نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بزي و خري در مزرعهاي روزگار ميگذراندند. بز به خر که هميشه غذاي کافي در اختيار داشت، حسودياش شد و روزي به او گفت: «زندگي تو مثل عذابي است که پاياني در آن به چشم نميخورد. تو تا کي ميخواهي سنگ آسيا را بگرداني و اينهمه بار سنگين به دوش بکشي؟ توصيه ميکنم خودت را درون چالهاي بينداز و تظاهر کن که صدمه ديدهاي. به اين ترتيب مدّتي ميتواني استراحت کني.»
خر توصيهي او را پذيرفت امّا موقع افتادن بهشدّت صدمه ديد. صاحب خر به دنبال بيطار فرستاد. بيطار پس از معاينهي خر دارويي از جگر سفيد بز تجويز کرد. بنابراين صاحب خر بز را کشت تا خرش را مداوا کند.
کسي که براي ديگران دام ميگسترد گاه به دام خود گرفتار ميشود.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
خر توصيهي او را پذيرفت امّا موقع افتادن بهشدّت صدمه ديد. صاحب خر به دنبال بيطار فرستاد. بيطار پس از معاينهي خر دارويي از جگر سفيد بز تجويز کرد. بنابراين صاحب خر بز را کشت تا خرش را مداوا کند.
کسي که براي ديگران دام ميگسترد گاه به دام خود گرفتار ميشود.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.