شیعیان عراق

عراق در رأس خلیج فارس، و یکی از پر جمعیت ترین کشورهای منطقه است که بیش تر جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند. البته در این کشور نیز همانند دیگر کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، آمار دقیقی از جمعیت شیعیان موجود نیست و در بیش تر کتاب ها و دایره المعارف ها، جمعیت آنان بین 60تا 65 درصد تخمین زده شده است.
پنجشنبه، 31 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیعیان عراق
شیعیان عراق
شیعیان عراق





عراق در رأس خلیج فارس، و یکی از پر جمعیت ترین کشورهای منطقه است که بیش تر جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند. البته در این کشور نیز همانند دیگر کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، آمار دقیقی از جمعیت شیعیان موجود نیست و در بیش تر کتاب ها و دایره المعارف ها، جمعیت آنان بین 60تا 65 درصد تخمین زده شده است.
کشور عراق هیجده استان دارد که شیعیان تقریباً در دوازده استان آن پراکنده اند. این مکان ها که استان های جنوبی و مرکزی را در بر می گیرد، شامل شهرها و استان های بصره، ناصریه، عماره، کوت، دیوانیه، حله، کربلا، نجف، بغداد، کاظمین، بابل، قادسیه، ذی قار، سماره و واسط است. هم چنین در سه استان کرکوک، دیالی و سامرا نیز اقلیتی از شیعیان زندگی می کنند. نکته قابل توجه آن است که از میان تقریباً شش میلیون جمعیت بغداد، حدود چهار میلیون شیعه هستند که سه میلیون آن ها در شهرک صدر زندگی می کنند. «هم چنین یک سوم از جمعیت دو میلیون نفری ترکمان و نیز بخشی از کردهای عراق موسوم به «اکراد فعلی»، شیعه می باشند».(1)
از بعد جامعه شناختی، شیعیان عراق به عکس هم کیشان ایرانی خود، گرایش های ملی قوی دارند و به نوعی میان علقه های مذهبی- ملی خود سرگردان مانده اند.
به لحاظ تاریخی، حضور آنان در این کشور به گذشته های دور باز می گردد؛ حتی قبل از آن که امام علی علیه السلام به کوفه بیاید و مرکز خلافت را در آن جا مستقر سازد. و پس از آن، دوره های مختلف حکومت های شیعی را شاهدیم که به تقویت تشیع در منطقه انجامید.
اما تشدید شیعی گری در سالهای اخیر، به نقل از نقاش به سالهای 1831 میلادی باز می گردد و
تخریب اماکن متبرکه شیعی در 1843، به احساس هویت شیعیان دامن زد. نقاش دلیل آورد که تغییر زندگی از شبانی به کشاورزی، بحرانی هویتی در مردم پدید آورده بود که تعریفی جدید از هویت جمعی را ضروری می ساخت. در این مجموعه فکری، او به بخش اعظمی از مردم که به ناچار از عربستان آمده بودند، اشارت دارد. مهاجرت از عربستان و تلاش برای یافتن هویت جدی در قالب نظام اقتصادی- کشاورزی به جای شبانی، به نظر نقاش، ساکنان تازه وارد را به دینی متضاد با وهابیت علاقه مند ساخت.(2)
گرچه درستی و نادرستی این تحلیل بحث برانگیز است، ولی در اصل مهاجرت هایی که از دیرباز به این کشور صورت می پذیرفته، شکی نیست. وجود بارگاه شش امام معصوم در این کشور و هم چنین وجود مدارس علمیه، به ویژه در شهرهای نجف، حله و کاظمین، همواره عامل مؤثری در مهاجرت شیعیان به این کشور بوده است. از سوی دیگر، غالب حکومت های عراق تا قبل از حکومت بعث، مهاجر دوست بوده و به نسبت کشورهای منطقه، برخورد تهاجمی چندانی با شیعیان مهاجر نداشتند؛ گرچه به دلایل سیاسی، با مهاجران ایرانی رفتاری متفاوت بروز می دادند. این رویکردها باعث شده بود تا شیعیان منطقه به این کشور رو آورند و شمار بسیاری از شیعیان را، شیعیان کشمیری، عربستانی، پاکستانی، هندی، لبنانی، ایرانی و شیعیان دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس تشکیل می دهند که دلیل روشنی بر مهاجرپذیر بودن عراق است. البته نباید فراموش کرد که اسناد به جای مانده از تاریخ این منطقه، گویای آن است که شیعیان، سالیانی بس طولانی در این منطقه زندگی کرده اند، به گونه ای که حتی قبل از حکومت علی علیه السلام نیز در این سرزمین ها ساکن بوده اند و پس از حادثه ی کربلا، گروهی به خونخواهی ایشان برخواسته و حکومت های شیعیِ بسیاری مستقر گشتند.
به هر حال، هم اینک اکثریت با شیعیان است و بیش تر آن ها شیعه ی دوازده امامی هستند و همانند دیگر شیعیان منطقه، به لحاظ سیاسی گروه منزوی و طرد شده ای به شمار می آیند.
پس از آن که عراق بر اساس توافق نامه ی سایکس- پیکو (تقسیم عثمانی) در سال 1920 تأسیس گردید،
انتظار می رفت که آن ها (شیعیان) به نسبت کثرت و اهمیتشان، نقش عظیم یا برجسته ای داشته باشند. با این همه، همان طور که همه می دانند، شیعه مذهب های عراقی، نه تنها موفق به ایفای چنین نقشی نشده اند، بلکه هم چنین از آغاز حکومت سلسله ی هاشمی تا به امروز، از نظر سیاسی، یک گروه از یاد رفته و منزوی بوده اند.(3)
آن گونه که می دانید، تحولات اخیر عراق، آینده ی این کشور را در هاله ای از ابهام فرو برده است، به گونه ای که هیچ کس به درستی نمی داند حکومت آینده ی این کشور چگونه خواهد بود و چه گروه هایی در دولت آینده نفوذ بیش تری خواهند داشت. تا پیش از این، شیعیان به طور کلی از سیاست طرد شده و گروه اقلیت سنی، تمام شغل های حکومتی را در انحصار خود گرفته بودند؛ آن گونه که می نویسند:
شیعیان عراق به طور سازمان یافته ای از نیل به منصب و مراکز قدرت محروم می شوند. به گفته علوی و بنجیر، از سال 1921 تا 1958، 59 دولت در عراق تشکیل شده که صرفاً پنج نفر از شیعیان از میان صدها نفری که به منصب وزارت و نخست وزیری رسیده اند، توانسته بودند در منصب نخست وزیری به تشکیل دولت دست زنند و حدود سه سال، زمام امور کشور را به عهده داشته باشند. با عنایت به این که بین 60 تا 65 درصد مردم عراق را شیعیان تشکیل می دهند، این تبعیض ناروا برای شیعیان عراق بسیار آزار دهنده است. از سال 1958 تا 1990، صرفاً یک شیعی به نخست وزیری برگزیده شد که مدت ده ماه صدارت داشت. تبعیض بر ضد شیعیان، در دیگر عرصه های زندگی نیز وجود دارد؛ از جمله آن که شیعیان در پارلمان، فرهنگ، مطبوعات، اوقاف، آموزش و پرورش، آموزش عالی و تجارت و بازرگانی حضور کم رنگی دارند.(4)
البته بیش تر بر شیعیان، به دوران حکومت بعث باز می گردد. در حالی که در 1963، شش تن از سیزده تن عضو فرماندهی منطقه ای بعث شیعه بودند، در 1970 هیچ عضو شیعی در آن وجود نداشت. ... پس از 1964، شیعیان رفته رفته تمام منافع سیاسی را که در دهه های 1940 و 1950 و در دوران کوتاه رژیم عبدالکریم قاسم در سالهای 1958 تا 1963 به دست آورده بودند، پس از 1969 حکومت جدید بعثی، به ایجاد محدودیت هایی فراوان در زندگی مذهبی و فرهنگی شیعیان پرداخت که مصادره ی موقوفات، تعطیل کردن مدارس علمیه و ممانعت از اجرای مراسم مذهبی، نمونه ای از آن هاست.(5)
ابتدا شیعیان کوشیدند با حضور در امور آموزشی، جای پای خود در نظام سیاسی عراق باز کنند، اما چون بعضی از مراجع عظام شیعی، استخدام در ادارات دولتی عراق و پذیرفتن مناصب سیاسی را مکروه اعلام کرده بودند، حضور شیعیان در دستگاه دولتی ضعیف می نمود. دولت از این فتواهای شیعیان استقبال می کرد. گروه هایی که چندان به این فتواها پای بند نبودند، مشارکت بیش تر در دولت را می خواستند، اما اقدامات حکومت علی جودت الایوبی در حذف شیعیان و سپردن مشاغل دولتی به اهل تسنن، زمینه ساز شورش های سال 1935 شد. شدت سرکوب و عدم تلاش برای راهجویی، موجب شد تا بعضی از شیعیان عربگرای مذهبی، به ترتیب در قالب احزاب کمونیستی و یا مذهبی فعال گردند. سنی مذهبان از این عامل بهره جسته و شیعیان را به ارتداد متهم می کردند.(6) با اوج گیری اصول گرایی اسلامی، فعالیت ضد رژیم در برابر فعالیت های گرایش شیعی، از جمله ی این گرایش های سیاسی شده ی شیعیان عراق است. با تشکیل این احزاب، از فشار اتهامات پیشین مبتنی بر الحادگری شیعیان کاسته شد، ولی سیاسی شدن شیعیان، به سیاسی شدن گروه رقیب سنی نیز دامن زد.(7)
با روی کار آمدن حزب بعث، روند شیعه آزاری تشدید شد.
با آن که برخی از رهبران حزب بعث شیعی مذهب بودند، جنگ فرقه ای تمام عیاری بر ضد شیعیان آغاز شد و تحت عنوان شعوبی گری توجیه گردید.(8)
اما صدام، هر از چندگاهی که تمامیت ارضی کشورش به خطر می افتاد، سعی می نمود تا از شیعیان دلجویی کند و به روایت برخی، صدام در قبال شیعیان سیاست «نیش و نوش» را برگزیده بود. او به خوبی و بهتر از دیگر رهبران عراق از مذهب برای اثبات حاکمیتش استفاده می کرد.
پس از سالهای دهه ی 1970، صدام حسین که قصد مشارکت دادن شیعیان در دولت عراق را داشت، روش های علمی متعددی را انتخاب کرد. مهم ترین آن ها، صنعتی کردن مناطق شیعیِ جنوب و سرعت بخشیدن به تغییرات درون روستاها بود. دومین اقدام عبارت بود از نظارت بسیار شدید بر محافل شیعی، خصوصاً پس از سال 1979 و پیروزی انقلاب اسلامی در تهران، صدام حسین هم چنین سعی کرد با به استحاله کشاندن تشیع، خود را به عنوان دوست شیعیان معرفی کند واین کار را به ویژه با انجام حرکات احترام آمیز نسبت به زعمای دین انجام می داد.(9)
اما این مسأله، هرگز موجب نشد نقش سیاسی به شیعیان داده شود و نهایتِ ارفاقی که در قبال شیعیان قائل می شدند، در زمینه اقتصادی بود. البته خود شیعیان هم هنگامی که از ایفای نقش های سیاسی ناامید شدند، درصدد برآمدند تا با مشارکت در اقتصاد و تجارت، ضعف سیاسی خویش را جبران کنند؛ گرچه در برخی برهه ها، حتی از مشارکت اقتصادی آنان نیز جلوگیری به عمل می آمد و با در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی که به ضرر آنان تمام می شد، مانع قدرت گرفتن شیعیان در بعد اقتصادی می گردیدند.
فشار بر ضد شیعیان، این گروه اجتماعی- فرهنگی را به سمت و سوی فعالیت اقتصادی سوق داد. به دنبال مهاجرت یهودیان عراق به اسرائیل در سال 1948، شیعیان به سرعت سعی کردند در زمینه های اقتصادی و تجارت استعداد و توان خویش را به کار گیرند. اما با رسیدن عبدالسلام عارف به قدرت و اعمال برنامه های ملی سازی، به شدت آسیب دیدند. در تعمیق فشار بر شیعیان، سیاست های خاصی در پیش گرفته شد؛ از جمله این که سهمیه شیعیان در زمینه واردات و صادرات کاهش یافت و در عوض، سهمیه های کسر شده، در اختیار عرب های سنی، به ویژه افسران بازنشسته قرار گرفت.(10)
گرچه نباید فراموش کرد که دوره ی حکومت برادران عارف (عبدالسلام و عبدالرحمن) به نسبت دوران حکومت بعث، دوران آرامش نسبی برای آنان به شمار می آید، به جهت آن که هر دو برادر، تا حدودی به آزادی سیاسی معتقد بودند و شیعیان در این زمان کوشیدند تشکل های خود را سازمان دهی نمایند؛ ولی پس از آن ها، به ویژه در زمان حاکمیت حزب بعث، محرومیت های سیاسی و اقتصادی به اوج خود رسید.
شاید بتوان سال 1971 را، آغاز فجایع انسانی در عراق دانست. در این سال، بیش از 160 هزار نفر از شیعیان دستگیر، اعدام و اخراج شدند و این دستگیری ها، در طول دهه هفتاد هم چنان ادامه داشت. البته جنایات واقعی بر ضد شیعیان، با روی کارآمدن صدام حسین صورت گرفت. وی که در سال 1979 حاکمیت سیاسی عراق را به چنگ آورده بود، از همان سالهای اولیه ی ریاست جمهوری اش، وحشی ترین جنایات خود را در شهرهای جنوبی و مرکزی مرتکب شد. در سال 1980، موج جدیدی از جنایات به وقوع پیوست و این بار به بهانه سرکوب شورشیان و بیش از همه، عوامل حزب الدعوه الاسلامی، دستگیری ها و اعدام های فراگیری آغاز شد. بیش از دویست هزار نفر از شیعیان دستگیر و اعدام شدند، عده ی زیادی از کشور اخراج شده و تعداد زیادی هم گریختند.
در دسامبر 1988، حکومت عراق طرح بسیار محرمانه ی " عملیات در باتلاق ها" را به اجرا گذاشت که به موجب آن، محاصره ای اقتصادی بر منطقه [شیعی نشین جنوب] تحمیل می گشت، روستاها و محصولات کشاورزی به آتش کشیده می شدند و مظنونان توقیف می گشتند.(11)
چندی بعد، جنگ دوم خلیج فارس به وقوع پیوست؛ جنگی که به صورت گسترده نیروهای آمریکایی را به طور مستقیم وارد منطقه خلیج فارس نمود. در این حین، شیعیان جنوب که سال ها سختی و مصیبت را تجربه کرده بودند، سر به شورش و اعتراض برآوردند؛ ولی دیری نپایید که دوباره قربانی تعامل آمریکا و صدام حسین شدند.
به گفته ی علی حسن المجید پسر عموی صدام، رژیم در عملیات سه هفته ای اش برای سرکوب شورش، سیصد هزار نفر را کشت.(12)
بدین ترتیب، شیعیان عراق بیش از سه، دهه مورد آزار و اذیت وحشیانه ی حزب بعث قرار گرفته اند و بنابراین، بیش از همه از سرنگونی حزب سیاه بعث و به ویژه صدام حسین شادمان شده اند؛ ولی خاطرات گورهای دسته جمعی و پشته های کشته، آنان را از تکرار تاریخ می هراساند. از این رو،
با عنایت به ظلم تاریخی موجود در عراق به جهت عدم حضور در هرم قدرت، این بار در تلاش اند برخلاف حرکت سال 1920 که در سایه ی چالش با قدرت خارجی، یعنی انگلیسی که به حذف سیاسی آن ها منجر شد، در شرایط فعلی با درک موقعیت منحصر به فرد و داشتن اکثریت جمعیتی و سیاسی، در آینده ی سیاسی عراق نقش سازنده تری ایفا نمایند.(13)
گرچه نیروهای اشغالگر، افراطی های سنی و کشورهای عرب منطقه، از قدرت گرفتن شیعیان عراق خرسند نخواهند شد. هفته نامه ی صبح صادق به نقل از روزنامه ی الوطن عربستان می نویسد:
بسیاری از مقامات کشورهای عربی در تماس های فشرده با دولت بوش، نگرانی خود را از روی کارآمدن حکومت شیعیان در عراق ابراز کرده اند.(14)
از سوی دیگر، بوش چندی پیش در یکی از مصاحبه های خود ابراز نمود که
ممکن نیست، یک دولت شیعه مذهب در عراق بر سر کار آید که ایران بر آن تسلط داشته باشد.(15)
اما به هر حال، شیعیان به رغم موانع خارجی و اختلافات جدی درون گروهی، هم چنان درصددند بازی خوبی را در صحنه ی سیاسی کشور ارائه دهند؛ گرچه میزان موفقیت آنان، بسته به تحولات آینده ی این کشور دارد.
در تشکیل کنگره ی ملی یک هزار نفری عراق، شیعیان توانستند 65 درصد کرسی ها را به خود اختصاص دهند، ولی این میزان در طی درگیری های داخلی نجف، توسط آمریکایی ها تا 55 درصد به نفع سنی ها تعدیل شد. در تشکیل کابینه ی جدید، آنان توانستند حدود پانزده وزارتخانه را در اختیار گیرند و به علاوه، کرسی نخست وزیری نیز برای شیعیان تثبیت شده است؛ گرچه در برخی برهه ها به دلیل اختلافات، فرصت ها را از دست داده اند؛ برای مثال در جریان انتخاب نخست وزیر، تعلل آنان به روی کارآمدن «ایاد علاوی» انجامید. وی که پایه گذار «جنبش وفاق ملی عراق» و عضو سابق حزب بعث است، به عنوان یک شیعه ی سکولار شناخته شده است. اما نکته مهم قابل توجه آن است که
پست نخست وزیری برای شیعیان تثبیت گردید. مدیریت اجرایی کشور، بیش تر در اختیار نخست وزیر است؛ گرچه هنوز به طور دقیق، مرزبندی قدرت میان رئیس جمهوری و نخست وزیر روشن نشده، اما چارچوب اختیارات شورای ریاست جمهوری از نخست وزیر خیلی کم تر است. از فضای کلی می شود این را فهمید که شورای ریاست جمهوری، علی القاعده باید اختیارات کمتری پیدا بکند، مگر این که تحول خاصی به وجود بیاید. ضمناً قرار است که شیعیان یک وضعیت حداکثری را در همه ی سازمان های دولتی و همه ی ساختارهای مرتبط با دولت در اختیار داشته باشند؛ اعم از ارتش، وزارت دفاع، وزارت کشور، نیروهای امنیتی- که در حال حاضر در اختیار سنی ها هستند- و همین طور در دیگر وزارتخانه ها. این که تا چه میزان این تصمیم اجرا شود، بستگی به کارکرد شیعه دارد. اگر شیعه از ابزارهای فشار خود به خوبی استفاده کند و شیعیان به این درک بالا برسند... که اکنون زمان طرح اختلافات درونی نیست و در حال حاضر، با چالش های عظیم تری مواجه هستند و اکنون باید یک رابطه ی تکاملی را با هم تعریف کنند تا همه ی شیعیان بتوانند در کنار هم در جهت رسیدن به آن هدف که احقاق حقوق شیعه است، به حرکت درآیند، اگر چنین باشد، یقیناً می توانند این وعده ها را به انجام برسانند و حتی بیش از آن را نیز تحقق بخشند.(16)
به هر حال، باید منتظر ماند و دید تحولات نظام سیاسی عراق تا چه میزان در راه منافع شیعیان به وقوع خواهد پیوست. به یقین قدرت یافتن آنان، نه تنها پیامدهای مثبتی برای شیعیان عراق، بلکه برای هم کیشان در منطقه به همراه خود خواهد داشت؛ به ویژه آن که آنان به لحاظ قومیتی، عرب بوده و پیوند مشترکی با اعراب منطقه دارند.
اگر شیعیان در عراق به جایگاهی سیاسی دست یابند، بی تردید هم چون شیعیان لبنان، خواستار تداوم فعالیت های فرهنگی و سیاسی عراق در جهان عرب خواهند بود و البته درصدد تغییر دادن برخی از تلقی های متداول در این جهان نیز برخواهند آمد؛ به ویژه تعصباتی که به شیعیان لطمه زده اند. پیشینه ای که شیعیان در عراق به جا می گذارند، شدیداً مورد توجه مردم و حکومت های تمامی کشورهای منطقه قرار خواهند گرفت. با وجود نگرانی های نخبگان سنی در جهان عرب، شیعیان احتمالاً با این اعتقاد جزمی که حکومت های عربی ضرورتاً باید سنی باشند، مخالفت می کنند و به عرفی که عربیت را سنی گرایی یکی می داند و مدت هاست در فرهنگ جهان عرب نهان است، پشت پا می زنند. به بیانی جسورانه تر، شیعیان عراقی می توانند گذشته را نیز تحت تأثیر قرار دهند؛ آن ها می توانند تاریخ نگاری عربی را به گونه ای بازسازی کنند که تشیع، به عنوان مؤلفه ای اساسی از این تاریخ درآید. مثبت یا منفی بودن پیامدهای احیای سیاسی شیعه در عراق، برای شیعیان عرب به عنوان یک کل، بسته به عوامل ذیل است: حل تنش های درونی و نیز تنش های میان شیعیان و سنیان، چگونگی تصمیم گیری آن ها در مورد مسایل داخلی، و نحوه ی ارتباط آن ها با کشورهای منطقه.(17)

پي نوشتها:

1- سیروس برنا بلداجی، «شیعیان عراق؛ بررسی وضعیت جامعه شناختی»، فصلنامه تخصصی شیعه شناسی، س2، ش7، پاییز 1383، ص150.
2- سید حسین سیف زاده، عراق- ساختارها و فرآیند گرایش های سیاسی، ص 80.
3- الی کدوری، «شیعه های عراق و سرنوشت آن ها»، «تشیع، مقاومت و انقلاب»، ص 187.
4- سید حسین سیف زاده، پیشین، ص 83 و84.
5- گراهام، فولر و رند رحیم فرانکله، «شیعیان عراق»، ترجمه: خدیجه تبریزی، فصلنامه تخصصی شیعه شناسی، تابستان 1383، ص170.
6- پس از تشکیل حزب الدعوه، اندیشمندان شیعی و به ویژه علما، درصدد مقابله با افکار کمونیستی برآمده و عضویت شیعیان را در این حزب ممنوع اعلام کردند و معتقدان به ان را تکفیر نمودند؛ برای مثال، آیت الله حکیم در سال 1960 فتوای معروف خود را مبنی بر تکفیر ارتباط با حزب کمونیستی صادر نمود.
7- عراق ساختارها و فرآیند گرایش های سیاسی، ص 82.
8- همان، ص 84.
9- فرانسوا توال، پیشین، صص 92 و 93.
10- سید حسین سیف زاده، پیشین، ص 84.
11- همان، ص 180.
12- همان، ص 181.
13- هفته نامه ی شما، پنج شنبه 30مهرماه 83، س7، ش 383.
14- هفته نامه ی صبح صادق، دوشنبه 4 آبان ماه 1383، س5، ش 174، ص16.
15- چشم انداز، ویژه نامه ی عراق در آیینه مطبوعات دنیا، پاییز 1383، ص48.
16- علی اصغر محمدی، «شیعیان عراق آرمان ها، واقعیت ها و چالش ها»، فصلنامه تخصصی شیعه شناسی، س2، ش7، پاییز 1383، ص 203.
17- گراهام ای. فولر و رند رحیم فرانکله، پیشین، ص 159.

منبع: کتاب جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.