جمع قرآن در زمان خلفا
نگاه ما در اين جدا سازي به نحوه عمل علي (علیه السلام) در كار گردآوري دوخته است. در واقع با اين ديد بخوبي آشكار ميشود كه هيچ ضديتي ميان اقدام او و جمع زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) وجود ندارد، چه او ادامه همان كاري را گرفت كه با رخداد رحلت حضرت رسول(صلی الله علیه واله) نيمهكاره بر جاي مانده بود و اگر هيأت حاكمه از پذيرش آن سرباز زد، انگيزههايي سياسي و شخصي در كار بود[2]؛ تفسيرها، تأويلها و شأن نزولهايي كه در كنار آيات مبارك قرآن مذكور افتاده بود، موقعيت اجتماعي برخي صحابيان را خدشه دار مينمود و چه بسا كه آنان را از صحنه حكومت داري خارج ميساخت و البته اين چيزي نبود كه آنان تاب تحمل آن را داشته باشند.
پژوهشي ژرف درباره مصحف امام علي(علیه السلام)، مجالي گسترده و كار تحقيقي مستقلي ميطلبد اما اكنون به اشاره بايد گفت كه با مراجعه به روايات مربوط، مصحف ايشان داراي اين قبيل. ويژگيها و خصوصيات ميباشد:
1ـ رعايت ترتيب نزول در گردآوري[3]
2ـ نگارش تفصيلي تأويل بعضي آيات [4]
3ـ بيان محكمات و متشابهات آيات [5]
4ـ اسامي اهل حق و باطل [6]
5ـ بيان انحرافات برخي منحرفان از مهاجران و انصار [7]
6ـ مقدم داشتن آيات منسوخ بر نواسخ آنها[8]
بايد توجه داشت كه اين توضيح و تفسيرها جداي از متن اصلي آيات به نگارش درآمده بود و هيچگونه اختلاط ميان آيات و شروح مذكور مشاهده نميگرديد[9] . در ميان خصوصيات ياد شده، آنچه مصحف علي (علیه السلام) را احياناً در تضاد با مصحف عثماني نشان ميدهد ، همان رعايت « ترتيب نزول » در گردآوري است كه آن را نيز بايد به معني تنظيم بر طبق ترتيب نزول سورهها قلمداد نمود[10]و نه آيات نازله. « ابن نديم (م 380 ق) اشاره دارد اين مصحف را كه چند صفحه افتادگي داشته است، ديده است و سپس ميگويد: ترتيب سورهها در اين مصحف از اين قرار است ... و سپس دنبال آن، رشته مطلب قطع شده يعني ترتيب سورهها نيامده است[11]».
به هر حال هيچ يك از ويژگيهاي بالا نميتوان مصحف علي (علیه السلام) را از « قرآن بودن » ساقط كند و يا آن را از مصحف عثماني جدا و بيگانه جلوه دهد . سخن آخر اينكه با وجود آنكه « جمع و نسخه قرآن حضرت (علیه السلام) واقعيت تاريخي داشته است، ولي موجوديت پايدار تاريخي نداشته است و در منابع كهن انعكاس روشن و متقني از محتويات آن در دست نيست تا بر مبناي آن بتوان آن را مصحف و وحي نامه كامل و مصحف عثماني را نسبت به آن تحريف شده و داراي زياده و نقصان دانست.»[12]
اكنون سخن از مصحف امام علي (علیه السلام) را به كناري مينهيم و به بررسي كوتاهي از داستان جمع خلفا ميپردازيم:
زيدبن ثابت ضمن حديثي نسبتاً طولاني از جريان جمعآوري قرآن در زمان ابوبكر اينگونه گفتگو ميكند:
« ابوبكر پس از جنگ يمامه مرا احضار نمود . به نزد او رفتم , عمر نيز آنجا حضور داشت . ابوبكر گفت : عمر نزد من آمده و ميگويد كه در جنگ يمامه عده بسياري از قراء به شهادت رسيدهاند و من ميترسم كه در جنگهاي اينده باز تعداد زيادي از آنان شهيد شوند و در نتيجه قسمت عمده قرآن از ميان برود.
نظر من اين است كه به جمع و تدوين قرآن فرمان دهي . من به عمر گفتم : چگونه كاري را كه رسول خدا(صلی الله علیه واله) انجام نداده است انجام دهيم ؟
عمر گفت : به خدا سوگند كار خوبي است . از آن پس ، او همچنان به نزد من ميامد تا خداوند تحمل آن را بر من آسان نمود و با عمر همرأي شدم . بعد ابوبر گفت : تو جوان خردمندي هستي و ما درباره تو هيچ ترديدي نداريم، تو از كتاب وحي بودهاي . دست نوشتههاي قراني را جستجو كن و آنها را كنار هم گرد بياور! به خدا قسم اگر به من فرمان داده بودند كه كوهي را از جاي بركنم برايم دشوارت از اين نبود ه ازمن خواستهاند قرآن را جمع كنم.
گفتم : چگونه ميخواهيد كاري را كه پيامر (صلی الله علیه واله) نداده است انجام دهيد؟ گفت : به خدا قسم، كار خوبي است و بالاخره آنقدر در اين زمينه با من صحبت كرد تا خداوند تحمل آن را نيز بر من آسان ساخت. شروع به جمع قرآن كردم و قرآن را از عًصب [13] و لِخَاف[14] و محفوظات مردمان گرد آوردن تا اين كه آيات:
« لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم با لمؤمنين رؤوف رحيم. فان تولوا فقل حسبي الله لااله الا هوا عليه توكلت و هو رب العرش العظيم[15]»
را تنها نزد « ابو خزيمه انصاري » يافتم . ابتدا صحيفههاي گرد آمده نزد ابوبكر و پس از او نزد عمر و سپس نزد حفصه دختر عمر باقي ماند [16]».
آنچه در بخش جمعآوري در حيات پيامبر (صلی الله علیه واله) به نقل آمد، كافي است كه اين روايت را از اساس مخدوش سازد، نگارش وحي توسط گروه انبوهي از نويسندگان ،اشراف و نظارت پيامبر(صلی الله علیه واله) بر كار آنان، وجود مصاحف متعدد در دسترس صحابه و عرضه قرآن از طرف آنان بر پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) ، همه و همه دلايل روشني هستند كه در آن دوران قرآن در « عُسُب» ، « لِخَافَ » وسينههاي مسلمانان پراكنده نبوده است تازيد صحيفههاي خويش را مبتني بر آنها گردآورده باشد.
علاوه بر اين ، روايت فوق و روايات ديگري از اين دست كه حداقل بخشي از آيت قرآن رامتكي به گواهي يك يا دو نفر معرفي كردهاند، با نقل تواتري قرآن مخالفت آشكار دارند و از اين رو هيچ ترديدي در رد و انكار آنها نبايد لحاظ كرد . در اين مورد، سؤال اساسي اين است كه اصولاً چگونه ميتوان تصور كرد كه تنها ابوخزيمه انصاري يا بنابر ديگر نقلها خزيمة بن ثابت از آيه يا آياتي از قرآن آگاه بودهاند و ديگر اصحاب حتي اميرمؤمنان (علیه السلام) از آنها بي خبر مانده باشند.
نكته قابل توجه ديگر در اين باب اين است كه در رواياتي كه از جمع زيد گفتگو كردهاند، هيچگونه سخني از استنساخ نسخههاي ديگري بر اساس آن، در ميان نيست.[17]با اين توصيف و در صورتيكه نسبت به صحت اين نقلها خوش بين بوده آنها را ساختگي و مجعول نشماريم، ناچار بايد حكم كنيم كه ابوبكر پس از جنگ يمامه و كشته شدن عده زيادي از قاريان و حافظان قرآن، با راهنايي عمر در صدد تهيه مصحفي شخصي براي خود برآمد[18] و اين كار با مباشرت زيدبن ثابت به انجام رسيد.
همچنين درباره چرايي انتخاب زيد براي اقدام به كاري اينچنين بزرگ، ابهامي وجود دارد كه شايد با كشف وابستگي وي به دستگاه خلافت و همسازي او با ايده حاكم، از اذهان زدوده شود. عمر به زيد عنايت خاصي مبذول ميداشت چندان كه هر گاه براي مدتي مدينه را ترك ميگفت او را به امارت آنجا ميگماشت. نشانه ديگري كه بر صحت اين ادعا ميتوان ارائه داد، سرباززدن زيد از بيعت با علي بن ابيطالب (علیه السلام) پس از كشته شدن عثمان است.[19]
در روايت ديگري كه جمع قرآن را به عمر منسوب كرده است، چنين ميخوانيم :
« عمربن خطاب از صحابيان درباره آيهاي از كتاب خدا سؤال كرد. گفتند: به همراه فلان شخص بود كه در جنگ يمامه كشته شد. عمر گفت: « انالله[20]» و به جمع قرآن دستور داد و او نخستين كسي بود كه قرآن را در مصحف گردآورد [21]»
انتساب جمعآوري قرآن به خليفه دوم شايد به معني سببيت وي در امر گردآوري قرآن در زمان ابوبكر باشد[22]. اين روايت نيز چنانكه ملاحظه ميشود تحريف به نقصان را در قرآن فعلي محتمل مي داند و بلكه آن را مورد قبول قرار ميدهد كه از اين جهت، قابل انكار است.
علاوه بر آنچه از نظر گذشت، رواياتي نيز وجود دارد كه جمعآوري را به زمان عثمان مربوط دانستهاند و ما از باب نمونه به نقل يك روايت از آنها اكتفا ميكنيم.
در صحيح بخاري به نقل از انس بن مالك آمده است:
« حذيفة بن يمان وقتي از فتح ارمنستان و آذربايجان بازگشت نزد عثمان آمد و نگراني خود را از اختلافات شاميان در قرائت قرآن براي او بيان كرد و به عثمان گفت: امت را درياب ! پيش از آنكه مانند يهود و نثاري در كتاب خود با همديگر اختلاف پيدا كنند. عثمان كسي را نزد حفصه فرستاد كه صُحُف را نزد ما بفرست تا آنها را در مصحف بنگاريم و به تو بازگردانيم. حفصه آن صحف را نزد عثمان فرستاد. عثمان، زيدبن ثابت، عبدالله زبير، سعيدبن عاص و عبدالرحمان بن حارث را دستور داد كه آنها را در مصاحف بنويسند.
عثمان به آن سه نفر كه از قبيله قريش بودند گفت: اگر در مورد كلمهاي بازيدبن ثابت اختلاف پيدا كرديد، آن را بر طبق لهجه قريش بنويسيد كه قرآن به لهجه قريش نازل شده است . همين كار را كردند و وقتي مصحفها آماده شد، عثمان صحف را به حفصه بازگردانيد و به هر سرزمين يكي از آنها را فرستاد و دستور داد كه تمام صحيفهها و مصاحف ديگر را بسوزانند[23]».
در ادامه اين روايت چنين آمده است كه زيدبن ثابت گفت :
« هنگام تدوين مصحف، آيه من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه [24]» را كه خود از زبان رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنيده بودم ، نيافتم . اما پس از جستجو،سرانجام آن را نزد خزيمة بن ثابت انصاري پيدا كرديم و در جاي خود در سوره احزاب نشانديم [25]».
با عنايت به نقلهاي گوناگون و روايات مختلف، شكي نخواهد ماند كه عثمان در زمان خلافت خويش مصحفي فراهم آورد وبرخي از بزرگان صحابه از جمله اميرمؤمنان(علیه السلام) بر آن مهر تاييد نهادند[26] و از آن به بعد در سراسر بلاد اسلامي گسترش عام يافت . مصحف عثماني از ابتداي تدوين همچنان بدون هيچ تغيير و تحريف بر جاي مانده است. در اين مورد چنان اتفاق نظري وجود دارد كه حتي برخي بزرگان مستشرقان هم بر آن صحه گذاشتهاند.
سرموليوم در اين باره مينويسد:
«... به جرأت ميتوان گفت كه بطور كلي هيچ گونه تغيير و تصحيفي در نسخههاي بيشمار قرآن كه بر اساس مصحف عثماني استنساخ شدهاند، پديد نيامده است[27] ».
اما بايد توجه داشت كاري كه عثمان انجام داد،جمع مسلمانان بريك قرائت بود. [28]برخي نقلها در اين باره صراحت دارند. حارث بن اسد محاسبي گويد:
« مشهور است كه عثمان جامع قرآن كريم است، اما اين طور نيست . تنها كاري كه عثمان در اين زمينه انجام داد،واداشتن مردم بر قرائت واحد بود[29]».
اين قرائت همان قرائت معروفي است كه به تواتر از پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) منقول افتاده است و در ميان مسلمانا رواج كامل دارد.[30]
« بيگمان ابتكار عثمان در توحيد مصاحف و از بين بردن اختلافات و وا داشتن مسلمانان بر قرائت واحد، كاري سترگ بود كه جرأت بسياري ميطلبيد، اما به هر حال خير خواهي شگرفي در حق جامعه مسلمان بشمار ميآيد . اگر عثمان مردمان را مختار ميگذاشت كه قرآن را با قرائات گوناگون تلاوت كنند بيشك تفرقه و جدايي بسياري به بار ميآمد . اين اختلاف پس از پيش آمدن فتوحات و آشنايي عجمها با زبان عربي، قطعاً درباب معناي به اختلافي بزرگتر و بدتر منجر ميشد[31]».
بنابراين، اين اقدام عثمان در سامان دادن پريشانيها و آشفتگيها مورد پسند جامعه اسلامي قرار گرفت [32]. با اين وجود برخي انديشمندان بر شيوه عمل خليفه در سوزاندن ديگر مصاحف انتقاد كردهاند. آيتالله خوبي (ره) در اين خصوص مينويسد:
« آنچه سبب ايراد و انتقاد از عثمان گرديده، مساله سوزاندن قرآنهاست كه هم خود بدان مبادرت ورزيد و هم به ساير بلاد اسلامي اين دستور را صادر نمود. عدهاي از مسلمانان بخاطر اين اقدام به وي اعتراض كردهاند تا آنجا كه او را حراق المصاحف (سوزاننده قرآنها) نام نهادهاند[33]».
در كنار اين نظريه ، ديدگاه دكتر طه حسين شايان توجه مينمايد:
« شايد تصور سوزاندن مصاحف از طرف عثمان، بر بعضي مسلمانان سخت ناگوار باشد و بدين علت عذر او را دائر بر از بين بردن آشوب و اختلاف نپذيرند. گفتني است چنانچه در آن عصر، مسلمانان به درجه شاياني از شكوفايي تمدن رسيده بودند، شايد اين مكان وجود داشت كه خليفه براي حفظ ان صحف از ضياع و نابودي آنها را به شكلي نگهداري ميكرد و احياناً اجازه رجوع بدانها را براي همگان صادر نمينمود . ولي ناگفته پيداست كه آنان در آن روزگار چندان پيشرفت نكرده بودند كه كتابخانهها تشكيل دهند و از اين گونه نسخهها بخوبي حفاظت كنند. بنابراين عثمان هيچگونه تقصيري نه از جنبه شرعي و نه از لحاظ سياسي مرتكب نشده بود. تنها اين ماييم كه بايد بر سوختن اين مصاحف افسوس بخوريم، زيرا كه اين واقعه گر چه موجب نشد قسمتي از آيين مذهبي مسلمانان تباه گردد، اما مباحث گويشي فراواني را از عالمان و پژوهندگان دريغ داشت. به هر حال، بايد توجه داشت كه كاري كه خليفه سوم درصد به سامان رسانيدن آن برآمد از اين امر بس با ارزشتر بود[34]».
به نظر ميرسد آقاي دكتر طه حسين در نظرگاه خود بر نكته لطيفي انگشت نهاده و در اين باب، راه درستي در پيش گرفته است. طبيعتاً در صورت برخورداري از امكانات و فراهم بودن شرايط، نگهداشتن مصاحف و محافظت از آنها براي نسلهاي بعدي،كاري مطلوب و پسنديده مينمود. اما آيا اين طرح و برنامه واقعاً در آن روزگار ، زمينه عملي شدن داشته است يا نه، سؤالي است كه دست كم برنامه ريزان تدوين و ارسال مصاحف براي آن پاسخ مثبتي نيافتهاند . آري، اگر ترس از پديدار شدن مجدد مفسدهاي بزرگ كه سرانجام به نقص غرض بيانجامد،نميرفت،اشكال بر سوزاندن مصاحف، وارد به نظر ميرسيد. به هر حال، اين اقدام عثمان، راه را براي هميشه بر اختلافات عمده در زمينه قرائات سد نمود و با « مقرياني [35]» كه به همراه هر يك از مصاحف روانه كرد، باعث شد تا يكپارچگي و همگوني سرتاسر قرآن را بپوشاند.
روشن است كه اين توجيه وقتي وجه درستي دارد كه اساساً با از ميان بردن مصاحف به هر شكل، مخالفت شده باشد، اما چه بسا كساني در اعتراض خود نفس« سوزاندن» را مد نظر قرار دهند و نه جوشاندن در آب يا مدفون كردن در خاك و ديگر راههايي كه براي از بين بردن مصاحف وجود داشت، آن هم به اين دستاويز كه عثمان، اينگونه نسبت به ساحت قرآن، مرتكب توهين و استخفاف شده است.
در اين باره گفتني است كه قطع نظر از نوع نگرش به مسأله سوزاندن مصاحف ، به هر حال بنابر پيشنهاد طرفداران نظريه اخير، غير مصاحف رسمي، ديگر مصاحف نيز به نحوي از ميان ميرفتند . در پايان اين گفتار يادآوري كنيم كه بر فرض پذيرش نظريه جمعآوري قرآن در عهد خلفا و گواهي يكي دو نفر از صحابه برقرآني بودن آيات، هرگز ترتيب گردآمدن در سورهها را نميتوان توقيفي خواند[36]، در صورتيكه اين موضوع بنابر آنچه در پي خواهد آمد از قطعيت لازم برخوردار است.
پي نوشت :
[1] ر.ك به : محمد باقر المجلسي ، بحار الانوار(موسسه الوفاء بيروت ـ 1403 هـ . ق) ج 92 ـ ص 48 و 52.
[2] همان مأخذ، ج 89 ص 42 و 43.
[3] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 58.
[4] ر.ك به: التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 229 و حقائق هامة حول القران الكريم، ص 155 و 157.
[5] همان مأخذ و صفحات .
[6] ر.ك به: الفيض الكاشاني، كتاب الصافي في تفسير القرآن ، المقدمة السادسة ( المكتبة الاسلامية ـ طهران ـ بدون تاريخ ) ج 1 ص 25.
[7] بحار الانوار ، ج 89 ص 42 و 43 و كتاب الصافي في تفسير الميزان ، ج 1 ص 27.
[8] الزنجاني، تاريخ القرآن، ج 1 ص 228.
[9] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 228.
[10] مصطفي صادق رافعي، اعجاز قرآن و بلاغت محمد، ترجمه : عبدالحسين ابن الدين (بنياد قرآن ـ تهران ـ 1361 هـ . ش) ص 40.
[11] بهاء الدين خرمشاهي ، قرآن پژوهي (مركز نشر فرهنگي مشرق ـ تهران ـ 1371 هـ . ش) ص 97 به نقل الفهرست ، طبع جديد ، ص 30.
[12] همان مأخذ، ص 98 و 99.
[13] جمع « عسب » ، قسمت نهاي و پهن شاخههاي درخت خرما.
[14] جمع لخفه ، سنگ ظرايف ،الواح ظريف سنگي.
[15] توبه /128 و 129.
[16] صحيح البخاري ، ج 6 ص 580 و 581.
[17] ر.ك به : دراسات قرآنية، تاريخ القرآن، ص86.
[18] ر.ك به: همان مأخذ، ص 87.
[19] ر.ك به: ابو جعفر محمد بن جريز الطبري، تاريخ الطبري(دارالكتب العلمية ـ بيروت،1411 هـ . ق) ج 2، ص 699 ـ 693 ـ 492 ـ 534 ـ 698.
[20] منظور، آيه مبارك « انالله و انااليه راجعون » است: بقره /156.
[21] البيان في تفسير القرآن، ص 242.
[22] بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 135.
[23] صحيح البخاري ، ج 6 ص 581.
[24] احزاب /23.
[25] صحيح البخاري، ج 6 ص 581.
[26] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 228.
[27] محمد عبدالله دراز، مدخل الي القرآن الكريم(دارالقلم ـ الكويت ـ 1400 هـ . ق) ص 40.
[28] در اينجا بايد توجه داشت كه وقتي دران روزگار از چگونگيهاي متفاوت « قرائت»، سخن ميرفته چه بسا اداي گوناگون لفظ واحد، مراد نبوده است كه مثلاً(إسْرَارهم ) را إسْرارَهُمْ» بخوانند يا أَسْرَارهُمْ و (أَمَرْنا مترفيها ...) را أَمَّرْنا،بلكه در داستان جمع عيمان از قرآن،سخن بر سر اين است كه در آن دوران باگذشت سالياني چند از حيات رسول (صلی الله علیه واله) وضع چنان شده بود كه گاه الفاظي از قرآن را به غير شكلها و تلفظهاي اصلي خود مينوشتند و تلفظ ميكردند كه با « قرائت عامة (= قرائت پيامبر ـ ص ـ ) مخالف بود. مثلاً (حتي ) را « عني» و ( عهن ) را « صوف» مينوشتند. و «إمضِ» و « عَجَلْ» و «أسِرْعْ » را به جاي يكديگر بكار ميبردند و ملاك خواندنشان همين الفاظ هم معنا شده بود. در واقع با اين توضيح روشن است كه اين اختلاف واژگاني بوده كه در نهايت به آشفتگي و نابساماني « قرائت » انجاميده و عثمان را واداشته است به توحيد مصاحف همت گمارد. ابوعبدالله زنجاني راجعه به اين موضوع نوشته است:
« إن الصحابةقرأوا بعض كلمات القرآن بألفاظ مختلفةكانت تدل علي معني واحد، كإمض و أَسْرِو عَجِّل و أسْرع و أخّر و أمهل و ...» . الزنجاني،تاريخ القرآن، ص 72.
[29] الاتقان في علوم القرآن، ج 1 ص 60.
[30] البيان في تفسير القرآن، ص 258.
[31] طه حسين، المجموعة الكاملة للمولفات، الخلفاء الراشدون (دارالكتاب اللنباني ـ بيوت ـ 1986 م ) ج 4 ص 377 و 378.
[32] نقل است كه با ورود علي (علیه السلام) به شهر كوفه، كسي از مسلمانان در برابر وي برخاست و زبان به عيبگويي از عثمان در كار توحيد مصاحف گشود . در اين حال علي (علیه السلام) براشفت و عتاب آلود فرمود: « اسكت فعن ملاء منا فعل ذلك فلو وليت منه ماولي عثمان لسكت سبيله»: خموش! كه عثمان كارش را در برابر ديدگان ما به انجام رساند، اگر من هم بودم بر همان راهي ميرفتم كه او در پيش گرفت : عبدالصبور شاهين، تاريخ القرآن(داراكاتب العربي للطباعة و النشر ـ قاهرة ـ 1966 م ) ص 117.
[33] البيان في تفسير القرآن،ص 258.
[34] المجموعةالكاملة للمؤمنات ( الخلفاء الراشدون) ج 4،ص 378 و 379.
[35] « اقراء» ، آموزش قرائت و « مفري » ،آموزگار قرائت قرآن را گويند.
[36] ر.ك به: دراسات قرآنية ، تاريخ القرآن ، ص 88 و 89.
/س