تربيت، «برخوردار ساختن»نيست!
نويسنده:دکتر عبدالعظيم کريمي
بسيار برخوردار بودن محروم بودن است.
«مونتني»
هنرمربي محروم ساختن کودک از پاسخ ها، محرک ها و امکانات آماده است تا او به واسطه ي تلاش و بر اساس تحريک نياز،آنچه را که مي خواهد با دست خويش و با کوشش و رنج سازنده بجويد.اولين وسازنده ترين مربي کودک، رنج ها و زحمت هايي است که در جريان رشد خويش تحمل مي کند، زيرا آدمي تنها در برخورد با مشکلات و موانع است که خود را مي يابد.و در محروميت شديد است که برخورداري را حس مي کند!
هيچ تحول و هيچ رشدي در خلأ صورت نمي گيرد و هيچ مهارتي خودبخود پديد نمي آيد مگر آنکه در برخورد با مانع و مشکلي که توانمندي فرد را به مبارزه وادار کند، بروز نمايد.آدمي بايد ياد بگيرد آنگونه به حوادث و موانع محيط پيرامون بنگرد که تلخ ترين و دردناک ترين آنها را هوشيار کننده و سازنده وجود خويش بداند.او بايد ياد بگيرد چگونه «قدرت»را از درون «ضعف»و «نعمت»را از درون «محنت» و «آسايش»را در خلال «سختي»و «بي نيازي»را از درون «محروميت»و «امنيت»را از درون «ناامني»جستجو کند.(1).اما عموم والدين براي تأمين امنيت، رفاه و آسايش فرزندان خود بجاي پرورش اين گونه توانمندي هاي دروني سعي در تأمين بنيه هاي مادي، امکانات بيروني از جمله فراهم آوردن وسايل و ابزار تفريح و بازي، گسترش و توسعه محيط مسکوني و تجهيز امکانات رفاهي آنها دارند.
اين سرمايه گذاري هاي بيروني، مانع توجه به بنيه هاي دروني کودک مي شود.پيش فرض چنين باور و نگرشي در تربيت کودک که معطوف به برخوردار ساختن هرچه بيشتر کودک از امکانات رفاهي است او را بيش و بيش تر محروم مي کند.
وظيفه ي بزرگسال فراهم کردن شرايطي است که کودک با چنين موانع و مشکلاتي هرچند مصلحتي و ساختگي برخورد کند تا وجود او هر چه بيشتر غني و پخته گردد.
عظمت بزرگان، نه در «برخورداري ها»،بلکه در رنج ها و محروميت هايي بوده است که در طول زندگي تحمل کرده اند و در بستر تحمل سختي ها و شکيبايي و خويشتن داري در برابر رنج ها به «خويشتن گستري»نايل آمده اند.
منظور اين نيست که بزرگسالان، کودکان را به زجر و شکنجه وادارند.بلکه مقصود آن است که کودکان ما ياد بگيرند چگونه وجود خويش را در برابر ناملايمات حفظ کنند.همچنانکه براي مقاوم کردن بدن در برابر ويروس ها و باکتري ها، بايد آن را واکسينه کرد.روان کودک نيز بايد به طور دايم از طريق وارد کردن ويروس هاي مصلحتي (رنج ها و محروميت ها)مقاوم گردد تا در بزرگسالي و هنگام برخورد با مشکلات واقعي (نه مصلحتي)مهارت مقابله و توان روبرو شدن را داشته باشد.
بدين ترتيب، براي آنکه کودکان امنيت دروني خود را حفظ کنند بايد ياد بگيرند چگونه با نا امني هاي بيروني مقابله کنند.براي آنکه کودکان مناعت طبع را در خود پرورش دهند، بايد در خلال محروميت ها و برخوردار نبودن شکيبايي و خويشتن داري خويش را کشف کنند.(2).
به همين منظور است که شکسپير در مفهوم دقيق خوشخبتي و سعادت گفته است:
«خوشبخت ان است که به زحمتي مبتلا شود و صبرکند!»
اما به نظر مي رسد مفهوم شادي و خوشبختي در بيشتر فرهنگ ها و نگرش ها بگونه اي ديگر تفسير مي شود به عنوان مثال: اگر از افراد سؤال کنيم که به نظر شما خوشبخت کيست و خوشخبتي چيست؟ پاسخ غالب آنها به اين سؤال آن است که «خوشبختي يعني احساس راحتي و آسايش»و خوشبخت کسي است که در زندگي هيچگونه مشکل و ناراحتي نداشته باشد، يعني يک زندگي بدون دردسر، کاملاً مرفه و برخوردار و آسوده!
اما پاره اي از روان شناسان انسان گرا با اينگونه برداشت ها و تفسيرها از خوشخبتي موافق نيستند.از نظر آنان خوشبخت کسي است که بتواند در مقابل بدبختي ها شکيبايي کند.در برابر مصائب و ابتلائات بزرگي زندگي، آرامش رواني و متانت روحي خود را حفظ کند.کسي که اين خصوصيات را نداشته باشد اگر همه عوامل مادي و رفاهي و امکانات آسايش براي او فراهم شود هيچگاه احساس خوشبختي از درون نخواهد کرد.
بعضي از پدرها و مادرها، براي اينکه فرزندانشان را خوشبخت کنند، به طور دايم سعي مي کنند به تمامي خواسته هاي فرزندان پاسخ مثبت دهند، همه نيازهايشان را برطرف کنند و محيط آنها را از هرگونه رنج و مشکلي دور کنند.کودکاني که در چنين محيطي رشد مي کنند موجوداتي بدبخت، شکننده، مفلوج و بي کفايت خواهند بود که در هنگام برخورد با کوچکترين حوادث و کمترين مشکلات خود را باخته و احساس افسردگي و يأس و شکست مي کنند، زيرا ياد نگرفته اند چگونه صبوري و شکيبايي کنند.يعني اگر کسي بتواند در برابر عسرت و بدبختي عزت و اعتماد به خود را از دست ندهد،آن فرد خوشبختي را از درون خلق کرده است.بنابراين هر اندازه يک مربي دلسوز احساس مسئوليت بيشتري براي تربيت متربي خود داشته باشد سعي مي کند او را با سختي ها و دشواري هاي بزرگتري مواجه سازد و تربيت «بلا محوري»را در مقابل «نازپروري»قرار مي دهد.و چه زيبا و حکيمانه امام محمد غزالي در حکايت معروف گفته است که:
کسي را فرزندي بود عزيز و غلامي ذليل، فرزند را همه روز اندر بند مدرسه و چوب معلم دارد و غلام پندارد که اين از دوستي وي همي کند و وي را از فرزند دوست تر همي دارد.اين حماقت باشد و سنت اين است که خداي تعالي اولياء خويش را از دنيا دريغ دارد و بر دشمنان خود ريزد و مَثَل راحت کسي بود که کاهلي کند و تخم نکارد لاجرم ندرود.(3) .
در حديث آمده است که:«ان الله يتعاهد المؤمن بالبلاء کما يتعاهد الرجل اهله بالهدايه من الغيبه»، يعني «خداوند ياد مي کند و مورد نوازش قرار مي دهد بنده مؤمن را بوسيله فرستادن يک سختي و بلا، آن طور که يک مرد وقتي که در مسافرت است با فرستادن يک هديه خاندان خود را ياري مي کند و مورد محبت و نوازش قرار مي دهد»و در حديثي ديگر آمده است:«ان الله اذا احب عبداً غته بالبلاء غتاً»:خداوند وقتي بنده اي را دوست بدارد، او را در شدائد و بلاها غرق مي کند.
بنابراين، يکي از عوامل مهم در شکوفايي استعدادهاي کودک و رشد و تعالي شخصيت او برخورد با مشکلات و رنج و بلايي است که او را به مواجهه و مقابله رشد دهنده وا مي دارد.اين عين
بي رحمي است که کودکان را از مواجهه با مشکلات دور کنيم و چه زيبا اما متناقض نما گفته است «شکسپير»که:«من اينقدر سنگدل نيستم که مهربان باشم!»
برخلاف پاره اي از نظريه پردازان روان شناسي که معقتدند محيط کودک بايد به دور از هرگونه فشار و سختي و عاري از هرگونه محروميت و رنج باشد، از نظر آموزه هاي ديني رنج و بلا مايه خير و برکت است.تا آنجا که در حديث داريم:«بلا و ايمان به منزله دو کفه ترازو هستند که هر قدر کفه ايمان افزايش يابد،بر کفه بلا نيز افزوده مي گردد».
و به قول مولوي:
هر که در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشرش مي دهند
در داستان حضرت موسي (عليه السلام)خداوند به مادر موسي (عليه السلام)امر مي کند که فرزند خود را به آب هاي پر تلاطم رود نيل (سمبل امواج ابتلائات و سختي ها و جدايي هاو...)بيندازد تا او در اين بستر رنج و تلاش گوهر وجودي خويش را ظاهر سازد.و در عين حال از خطر تهديدات دشمن نجات يابد.
بر اين اساس است که خداوند براي پروراندن بنده عزيز و دوست داشتني خود، او را به صدها بلا مبتلا مي سازد؛ اين ماجرا را پروين اعتصامي به نظم در آورده است:
مادر موسي چو موسي را به نيل
درفکند از گفته رب جليل
خود به ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کاي فرزند خرد بي گناه
گر فراموشت کند لطف خداي
چون رهي زين کشتي بي ناخداي
گرنيارد ايزاد پاکت به ياد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحي آمد کاين چه فکر باطل است
رهرو ما اينک اندر منزل است
پرده شک را بينداز از ميان
تاببني سود کردي يا زيان
ما گرفتيم آنچه را انداختي
دست حق را ديدي و نشناختي
در تو تنها عشق و مهر مادري است
شيوه ي ما عدل و بنده پروري است
به خوبي آشکار است که سود و زيان کودک در کجاست، آيا در دامن مهر و لطف و برخورداري و آسايش و امنيت ساختگي است و يا در دامن تلاش و رنج و سختي سازنده!البته اين بدان معني نيست که مربي يا پدر و مادر بايد کودک را هميشه به زجز و شکنجه وادارند بلکه برعکس هدف آبديده کردن او در برابر زندگي است تا بتواند در برابر ناکامي ها، سختي ها، محروميت ها و دشواري هاي زندگي راه سازگار شدن، صبوري و خويشتن داري را فرا بگيرد.هدف از اين نوع تربيت فراهم کردن زندگي لذت بخش و آسايش بخش است زيرا انسان زماني مي تواند خوشبختي را حس کند که در برابر دشواري ها خود را نبازد و در برابر سختي ها احساس آسايش و گشادگي کند.همانگونه که خداوند بزرگ در قرآن کريم فرموده است:«فان مع العسر يسراً»،با سختي و دشواري، آسايش و گشايش است!
فردي که اين گونه به زندگي مي نگرد،آرامش و امنيت را از درون خلق مي کند و لذت و شادابي را در همه ي فرازها و نشيب هاي حيات حس مي کند، حتي در سخت ترين شرايط که به تعبير قرآن کريم، کوه ها همچون پشم زده متلاشي مي شود، وجود او در عيش و آسايش به سر مي برد.(4).
اين آسايش و آرامش ناشي از پايداري و شکيبايي جميل است و اين عيش و نوش ابدي ناشي از نهراسيدن از رنج و بلاست و چه نيک و کوتاه گفته است «مونتني»فيلسوف بزرگ فرانسوي که «آن که از رنج مي هراسد رنج مي برد»و آنکس که از بدبختي مي هراسد بدبخت است.و آنکس که از محروميت مي ترسد در دام محروميت گرفتار مي آيد.
بنابراين،اين رنج و محروميت سازنده است که موجب ثروت و آسايش واقعي مي شود و پدران و مادران بايد عليرغم برخورداري از گنج ها و نعمت ها فرزندان خود را از نعمت محروميت، محروم نکنند!
بياموز پرورده را دسترنج
و اگر دست داري چو قارون به گنج
مکن تکيه بر دستگاهي که هست
که باشد که نعمت نماند بدست
به پايان رسد کيسه ي سيم وزر
نگردد تهي کيسه ي پيشه ور
بنابراين،دور نگه داشتن کودک از دشواري ها و محروميت ها و پرهيز از ناکام کردن او موجب مي شود که در برابر واقعيت ها ي تلخ زندگي و چالش هاي دردناک و بحران زاي آن خود را مفلوج و درمانده احساس کند.در اثر برخوردار کردن دايمي کودک از خواسته ها و امکانات رفاهي، قابليت ها و توانمندي هاي او در ايجاد مهارت هاي زندگي تعطيل و معوق مي ماند.مراقبت هاي افراطي، حمايت هاي قيم وار و مواظبت هاي گلخانه اي باعث مي شود که کودک در زمينه ي خودياري،خودرهبري و فعاليت هاي عمومي و تکاليف رشدي و اجتماعي بخش عمده اي از استعدادهايش ناشکفته و مدفون باقي بماند.و اگر در اين دوره حساس، به تحقيق و شکوفايي استعدادهايش پرداخته نشود در مراحل بعدي رشد از ايفاي نقش فردي و اجتماعي و انجام وظايف بزرگ و مسئوليت هاي خطير خود در صحنه هاي واقعي زندگي باز مي ماند.
/خ
«مونتني»
هنرمربي محروم ساختن کودک از پاسخ ها، محرک ها و امکانات آماده است تا او به واسطه ي تلاش و بر اساس تحريک نياز،آنچه را که مي خواهد با دست خويش و با کوشش و رنج سازنده بجويد.اولين وسازنده ترين مربي کودک، رنج ها و زحمت هايي است که در جريان رشد خويش تحمل مي کند، زيرا آدمي تنها در برخورد با مشکلات و موانع است که خود را مي يابد.و در محروميت شديد است که برخورداري را حس مي کند!
هيچ تحول و هيچ رشدي در خلأ صورت نمي گيرد و هيچ مهارتي خودبخود پديد نمي آيد مگر آنکه در برخورد با مانع و مشکلي که توانمندي فرد را به مبارزه وادار کند، بروز نمايد.آدمي بايد ياد بگيرد آنگونه به حوادث و موانع محيط پيرامون بنگرد که تلخ ترين و دردناک ترين آنها را هوشيار کننده و سازنده وجود خويش بداند.او بايد ياد بگيرد چگونه «قدرت»را از درون «ضعف»و «نعمت»را از درون «محنت» و «آسايش»را در خلال «سختي»و «بي نيازي»را از درون «محروميت»و «امنيت»را از درون «ناامني»جستجو کند.(1).اما عموم والدين براي تأمين امنيت، رفاه و آسايش فرزندان خود بجاي پرورش اين گونه توانمندي هاي دروني سعي در تأمين بنيه هاي مادي، امکانات بيروني از جمله فراهم آوردن وسايل و ابزار تفريح و بازي، گسترش و توسعه محيط مسکوني و تجهيز امکانات رفاهي آنها دارند.
اين سرمايه گذاري هاي بيروني، مانع توجه به بنيه هاي دروني کودک مي شود.پيش فرض چنين باور و نگرشي در تربيت کودک که معطوف به برخوردار ساختن هرچه بيشتر کودک از امکانات رفاهي است او را بيش و بيش تر محروم مي کند.
وظيفه ي بزرگسال فراهم کردن شرايطي است که کودک با چنين موانع و مشکلاتي هرچند مصلحتي و ساختگي برخورد کند تا وجود او هر چه بيشتر غني و پخته گردد.
عظمت بزرگان، نه در «برخورداري ها»،بلکه در رنج ها و محروميت هايي بوده است که در طول زندگي تحمل کرده اند و در بستر تحمل سختي ها و شکيبايي و خويشتن داري در برابر رنج ها به «خويشتن گستري»نايل آمده اند.
منظور اين نيست که بزرگسالان، کودکان را به زجر و شکنجه وادارند.بلکه مقصود آن است که کودکان ما ياد بگيرند چگونه وجود خويش را در برابر ناملايمات حفظ کنند.همچنانکه براي مقاوم کردن بدن در برابر ويروس ها و باکتري ها، بايد آن را واکسينه کرد.روان کودک نيز بايد به طور دايم از طريق وارد کردن ويروس هاي مصلحتي (رنج ها و محروميت ها)مقاوم گردد تا در بزرگسالي و هنگام برخورد با مشکلات واقعي (نه مصلحتي)مهارت مقابله و توان روبرو شدن را داشته باشد.
بدين ترتيب، براي آنکه کودکان امنيت دروني خود را حفظ کنند بايد ياد بگيرند چگونه با نا امني هاي بيروني مقابله کنند.براي آنکه کودکان مناعت طبع را در خود پرورش دهند، بايد در خلال محروميت ها و برخوردار نبودن شکيبايي و خويشتن داري خويش را کشف کنند.(2).
به همين منظور است که شکسپير در مفهوم دقيق خوشخبتي و سعادت گفته است:
«خوشبخت ان است که به زحمتي مبتلا شود و صبرکند!»
اما به نظر مي رسد مفهوم شادي و خوشبختي در بيشتر فرهنگ ها و نگرش ها بگونه اي ديگر تفسير مي شود به عنوان مثال: اگر از افراد سؤال کنيم که به نظر شما خوشبخت کيست و خوشخبتي چيست؟ پاسخ غالب آنها به اين سؤال آن است که «خوشبختي يعني احساس راحتي و آسايش»و خوشبخت کسي است که در زندگي هيچگونه مشکل و ناراحتي نداشته باشد، يعني يک زندگي بدون دردسر، کاملاً مرفه و برخوردار و آسوده!
اما پاره اي از روان شناسان انسان گرا با اينگونه برداشت ها و تفسيرها از خوشخبتي موافق نيستند.از نظر آنان خوشبخت کسي است که بتواند در مقابل بدبختي ها شکيبايي کند.در برابر مصائب و ابتلائات بزرگي زندگي، آرامش رواني و متانت روحي خود را حفظ کند.کسي که اين خصوصيات را نداشته باشد اگر همه عوامل مادي و رفاهي و امکانات آسايش براي او فراهم شود هيچگاه احساس خوشبختي از درون نخواهد کرد.
بعضي از پدرها و مادرها، براي اينکه فرزندانشان را خوشبخت کنند، به طور دايم سعي مي کنند به تمامي خواسته هاي فرزندان پاسخ مثبت دهند، همه نيازهايشان را برطرف کنند و محيط آنها را از هرگونه رنج و مشکلي دور کنند.کودکاني که در چنين محيطي رشد مي کنند موجوداتي بدبخت، شکننده، مفلوج و بي کفايت خواهند بود که در هنگام برخورد با کوچکترين حوادث و کمترين مشکلات خود را باخته و احساس افسردگي و يأس و شکست مي کنند، زيرا ياد نگرفته اند چگونه صبوري و شکيبايي کنند.يعني اگر کسي بتواند در برابر عسرت و بدبختي عزت و اعتماد به خود را از دست ندهد،آن فرد خوشبختي را از درون خلق کرده است.بنابراين هر اندازه يک مربي دلسوز احساس مسئوليت بيشتري براي تربيت متربي خود داشته باشد سعي مي کند او را با سختي ها و دشواري هاي بزرگتري مواجه سازد و تربيت «بلا محوري»را در مقابل «نازپروري»قرار مي دهد.و چه زيبا و حکيمانه امام محمد غزالي در حکايت معروف گفته است که:
کسي را فرزندي بود عزيز و غلامي ذليل، فرزند را همه روز اندر بند مدرسه و چوب معلم دارد و غلام پندارد که اين از دوستي وي همي کند و وي را از فرزند دوست تر همي دارد.اين حماقت باشد و سنت اين است که خداي تعالي اولياء خويش را از دنيا دريغ دارد و بر دشمنان خود ريزد و مَثَل راحت کسي بود که کاهلي کند و تخم نکارد لاجرم ندرود.(3) .
در حديث آمده است که:«ان الله يتعاهد المؤمن بالبلاء کما يتعاهد الرجل اهله بالهدايه من الغيبه»، يعني «خداوند ياد مي کند و مورد نوازش قرار مي دهد بنده مؤمن را بوسيله فرستادن يک سختي و بلا، آن طور که يک مرد وقتي که در مسافرت است با فرستادن يک هديه خاندان خود را ياري مي کند و مورد محبت و نوازش قرار مي دهد»و در حديثي ديگر آمده است:«ان الله اذا احب عبداً غته بالبلاء غتاً»:خداوند وقتي بنده اي را دوست بدارد، او را در شدائد و بلاها غرق مي کند.
بنابراين، يکي از عوامل مهم در شکوفايي استعدادهاي کودک و رشد و تعالي شخصيت او برخورد با مشکلات و رنج و بلايي است که او را به مواجهه و مقابله رشد دهنده وا مي دارد.اين عين
بي رحمي است که کودکان را از مواجهه با مشکلات دور کنيم و چه زيبا اما متناقض نما گفته است «شکسپير»که:«من اينقدر سنگدل نيستم که مهربان باشم!»
برخلاف پاره اي از نظريه پردازان روان شناسي که معقتدند محيط کودک بايد به دور از هرگونه فشار و سختي و عاري از هرگونه محروميت و رنج باشد، از نظر آموزه هاي ديني رنج و بلا مايه خير و برکت است.تا آنجا که در حديث داريم:«بلا و ايمان به منزله دو کفه ترازو هستند که هر قدر کفه ايمان افزايش يابد،بر کفه بلا نيز افزوده مي گردد».
و به قول مولوي:
هر که در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشرش مي دهند
در داستان حضرت موسي (عليه السلام)خداوند به مادر موسي (عليه السلام)امر مي کند که فرزند خود را به آب هاي پر تلاطم رود نيل (سمبل امواج ابتلائات و سختي ها و جدايي هاو...)بيندازد تا او در اين بستر رنج و تلاش گوهر وجودي خويش را ظاهر سازد.و در عين حال از خطر تهديدات دشمن نجات يابد.
بر اين اساس است که خداوند براي پروراندن بنده عزيز و دوست داشتني خود، او را به صدها بلا مبتلا مي سازد؛ اين ماجرا را پروين اعتصامي به نظم در آورده است:
مادر موسي چو موسي را به نيل
درفکند از گفته رب جليل
خود به ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کاي فرزند خرد بي گناه
گر فراموشت کند لطف خداي
چون رهي زين کشتي بي ناخداي
گرنيارد ايزاد پاکت به ياد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحي آمد کاين چه فکر باطل است
رهرو ما اينک اندر منزل است
پرده شک را بينداز از ميان
تاببني سود کردي يا زيان
ما گرفتيم آنچه را انداختي
دست حق را ديدي و نشناختي
در تو تنها عشق و مهر مادري است
شيوه ي ما عدل و بنده پروري است
به خوبي آشکار است که سود و زيان کودک در کجاست، آيا در دامن مهر و لطف و برخورداري و آسايش و امنيت ساختگي است و يا در دامن تلاش و رنج و سختي سازنده!البته اين بدان معني نيست که مربي يا پدر و مادر بايد کودک را هميشه به زجز و شکنجه وادارند بلکه برعکس هدف آبديده کردن او در برابر زندگي است تا بتواند در برابر ناکامي ها، سختي ها، محروميت ها و دشواري هاي زندگي راه سازگار شدن، صبوري و خويشتن داري را فرا بگيرد.هدف از اين نوع تربيت فراهم کردن زندگي لذت بخش و آسايش بخش است زيرا انسان زماني مي تواند خوشبختي را حس کند که در برابر دشواري ها خود را نبازد و در برابر سختي ها احساس آسايش و گشادگي کند.همانگونه که خداوند بزرگ در قرآن کريم فرموده است:«فان مع العسر يسراً»،با سختي و دشواري، آسايش و گشايش است!
فردي که اين گونه به زندگي مي نگرد،آرامش و امنيت را از درون خلق مي کند و لذت و شادابي را در همه ي فرازها و نشيب هاي حيات حس مي کند، حتي در سخت ترين شرايط که به تعبير قرآن کريم، کوه ها همچون پشم زده متلاشي مي شود، وجود او در عيش و آسايش به سر مي برد.(4).
اين آسايش و آرامش ناشي از پايداري و شکيبايي جميل است و اين عيش و نوش ابدي ناشي از نهراسيدن از رنج و بلاست و چه نيک و کوتاه گفته است «مونتني»فيلسوف بزرگ فرانسوي که «آن که از رنج مي هراسد رنج مي برد»و آنکس که از بدبختي مي هراسد بدبخت است.و آنکس که از محروميت مي ترسد در دام محروميت گرفتار مي آيد.
بنابراين،اين رنج و محروميت سازنده است که موجب ثروت و آسايش واقعي مي شود و پدران و مادران بايد عليرغم برخورداري از گنج ها و نعمت ها فرزندان خود را از نعمت محروميت، محروم نکنند!
بياموز پرورده را دسترنج
و اگر دست داري چو قارون به گنج
مکن تکيه بر دستگاهي که هست
که باشد که نعمت نماند بدست
به پايان رسد کيسه ي سيم وزر
نگردد تهي کيسه ي پيشه ور
بنابراين،دور نگه داشتن کودک از دشواري ها و محروميت ها و پرهيز از ناکام کردن او موجب مي شود که در برابر واقعيت ها ي تلخ زندگي و چالش هاي دردناک و بحران زاي آن خود را مفلوج و درمانده احساس کند.در اثر برخوردار کردن دايمي کودک از خواسته ها و امکانات رفاهي، قابليت ها و توانمندي هاي او در ايجاد مهارت هاي زندگي تعطيل و معوق مي ماند.مراقبت هاي افراطي، حمايت هاي قيم وار و مواظبت هاي گلخانه اي باعث مي شود که کودک در زمينه ي خودياري،خودرهبري و فعاليت هاي عمومي و تکاليف رشدي و اجتماعي بخش عمده اي از استعدادهايش ناشکفته و مدفون باقي بماند.و اگر در اين دوره حساس، به تحقيق و شکوفايي استعدادهايش پرداخته نشود در مراحل بعدي رشد از ايفاي نقش فردي و اجتماعي و انجام وظايف بزرگ و مسئوليت هاي خطير خود در صحنه هاي واقعي زندگي باز مي ماند.
پي نوشتها:
1-ما امنيّت را در پناه دارايي ها و وابستگي هاي خارجي و امکانات حفاظتي و مراقبتي مي جوئيم.ولي فرد ايمن کسي است که خود را از بند هرگونه ايمني بيروني رها سازد، چنين کاري بي نهايت دشوار است.«کريشنامورتي».
2-چو کم خوردن طبيعت شد کسي را
چو سختي پيشش آيد سهل گردد
و گرتن پرورست اند فراخي
چو تنگي بيند از سختي بميرد
«سعدي» .
3- کيمياي سعادت، امام محمد غزالي، ج2، ص 294 و 295.
4- اشاره به سوره ي قارعه:تکون الجبال کالعهن المنفوش، فاما من ثقلت موازينه فهو في عيشة راضية.».
/خ