعمتهاي بزرگ الهي بر ما, آفرينش ماست. همين كه از صفحة عدم به عرصة وجود آمدهايم. آري اين نعمت بزرگ خداي متعال، مقدمة همة نعمتهاي ديگر است. آيا تا به حال به صورت جدّي به هدف خداي متعال از اين نعمت انديشيدهايم؟ به واقع براي چه آمدهايم؟ خداي متعال راهنمايي لازم را براي پاسخ نموده است:
ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون.13
جنّ و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند.
پاسخ بسيار كوتاه و قاطع ولي نيازمند تفصيل نيازمند است. اين چه هدفي است و چگونه بايد تأمين شود تا به بيراهة ظلمت گرفتار نشويم؟ مقدمات و لوازم آن چيست؟ اينجاست كه حجت خدا, امام رضا(ع) ميفرمايند:
آري نخستين قدم براي سير در آسمان بندگي خداوند معرفت اوست.14
پر واضح است كه براي رسيدن به بام بندگي بايد از نردبان معرفت مدد جست. در حقيقت همة اعمال عبادي كالبدهاي بيجاني هستند كه دم مسيحايي معرفت الله آنها را زنده ميگرداند.
به بيان ديگر ميتوان تعبير نمود كه تمام نعمتهاي الهي ـ از جمله خلقت ـ براي شناخت خداي متعال گرد آمدهاند و هيچ نعمتي بالاتر از معرفت الله نيست.
ب) معرفت امام(ع),تنها راه معرفت الله: پس از آنكه جايگاه معرفتالله به طور اجمال تبيين گرديد , بايد دانست كه تنها راه براي آن، معرفت امام(ع) ميباشد. بايد ما براي رسيدن به مقصود خود را تحت تربيت و تعاليم والاي ايشان قرار دهيم و از در اهل بيت(ع) به خانة «معرفت الهي» درآييم. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:
و أتو البيوت من أبوابها.15
از درهاي خانهها وارد آنها شويد.
پس بايد دانست كه اين خواست خداوند است كه بندگان از اين طريق به معرفت خدا برسند. و شايد يكي از دلايل آن امتحان بندگان در تمكين اين موضوع باشد.
اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد:
خداوند متعال, اگر ميخواست خودش را مستقيماًَ و بيواسطه به بندگان ميشناساند، ولي ما را با راه و طريق خود و آن جهت و سويي كه [انسانها] بايد از آن داخل شوند, قرار داده است.16
اگر در سيرة عملي اهل بيت(ع) دقت كنيم, متوجه ميشويم كه ايشان يكي از مهمترين وظايف خود را تبيين تكليف بندگان و ارائه عاليترين و روشنترين تعاليم مسير بندگي قرار دادهاند؛ به گونهاي كه كوچكترين نكتهاي را از مسائل عقلي و احكام تعبّدي و ... فروگذار ننمودهاند. با اين بيان درك احاديث ذيل روشنتر ميگردد.
امام باقر(ع) فرمودند:
به وسيلة ما خدا بندگي ميشود و به وسيلة ما خدا شناخته ميشود, و به وسيلة ما توحيد خداوند تحقق مييابد.17
و همچنين امام صادق(ع) فرمودند:
اگر ما نبوديم، خدا عبادت نميشد.18
در پرتو چنين معرفتي و به حكم عقل بايد امامت ايشان را بپذيريم و تسليم كامل آنها گرديم تا در مسير خداشناسي پيشروي كنيم. با اين نگاه، معرفت امام(ع) نسبت به معرفت خداي متعال طريقيت (نقش راه و وسيله) دارد.
ج) معرفت امام(ع), نتيجة معرفت الله: تا بدينجا، بر طريقيت امام شناسي در راه خداشناسي توجه نموديم. اما ارتباط اين دو امر بدينجا خلاصه نميشود و از جنبة ديگر نيز ميتوان به اين دو نگريست و آن موضوعيت داشتن و هدف بودن معرفت امام(ع) است.
وقتي خداي متعال را شناختيم و به لحاظ بندگي تسليم او شديم, بايد اهل بيت(ع) را نيز با آن مقام و جايگاهي كه خداي متعال بر ايشان قرار داده بشناسيم و به مقتضاي اين شناخت كه تحمّل «ولايت» آنان است, تسليم شويم. به عبارت ديگر پذيرش ولايت اهل بيت(ع)، شرط توحيد است.
ابوحمزة ثمالي به امام باقر(ع) عرض ميكند:
فدايت شوم، معرفتالله چيست؟
امام(ع) ميفرمايند:
اذعان به وجود خداي عزوجل و رسولش(ص)، پذيرش ولايت علي(ع)، اقتدا به روش او و امامان هدايت(ع) و بيزاري جستن به سوي خدا از دشمنان ايشان. اين چنين خداوند عزّوجلّ شناخته ميشود.19
بنابراين در فرهنگ شيعي، موحّد به كسي گفته ميشود كه اعتقاد به خداوند، پيامبر(ص) و ائمه(ع) را تواماً دارد. به عبارت ديگر، معرفت امام(ع) نه تنها شرط و لازمة معرفت خداوند است بلكه نشانة منحصر به فرد آن نيز ميباشد. با اين بيان به حديث زير توجه ميكنيم كه امام حسين(ع) در پاسخ به فردي دربارة چيستي معرفتالله بيان داشتهاند:
[معرفت خداوند عبارت از:] معرفت اهل هر زماني نسبت به امام خودشان است، كه اطاعت او بر آنان واجب است.
در حقيقت، امام حسين(ع) به فرد سؤال كننده معياري ميدهد تا خود بتواند موحّد را از غير آن تميز دهد.
از مجموع مطالبي كه تا به حال بيان شد ميتوان درك روشنتري از حديث متواتر زير از وجود مقدس نبي اكرم(ص) داشت:
هر كسي بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.
آري,كسي كه به معرفت امام(ع) نرسد، همچنان در منجلاب شرك و كفر گرفتار است و نميتوان او را ديندار ناميد. اميد است كه با عنايت حضرت باري و توجّه خاص امام زمان(ع), ما از اين گروه نباشيم.
پی نوشتها:
1. اشاره است به آيه شريفه لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم. (سورة تكاثر (102)، آية 8.) كه امام صادق(ع) دربارة «نعمت» تصريح فرمودند: نحن اهل البيت النّعيم و الذّي أنعم الله بنا علي العباد... و هي النّعمةالتي لا تنقطع .... و الله سائلهم من حقّ النّعيم الذي انعم به عليهم و هو النبيُّ و عترته. (تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 663 ، ح 15) ما اهل بيت(ع) آن نعمتي هستيم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است و اين نعمتي است كه منقطع نميشود. و خداوند از حقّ اين نعمتي كه به ايشان ارزاني داشتم يعني پيامبر و عترت ايشان از آن ها سؤال ميكند.
2. سورة ابراهیم (14)،آية 28.
3. ر.ك: علامه سيد هاشم بحراني، تفسير البرهان، روايات ذيل آيه.
4. سورة لقمان (31)، آية 20.
5. شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمـ[، باب 35، ح 7.
6. كليني، كافي، ج 1، كتاب الحجـ[، باب أن الأئمه(ع) اركان الأرض، ح 1.
7. همان، كتاب الحجـ[، باب أنّ الأرض لاتخلو من الحجـ[، ح 1.
8. همان، باب أنّ الأرض كلّها للإمام، ح 1.
9. همان، ح 3.
10. همان، ح 4.
11. علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 47، ص 100، ح 120.
12. محدّث قمي، مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.
13. سورة ذاريات(51)، آية 56.
14. شيخ صدوق، توحيد، باب التوحيد و نفي التشبيه، ح 2.
15. سورة بقره(2)، آية 189.
16. كليني، همان، باب المعرفـ[ الامام و الردّ إليه، ح 9.
17. همان، باب النوادر، ح 10.
18. همان، ح 5.
19. همان، باب معرفـ الامام و اردّ إليه، ح 1.
20. علامه مجلسي، همان، ج 23، ص 83.
/خ