در لغت به معني به رشته کشيدن (مرواريد و جز آن)، و در شعر الف) يک بيت شعر که هر مصراع آن به دو لخت تقسيم شده و کل بيت به چهار لخت و از اين چهار لخت، سه لخت اول بواسطه قافيهي دروني هم قافيه باشند، براي نمونه:
در رفتن جان از بدن، *** گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن، *** ديدم که جانم ميرود
سعدي
در واقع نوع قديم مسمّط مجموعه ابياتي است چند لختي که لختهاي غير پاياني هر بيت با هم قافيهي دروني دارند و لختهاي پاياني ابيات هم با يکديگر قافيهي بيروني شعر را تشکيل ميدهند.
(الف الف، صفحه 292)
اين وجه مسمّط جنبهي صنعت بديعي (همان) داشته است و نمونهي آن در اشعار مولانا فراوان است:
ديدهي سيرست مرا، جان دليرست مرا *** زَهرهي شير است مرا، زُهره تابنده شدم
شُکر کند عارف حق، کز همه برديم سبق *** بر زِبَرِ هفت طبق، اختر رخشنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان *** کز رُخ آن شاه جهان فرّخ و فرخنده شدم
تقسيم کردن که معمولاً سه جزء اول مقفي هستند،
ب) شعري که هر بيت آن به چهار جزء تقسيم شود و در آخر سه جزء اول، شاعر سجع نگاه دارد و در جزء چهارم قافيه آرد، مانند:
اي ساربان منزل مکن، جز در ديار يار من *** تا يک زمان زاري کنم، بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پر خون کنم، اطلال را جيحون کنم *** خاک دمن گلگون کنم، از آب چشم خويشتن
معزي
شمس قيس همين شعر معزي را مسجع ناميده ولي رشيد وطواط مسمط قديم و اصلي را همين ميداند که شعري است شامل چند بند و هر بند شامل چند مصراع بر يک وزن و يک قافيه در حالي که در پايان مصراع آخر قافيه اصلي را که بناي شعر بر آن است، آورند.
مثال:
طرح قافيهي چنين شعري چنين است:
الف، الف
الف، الف
ي
ب، ب
ب، ب
ي
ج، ج
ج، ج
ي
مثال:
خيزيد و خزآريد که هنگام خزانست *** باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بين که بر آن شاخ رزانست *** گوئي که يکي پيرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سرانگشت گزانست *** کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار
طاووس بهاري را، دنبال بکندند، *** پرش ببريدند و به کنجي بفکندند
خسته به ميان باغ به زاريش پسندند *** با او ننشينند و نگويند و نخندند
وين پر نگارينش بدو باز نبندند *** تا آذرمه بگذرد و آيد آذار
منوچهري
در کتب ادبي منوچهري را به دليل آنکه هر لخت را تبديل به مصراعي نمود و شکل مسمّط جديد را ساخت با مسامحه واضع مسمط جديد ناميدهاند.
مسمّط سنّتي حداکثر مسدّس است اما اگر برخي از اشعار مسجّع شعراي قديم به شيوهي مسمّط جديد بازنويسي شوند، مسمطهاي هفت تايي و هشت تايي هم خواهيم داشت.
مسمّط را به حسب شماره مصراعهاي هر پاره شعر، مربع (چهارتائي)، مخمس (پنج تائي) و مسدس (شش تائي) ميخوانند.
نوع خاصي از مسمط را مسمط تضميني نامند. مسمط تضميني همان خصوصيات مسمط را دارد با اين ويژگي که شاعر پيش از هر بيت غزل شاعري صاحب آوازه و استاد، چند مصراع از خود ميآورد که با بيت مورد تضمين هم معني و هم مضمون است. مانند تضمين ملک الشعراي بهار از يکي از غزلهاي شيخ اجل سعدي:
سعديا چون تو کجا نادره گفتاري هست؟ *** يا چو شيرين سخنت نخل شکر باري هست؟
يا چو بستان تو گلزاري هست؟ *** هيچم ار نيست، تمناي توام باري هست
«مشنواي دوست که غير از تو مرا ياري هست» *** «يا شب و روز بجز فکر توام کاري هست»
بهار
مسمّط از دوران مشروطيت به بعد رواجي تازه يافت و شعرايي چون اشرف الدين گيلاني، اديب الممالک فراهاني و ملک الشعراي بهار بسياري از اشعار ملي و ميهني خود را در اين قالب سرودند.
(صص 294-293 الف الف)
\
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.