تصوير خاکي دنياي عرفان
معمولاً آن چه در بررسي يک بنا به عنوان اثري معمارانه مورد توجه قرار مي گيرد بحث جنبه هاي مادي و فضاي کالبدي و شکل دهنده به آن اثر معماري است؛ حال آن که در بررسي اثري معماري در اصفهان اين تصوير بهشت1 - مي توان با نگاهي معناگرا نه تنها به دنبال تکامل کالبدي و شکل گيري بنا، بلکه در جست وجوي ريشه هاي شکل گيري پيوند کالبد و معنا و کيفيت اين ارتباط در دنياي عرفان نيز بود. نکته حائز اهميت در ديدگاه معمار عارف و صوفي بازسازي تصوير بهشت و جهان ماوراء در همه فضاهاي معماري چه در معابر، چه در مساجد و چه در خانه ها و همه جاي ديگر است. «تلاش معمار همواره بر اين است که همه جا را به رنگ آن انديشه اصلي مرکزي خويش در آورد و خاک فقير را به فضايي ماورايي شبيه سازد. آن فضايي که او با آن انس ازلي داشته است فضايي که مادي و خاطره يي از آن جهان است، انسان از آن هبوط کرده و هميشه تمامي انديشه و تفکراتش در پي بازگشت به آن و رهايي از قفس اين جهاني بوده است. فضايي کامل و متعالي و بي زمان.»2
ما همه اجزاي آدم بوده ايم
در بهشت اين لحن ها بشنوده ايم
گرچه بر ما ريخت آب و گل شکي
يادمان آيد از آنها چيزکي3
در اين راه آن چه معمار را براي رسيدن به اين هدف و بازسازي تصويري درخور از بهشت ياري مي کند به کارگيري زباني نمادين و استعاري براي انتقال پيام معنوي دنياي عرفان است.
نوشتار حاضر به بررسي مرکز فرهنگي سينمايي اصفهان (مجموعه فرهنگي آموزشي فرشچيان) اثر فرهاد احمدي خواهد پرداخت که کار احداث آن به تازگي پايان يافته است.
پيوند معماري و دنياي عرفان
جديد ساخته شده است. نقطه آغازين و ايده اوليه طراحي تصوير ذهني معمار از منظر پشتي پل خواجو در زمان برگزاري جشن هاي بزرگ صفوي است. در واقع سعي شده است که در اولين گام عناصر اصلي سازمان دهي فضاي برگزاري جشن ها با استفاده از آب نما، پل و رواق هاي اطراف به صورت انتزاعي بازسازي شود. پل ظريف و کوچک در ميان آب نما ، بازحضوري است از پل خواجو و رواق هاي اطراف پروژه با سازه مخصوص نشان دهنده خيمه ها و چادرهاي مهمانان پادشاه صفوي در زمان برگزاري جشن ها است.
به بيان ديگر خلوص و شفافيت فضاهاي معماري عصر صفوي و مکتب اصفهان، معمار را بر آن داشته تا با استفاده از آب نماي مرکزي علاوه بر اعلام حضور زاينده رود در نزديکي، با نمايش تصوير مجازي از حجم اصلي بنا که خود در پرسپکتيو و اندکي در دوردست واقع شده تقارني را که در امتداد محور طولي عرضه داشته با کمک آب نما به بعد سوم برده و در اين حال بيننده را با خود و اثر معماري تنها مي گذارد و او را به درون ساختمان دعوت مي کند.
تاکيد بر تقارن و تقويت آن در محورهاي گوناگون نشان دهنده پايبند بودن احمدي به اصول معماري سنتي ايران به ويژه معماري صفوي و مکتب اصفهان است. پس معماري سنتي به معني شيوه ساختمان سازي از نظر شکلي، ساختاري و مفهومي4 منبع الهام قرار مي گيرد ولي در اين جا به سنت نه به صورت کاربردي بلکه با ديدگاهي پست مدرن نگريسته مي شود و جنبه مفهومي و نمادين آن بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد.
آن چه به سنت تعبير مي شود به هيچ وجه پيروي از راه و روشي ويژه که مشمول زمان و مکان مي شود يا حفظ وضع پيشين و قرار گرفتن در حصاري از انديشه هاي قديمي نيست بلکه آن گونه که دکتر «سيدحسين نصر» تعريف مي کند؛ «امروزه هيچ چيز بهنگام تر از آن حقيقت ازلي، از آن پيامي نيست که از سنت مي آيد و مقتضاي حال است چرا که همواره مقتضي بوده است چنين پيامي تعلق به اکنون دارد که هميشه بوده است و خواهد بود. سخن از سنت، سخن از اصول تبديل ناپذيري است با منشاء آسماني و سخن از کاربردشان در مقاطع مختلف از زمان و مکان.»5 به بيان ديگر معمار با استفاده از زبان نماد ها به بيان صور نمادين که جنبه هاي محسوسي از واقعيت ماوراي طبيعي اشيا هستند مي پردازد، ترجماني از مفاهيم دنياي عرفان در عالم خاکي. در حقيقت او صوري را به تصوير مي کشد که موجوديت خود را دارند؛ خواه انسان از آنها باخبر باشد يا نباشد، نمادهايي که به دست انسان ساخته نمي شوند بلکه او را دگرگون مي کنند.
همان گونه که ذکر شد هرچند اين مجموعه به تازگي مورد بهره برداري قرار گرفته است ولي آغاز طراحي آن به اواخر دهه 60 بازمي گردد. احمدي خود دراين باره مي گويد که در آن سال ها معمار جواني بوده است که تحت تاثير اساتيد بزرگ معماري ايران هم چون نادر اردلان و کامران ديبا گونه يي معماري مفهوم گرای با گرايشات عرفاني را دنبال مي کرده است.7
از ديدگاه اردلان معماري به عنوان يک پديده در نظام وحدت گراي جامعه سنتي نشان دهنده اصل وحدت است. او بر اين عقيده است که مبناي شناخت و درک معماري سنتي اسلامي ريشه در رابطه بين کيهان، انسان و معماري دارد؛ «به عبارتي ديگر از ديد سنتي انسان و کيهان خود محصول هنر قدسي اند، انسان، کيهان و معماري قدسي از حيث واقعيت هستي شناسي شان نهايتاً وابسته به ذات الهي اند.»8
پس معمار بار ديگر سعي مي کند با استفاده از عناصر معماري تصوير ذهني خود را از عالم ديگر در دنياي مادي انعکاس دهد. احمدي خود دراين باره مي گويد؛ «از نظر من پروژه اين گونه اتفاق مي افتد؛ گويي جرعه يي آسماني از کيهان در مرکز پروژه در آن هشت ضلعي که نمادي خاکي از بهشت است فرو مي افتد؛ درست مانند سنگي که در آب مي افتد و موج ايجاد مي کند، صورت گيري يا تجلي مادي اين اثر کيهاني در واقع امواجي است که آمفي تئاتر را ايجاد کرده که به سمت آسمان حرکت مي کند. در واقع نوعي معاشقه و يا تعامل بين زمين و آسمان، کيهان يا عالم صورت با عالم مثال.»9
قطره يي از کيهان عالمي که کره خاکي و انسان در آن جاي گرفته اند بر جايگاه زندگي او فرود آمده، انسان پيوندي را ميان خود و آسمان يا فضاي بي کرانه احساس مي کند. گويي معمار تلاش مي کند راهي براي عروج از عالم خاک به فضاي برتر و پرمعناتر بيابد و از تغييرات و دگرگوني هاي اين جهاني آزاد شود.
از نظر کاربردي نيز چنين است، تراکم و غلظت کاربري هاي مجموعه از مرکز به بيرون کاهش مي يابد. به بيان ديگر فضاي تهي که در مرکز پروژه قرار گرفته و تالارها را در خود جاي داده تاثير خود را بر اطراف نيز گذاشته و لبه ها را نيز بي ماده و شفاف کرده است. تا آنجا که در بخش مجاور با خيابان رواق نيز حذف شده و ساختمان از طريق دروازه ورودي با پياده رو شهري ترکيب مي شود. ساختمان از طريق هفت دروازه که از نظر مقياس نيز بر آنها تاکيد شده است به فضاي پيرامون خود متصل مي شود. در واقع دروازه ها اولين فضا در الگوي بنيادي اتصال، انتقال و وصول هستند. استفاده هوشمندانه از هفت دروازه و تاکيد بر آنها شايد اشارتي است بر هفت دروازه بهشت موعود، استعاره يي ديگر از مفهومي آن جهاني، انعکاسي ديگر از عالم مثال در عالم خاک. «از ديدگاه استيرلين سرچشمه وجوه نمادين اندام هاي کالبدي در معماري ايران در عالم مثال يا عالم ملکوت ديده مي شود.»10
در اين جا آب نما نيز نه تنها مکاني براي به نمايش گذاشتن و نگهداري آب و محلي براي نشستن در اطراف آن بلکه از ديدگاه عرفاني آينه يي است براي تصوير کردن و انعکاس عناصري که دورادور حياط جاي گرفته اند.
آن چه در سازماندهي کلي مجموعه شاخص است، هندسه بسيار قوي و ترکيب آن با تقارن است. مفاهيمي که در مطالعه فضاي معماري و نظام کالبدي در معماري سنتي نيز ديده مي شوند در واقع کاربرد هندسه برخاسته از عمق اعتقاد و بينش معناگرايانه يي است که معمار سنتي براي دستيابي به مفاهيم ارزشي عقيدتي و بازيابي تبلور آن در شکل مادي و قالبي معمارانه به کار مي گيرد. به بيان ديگر هندسه به عنوان عاملي وحدت بخش به کار گرفته مي شود تا کليه ارکان بنيادين معماري از قبيل فضا، شکل، سطح، رنگ و ماده را به نظم درآورد. «در معماري سنتي هندسه محدود به جنبه هاي کم و بيش کمي نيست بلکه جنبه کيفي دارد که در قوانين تناسب و هماهنگي نمايان است و توسط آن يک بنا وحدت تقريباً بي مانند خود را به دست مي آورد.»11
در طرح مرکز فرهنگي سينمايي ناگفته ها و عجايب رازآلود هم زمان با فرو بردن بيننده در تجربه يي ناخودآگاه آشکار مي شوند. آن جا که به زيباترين وجه معماري سنتي ايران يعني توجه به چهار عنصر نور، باد، آب، خاک و تفکر ديرينه و اسطوره يي فرهنگ ايراني پرداخته مي شود. اين جريان نيرومند فکري ريشه در تفکرات فيلسوف بزرگ سهروردي و فلسفه اشراق دارد.در اين ميان آب نوع مادي عنصري است که مي تواند با نور ترکيب شود و از آنجا که توانايي عبور نور و روشنايي را از خود دارد به عنصري مقدس تبديل شده است. آب و نور به مثابه عناصر هويت بخش با يکديگر ترکيب مي شوند و بنيان فضايي زيبايي در معماري را پايه ريزي مي کنند که حوض خانه نام دارد. در واقع حوض خانه معبدي مهري است مربوط به آناهيتا و مهر12 و تمام هنر معمار سنتي ترکيب آب و نور در اين فضاست. اين تدبير نيز هوشمندانه در طراحي فضاهاي داخلي مجموعه به کار گرفته شده است و موجب رساندن نور به فضاهايي که در زير سطح زمين جاي گرفته اند از قبيل رستوران و گالري ها مي شود.
فضاي هشت ضلعي مرکزي علاوه بر اينکه از نظر محل قرارگيري در مرکز پروژه قرار دارد به نوعي نقطه شروع حرکت بازديدکننده و کاربران مجموعه نيز هست. هندسه قوي، حضور آب و ترکيب شدن آن با نوري که از پل هاي شفافي که به اين فضا ختم مي شود و گذر مي کند فضايي مشابه سربينه حمام هاي سنتي ايجاد مي کند که آنها نيز خود مرکز رويدادها و اتفاقات مهم اجتماعي بوده اند.
عنصر با اهميت ديگري که در طراحي مجموعه مورد تاکيد قرار گرفته است پل است، عنصري که در فرهنگ ايراني و اسلامي به مثابه گذرگاه و جداکننده پاکي و پليدي است در اينجا نيز به ياري معماري معنا گرا آمده است تا صورتي خاکي از گذرگاهي بر پاکي و آب باشد يا گذري شفاف براي انتقال به فضاي اصلي. به بيان ديگر سفر معنوي روح که آغازش تطهير و تزکيه و پايانش اشراق بود13 در اينجا و با پيروي از الگوي بنيادين اتصال، انتقال و وصول صورتي نمادين به خود مي گيرد. انسان با ورود از دروازه (اتصال) و گذر از پل (انتقال) و رسيدن به فضاي مرکزي تهي شده که به سمت آسمان در حال عروج است به وصل مي رسد. در اينجا معمار با عدم استفاده از رنگي ويژه و يا خاص بر خلوص فضاي معماري اش افزوده است آن چه به عنوان رنگ در طرح استفاده شده است طيفي از بي رنگي است که با نور ترکيب مي شود و رنگ هايي زيبا در ذهن ناظر پديد مي آورد.
آن چه به عنوان آخرين نکته بايد در مورد پروژه مرکز فرهنگي سينمايي اصفهان ذکر شود نقشي است که اين فضاي فرهنگي در شهر به عنوان فضاي شهري ايفا مي کند. «در تفکر عرفاني بنا به عنوان قطعه يي سرگردان نيست که روي سطحي قرار داده شده باشد بلکه در بافت شهري گنجانده شده است.»14 ارتفاع کم ساختمان و قرارگيري بخش عمده فضاها در داخل زمين مکان يابي مناسب ورودي ها در اطراف پروژه، باز بودن ضلع مجاور خيابان براي ورود عابرين، محل هايي براي نشستن در کنار آب نما، اختصاص بيش از نيمي از سطح پروژه براي استفاده آزاد عمومي و به کارگيري عناصر طبيعي و مصنوعي دعوت کننده به داخل اين مرکز را يک فضاي شهري درخور در مجاور رودخانه زاينده تبديل کرده است. آن چه اين مجموعه فرهنگي را به فضا و مکاني پويا تبديل مي کند جايگزيني آن در سلسله مراتبي از فضاهاي عمومي و نيمه عمومي، ايستا و پويا، فضاي باز و سرپوشيده خطي و گردهم آورنده با مقياس هاي کوچک و بزرگ و با عملکرد هاي متنوع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است که موجب القاي حس تداوم، تنوع و تحرک فضايي در استفاده کنندگاني است که با اهداف مختلف قدم در آن نهاده اند.
پي نوشت ها
1- عنوان تصوير بهشت برگرفته از کتاب اصفهان تصوير بهشت
2- مجموعه مقالات همايش معماري مسجد / مقاله سلسله مطالعاتي پيرامون معماري مسجد محمدهادي عرفان ص 278.
3- مثنوي مولوي دفتر 4 ص 32.
4- قباديان و. 1383، معماري در دارالخلافه ناصري سنت و تجدد در معماري معاصر تهران، تهران، پشوتن
5- اردلان 1380 حس وحدت، با همکاري لاله بختيار، ترجمه حميد شاهرخ. ص. ل.
6 - Conceptual
7- احمدي، 1383، سخنراني در ميان جمعي از دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي، قريب به مضمون
8- اردلان 1380 حس وحدت، با همکاري لاله بختيار، ترجمه حميد شاهرخ
9- احمدي، 1383، همان
10- معماريان، غ. 1384، سيري در مباني نظري معماري ايران، تهران، سروش دانش
11- معماريان، غ. 1384، سيري در مباني نظري معماري ايران، تهران، سروش دانش، ص 513
12- در اساطير ايران مهر الهه نور و آناهيتا الهه آب است
13- چيتيک، ويليام، 1382 ، راه عرفاني عشق تعاليم معنوي مولوي، برگردان شهاب عباسي، تهران، پيکان
14- معماريان، غ. 1384، سيري در مباني نظري معماري ايران، تهران، سروش دانش ص 529
/خ