راستي و درستي
«صواب» در لغت به «دوري از خطا ، حق ، شايسته و لايق» معنا شده است . (2)
بنابراين «صواب» حوزه ي وسيعي از گفتار را فرا مي گيرد و در راستگويي به معناي خاص آن خلاصه نمي شود.
و لذا حق گويي ، حيا در گفتار ، استواري سخن ، راست گويي ، پرهيز از گفته ي باطل و زياده گويي و مانند آن ، هر يک بخشي از گستره ي مصداق درست گويي و گفته ي صواب است که از ويژگي هاي خوبان به شمار آمده است .
علي (عليه السلام) در خطبه متقين ، ابتدا اهل تقوا را صاحبان فضيلت ها و کرامت ها معرفي کرده اند و آنگاه درست گويي را در شماره ي نخست آن جاي داده اند که نشان اهميت بسيار آن و اهتمام فراوان آن حضرت به اين ويژگي در بين ساير صفات پرهيزکاران است.
ريشه ي درستگويي
اين سخن ارزشمند نشان مي دهد که چند و چون سخن آدمي رابطه تنگاتنگ و تفکيک ناپديري با چگونگي شخصيت و انديشه ي او دارد . پس گفته ي هر کس ترجمان عقل و ميزان خرد اوست . و به سروده ي سعدي :
تا مرد سخن نگفته باشد
عقل و هنرش نهفته باشد(4)
و زيباست که اهل منطق انسان را «حيوان ناطق» شناسانده اند و لغويان نيز «نطق» را از سويي به سخن گفتن و از سوي ديگر به خردورزي وانديشه وري انسان معنا کرده اند. (5) و اين نيز تأييدي ديگر بر پيوند ساختاري ميزان خرد و نوع گفتار است .
اهل تقوا که جانمايه ي خويش را از پليدي ها و زشتي هاي اخلاقي ، رفتاري و اعتقادي به دور داشته اند و روان خود را با آلودگي ها تيره و تار نساخته اند، از عقلي ناب و انديشه اي سالم بهره مند اند . زيرا به سروده شاعر عرب :
امارة العقل مکسوف بطوع هوي
عاصي الهوي يزداد تنويرا
درخشش خرد با هواپرستي زنگار مي گيرد و سرپيچنده از خواهش هاي نفس بر تابش عقل خويش مي افزايد .
نخستين اثر کمال انديشه و تقوي در سخن انسان نمود مي يابد و گوينده در ديدگاه مخاطب ، انساني خردمند ، با شخصيتي متعالي ، و پاک دامن جلوه مي کند.
از پيامبر گرامي (صلوات الله عليه) نقل شده است :
«من اخلص لله اربعين يوما فجرالله ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه ؛ هر کس چهل روز خود را براي خدا پيراسته کند. خداوند چشمه هاي حکمت را از قلب او بر زبانش باز مي کند.(6)
بديهي است اين جريان طبيعي است يعني اقتضاي چنين قلبي هدايت زبان و مديريت آن در جهت درستي و صواب است. و عدد چهل نيز مبنايي براي رسيدن به کمال اخلاص به شمار مي رود .
از اين همه به دست مي آيد که خاستگاه گفته ي درست ، عقل ، ايمان و تقواست . و از انسان خردمند مؤمن و پرهيزگار جز شايسته گويي انتظار نمي رود.
در اين نوشتار به دو مورد مهم از انواع درست گويي مي پردازيم .
1. سنجيده گويي
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايند : «... انسان بايد زبان خود را نگه دارد، قطعاً، اين زبان با صاحب خود همچون شتري چموش است و به خدا سوگند ! نمي بينم بنده اي را که برخوردار از تقوايي سودده باشد مگر اين که از زبان خود پاسداري کند. و به يقين ، زبان مؤمن در پس قلب او و قلب منافق در پس زبان اوست . زيرا مؤمن هر گاه اراده ي سخن مي کند درباره ي آن مي انديشد اگر در آن خيري يافت مي گويد و اگر آن را شايسته نديد آن را وا مي نهد و شخص منافق چون سود و زيان خود را نمي داند، آنچه بر زبانش آمد مي گويد ، و پيامبر گرامي (صلوات الله عليه) فرمود :«لا يستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه ، و لا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه ؛ ايمان بنده بر پاي نيست تا اين که قلب او استوار گردد . و قلب او استقامت نمي يابد تا زبان او استواري يابد .» پس هر کس از شما بتواند خدا را در حالي ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک باشد ، بايد چنين کند ... .» (7)
بسياري از اخلافات و نزاع هاي خانوادگي از سخن نسنجيده است . گاهي گفته اي نه فحش است و نه ناسزا و يا دروغ ، ولي شنيدن آن از کسي که انتظارش را نداري آنچنان سنگين است که از هر نشتري خراشنده تر است.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند :«أيما امراة قالت لزوجها : ما رأيت منک خيراً فقد حبط عملها ؛ هر زني که به شوهر خود بگويد : خيري از تو نديدم عمل (صاحلش) نابود مي گردد.» (8)
گاهي يک جمله ي محبت آميز و از روي صفا ، دل ها را به هم در مي آميزد و در جان مخاطب تخم محبت مي کارد ، به گونه اي که درخت برآمده از آن سال هاي سال ريشه مي گذارد و ميوه مي دهد .
به نقل از امام صادق (عليه السلام) پيامبر گرامي (صلوات الله عليه) فرمودند: «قول الرجل للمرأة اني احبک لا يذهب من قلبها ابدا ؛ اين که مردي به همسر خود بگويد : تو را دوست دارم ، هيچ گاه از دل او بيرون نمي رود.» (9)
و گاهي نيز جمله اي بذر نفاق و جدايي مي افشاند و همه ي پيوندهاي دوستي را مي گسلد و بنيان خانواده ها را متلاشي مي سازد .
رسول خدا (ص) مي فرمايند : «خداوند زبان ، انسان گنهکار را بيش از ساير اندامش عذاب مي کند ، وقتي زبان اعتراض مي کند، خداوند پاسخ مي دهد : سخني از تو صادر شد سپس به شرق و غرب زمين رسيد (و بر اثر آن) خون ها ريخته شد، ثروت ها غارت و ناموس هاي مردم هتک شد». (10)
سعدي مي سرايد :
چون نداري کمال و فضل آن به
که زبان در دهان نگه داري
آدمي با زبان فضيحه کند
جو ز بي مغز را سبکساري
هر که تأمل نکند در جواب
بيشتر آيد سخنش ناصواب
يا سخن آراي چو مردم بهوش
يا بنشين چون حيوانات خموش (11)
2- راستگويي :
اگر اين باور از انسان گرفته شود همه ي بنيان ها به هم مي ريزد و فساد ، تباهي و تجاوز جهانگير مي شود.
برخلاف تصور برخي که گمان مي کنند خداوند در اين گزاره هاي خود به ويژه درمورد بهشت و جهنم به راه اغراق رفته است تا بندگان خود را به راه صلاح تشويق و از فرجام گمراهي بترساند ، در اين گفته هاي خود فوق صدق عمل کرده است . به عبارت ديگر راستگويي به معناي مطابقت گفته با حقيقت و واقع است و همين مقدار در تحقق صدق گوينده کفايت است ، در صورتي که هر چند خداوند از نعمت هاي بهشتي و نيز عذاب جهنم خبر داده است ولي از آن رو که دامنه ي کلمات و واژه ها محدوداند گنجايش حمل معاني نامحدود را ندارند و آنچه در واقع هست بسيار فراتر از آن چيزي است که جمله ها و الفاظ ، تاب انتقال آن را به آدميان دارند هرچند جمله بندي هاي قرآن به گونه اعجاز آميز به صورتي است که تا حد امکان از ظرفيت الفاظ در اين خصوص بهره گيري شود .
معاني هرگز اندر حرف نايد
که بحر قلزم اندر ظرف نايد
و جالب است که ميزان ايمان انسان به حقايق وجود ، به مقدار باور او به صدق الهي است . و هر چه اين باور در انسان عمق يابد بر دامنه ي ايمان او به ساير اعتقادات ماورايي او نيز افزوده مي گردد .
وقتي انسان از خالق هستي اين چنين انتظاري دارد و حتي آن را در دعاي خود نيز گنجانده و از او مي خواهد؛ (12) همين مطالبه ي به حق را خداي جهان از او دارد و از او خواسته تا راستگويي را هم در رابطه خود با خدا و هم در مناسبات خود با مردم در پيش گيرد و در آيات فراواني در نکو داشت آن سخن رانده . (13) و در مواردي هم آن را در شمار صفات پسنديده ي نيکان و رستگاران آورده است .(14)
از امام صادق (عليه السلام) روايت است که فرمود :«ان الله عزوجل لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث واداء الأمانه الي البر و الفاجر ؛ خداوند بزرگ هيچ پيامبري را نينگيخت مگر (با مأموريت تبليغ) راستگويي و امانت داري نسبت به نيکوکار و بدکار» . (15)
اساس زندگي بشر بر مدنيت و اجتماع است و انسان در زندگي اجتماعي است که مي تواند به آرزوها و اهداف مادي و معنوي خود دست يابد و بسياري از آموزه هاي انبيا نيز در راستاي پاسداشت تعميق پيوندهاي آن و پيراستگي آن از آفت هاي ويژه آن بوده است .
در اين ميان ، اعتماد اجزاي جامعه به حقيقت گويي و راستي در گزارشات بين هم ، از استوارترين رشته هاي پيوند اجتماعي است ، به گونه اي که اگر اين رشته بگسلد و بي اعتمادي به سخن يکديگر رواج يابد ، تار و پود جامعه درهم فرو مي ريزد و تباهي و گسل اجتماعي فراگير مي شود . و لذا توصيه ، تأکيد و ترويج راستگويي از تعليمات تمامي پيغام آوران الهي بوده است . و اين جاي شگفتي نيست گذشته از اين، وقتي انسان خويش را به راست گفتاري در مناسبات خود با ديگران ملزم ساخت ، اين حالت او را وا مي دارد تا در رابطه ي با خدا و نيز نفس خود هم صداقت داشته باشد. شخصي که به خلاف گويي خو کند ، چه تضميني است که به خدا و خود راست گويد ؟ و لذا در حديث ديگري امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند : «من صدق لسانه زکي عمله ؛ هر کس زبانش به راستي باشد عمل او نيز پاک خواهد بود .» (16)
پرسش اين است که چه رابطه اي بين راستگويي و پاکي عمل وجود دارد ؟ ممکن است سخن امام (عليه السلام) گوياي همان نکته اي باشد که بدان اشاره کرديم . زيرا کسي که به راست گفتاري خو گرفته است . سعي اش بر اين است تا اين راست را بين گفته و عمل خود نيز جاري کند و فاصله ي بين گفتار و عمل خود را کم کند . اين تلاش رفته رفته همه ي رفتار و عملکرد او را فرا مي گيرد و فردي درستکار مي سازد .
راستگويي و اعتبار اجتماعي
در حديثي امام صادق (عليه السلام) از زبان حضرت مسيح علي نبينا و آله و عليه السلام نقل مي کنند «من کثر کذبه ذهب بهانه ؛ هر کس زياد دروغ گويد ، ارزشش از بين مي رود .» (17)
در حديث ديگري اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايند :«ينبغي للرجل المسلم أن يجتنب مؤاخاة الکذاب فانه يکذب حتي يجيء بالصدق فلا يصدق ؛ سزاوار است که شخص مسلمان از ايجاد برادري با انسان دروغگو بپرهيزد . زيرا چنين کسي (به اندازه اي) دروغ مي گويد که مردم سخن راست او را نيز نمي پذيرند .» (18)
امام (عليه السلام) در اين حديث به دو نکته اشاره کرده اند : نخست اين که انسان دروغگو شايسته برادري و دوستي نيست . جالب اين که يکي از واژه هاي رساننده ي معناي دوستي «صديق» است و اين نشان آن است که اساسا صداقت و راستي ، پايه و قوام هر دوستي است ، و دروغگويي با آن ناهمگوني و تقابل ذاتي دارد.
ديگر اين که شخص دروغگو منزلت و اعتبار اجتماعي ندارد ، و چنين کسي علاوه بر آن که در پيوند دوستي غير قابل اعتماد است، شايسته ي رفاقت و مراوده نيست ، زيرا حيثيت اجتماعي هر کسي با همنشين او ارزيابي مي شود.
سعدي شيرين زبان آورده است :
«دروغ گفتن به ضربت لازم ماند ، که اگر جراحت درست شود نشان بماند ، چون برادران يوسف که به دروغي موسوم شدند نيز به راست گفتن ايشان اعتماد نماند .»
يکي را که عادت بود راستي
خطايي رود در گذارند از او
و گر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند از او (19)
حريم هاي دروغ
الف) دروغ از روي مزاح
در روايت است که اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمودند:«لا يجد عبد طعم الايمان حتي يترک الکذب هزله و جدّه ؛ بنده اي مزه ي ايمان را نمي چشد تا اين که از دورغ چه شوخي و چه جدي آن بپرهيزد.» (21)
در حديثي ديگر رسول اکرم (صلوات الله عليه) به ابوذر غفاري فرمودند : «... يا اباذر ويل لمن يحدث فيکذب ليضحک به القوم ، ويل له ، ويل له ، ويل له ... ؛ اي ابوذر ، واي بر کسي که سخن دروغ مي گويد تا به اين وسيله مردم بخندند ، واي بر او ، واي بر او ، واي بر او ، ...» (22)
شادکردن مردم و خنداندن آنان گر چه کار خوب و پسنديده است، ولي اين کار نبايد از راه کار حرام و به واسطه ي عمل يا سخن نامشروع باشد .
ب) دروغ هاي کوچک
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: «کان علي بن الحسين صلوات الله عليهما يقول لولده : اتقوا الکذب ، الصغير منه و الکبير في کل جد و هزل ، فان الرجل اذا کذب في الصغير اجتري علي الکبير أما علمتم ان رسول الله قال : ما يزال العبد يصدق حتي يکتبه الله صديقا و ما يزال العبد يکذب حتي يکتبه الله کذابا ؛ امام سجاد (عليه السلام) به فرزندان خويش مي فرمود : از دروغ گفتن چه بزرگ و چه کوچک در هر کار جدي و يا شوخي بپرهيزد . يقينا انسان هرگاه در امور خرد خلاف واقع بگويد بر دروغ هاي بزرگ جرئت مي يابد .
و رسول خدا (صلوات الله عليه) فرمودند : انسان همواره راست مي گويد تا اين که خداوند به او مقام «صديق» مي بخشد ، و کس ديگري آن اندازه دروغ مي گويد تا نزد خداوند «کذاب» شمرده مي شود» . (23)
در اين حديث به روشني ، پرهيز از دروغ هاي ناچيز به منظور پاسداشت حرمت صداقت و بر کنار ماندن از آلودگي به دروغ هاي بزرگ معرفي شده است . آنان که در درون خانواده که نخستين کانون تربيت است خود را به دروغگويي هر چند در امور جزئي و ناچيز عادت مي دهند ، رفته رفته هم اينها به دروغگوهايي بزرگ تبديل مي شوند که در هيچ کاري نتوان بر آنان اعتماد کرد و براي گفته ، گزارش و وعده ي آنان ، ارزشي قائل شد . دروغگويي همچون راستگويي در شمار عادت ها است ، که با تمرين و تکرار حاصل مي شود ، به گونه اي که پس از پيدايش آن ، به دشواري مي توان با آن به مبارزه برخاست و آن را از ساحت خود دور ساخت .
ج) شايعه پراکني
1 - برخي براي گزارش ها شنواي خوبي اند ، ولي توجه و اهتمامي به نقل آن ندارند .
2- گروهي ديگر ، علاوه بر آن که در شنيدن خبرها دقت کافي دارند، در انتقال آن به ديگران نيز همت مي گمارند ، ولي تا از راههاي اطمينان بخش به صحت آن مطمئن نشوند آن را براي ديگران بازگو نمي کنند . و حتي در گرفتن خبر از گوينده نيز به راحتي آن را نمي پذيرند.
روزي يکي از آشنايان ما در تهران سوار تاکسي مي شود ، راننده در بين راه نام يکي از مسئولان مورد احترام مردم را ياد مي کند و سپس مي گويد من او را مي شناسم ، او در محله ي ما زندگي مي کند . ساختماني بسيار بزرگ و باشکوه و چند طبقه دارد و از زندگي بسيار مرفه و پر هزينه اي برخوردار است و گفته هاي ديگري از اين قبيل . او هم پول قابل توجهي را که به همراه داشته به راننده پيشنهاد مي دهد و با اصرار مي خواهد تا او را به آن محله ببرد و آن ساختمان و وضعيت آن شخص را به او نشان دهد. راننده وقتي با اصرار مسافر خود رو به رو مي شود مي گويد : حقيقت اين است که من با اين شخص آشنايي ندارم و در محله ي ما زندگي نمي کند. صبح که من از خانه براي کار بيرون آمدم . شخصي سوار ماشين من شد و اين مطلب را براي من نقل کرد و سپس پاکت پولي به من داد و گفت امروز کارت همين باشد و هر کس بر ماشينت سوار شد اين جمله ها را بگو . من هم چون اين پول قابل توجهي براي من بود ، پذيرفتم .
3- عده اي نيز در انتقال خبرها ، دستي دراز دارند و هر سخني را از هر کس مي شنوند ، بي آن که در صحت و سقم آن زحمت تحقيق را به خود دهند آن را در هر جمع و محفلي نقل مي کنند .
اينان افزون بر اين که ممکن است در بسياري موارد آلت دست شايعه پراکنان قرار گيرند ، در حريم دروغگويي گام مي نهند و خود را در زمره ي دروغگويان رقم مي زنند .
اميرمؤمنان (عليه السلام) در نامه اي که به حارث همداني مي نويسند، مي فرمايند: «ولا تحدث الناس بکل ما سمعت فکفي بذالک کذبا و لا ترد علي الناس کلما حدثوک به فکفي بذالک جهلا ؛ هر خبري را که مي شنوي آن را براي مردم نقل مکن ، که چنين کاري براي اين که تو را از دروغگويان قرار دهد کافي است . و هر سخني را که ديگران براي تو باز مي گويند انکار مکن ، که اين کار براي بي خبر ماندن و ناآگاهي تو بس است .» (24)
نقل خبر بدون تحقيق فرو غلطيدن در وادي خطرناک شايعه پراکني و دروغگويي است و انکار هر گزارش از هر کس ، دچار شدن به جهل و ناداني است ، زيرا انسان بسياري از اطلاعات و اخبار صحيح را هم از طريق رسانه ها و ديگران مي شنود و اگر کسي بنا را بر انکار و بي اعتمادي مطلق بگذارد از دانستني هاي فراواني هم که براي او لازم و مفيد است بر کنار مي ماند .
در بين سه گروه ياد شده ، دسته نخست ، حتي از گروه دوم به سلامت و رستگاري نزديک ترند . زيرا هر چند اين گروه با تحقيق کافي اقدام به بازگويي خبرها و سخن ها مي کنند ولي هر خبر و سخن راستي هم شايسته ي نقل نيست . و برخي از سخن هاي راست ممکن است غيبت ، سخن چيني و افشاي راز و يا ايجاد خدشه در آبرو و حيثيت افراد باشد که نه مشروع است و نه معقول.
در فرازي ديگر از حديثي که گذشت پيامبر گرامي (صلوات الله عليه) به ابوذر غفاري سفارش مي کنند : «انک لا يزال سالما ما سکت فاذا تکلمت کتب لک او عليک ؛ تو هماره در سلامت (ديني و اخلاقي) به سر مي بري تا زماني که در حال سکوتي . پس هرگاه به سخن درآيي قلم ثبت يا به سود يا به زيان تو بکار خواهد افتاد .» (25)
به سروده سعدي :
خري را ابلهي تعليم مي داد
برو بر صرف کرده سعي دايم
حکيمي گفتش اي نادان چه کوشي
در اين سودا بترس از لوم لايم
نياموزد بهايم از تو گفتار
تو خاموشي بياموز از بهايم (26)
وعده ي دروغ به همسر
براي نمونه امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند : «کل کذب مسئول عنه صاحبه يوما الا [کذباً] في ثلاثة : رجل کائد في حربه فهو موضوع عنه ، أو رجل أصلح بين اثنين يلقي هذا بغير ما يلقي به هذا ، يريد بذالک الاصلاح ما بينهما ، أو رجل وعد أهله شيئا و هو لا يريد ان يتم لهم ؛ هر دروغي روزي مورد بازخواست قرار مي گيرد مگر درباره ي سه دروغ : دروغ مردي که درجنگ در برابر دشمن نيرنگ مي زند يا شخصي که بين دو نفر اصلاح مي کند نزد يکي سخني مي گويد و نزد ديگري سخن خلاف آن را اظهار مي کند . تا بين آن دو سازش ايجاد کند و مردي که به خانواده ي خود وعده اي مي دهد و اراده ي عملي کردن آن را ندارد.» (27)
اين حديث درباره ي جايز بودن وعده ي دروغ نسبت به تمام اعضاي خانواده است و حتي در حديثي در سفارش رسول خدا (صلوات الله عليه) به علي (عليه السلام) همين سه مورد ذکر گرديده مگر اين که به جاي خانواده خصوص همسر آمده است. (28)
البته اين دست روايات اعتبار سندي ندارند ، از اين رو بسياري فقها مطابق آن فتوي نداده اند. (29)
علاوه بر آن در حديث ديگري وعده ي دروغ به فرزند ناروا شمرده شده است ، در صورتي که در حديث گذشته اين کار جايز دانسته شده است . در هر صورت اين دست روايات ضعف سند دارند و قابل اعتماد نيستند و با صرف نظر از سستي سند مي توان گفت : اين دسته از روايات ناظر به موقعيت خاصي اند که مصلحتي در بين باشد ، زيرا اين روايات در مقام بيان استثناي مواردي از دروغ اند که در آن مصلحت مهمي وجود دارد و راستگويي منشأ فساد و فتنه مي گردد . بنابراين مقصود روايات در خصوص وعده ي دروغ به همسر ، زماني است که زن از شوهر خود تقاضايي فوق قدرت و توانايي او دارد و وضعيت به گونه اي است که اگر شوهر به او صريحا پاسخ رد دهد ، چه بسا به مشاجره و نزاع بينجامد و فسادهايي از آن برخيزد ، در اين صورت براي شوهر جايز است به منظور پيشي گيري از بروز چنين حالتي با اين که مي داند توانايي انجام وعده ي خود را ندارد به او پاسخ مثبت دهد ، ولي در عين حال اگر در زمان عمل قدرت بر آن يافت و يا آ ن را به مصلحت دانست ، بر او لازم است بدان اقدام کند تا از خلف وعده بر کنار ماند.
بنابراين نمي توان به استناد اين دست روايات ، به جايز بودن وعده ي دروغ به همسر و خانواده در هر صورت و به طور مطلق حکم کرد . و اين به دو جهت است: نخست ضعف سند و ديگري سستي دلالت به گونه اي که توضيح داده شد.
پي نوشت :
1-نهج البلاغه ، تحقيق ، صبحي صالح ، خ 193 ، ص 303 .
2- ن . ک . المنجد : ماده «صوب» .
3- نهج البلاغه ، ص 497 ، حکمت 148 .
4-گلستان ، تهران، انتشارات امير کبير ، چ هفتم ، 1366 ، باب اول ، ص 21 .
5- ن . ک . المنجد : ماده ي «نطق».
6- بحارالانوار ، ح 67 ، ص 242 ، کتاب الايمان و الکفر ، باب الاخلاص ، ح 10 . و نيز : سفينة البحار ، چاپ قديم ، ج 21 ، ص 408 ، ماده «خلص».
7- نهج البلاغه ، خ 176 ص 253-254 .
8-حسن بن فضل طبرسي ، مکارم الاخلاق ، مؤسسه اعلمي للمطبوعات ، بيروت ، چ ششم ، 1392 هـ . ق ، ص 215 .
9-وسائل الشيعه ، ج 14 ، ابواب مقدمات نکاح ، ب 3، ح 9 ، ص 10 .
10 - اصول کافي ، دارالکتب اسلاميه ، چ سوم ، 1487 هـ . ق ، ج 2 ، ص 115 .
11- گلستان ، باب هشت ، ص 216 -217 .
12-آل عمران ، آيه 194 .
13-براي نمونه ، ن . ک . سوره هاي : حجرات آيه 15 ، حشر آيه ي 8 ، احزاب آيه ي 23 و غير آن .
14-ن . ک . آل عمران ، آيه 7 ، احزاب ، آيه 35 .
15-اصول کافي ، ج 2 ، ص 104 .
16-همان .
17-همان، ص 341 .
18-همان.
19-گلستان ، باب هشتم ، ص 234 .
20-ن . ک . آيت الله سيد ابوالقاسم خويي (ره) ، مصباح الفقاهة ، قم انتشارات وجداني ، چ سوم ، 1371 ، ج 1 ، ص 389.
21-اصول کافي ، ج 2 ، ص 340.
22-وسايل الشيعه ، ج 8 ، ابواب احکام العشرة ، ب 140 ، ح 4 ، ص 577.
23-اصول کافي ، ج 2 ، ص 338.
24-بحارالانوار ، تهران ، دارالکتب الاسلامية ، ج 2 ، ص 160.
25-وسايل الشيعه ، ج 8 ، ص 577.
26-گلستان ، باب هشتم ، ص 217.
27-اصول کافي ، ج 2 ، ص 342.
28-وسايل الشيعه ، ج 8 ، ابواب احکام العشرة ، ب 141 ، ح 1 ، ص 578 .
29-براي نمونه . ن . ک امام خميني (ره) ، المکاسب المحرمة ، قم ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) ، ج 2 ، ص 140-141 ، و نيز آيت الله سيد ابوالقاسم خويي (ره) ، مصباح الفقاهه ، ج 1 ، ص 415 -416.
/س