برخورد تمدن ها و پيامدهاى آن بر ايران
سطح برخورد تمدن ها و مرز بحران و درگيرى
( مهم ترين درگيرى هاى آينده از نظر او, در امتداد خطوط گسل فرهنگى ( كه اين تمدن ها را از هم جدامى سازد, رخ خواهد داد. ) اروپا را از نظر سياسى و ايدئولوژيك جنگ سرد هنگامى آغاز شد كه پرده آهنين ( تـقـسـيـم كـرد و فـرو ريختن پرده آهنين نيز به جنگ سرد پايان بخشيد. در حالى كه صف بندى ايـدئولـوژيـك در اروپا از بين رفته , جدايى فرهنگى بين مسيحيت غربى از يك طرف و مسيحيت ارتدوكس و اسلام از طرف ديگر دوباره ظاهر شده است .
وى يـادآور مى شود كه مهم ترين خطى كه اروپا را تقسيم مى كند, همان گونه كه ويليام والاس ( ) مـتذكر شده , احتمالا همان مرز شرقى مسيحيت غربى مربوط به سال 1500 م است . ايـن خـط در راسـتـاى آنچه امروز مرزهاى فنلاند و روسيه و كشورهاى بالتيك و روسيه شناخته مى شود, امتداد مى يابد, از داخل بيلوروسى و اوكراين مى گذرد و بيشتر كاتوليك هاى غربى را از ارتدوكس هاى اوكراين شرقى جدا مى سازد. سپس به سمت غرب منحرف مى شود و ترانسيلوانيا را از مـابـقـى رومـانى جدا مى سازد آنگاه داخل يوگسلاوى و دقيقا در راستاى خطى كه امروز حد فـاصـل كـرواسى و اسلونى از بقيه يوگسلاوى است , پيش مى رود. البته اين خط دربالكان با مرز تاريخى بين امپراتورى هاى هابسبورگ و عثمانى تلاقى مى كند. ملت هايى كه در شمال و غرب اين خـط زنـدگـى مـى كـنـنـد,پـروتستان يا كاتوليك هستند و تجربه هاى مشتركى در تاريخ اروپا, فـئودالـيسم , رنسانس , رفورميسم , روشنگرى , انقلاب فرانسه وانقلاب صنعتى دارند. آنها به طور كـلـى از نـظـر اقتصادى وضعيت بهترى از ملت هاى بخش شرقى دارند و اكنون در پى مشاركت فـعـال دراقتصاد مشترك اروپايى و همچنين تحكيم نظام هاى سياسى و دموكراتيك هستند. ملل ساكن در شرق و جنوب اين خط, ارتدوكس يامسلمان اند, از نظر تاريخى به امپراتورى هاى عثمانى و تـزارى وابـسـتـه بـوده اند و حوادث بقيه اروپا در آنها تاءثير اندكى گذاشته است ,عموما از نظر اقـتصادى پيشرفت كمى داشته اند, احتمال اين كه بتوانند نظام هاى سياسى دموكراتيك و باثباتى بـرپـا كـنـند اندك است .(رده مخملى فرهنگ ) يعنى مهم ترين خط تقسيم در اروپا, جاى پرده آهنين ايدئولوژى را گرفته است . همان گونه كه حوادث يوگسلاوى نشان مى دهد اين خط تنها خط تمايز نيست بلكه در مواقعى خط درگيرى خونين نيز هست .(17)
چالش هاى محورى تمدن غربى در برخورد تمدن ها
. 1ـ اسلام :
. 2ـ خودكامگى كنفوسيوسى :
. 3ـ بنيادگرايى قومى :
4ـ تباهى ليبراليسم غربى در فقدان يك رقيب ايدئولوژيك منسجم چون ماركسيسم . ) امروز در ) و چندگانگى فرهنگى ( به نظر او چندپارگى ( حال نابود كردن شيرازه جامعه آمريكاست . او هـمـچنين اعلام مى كند كه در حال حاضر درگيرى غرب و كشورهاى اسلامى ـ كنفوسيوسى عـمـدتـا پيرامون تسليحات هسته اى ,شيميايى و بيولوژيكى , موشك هاى بالستيك و سيستم هاى پـيـشـرفته پرتاب موشك متمركز است . وى ضمن اين كه اظهار مى دارد كه مدافع درگيرى بين تـمـدن هـا نيست , معتقد است كه كانون درگيرى در آينده بسيار نزديك بين غرب و چند كشور اسلامى ـ كنفوسيوسى است . سپس توصيه هاى خود براى غربى ها را چنين مطرح مى كند:
1. همكارى و يگانگى بيشتر در درون تمدن خود, به ويژه بين اجزاى اروپايى و آمريكاى شمالى ,
2. همكارى با روسيه و ژاپن ,
3. محدود ساختن دامنه قدرت نظامى كشورهاى كنفوسيوسى ـ اسلامى ,
4. بهره گيرى از اختلافات و درگيرى هاى موجود بين كشورهاى اسلامى ـ كنفوسيوسى ,
5. پشتيبانى از گروه هايى كه در درون تمدن هاى ديگر به ارزش ها و منافع غرب گرايش دارند. همچنين او اعلام مى كند كه در آينده قابل پيش بينى , هيچ تمدن جهانگيرى وجود نخواهد داشت , بـلـكـه دنـيايى خواهد بود با تمدن هاى گوناگون كه هر يك ناگزير است همزيستى با ديگران را بياموزد.(18)
, 18 نوامبر 1997) در پاسخ به اين سؤال ساموئل هانتينگتون در مصاحبه با لوموند ( كه :
(كـارشناسان انجمن رم در دهه 70 نظرات خيلى بدبينانه اى براى آينده بشريت و مخصوصا هند ارائه دادنـد, امـا انـقـلاب سـبـز دركـشـاورزى و رشـد جـمعيت كمتر از ميزان پيش بينى شده , پـيـش گويى هاى اين گروه را خنثى كرد. فكر نمى كنيد زمانى كه درباره دردهه هاى آينده دنيا صـحـبـت مى كنيم , احتمالا دچار خطا شويم ؟) مى گويد: (فكر نمى كنم كسى بتواند در مورد آيـنـده با قاطعيت صحبت كند. شاخص ها زاد و ولد همانند شاخص هاى رشد اقتصادى , در آسياى جـنـوب شـرقـى سـير نزولى خود را طى خواهد كرد. هيچ چيز دردنيا به طور دائم سرعت اوليه خـودش را حفظ نمى كند. در دهه هاى 50 و 60 تعداد زيادى از كارشناسان آگاه معتقد بودند كه نـوعـى جنگ هسته اى در آينده بين آمريكا و شوروى غير قابل اجتناب خواهد بود. اين جنگ اتفاق نـيـفتاد, شايد براى آن كه زياد درباره آن بحث و گفت وگو شد. من اميدوارم كه درباره تمدن ها نيز چنين روندى را در پيش بگيريم تا از روى دادن برخورد تمدن ها نيزجلوگيرى كنيم .)
در هـمـيـن مصاحبه , او قبرس را نمونه اى از برخورد تمدن ها مى بيند چون بين دو تمدن تقسيم شده است و اعلام مى كند كه (دين اسلام در درازمدت تمام دنيا را فرا خواهد گرفت .)(19)
بـه هـر حـال وقـايـع بـوسـنـى و هرزه گوين و يا مسائل مربوط به بحران كوزوو, قره باغ , چچن , تـاجـيكستان , الجزاير, اعراب و اسرائيل و...مى تواند به عنوان مصاديقى براى تاءييد نظريه برخورد تمدن ها ذكر شود.
نقد تئورى برخورد تمدن ها
هـمان گونه كه آقاى كوهن نشان مى دهد وجود وقايع ناهمخوان يك پارادايم را منسوخ نمى كند. پارادايم تنها وقتى از كار مى افتد كه پارادايم ديگرى جايگزين آن گردد. به گونه اى كه وقايع مهم بيشترى را با استدلال هايى به سادگى پارادايم اول يا حتى ساده تر تفسيرو تحليل كند.(20) بـا وجود دفاع هانتينگتون از نظريه خود در مقالات مختلف و مصاحبه ها, نقدهايى چند بر نظر او وارد است كه به اختصار ذكرمى شود:
1ـ از ديـدگـاه بـرخـى از كـارشـناسان , در دوران جديد, جغرافياى اقتصادى در حال جايگزينى جـغـرافـيـاى سياسى است . بنابراين , تمدن ,جايگزين دولت ـ ملت نمى شود و اين اقتصاد است كه اهميت مى يابد نه تمدن .
2ـ هـانـتـيـنگتون , از تمدن و فرهنگ تعريف علمى ارائه نمى دهد و آن دو را پيوسته و مستتر در يكديگر فرض مى كند, در حالى كه متفاوت اند.
3ـ واحدهاى تجزيه و تحليل اين نظريه , از جمله : غرب , جهان اسلام , تمدن كنفوسيوسى و... بسيار كلى هستند. به طور مثال وى بدون تعريف روشنى از غرب , آن را يكپارچه تصور مى كند, در حالى كه چنين نيست .
4ـ او آشـتـى نـاپذيرى اسلام و غرب (مسيحيت ) را يك اصل مسلم فرض مى كند. در حالى كه اين
خـدشـه دار اسـت و افـرادى چـون پـاپ ژان پـل دوم در كـتـاب گـذر از آسـتـان امـيـد ( ) توجه خاصى به نزديكى اسلام و مسيحيت نموده است .
5ـ ايـن نـظـريـه در عـيـن اين كه واجد برخى نكات مهم و ارزنده است , زيرساخت و پايه علمى و تئوريك مستحكمى ندارد و با بسيارى ازواقعيات موجود نيز سازگار نيست .(21)
6ـ ايـن نـظـريـه تـنها نيمى از حقيقت مربوط به ماهيت كنش و واكنش تمدن ها را كه ـ برخورد تمدن هاست ـ توضيح مى دهد. دكترروح اللّه رمضانى ضمن طرح اين مطلب معتقد است : حقيقت
ايـن اسـت كـه تـمدن ها به بالندگى يكديگر كمك مى كنند, به همين خاطرآميختگى تمدن ها ( ) جـايـگـزين جنگ سرد خواهد شد. به نظر او اين نظريه در واقع نسخه بدل پارادايم جنگ سرد است با نامى جديد, تمدن هاى اسلام و غرب براى مدت 1300 سال با سازگارى و تطابق با يكديگر همراه بوده اند و هيچ زمينه اى از علم در اروپا نيست كه به نحوى از انحاء از طريق ارتباط با تمدن اسلامى تاءثير نپذيرفته باشد. روابط تنها درجنگ هاى صليبى خلاصه نمى شود.(22)
7ـ نـظـريـه بـرخـورد تـمدن ها از آن رو در غرب مطرح شد كه پيمان نظامى ناتو, كه با فروپاشى شـوروى و كـمـونـيـزم در اروپاى شرقى زايدبه نظر مى رسيد, بتواند اين بار با ترساندن غربيان از اسلام و تمدن اسلامى همچنان به حيات خود ادامه دهد و حضور ناوگان هاى آمريكا و انگليس در خليج فارس را با اين نظريه ها توجيه كنند. نظريه برخورد تمدن ها پيش از آن كه يك نظريه جدى و عـلمى باشد,در حقيقت ابزارى است در دست جريان هاى سياسى براى پيشبرد اهداف سياسى و وسـيـلـه اى براى تاءمين منافع خاص برخى ازگروه هاى سياسى در عرصه منازعات و رقابت هاى بين المللى .(23)
پيامدهاى نظريه برخورد تمدن ها بر ايران
تـحقيقات و آثار هانتينگتون به طور كامل درباره مسائل آمريكا, به ويژه ابعاد نظامى و استراتژيك آن , سـياست تطبيقى , امنيت ملى وروابط بين الملل است . او در تمام آثار خود به مسائل جهانى از منظر استراتژيك و آن هم بر محور منافع آمريكا مى نگرد و رهنمودمى دهد. پـى آمـد مـهم اين نظر, بنابر عقيده (سودانشو راناده ) صاحب نظر هندى , جهت دهى به سياست خـارجـى آمـريكا و ديگر كشورهاى غربى است . از آنجا كه به نظر هانتينگتون سرانجام , تمدن هاى اسـلامـى ـ كـنفسيوسى در كنارهم روياروى تمدن غرب قرار مى گيرند و كانون درگيرى آينده بـين غرب [آمريكا و اروپا] با شرق و غرب آسيا [تمدن كنفوسيوسى و جهان اسلام ] مى باشد, پى آمد آن بر جهان اسلام و ايران روشن است .
) با اسلام گردد. طرح تـصـور مـى رود كه اين نظر مبناى جنگ صليبى جديد ( ) بنيادگرايى اسلامى به عنوان خطر جهانى و جايگزين كمونيسم توسط دن كوئل ( معاون رئيس جمهور پيشين آمريكا, و تهديدآميز خواندن آن براى امنيت غرب توسط ويلى گلاوس دبـيـر كل سازمان ناتو, و درخواست از اعضاى ناتو جهت توجه به خطر ناشى از جنوب , از مصاديق اين امرمى تواند باشد.
اعـتـقـاد عده اى از صاحب نظران به اين امر كه هانتينگتون در پى بى اعتبارى كمونيسم , اسلام را دشـمن جديد غرب معرفى نموده تاغرب متفرق را در مقابل آن متحد و بسيج كند از پروژه بودن اين ديدگاه خبر مى دهد.(24)
معرفى جهان اسلام به عنوان خطرى مهم پس از جنگ سرد, توسط ريچارد نيكسون رئيس جمهور ) از يك سو و اعتقاد اسـبـق آمـريـكا, در كتاب (فرصت رااز دست ندهيد) ( بـرژيـنـسـكى ديگر استراتژيست آمريكايى مبنى بر اين كه (سكولاريسم عنان گسيخته حاكم بر غرب ) در درون خود (نطفه ويرانى فرهنگ غربى ) را مى پروراند و ابرقدرتى آمريكا را در معرض زوال قـرارداده اسـت , هـمـچـنين هشدار او در مورد احتمال تشكيل ائتلافى ميان ايران , چين و روسيه از ديگر سو, على رغم توصيه هاى استراتژيك متفاوت به مقامات آمريكا و غرب از سوى آنان , نـشـانـگر احساس خطر و دستورالعمل هاى اجرايى است كه براى تكميل پروژه تسلط بر جهان در ) براى غلبه بر ساير تمدن ها از جمله تمدن قـالـب نـظـم نوين آمريكايى ( اسلامى وبه ويژه يكى از اركان مهم آن تمدن يعنى ايران , توصيه مى شود. در مجموع مى توان پى آمدهاى نظريه مذكور بر ايران را به دو قسم زير تقسيم كرد:
الف ـ پيامدهاى مثبت :
بـا تـوجه به اين كه ايران , افغانستان , تاجيكستان , تركمنستان , آذربايجان و بخش هايى از پاكستان , تـركـيـه , عـراق , اعـراب جـنـوب خـلـيـج فارس و... در حوزه تمدن ايرانى قرار دارند در صورت بهره گيرى صحيح نخبگان و سياستمداران منطقه از موقعيت فعلى جهان ,مى توانيم شاهد تقويت حـوزه تـمـدن ايرانى باشيم . طبيعتا تبديل تهديدها به فرصت ها توسط مسؤولين كشور جمهورى اسـلامى ايران وساير كشورهاى منطقه منافع سياسى , اقتصادى , نظامى و امنيتى فراوانى را براى آنان به دنبال خواهد داشت .
شـايـان ذكر است كه نگاه غيردوستانه غرب به آسياى مركزى و قفقاز و همچنين ساير كشورهاى حـوزه تـمـدن ايرانى به دليل وابستگى آنان به تمدن اسلامى , خود تقويت كننده اين امر است , هر چند كارشكنى برخى از كشورها در منطقه مذكور و همكارى با مهاجمان ومتجاوزان نگران كننده است .
2ـ حـوزه تـمـدن اسـلامـى , شـبـيه آنچه كه در مورد حوزه تمدن ايرانى ذكر شد (يعنى افزايش هـمـگـرايـى و خودآگاهى تمدنى پس از حمله به آن و يا در معرض خطر قرار گرفتن ) در مورد تمدن اسلامى نيز صادق است .
اسـلام پـس از ورود بـه ايران , همچون روح براى كالبد آن بوده و ايران به عنوان يكى از مهم ترين اركان تمدن اسلامى خدمات فراوانى براى اسلام داشته , ضمن اين كه خود از خدمات متقابل اسلام بهره گرفته است .(25)
از پـى آمدهاى مثبت اين نظريه در اين بعد, اتحاد تمدن اسلامى است . بنابراين ايران ناچار است به فعاليت ها و اقداماتى در درون تمدن اسلامى كه خود يكى از تمدن هاى فرعى آن به شمار مى رود, دسـت بـزند. اتحاد بين بيش از 55 كشور مسلمان با بيش از يك ميلياردجمعيت و امكانات وسيع اقـتـصـادى , سـيـاسـى , نـظامى و فرهنگى , در صورت برنامه ريزى درست مى تواند منافع ملى و ايدئولوژيك ايران و كشورهاى اسلامى را بيش از پيش تقويت نمايد. به ويژه اين كه ايران هم اكنون نقش مهمى در سازمان كنفرانس اسلامى ايفامى نمايد.
شـايـان ذكـر اسـت كـه هـانـتينگتون خود در مصاحبه با لوموند گفته است كه (دين اسلام در درازمـدت تمام دنيا را فراخواهد گرفت ) او درتوضيح منظور خود از اين جمله مى گويد: اسلام بـه دلـيـل شـاخـص هـاى رشـد و نوآيين بودنش , پرتحرك تر و پوياتر از مسيحيت است .گسترش مـسـيـحيت , فقط در گرو گرايش ها به اين دين است در حالى كه فراگير شدن اسلام در گرو گـرايـش هـا و آهـنگ سريع رشدجمعيت است . آقاى ژان كلود شيسنه , جمعيت شناس فرانسوى , معتقد است مسلمانان كه در 20 سال گذشته فقط 18 از كل جمعيت جهان را تشكيل مى دادند تا چند سال آينده 23و تا سال 2025 بيشتر از 30 از كـل جـمـعـيت دنيا را تشكيل خواهند داد. بنابر اين تعداد مسلمانان بيشتر از مسيحيان خواهد بود.(26) لازم به ذكر است كه هانتينگتون اخيرا از كاهش نرخ رشد جمعيت كشورهاى اسلامى كه نـتـيجه آن كاهش تعداد قشر جوان در جهان اسلام تا سال 2020 م خواهد بود به عنوان يك نشان اميدواركننده و كاهش دهنده توان گروه هاى افراطى نام برده است .(27)
3ـ طـرح نـظـريـه گـفـت وگوى تمدن ها از سوى ايران , طرح اين نظريه توسط رياست محترم جمهورى , كه به نظر مى رسد آن نيز پروژه اى در مقابل پروژه برخورد تمدن ها باشد و تصويب اقدام جـنـاب آقـاى سيد محمد خاتمى در مجمع عمومى سازمان ملل متحد مبنى برناميده شدن سال 2001 به نام (سال گفت وگوى تمدن ها) كه حاكى از غناى تمدن اسلامى و ايرانى در مذاكره با تمدن هاى دنياست ,يكى ديگر از پيامدهاى مثبت اين نظريه محسوب مى شود. اين طرح ضمن ارائه اميد به جهانيان جهت ورود به هزاره سوم ميلادى وافزايش اعتماد به نفس در مسلمانان جهان نام ايران را در عرصه بين المللى مطرح و موجب افزايش پرستيژ ملى و اسلامى كشورمان شده است .
4ـ تـقويت ارتباط بين كشورهاى حوزه تمدن اسلامى ـ كنفوسيوسى , يعنى همان چيزى كه غرب از تـحقق آن وحشت دارد. با توجه به اين كه هر دو تمدن داراى دشمن مشترك مى باشند, احتمال تقويت اين ارتباط, بسيار بالا است . اين امر از ديگر پيامدهاى مثبت دراين زمينه است .
ب ـ پيامدهاى منفى
1ـ در سـطـح داخلى , با توجه به توصيه هاى هانتينگتون مبنى بر بهره گيرى از اختلافات داخلى , پـروژه مـذكـور چـالش هاى عمده اى را كه طبيعتاداراى زمينه هاى داخلى نيز مى باشد در مقابل
جـمـهـورى اسـلامى ايران قرار خواهد داد. گرچه ايران از جمله كشورهاى از درون گسيخته ( ) مانند روسيه نيست ولى به طور بالقوه زمينه هاى آن وجود دارد, برخى از اين چالش ها عبارتنداز:
1ـ1. افـزايـش اخـتلافات مذهبى عمدتا در مناطق خط گسل شيعه و سنى در كشور, در راستاى عمده كردن تضادهاى درون تمدنى توسط غرب .
2ـ1. تـقـويـت بـيشتر اقليت هاى مذهبى مسيحى و يهودى و امتيازخواهى بيشتر آنها در راستاى تـوصـيـه هـانتينگتون مبنى بر پشتيبانى ازگروه هايى كه در درون تمدن هاى ديگر به ارزش ها و منافع غرب گرايش دارند. اين امر در مورد برخى از فرقه هاى مذهبى همچون بهائيت نيز مى تواند صادق باشد.
3ـ1. تـقـويت و حمايت از جريانات روشنفكرى وابسته به غرب در راستاى توصيه ياد شده و تلاش براى به قدرت رساندن آنها.
4ـ1. تحريك اقليت هاى قومى ترك , كرد و بلوچ و عرب و افزايش تقاضاهاى خودمختارى و احتمالا استقلال خواهى به ويژه دراستان هايى كه واگرايى مذهبى و قومى وجود دارد.
5ـ1. جـلـوگـيـرى از افـزايـش قدرت نظامى و تسليحاتى ايران , تلاش براى جلوگيرى ايران از دسـت يـابـى بـه سلاح هاى هسته اى وموشك هاى دوربرد و حتى زمينه سازى براى اعزام بازرسان بـين المللى به ايران براى كنترل توان تسليحاتى و كاهش نيروهاى نظامى ,شبيه آنچه كه در مورد عراق صورت گرفت .
2ـ در سطح منطقه اى , موارد زير را مى توان پيامدهاى منفى در سطح منطقه ذكر كرد:
1ـ2. تـلاش در راسـتـاى تـيـره كردن روابط ايران با كشورهاى سنى مذهب منطقه و همسايه در راستاى تقويت تضادهاى درون تمدن اسلامى .
2ـ2. تـقـويت گرايش هاى پان تركيسم , پان ايرانيسم و پان عربيسم . يعنى طرح قوميت ها بر اساس نـژاد و احـتـمالا جنگ هاى قومى وتيره شدن روابط در منطقه بين ايران , تركيه , كشورهاى عرب حاشيه خليج فارس , اين امر ضمن جلوگيرى از اتحاد تمدن اسلامى ,برخوردهاى درون تمدنى را تـقـويـت و بـازار فـروش تـسـلـيـحات غرب در منطقه را پررونق مى كند و به گسترش مسابقه تـسـلـيـحاتى درمنطقه مى انجامد. مواجه كردن اعراب با ايران بر سر جزاير سه گانه ايرانى (تنب بـزرگ و كـوچـك و ابـومـوسـى ), دامـن زدن به پان ايرانيسم و پان تورانيسم در تاجيكستان و... از نـمونه هاى اين امر محسوب مى شوند كه چه بسا ممكن است در صورت عدم هوشيارى به اقدامات ) در برخى از مناطق برسد. افراطى در حد قوم زدايى (
3ـ2. تـلاش بـراى بـزرگ جـلـوه دادن بـنيادگرايى اسلامى با محوريت ايران به ويژه براى سران كشورهاى اسلامى در منطقه .
3ـ در سطح بين المللى , در اين سطح جلوگيرى از تقويت روابط خارجى ايران با روسيه , اتحاديه اروپـا, چـيـن و ژاپـن , تـا تـسليم ايران درجنگ سرد جديد (برخورد تمدن ها) و وارد كردن آن به اردوگـاه غـرب مورد توجه خواهد بود. لازم به يادآورى است كه ايران چهارنوع واكنش نسبت به وضعيت جديد مى تواند داشته باشد:
الـف ـ انـزواگـرايـى , يـعـنـى براى دور ماندن از فساد جامعه غربى , از مشاركت در نظام جهانى خـوددارى كـنـد. براى اين امر البته بهاى زيادى مى بايست پرداخته شود. ضمن اين كه با توجه به مـوقـعـيـت استراتژيك ايران و نحوه برخورد قدرت هاى جهانى در دو جنگ اول و دوم جهانى كه على رغم سياست بى طرفى , كشور ما مورد اشغال قرار گرفت , امكان عملى آن بسيار مشكل است .
ب ـ همراهى , استراتژى دوم , پيوستن به اردوگاه غرب و پذيرش ارزش هاى غربى است كه اين هم براى جامعه ما ممكن نيست .
ج ـ مـقـاومـت , اسـتـراتژى سوم , مقاومت و ايستادگى در برابر غرب است . اين امر نيز با توجه به امـكـانات و قدرت غرب به ويژه در نظام تركتازى فعلى و پراكندگى جهان اسلام بسيار مشكل به نظر مى رسد.
د ـ اسـتـراتژى موازنه , به اين معنا كه ايران از يك سو با تقويت قدرت اقتصادى و نظامى خود و از سـوى ديـگـر بـا تقويت روابط باكشورهاى همسايه و مسلمان و افزايش همكارى با اتحاديه اروپا و روسيه به نوعى تلاش براى برقرارى موازنه در نظام بين الملل دست زده , ارزش هاى بومى خود را حفظ نمايد.
شـايـد بـتـوان گفت كه پروژه گفت وگوى تمدن ها نيز در راستاى اين استراتژى مى باشد. ولى سؤال اساسى اين است كه آيا ايران ساز وكارهاى لازم براى برقرارى موازنه را طراحى كرده است ؟ ايجاد اختلاف بين كشورهاى اسلامى ـ كنفوسيوسى براى جلوگيرى از اتحاد آنان در مقابل غرب به ويژه اتحاد ايران و چين , از جمله پيامدهاى ديگر اين پروژه خواهد بود.
پي نوشت :
ـ1 محمد معين , فرهنگ فارسى , چاپ چهارم (تهران : اميركبير, 1360) ذيل عنوان تمدن .
ـ3 همان .
ـ4 همان .
ـ5 غلامرضا على بابايى , فرهنگ علوم سياسى , ج 1, چاپ دوم , (تهران : ويس , 1369), ص 459.
ـ6 بـرتران بديع , فرهنگ و سياست , ترجمه دكتر احمد نقيب زاده , (تهران : دادگستر, 1376, ص 20.
ـ7 همان , ص 21.
ـ8 همان , ص ص 25ـ22.
ـ9 هـانـتـيـنگتون و منتقدانش , نظريه برخورد تمدن ها, ترجمه و ويراسته مجتبى اميرى (تهران : وزارت امور خارجه , 1374), ص 47ـ55.
ـ10 نـك , مـصـطـفى زهرانى , (اسلام و غرب ), مجله سياست خارجى , سال دهم , (بهار 1375), شماره 1, ص 85ـ95. 988
ـ12 نـبـى سـنبلى , (استراتژى كلان آمريكا پس از جنگ سرد), مجله سياست خارجى , سال 12, (بهار 1377), شماره 1, ص 61ـ65.
نقل از هانتينگتون و منتقدانش نظريه برخورد تمدن ها , ص 45ـ 47
ـ14 سـامـوئل هـانـتـينگتون , ارتباط تمدن هاى اسلامى ـ كنفسيوسى , ترجمه و ويراسته مجتبى اميرى , به نقل از همان , ص ص 82ـ81.
ـ15 همان , ص 83ـ84.
ـ16 همان , ص 49ـ55.
ـ17 همان , ص 55ـ57.
ـ18 همان , ص ص 77 ـ 86.
ـ19 نـك , (سـامـوئل هـانـتينگتون در گفت وگو با لوموند), مجله صفحه اول , شماره 51, ص 12ـ14.
ـ20 ساموئل هانتينگتون , اگر تمدن نيست پس چيست ؟ به نقل از پيشين , ص 95.
ـ21 همان , هانتينگتون و منتقدانش , نظريه برخورد تمدن ها, ص 27ـ41.
ـ22 روح اللّه رمضانى , (آميختگى تمدن ها), ترجمه مجتبى اميرى , اطلاعات سياسى و اقتصادى , شماره 95ـ96, ص 4ـ7.
ـ23 صـادق زيـباكلام , از پندارگرايى تا واقعيت , بازخوانى مجدد نظريه برخورد تمدن ها, خلاصه مـقالات همايش چيستى گفت وگوى تمدن ها, (تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى , 1377), ص 116ـ117.
ـ24 نك هانتينگتون و منتقدانش , نظريه برخورد تمدن ها, ص 18ـ34.
ـ25 نك , مرتضى مطهرى , خدمات متقابل اسلام و ايران , ج 1 و 2.
ـ26 ساموئل هانتينگتون در گفت وگو با لوموند, مجله صفحه اول , شماره 51, ص 13.
ـ27 روزنامه ايران , 22/7/1380, ص اول