نویسنده:آیت الله محی الدین حائری شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
این مجموعه حاوی گفتاری است نغزودلنشین در تبیین وجوه آسیب ناپذیری ازدواج وطرح نکات و دقایقی که پیوندهای خانوادگی را در پی دارد.
گهگاه که بعضی از زوج های جوان را سعادت یار می شد تا مراسم عقدو ازدواجشان در محضر حضرت آیت الله حایری شیرازی (مد ظله) برگزار شود معظم له خطاب به آنها توصیه هایی می فرمودند که میتوانست در بعد های مختلف زندگی چراغ راهی برای رسیدن به خوشبختی و سعادتی ملموس باشد.
بدیهی است که گروه بسیاری از علاقمندان را امکان آن نیست تا از فیض حضور استاد ونصایح پدرانه شان بهره مند شوند لذا با کسب اجازه از حضرتشان مطالب ضبط و سپس از نوار پیاده شد و پس از باز نویسی به صورت این مجموعه نفیس در آمد. باشد که درخشش این چراغ پر فروغ وسعت بیشتری رادر بر گیرد وافراد بیشتری از برکات این سخنان حکیمانه بهره ور شون
تنها زندگی کردن یک برنامه دارد و یک وظیفه خاص به خود دارد وزندگی مشترک داشتن هم دارای یک برنامه ویک سلسله وظایف مخصوص به خود است.
انسان وقتی تنها باشد گاهی به رای خود و با سلیقه خود هر کاری خواست انجام می دهد اما وقتی زندگی مشترک شد وضعیت فرق می کند.فرض کنید یک ماشین در جاده ای تک وتنها حرکت می کند. این ماشین خیلی کارها را می تواند انجام دهد؛ می تواند مانور بدهد؛ می تواند ویراژ بدهد و می تواند آهسته یا تند براند. اما اگر دو ماشین شدند و خواستند به همین صورت در کنار هم حرکت کنند، هر کدام از آن دو ماشین، باید یک خط و محدوده ای داشته باشند که آن خط را در نظر گرفته و بر روی آن حرکت کنند و گرنه هر لحظه ممکن است با هم اصطکاک پیدا کنند.
ازدواج، با هم حرکت کردن است. دو ماشینی که می خواهند با هم حرکت کنند می بایست دقت بسیاری به خرج بدهند، اگر می خواهند از یکدیگر فاصله نگیرند و سپر به سپر یکدیگر حرکت کنند، می بایست از همان ابتدا قرار بگذارند که چگونه به حرکت ادامه دهند تا با هم برخورد و اصطکاک پیدا نکنند. شما خوب می دانید که دو راننده ماشین اگر با هم هماهنگ باشند، هیچگاه از راندن خسته نمی شوند، چون راه به رفیق خوش است، اما به شرط این که به هم تنه نزنند وگرنه هر دو ساقط خواهند شد. اما چگونه می شود که دو دستگاه ماشین، به یکدیگر تنه نزنند؟ و چگونه می شود، دو انسانی که با هم ازدواج می کنند، با هم تزاحم و تصادم پیدا نکنند؟
پاسخ سؤال این است که می بایست «خطی» بین آن دو باشد، به نحوی که محدوده حرکت هر کدام را مشخص کند. یعنی هیچ کدام به محدوده دیگری تجاوز نکند و در یک کلام خط اعتدال را رعایت کنند. از این جهت است که وقتی دو انسان تابع خدا شدند و موازین الهی را پیش گرفتند، هیچ گاه با هم اصطکاک پیدا نمی کنند، اما منهای خدا، از هر چیز دیگر متابعت نمایند با هم اصطکاک پیدا خواهند کرد. پس باید سعی آنها بر این باشد که به وسیله اطاعت از خدا از اصطکاک با یکدیگر، جلوگیری نمایند.
این طور نیست که شما، مثلاً بگوئید که اگر زن و مرد به حرف پدر یا مادر خود گوش بسپارند اصطکاک ها و نزاع ها برطرف خواهد شد؛ خیر،این چنین نیست. چرا؟ چون ممکن است پدرها و مادرها هم با هم اصطکاک پیدا کنند. مثلاً، پدر این یکی، یک چیز بگوید و پدر آن یکی، یک چیز دیگر.
اگر بگوئید در صورتی که اینها به حرف نزدیکان یا دوستان خود گوش دهند انشاءالله اشکال یا مشکلی پیش نخواهد آمد، خوب، اگر این نزدیکان و یا دوستان با هم دعوایشان شد چطور؟!
پس اینها باید پای خود را جایی بگذارند که دیگر نلغزد، و آنجا فقط راه خداست. چون خدا هیچگاه خودش باخودش نزاع ودوگانگی پیدا نمی کند. از این جهت آنها باید بنایشان را بر اطاعت از خدا بگذارند، چون که تنها در این صورت ،دیگر ماشینهای زندگی اینان با هم برخورد نخواهد کرد.
شما، هم دست راست دارید، هم دست چپ؛ اگر این دو به صورت مستقل تصمیم می گرفتند،شما دیگر با این دو دست نمی توانستید کاری را انجام بدهید. اما چون این دودست تصمیم گیرنده نیستند،بلکه مغز واراده انسان است که بر دست راست و چپ حکومت می کند و اوست که تصمیم می گیرد، لذا دست ها با هم همکاری می کنند وهماهنگ هستند. با یک دست کاغذ می گیرید و با یک دست می نویسید. خیاط ها با یک دست پار چه را می گیرند، با دست دیگر می دوزند.آشپزها با یک دست، دیگ را می گیرند ، با دست دیگر غذا را به هم می زنند؛ چون فرمانده یکی است این دو دست این چنین با هم همکاری می کنند.اگر خدای ناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقی می افتاد.
اگر پدری نسبت به بچه خود تندی کند، مثلاٌ بگوید : چرا این کار را کردی؟
مادر بگوید: اتفاقاٌ کار بچه درست بوده و خوب کاری هم کرده است .
یا یکی به بچه بگوید : تو خیلی بی ادب هستی .
دیگری به او بگوید: اتفاقاٌ تو از همه مودب تری .
یکی بچّه را بزند و دیگری او را نوازش کند . چنین بر خورد هایی موجب می شود که بچّه بی تربیت بار بیاید . وقتی این گونه عمل شود، بچّه شکایت پدر را به مادر و شکایت مادر را به پدر می برد و ضمن این که بین آن ها دعوا راه می اندازد، خود بچّه نیز نسبت به پدر ومادر بی اعتقاد وبی اعتنا می شود.
کَلِمَةُ اَللهِ هَیَ اَلعلیاء؛کلمة خدا باید بالاتر باشد. اگر مرد یک حرفی بزند وشما به او بگویید که خدا این طور گفته است، باید بگوید : اگر خدا این طور گفته باشد من دیگر حرفی ندارم، روی حرف خدا حرفی نمی زنم وحرف خدا بالای حرف من است.
اگر زن هم یک حرفی بزند وبه او بگویند: خدا این چنین نگفته است، خدا جور دیگری می گوید. زن باید بگوید: اگر خدا طور دیگری می گوید ،من هم همان را می گویم.
آنجا که خدا در کار باشد، زن ومرد مانند دو دست چپ وراست عمل می کنند، امّا آنجا که خدا در کار نباشد، زن ومرد، همانند دو فرد جدا از یکدیگر می شوند.
اگر شوهر یکی باشد وزن هم برای خودش یکی دیگر باشد ، اینها دو نفر می شوند و کار درست نمی شود. در زندگی، زن ومرد باید با هم آنچنان باشند که گویی مرد یک دست وزن دست دیگر است و حکم خدا وفرمان پروردگار فرمانده شان به شمار می آید.
پس انسان باید بداند که اوّل ازدواج باید آخر خود رأیی باشد، هم برای مرد و هم برای زن. اگر زن یا مرد بخواهند بعد از ازدواج هم، مانند پیش از ازدواج خودرأی باشند و با رأی خود حرکت کنند، آن وقت این ازدواج جز درد سر چیزی به دنبال نخواهد داشت.
به عبارتی، هنگامی که واقعاً خدا برایشان مطرح باشد آن وقت فصل ازدواج است.
دو نفر که با هم معامله می کنند، هر کدام نسبت به معامله ای که کرده است دیگری را به نحوی راهنمایی می کند. فرض کنید شما یک رادیو به کسی داده اید و از او ضبط صوتی را گرفته اید ،آن که ضبط صوت به شما داده، دستور کار با آن را به شما می آموزد وشما هم پیرامون کار با رادیو به او تذکراتی می دهید.
خدا خلق زن ومرد است. به مرد می گوید: اگر می خواهی خیر زن را ببینی این گونه با او برخورد کن و به زن هم می گوید : اگر می خواهی از مرد خیر ببینی این چنین با او برخورد کن .
مثلاً می گوید: «وَاِعتَصَموا بِحبلِ اللهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقوا»؛ دسته جمعی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید. یعنی اگر میل آن دارید که میان شما اختلاف نیفتد تنها خدا را در نظر داشته باشید. اگر خدا را در نظر گرفتید بین شما جدایی نمی افتد،اما اگر خود را مطرح کردید از هم جدا می شوید.
به موجب این آیه ، زن وشوهر اگر می خواهند متفرق نشوند و بینشان جدایی نیفتد ،زن نباید بگوید من اینطوری می خواهم و من این جوری می دانم . بلکه باید بگوید : مکتب من این طور می گوید و این جور می خواهد . متقابلاً مرد هم نباید بگوید که من اینطور می خواهم، برادر، خواهر، مادر و فامیل من این گونه می گویند. بلکه او هم باید بگوید که خدای من این طور می گوید؛ یعنی آیه به زن ومرد می گوید که دم از خدا بزنید، تا از هم جدا نشوید.
شوروی وآمریکا که خدا را رها کرده اند ، کی وکجا با هم رفیق خواهند شد. این ها تمام اسلحه های اتمی را که زیر زمین و روی زمین پنهان کرده اند، برای چه کاری گذاشته اند؟ این دو (شوروی و آمریکا) جلوه دو انسان از خدا برگشته هستند. این ها از دانشمندانشان دم زدند ولی از خدا دم نزدند. آمریکایی ها می گویند : دانشمندان ما این گونه می فهمند، پس ما هم به دنبال دانشمندانمان راه می رویم. شوروی ها هم می گویند : دانشمندان ما این جوری می فهمند، ما هم به دنبال آن ها حرکت می کنیم.
چون دانشمندانشان جدا هستند، خودشان هم از هم جدا می شوند . حال اگر شوروی می گفت خدا و آمریکا هم می گفت خدا، دیگر لازم نبود که علیه یکدیگر بمب اتم مخفی کنند.
آنچه برای بشر این خطر ها را آورده است که یک روزه شهرهایشان را با بمب به خاکستر تبدیل میکند ، جدا شدن از خدا است.
اگر خدا وارد برنامة زندگی شود جای همه چیز را می گیرد. در دعا داریم :«یا مَن یَکفِی مِنهُ شیٌ» یعنی ای خدایی که جای همه چیز را پر می کنی . اگر هیچ چیز نباشد و تو باشی کافی است، امّا جای خالی تو را هیچ چیز پر نخواهد کرد.
پس بنایتان را بر اطاعت از خدا بگذارید. بر اساس این که خدا دارید با هم زندگی کنید. مثل اینکه یک غلام وکنیزی می خواهند با یکدیگر زندگی کنند، که ارباب وصاحب دارند وآن ارباب وصاحب امورشان را به عهده گرفته است. انشاءَ الله اگر بر این اساس کار کنید که خودتان را خدمة خداوند متعال بدانید، خدا، هم در ابتدا و هم در دورة ازدواج مددتان می کند. از همان ابتدا که هر نزدیکی یا فامیلی به شما هدیه یا کادویی می دهد ، خدا که مولای هر دوی شماست - چون شما اساس را بر اطاعت او گذارده اید- یک گلی مافوق گل همه ،به شما هدیه می کند. آن ها که گل هدیه می دهند ، هر کس که قوم خویش نزدیکتر باشد گل سنگین تر می دهد؛ هر که دستش بازتر باشد، سخاوتش بیشتر باشد، گل بهتری می دهد. خدا که از هر سه نظر برتر وبالاتر از همه است ، از نظر قوم و خویشی ،بنده با خدای خودش چنان خویشاوندی دارد که هیچ کس دیگر ندارد. خدا از همه نزدیکتر است. از نظر دارایی وثروت نیز خدا از همه ثروتمندتر است و ثروت خدا ما فوق همه ثروت هاست؛ از نظر وجود و بخشش ،خدا،از همه کریم تر و بخشش او نیز از همه بیشتر است. پس اگربخواهد به کسی گل بدهد ، گلش مافوق همه گل هاست و آن چیزی که او می تواند بدهد، هیچ کس دیگری نمی تواند بدهد و آن صمیمیت و دلبستگی است که خداوند بینشان ایجاد می کند.
این برای اوّل ازدواج، برای دوره ازدواج هم باز کمکی که خداوند می تواند بکند هیچ کس دیگر قادر به آن نیست . اگر این دو تا بر اساس بندگی خدا با هم زندگی کردند، یعنی زن از وقتی که پا به خانة شوهرش گذاشت مومن تر شد ، خدا می گوید : این دو خوب زن وشوهری هستند که ارتباطشان را با من حفظ کرده اند . حالا اگر یک روزی زن قهر کرد ، خدا به شوهر می گوید: من این زن را به تو بر می گردانم ،نترس. اگر هم شوهر رفت به زن می گوید: من او را بر می گردانم. چرا؟ چون به زن می گوید تو نگذاشتی شوهرت از من جدا شود، پس من هم حالا نمی گذارم او از تو جدا شود و به یک نحوی مسأله را حل می کند که موجب سرشکستگی زن و فامیل زن نشود. مثلاً زن در خانه نشسته است که می آیند و با احترام او را می برند؛ یا مرد به او تلفن می کند و می گوید: من نشستم وفکر کردم و فهمیدم که اشتباه کرده ام حالا هم خودم به سراغت می آیم.
امّا اگر زن مانع خیر شد ،یعنی مرد قبل از ازدواج خدماتی می کرد و بعد از ازدواج آن خدمات به دست زن تعطیل شد. حال تا بگوید خدایا بیا و کار های ما را درست کن . خدا می گوید: آن وقت تا به حال، تو درستش نکردی و بنده مرا از من جدا کردی ، حال دوباره او را به تو برگردانم تا باز به همان راه گذشته هدایتش کنی؟ لذا می بینیم دیگر هر ریش سفیدی، هر عالمی و هر کسی که بخواهد پا در میانی کند ،تأثیری ندارد. گاهی ندیده اید که یک سلسله دلخوری هایی بین زن وشوهر پیدا می شود که اگر تمام افراد عاقل به دور هم بنشینند تا راهی را پیدا کنند بلکه این دو را باهم صلح بدهند ، دل مرد یا زن نرم نمی شود؟
امّا اگر گفتید ما آمده ایم که با هم خوش باشیم . زن گفت من کار ندارم که می توانی یا نمی توانی ! این کار حلال است یا حرام؟ من این لباس را دیده ام و پسندیده ام ، حال حلال باشد یا نباشد فرقی نمی کند.
یا مرد گفت: که من می خواهم به این مجلس بروم و تو هم حتماً باید بیایی . حال معصیت می شود یا نمی شود ، به من مربوط نیست.
اگر این طوری رفتار کردند اوّلاً خدا آن گل اول را به آن ها نمی دهد، یعنی صمیمیت را و دوم در وقتی که با هم کدورتی پیدا کردند توجهی به آنان نمی کند.
پس در راه خدا هوای یکدیگر را داشته باشید تا خدا هم هوای شما را داشته باشد.
«هُنَّ لِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ»
زنان لباس مرد ها هستند و مرد ها لباس زنها.
لباس عیب ها را می پوشاند ، حسن را ظاهر می کند و انسان را از سرما وگرما در امان نگه می دارد. یکی از نعمت هایی که خدا نازل کرده است، لباس است. و از این جهت است که مثلاً اگر کسی خواب ببیند که یک نفر چادری یا لباسی گیرش آمده است، آن را به شوهر یا زن تعبیر می کنند. لباس ها هم البته متفاوتند. یک نوع لباس است که افراد می پوشند و زود ضایع می شود. یک نوع لباس هایی هم هست که خیلی گران است ، امّا زود از بین می رود و نمی شود از آن زیاد استفاده کرد . بعضی لباس ها هم وجود دارد که هم مطابق اندام است و هم پر دوام ،این مربوط می شود به تار و پود لباس که پارچه اش تار و پود با دوام داشته باشد یا نه؟
زن هم همینطور است، اگر پایه پیوند در ازدواجش با شوهر ، به جهت مال یا جمال او باشد کم دوام است، امّا اگر ازدواج برای دین و مروت مرد و یا دین و حیای زن باشد، این ازدواج مبارک است و دوام هم پیدا خواهد کرد . لذا در روایات داریم که اگر کسی زنی را بگیرد برای مال یا جمالش ، خداوند او را واگذار می کند به همان چیزی که خودش انتخاب کرده است. امّا اگر زن را انتخاب کند ، برای حیا و دین ودیانتش ، خدای تعالی آن دین را حفظ می کند و مال و جمال را هم خودش عنایت می فرماید. بنا بر این در انتخاب همسر، اصل را به تقوا و دین بگذارید.
نکتة دیگر اینکه گاهی اوقات یک لباسی را مراعات می کنند ، دوام پیدا می کند. گاهی مراعاتش نمی کنند، زود پاره می شود . یا مثلاً یک نوع ماشین را در اختیار دو نفر قرار می دهند ، یکی یک ساله آن را ضایع می کند و دیگری همان ماشین را پانزده، شانزده سال ممکن است سالم نگه دارد. یکی ممکن است شش ماهه تصادفی اش کند و یکی ممکن است شانزده سال از آن به خوبی استفاده کند.
موضوع دیگر این است که یک لباس می بایست نه تنگ باشد نه گشاد. بلکه باید متناسب با اندام باشد. خیاط می داند که اگر لباس تنگ یا گشاد بود بایستی شکافته شود . اخلاق زن ومرد برای یکدیگر شبیه به یک لباس است. سخت گیری آن ها همانند لباس تنگ و سهل انگاری آن ها همانند لباس گشاد است.
پس همانطور که لباس باید نه تنگ باشد نه گشاد، اخلاق هم می بایست نه از نوع سخت گیری باشد و نه از نوع سهل انگاری.
نکته آخر این که از این آیه دقیقاً استفاده می شود که ازدواج نکردن یک نوع برهنگی است، و این برهنگی نقص است؛ چون زن، لباس مرد است و مرد هم لباس زن. البته هنگامی که مرد وزن لباس همدیگر باشند ، نظافت لباس و حفظ لباس به عهده خودشان است. یعنی هر کسی لباسش عیب پیدا کرد ، سعی می کند عیب لباس خود را رفع کند. اگر گوشه ای از آن پاره شد آن را می دوزد و اگر کثیف شد آن را می شوید. اگر کسی لباسش پاره شد نمی آید آن پارگی را بیشتر کند . یا اگر کثیف شد آن را کثیف تر کند ، بلکه سعی می کند که نقص لباس خود را رفع یا پنهان نماید. پس مرد، اگر زنش یک نقص یا ضعفی دارد نباید آن را مطرح سازد، بلکه باید بکوشد آن را پنهان یا رفع کند و همین طور زن نسبت به شوهر .
پس بر این اساس با هم قرار بگذارید که لباس یکدیگر باشید. عیوب یکدیگر را بپوشانید و از روی مهربانی رفع کنید.
بنابر این زن و شوهر باید سعی شان بر این باشد که با هم حالت تمیز کردن را داشته باشند. انسان وقتی که لباسش را شستشو می کند با لباس که عداوت ندارد، چون آن را دوست دارد می شوید. لباسی که به آن علاقه ندارد اگر هم چرکی پیدا کند آن را شستشو نمی دهد ، یا اگر عیبی هم داشته باشد آن را نمی پوشاند.
بنابراین اگر انتقادی به هم دارید، بر مبنای ایراد گیری نباشد. بلکه بر مبنای محبت و احسان باشد.
زبانتان هم نسبت به هم زبان ایراد نباشد ، زبان خدمت وارادت باشد. این زبان نعمتی است که خدا به انسان داده است. اگر انسان حالتش حالت تحکم و زورگویی بود دنیا برایش مشکل و سخت می شود. اگر زبانش زبان شماتت و نفرین و یا زبان بهانه جویی بود ، عمر را و زندگی را بر خودش تلخ می کند، اما اگر زبانش زبان محبت بود، بسیاری از گره های کور را باز می کند.
این زبان را گذاشته اند که حرف تند و خشنی را که می خواهید بزنید به کفار بزنید و یا مثلاً اگر می خواهید عبوس باشید و قهر کنید، این کفار و این هم شما، هر چه می خواهید بکنید با آن ها بکنید.
مؤمنین هر وقت بنشینند و با هم با خشونت برخورد کنند، قهر کنند، احوال یکدیگر را نپرسند و با یکدیگر نامأنوس باشند، این چیز هایی است که خدا را به خشم می آورد. دو نفر که رو به قبله می ایستند و اهل نماز هستند، باید وقتی به هم رسیدند با هم با صفا وصمیمیت باشند، زن وشوهر هم باید با هم صفا داشته باشند.
زن بگوید: این شوهر من است و من کار ندارم که مثلاً چقدر حقوق می گیرد، قدرتش چقدر است ، چه کسی حامی اوست، فامیلش کیست وکجاست. من به همین اندازه می دانم که او خدا دارد و مخلوق خداست.
شوهر هم بگوید : من کار ندارم که این زن پدرش کیست ، مادرش کیست ، کسی دارد یا ندارد، قدرت اجتماعی دارد یا ندارد . گیرم که همه این ها را هم نداشته باشد. امّا خدا دارد و خدا هم او را آفریده است.
هر مخلوقی باید بداند که آن مخلوق دیگر ، تنها نیست، چون مخلوق خداست و اگر هیچ کس را نداشته باشد خدا را دارد. اگر با او درست برخورد نکند خدا خواهد گفت : چشم مرا دور دیده ای؟ مرا غائب تصور کرده ای؟
پس در حقوق همدیگر خدا را در نظر بگیرید و بگوئید که ما بنده خدائیم و همه بنده خدایند، اگر به حقوق بندگان خدا تجاوز کنیم، خدا مدعی می شود . پیش خدا به خدا چه بگوئیم.
یک زن وقتی دارای همسر شد باید بگوید : خدایا این همسر را تو به من داده ای اگر او تا به حال یک کارهایی برای تو انجام می داده است من سهم تو را ضایع نکنم. مثلاً شوهر می رفته است در جایی و خدمت می کرده ، حال هم برود. بلکه بیشتر از سابق برود نه اینکه مانعش بشوم و بگویم که تو مثلاً حق نداری آن خدمتی را که در سابق می کردی الآن هم بکنی. یا مثلاً شوهرش جلوترها با ارحامش یک صلة رحمی می کرده ، یا یک کمکی می کرده است، حالا به او بگوید که تو دیگر مال من هستی و باید دیگران را رها کنی ؛ نه، نباید این طور باشد. پس زن نباید بگوید که این شوهر دیگر مال من شده است. چرا؟ چون زن باید بداند که مرد همان طوری که شوهر او هست، بندة خدا نیز هست و همان طوری که نسبت به زن بدهکار است، نسبت به خدا هم بدهکار است و همان طوری که بدهکاری زن را باید بپردازد، باید بدهکاری خدا را هم بپردازد. همچنین مرد باید بداند که زن همچنان که زن او هست بنده خدا نیز هست؛ پس هم به او بدهکار است، هم به خدا. هم باید بدهی شوهرش را بدهد، هم بدهکاری خدا را بپردازد.
البته این را هم می بایست زن و شوهر به خوبی بدانند که اگر بعد از ازدواج زن بهتر از سابقش عمل کند این عمل بهتر را در نامة عمل مرد نیز می نویسند و اگر مرد بیشتر خدمت وعبادت کند ، ثواب آن را در نامة عمل زن هم می نویسند.
طرفین باید نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشند . این شیطان است که می گوید: اگر تو گذشت کردی می گویند ترسیدی. تو این دفعه گذشت نکن تا سر آن ها به سنگ بخورد و برای همیشه راحت شوی. اینها توطئه و دستور شیطان است. هر چه قرآن می گوید همان درست است. هر ضرب المثلی ، هر شعر شاعری و هر جملة ریش سفید و بزرگتری که با آیات و روایات منطبق و مطابق نیست ، حرف شیطان است که در دهان این ها گذاشته است.
گاهی ما قسمتی از حرف هایی که بین مان رد و بدل می شود و هنگام صحبت کردن به آن ها استناد می کنیم ، مثل شعر حافظ، سعدی و امثال آن ، این ها را ملاک می گیریم و بدان ها عمل می نمائیم، بسیاری از آنها خوب است، امّا بعضی ها را یا ما بی جا مصرف می کنیم، یا خود آن ها اشتباه گفته اند ، چون معصوم که نبوده اند.
خوب شیطان به شما می گفت که اگر این دفعه گذشت کردی، دیگر برای همیشه از تو توقع گذشت دارند و شناخته می شوی.
قرآن می گوید: نه، این عقیدة شیطان است. تو عفو کن ، خدا هم کریم است و خود او به یک صورتی اجرش را خواهد داد. از این جهت است که می گوید:« وَاَعفُوا وَاَصفَحُوا» گذشت کنید و صرف نظر نمائید، دائماً چیز های کوچک را به رخ نکشید. مو شکافی نکنید. زود قضایا را تمام کنید.
شما زوج های جوان باید بدانید ، هر پیوندی که برقرار می شود پای شیطان در آن جا سبز می شود و یا یک موکل درست می کند و می گوید که بیا از همین ابتدا و از همین چیز های کوچک وناچیز شروع کن. مثلاً از این در که می خواهند بیرون بروند ، بگو که این یکی سلام نکرد و آن یکی سلام را درست جواب نداد. داماد به مادر زن درست احترام نگذاشت، یا عروس، پدر شوهر را احترام نکرد! خوب شیطان از همین جا شروع می کند به پاشیدن تخم های نفاق و جدائی.
پس حواستان را جمع کنید و بدانید که پای شیطان در میان است.
خوب انسان هم خطا می کند ، گاهی اوقات یک طرف سلام می کند، آن طرف دیگر حواسش یک جای دیگر است. شیطان به کسی که سلام کرده است می گوید:ببین! او دست بالا را گرفته است که جواب سلام تو را نداده .
امّا وقتی طرف گفت آقا من نشنیده ام و حواسم جای دیگری بود او هم باید قبول کند و بپذیرد و حمل بر درستی و صداقت کند نه اینکه باز آن را هم از سیاست و زرنگی طرف مقابل بداند.
این را بدانید که دعواها از همین جا شروع می شود و اختلافات از همین جاها پیش می آید.
بعضی جاها واقعاً بر اثر یک سلام کردن و نکردن، یا یک احترام گذاشتن و نگذاشتن، مسأله ایجاد شده است.
این ها یک سری اصول برای دوام ازدواج است. دوام ازدواج به همین هاست و به این است که کشمکش، لجبازی، یک دندگی، چشم هم چشمی و تو چه کردی، من چه کردم، در بین نباشد.
دو انسان اگر با هم این گونه برخورد داشتند ، یعنی کشمکش، لجبازی، و یک دندگی در زندگی آن ها مطرح شد، خود به خود اصطکاک و فرسایش پیدا می کنند.
برکت ازدواج، به محبت، انس واعتماد طرفین با یکدیگر است. برکت ازدواج به یکی شدن دو طرف است.
اگر زن وشوهر با هم صمیمی شدند، نان جو در دهانشان از کباب برگ، خوشمزه تر است. اگر با هم سر لجبازی افتادند و کشمکش و بدبینی با هم داشتند ، کباب برگ در دهانشان از نان جو کم مزه تر است. اگر به هم اعتماد داشتند ، زندگی روی حصیر برایشان از نشستن روی قالی کرمان راحت تر و اگر به هم اعتماد نداشتند قالی کرمانی برایشان از حصیر سخت تر است. اگر به هم اعتماد داشتند خانه کوچک و محقر و تاریک برایشان از کاخ و ویلا وسیع تر و با روح تر است و اگر نسبت به هم بدبین شدند باغ و ویلا برایشان از یک خانه کوچک هم تنگ تر است.
همین طور وقتی که زن یک کاری را انجام داده است، مرد باید آن قسمتی را که زن توانسته انجام دهد ببیند، نه آن قسمتی را که نتوانسته است. مثلاً فرض کنید مرد دو جفت جوراب سوراخ دارد و از زن می خواهد که آن دو جفت جوراب را وصله کند ، زن هم یک جفتش را وصله کند و یک جفت دیگرش را نرسد وصله کند، در چنین صورتی مرد باید آن جوراب وصله کرده را ببیند و تشکر کند ، نه اینکه جوراب وصله نکرده را ببیند و بگوید: چرا این را وصله نکردی؟ این ضرب المثلی را که می گویند اگر یک لیوانی که دو سوّمش آب است و یک سوّمش خالی است ، و شما، هم می توانید بگوئید که دو سوّمش آب است، هم می توانید بگوئید یک سوّمش خالی است، یک حقیقت است. امّا اگر بگوئید یک سومّش خالی است بدی را دیده اید ، و اگر بگوئید دو سوّمش آب است در این صورت خوبی را دیده اید.
انسان اگر خوبی ها را ببیند ، این انصاف است و ایجاد اعتماد می کند ولی اگر بخواهد بدی ها را ببیند ، بی انصافی می شود، و بی انصافی هم بی اعتمادی به وجود می آورد . گاه می شود که تعبیر ها فرق می کند. همه راست است، امّا بعضی خوب است و بعضی خوب نیست.
می گویند هارون الرشید شبی خواب دیده بود که دندانهایش ریخته است . گفت معبّری، تعبیر کنندة خواب، بیاورید تا خوابم را تعبیر کند. معبّری را آوردند و او در تعبیر خواب گفت: این خوابی که شما دیده اید خواب بسیار بدی است، زیرا از این خواب چنین استفاده می شود که همة اقوام و خویشان و بستگان شما پیش از شما از دنیا خواهند رفت شما به تنهائی باید داغ همة آنها را تحمل کنی. هارون بسیار غمگین و ناراحت شد و گفت معبّر دیگری نیست تا خوابم را تعبیر کند ؟! گفتند: چرا، گفت: پس بگوئید بیاید. معبّر دیگری آمد و در تعبیر خواب اوگفت :خواب شما، خواب بسیار خوبی است، چون از خواب این گونه استفاده می شود که عمر شما از همة اقوام و بستگان طولانی تر خواهد بود.
هارون بسیار خوشحال شد. در حالی که این تعبیر همانند تعبیر اول بود. چون آدمی وقتی عمرش از همة فامیل طولانی تر باشد، معنایش این است که آنها زودتر از او می میرند.
پس متوجه باشیم که انسان گاهی یک حرف را به گونه ای ادا می کند که یکی را عصبانی می کند و گاهی طوری بیان می کند که گویی آب روی آتش می ریزد.
قرآن می گوید که به مؤمنین بگوئید وقتی با هم حرف می زنند با یک روش خوب و مناسب با هم حرف بزنند، زخم زبان نداشته باشند و یکدیگر را تحقیر نکنند.چون اگر به این گونه باهم برخورد کنند، شیطان در بینشان بی توجهی ایجاد می کند.
در زندگی هم زن باید سعی کند چیزی را که اگر شوهر به خود او بگوید ناراحت می شود، آن را به شوهر خود نگوید و مرد هم سعی کند که به همین صورت عمل نماید.
منبع: سایت آیت الله محی الدین حائری شیرازی
/خ
این مجموعه حاوی گفتاری است نغزودلنشین در تبیین وجوه آسیب ناپذیری ازدواج وطرح نکات و دقایقی که پیوندهای خانوادگی را در پی دارد.
گهگاه که بعضی از زوج های جوان را سعادت یار می شد تا مراسم عقدو ازدواجشان در محضر حضرت آیت الله حایری شیرازی (مد ظله) برگزار شود معظم له خطاب به آنها توصیه هایی می فرمودند که میتوانست در بعد های مختلف زندگی چراغ راهی برای رسیدن به خوشبختی و سعادتی ملموس باشد.
بدیهی است که گروه بسیاری از علاقمندان را امکان آن نیست تا از فیض حضور استاد ونصایح پدرانه شان بهره مند شوند لذا با کسب اجازه از حضرتشان مطالب ضبط و سپس از نوار پیاده شد و پس از باز نویسی به صورت این مجموعه نفیس در آمد. باشد که درخشش این چراغ پر فروغ وسعت بیشتری رادر بر گیرد وافراد بیشتری از برکات این سخنان حکیمانه بهره ور شون
ازدواج پیوند آسمانی دو انسان
ازدواج پیوند وارتباط دو انسان است با یکدیگر به قصد داشتن یک زندگی مشترک . هنگامی که دو انسان بخواهند با هم در زندگی مشترک باشند طبیعتآ پای هر کدام در زندگی دیگری وارد خواهد شد. مرد زنی پا در زندگیش می گذارد؛ زن هم مردی.تنها زندگی کردن یک برنامه دارد و یک وظیفه خاص به خود دارد وزندگی مشترک داشتن هم دارای یک برنامه ویک سلسله وظایف مخصوص به خود است.
انسان وقتی تنها باشد گاهی به رای خود و با سلیقه خود هر کاری خواست انجام می دهد اما وقتی زندگی مشترک شد وضعیت فرق می کند.فرض کنید یک ماشین در جاده ای تک وتنها حرکت می کند. این ماشین خیلی کارها را می تواند انجام دهد؛ می تواند مانور بدهد؛ می تواند ویراژ بدهد و می تواند آهسته یا تند براند. اما اگر دو ماشین شدند و خواستند به همین صورت در کنار هم حرکت کنند، هر کدام از آن دو ماشین، باید یک خط و محدوده ای داشته باشند که آن خط را در نظر گرفته و بر روی آن حرکت کنند و گرنه هر لحظه ممکن است با هم اصطکاک پیدا کنند.
ازدواج، با هم حرکت کردن است. دو ماشینی که می خواهند با هم حرکت کنند می بایست دقت بسیاری به خرج بدهند، اگر می خواهند از یکدیگر فاصله نگیرند و سپر به سپر یکدیگر حرکت کنند، می بایست از همان ابتدا قرار بگذارند که چگونه به حرکت ادامه دهند تا با هم برخورد و اصطکاک پیدا نکنند. شما خوب می دانید که دو راننده ماشین اگر با هم هماهنگ باشند، هیچگاه از راندن خسته نمی شوند، چون راه به رفیق خوش است، اما به شرط این که به هم تنه نزنند وگرنه هر دو ساقط خواهند شد. اما چگونه می شود که دو دستگاه ماشین، به یکدیگر تنه نزنند؟ و چگونه می شود، دو انسانی که با هم ازدواج می کنند، با هم تزاحم و تصادم پیدا نکنند؟
پاسخ سؤال این است که می بایست «خطی» بین آن دو باشد، به نحوی که محدوده حرکت هر کدام را مشخص کند. یعنی هیچ کدام به محدوده دیگری تجاوز نکند و در یک کلام خط اعتدال را رعایت کنند. از این جهت است که وقتی دو انسان تابع خدا شدند و موازین الهی را پیش گرفتند، هیچ گاه با هم اصطکاک پیدا نمی کنند، اما منهای خدا، از هر چیز دیگر متابعت نمایند با هم اصطکاک پیدا خواهند کرد. پس باید سعی آنها بر این باشد که به وسیله اطاعت از خدا از اصطکاک با یکدیگر، جلوگیری نمایند.
این طور نیست که شما، مثلاً بگوئید که اگر زن و مرد به حرف پدر یا مادر خود گوش بسپارند اصطکاک ها و نزاع ها برطرف خواهد شد؛ خیر،این چنین نیست. چرا؟ چون ممکن است پدرها و مادرها هم با هم اصطکاک پیدا کنند. مثلاً، پدر این یکی، یک چیز بگوید و پدر آن یکی، یک چیز دیگر.
اگر بگوئید در صورتی که اینها به حرف نزدیکان یا دوستان خود گوش دهند انشاءالله اشکال یا مشکلی پیش نخواهد آمد، خوب، اگر این نزدیکان و یا دوستان با هم دعوایشان شد چطور؟!
پس اینها باید پای خود را جایی بگذارند که دیگر نلغزد، و آنجا فقط راه خداست. چون خدا هیچگاه خودش باخودش نزاع ودوگانگی پیدا نمی کند. از این جهت آنها باید بنایشان را بر اطاعت از خدا بگذارند، چون که تنها در این صورت ،دیگر ماشینهای زندگی اینان با هم برخورد نخواهد کرد.
همراهی وهمدلی
شما ببینید ازدواج یک زندگی مشترک است. در زندگی مشترک،اگر دو فرمانده وجود داشته باشد کار خراب می شود.اگر دو دست - هرکدام به اختیار خود- وارد کار شوند ،کاری از پیش نمی رود.شما، هم دست راست دارید، هم دست چپ؛ اگر این دو به صورت مستقل تصمیم می گرفتند،شما دیگر با این دو دست نمی توانستید کاری را انجام بدهید. اما چون این دودست تصمیم گیرنده نیستند،بلکه مغز واراده انسان است که بر دست راست و چپ حکومت می کند و اوست که تصمیم می گیرد، لذا دست ها با هم همکاری می کنند وهماهنگ هستند. با یک دست کاغذ می گیرید و با یک دست می نویسید. خیاط ها با یک دست پار چه را می گیرند، با دست دیگر می دوزند.آشپزها با یک دست، دیگ را می گیرند ، با دست دیگر غذا را به هم می زنند؛ چون فرمانده یکی است این دو دست این چنین با هم همکاری می کنند.اگر خدای ناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقی می افتاد.
اگر پدری نسبت به بچه خود تندی کند، مثلاٌ بگوید : چرا این کار را کردی؟
مادر بگوید: اتفاقاٌ کار بچه درست بوده و خوب کاری هم کرده است .
یا یکی به بچه بگوید : تو خیلی بی ادب هستی .
دیگری به او بگوید: اتفاقاٌ تو از همه مودب تری .
یکی بچّه را بزند و دیگری او را نوازش کند . چنین بر خورد هایی موجب می شود که بچّه بی تربیت بار بیاید . وقتی این گونه عمل شود، بچّه شکایت پدر را به مادر و شکایت مادر را به پدر می برد و ضمن این که بین آن ها دعوا راه می اندازد، خود بچّه نیز نسبت به پدر ومادر بی اعتقاد وبی اعتنا می شود.
موازین الهی ، پایة همدلی
در یک ازدواج، زن ومرد، می بایست همچون دو دست چپ وراست باشند. از خود،رأیی نداشته باشند، بلکه تابع مافوق خود باشند؛ همانطور که ارادة انسان ،مافوق دو دست راست و چپ اوست، ارادة خدا و حکم خدا و فرمان او، باید برتر از حرف زن وحرف شوهر باشد.کَلِمَةُ اَللهِ هَیَ اَلعلیاء؛کلمة خدا باید بالاتر باشد. اگر مرد یک حرفی بزند وشما به او بگویید که خدا این طور گفته است، باید بگوید : اگر خدا این طور گفته باشد من دیگر حرفی ندارم، روی حرف خدا حرفی نمی زنم وحرف خدا بالای حرف من است.
اگر زن هم یک حرفی بزند وبه او بگویند: خدا این چنین نگفته است، خدا جور دیگری می گوید. زن باید بگوید: اگر خدا طور دیگری می گوید ،من هم همان را می گویم.
آنجا که خدا در کار باشد، زن ومرد مانند دو دست چپ وراست عمل می کنند، امّا آنجا که خدا در کار نباشد، زن ومرد، همانند دو فرد جدا از یکدیگر می شوند.
اگر شوهر یکی باشد وزن هم برای خودش یکی دیگر باشد ، اینها دو نفر می شوند و کار درست نمی شود. در زندگی، زن ومرد باید با هم آنچنان باشند که گویی مرد یک دست وزن دست دیگر است و حکم خدا وفرمان پروردگار فرمانده شان به شمار می آید.
پس انسان باید بداند که اوّل ازدواج باید آخر خود رأیی باشد، هم برای مرد و هم برای زن. اگر زن یا مرد بخواهند بعد از ازدواج هم، مانند پیش از ازدواج خودرأی باشند و با رأی خود حرکت کنند، آن وقت این ازدواج جز درد سر چیزی به دنبال نخواهد داشت.
به عبارتی، هنگامی که واقعاً خدا برایشان مطرح باشد آن وقت فصل ازدواج است.
دو نفر که با هم معامله می کنند، هر کدام نسبت به معامله ای که کرده است دیگری را به نحوی راهنمایی می کند. فرض کنید شما یک رادیو به کسی داده اید و از او ضبط صوتی را گرفته اید ،آن که ضبط صوت به شما داده، دستور کار با آن را به شما می آموزد وشما هم پیرامون کار با رادیو به او تذکراتی می دهید.
خدا خلق زن ومرد است. به مرد می گوید: اگر می خواهی خیر زن را ببینی این گونه با او برخورد کن و به زن هم می گوید : اگر می خواهی از مرد خیر ببینی این چنین با او برخورد کن .
مثلاً می گوید: «وَاِعتَصَموا بِحبلِ اللهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقوا»؛ دسته جمعی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید. یعنی اگر میل آن دارید که میان شما اختلاف نیفتد تنها خدا را در نظر داشته باشید. اگر خدا را در نظر گرفتید بین شما جدایی نمی افتد،اما اگر خود را مطرح کردید از هم جدا می شوید.
به موجب این آیه ، زن وشوهر اگر می خواهند متفرق نشوند و بینشان جدایی نیفتد ،زن نباید بگوید من اینطوری می خواهم و من این جوری می دانم . بلکه باید بگوید : مکتب من این طور می گوید و این جور می خواهد . متقابلاً مرد هم نباید بگوید که من اینطور می خواهم، برادر، خواهر، مادر و فامیل من این گونه می گویند. بلکه او هم باید بگوید که خدای من این طور می گوید؛ یعنی آیه به زن ومرد می گوید که دم از خدا بزنید، تا از هم جدا نشوید.
خود خواهی ، آفت هم دلی
اگر از خودتان دم بزنید ، جدا می شوید. اگر از پدران ،از مادران، فامیل یا دوستانتان دم بزنید ، جدا می شوید. اما اگر از خدا دم بزنید به هم نزدیک می شوید. چرا؟ چون شما دو نفر ،دو پدر دارید، اما دو خدا که ندارید، بلکه یک خدا دارید ، دوستان متعدد دارید، اما خدای متعدد ندارید. همه چیز انسان ها متعدد است ، اما خدایشان یگانه است . پس به او برگردید تا یگانه شوید.شوروی وآمریکا که خدا را رها کرده اند ، کی وکجا با هم رفیق خواهند شد. این ها تمام اسلحه های اتمی را که زیر زمین و روی زمین پنهان کرده اند، برای چه کاری گذاشته اند؟ این دو (شوروی و آمریکا) جلوه دو انسان از خدا برگشته هستند. این ها از دانشمندانشان دم زدند ولی از خدا دم نزدند. آمریکایی ها می گویند : دانشمندان ما این گونه می فهمند، پس ما هم به دنبال دانشمندانمان راه می رویم. شوروی ها هم می گویند : دانشمندان ما این جوری می فهمند، ما هم به دنبال آن ها حرکت می کنیم.
چون دانشمندانشان جدا هستند، خودشان هم از هم جدا می شوند . حال اگر شوروی می گفت خدا و آمریکا هم می گفت خدا، دیگر لازم نبود که علیه یکدیگر بمب اتم مخفی کنند.
آنچه برای بشر این خطر ها را آورده است که یک روزه شهرهایشان را با بمب به خاکستر تبدیل میکند ، جدا شدن از خدا است.
خدا جویی ،اساس همراهی
پس بیایید با خدا باشید، چرا؟ چون مرد اگر خدایی باشد به زنش ظلم نمی کند. زن هم اگر خدایی باشد توقع زیادی از شوهرش نخواهد داشت. زن ومرد اگر خدایی شدند دیر اختلاف پیدا می کنند و زود اختلافشان برطرف می شود. اما اگر زن ومرد خدایی نباشند زود بنای اختلاف را می گذارند و دیر اختلافشان رفع می شود.اگر خدا وارد برنامة زندگی شود جای همه چیز را می گیرد. در دعا داریم :«یا مَن یَکفِی مِنهُ شیٌ» یعنی ای خدایی که جای همه چیز را پر می کنی . اگر هیچ چیز نباشد و تو باشی کافی است، امّا جای خالی تو را هیچ چیز پر نخواهد کرد.
پس بنایتان را بر اطاعت از خدا بگذارید. بر اساس این که خدا دارید با هم زندگی کنید. مثل اینکه یک غلام وکنیزی می خواهند با یکدیگر زندگی کنند، که ارباب وصاحب دارند وآن ارباب وصاحب امورشان را به عهده گرفته است. انشاءَ الله اگر بر این اساس کار کنید که خودتان را خدمة خداوند متعال بدانید، خدا، هم در ابتدا و هم در دورة ازدواج مددتان می کند. از همان ابتدا که هر نزدیکی یا فامیلی به شما هدیه یا کادویی می دهد ، خدا که مولای هر دوی شماست - چون شما اساس را بر اطاعت او گذارده اید- یک گلی مافوق گل همه ،به شما هدیه می کند. آن ها که گل هدیه می دهند ، هر کس که قوم خویش نزدیکتر باشد گل سنگین تر می دهد؛ هر که دستش بازتر باشد، سخاوتش بیشتر باشد، گل بهتری می دهد. خدا که از هر سه نظر برتر وبالاتر از همه است ، از نظر قوم و خویشی ،بنده با خدای خودش چنان خویشاوندی دارد که هیچ کس دیگر ندارد. خدا از همه نزدیکتر است. از نظر دارایی وثروت نیز خدا از همه ثروتمندتر است و ثروت خدا ما فوق همه ثروت هاست؛ از نظر وجود و بخشش ،خدا،از همه کریم تر و بخشش او نیز از همه بیشتر است. پس اگربخواهد به کسی گل بدهد ، گلش مافوق همه گل هاست و آن چیزی که او می تواند بدهد، هیچ کس دیگری نمی تواند بدهد و آن صمیمیت و دلبستگی است که خداوند بینشان ایجاد می کند.
این برای اوّل ازدواج، برای دوره ازدواج هم باز کمکی که خداوند می تواند بکند هیچ کس دیگر قادر به آن نیست . اگر این دو تا بر اساس بندگی خدا با هم زندگی کردند، یعنی زن از وقتی که پا به خانة شوهرش گذاشت مومن تر شد ، خدا می گوید : این دو خوب زن وشوهری هستند که ارتباطشان را با من حفظ کرده اند . حالا اگر یک روزی زن قهر کرد ، خدا به شوهر می گوید: من این زن را به تو بر می گردانم ،نترس. اگر هم شوهر رفت به زن می گوید: من او را بر می گردانم. چرا؟ چون به زن می گوید تو نگذاشتی شوهرت از من جدا شود، پس من هم حالا نمی گذارم او از تو جدا شود و به یک نحوی مسأله را حل می کند که موجب سرشکستگی زن و فامیل زن نشود. مثلاً زن در خانه نشسته است که می آیند و با احترام او را می برند؛ یا مرد به او تلفن می کند و می گوید: من نشستم وفکر کردم و فهمیدم که اشتباه کرده ام حالا هم خودم به سراغت می آیم.
امّا اگر زن مانع خیر شد ،یعنی مرد قبل از ازدواج خدماتی می کرد و بعد از ازدواج آن خدمات به دست زن تعطیل شد. حال تا بگوید خدایا بیا و کار های ما را درست کن . خدا می گوید: آن وقت تا به حال، تو درستش نکردی و بنده مرا از من جدا کردی ، حال دوباره او را به تو برگردانم تا باز به همان راه گذشته هدایتش کنی؟ لذا می بینیم دیگر هر ریش سفیدی، هر عالمی و هر کسی که بخواهد پا در میانی کند ،تأثیری ندارد. گاهی ندیده اید که یک سلسله دلخوری هایی بین زن وشوهر پیدا می شود که اگر تمام افراد عاقل به دور هم بنشینند تا راهی را پیدا کنند بلکه این دو را باهم صلح بدهند ، دل مرد یا زن نرم نمی شود؟
رابطه با خدا، مشکل گشای دشواری های خانوادگی
ریشة این کار به رابطه ای که آنها با خدا دارند بر می گردد. اگر زن، مرد را بیشتر به راه خدا برد، دل مرد در آشتی ها زود نرم می شود. اگر مرد، زن را بیشتر به راه خدا هدایت کرد، وقتی زن سر سنگین شد و مرد دعا کرد ، خدای متعال زود وضع را عوض می کند . پس آن گل اوّلش و این هم کمک آخرش.امّا اگر گفتید ما آمده ایم که با هم خوش باشیم . زن گفت من کار ندارم که می توانی یا نمی توانی ! این کار حلال است یا حرام؟ من این لباس را دیده ام و پسندیده ام ، حال حلال باشد یا نباشد فرقی نمی کند.
یا مرد گفت: که من می خواهم به این مجلس بروم و تو هم حتماً باید بیایی . حال معصیت می شود یا نمی شود ، به من مربوط نیست.
اگر این طوری رفتار کردند اوّلاً خدا آن گل اول را به آن ها نمی دهد، یعنی صمیمیت را و دوم در وقتی که با هم کدورتی پیدا کردند توجهی به آنان نمی کند.
پس در راه خدا هوای یکدیگر را داشته باشید تا خدا هم هوای شما را داشته باشد.
پیوند خانوادگی، پوشش از گناه
ازدواج زن را می پوشاند، مرد را هم می پوشاند. خداوند می فرماید:«هُنَّ لِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ»
زنان لباس مرد ها هستند و مرد ها لباس زنها.
لباس عیب ها را می پوشاند ، حسن را ظاهر می کند و انسان را از سرما وگرما در امان نگه می دارد. یکی از نعمت هایی که خدا نازل کرده است، لباس است. و از این جهت است که مثلاً اگر کسی خواب ببیند که یک نفر چادری یا لباسی گیرش آمده است، آن را به شوهر یا زن تعبیر می کنند. لباس ها هم البته متفاوتند. یک نوع لباس است که افراد می پوشند و زود ضایع می شود. یک نوع لباس هایی هم هست که خیلی گران است ، امّا زود از بین می رود و نمی شود از آن زیاد استفاده کرد . بعضی لباس ها هم وجود دارد که هم مطابق اندام است و هم پر دوام ،این مربوط می شود به تار و پود لباس که پارچه اش تار و پود با دوام داشته باشد یا نه؟
رابطه انگیزه انتخاب همسر با دوام پیوند خانوادگی
در ازدواج هم اگر جهت ازدواج مال وجمال زن باشد، این تار و پودش از مال و جمال است و دقیقاً مثل همان پارچه هایی می شود که خیلی هم قشنگ است و زیبا امّا همین که به تن کردی زود پاره می شود و دوامی پیدا نمی کند.زن هم همینطور است، اگر پایه پیوند در ازدواجش با شوهر ، به جهت مال یا جمال او باشد کم دوام است، امّا اگر ازدواج برای دین و مروت مرد و یا دین و حیای زن باشد، این ازدواج مبارک است و دوام هم پیدا خواهد کرد . لذا در روایات داریم که اگر کسی زنی را بگیرد برای مال یا جمالش ، خداوند او را واگذار می کند به همان چیزی که خودش انتخاب کرده است. امّا اگر زن را انتخاب کند ، برای حیا و دین ودیانتش ، خدای تعالی آن دین را حفظ می کند و مال و جمال را هم خودش عنایت می فرماید. بنا بر این در انتخاب همسر، اصل را به تقوا و دین بگذارید.
نکتة دیگر اینکه گاهی اوقات یک لباسی را مراعات می کنند ، دوام پیدا می کند. گاهی مراعاتش نمی کنند، زود پاره می شود . یا مثلاً یک نوع ماشین را در اختیار دو نفر قرار می دهند ، یکی یک ساله آن را ضایع می کند و دیگری همان ماشین را پانزده، شانزده سال ممکن است سالم نگه دارد. یکی ممکن است شش ماهه تصادفی اش کند و یکی ممکن است شانزده سال از آن به خوبی استفاده کند.
موضوع دیگر این است که یک لباس می بایست نه تنگ باشد نه گشاد. بلکه باید متناسب با اندام باشد. خیاط می داند که اگر لباس تنگ یا گشاد بود بایستی شکافته شود . اخلاق زن ومرد برای یکدیگر شبیه به یک لباس است. سخت گیری آن ها همانند لباس تنگ و سهل انگاری آن ها همانند لباس گشاد است.
پس همانطور که لباس باید نه تنگ باشد نه گشاد، اخلاق هم می بایست نه از نوع سخت گیری باشد و نه از نوع سهل انگاری.
نکته آخر این که از این آیه دقیقاً استفاده می شود که ازدواج نکردن یک نوع برهنگی است، و این برهنگی نقص است؛ چون زن، لباس مرد است و مرد هم لباس زن. البته هنگامی که مرد وزن لباس همدیگر باشند ، نظافت لباس و حفظ لباس به عهده خودشان است. یعنی هر کسی لباسش عیب پیدا کرد ، سعی می کند عیب لباس خود را رفع کند. اگر گوشه ای از آن پاره شد آن را می دوزد و اگر کثیف شد آن را می شوید. اگر کسی لباسش پاره شد نمی آید آن پارگی را بیشتر کند . یا اگر کثیف شد آن را کثیف تر کند ، بلکه سعی می کند که نقص لباس خود را رفع یا پنهان نماید. پس مرد، اگر زنش یک نقص یا ضعفی دارد نباید آن را مطرح سازد، بلکه باید بکوشد آن را پنهان یا رفع کند و همین طور زن نسبت به شوهر .
پس بر این اساس با هم قرار بگذارید که لباس یکدیگر باشید. عیوب یکدیگر را بپوشانید و از روی مهربانی رفع کنید.
نرمی انتقاد وخشونت ایراد
کسی که با لباس خودش دعوا نمی کند ،کسی که با لباس خودش لجاجت نمی کند. هر کسی لباس خودش را دوست می دارد و سعی می کند که آبرومندانه آن را حفظ کند.بنابر این زن و شوهر باید سعی شان بر این باشد که با هم حالت تمیز کردن را داشته باشند. انسان وقتی که لباسش را شستشو می کند با لباس که عداوت ندارد، چون آن را دوست دارد می شوید. لباسی که به آن علاقه ندارد اگر هم چرکی پیدا کند آن را شستشو نمی دهد ، یا اگر عیبی هم داشته باشد آن را نمی پوشاند.
بنابراین اگر انتقادی به هم دارید، بر مبنای ایراد گیری نباشد. بلکه بر مبنای محبت و احسان باشد.
زبانتان هم نسبت به هم زبان ایراد نباشد ، زبان خدمت وارادت باشد. این زبان نعمتی است که خدا به انسان داده است. اگر انسان حالتش حالت تحکم و زورگویی بود دنیا برایش مشکل و سخت می شود. اگر زبانش زبان شماتت و نفرین و یا زبان بهانه جویی بود ، عمر را و زندگی را بر خودش تلخ می کند، اما اگر زبانش زبان محبت بود، بسیاری از گره های کور را باز می کند.
شدّت با کفّار و رحمت با مؤمنین
پس برخوردها از روی محبّت باشد. رحیم باشید با یکدیگر. اگر شدتی ، خشونتی ویا خصومتی دارید آن را در ارتباط با کفّار مصرف کنید. انسان هر چه خشونت دارد باید بر کفّار تمام کند تا وقتی که به سراغ مؤمنین آمد با آن ها ستیزه جوئی نکند. چون خداوند در وجود انسان خشم وستیز گذاشته ، لطف ومحبت هم گذاشته است. اگر رفت و ستیزش را با کفار صرف کرد این دیگر برای مؤمنین رحیم می شود. امّا اگر این ستیز را صرف آن ها نکرد می ماند و بعد برای مسائل جزئی آن را مصرف می کند. مثل یک بچّه که اگر او را به دستشوئی نبرید فرش را، یا لباس خودش ویا لباس شما را آلوده می کند.این زبان را گذاشته اند که حرف تند و خشنی را که می خواهید بزنید به کفار بزنید و یا مثلاً اگر می خواهید عبوس باشید و قهر کنید، این کفار و این هم شما، هر چه می خواهید بکنید با آن ها بکنید.
مؤمنین هر وقت بنشینند و با هم با خشونت برخورد کنند، قهر کنند، احوال یکدیگر را نپرسند و با یکدیگر نامأنوس باشند، این چیز هایی است که خدا را به خشم می آورد. دو نفر که رو به قبله می ایستند و اهل نماز هستند، باید وقتی به هم رسیدند با هم با صفا وصمیمیت باشند، زن وشوهر هم باید با هم صفا داشته باشند.
زن بگوید: این شوهر من است و من کار ندارم که مثلاً چقدر حقوق می گیرد، قدرتش چقدر است ، چه کسی حامی اوست، فامیلش کیست وکجاست. من به همین اندازه می دانم که او خدا دارد و مخلوق خداست.
شوهر هم بگوید : من کار ندارم که این زن پدرش کیست ، مادرش کیست ، کسی دارد یا ندارد، قدرت اجتماعی دارد یا ندارد . گیرم که همه این ها را هم نداشته باشد. امّا خدا دارد و خدا هم او را آفریده است.
هر مخلوقی باید بداند که آن مخلوق دیگر ، تنها نیست، چون مخلوق خداست و اگر هیچ کس را نداشته باشد خدا را دارد. اگر با او درست برخورد نکند خدا خواهد گفت : چشم مرا دور دیده ای؟ مرا غائب تصور کرده ای؟
پس در حقوق همدیگر خدا را در نظر بگیرید و بگوئید که ما بنده خدائیم و همه بنده خدایند، اگر به حقوق بندگان خدا تجاوز کنیم، خدا مدعی می شود . پیش خدا به خدا چه بگوئیم.
یک زن وقتی دارای همسر شد باید بگوید : خدایا این همسر را تو به من داده ای اگر او تا به حال یک کارهایی برای تو انجام می داده است من سهم تو را ضایع نکنم. مثلاً شوهر می رفته است در جایی و خدمت می کرده ، حال هم برود. بلکه بیشتر از سابق برود نه اینکه مانعش بشوم و بگویم که تو مثلاً حق نداری آن خدمتی را که در سابق می کردی الآن هم بکنی. یا مثلاً شوهرش جلوترها با ارحامش یک صلة رحمی می کرده ، یا یک کمکی می کرده است، حالا به او بگوید که تو دیگر مال من هستی و باید دیگران را رها کنی ؛ نه، نباید این طور باشد. پس زن نباید بگوید که این شوهر دیگر مال من شده است. چرا؟ چون زن باید بداند که مرد همان طوری که شوهر او هست، بندة خدا نیز هست و همان طوری که نسبت به زن بدهکار است، نسبت به خدا هم بدهکار است و همان طوری که بدهکاری زن را باید بپردازد، باید بدهکاری خدا را هم بپردازد. همچنین مرد باید بداند که زن همچنان که زن او هست بنده خدا نیز هست؛ پس هم به او بدهکار است، هم به خدا. هم باید بدهی شوهرش را بدهد، هم بدهکاری خدا را بپردازد.
البته این را هم می بایست زن و شوهر به خوبی بدانند که اگر بعد از ازدواج زن بهتر از سابقش عمل کند این عمل بهتر را در نامة عمل مرد نیز می نویسند و اگر مرد بیشتر خدمت وعبادت کند ، ثواب آن را در نامة عمل زن هم می نویسند.
جای پای شیطان
در زندگی مشترک، نباید سعی افراد در نکته گیری و دقت و کنجکاوی زیاد باشد. البته در این که کسی حق کسی را ضایع نکند ، باید دقت وجود داشته باشد. امّا اگر دقّت کند که مثلاًَ من اگر این دفعه جواب ندادم کلاه سرم می رود و باید گربه را در حجله سر برید، این درست حرف شیطان است.طرفین باید نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشند . این شیطان است که می گوید: اگر تو گذشت کردی می گویند ترسیدی. تو این دفعه گذشت نکن تا سر آن ها به سنگ بخورد و برای همیشه راحت شوی. اینها توطئه و دستور شیطان است. هر چه قرآن می گوید همان درست است. هر ضرب المثلی ، هر شعر شاعری و هر جملة ریش سفید و بزرگتری که با آیات و روایات منطبق و مطابق نیست ، حرف شیطان است که در دهان این ها گذاشته است.
گاهی ما قسمتی از حرف هایی که بین مان رد و بدل می شود و هنگام صحبت کردن به آن ها استناد می کنیم ، مثل شعر حافظ، سعدی و امثال آن ، این ها را ملاک می گیریم و بدان ها عمل می نمائیم، بسیاری از آنها خوب است، امّا بعضی ها را یا ما بی جا مصرف می کنیم، یا خود آن ها اشتباه گفته اند ، چون معصوم که نبوده اند.
خوب شیطان به شما می گفت که اگر این دفعه گذشت کردی، دیگر برای همیشه از تو توقع گذشت دارند و شناخته می شوی.
قرآن می گوید: نه، این عقیدة شیطان است. تو عفو کن ، خدا هم کریم است و خود او به یک صورتی اجرش را خواهد داد. از این جهت است که می گوید:« وَاَعفُوا وَاَصفَحُوا» گذشت کنید و صرف نظر نمائید، دائماً چیز های کوچک را به رخ نکشید. مو شکافی نکنید. زود قضایا را تمام کنید.
شما زوج های جوان باید بدانید ، هر پیوندی که برقرار می شود پای شیطان در آن جا سبز می شود و یا یک موکل درست می کند و می گوید که بیا از همین ابتدا و از همین چیز های کوچک وناچیز شروع کن. مثلاً از این در که می خواهند بیرون بروند ، بگو که این یکی سلام نکرد و آن یکی سلام را درست جواب نداد. داماد به مادر زن درست احترام نگذاشت، یا عروس، پدر شوهر را احترام نکرد! خوب شیطان از همین جا شروع می کند به پاشیدن تخم های نفاق و جدائی.
پس حواستان را جمع کنید و بدانید که پای شیطان در میان است.
خوب انسان هم خطا می کند ، گاهی اوقات یک طرف سلام می کند، آن طرف دیگر حواسش یک جای دیگر است. شیطان به کسی که سلام کرده است می گوید:ببین! او دست بالا را گرفته است که جواب سلام تو را نداده .
امّا وقتی طرف گفت آقا من نشنیده ام و حواسم جای دیگری بود او هم باید قبول کند و بپذیرد و حمل بر درستی و صداقت کند نه اینکه باز آن را هم از سیاست و زرنگی طرف مقابل بداند.
این را بدانید که دعواها از همین جا شروع می شود و اختلافات از همین جاها پیش می آید.
بعضی جاها واقعاً بر اثر یک سلام کردن و نکردن، یا یک احترام گذاشتن و نگذاشتن، مسأله ایجاد شده است.
این ها یک سری اصول برای دوام ازدواج است. دوام ازدواج به همین هاست و به این است که کشمکش، لجبازی، یک دندگی، چشم هم چشمی و تو چه کردی، من چه کردم، در بین نباشد.
دو انسان اگر با هم این گونه برخورد داشتند ، یعنی کشمکش، لجبازی، و یک دندگی در زندگی آن ها مطرح شد، خود به خود اصطکاک و فرسایش پیدا می کنند.
انس و اعتماد، برکت ازدواج
اگر شما دو قطعه سنگ خیلی با دوام را بردارید و به هم بمالید هر چقدر هم که محکم باشند باز سائیده و کوچک می شوند.برکت ازدواج، به محبت، انس واعتماد طرفین با یکدیگر است. برکت ازدواج به یکی شدن دو طرف است.
اگر زن وشوهر با هم صمیمی شدند، نان جو در دهانشان از کباب برگ، خوشمزه تر است. اگر با هم سر لجبازی افتادند و کشمکش و بدبینی با هم داشتند ، کباب برگ در دهانشان از نان جو کم مزه تر است. اگر به هم اعتماد داشتند ، زندگی روی حصیر برایشان از نشستن روی قالی کرمان راحت تر و اگر به هم اعتماد نداشتند قالی کرمانی برایشان از حصیر سخت تر است. اگر به هم اعتماد داشتند خانه کوچک و محقر و تاریک برایشان از کاخ و ویلا وسیع تر و با روح تر است و اگر نسبت به هم بدبین شدند باغ و ویلا برایشان از یک خانه کوچک هم تنگ تر است.
انصاف، اساس اعتماد
برای اینکه زن وشوهر نسبت به یکدیگر اعتماد پیدا کنند ، می بایست با انصاف باشند. انصاف، اعتماد و بی انصافی، بی اعتمادی می آورد. من اگر حق کسی را ضایع کنم نباید توقع داشته باشم که او از من ناراضی نشود. زن باید انصاف بدهد که وقتی شوهرش زحمت کشیده است ، قبول کند که او زحمت کشیده است، و مرد هم انصاف بدهد که وقتی زنش زحمت کشیده و کاری را انجام داده است قبول کند که واقعاً او در آن کار زحمت کشیده است. مرد از زحمت زن و زن از زحمت مرد تشکر کند و به سادگی از کنار زحمات یکدیگر نگذرند.تکیه بر خوبی ها
وقتی شوهر کاری انجام می دهد ممکن است آن کار ناقص باشد و یا یک کمبودهائی داشته باشد. در این جا زن باید آن قسمت خوبش را و آن خدمتی که شوهر کرده است بگوید، نه آن قسمتی را که نتوانسته انجام بدهد.همین طور وقتی که زن یک کاری را انجام داده است، مرد باید آن قسمتی را که زن توانسته انجام دهد ببیند، نه آن قسمتی را که نتوانسته است. مثلاً فرض کنید مرد دو جفت جوراب سوراخ دارد و از زن می خواهد که آن دو جفت جوراب را وصله کند ، زن هم یک جفتش را وصله کند و یک جفت دیگرش را نرسد وصله کند، در چنین صورتی مرد باید آن جوراب وصله کرده را ببیند و تشکر کند ، نه اینکه جوراب وصله نکرده را ببیند و بگوید: چرا این را وصله نکردی؟ این ضرب المثلی را که می گویند اگر یک لیوانی که دو سوّمش آب است و یک سوّمش خالی است ، و شما، هم می توانید بگوئید که دو سوّمش آب است، هم می توانید بگوئید یک سوّمش خالی است، یک حقیقت است. امّا اگر بگوئید یک سومّش خالی است بدی را دیده اید ، و اگر بگوئید دو سوّمش آب است در این صورت خوبی را دیده اید.
انسان اگر خوبی ها را ببیند ، این انصاف است و ایجاد اعتماد می کند ولی اگر بخواهد بدی ها را ببیند ، بی انصافی می شود، و بی انصافی هم بی اعتمادی به وجود می آورد . گاه می شود که تعبیر ها فرق می کند. همه راست است، امّا بعضی خوب است و بعضی خوب نیست.
می گویند هارون الرشید شبی خواب دیده بود که دندانهایش ریخته است . گفت معبّری، تعبیر کنندة خواب، بیاورید تا خوابم را تعبیر کند. معبّری را آوردند و او در تعبیر خواب گفت: این خوابی که شما دیده اید خواب بسیار بدی است، زیرا از این خواب چنین استفاده می شود که همة اقوام و خویشان و بستگان شما پیش از شما از دنیا خواهند رفت شما به تنهائی باید داغ همة آنها را تحمل کنی. هارون بسیار غمگین و ناراحت شد و گفت معبّر دیگری نیست تا خوابم را تعبیر کند ؟! گفتند: چرا، گفت: پس بگوئید بیاید. معبّر دیگری آمد و در تعبیر خواب اوگفت :خواب شما، خواب بسیار خوبی است، چون از خواب این گونه استفاده می شود که عمر شما از همة اقوام و بستگان طولانی تر خواهد بود.
هارون بسیار خوشحال شد. در حالی که این تعبیر همانند تعبیر اول بود. چون آدمی وقتی عمرش از همة فامیل طولانی تر باشد، معنایش این است که آنها زودتر از او می میرند.
پس متوجه باشیم که انسان گاهی یک حرف را به گونه ای ادا می کند که یکی را عصبانی می کند و گاهی طوری بیان می کند که گویی آب روی آتش می ریزد.
قرآن می گوید که به مؤمنین بگوئید وقتی با هم حرف می زنند با یک روش خوب و مناسب با هم حرف بزنند، زخم زبان نداشته باشند و یکدیگر را تحقیر نکنند.چون اگر به این گونه باهم برخورد کنند، شیطان در بینشان بی توجهی ایجاد می کند.
در زندگی هم زن باید سعی کند چیزی را که اگر شوهر به خود او بگوید ناراحت می شود، آن را به شوهر خود نگوید و مرد هم سعی کند که به همین صورت عمل نماید.
منبع: سایت آیت الله محی الدین حائری شیرازی
/خ