![برخي از تشرف يافتگان برخي از تشرف يافتگان](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/8548a690-14ae-4f9a-8653-8cd7ddb5a099.jpg)
![برخي از تشرف يافتگان برخي از تشرف يافتگان](/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/farvardin/04/mmet12.jpg)
برخي از تشرف يافتگان
از باب نمونه به ذکر بر خي از نام تشرف يافتگان به محضر مبارک حضرت حجه بن الحسن العسکري عليه السلام در عصر غيبت کبري مي پردازيم :
علامه فرصت را غنيمت شمرده و کتاب را از مؤلفش گرفته و به منزل مي برد تا آن را استنساخ نمايد . نصف شب که مي شود خواب بر او غلبه مي کند. حضرت حجت عليه السلام حاضر مي شوند و مي فرمايند : امر کتاب اين کتاب را به من واگذار کن و برو استراحت نما . بعد از چند لحظه استراحت هنگامي که بيدار مي شود . مشاهده مي کند که آن کتاب تماماً با اعجاز حضرت مهدي عليه السلام به اتمام رسيده است . (3)
آن گاه مرحوم تنکابني از قول آخوند لاهيجي نقل مي کند که مي فرموده : « من اين کتاب را به چشم خود ديده ام و در حاشيه ي حديث خط علامه ي حلي را با آن مضموني که ذکر شده مشاهده کردم . » (4)
از اهالي بحرين نقل شده که امام زمان عليه السلام به صورت مردي که شيخ او را مي شناخته بر او وارد شد و از او سؤال کرد : کدامين آيه از آيات قرآن داراي موعظه اي عظيم است ؟ شيخ در جواب اين آيه را قرائت مي کند : ( إن الذين يلحدون في آياتنا لايخفون علينا أفمن يلقي في النار خيرأم من يأتي آمنا يوم القيامه اعلموا ما شئتم إنه بما تعلمون بصير ) ؛(5) « کسانس که آيات ما را تحريف مي کنند بر ما پوشيده نخواهند بود ! آيا کسي که در آتش افکنده مي شود بهتر است يا کسي که در نهايت امن و امان در قيامت به عرصه محشر مي آيد ؟! هر کاري مي خواهيد بکنيد ، او به آنچه انجام مي دهيد بيناست! ».حضرت مي فرمايند : راست گفتي اي شيخ ... (6)
او در کتاب خود به نام « روضه المتقين » مي گويد : « .... چون خداوند مرا موفق به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام کرد شروع به مجاهدت در حوالي روضه ي مقدسه نمودم و خداوند متعال به برکت مولايمان عليه السلام درهاي مکاشفاتي را که عقول ضعيف تحمل آن را ندارند به من گشود . در آن حال که در رواق عمران بود م مشاهده کردم که در سامرا هستم و روضه ي آن را در نهايت بلندي و زينت ديدم ، در حالي که بر روي قبر آن دو امام بزرگوار پارچه اي سبز از پارچه هاي بهشتي نهاده شده بود ؛ زيرا شبيه آن را در دنيا نديده بودم. در اين حال مولايمان و مولاي همه ي مردم صاحب عصر و زمان عليه السلام را مشاهده کردم که تکيه بر قبر نشسته و رويش به طرف درب است . چون حضرت را ديدم شروع به خواندن زيارت جامعه با صورت بلند همچون مداحان کردم . چون آن را تمام نمودم حضرت عليه السلام . فرمود : خوب زيارتي است . عرض کردم : اي مولاي من ! جانم به فداي شما باد ، زيارت جدت؟ حضرت روي خود را به طرف قبر نمود و فرمود : آري ، داخل شو . چون وارد روضه ي مقدسه شدم نزديک در ايستادم . حضرت فرمود : پيش بيا . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم به جهت سوء ادب کافر گردم . حضرت فرمود : اگر با اذن ما باشد اشکالي ندارد . کمي جلوتر آمدم در حالي که ترسان و لزران بودم . حضرت باز فرمود : جلوتر بيا ، من جلو رفتم . حضرت فرمود : بنشين . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم . فرمود : نترس . چون به مانند بردگان در مقابل مولاي بزرگوارم نشستم حضرت فرمود : راحت باشد و چهار زانو بنشين ، زيرا تو خسته شده اي و با پاي پياده آمده اي ... حاصل امر اين که از جانب آن آقا به بنده اش الطاف بزرگ و سخنان لطيفي عنايت شد که شمارش آن برايم ممکن نيست و من بيشتر آن ها را فراموش کرده ام ...(8)
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنيدن
از او سؤال کردندکه براي چه اين اشعار را خواندي ؟ فرمود : چون وارد حرم مطهر شد حضرت حجت عليه السلام را مشاهده کردم که در بالاي سر نشسته و با صداي بلند مشغول قرائت قرآن است ، چون صداي او را شنيدم اين شعر را قرائت کردم ... » (9)
تا يک شب که بر حسب معمول به مسجد سهله آمدم و براي عبادت - و عادت من اين بود که : به دستور استاد ، هر وقت شب ها به مسجد سهله مي رفتم ؛ اولاً نماز مغرب و عشاء را به جاي مي آوردم ؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مي دادم ؛ و پس از آن دستمالي که در آن نان و چيزي بود؛ به عنوان غذا باز مي کردم؛ و مقداري مي خوردم . آن گاه قدري استراحت نموده ، و مي خوابيدم . و سپس چندين ساعت به اذن صبح مانده برمي خاستم، و مشغول نماز و دعا و فکر مي شدم ؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مي گزاردم ؛ و تا اول طلوع آفتاب به بقيه ي وظايف و اعمال خود ادامه مي دادم آن گاه به نجف مراجعت مي نمودم -.
درآن شب که نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را به جاي آوردم ؛ و تقريباً دو ساعت از شب مي گذشت ؛ همين که نشستم ؛ و دستمال خود را باز کردم، تا چيزي بخورم ؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صداي مناجات و ناله اي به گوش من رسيد ؛ و غير از من هم در اين مسجد تاريک ، احدي نبود .
اين صدا از ضلع شمالي ، وسط ديوار مسجد ، درست در مقابل و روبروي مقام مطهر حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه - شروع شد ؛ و به طوري جذاب و گيرا ، توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربي و فارسي و مناجات ها و دعاهاي عاليه المضامين بود که به کلي حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود . من نتوانستم يک لقمه از نان بخورم ؛ و دستمال همين طور بازمانده بود و نتوانستم بخوابم و استراحت کنم ؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذکر و فکر خود بپردازم . و همين طور متوجه و منصرف به سوي او بودم .
صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت ؛ و سپس ساکت مي شد . قدري مي گذشت، دوباره مشغول خواندن و در دل کردن مي شد ؛ باز آرام مي گرفت. و سپس ساعتي مشغول مي شد؛ و آرام مي گرفت. و هر بار که شروع مي کرد به خواندن ؛ چند قدمي جلوتر مي آمد ؛ به طوري که قريب به اذان صبح که رسيد ؛ درمقابل مقام مطهر امام زمان ارواحنا فداه رسيده بود . در اين حال خطاب به حضرت نموده ؛ و پس از گريه ي طولاني ، و سوز و ناله ي شديد و دلخراشي ، اين اشعار را با تخاطب و گفت گوي با آن حضرت خواند :
ما بدين در، نه پي حشمت و جاه آمده ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
سبزه ي خط تو ديديم و زبستان بهشت
به طلب کاري اين مهر گياه آمده ايم
باچنين گنج که شد خازن او روح امين
به گدايي به در خانه ي شاه آ مده ايم
لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست ؟
که در ين بحر کرم ، غرق گناه آمده ايم
آبرو مي رود اي ابر خطا شوي ببار
که به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
حافظ اين خرقه ي پشمينه بينداز که ما
از پي قافله با آتش آه آمده ايم
و ديگر ساکت شد ؛ و هيچ نگفت ؛ و در تاريکي چندين رکعت نماز گزارد ، تا سپيده ي صبح دميد . آن گاه را به جاي آورده ، و مشغول به خود در تعقيبات، و ذکر و فکر بود تا آفتاب دميد . آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد . و من تما م آن شب را بيدار بودم ؛ و ازهمه ي کار و بار خود و اماندم ؛ و مات و مبهوت وي بودم .
چون خواستم و از مسجد بيرون شوم ؛ از سرخدمه ي آنجا که اطاقش خارج از مسجد و در ضلع شرقي بود ، پرسيدم ؛ اين شخص که بود ؟! آيا شما او را مي شناسيد ؟! گفتند: آري ! اين مردي است به نام سيداحمد کربلايي ، بعضي از شب هاي خلوت که در مسجد کسي نيست مي آيد ؛ و حال و وضعش همين طور است که ديديد .
/س
1- سيد بن طاووس
2- يکي از بزرگان
3- علامه حلي
علامه فرصت را غنيمت شمرده و کتاب را از مؤلفش گرفته و به منزل مي برد تا آن را استنساخ نمايد . نصف شب که مي شود خواب بر او غلبه مي کند. حضرت حجت عليه السلام حاضر مي شوند و مي فرمايند : امر کتاب اين کتاب را به من واگذار کن و برو استراحت نما . بعد از چند لحظه استراحت هنگامي که بيدار مي شود . مشاهده مي کند که آن کتاب تماماً با اعجاز حضرت مهدي عليه السلام به اتمام رسيده است . (3)
تشرفي ديگر
آن گاه مرحوم تنکابني از قول آخوند لاهيجي نقل مي کند که مي فرموده : « من اين کتاب را به چشم خود ديده ام و در حاشيه ي حديث خط علامه ي حلي را با آن مضموني که ذکر شده مشاهده کردم . » (4)
5- شيخ قطيفي
از اهالي بحرين نقل شده که امام زمان عليه السلام به صورت مردي که شيخ او را مي شناخته بر او وارد شد و از او سؤال کرد : کدامين آيه از آيات قرآن داراي موعظه اي عظيم است ؟ شيخ در جواب اين آيه را قرائت مي کند : ( إن الذين يلحدون في آياتنا لايخفون علينا أفمن يلقي في النار خيرأم من يأتي آمنا يوم القيامه اعلموا ما شئتم إنه بما تعلمون بصير ) ؛(5) « کسانس که آيات ما را تحريف مي کنند بر ما پوشيده نخواهند بود ! آيا کسي که در آتش افکنده مي شود بهتر است يا کسي که در نهايت امن و امان در قيامت به عرصه محشر مي آيد ؟! هر کاري مي خواهيد بکنيد ، او به آنچه انجام مي دهيد بيناست! ».حضرت مي فرمايند : راست گفتي اي شيخ ... (6)
6- مقدس اردبيلي
7- مجلسي اول
او در کتاب خود به نام « روضه المتقين » مي گويد : « .... چون خداوند مرا موفق به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام کرد شروع به مجاهدت در حوالي روضه ي مقدسه نمودم و خداوند متعال به برکت مولايمان عليه السلام درهاي مکاشفاتي را که عقول ضعيف تحمل آن را ندارند به من گشود . در آن حال که در رواق عمران بود م مشاهده کردم که در سامرا هستم و روضه ي آن را در نهايت بلندي و زينت ديدم ، در حالي که بر روي قبر آن دو امام بزرگوار پارچه اي سبز از پارچه هاي بهشتي نهاده شده بود ؛ زيرا شبيه آن را در دنيا نديده بودم. در اين حال مولايمان و مولاي همه ي مردم صاحب عصر و زمان عليه السلام را مشاهده کردم که تکيه بر قبر نشسته و رويش به طرف درب است . چون حضرت را ديدم شروع به خواندن زيارت جامعه با صورت بلند همچون مداحان کردم . چون آن را تمام نمودم حضرت عليه السلام . فرمود : خوب زيارتي است . عرض کردم : اي مولاي من ! جانم به فداي شما باد ، زيارت جدت؟ حضرت روي خود را به طرف قبر نمود و فرمود : آري ، داخل شو . چون وارد روضه ي مقدسه شدم نزديک در ايستادم . حضرت فرمود : پيش بيا . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم به جهت سوء ادب کافر گردم . حضرت فرمود : اگر با اذن ما باشد اشکالي ندارد . کمي جلوتر آمدم در حالي که ترسان و لزران بودم . حضرت باز فرمود : جلوتر بيا ، من جلو رفتم . حضرت فرمود : بنشين . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم . فرمود : نترس . چون به مانند بردگان در مقابل مولاي بزرگوارم نشستم حضرت فرمود : راحت باشد و چهار زانو بنشين ، زيرا تو خسته شده اي و با پاي پياده آمده اي ... حاصل امر اين که از جانب آن آقا به بنده اش الطاف بزرگ و سخنان لطيفي عنايت شد که شمارش آن برايم ممکن نيست و من بيشتر آن ها را فراموش کرده ام ...(8)
8- سيد مهدي بحرالعلوم
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنيدن
از او سؤال کردندکه براي چه اين اشعار را خواندي ؟ فرمود : چون وارد حرم مطهر شد حضرت حجت عليه السلام را مشاهده کردم که در بالاي سر نشسته و با صداي بلند مشغول قرائت قرآن است ، چون صداي او را شنيدم اين شعر را قرائت کردم ... » (9)
9- سيد جمال الدين گلپايگاني
تا يک شب که بر حسب معمول به مسجد سهله آمدم و براي عبادت - و عادت من اين بود که : به دستور استاد ، هر وقت شب ها به مسجد سهله مي رفتم ؛ اولاً نماز مغرب و عشاء را به جاي مي آوردم ؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مي دادم ؛ و پس از آن دستمالي که در آن نان و چيزي بود؛ به عنوان غذا باز مي کردم؛ و مقداري مي خوردم . آن گاه قدري استراحت نموده ، و مي خوابيدم . و سپس چندين ساعت به اذن صبح مانده برمي خاستم، و مشغول نماز و دعا و فکر مي شدم ؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مي گزاردم ؛ و تا اول طلوع آفتاب به بقيه ي وظايف و اعمال خود ادامه مي دادم آن گاه به نجف مراجعت مي نمودم -.
درآن شب که نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را به جاي آوردم ؛ و تقريباً دو ساعت از شب مي گذشت ؛ همين که نشستم ؛ و دستمال خود را باز کردم، تا چيزي بخورم ؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صداي مناجات و ناله اي به گوش من رسيد ؛ و غير از من هم در اين مسجد تاريک ، احدي نبود .
اين صدا از ضلع شمالي ، وسط ديوار مسجد ، درست در مقابل و روبروي مقام مطهر حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه - شروع شد ؛ و به طوري جذاب و گيرا ، توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربي و فارسي و مناجات ها و دعاهاي عاليه المضامين بود که به کلي حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود . من نتوانستم يک لقمه از نان بخورم ؛ و دستمال همين طور بازمانده بود و نتوانستم بخوابم و استراحت کنم ؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذکر و فکر خود بپردازم . و همين طور متوجه و منصرف به سوي او بودم .
صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت ؛ و سپس ساکت مي شد . قدري مي گذشت، دوباره مشغول خواندن و در دل کردن مي شد ؛ باز آرام مي گرفت. و سپس ساعتي مشغول مي شد؛ و آرام مي گرفت. و هر بار که شروع مي کرد به خواندن ؛ چند قدمي جلوتر مي آمد ؛ به طوري که قريب به اذان صبح که رسيد ؛ درمقابل مقام مطهر امام زمان ارواحنا فداه رسيده بود . در اين حال خطاب به حضرت نموده ؛ و پس از گريه ي طولاني ، و سوز و ناله ي شديد و دلخراشي ، اين اشعار را با تخاطب و گفت گوي با آن حضرت خواند :
ما بدين در، نه پي حشمت و جاه آمده ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
سبزه ي خط تو ديديم و زبستان بهشت
به طلب کاري اين مهر گياه آمده ايم
باچنين گنج که شد خازن او روح امين
به گدايي به در خانه ي شاه آ مده ايم
لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست ؟
که در ين بحر کرم ، غرق گناه آمده ايم
آبرو مي رود اي ابر خطا شوي ببار
که به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
حافظ اين خرقه ي پشمينه بينداز که ما
از پي قافله با آتش آه آمده ايم
و ديگر ساکت شد ؛ و هيچ نگفت ؛ و در تاريکي چندين رکعت نماز گزارد ، تا سپيده ي صبح دميد . آن گاه را به جاي آورده ، و مشغول به خود در تعقيبات، و ذکر و فکر بود تا آفتاب دميد . آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد . و من تما م آن شب را بيدار بودم ؛ و ازهمه ي کار و بار خود و اماندم ؛ و مات و مبهوت وي بودم .
چون خواستم و از مسجد بيرون شوم ؛ از سرخدمه ي آنجا که اطاقش خارج از مسجد و در ضلع شرقي بود ، پرسيدم ؛ اين شخص که بود ؟! آيا شما او را مي شناسيد ؟! گفتند: آري ! اين مردي است به نام سيداحمد کربلايي ، بعضي از شب هاي خلوت که در مسجد کسي نيست مي آيد ؛ و حال و وضعش همين طور است که ديديد .
پي نوشت :
1- مهج الدعوات ، سيد بن طاووي ص 296 ، بحار الانوار ، ج 52 ، ص 61 ، ح 50.
2- کشف الرموز ، ج 2 ص 105 ، مستمسک العروه الوثقي ج 14 ص 62 به نقل از او.
3- مجالس المؤمنين ، قاضي نور الله تستري ج 53 ص 252.
4- قصص العلماء ، ص 359.
5- سوره فصلت ، آيه 40.
6- رياض العلماء ج 1 ص 18 ، الکني و الالقاب ج 3 ص 76 ، جنه المأوي مطبوع با بحار الانوار ج 53 ص 255.
7- الانوار النعمانيه ، ج 2 ، ص 303.
8-روضه المتقين ، ج 5 ص 450 ، بحار الانوار ج 102 ص 113 - 114.
9-جنه المأوي مطبوع با بحارالانوار ج 53 ص 302 ، النجم الثاقب ص 79.
/س