زمان واقعي کار

بلدرچيني در کشت‌زاري سبز آشيانه ساخت و به مراقبت از جوجه‌هاي خود مشغول شد. جوجه‌ها کم‌کم کاکُل و پر درآوردند و در کشت‌زار راه افتادند. يک روز هنگامي که کشاورز به کشت‌زار خود سرکشي مي‌کرد، متوجّه
جمعه، 30 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زمان واقعي کار
 زمان واقعي کار

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بلدرچيني در کشت‌زاري سبز آشيانه ساخت و به مراقبت از جوجه‌هاي خود مشغول شد. جوجه‌ها کم‌کم کاکُل و پر درآوردند و در کشت‌زار راه افتادند. يک روز هنگامي که کشاورز به کشت‌زار خود سرکشي مي‌کرد، متوجّه رسيدن محصول شد و با خود گفت: «زمان درو رسيده است. بايد دوستانم را خبر کنم و به کمک آن‌ها کار درو را شروع کنم.» يکي از جوجه‌هاي بلدرچين حرف‌هاي کشاورز را شنيد و از پدر خود خواست تا از آن‌جا به‌جاي ديگري بروند. بلدرچين به جوجه‌ي خود گفت: «نگران نباش. فعلاً به جابه‌جايي نيازي نداريم. کسي که کارش را به دوستانش وامي‌گذارد، معلوم مي‌شود شتابي در کارش نيست.»
بار دوم که کشاورز به کشت‌زارش سرکشي کرد، محصول خود را زير نور تند آفتاب از حال رفته ديد. آن روز کشاورز با خود گفت که ديگر زمان واقعي درو رسيده است و از فردا بايد با کارگران دروگري که اجير مي‌کند، دست به کار شود. وقتي يکي از جوجه‌ها ماجرا را براي پدرش تعريف کرد، بلدرچين به جوجه‌هايش گفت: «حالا ديگر جاي درنگ نيست. وقتي کشاورز به‌جاي تکيه به دوستانش تصميم دارد خودش دست به‌کار شود، بايد هرچه زودتر اين‌جا را ترک کنيم.»
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.