هاليوود و مهدويت
گفتوگو با حسن بلخارى
چكيده: اين گفتوگو با عنوان فرعى «فيلمسازان آمريكايى، مهدويت را نشانه گرفتهاند» به چاپ رسيده است . جهان امروز جهان تصوير است و مساله آيندهنگرى (فيوچريسم) در دهههاى گذشته براى غرب بسيار مطرح بوده است . آيندهنگرى در غرب، ريشه در روش علم تجربى، نگرشهاى سياسى و انديشههاى مذهبى دارد . آمريكا با نشان دادن آينده تاريك و خونين بشر در فيلمهاى خود، سعى دارد خود را منجى آينده بشريت معرفى كند . مساله مهدويتبراى غرب پس از انقلاب اسلامى ايران مطرح شد .
جهان امروز، جهان تصوير است و عمدهترين مصداق اين تصوير، سينماست . پستمن در كتاب زندگى در عيش، مردن در خوشى سه دوره يا سه سپهر را براى انتقال معلومات ذكر مىكند: دوره انتقال معلومات به وسيله زبان، دوره مكتوب و بالاخره دوره تصوير (سينمايى و تلويزيونى) .
امروز نه تنها قدرتها از عنصر تصوير بالاترين استفاده را مىكنند، بلكه ذهنيت مخاطبها هم چنين قدرت و جايگاه پذيرشى را دارد . ما در شبانهروز بين 78 تا 79 درصد اطلاعات دريافتى را از چشممان به دست مىآوريم . طبق تحقيقاتى كه طى 10 تا 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نيمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مىكند و اين اطلاعات، بزرگترين و عميقترين تاثيرات را روى شخصيت انسان مىگذارد . بنابراين، تصوير، كارآمدترين عامل نه تنها براى انتقال معلومات، بلكه براى تاثيرگذارى روى شخصيت و روان افراد است .
غرب در ذات تكنولوژيكى خودش تفوقطلب است . در فلسفه علم مطرح مىشود كه علم فى حد نفسه قدرت مىآورد و به قول فرانسيس بيكن در آغاز رنسانس: «هدف نهايى علم، قدرت است» . در چنين فضايى، غرب براى اعمال اين قدرت و كسب مطامع بيشتر، از تصوير بهترين استفاده را مىكند . هاليوود مركز فيلمسازى آمريكاست كه در هر سال 700 فيلم توليد مىكند و سالانه حدود 15 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيونهاى جهان از آن تغذيه مىشوند . در غرب فيلم خنثى وجود ندارد . الآن مهمترين كارى كه غرب مىكند اين است كه مبانى نظرى خودش را كه محصول ايدهها و اهدافش استبه زبان تصوير ترجمه مىكند . من بزرگترين ويژگى غرب را ترجمه معنا به تصوير مىدانم; چون روانشناسى مدرن بيانگر اين است كه تاثيرى كه تصوير دارد، هيچ كلامى ندارد و بحثى در روانشناسى داريم كه هر تصوير معادل هزار كلمه است .
كار ديگر تصوير و سينما، درگير كردن احساس و ادراك به صورت توامان است . وانگهى، تصوير يك زبان بينالمللى است كه حتى بدون دانستن زبان و كلام ديگرى مىتوان از طريق تصوير، پيام را به همه كس در هر شرايطى منتقل ساخت . يكى از اهداف اصلى غرب، جلب افكار عمومى است . در فضايى كه دموكراسى اصل مىشود، راى عمومى قدرتساز است و به همين دليل بايد روى افكار عمومى تاثيرگذارى كنيم .
در دهه 90 دو نظريه جدى پيرامون «مدينه فاضله» يا آرمانشهر مطرح شد: يكى «نظم نوين جهانى» كه از سوى جورج بوش مطرح شد و ديگرى «پايان تاريخ» فوكوياما . اين دو مساله به نحوى از نيتسياسى غرب در جهانى شدن (globalization) و ايجاد يك فرهنگ جهانى و تحميل آن بر جهان پرده برمىدارد . مجموعه فيلمهايى كه در اين دو دهه، بهويژه پس از طرح نظم نوين ساخته شده، اهداف غرب را بهخوبى نشان مىدهد . براى مثال، آمريكايىها فيلمى به نام «روز استقلال» ساختهاند كه جلوههاى ويژه بسيارى دارد و بهشدت بر روى آن تبليغ شد . در اين فيلم، يك گروه فضايى به كره زمين حمله مىكنند و آمريكايىها دفاع مىكنند و در نهايت، در روز استقلال آمريكا اينها دشمنان را دفع مىكنند . پيام اين گونه فيلمها اين است كه آمريكا و نظام حاكم بر غرب تنها سيستمى است كه جهان را از خطراتى كه در آينده رخ مىدهد، حفظ مىكند . در فيلم پيشگويىهاى نوستر آداموس نيز آمريكاست كه در مقابل مسلمانان مىايستد; يا مثلا بازى كامپيوترى خيلى مشهور «يا مهدى» كه اسم اصلىاش «جهنم خليج فارس» است، خليج فارس را مركز حركتهاى تروريستى جهان جلوه مىدهد . از بعد روانشناسى، اين بازى، افراد را نسبتبه امام زمان و لفظ «يا مهدى» شرطى مىكند; ولى وقتى باطن قضيه را نگاه مىكنيد، مىبينيد پيام ديگرى هم دارد كه حضور نظامى آمريكا در خليج فارس را توجيه مىكند . هاليوود در سال 2000 فيلم «ماتريكس» را ساخت كه فروش و استقبال غيرمنتظرهاى داشت . در اين فيلم، هويت انسان آينده كه به ماشين تبديل شده است، زير سؤال مىرود، اما نجاتى كه براى فرار از اين بحران ذكر مىشود، شهرى استبه نام صهيون . (Zion) در دهه 50 نيز ميليونها دلار براى ساختن فيلمهايى مثل «بن هور» و «ده فرمان» هزينه شد تا اسرائيل را كه در آن دوره شديدا دچار بحران مشروعيتبود، نجات دهد .
بحثهاى آخرالزمان (فيوچريسم) كه توسط كسانى چون تافلر، فوكوياما، هانتينگتون، برژينسگى و ... مطرح مىشود، در سينماى غرب نيز بازتاب دارد . واقعيت اين است كه بحث آيندهنگرى در غرب خيلى جدىتر از فضاى ماست . هرچند اين موضوع در فرهنگ تشيع ناب در همه ابعاد سياسى و اجتماعى و فرهنگى مطرح است، ولى در ذهن عامه تنها در بعد مذهبى مطرح است . در غرب اين موضوع در تمام ابعاد فوقالعاده جدى است . آيندهنگرى در غرب، ريشه در روش تجربى علم دارد كه به پيشبينى پديدهها مىپردازد . در تمدنهاى علمگرا، روانشناسى و جامعهشناسى و سياست نيز آيندهنگر مىشوند و دنبال سيستمهايى مىگردند كه به آينده نفوذ كند . فيلم آمريكايى «روح» يا «شبح» (Goast) كه چند اسكار گرفت، به نوعى همين مضمون را دنبال مىكند و مىخواهد بگويد انسان معاصر، شيداى شكستن ديوار تاريخ است; مىخواهد به آينده نفوذ كند و چون قدرت علمى دارد، مىخواهد آينده را خودش بسازد . البته اين آيندهنگرى در غرب ريشه در مسائل سياسى هم دارد . مثلا در فيلم «نوستر آداموس» مىخواهد بگويد چنين حوادثى محقق خواهد شد; اما ما مىتوانيم تغييرش بدهيم .
يكى ديگر از اسباب آيندهنگرى در بين انديشمندان غربى، مساله مذهب است . شما به كاركرد افرادى مثل جرى فالول و مؤسسه «كلوپ اخلاقى» نگاه كنيد . در اكثر تمدنها اعتقاد بر اين بوده است كه در پايان هر هزاره يك سرى تحولاتى رخ مىدهد . در سال 2000، حدود 61 فرقه منتظر ظهور عيسى مسيح بودند و يهودىها آمده بودند در دروازه شرقى بيتالمقدس دوربين گذاشته بودند كه حضرت مسيح اگر نزول اجلال كرد، فيلمش را بگيرند .
مجموع اين قضايا يك پيوندى بين نظريهپردازان، سياستبازان و تصويربرداران غرب ايجاد مىكند . مثلا آقاى گاسپار وان برگر، وزير دفاع سابق آمريكا، كتاب جنگ بعدى (War Next) را مىنويسد و بخشى از آن را به سال 1999 و 2000 و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى [!؟] در ايران اختصاص مىدهد و چيزهايى را كه نوستر آداموس گفته بود مجددا زنده مىكند .
تنها تمدنى كه منجى و موعودش يك موجود زنده عينى است، شيعه است . تمدنهاى ديگر، منجىشان را قاب كردهاند، زدهاند به سينه آسمان . يعنى موعود آنان يك موجود ذهنى است (1) و در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعود منجى شيعه كه كاملا عينى است . منتهى ما نياز به مترجمانى داريم كه اين تجلى باطنى مذهب شيعه را بياورد و وارد جامعه كند . در شيعه، دليل حجيت اجماع را هم حضور معصوم مىدانند . نقش حضور امام زمان عليه السلام در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيز جدى است . ميشل فوكو، كلر برير و ديگران در اين بحث ابتدا امام حسين عليه السلام و بعد امام زمان را مطرح مىكنند و در كنفرانس تل آويو افرادى مثل برنارد لوئيس، مايكل ام . جى . جنشر، برونبرگ و مارتين كرامر بر اين بحثخيلى تكيه مىكنند . آنها در تحليل انقلاب اسلامى، به «نگاه سرخ» شيعيان، يعنى عاشورا و «نگاه سبز» شان يعنى انتظار مىرسند . (2) جمله مشهورى دارند كه: «اينها به اسم امام حسين عليه السلام قيام مىكنند و به اسم امام زمان عليه السلام قيامشان را حفظ مىكنند .» يعنى حضور امام عليه السلام براى ما در بطن سياست و فقه ما يك حضور زنده و عينى است . اما شيعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشكل دارد . ما برخلاف غربىها اين معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نكردهايم . ما نياز به حكيم داريم . فعل حكيم، ترجمه و تنزيل و تمثيل معناست . غرب قدرتش به بيانش است; نه محتوايش . ما خيلى چيزها را هميشه مىبينيم; اما چون به ديدن عادت كردهايم، ديگر به رمز و رازش پى نمىبريم . گاهى شما براى فهم كامل يك چيز بايد جايت را عوض كنى; بايد فاصله بگيرى تا آن را از بيرون ببينى . ما چون عاشقى مىكنيم، نمىدانيم حامل چى هستيم . من وقتى بدانم چه دارم، حافظش هم هستم . مسلمين اگر نمىفهمند كه سرمايهشان دارد به تاراج مىرود، از بىعرضگى آنها نيست; نمىدانند چه دارند . شما اگر حامل معنا باشيد، مرعوب ابزار [سينما] نمىشويد . آنكه حامل معنا باشد، حامل ابزار مىشود; نه محمول ابزار . ما مىتوانيم از ابزار آنها هم استفاده كنيم و امام زمان (عج) را مطرح كنيم .
براى غرب، مساله مذهب تشيع پس از ظهور صفويه در ايران و اوجگيرى اهداف استعمارى غرب نسبتبه شرق و ايران جدى شد . منتها مساله مهدويت پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى اينها مطرح شد . اينها وقتى با انقلاب اسلامى مواجه شدند، غافلگير شدند . رئيس سازمان سيا اين نكته را در سخنان خود گفته بود . از اين جهت در فيلم «نوستر آداموس» كه در سال 80 و 81 مطرح شد، خيلى خام با اين مساله برخورد مىكنند . در سالهاى اوليه انقلاب، مقالات، كتابها و فيلمهاى مختلفى در اين باره ساخته شد; اما از دهه 90 سبك كار را عوض كردند . ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفى كنند، به نحو ديگرى اثباتش كردهاند; چون در جهان اين حالت وجود دارد كه چيزى را كه غرب نفى كند، حتما يك ارزشى دارد . لذا در اين دهه فيلمهايى مثل «صهيون» و «آمارگدون» و ... ساخته مىشود كه به جاى تخريب اين طرف، به اثبات مدعاى غربيان در زمينه آينده جهان مىپردازد .
چكيده: اين گفتوگو با عنوان فرعى «فيلمسازان آمريكايى، مهدويت را نشانه گرفتهاند» به چاپ رسيده است . جهان امروز جهان تصوير است و مساله آيندهنگرى (فيوچريسم) در دهههاى گذشته براى غرب بسيار مطرح بوده است . آيندهنگرى در غرب، ريشه در روش علم تجربى، نگرشهاى سياسى و انديشههاى مذهبى دارد . آمريكا با نشان دادن آينده تاريك و خونين بشر در فيلمهاى خود، سعى دارد خود را منجى آينده بشريت معرفى كند . مساله مهدويتبراى غرب پس از انقلاب اسلامى ايران مطرح شد .
جهان امروز، جهان تصوير است و عمدهترين مصداق اين تصوير، سينماست . پستمن در كتاب زندگى در عيش، مردن در خوشى سه دوره يا سه سپهر را براى انتقال معلومات ذكر مىكند: دوره انتقال معلومات به وسيله زبان، دوره مكتوب و بالاخره دوره تصوير (سينمايى و تلويزيونى) .
امروز نه تنها قدرتها از عنصر تصوير بالاترين استفاده را مىكنند، بلكه ذهنيت مخاطبها هم چنين قدرت و جايگاه پذيرشى را دارد . ما در شبانهروز بين 78 تا 79 درصد اطلاعات دريافتى را از چشممان به دست مىآوريم . طبق تحقيقاتى كه طى 10 تا 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نيمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مىكند و اين اطلاعات، بزرگترين و عميقترين تاثيرات را روى شخصيت انسان مىگذارد . بنابراين، تصوير، كارآمدترين عامل نه تنها براى انتقال معلومات، بلكه براى تاثيرگذارى روى شخصيت و روان افراد است .
غرب در ذات تكنولوژيكى خودش تفوقطلب است . در فلسفه علم مطرح مىشود كه علم فى حد نفسه قدرت مىآورد و به قول فرانسيس بيكن در آغاز رنسانس: «هدف نهايى علم، قدرت است» . در چنين فضايى، غرب براى اعمال اين قدرت و كسب مطامع بيشتر، از تصوير بهترين استفاده را مىكند . هاليوود مركز فيلمسازى آمريكاست كه در هر سال 700 فيلم توليد مىكند و سالانه حدود 15 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيونهاى جهان از آن تغذيه مىشوند . در غرب فيلم خنثى وجود ندارد . الآن مهمترين كارى كه غرب مىكند اين است كه مبانى نظرى خودش را كه محصول ايدهها و اهدافش استبه زبان تصوير ترجمه مىكند . من بزرگترين ويژگى غرب را ترجمه معنا به تصوير مىدانم; چون روانشناسى مدرن بيانگر اين است كه تاثيرى كه تصوير دارد، هيچ كلامى ندارد و بحثى در روانشناسى داريم كه هر تصوير معادل هزار كلمه است .
كار ديگر تصوير و سينما، درگير كردن احساس و ادراك به صورت توامان است . وانگهى، تصوير يك زبان بينالمللى است كه حتى بدون دانستن زبان و كلام ديگرى مىتوان از طريق تصوير، پيام را به همه كس در هر شرايطى منتقل ساخت . يكى از اهداف اصلى غرب، جلب افكار عمومى است . در فضايى كه دموكراسى اصل مىشود، راى عمومى قدرتساز است و به همين دليل بايد روى افكار عمومى تاثيرگذارى كنيم .
در دهه 90 دو نظريه جدى پيرامون «مدينه فاضله» يا آرمانشهر مطرح شد: يكى «نظم نوين جهانى» كه از سوى جورج بوش مطرح شد و ديگرى «پايان تاريخ» فوكوياما . اين دو مساله به نحوى از نيتسياسى غرب در جهانى شدن (globalization) و ايجاد يك فرهنگ جهانى و تحميل آن بر جهان پرده برمىدارد . مجموعه فيلمهايى كه در اين دو دهه، بهويژه پس از طرح نظم نوين ساخته شده، اهداف غرب را بهخوبى نشان مىدهد . براى مثال، آمريكايىها فيلمى به نام «روز استقلال» ساختهاند كه جلوههاى ويژه بسيارى دارد و بهشدت بر روى آن تبليغ شد . در اين فيلم، يك گروه فضايى به كره زمين حمله مىكنند و آمريكايىها دفاع مىكنند و در نهايت، در روز استقلال آمريكا اينها دشمنان را دفع مىكنند . پيام اين گونه فيلمها اين است كه آمريكا و نظام حاكم بر غرب تنها سيستمى است كه جهان را از خطراتى كه در آينده رخ مىدهد، حفظ مىكند . در فيلم پيشگويىهاى نوستر آداموس نيز آمريكاست كه در مقابل مسلمانان مىايستد; يا مثلا بازى كامپيوترى خيلى مشهور «يا مهدى» كه اسم اصلىاش «جهنم خليج فارس» است، خليج فارس را مركز حركتهاى تروريستى جهان جلوه مىدهد . از بعد روانشناسى، اين بازى، افراد را نسبتبه امام زمان و لفظ «يا مهدى» شرطى مىكند; ولى وقتى باطن قضيه را نگاه مىكنيد، مىبينيد پيام ديگرى هم دارد كه حضور نظامى آمريكا در خليج فارس را توجيه مىكند . هاليوود در سال 2000 فيلم «ماتريكس» را ساخت كه فروش و استقبال غيرمنتظرهاى داشت . در اين فيلم، هويت انسان آينده كه به ماشين تبديل شده است، زير سؤال مىرود، اما نجاتى كه براى فرار از اين بحران ذكر مىشود، شهرى استبه نام صهيون . (Zion) در دهه 50 نيز ميليونها دلار براى ساختن فيلمهايى مثل «بن هور» و «ده فرمان» هزينه شد تا اسرائيل را كه در آن دوره شديدا دچار بحران مشروعيتبود، نجات دهد .
بحثهاى آخرالزمان (فيوچريسم) كه توسط كسانى چون تافلر، فوكوياما، هانتينگتون، برژينسگى و ... مطرح مىشود، در سينماى غرب نيز بازتاب دارد . واقعيت اين است كه بحث آيندهنگرى در غرب خيلى جدىتر از فضاى ماست . هرچند اين موضوع در فرهنگ تشيع ناب در همه ابعاد سياسى و اجتماعى و فرهنگى مطرح است، ولى در ذهن عامه تنها در بعد مذهبى مطرح است . در غرب اين موضوع در تمام ابعاد فوقالعاده جدى است . آيندهنگرى در غرب، ريشه در روش تجربى علم دارد كه به پيشبينى پديدهها مىپردازد . در تمدنهاى علمگرا، روانشناسى و جامعهشناسى و سياست نيز آيندهنگر مىشوند و دنبال سيستمهايى مىگردند كه به آينده نفوذ كند . فيلم آمريكايى «روح» يا «شبح» (Goast) كه چند اسكار گرفت، به نوعى همين مضمون را دنبال مىكند و مىخواهد بگويد انسان معاصر، شيداى شكستن ديوار تاريخ است; مىخواهد به آينده نفوذ كند و چون قدرت علمى دارد، مىخواهد آينده را خودش بسازد . البته اين آيندهنگرى در غرب ريشه در مسائل سياسى هم دارد . مثلا در فيلم «نوستر آداموس» مىخواهد بگويد چنين حوادثى محقق خواهد شد; اما ما مىتوانيم تغييرش بدهيم .
يكى ديگر از اسباب آيندهنگرى در بين انديشمندان غربى، مساله مذهب است . شما به كاركرد افرادى مثل جرى فالول و مؤسسه «كلوپ اخلاقى» نگاه كنيد . در اكثر تمدنها اعتقاد بر اين بوده است كه در پايان هر هزاره يك سرى تحولاتى رخ مىدهد . در سال 2000، حدود 61 فرقه منتظر ظهور عيسى مسيح بودند و يهودىها آمده بودند در دروازه شرقى بيتالمقدس دوربين گذاشته بودند كه حضرت مسيح اگر نزول اجلال كرد، فيلمش را بگيرند .
مجموع اين قضايا يك پيوندى بين نظريهپردازان، سياستبازان و تصويربرداران غرب ايجاد مىكند . مثلا آقاى گاسپار وان برگر، وزير دفاع سابق آمريكا، كتاب جنگ بعدى (War Next) را مىنويسد و بخشى از آن را به سال 1999 و 2000 و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى [!؟] در ايران اختصاص مىدهد و چيزهايى را كه نوستر آداموس گفته بود مجددا زنده مىكند .
تنها تمدنى كه منجى و موعودش يك موجود زنده عينى است، شيعه است . تمدنهاى ديگر، منجىشان را قاب كردهاند، زدهاند به سينه آسمان . يعنى موعود آنان يك موجود ذهنى است (1) و در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعود منجى شيعه كه كاملا عينى است . منتهى ما نياز به مترجمانى داريم كه اين تجلى باطنى مذهب شيعه را بياورد و وارد جامعه كند . در شيعه، دليل حجيت اجماع را هم حضور معصوم مىدانند . نقش حضور امام زمان عليه السلام در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيز جدى است . ميشل فوكو، كلر برير و ديگران در اين بحث ابتدا امام حسين عليه السلام و بعد امام زمان را مطرح مىكنند و در كنفرانس تل آويو افرادى مثل برنارد لوئيس، مايكل ام . جى . جنشر، برونبرگ و مارتين كرامر بر اين بحثخيلى تكيه مىكنند . آنها در تحليل انقلاب اسلامى، به «نگاه سرخ» شيعيان، يعنى عاشورا و «نگاه سبز» شان يعنى انتظار مىرسند . (2) جمله مشهورى دارند كه: «اينها به اسم امام حسين عليه السلام قيام مىكنند و به اسم امام زمان عليه السلام قيامشان را حفظ مىكنند .» يعنى حضور امام عليه السلام براى ما در بطن سياست و فقه ما يك حضور زنده و عينى است . اما شيعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشكل دارد . ما برخلاف غربىها اين معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نكردهايم . ما نياز به حكيم داريم . فعل حكيم، ترجمه و تنزيل و تمثيل معناست . غرب قدرتش به بيانش است; نه محتوايش . ما خيلى چيزها را هميشه مىبينيم; اما چون به ديدن عادت كردهايم، ديگر به رمز و رازش پى نمىبريم . گاهى شما براى فهم كامل يك چيز بايد جايت را عوض كنى; بايد فاصله بگيرى تا آن را از بيرون ببينى . ما چون عاشقى مىكنيم، نمىدانيم حامل چى هستيم . من وقتى بدانم چه دارم، حافظش هم هستم . مسلمين اگر نمىفهمند كه سرمايهشان دارد به تاراج مىرود، از بىعرضگى آنها نيست; نمىدانند چه دارند . شما اگر حامل معنا باشيد، مرعوب ابزار [سينما] نمىشويد . آنكه حامل معنا باشد، حامل ابزار مىشود; نه محمول ابزار . ما مىتوانيم از ابزار آنها هم استفاده كنيم و امام زمان (عج) را مطرح كنيم .
براى غرب، مساله مذهب تشيع پس از ظهور صفويه در ايران و اوجگيرى اهداف استعمارى غرب نسبتبه شرق و ايران جدى شد . منتها مساله مهدويت پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى اينها مطرح شد . اينها وقتى با انقلاب اسلامى مواجه شدند، غافلگير شدند . رئيس سازمان سيا اين نكته را در سخنان خود گفته بود . از اين جهت در فيلم «نوستر آداموس» كه در سال 80 و 81 مطرح شد، خيلى خام با اين مساله برخورد مىكنند . در سالهاى اوليه انقلاب، مقالات، كتابها و فيلمهاى مختلفى در اين باره ساخته شد; اما از دهه 90 سبك كار را عوض كردند . ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفى كنند، به نحو ديگرى اثباتش كردهاند; چون در جهان اين حالت وجود دارد كه چيزى را كه غرب نفى كند، حتما يك ارزشى دارد . لذا در اين دهه فيلمهايى مثل «صهيون» و «آمارگدون» و ... ساخته مىشود كه به جاى تخريب اين طرف، به اثبات مدعاى غربيان در زمينه آينده جهان مىپردازد .
اشاره
پی نوشتها:
1) سوشيانت در زرتشت، گوتمه يا بوداىپنجم در بوديسم، مسيح در يهود و مسيحيت و ... .
2) من مجموعه گفتارهايى كه پيرامون امام زمان عليه السلام در اين كنفرانس ارائه شده، جمعآورى كردهام و در كتاب تهاجم فرهنگى آوردهام .
3) مشخصات كتابشناختى كتاب به اين شرح است: بلخارى قهى، حسن، تهاجم يا تفاوت فرهنگى، تهران: انتشارات حسن افرا، 1379 (1378)