تشبيه يکي از شيوههاي بيان است و آن مانند کردن چيزي است يا کسي به چيزي يا کس ديگر «بر بنياد پيوندي که به پندار شاعرانه، در ميانهي آن دو ميتوان يافت». (ص40، زسپ1) در تشبيه چهار جزء وجود دارد مشبّه (ماننده): آنچه که با چيز ديگر تشبيه و مانند کردهاند؛ مشبّه به (مانسته): آنچه که بدان مانند ميکنند؛ وجه شبه (مانروي): پيوندي که مشبّه يا ماننده را به مشبّه به (مانسته) ميپيوندد؛ و ادات شبه (مانواژ): واژهاي که مانندگي يا تشبيه را به ياري آن نشان ميدهند و عبارتند از: چون، مانند، همچو، از قبيل...
(همان)
براي نمونه در اين بيت:
هست گردون همچو طشت سرنگون *** وز شفق اين طشت هر شب غرق خون
گردون: مشبه (ماننده)
طشت سرنگون: مشبه به (مانسته)
همچو: ادات شبه (مانواژ)
شباهت ميان سرخي شفق و طشت خونين، وجه شبه (مانروي) است.
نمونه از شعر معاصر:
در ساعت چهار
در لحظهاي که رشتههاي آبي رگهايش
مانند مارهاي مرده از دو سوي گلوگاهش بالا خزيدهاند.
فروغ فرخزاد
در اين نمونه:
رشتههاي آبي رگهايش: مشبه (ماننده)
مانند: ادات شبه (مانواژ)
مارهاي مرده: مشبه به (مانسته)
شباهت ميان شکل رگها و مار: وجه شبه (مانروي)
در بحث از ارزش زيباشناسيک تشبيه، وجه شبه يا مانروي را جان تشبيه ناميدهاند زيرا قدرت آفرينش و تخيّل شاعر در اين وجه نمايان ميشود.
چنانچه وجه شباهت پنداري نو و بديع باشد تشبيه ارزش هنري بسيار خواهد داشت و اگر وجه شبه کهنه و تکراري باشد، تشبيه از ارزش هنري تهي است. از اينرو وجه شبه يا مانروي را ميتوان بنيادي ترين پايه تشبيه شمرد. وجه شبه (مانروي) را از جهت حقيقي يا خيالي بودن به دو نوع تقسيم کردهاند. وجه شبه (مانروي) حقيقي آنست که به راستي و در سرشت، در دو سوي تشبيه وجود داشته باشد، مانند:
همچو روي عاشقان بينم به زردي روي باغ *** باده بايد بر صبوحي همچو روي دوستان
مسعود سعد
در مصراع نخست وجه شبه «زردي» است؛ و به راستي، باغ و روي دلشدگان هر دو زرد است. و در مصراع دوم، وجه شبه (مانروي) «سرخي» است که هم باده به راستي سرخ است، و هم روي دوستان. وجه شبه (مانروي) تخيّلي آنست که در دو سوي تشبيه، يا در يک سوي، تخيّلي باشد، يعني پيوندي که دو سوي تشبيه را به هم ميپيوندد، در يکي از آن دو، يا در هر دو، به راستي نهفته نباشد؛ و آن پيوند تنها از تخيّل گوينده مايه گرفته باشد، مانند:
از براي سُختن دعوي و معنوي، روز عدل، *** صد زبان خاموشِ گويا همچو ميزان داشتن
سنائي
در اين بيت «خاموشي» و «گويائي» زبان، در ترازو وجه شبهي خيالي است و در مورد آدم وجه شبهي حقيقي. از جهتي ديگر نيز وجه شبه (مانروي) بر سه گونه است:
1- وجه شبه (مانروي يگانه):
وجه شباهت بين دو سوي تشبيه تنها با پيوندي ساده به هم پيوسته است:ز فردوس، بازينت آمد بهاري *** چو زيبا عروسي، چو تازه نگاري
مسعود سعد
2- وجه شبه (مانروي) يگانه وار يا آميغي:
صورتي از خيال است که در آن گوينده در ميان دو چيز يا دو تن چند پيوند مييابد ولي اين پيوندها را در ذهن به طرزي درهم ميآميزد و درهم ميتند که از آن، پيکرهاي ذهني و يگانه پديد ميآيد. منوچهري که استاد تشبيه در شعر فارسي است نمونههاي بسياري از اين قسم وجه شبه در اشعار خود ارائه ميدهد:سر، از البرز، برزد قرص خورشيد *** چو خون آلوده دزدي سر ز مکمن
در اين تشبيه، مشبه (ماننده) از چند پارهي «سر برزدن»، «البرز» و «قرص خورشيد» و مشبه به (مانسته) از چند پارهي «سر دزد»، «خون آلود» و «مکمن» ساخته شدهاند؛ «هر کدام از اين پارهها در آفرينش پندار شاعرانه، بهرهاي دارند. وجه شبه (مانروي) آميغي پيکرهاي است پندارين از سپيديي گرد، آميخته با سرخي که نرم نرمک از پس حايلي بدر ميآيد و آشکار ميشود. مانند دزدي که از کيفر و آزار مردمان ميگريزد؛ گوييا يک بار، به چنگ آنان دَر افتاده است، و چهره اش خون آلود گرديده است؛ و اينک، بيم زده و نگران، از کمينگاه خود، به آرامي سربرمي آورد؛ تا به پيرامون بنگرد.»
(ص 52، زيباشناسي سخن 1)
3- وجه شبه (مانروي) چندگانه:
«آن است که دو سوي تشبيه را بر بنياد چند پيوند، جداجدا، به يکديگر مانند کنند... در مانروي چندگانه هر کدام از مانرويها، به تنهايي، در نظر گرفته ميشوند، بدان سان که ميتوان هر يک از آنها را به تنهايي، مانرويي يگانه شمرد؛ و تشبيه را، به ياري آن سامان داده... مانند:شود چون شمع زرّين روي و ريزان اشک و سوزان دل *** هر آن کو دل در آن شمع بتان کاشغر بندد
عبدالواسع جبلي
دلباختهي زيباروي کاشغري، در زرين رويي و ريزان اشکي و سوزان دلي، به شمع ماننده شده است؛ ...» (همان ص 55)
از عصر صفوي و شايد هم اندکي قبل از آن، بر مجموعه رايج ادات تشبيه يک ترکيب ديگر هم اضافه شده و آن ترکيب «برنگ» است يعني بمانند. اين کلمه به هيچ وجه اختصاص به مواردي ندارد که سخن از مقايسه دو چيز به اعتبار رنگ باشد بلکه در مورد تشابه شکل، حرکت، اندازه، و هر نوع شباهتي به کار ميرود:
برنگ رشتهي تسبيح چندين رهگذر دارم *** برنگ خونِ بِسمل در چکيدنها جگر دارم.
(صص 69-68، شاعر آينهها)
در ادبيات فارسي، منوچهري استاد تشبيه است و تشبيهات او غالباً از نوع محسوس به محسوس است.
(صص 55، سبک شناسي شعر)
در بلاغت انگليسي آي. آ. ريچارز براي واژه مشبه، هدف، و به جاي مشبه به، بردار را به کار برده است. ادات شبه در انگليسي as;like و such as ميباشد. اساس تشبيه بر قياسي آشکار استوار است که موجب وضوح تصوير و توسعه آن ميشود.
در ادبيّات ملل، تشبيه عموماً از نخستين اشکال تصويرگري نزد شعرا بوده است. به موازات تکامل تصويرگري، رفته رفته تشبيه مختصرتر و فشرده تر شده است و پس از حذف ادات شبه به استعاره نزديک شده است. اين معني در تعريف بلاغيون باستان همچون ارسطو بخوبي منعکس است. او استعاره را تشبيهي مينامد بدون ادات شبه. برخي بلاغيون ايراني و اسلامي نيز استعاره را تشبيه محذوف گفتهاند و در اين تسميه، متوجه بر جنبه حذف مشبه ميباشند.
بلاغيون ايراني و اسلامي که تشبيه را از ديدگاههاي مختلف بررسي کردهاند، بنا به سليقه خود، براي آن تقسيماتي قائل شدهاند که هشت نوع آن در اينجا نقل ميشود:
1- تشبيه مطلق (صريح) (absolute simile):
آن است که چيزي را به چيزي بدون قيد و شرط تشبيه کنند (مشبه و مشبه به و ادات تشبيه و وجه شبه را بياورند)، مانند:پيچيدن افعي به کمندت ماند *** آتش به سنان ديو بندت ماند
انديشه به رفتن سمندت ماند *** خورشيد به همت بلندت ماند
ازرقي هروي
2- تشبيه مشروط (conditional simile):
آن است که در تشبيه شرطي قرار دهند و چيزي را با شرط به چيزي مانند کنند، براي نمونه:اگر موري سخن گويد و گر موئي ميان دارد *** من آن مور سخن گويم، من آن مويم که جان دارد
عمعق بخارائي
3- تشبيه مُضمَر (implicit simile):
آن است که گوينده چيزي را به چيزي تشبيه کند ولي در ظاهر چنان نشان دهد که مقصودش تشبيه نيست، مثل:گر نور مه و روشني شمع تراست *** اين کاهش و سوزش من از بهر چراست!؟
گر شمع توئي مرا چرا بايد سوخت!؟ *** ور ماه توئي مرا چرا بايد کاست!؟
معزّي
4- تشبيه کنايه (بالکنايه) (metaphorical simile):
آن است که ادات تشبيه را نياورند و مشبه را به جاي مشبه به ياد کنند، براي مثال در سطر دوم:چون پرند نيلگون بر روي پوشد مرغزار *** پرنيان هفت رنگ اندر سرآرد کوهسار
فرخي
اين قسم تشبيه در واقع نوعي از استعاره است.
5- تشبيه جمع:
آن است که يک چيز را به چند چيز تشبيه کنند، نمونه:برخيز که شد بار دگر ابر بهار *** از بهر صفاي بوستان و گلزار
چون چشم من و دهان تو لؤلؤ خيز *** مانند کف راد ملک گوهر بار
در اينجا شاعر ابر بهاري را يکبار به چشم خود و دهان معشوقه و بار ديگر به دست بخشندهي شاه تشبيه کرده است.
6. تشبيه تسويه يا مزدوج (equivalent simile):
آن است که شاعر صفتي با صفتي از صفات مقصود گرفته و هر دو را به يک چيز مانند کند:جاي خصمت چو جاي توست رفيع *** آنِ تو تخت و آنِ خصمت دار
7- تشبيه تفضيل
Preferential simile/ comparative simile
آن است که گوينده چيزي را به چيزي تشبيه کند و سپس از عقيده خود برگردد و مشبه را بر مشبه به رجحان دهد، مثل:به قد تو گوئي سروي است در ميان قبا(ي) *** به روي تو گفتي ماهي است بر نهاده کلاه
چو سرو بود و چو ماه و نه ماه بود و نه سرو *** کمر نبندد سرو [و]، کله ندارد ماه
فرخي
8- تشبيه عکس (antithetical simile):
آن است که دو طرف تشبيه را به يکديگر مانند کنند، مثل:ز سم سواران و گرد سپاه *** زمين ماه روي و زمي روي ماه
عنصري
دل من چون دهن تنگ بتان *** دهن تنگ بتان چون دل من
(المعجم)
بلاغيون ايراني و اسلامي اغلب متفق القولند که هر چه اختلاف ميان دو طرف تشبيه بيشتر باشد، زيباتر است زيرا نشان ميدهد که شاعر نسبت به دقايق طبيعت در پيرامون خود حساس تر بوده است. مؤلف المعجم نيز زيباترين تشبيهات را آن ميداند که معکوس توان کرد يعني مشبه و مشبه به را به يکديگر تشبيه توان کرد (تشبيه عکس). هم او ناقص ترين تشبيهات را آن ميداند که وجه شبه در آن خيالي و وهمي باشد مثل تشبيه چيزي به چيز ديگري که وجود خارجي ندارد ولي اگر ادراک شود، به حواس ظاهر ادراک ميشود از قبيل تصور غول و اهريمن.
(صور خيال در شعر فارسي)
تقسيمات هشت گانه بالا را به طريق زير هم ميتوان توضيح داد:
نخست از لحاظ جنس مشبه و مشبه به: 1- چنانچه هر دو از محسوسات باشند، تشبيه را حسي گويند. اين نوع در اشعار شعراي متقدم مثل رودکي و دقيقي که هنوز مشغول محسوسات بودهاند، رواج دارد. براي نمونه در شعري از رودکي، خنديدن لاله از دور مانند سرانگشتان حنا بسته عروسي است و نشستن ژاله بر گل لاله چون اشک مهجوران است.
2- مشبه و مشبه به هر دو از ذهنيات (تشبيه ذهني) هستند. اين نوع، شکل متعالي تر تشبيه است و در اشعار شعراي اواسط قرن پنجم تا اوايل قرن ششم مثل بوالفرج روني و ازرق هروي معمول است، براي مثال در تشبيهات ازرقي هروي «ابر چون وهم مرد شعبده گر است که هر لحظه رنگي مينمايد» و «مضيقهاي راه به تاريکي دل دجّال است».
3- يکي از دو سوي تشبيه حسّي و ديگري ذهني است. اين نوع تشبيهات در اشعار قطران تبريزي و عنصري يافت ميشود، براي مثال:
موي او تاري و تيره چون روان اهرمن *** روي او تابان و رخشان همچو جان جبرئيل
قطران تبريزي
در تقسيم بندي ديگر، اساس بر حضور يا عدم حضور ادات شبه است. بر اين اساس دو نوع تشبيه برشمردهاند تشبيه مرسل يا مُظهر که ادات شبه در آن ذکر شده مانند مثالهاي بالا و ديگر تشبيه مؤکد يا مُضمر که ادات شبه در آن ذکر نشده براي مثال اگر بگويند «هست گردون طشت سرنگون»
(صور خيال در شعر فارسي/ تا/ فافذ)
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.