گونه‌اي از تحويل‌گرايي معنايي در تفسير آيات قرآن

تبديل واژه‌ها (تبديل و تحويل) در معناکردن واژگان قرآني

هر واژه‌ي قرآني، معنا و کارکردي خاص دارد و کاربرد هر واژه، در نهايت دقت صورت گرفته است. از اين رو، ممکن است دو واژه، معنايي نزديک به هم داشته باشند، ولي به کارگرفتن يکي از آنها به جاي ديگري،
يکشنبه، 1 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تبديل واژه‌ها (تبديل و تحويل) در معناکردن واژگان قرآني
 تبديل واژه‌ها (تبديل و تحويل) در معناکردن واژگان قرآني

نويسنده: عليرضا قائمي‌نيا

 

هر واژه‌ي قرآني، معنا و کارکردي خاص دارد و کاربرد هر واژه، در نهايت دقت صورت گرفته است. از اين رو، ممکن است دو واژه، معنايي نزديک به هم داشته باشند، ولي به کارگرفتن يکي از آنها به جاي ديگري، تعبير قرآني موردنظر را به طور دقيق نرساند و با آنچه که خداوند گفته است، تفاوت داشته باشد. اين سخن بدين معناست که صرف تشابه ساختار دو تعبير که در يک يا دو واژه تفاوت دارند، دليل نمي‌شود که آنها را به جاي يکديگر به کار بگيريم يا هم‌معنا بدانيم. براي کشف تفاوت‌هاي معنايي چنين واژه‌ها و تعبيرهايي بايد در بافت و کاربرد آنها دقت کرد و معناي هر واژه را آن‌گونه که هست، به دست آوريم. به عنوان مثال، مي‌توانيم به دو واژه‌ي «تحويل» و «تبديل» اشاره کنيم. به دو آيه توجه کنيد:
اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا (1)
اينها همه به خاطر استکبار در زمين و نيرنگ‌هاي بدشان بود اما اين نيرنگ‌ها تنها دامان صاحبانش را مي‌گيرد؛ آيا آنها چيزي جز سنت پيشينيان و (عذاب‌هاي دردناک آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براي سنت خدا تبديل نخواهي يافت، و هرگز براي سنت الهي تغييري نمي‌يابي!
در اين آيه، دو تعبير مشابه، يکي با واژه‌ي «تبديل» و ديگري با «تحويل» آمده است؛ اما در آيات ديگر، اين دو تعبير با هم نيامده‌اند. تعبيرهاي فوق چه تفاوتي دارند؟ آنها در ظاهر فقط در يک واژه تفاوت دارند (تفاوت «لن تجد» و «لاتجد» را ناديده مي‌گيريم). در نتيجه، مي‌بينيم که برخي از مفسران «تحويل» را به معناي تبديل گرفته‌اند. از اين جمله مي‌توان به ابن‌عاشور در التحرير و التنوير (2) و سيوطي در تفسير جلالين (3) اشاره کرد.
تعبير «تحويل» در ارتباط با سنت الهي در دو مورد آمده است؛ اما واژه‌ي «تبديل» در ساختار مشابه سه بار آمده است (احزاب: 62؛ فاطر: 43 و فتح: 23). ما براي يافتن تفاوت تبديل سنت با تحويل آن در دو مرحله تحليل خود را انجام مي‌دهيم:
1.نخست سخنان برخي از لغويين را بررسي مي‌کنيم تا ببينيم چه اطلاعاتي از آنها به دست مي‌آيد.
2. در مرحله‌ي دوم، براساس سياقمندي معنا، به بررسي مواردي مي‌پردازيم که در آنها تنها تعبير «تبديل سنت» يا تنها تعبير «تحويل سنت» آمده است.
پس از اين دو مرحله، معناي آيه‌ي فوق را بررسي خواهيم کرد که در آن هر دو تعبير آمده است:

مرحله‌ي‌نخست:

فيروزآبادي در قاموس گفته است که بَدَل شيء چيزي است که جانشين (خَلَف) آن مي‌شود؛ مانند بدل امير که جانشين آن مي‌شود. «بدّله منه» هم به اين معناست که به جاي آن بَدَلي را اخذ کرد. (4)
اما درباره‌ي «تحويل» در مقاييس آمده است که حاء و واو و لام اصل واحدي است و برحرکت در يک دور دلالت دارد. به سال «حَول» گفته مي‌شود؛ چرا که سال هم دور مي‌زند و نيز گفته مي‌شود: «حالتِ الدّارُ وَ أحالَت وَأحوَلت» که بدين معناست که سالي بر آن گذشت. و نيز گفته مي‌شود: «أحوَلتُ أنا بالمکان وأحَلتُ»؛ يعني يک سال در آن مکان ماندم. (5)
در معناي تبديل، اخذ بدل (يا بديل) نهفته است. برخي از کتاب‌هاي لغت که تبديل را به معناي تغيير گرفته‌اند دچار نوعي مسامحه شده‌اند؛ چرا که تبديل با تغيير تفاوت دارد و تغيير خاصي است. کتاب‌هاي لغت از اين قبيل تعبيرهاي مسامحي بسيار مشاهده مي‌شود و امروزه نوعي اجتهاد زبان‌شناختي در ميراث سترگ لغويين ضرورت دارد. مقاييس در تحليل معناي «حول» به معناي پيش نمونه‌اي آن توجه کرده است. تبديل به معناي بدل قرار دادن براي چيزي و تحويل به معناي برگرداندن آن است. اين دو معنا با هم تفاوت دارند. تحويل به اين جهت در مورد سال به کار مي‌رود که با گذشت سال، در واقع به نوعي برگردانده مي‌شود و اجزاي آن تغيير مي‌يابد. وقتي اجزاي يک سال را در نظر مي‌گيريم اين اجزا يکنواخت نيستند. در يک سال، فصول مختلفي داريم وقتي يک سال تمام مي‌شود. اين فصل‌ها هم مي‌گذرند و تمام مي‌شوند. با آغاز سال، دوباره فصول هم از نو آغاز مي‌شوند. به اين معنا سال تحويل مي‌شود. نمي‌توانيم در اين مورد تبديل را به کار ببريم؛ چرا که سال جديد بدل سال قبلي قرار نمي‌گيرد؛ بلکه در اجزاي زمان از يک جهت تغيير پيدا مي‌شود.

مرحله‌ي دوم:

بي‌ترديد، براي اينکه معاني اين دو واژه را در قرآن بيابيم، بايد به دنبال به دست آوردن اطلاعاتي از سياق آيات باشيم. در سوره‌ي احزاب «تبديل سنت الهي» بدون اشاره به تحويل آن آمده است:
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (6)
درباره کساني که پيشتر بوده‌اند [همين] سنت خدا [جاري بوده] است؛ و در سنت خدا هرگز تغييري نخواهي يافت.
در آيات قبل، خداوند به پيامبر (صلي ‌الله عليه و آله‌ و سلم) مي‌فرمايد که اگر منافقان از کار خود دست برندارند و در مدينه از شايعه‌افکني اجتناب نکنند خداوند تو را بر آنها مسلط خواهد کرد و آنگاه جز مدتي اندکي در همسايگي تو نخواهند بود. آنها ملعون هستند و هر جا يافت شوند، کشته مي‌شوند. خداوند در ادامه به اين نکته اشاره مي‌فرمايد که اين سنت الهي است درباره‌ي کساني که قبل از تو بوده‌اند و براي اين سنت، تبديلي نخواهي يافت. در اين سياق، مراد اين است که سنت الهي درباره‌ي منافقاني که از کارهاي خود نسبت به امت‌هاي پيشين دست بر نمي‌داشتند، اين بوده است که پيامبران را بر آنها مسلط مي‌کرد و آنها هر جا يافت مي‌شدند، کشته مي‌شدند. اين سنت بديلي ندارد و خدا هرگز به جاي آن سنت ديگري قرار نمي‌دهد؛ بنابراين، درباره‌ي منافقان مدينه همان حکم منافقان امت‌هاي قبل جاري خواهد شد و اين حکم استنثا نمي‌پذيرد.
در سوره‌ي فتح هم «تبديل سنت» به تنهايي آمده است:
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (7)
سنت‌الهي از پيش همين بوده، و در سنت الهي هرگز تغييري نخواهي يافت.
در سياق اين آيه هم به اين نکته اشاره شده است که اگر کافران شما را بکشند، به يقين پشت خواهند کرد و ديگر يار و ياوري نخواهند يافت. اين سنت الهي از پيش بوه است. اين سنت بديلي ندارد و هرگز خداوند به جاي آن، سنت ديگري نخواهد گذاشت. سنت الهي در اين باره به کافراني مربوط مي‌شود که با مؤمنان مي‌جنگند. آنها در نهايت پشت خواهند کرد و يار و ياوري نخواهند داشت. به عبارت ديگر، سنت در اين مورد به معناي تعامل خداوند با کافراني که با مؤمنان جنگيده‌اند مربوط مي‌شود؛ اما در سوره‌ي اسراء تنها «تحويل سنت» آمده است:
سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً (8)
اين سنت (ما در مورد) پيامبراني است که پيش از تو فرستاديم و هرگز براي سنت ما تغيير و دگرگوني نخواهي يافت!
در سياق آيه، سخن از سنت ارسال رسل به ميان آمده است. اين آيه به جريان تصميم‌ مشرکان مکه براي اخراج پيامبر (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) مربوط مي‌شود. مشرکان مکه نقشه‌هاي بسياري را براي برهم زدن دعوت پيامبر(صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) دنبال کردند و بعد از آنکه همه‌ي آنها نقش بر آب شد، به اخراج آن حضرت تصميم گرفتند. قرآن هم به آنها هشدار مي‌دهد که اگر آنها چنين کاري را انجام مي‌دادند، بعد از تو جز مدت کوتاهي درنگ نمي‌کردند (وَإِذًا لاَّ يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلاً) و به زودي نابود مي‌شدند؛ زيرا اين گناه بسيار عظيمي است که مردم، پيامبر دلسوز و نجات‌بخش خود را از شهر خود بيرون کنند، و به اين ترتيب بزرگ‌ترين نعمت الهي را کفران نمايند، چنين جمعيتي ديگر حق حيات نخواهند داشت و مجازات نابودکننده الهي به سراغ آنها خواهد آمد. اين تنها مربوط به مشرکان عرب نيست و سنت پيامبراني است که پيش از تو فرستاديم و سنت خدا هرگز تغيير نخواهد پذيرفت. مي‌بينيم که تحويل در اين مورد به معناي تغيير در سنت خاصي به کار رفته است؛ و آن سنتي خاص راجع به نحوه‌ي تعامل خداوند با اقوامي است که پيامبران الهي را از ميان خود طرد مي‌کردند.

آيه‌ي سوره‌ي فاطر:

در آيه‌ي سوره‌ي فاطر هر دو تعبير آمده است و اين نکته نشان مي‌دهد که بايد ميان دو تعبير، تفاوتي در کار باشد؛ البته در اين آيه، تبديل مقدم بر تحويل ذکر شده است.
به عنوان مقدمه به نکته‌اي راجع به سنت توجه کنيد. به طور کلي وقتي از سنت تکويني خداوند سخن مي‌گوييم، نظام خلق خداوند مراد است. خداوند هم نظام عالم را آفريده و هم براي آن برنامه ريزي کرده است. برنامه‌ريزي خداوند همان «تقدير» است. چنين چيزي معمولاً در قلمرو بشري رخ نمي‌دهد. بشر تلاش مي‌کند به آنچه که از قبل آفريده شده است، طرح و شکل خاصي بدهد. فعاليت‌هاي بشري به معناي دقيق کلمه آفرينش نيست، بلکه برنامه‌ريزي است؛ اما خداوند هم نظام خلق را آفريده و هم براي آن برنامه‌ريزي کرده است. اگر در اين سنت تبديل يا تحويلي رخ دهد، دچار اضطراب و آشوب دروني خواهد شد. ممکن است از لحاظ تصور، نظام ديگري بيابيم که بتواند جايگزين نظام فعلي خلق بشود. ذهن بشر اين توانايي را دارد که نظام‌هاي بديل بي‌شماري را براي نظام فعلي خلق فرض بگيرد؛ اما اين نظام‌ها با سنت‌هاي مفروض با خلق خداوند هماهنگي ندارد؛ بنابراين، در مقام عمل نمي‌توانيم بديلي براي سنت الهي با نظام خلق خدا بيابيم. خلاصه، در سنت از لحاظ نظري امکان تبديل هست، ولي از لحاظ عملي در آن امکان تبديل وجود ندارد؛ البته اين سخنی کلي است که با مراد از عدم امکان، تبديل را نشان داديم؛ ولي ما با پذيرش سياقمندي معنا به تحليل آيات فوق پرداختيم و ديديم که در هر موردي، مراد از سنت پديده‌‌ي خاصي است. از اين‌رو، بايد اطلاعاتي را که از سياق آيه‌ي سوره‌ي فاطر به دست مي‌آيد، بررسي کنيم.
بخشي از آيه‌ي نخست (آيه‌ي سوره‌‌ي فاطر)؛ يعني «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» به همين نکته اشاره مي‌کند که سنت خدا هرگز بديلي ندارد. ماجراي آيه از اين قرار است که مشرکان عرب هنگامي که مي‌شنيدند، بعضي از امت‌هاي پيشين، همچون يهود، پيامبران الهي را تکذيب کردند و آنها را به شهادت رساندند، مي‌گفتند ما چنين نيستيم. اگر خداوند فرستاده‌اي به سوي ما بفرستد، هدايت‌پذيرترين امت‌ها خواهيم بود؛ ولي وقتي اسلام در سرزمين آنها ظهور کرد و پيامبر اسلام (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) از جانب خداوند براي هدايت آنها مأموريت پيدا کرد، نه تنها اسلام را نپذيرفتند، بلکه در مقام تکذيب و مبارزه و انواع مکر و فريب برآمدند. آياتي که در اين بافت قرار گرفته‌اند، به اين ماجرا اشاره مي‌کنند و پاسخ خداوند را نسبت به آنها نشان مي‌‌دهند. خداوند هم در پاسخ مي‌فرمايد که آنان در مقابل پيامبر استکبار ورزيدند و مکر سيي‌ء را به کار بستند. مکر سييء هم به فقط اهل‌ خودش باز مي‌گر‌دد. سنت‌الهي در مورد آنان همان سنت اولين است؛ خداوند با آنان همان‌کاري را مي‌کند که با امت‌هاي پيشين کرد. سنت الهي در اين مورد نه تبديل مي‌پذيرد و نه تحويل. اين سنت نه بديلي مي‌پذيرد و نه در آن تغييري رخ مي‌دهد. اين تعبير دست‌کم دو نکته را نشان مي‌دهد:
1.سنت مذکور در اين آيه نسبت به چند سنت قبلي که تنها با عدم تبديل يا فقط با عدم تحويل آمده بودند، مهم‌تر است؛ چرا که در اين سنت نه تبديل صورت مي‌گيرد و نه تحويل؛
2. تحويل تغييري غير از تبديل است. در تبديل به جاي کل، سنت سنتي ديگر مي‌نشيند؛ سنت بدل ديگري مي‌يابد؛ اما در تحويل دگرگوني در جزئيات سنت صورت مي‌گيرد. تغييراتي که در تحويل صورت مي‌گيرد در حدي نيست که کل سنت تغيير يابد و به جاي آن سنت ديگري بنشيند.
با توجه به و نکته‌ي فوق، سنت مذکور در آيه‌ي سوره‌ي فاطر از سنت‌هايي که در ديگر آيات آمده بودند، مهم‌تر است؛ اين سنت نه تبديل مي‌پذيرد و نه تحويل؛ خداوند نه به جاي آن بدلي قرار مي‌دهد و نه تغييراتي در آن به وجود مي‌آورد.
در تفسير الميزان درباره‌ي تفاوت تبديل و تحويل آمده است که تبديل قرار دادن عافيت به جاي عذاب و تحويل نقل کردن عذاب از قومي که مستحق آن هستند به قومي ديگر است. (9)
ابن‌عاشور هم گفته است که تبديل، تغييردادن شيء و تحويل، نقل آن از جايي به جاي ديگر است. (10)
واضح است که تحويل در آيه به معناي نقل آن از قوم مستحق به قومي ديگر نيست. اين احتمال با عدل الهي ناسازگار است و خداوند هم درصدد نفي اين معنا نيست؛ چرا که اين احتمال ناگفته مردود است. از اين گذشته، معناي تحويل، انتقال دادن شيء از جايي به جاي ديگر نيست. اين معنا هم معناي پيش‌نمونه‌ي تحويل است و در آيه اين معنا اراده نشده است، بلکه معناي آن با خود سنت ارتباط دارد؛ يعني تغييري در خود سنت است، نه تغييردادن متعلق آن.
در آياتي که در اين رابطه بررسي کرده‌ايم، سه نوع سنت داريم:
1.سنتي که بديل نمي‌پذيرد؛ مانند سنتي که در سوره‌ي فتح به آن اشاره شده است؛
2. سنتي که تحويل نمي‌پذيرد؛ مانندِ سنتي که در سوره‌ي اسراء به آن اشاره شده است؛
3. سنتي که نه تبديل مي‌پذيرد و نه تحويل. مانندِ سنتي که در سوره‌ي فاطر به آن اشاره شده است.
جدول زير اين سنت‌ها را نشان مي‌دهد.

آيه

سنت

نوع تغيير

فاطر 43

عذاب اقوامي که در برابر دعوت پيامبران استکبار ورزيدند.

عدم تبديل و تحويل

احزاب 62

مسلط‌شدن پيامبران بر منافقاني که از کارهاي خود دست برنمي‌داشتند.

عدم تبديل

فتح 23

بدون يار و ياور ماندن کافراني که با مؤمنان مي‌جنگند.

عدم تبديل

اسراء 77

نابود شدن اقوامي که پيامبران را از شهر خود بيرون مي‌کنند.

عدم تحويل


نکته‌اي مهم در همه‌ي اين موارد مشاهده مي‌شود. در همه‌ي آنها، مخاطب پيامبر (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) است. خداوند به آن حضرت خطاب مي‌کند که هرگز براي سنت خدا تبديل يا تحويلي نخواهد يافت. به عبارت ديگر، اگر پيامبر (صلي ‌الله‌ عليه و آله‌ و سلم) بخواهد نمي‌تواند در اين سنت‌ها تبديل يا تحويلي به وجود بياورد، در نتيجه ديگران هم نمي‌توانند در آنها تبديل يا تحويلي را به وجود آورند.

پي‌نوشت‌ها:

1.فاطر: 43.
2.محمدالطاهر ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 14، ص 143.
3.جلال‌الدين المحلي و جلال‌الدين السيوطي؛ تفسير جلالين؛ ج 1، ص 293.
4.الفيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ص 888.
5.ابي‌الحسين احمدابن فارس، معجم مقاييس في اللغة، ص 290.
6.احزاب: 26.
7.فتح: 23.
8.اسراء: 77.
9.السيد محمدحسين الطباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 17، ص 58.
10.محمدالطاهر ابن‌عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 22، ص 188.

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط