تربيت،«دخالت کردن»نيست!
بزرگترين و مؤثرترين دخالت در تربيت، کنار کشيدن از صحنه تربيت است!شايد اين عبارت متناقض نما در ابتداي قدري شگفت انگيز باشد که چگونه براي دخالت مؤثر بايد از صحنه تربيت کنار کشيد؟ در واقع اگر بخواهيم در تربيت دخالت کنيم بايد تربيت «پرهيزي»را جايگزين تربيت «تجويزي»کنيم.با اجتناب هاي تربيتي به تربيت واقعي نزديک تر شويم.يکي از مربيان بزرگ گفته بود:«اگر مي خواهيد فرزندانتان نسبت به مسئوليت هايشان بي تفاوت نشوند سعي کنيد نسبت به مسئوليت هاي آنها بي تفاوت باشيد!» اما براستي چرا بايد بي تفاوت بود؟ زيرا اگر ما دائماً در کار آنها دخالت کنيم، به جاي آنها تصميم بگيريم و به جاي آنها نگران و مضطرب بشويم خودبخود به افرادي تبديل مي شوند که ديگر هيچگونه احساس مسئوليتي از خودشان نشان نمي دهند و کارهاي خود را به ما وا مي گذارند و اين واگذاري همراه با بي تفاوتي و وانهادگي در تمامي امور است.
والديني که علاقه مند هستند فرزندان مستقل، آزاد، خودکار، خودرهبر و مسؤول داشته باشند بايد از دخالت هاي پي در پي و تحکم و دستورات ديکته شده پرهيز کنند تا کودکان از طريق فراهم شدن زمينه هاي مناسب، از همان ابتدا حس مسئوليت پذيري و کفايت هاي اجتماعي و مهارت هاي ارتباطي را در خود پرورش دهند.
قالب ها و الگوهاي ساختگي وتصنعي که در اغلب اوقات به شکل فرمان دادن، تحميل کردن، عادت دادن و شرطي کردن کودکان در مي آيد و با محدود کردن فعاليت آزاد کودک همراه است.در اين روش بيش از هر چيز تلقين و تکرار و نيز واداشتن و بازداشتن حاکم است؛ آن هم بدون ميل و اراده و آگاهي پرورش يابنده.که در نهايت اينگونه دخالت هاي مستقيم مانع خوديابي هاي دروني مي شود.(2).
به عبارتي ديگر، کودکان به مانند نهال هايي هستند که «طبيعت»نيروي حياتي رشد و کمال را در درون آنها به وديعه نهاده است و اين نيروها به طور طبيعي (بدون دستکاري هاي تصنعي و تهديد کننده)با پيمودن مراحل طبيعي جلوه گر مي شوند.از اين رو نقش مربي بايد «واگذارنده»باشد و نه «بازدارنده»، تسهيل کننده شکوفايي فطرت باشد و نه تغيير دهنده طبيعت فرد.يعني به نيروهاي نهفته در کودک اجازه شکفتن دهد و به کار آمدن يا واقعيت يافتن استعدادايش به وسيله خود او کمک کند.کار مربي تنها راهنمايي و هدايت است و نه دخالت!
در اينجا هدايت، نقشي مهم دارد، زيرا بدون آن خواندن رمز طبيعت و فطرت بسي دشوار خواهد بود. ولي اين هدايت بايد به گونه اي باشد که کودک رمز طبيعت و کليد شکوفايي استعداد خويش را خود بخواند و نه اينکه ما براي او بخوانيم.او بايد خود حرکت کند و نه اينکه ما او را راه ببريم.او بايد خود انتخاب کند و نه اينکه ما براي او انتخاب کنيم.اين است که گفته مي شود:«دخالت کردن،مانع تربيت مي شود»، و بهترين و مؤثرترين راه دخالت واقعي در تربيت، کنار کشيدن از صحنه تربيت است.باز تأکيد مي شود که دخالت نکردن به منزله بي تفاوت بودن و رها کردن کودک نيست بلکه اينگونه دخالت نکردن، عين دخالت است؛ منتهي به شکل غيرمستقيم آن، تا متربي خود به پاي خود و به راه خود، راه کمال را طي کند.چرا که هر کس به شيوه خويش راه کمال را مي پيمايد.به تعبير قرآن کريم، «قل کل يعمل علي شاکلته» يعني؛ بگو هر کس عمل مي کند به راه و روش خويش».(3).
علامه «محمد تقي جعفري»در کتاب «حيات معقول»مي گويد:«وظيفه اساسي تعليم و تربيت اين است که از راه آگاهي صحيح از وضع رواني انسان هاي مورد تعليم و تربيت، هر حقيقتي شايسته که براي فراگيري يا گرويدن القا مي شود انسان متعلم و مورد تربيت بايد آن را يکي از پديده هاي فطرت خود احساس کند، نه اينکه چيزي از بيرون به او تحميل کنيم.»دخالت کردن، شکل دادن و برنامه ريزي بيروني براي افراد بدون توجه به طبيعت، قابليت و نياز و رغبت آنها نه تنها به تربيت ارتباطي ندارد بلکه منزلت انسان را نيز خدشه دار مي کند.
اگر بخواهيم تربيت را با اين ديد نگاه کنيم بايد منتظر فجايع و عواقبي باشيم که «آلدوس هاکسلي»در رُمان «بهترين جهان»(1932)آن را به خوبي کالبد شکافي کرده است.اين در حالي است که امروز، نه تنها به اخطار «هاکسلي »در مورد مطيع شدن انسان ها و شرطي شدن آنها توجهي نشده است، بلکه به مداخله براي شرطي کردن کودکان که حتي پيش از تولدشان انجام مي گيرد وقعي نمي نهند.در واقع پيشرفت هاي علم ژنتيک يا مهندسي بيوتکنوژنتيک باعث مي شود که از بدو حاملگي، از وضع کلي جنين، از جنس او و از نقص عضو و يا بيماري احتمالي او مطلع باشيم.وجود نقص عضو يا بيماري احتمالي مي تواند منجر به قطع حاملگي شود و از حالا دستکاري بعضي از ژنها باعث اجتناب از بيماري هاي مهلک ناقص کننده مي شود.اين پيشرفت به جاي خود براي پيشگيري از اختلالات و بهبود شرايط حيات، مفيد و ارزنده است اما استفاده از اين سلاح علمي تا همين جا متوقف نمي شود بلکه همان بلايي که بر سر اختراع ديناميت و بمب اتم آمد در مورد علم ژنتيک نيز واقع خواهد شد.
عليرغم نيت انساني دانشمنداني که در اختراع اين پديده ها سعي در نجات آدمي داشتند اما نهايتاً به منزله دام کشنده آدم ها مورد بهره برداري قرار گرفت.چرا که معيارهاي تجارتي و ايدئولوژي سودگرايي در قلمرو علوم انساني مي تواند يافته هاي علم ژنتيک را در قالب دخالت ها، شکل دادن ها و تغيير دادن هاي تصنعي و بيروني به گونه اي بکار برد که انسان ها تا بع همان طرح ها و برنامه هايي شوند که ديگران آن را اراده مي کنند.(4).يعني به جاي انسان طبيعي و فطري بايد در انتظار ظهور شکل جديدي از انسان هاي «برنامه ريزي شده»باشيم؛انتخاب و پرورش انسان ها از روي کاتالوگ برحسب نياز سوداگراني که انسان را به منزله کالاي توليدي و اقتصادي تلقي مي کنند.انسان برنامه ريزي شده را –که پس از دستکاري هاي قبل از تولد، تحت تأثير روش هاي نوين شرطي شدن رفتار پس از تولد نيز قرار مي گيرد- خيلي زود در کنار خانواده که سلطه اش روز به روز کاهش مي يابد،در سيطره تربيت خود قرار مي دهند.
بر اين اساس بايد بر نگراني هاي «استيو مانتيني»نيز تأکيد کنيم که تنها راه نجات اصالت هاي آدمي را در «شنا کردن برخلاف جريان»مي بيند.
آنجا که در مقاله اي با عنوان «جستجو و دوام و پايداري در جوامعي که در آنها تغيير، قاعده است»مي گويد:
دويست سال قبل، جهان به ظاهر ايستاي پيش صنعتي آغاز به دگرگوني کرد؛ نخست کُند و سپس بيش از پيش شتابان، آن هم در عطش سيري ناپذير براي نوآوري.روي هم رفته اغلب گفته مي شود که ويژگي زمان ما شتاب و ناپايداري است، اما نوآوري حقيقي آن است که از خود بپرسيم اين شتاب ما را به کجا مي برد؟ گويي نشانه ي تمايز اين عصر، ديگر سرعت نيست، بلکه پرسش از مفهوم سرعت است. پيشرفت هاي اطلاع رساني و ارتباطات، بعد جديدي از تجربه ي انساني را فراهم آورده است که نه تنها ماده بلکه از زمان و مکان نيز رهاست.حتي قطعيت هاي حافظه نيز با تخيل به زير سؤال رفته است. تخيلي که به يمن اطلاعات و تصويرهاي انبار شده، گوناگوني بيکراني را از گذشته ها و حال ها و آينده هاي «حقيقت نما»خلق مي کند.اين پيشرفت ها هم جذاب است و هم هول انگيز، چون ما هنوز ارزيابي درستي از پيامدهاي انساني و اجتماعي اين پيشرفت ها نداريم.(5) .
به يقين اين تحولات فزاينده و دگرگوني هاي جهش زا نبايد جوهره ي انسان، آزادي، استقلال، کرامت، اراده و فضائل الهي او را خدشه دار سازد.آنجا که شکل دهي شخصيت آدمي در قالب دخالت هاي تکنيکي وبرنامه ريزي هاي ماشيني و مکانيکي و دستکاري هاي زيستي و ژنتيکي هويت او را از هم مي پاشد بايد واکنش هاي انساني را براي نجات انسانيت انسان نشان داد.حتي اگر اين دخالت ها بنام تربيت و به قصد پيشرفت و به نيت ارتقاء دانش انسان باشد!
پی نوشت:
1- اميل شارتيه؛ مربيان بزرگ، ژان شاتو، ترجمه دکتر غلامحسين شکوهي، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1355.
2-«کريشتامورتي»تعريف ارزنده و نا متعارف اما عميقي از هوش ارائه مي دهد و مي گويد:هوش ظرفيتي است که به ياري آن بتوانيم آزادانه، بدون دخالت و ترس از ديگران و حتي بدون هيچگونه فرمولي، به گونه اي بينديشيم که خودبخود، کشف واقعيت و حقيقت را آغاز کنيم.(ص13). .
3- سوره بني اسرائيل، آيه 84.
4-براي مطالعه بيشتر درباره ي پيامدهاي تکان دهنده ي دستکاريهاي ژنتيکي بنگريد به مقالات؛ «بيوتکنولوژي براي مبتديان، دستاوردها، انتظارات و چالشها در پيشرفت بيوتکنولوژي، مرحله ي کنوني تکنولوژي زيستي»، مندرج در نشريه ي پيام يونسکو، تيرماه 1373 ويژه ي بيوتکنولوژي.اين دستاوردها عليرغم اينکه در شرايط کنوني در چرخه ي زيست ملکولي و در سطح گياهان و جانوران محدود شده است و نتايج بسيار درخشاني براي حل مشکلات بشري دارد، اما همين خط مشي در سطوح اجتماعي و انساني و در قلمرو مهندسي بيوتکنولوژي رفتار و خصوصيات انساني مي تواند پيامدهاي ناگواري که احتمالاً با اصول اخلاق جهاني مغاير خواهد بود در برداشته باشد!.
5-بنگريد به کتاب پيام يونسکو؛شماره 319، سال 1376، ص 6.
/خ