نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
مردي که شنيده بود قوها آواي دلنشيني دارند، يکي از آنها را از بازار خريد و به خانه برد. يک روز که مرد عدّهاي را به ميهماني دعوت کرده بود، از قو خواست همچنانکه آنها نشستهاند و مينوشند، برايشان بخواند، امّا کوچکترين صدايي از قو برنخاست. از آنجا که ميگويند قو به هنگام مرگ آواز ميخواند، مدّتي بعد هنگامي که قو زمان مرگ خود را احساس کرد، آواي غمبارش را سر داد.
صاحب قو با شنيدن آواي حزنانگيز پرنده به او گفت: «اگر ميدانستم که فقط به هنگام مرگ ميخواني، آن روز حماقت نميکردم و از تو درخواست نميکردم برايم بخواني. آن روز بهتر بود بهجاي آواز، با گوشت تو از دوستانم پذيرايي ميکردم.»
وقتي کسي از روي ميل و رغبت کاري را انجام ندهد، ايبسا مجبورش کنند خلاف ميل خود به آن عمل کند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
صاحب قو با شنيدن آواي حزنانگيز پرنده به او گفت: «اگر ميدانستم که فقط به هنگام مرگ ميخواني، آن روز حماقت نميکردم و از تو درخواست نميکردم برايم بخواني. آن روز بهتر بود بهجاي آواز، با گوشت تو از دوستانم پذيرايي ميکردم.»
وقتي کسي از روي ميل و رغبت کاري را انجام ندهد، ايبسا مجبورش کنند خلاف ميل خود به آن عمل کند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم