مظلومیت شیعه

جورج جرداق مسیحی می نویسد: «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند. خشم شدید، آنها را وادار كرده است كه در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و... به اندازه كافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد كه دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری كردند و
شنبه، 5 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مظلومیت شیعه
مظلومیت شیعه
مظلومیت شیعه

نويسنده: دكتر احمد بهشتي

جورج جرداق مسیحی می نویسد: «شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است كه مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است كه معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب كرده اند. خشم شدید، آنها را وادار كرده است كه در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و... به اندازه كافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد كه دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری كردند و برای آنها قتلگاه های بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشكیده بود كه خون دیگری جاری می شد. در كشتار هم تنوع‎طلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتش زدن و خاكستر به باد دادن و كشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در كنج زندانها، انواع مرگ هایی بود كه برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی كمتر از اینها برای جاری كردن اشك و آتش زدن قلب، كافی هستند و زبان گنگ را به سخن درمی آوردند، تا چه رسد به اینكه این مصیبتها برای كسانی واقع شود كه دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در كربلا برای حسین و خاندانش درست كردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابه های خونین به یاد خونهایی كه بر زمین ریخته شده و پیكرهایی كه در خاك و خون غلتیده بود، به وجود آمد... به دنبال ماجرای خونین كربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد... هرگاه عاطفه خشم تحریك می شد، ترانه های غم و اشك، سروده می شد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات و وفا و محبت.»[1]
در حقیقت اساس مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است. اگر قرآن مظلوم واقع نمی شد، تشیع هم دستخوش ظلم و ستم نمی شد. مظلومیت تشیع، زاییده مظلومیت عترت است. همان عترتی كه در حدیث متواتر ثقلین كه اهل حدیث بر صدور آن، اتفاق نظر دارند، همتای قرآن معرفی شده و بر جدایی ناپذیری آنها از یكدیگر تا قیام قیامت، تأكید شده است.[2]
اگر قرآن ـ كه ثقل اكبر است ـ مهجور و متروك نمی شد، عترت هم گرفتار مظلومیت نمی شد و اگر عترت ـ كه همان ثقل اصغر است ـ آسیب نمی دید، شیعه هم مظلوم واقع نمی شد و طی تاریخی طولانی كه جورج جرداق تنها به دوران خلافت اموی و عباسی محدودش كرده، خشم و اشك را به هم نمی آمیخت و برای مظلومان نوحه سرائی نمی‎كرد و بر سر ظالمان فریاد نمی كشید و حماسه نمی سرود.
قرآن كریم در ذیل آیاتی كه صحنه قیامت را توصیف كرده اند، می گوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[3] «پیامبر (در روز قیامت) می گوید: پروردگارا، قوم من این قرآن را مهجور و متروك ساختند.» جالب است كه نمی گوید: «امت من»، بلكه می گوید: «قوم من». یعنی همانهایی كه با پیغمبر قومیت داشتند و دم از انتساب و خویشاوندی می زدند ـ مانند بنی امیه و بنی عباس و قریش و اعراب ـ بیشتر لطمه زدند و با مهجور كردن قرآن، زمینه مهجوریت عترت و مهجوریت تشیع ـ كه همان اسلام راستین است ـ و مظلومیت شیعه را فراهم ساختند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «أنا أول وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و كتابُه و اهل بیتی ثم امتی ثم أسالهم ما فعله بكتابِ الله و بأهل بیتی»[4]، «من و قرآن و اهل بیتم اولین كسانی هستیم كه در روز قیامت به پیشگاه خداوند بار می‎یابیم، سپس امت من بار می یابد. آنگاه سؤال می كنم كه با قرآن و اهل بیتم چه كردند».
مضمون حدیث دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ این است كه اگر آل ابوبكر و عمر و بنی امیه و اولاد طلحه و زبیر از قرآن فاصله نمی گرفتند و به ابطال سنن و تعطیل احكام روی نمی آوردند، هرگز به خلافت دست نمی یافتند؛ چرا كه قرآن، مانع ضلالت و كوری و لغزش و سرگردانی و هلاكت است. «و ما عدل أحد من القرآن إلا الی النار» هیچ كس از قرآن عدول نكرد، مگر اینكه در آتش جهنم فرو غلتید.[5]
معاویه بن ابوسفیان در نامه ای به مظلوم ترین مظلومان تاریخ و مولای متقیان و امیرمؤمنان می نویسد: تو همان هستی كه مانند شتر مهار كرده می راندند تا از تو بیعت بگیرند و از این رهگذر، پایه های خلافت خود را مستحكم سازند.
حضرت در پاسخ وی نوشت: «و قلت: انی كنت أقادُ كما یُقاد الجمل المخشوش حتی أبایع ولعمر الله لقد أردت ان تذُمَ فمدحتَ و ان تفضحَ فافتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی أن یكون مظلوماً ما لم یكن شاكا فی دینه ولا مرتابا أبیتینه»[6]؛ «و گفتی: مرا مانند شتری كه چوب در بینیش كرده و می كشند، كشان كشان به سوی مسند خلیفه می بردند تا از من به زور، بیعت بستانند. به خدای لایزال سوگند كه خواستی مرا نكوهش كنی، ولی ستایش كردی و خواستی رسوایم كنی، ولی خودت رسوا شدی (چرا كه اقرار كردی كه از من به زور و ستم بیعت گرفته اند و من به طیب خاطر و از روی آزادی و اختیار، بیعت نكرده ام.) بر مسلمانی كه در دینش گرفتار شك و شبهه نباشد و در یقین و باورش دستخوش تردید نگردد، نقص و عیبی نیست كه مظلوم واقع شود.»
آری آنان كه مظلوم اهداف بلند و ایده ها و آرمان های خداپسندانه خویشند، همواره سرافراز و راست قامت تاریخند و ننگ و رسوایی و سرافكندگی از آن كسانی است كه بر آنها ظلم و ستم روا داشته اند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی، ابشر بالسعاده، فانك مظلوم بعدی و مقتول»[7]، «یا علی، مژده باد تو را به سعادت و خوشبختی، چرا كه بعد از من مظلوم و مقتول خواهی بود.» در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ چنین می‎خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته المظلومین»[8]، «خدایا، بر محمد و خاندان مظلومش درود فرست.» و نیز می‎خوانیم: «السلام علی المؤمنین الذین قاموا بامره و وازروا أولیاء الله و خافوا بخوفهم.»[9]، «سلام بر مؤمنانی كه به امر خدا به پای خاستند و اولیای او را یاری كردند و به خوف آنها بیمناك شدند.» و نیز می خوانیم: «اللهم و ادخل علی قتله انصار و رسولك و علی قتله امیرالمؤمنین و علی قتله الحسن و الحسین و علی قتله انصارالحسن و الحسین و قتله من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً...»[10]، «خدایا، بر قاتلان یاران پیامبرت و بر قاتلان امیرالمؤمنین و بر قاتلان حسین و یاران آنها و بر قاتلان كسانی كه در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ كشته شده اند، عذابی دردناك نازل فرما.»
مظلومیت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنقدر گسترده و جان گداز است كه خود فرمود: «مازلت مظلوماً منذ ولدتنی أمی»[11]، «از آن روزی كه مادرم مرا به دنیا آورد، مظلوم بودم.» و به دنبال آن ادامه داد: «حتی برادرم عقیل هرگاه دچار چشم درد می شد، می گفت: تا در چشم علی داوا نریزید، در چشم من دوا نریزید. با اینكه چشم درد نداشتم، در چشمم دوا می ریختند.»[12]
حضرتش فرمود: «كنت حسب أن الأمراء یظلمون الناس فاذا الناس یظلمون الأمراء.»[13]، «گمان می كردم كه امرا و زمامداران به مردم ظلم می كنند. اكنون می بینیم كه مردم به زمامداران ظلم می كنند.»
پیامبر گرامی اسلام درباره زهرای مرضیه فرمود: «او اولین كسی است كه از اهل بیتم به من ملحق می شود. او نزد من می آید در حالی كه محزون، دل شكسته و مغموم، مغصوب و مقتول است.[14] سپس فرماید: «اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلَّها و خلد فی نارك من ضرب جنبیها حتی ألقت ولدها.»[15]، «خدایا، كسی كه به او ستم كرده، لعنت كن و كسی كه حقش را غصب كرده، كیفر ده و كسی كه بر پهلوهایش ضربه وارد كرده و سبب انداخته شدن فرزندش شده، در آتش جهنم مخلد ساز.»
اگر بخواهیم از این نمونه ها ذكر كنیم، مثنوی هفتاد من ـ بلكه هفتصد من ـ كاغذ شود. تنها خواستیم شاهد و نمونه‎هایی برای آنچه آن نویسنده مسیحی لبنانی ذكر كرده، بیاوریم، تا جایگاه تاریخی شیعه و رهبرانش در قبال حكام جور و عالمان جیره خوار در بارها معلوم گردد.

دو نكته ظریف

نكته اول: مظلومیت شیعه و رهبرانش همواره به خاطر ستم ستیزی و مخالفت با جباران و ستم پیشگانی بوده است كه هرگز برای حقوق انسان ها ارزشی قائل نبوده و جز طغیان و غصب و نهب اموال مردم و خونریزی و جنایت، راه و رسمی نداشته اند.
ستم ستیزی آنها به گونه ای بود كه احساسات خفته را بیدار می كرد و كاخ فرعونی بیدادگران را می لرزاند. كمیت اسدی شاعر حماسی شیعه درباره هشام و بنی مروان می گفت: «هنگامی كه بر چوب ها (منبرها) سوارند، به صواب سخن می گویند و هنگامی كه از چوب ها فرو می آیند، به خطا عمل می كنند»[16]
امویان تلاش می كردند تا شعله حماسه های جاویدان این شاعر پر جنب و جوش شیعه را خاموش كنند، اما او می‎گفت: «هرگز به آنها اعتنایی ندارم و از خشم این فرومایگان بیمناك نیستم. اگر هم بمیرم، سرفرازیم در این است كه با جهل یا تجاهل نمرده ام».[17]
امویان همواره او را تهدید به انتقام می كردند و مخصوصاً یزید بن عبدالملك كه بیش از همه تشنه خون او بود و او می گفت: «هان ای یزید، تا می توانی همچون ابرهای انبوه تولید رعد و برق كن. این رعد و برق ها به من زیانی وارد نمی‎كنند.»[18]
شیوه خداپسندانه ستم ستیزی در دوره خلافت جائرانه عباسیان نیز ادامه دارد و این نیست مگر با الهام از مبارزات خستگی ناپذیز امامان بر حق كه البته همواره طعم تلخ مبارزات تعطیل ناپذیر خود را می چشیدند و با دسیسه و نیرنگ كارگزاران خلافت و حكومت، جام شهادت را نوش جان می كردند و سرافرازانه جان می باختند.
امام كاظم ـ علیه السلام ـ می فرماید: «جدم را در خواب دیدم... كه به من می فرمود: تو زندانی مظلومی هستی»[19]
مظلومیت سلسله اولیای شیعیان تا امام دوازدهم ادامه دارد و به همین جهت است كه در ذكر صلوات بر آن جناب، به «المترقب و الخائف»[20] توصیف شده است و منظور این است كه بزرگوار همواره به خاطر جور و آسیب دشمنان، مراقب و ترسان است.
در حدیثی آمده است كه رهبر بزرگ اسلام در خطبه ای كه در روزهای آخر عمر با حال ضعف و شدت بیماری ایراد كرد، فرمود: «لا تاتونی غدا بالدنیا تزفّونها زفا و یأتی اهل بیتی شعثاً غبراً متهورین مظلومین تسیل دمأوهم أمامكم»[21]، «مبادا كه فردای قیامت نزد من آیید، در حالی كه به سوی دنیا شتاب گرفته اید و اهل بیت من با موی پریشان و صورت غبارآلود و شكست خورده و مظلوم كه شاهد جاری شدن خون آنها بوده اید، بر من وارد شوند.»
در دوره عباسیان شاعر حماسه سرای دیگری به نام دعبل می زیست كه به جرم تشیع و ظلم ستیزی مستمر ـ كه شیعه را از غیر شیعه تمایز می بخشد ـ چاره ای جز آوارگی و دربدری نداشت. «كوشش شاعر این بود كه در برابر طغیان و ستم، تا سرحد جان مقاومت كند. در سراسر زندگی، با جور و ستم، هماهنگی و نرمی نكرد. همواره در آوارگی به سر برد تا مرگ افتخار آمیزش فرا رسید. می گفت: چهل سال است كه چوبه دارم را بر دوش می كشم و كسی نمی یابم كه مرا بر سر آن به دار آویزد.»[22] او می گفت: «گویی در نظر من همه جا كربلا و هر زمانی روز عاشورا است.»[23]
جورج جرداق كوشیده است كه حماسه های شیعه را آن گونه كه باید و شاید تبیین كند، تا از این رهگذر، ظلم ستیزی و مظلومیت شیعه را كاملاً آشكار سازد. او سرانجام به سراغ ابولعلای معری از دوران قدیم و جبران خلیل جبران و میخائیل نعیمه از دوران معاصر می رود.
او با آوردن شعری از ابوالعلاء می گوید: «این است عواطف سرشار و سوزان بزرگ معره كه هنگام گفت و گو از امام علی و پسرش حسین شعله ور می شود... كدام مصیبت است كه به پای مصیبت پدر شهیدان و پسرش برسد؟ این همان مصیبتی است كه فصول آن در زمان گذشته تنظیم شد. آنگاه در اعماق دلها نقش بست و همچنان گسترش یافت؛ تا زمان، او را یا او، زمان را فرا گرفت... آثار تأثرات عاطفی... در این سه بیت (معری) چنان نهفته است كه در حقیقت، جامع تمام سخنان حزن آور و هیجان انگیزی است كه در امتداد مصائب علوی و مصائب یاران حق گفته شده است. یاران حق همان مردمی هستند كه آزارها و شكنجه ها دیدند، به بیابانهای دوردست تبعید شدند؛ تا از گرسنگی و سرما بمیرند، زنده به گور شد و با فرزندان و برادران خود بر سر دار رفتند و سوزانده شدند، مقصود... این بود كه... از علی بیزاری جویند و شرافت اخلاقی را... منكر شوند.»[24]
و اما جبران خلیل جبران گاهی به سوی نیچه و زمانی به سوی بودا و ویلیام بلایك متمایل می شود. «لكن سه تن از بزرگان عالم انسانیت، قلب وی را به عشق خود لبریز كردند... اینها عبارتند از مسیح، محمد و علی و... جبران، علی را آن موجودی می نگرد كه با عالی ترین معانی هستی پیوند خورده است... آنها كه بلاغت علی را در حد اعلای كمال یافته و غرق در شگفتی شده اند، دو دسته اند: دسته ای صاحب عقل سلیم و دسته ای صاحب فطرت پاك و بیدار... سرانجام این جهان را بدرود گفت؛ در حالی كه عرب از پرتو انوار تابناكش بهره ای نبرده بود. اما ایرانیان حق شناس و روشن ضمیر، پس از روزگاری دراز با بلاغت او آشنایی یافتند و از این شخصیت نامتناهی بهره ها بردند و در پرتو انوار جاودانی او را به سوی سعادت، راهنمایی شدند.»[25]
از نظر نعیمه، علی آن كسی است كه «آثارش به سرحد كمال رسیده است. سخنش را چنان ارزشی است كه برای سخنان دیگر نیست.»[26] شیعه ثابت كرد كه گوهرشناس است و حاضر است راه و رسم علی و اولاد معصوم و مظلومش را شیوه زندگی خود قرار دهد و بهای آن را هم هر چه باشد، بپردازد.
دعبل شاعر با جماعتی به سفر رفت. «در بین راه گروهی از راه زنان به آنها حمله كردند و به غارت اموالی كه با مسافران بود... پرداختند. پس از غارت اموال... اطراف سركرده خود جمع شدند و او قصیده ای از دعبل كه ستمها و مصائب وارده بر آل علی را مجسم می كرد، برای ایشان قرائت كرد. دعبل از راهزنی كه مدح ستمدیدگان را می خواند و... بر ستمدیدگان اشك می بارید، تعجب كرد. از او پرسید: این قصیده از كیست؟ گفت: وای بر تو! تو را به این سؤال چكار؟ گفت: می خواهم درباره‌آن، مطلبی برای تو بگویم... گفت: صاحب این قصیده مشهورتر از آن است كه كسی او را نشناسد. او دعبل خزاعی است. گفت: من دعبل هستم.... او صدا زد: هر كس هر چه به غارت برده است، به احترام شاعر ستمدیدگان و درماندگان پس بدهد.»[27]
نكته دوم: مظلومیت و ستم ستیزی شیعه همچنان ادامه دارد. امروز هر چند سلاحهای مرگبار ظالمان كند شده و از كار افتاده و به جان و مال شیعیان كمتر تعدی و تجاوز می شود، ولی قلمهای مسموم، همچنان مشغول تخریب پایه های تشیع و جریحه دار كردن احساسات پاك شیعیان و جسارت به ساحت پیشوایان آنهایند.
نگارنده در سفر عمره سال جاری فرصتی داشتم كه ساعاتی را در كتابخانه حرم شریف نبوی ـ صلی الله علیه و آله ـ بگذرانم. جالب این است كه كتابهایی كه در قفسه های اتاقهای مطالعه چیده شده، به طور عمده كتابهای ابن تیمیه و افرادی است كه دنباله رو افكار انحرافی اویند. وهابیت كه در گذشته با حمله به كربلای معلا به جسارت به حرم مطهر حسینی سابقه ای ننگین دارد، همچنان تلاش می كند كه مظلومیت شیعه را استمرار بخشد. یكی از كتابهایی كه در معرض استفاده مشتریان قرار داده بودند، كتابی است به نام «المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض كلام اهل الرفض و الاعتزال» كه خلاصه ای است از كتاب «منهاج السنه» ابن تیمیه، در این كتاب، اهانتها و جسارتها و تهمتهای بسیاری بر مكتب تشیع وارد شده است. مؤلف این كتاب می نویسد: «شیعه معتقد است كه علی در نجف در قبر مغیره بن شعیه مدفون است؛ حال آن كه او در میان مسجد كوفه دفن شده است.»[28]، درباره كربلای معلای حسینی می گوید: «وفیها قبر وهمی... و أقنعوا عقولهم انه قبر سیدنا ابی عبدالله الحسین السبط»[29] در كربلا قبری موهوم است و شیعه خود را قانع كرده است كه قبر حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ سبط گرامی پیامبر است. او در عبارتی دیگر، وقاحت را به حد اعلا رسانیده، می گوید: «و منها القبر المكذوب علی سیدناالحسین فی كربلا»[30]، یكی دیگر قبری است در كربلا كه به دروغ به سرور ما حسین ـ علیه السلام ـ نسبت داده اند.
این گونه نویسندگان مزدور با این ترفندها به آمریكاییان اشغالگر عراق چراغ سبز داده اند كه به اعتاب مقدسه اهانت كنند و با قتل عام شیعیان، قلب دشمنان را شاد سازند. درست مثل این كه یك ضد انقلاب فراری گفته بود: جسارت به حرم امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به این دلیل جایز است كه رضاخان به حرم مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ جسارت كرد و مسجد گوهرشاد را به خون محبان اهل بیت آغشته و رنگین ساخت.
ما در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین می گوییم: «السلام علیك یا مولای و علی ضجیع یك آدم و نوح»[31]، «سلام بر تو و بر آدم و نوح كه هر سه در یك قبر خفته اید.» اینها برای این كه قداست وصف ناپذیر كربلا و نجف را در نظر امت اسلامی بشكنند و موقعیت شیعه را تضعیف كنند، از به كار گرفتن هیچگونه حربه ظالمانه ای ابا ندارند.
به كارگیری این گونه قلم های مسموم، در كنار جنایتهایی است كه وهابیت، علیه شیعه مرتكب شده و می شود. در كشور پاكستان با تشكیل سپاه صحابه، همواره به مساجد و محافل و تكایای شیعیان حمله ور می شوند و افراد بی گناه را به جرم تشیع و عشق به ساحت مقدس اهل بیت و اعتقاد به ولایت، به خاك و خون می كشند. در خود عربستان هم شیعیان در موقعیت بسیار سخت و چندش آوری به سر می برند و از حقوق اجتماعی و سیاسی محرومند. با این كه جمعیت آنها، مخصوصاً در قطیف، چشم گیر است.
یكی از شیعیان عربستان كه از شیراز عازم قم و مشهد بود، می گفت: «عربستان به ما اجازه ورود به ایران نمی دهد. ما ناگزیر به قطر می رویم. در آنجا سفارت جمهوری اسلامی ایران برای ما كارتی صادر می كند. ما با همان كارت به ایران می آییم. دو روز در قم توقف می كنیم و برای زیارت حضرت معصومه ـ علیه السلام ـ و ده روز در مشهد برای زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ روز هشتم ماه شوال، سالروز تخریب حرم مطهر چهار امام مدفون در بقیع است كه به دست وهابیت در سال 1344 ه.ق صورت گرفته است.»
از آنجا كه تشیع در جهان معاصر، خار چشم استكبار و دولتهای جهانخوار است، وهابیت مأموریت دارد كه به هر قیمتی باشد، قداست تشیع و پایگاه های زیارتی شیعه را بشكند و اعیاد و سوگواری ها را از میان ببرد یا به ابتذال بكشد.
هم اكنون شاهدیم كه در روز نیمه شعبان كه عید بزرگ انتظار فرج است، گروهی در كوچه پس كوچه های تهران و برخی از شهرستانها به بهانه جشن میلاد مهدی موعود ـ علیه السلام ـ به رقص و پایكوبی می پردازند و با پخش آهنگ‎های مبتذل، اغراض شیطانی دشمن را تحقق می بخشند.
در حقیقت، استكبار دو مأموریت را برنامه ریزی كرده است: یكی از برنامه ریشه دار وهابیت و دیگری برنامه ویرانگر بهائیت كه این هر دو توطئه ای است علیه تشیع و سندی است برای اثبات مظلومیت تشیع در جهان معاصر.
صدام هم با به راه انداختن جنگ تحمیلی مأموریت داشت كه انقلاب اسلامی را كه روح و حقیقت آن، شیعی و اثنا عشری است، از پای درآورد و چون در انجام مأموریت خود ناكام ماند، استكبار درصدد حذفش برآمد، تا بتواند توطئه دیگری برای شیعیان عراق و نقشه دیگری برای انقلاب اسلامی پیاده كند.
دكتر ناصربن عبدالله بن علی القفاری پایان نامه دكتری خود را در عربستان تحت عنوان «اصول مذهب الشیعه» به نگارش درآورد و با این كه در آغاز متعهد شده بود كه از راه عقل و انصاف خارج نشود، ولی تا آنجا كه توانست از حربه پوسیده تهمت و افترا بهره گرفت؛ چرا كه چون حرف حسابی در چنته نداشت، راهی جز به كارگیری شیوه ناجوانمردانه توهین و نسبت های دروغ برایش باقی نمانده بود. این كتاب در كشور عربستان كتاب سال شناخته شده است.
از آنجا كه این كتاب شیعه را متهم كرده كه به تحریف قرآن معتقد است و در اعتقادات و اصول به تخطئه شیعه پرداخته است، دو دانشجوی دكتری دانشكده الهیات دانشگاه تهران كه هر دوی آنها از فضلای حوزه علمیه قم می باشند و در رشته های علوم قرآنی و فلسفه اسلامی فارغ التحصیل شده اند، به طور جداگانه به نقد كتاب مزبور پرداخته اند كه باید بگوییم: سعیشان مشكور باد![32] پایان نامه های دكتری این دو دانشجو در رد دكتری قفاری با درجه عالی به تصویب رسیده است.

نگاهی به كیمیای سعادت[33]

غزالی در مقام شمردن آفت ها یكی از آفات را لعن كردن می شمارد و این هم یكی از مهلكات است و البته معلوم است كه لعن گفتن و بدزبانی فی الجمله كار زشتی است و انسانی كه طالب نجات است نباید زبان و دهان خود را به آن آلوده كند؛ ولی او معتقد است كه هیچ كس و هیچ چیز را نباید لعنت كرد.
تنها می توان به طور كلی ظالمان و فاسقان و مبتدعان و كافران را لعن كرد و یا كسانی كه یقین داریم كه بر كفر مرده اند. بنابراین، نمی توان شخص جهودی را لعن كرد؛ چه ممكن است مسلمان شود و نمی توان برای مسلمانی طلب رحمت كرد؛ چه ممكن است مرتد بمیرد. پس «بر تعیین نباید لعنت كرد.»[34]
او كه گویا تمام بحث لعن را به خاطر تبرئه و تطهیر یزیدبن معاویه در كتاب خود آورده است، می نویسد: «اگر كسی گوید: لعنت بر یزید روا باشد؟ گوییم: «این قدر روا باشد كه گویی: لعنت بر كشنده حسین باد اگر پیش از توبه بمیرد كه كشتن از كفر بیش نبود و چون توبه كند، لعنت نشاید كرد، كه وحشی حمزه را بكشت و مسلمان شد و لعنت از وی بیفتاد. اما حال یزید خود معلوم نیست كه وی بكشت و گروهی گفتند كه فرمود و گروهی گفتند كه نفرمود، لكن راضی بود و نشاید به تهمت كسی را به معصیت كردن نسبت داد كه این خود جنایتی بود و اندر این روزگار بسیار بزرگان بكشتند كه هیچ به حقیقت ندانستند كه فرمود: پس از چهار صد سال و اندی حقیقت آن چون شناسند و حق تعالی خلق را از این فضول و از این خطر مستغنی بكرده است كه اگر كسی اندر همه عمر خویش ابلیس را لعنت نكند، وی را اندر قیامت نگوئید: چرا لعنت نكردی؟ اما چون لعنت بر كسی كند، اندر خطر سؤال بود تا چرا كرد و چرا گفت... یكی از بزرگان همی گوید: اندر صحیفه من كلمه لااله الا الله برآید یا لعنت كسی. كلمه لااله الا الله دوست دارم كه برآید و یكی رسول را گفت: مرا وصیت كن. گفت: لعنت مكن... پس به تسبیح مشغول بودن اولی تر از آنكه به لعنت ابلیس... و هر كه كسی را لعنت كند و با خویشتن گوید كه این از صلابت دین است، آن از غرور شیطان باشد و بیشتر آن باشد كه از تعجب و هوا باشد.»[35]

نگاهی به كتاب «التفسیر و المفسرون»

نویسنده كتاب مزبور ـ كه در برخی از مراكز داخل و خارج از كتب درسی است ـ در «دشمنی و ناسازگاری با شیعه و پیرامون ائمه»[36] در عین «عدم اطلاع از تفاسیر به ویژه تفاسیر معاصر»[37] راه افراط پیموده و از جاده انصاف، خارج شده است.
او درباره آیه 55 سوره مائده[38] كه از آیات متقن امامت و ولایت است، مفسرین شیعه و مخصوصا طبرسی را مورد طعن و جسارت قرار می دهد و می گوید: «در تفسیر این آیه از روایت: «تصدق علی بخاتمه فی الصلاه»، (انگشتر بخشی علی در نماز) استفاده شده و این روایت، موضوعه (جعلی) است».[39]
آری دكتر ذهبی با گرایش به اشعریت، چنان برخورد ظالمانه ای با شیعیان و پیروان اهل بیت كرده و چنان بی انصافی هایی از خود بروز داده كه از اعتبار مطالب منصفانه و قوی كتاب خود هم كاسته است، او تفسیر به رأی را به ممدوح و مذموم تقسیم كرده است. «هر تفسیری كه موافق عقاید خودش بوده و دوست داشته، می گوید: تفسیر به رأی ممدوح است و چون گرایش اشعری داشته، عموماً تفاسیر اشعری را ممدوح دانسته است. مثلاً تفسیر فخر رازی را ممدوح می شمارد و در مورد تفاسیری كه به مكتب (مؤلف) آن علاقه نداشته ـ مثل معتزله ـ ... تفسیر به رأی... معرفی می كند.»[40]
او معتقد است كه رد سخنان صحابه و تابعین جایز نیست و مفسر به هیچ وجه حق رد سخنان صحابه را ندارد. «مگر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ از صحابه نیست؟ مگر حضرت زهرا ـ علیها سلام ـ از صحابه نیست؟ ... دكتر ذهبی با یك معیار برخورد نكرده... می گوید: كتابهای شیعه اوهام و اباطیل است و كتابهای اهل سنت»[41] از هرگونه خطایی منزه است. او «امام علی را در رتبه سوم صحابه قرار داده»[42] یعنی ابن عباس كه شاگرد حضرت است و ابن مسعود را بر وی مقدم شمرده است.
او به مسأله ظهر و بطن قرآن می تازد و شیعه را به لحاظ اینكه طبق احادیق نبوی معتقد است كه قرآن را ظهری و بطنی است، مورد نكوهش قرار می دهد، در حالی كه «شافعی كه از محققین اهل سنت است، در مسأله تفسیر، ظهر و بطن را مطرح می كند و این طور نیست كه فقط شیعه بگوید. این بطن غیر از بطنی است كه فرق باطله می گویند. آنها بی ضابطه چیزهایی را بر قرآن حمل می كنند. اما شیعه برای بطن صحیح ضابطه مطرح می كند.»[43]
مقصود از بطن آیات چیست كه امثال دكتر ذهبی را علیه شیعه بر می آشوبد و برگی بر اوراق بی شمار پرونده مظلومیت شیعه می افزاید؟ «بطن آیات یعنی پیامهای نهفته در دل آیات كه باید استخراج كرد»[44]
ظهر و بطن آیات، از هم جدا نیستند. اگر از ظهر قرآن چشم بپوشیم و فقط در پی به دست آوردن بطن باشیم، به همان مشكلی گرفتار می شویم كه فرقه های باطل گرفتار شدند و اگر از بطن قرآن چشم بپوشیم. قرآن را از پویندگی و انطباق بر همه شرایط و اوضاع و احوال زندگی و راهگشایی بازداشته و در قالب زمان محدودی كه همان زمان نزول آن است، محدود كرده ایم. هنر بزرگ مفسران قرآن در هر عصری این است كه با درك پیام های نهفته در دل آیات، بتوانند پاسخگوی نیازها و حلال مشكلات هر دوره ای باشند.
آنچه ذهبی را وادار كرده كه درباره مسأله ظهر و بطن قرآن به پرخاش و جسارت بپردازد، این است كه او با مسأله امامت و ولایت در تضاد است و با دشمنان امامت و ولایت دمساز و مهربان است و به همین جهت است كه كعب الاحبار یهودی الاصل را به دلیل این كه «معاویه از او تجلیل كرده»[45] می ستاید و عدالت و وثاقت او را مسلم می شمارد. در حالی كه «عمر او را ممنوع الحدیث كرد. تا ا ین كه برای قصه پردازی به شام رفت و معاویه از او حمایت كرد و او هم جایگاه معاویه را تثبیت كرد».[46] كعب الاحبار كسی است كه «همه محققین و مورخین شیعه و اهل سنت... می گویند از شخصیت های مهم نقل كننده اسرائیلیات است».[47]
آری «بخش عمده و اساسی باطن قرآن مربوط به امامت است و روایات تأویل زیاد داریم كه مفسران كمتر به آن پرداختند»[48] مخالفین شیعه می خواهند به تشكیك در مورد ظهر و بطن قرآن و تأویلات اساسی آن به كمك عقل و نقل، آن هم بر طبق ضابطه های متقن و محكم، اساس تشیع را كه همان اعتقاد به امامت و ولایت است خدشه دار كنند. اگر تآویلایت اساسی قرآن[49] ناشناخته می ماند و نتیجه ای جز مجهوریت آن ندارد. مجهوریت قرآن چیزی جز عدم توجه به بطن قرآن و نادیده گرفتن پیام های جدی آن نیست.
اگر ذهبی به تاویل ضابطه قرآن و سیر مفسر از ظاهر به باطن انگ تفسیر به رأی می زند و چون می بیند كه پیشوایان و هم مسلكان خودش نیز به تفسیر به رأی روی آورده اند، كارشان را تفسیر به رأی ممدوح می شمارد، به این انگیزه است كه در خانه ائمه اطهار را همچنان بسته نگاه دارد و عاشقان مظلوم آنها را در كنج انزوا قرار دهد.
در پایان این نوشتار داستانی نقل می كنم كه سند مكتوبی درباره آن ندیده ام، ولی از افراد موثق شنیده ام. داستان این است كه زمانی كه مرحوم آیت الله حكیم به زیارت بیت الله الحرام مشرف شده بود، بن باز كه سابقاً مفتی وهابیت بود و بینایی خود را از دست داده بود، به دیدن ایشان می شتابد.
او پس از تعارفات معمولی به آیه الله حكیم می گوید: شما عالمان شیعه چرا آیات قرآن را تأویل می كنید؟ وی در جواب می گوید: مگر چه اشكالی دارد. بن باز می گوید: بسیار اشكال دارد آیه الله حكیم می گوید: ممكن است در بعضی آیات، لازم شود كه تأویل كنیم. بن باز می گوید: به هیچ وجه لازم نمی شود. آیه الله حكیم می گوید: شاید لازم شود و او اصرار می ورزد كه اصلاً لازم نمی شود. آیه الله حكیم می گوید: ممكن است لازم شود. مثلاً در این آیه شریفه می فرماید: «من كان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیل»،[50] «هر كس در این جهان كور است، در آخرت هم كور و گمراه تر است.» اگر این آیه را تأویل نكنیم و به معنای كوری ظاهر بگیریم، معنای آن این است كه شما كه در این جهان به كوری چشم مبتلا شده ای، در آخرت هم گرفتار كوری چشم باشی. ولی اگر تأویل كنیم، معنای آن این است كه هر كس در این جهان گرفتار كوری دل باشد، در آخرت هم دچار كوردلی و گمراهی است؛ بلكه گمراه تر است.
بن باز از شنیدن این جواب دندان شكن ناراحت می شود و برمی خیزد و در حین رفتن می گوید: با شما علمای شیعه نمی شود بحث كرد.
از خداوند بزرگ مسألت و از پیشگاه اولیای تشیع استمداد می كنیم كه شیعیان را در ادامه راهشان پایدارتر از همیشه بدارند.

پي نوشت :

[1] . امام علی صدای عدالت انسانیت، جلد ششم: علی و قومیت عربی ترجمه دكتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1351، صفحه 193، 194.
[2] . «أنی تارك فیك الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسكم بهمالن تضلوا ابداً» بحارالانوار، 2/ 226 و 5-21 و 23/109 و 113 و 118 و 126 و 133 و 145 و 147 و 25/237 و 35/184 و 36/331 و 338 و 37/186.
[3] . الفرقان/ 33.
[4] . تفسیر نورالثقلین 4/13.
[5] . همان، صفحه 13 و 14.
[6] . نهج البلاغه نامه 28.
[7] . بحارالانوار، 38/103.
[8] . مفاتیح الجنان، محدث قمی، صفحه 600 (انتشارات آستان قدس رضوی).
[9] . همان، صفحه 602.
[10] . همان، صفحه 604 و 605.
[11] . بحارالانوار، 27/62.
[12] . همان و قریب به همین مضمون، 41/5.
[13] . همان، 41/5.
[14] . همان، 43/173.
[15] . همان.
[16] . علی و قومیت عربی (پیشین)، صفحه 194.
[17] . همان، صفحه 95.
[18] . همان، «ارعد و ابرق یا یزید فما وعیدك لی بضائر»
[19] . همان، 90/332.
[20] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 938.
[21] . بحادالانوار، 22/ 486 و 487.
[22] . علی و قومیت عربی (پیشین) صفحه 199.
[23] . همان صفحه 202: «كان كل مكان كربلا لدی عینی و كل یوم یوم عاشورا».
[24] . همان، صفحه 230، 231.
[25] . همان، صفحه 233 تا 235.
[26] . همان، صفحه 237.
[27] . همان، صفحه 177.
[28] . صفحه 14.
[29] . صفحه 55.
[30] . صفحه 14.
[31] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 604.
[32] . منظور آقایان دكتر عابدی و دكتر نجارزاده است.
[33] . این كتاب از ابوحامد، امام محمد غزالی طوسی است كه به كوشش حسین خدیو جم از سوی مركز انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1361 به چاپ رسیده است.
[34] . كیمیای سعادت، 2/73.
[35] . همان، 2/74.
[36] . روزنامه افق، حوزه شماره 22.
[37] . همان.
[38] . «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ».
[39] . افق حوزه، شماره 22.
[40] . افق حوزه شماره 22.
[41] . همان.
[42] . همان.
[43] . همان.
[44] . همان.
[45] . همان.
[46] . همان.
[47] . همان.
[48] . همان.
[49] . مطرح نباشد، پیام های جدی و اساسی قرآن.
[50] اسراء/ 72

منبع: روزنامه همشهري




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط