احوالپرسي از خويشتن

نگارنده گويد: « ما آه كوتاهى هستيم، بين دو نقطه، تولد و مرگ. ما با تولد به دنيا آمديم و بعد از طى چند سال، خميده و خاكسترى، لباس خسته تن را رها كرده و با مرگ مى‏رويم. بدون آن كه بفهميم، در پس تصوير آينه زندگى، عشق بى‏نهايت و حقيقت بيكران حضور دارد و در وجود هر يك از ما خداوند نهفته است! » و عليرغم پندار عوام، بدانيم:
يکشنبه، 10 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احوالپرسي از خويشتن
احوالپرسي از خويشتن
احوالپرسي از خويشتن


زندگى خود را ارزيابى كنيد
زيرا زندگى ارزيابى نشده،
ارزش زيستن ندارد!
« امانوئل »
« اشو » در تأييد سخن امانوئل، ارزيابى را به برداشتن صورتك تشبيه كرده و مى‏گويد:
با اصالت بيشتر زندگى كن!
صورتك‏ها را به دور افكن.
چه اينها بارى بر دلند.
رياكارى‏ها را به دور افكن!
شفاف باش!
البته با دردسر همراه خواهد بود
اما به دردسرش مى‏ارزد!
چون با تحمل اين دردسر، رشد خواهى كرد و بلوغ مى‏يابى،
سپس، هيچ چيز مانع زندگى نخواهد بود،
هر لحظه، زندگى تازگى خود را آشكار مى‏كند.
معجزه‏اى مداوم در پيرامونت در جريان است،
و تو، پشت عادت‏هاى مرده، پنهان شده‏اى.
اگر نمى‏خواهى دلتنگ باشى، بودا شو!
هر لحظه را سرشار از هوشيارى كن
چون تنها در هوشيارى كامل است كه
مى‏توانى صورتك خود را از چهره بردارى!
اما، براى ارزيابى بايد نگاهى به تولد داشته باشيم!
از تولدتان بگوييد: راستى مى‏دانيد چرا به دنيا آمده‏ايد؟
« امانوئل » مى‏گويد:
حتي لحظه‏اى! حتي لحظه‏اى!
تصور نكنيد كه،
تولدتان تصادفى بوده است!
خب، از تولدتان آگاه شديد كه بى‏دليل و بى‏بهانه و تصادفى نبوده.
اكنون يك سوال: مى‏دانيد كه انسان مى‏تواند در طول عمر خويش چند بار متولد شود؟
« ابراهام لينكلن » جواب اين سوال را مى‏دهد:
« هر پله‏ى تعالى روح براى انسان، يك تولد دوباره است! »
نظرتان راجع به مرگ چيست؟
عرفا معتقدند: « مرگ مانند: درآوردن كفش تنگ است! »
نگارنده گويد: « ما آه كوتاهى هستيم، بين دو نقطه، تولد و مرگ. ما با تولد به دنيا آمديم و بعد از طى چند سال، خميده و خاكسترى، لباس خسته تن را رها كرده و با مرگ مى‏رويم. بدون آن كه بفهميم، در پس تصوير آينه زندگى، عشق بى‏نهايت و حقيقت بيكران حضور دارد و در وجود هر يك از ما خداوند نهفته است! »
و عليرغم پندار عوام، بدانيم:
دنيا زندان نيست
دنيا مدرسه است
و ما دانش آموزان خرد بى خردى هستيم،
كه هر روز، هر ماه و هر سال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمايش مى‏شويم.
و هرگز نپنداريم كه، دنيا كلافى سردرگم و مغشوش است!
اما به قول « مارك تواين »:
بايد هوشيار باشيم كه از هر تجربه،
فقط حكمتى را كه در آن نهفته است كسب كنيم.
تا به كلاس‏هاى روحانى بالاتر برويم
و درك كنيم كه تقدير يعنى،
مجموعه‏اى از حوادث براى نوعى يادگيرى!
اما حالا چگونه‏ايد؟ چند سال داريد؟ پيريد؟ جوانيد؟ ميانسال هستيد؟
سن تقويمى را نمى‏گويم كه ويژه‏ى حيوانات و نباتات است.
انسان‏هاى شايسته، طومار تقويم‏ها را در طول تاريخ درنورديدند و حضور سبزشان از برگ‏هاى حقير تقويم فراتر رفته است. پس، جوانى يا پيرى ما بستگى به نوع نگاه ما به زندگى دارد.
اكنون اگر مى‏خواهيد سن خود را بفهميد، خود را در عبارات زير بنگريد و بيابيد:
جوان در « حال » زندگى مى‏كند.
ميانسال در « گذشته و آينده » زندگى مى‏كند.
پير در « گذشته » زندگى مى‏كند.
حال، شما در چه زمانى زندگى مى‏كنيد؟
دانستيم كه پيرى يا جوانى ارتباطى با ظواهر مادى ما ندارد، بلكه بستگى به نوع نگرش ما دارد! ما عادت كرده‏ايم كه با ترس به آينده و با حسرت به گذشته بنگريم، ولى نياموخته‏ايم كه اگر در حال زندگى كنيم پيوسته جام وجودمان سرشار از شيرينى شوق مى‏گردد. ولى چگونه مى‏توانيم به اين فرآيند دست يابيم؟ يك آزمايش! جلوى آينه بايستيد. روى آن يك صليب بكشيد، طرف راست بنويسيد اخلاق و صفاتى كه در مورد خودم مى‏پذيرم يا دوست دارم داشته باشم! « ولى ندارم » و در طرف چپ بنويسيد: اخلاق و صفاتى كه در مورد خودم نمى‏پذيرم يا دوست ندارم كه داشته باشم! « ولى دارم » و بعد صادقانه زير هر ستون هرچه در دل داريد بنويسيد. وقتى تمام شد، روح عريان خويش را مى‏بينيد. اميدوارم متوحش يا نگران نشويد !!
و براى رفع اين نگرانى به آن واژه كه بار صفت شما را به دوش نازك خويش مى‏كشد، فكر كنيد! مثلاً: من غالباً عصبانى هستم! من تنبل هستم! من بداخلاق هستم! من خسيس هستم! من خجالتى هستم. ( در فصل‏هاى آتى به اين مهم به طور جامع خواهيم پرداخت )
جامعه‏شناسان بر اين باورند كه: « رشد بسيارى از بحران‏هاى روحى ما در « ترس » نهفته است! »
مثلاً: « خشم » فرايند « ترس » است و بيانگر فيزيكى ترس، زيرا غالباً افراد ترسو به‏ شدت خشمگين هستند.
« تنبلى » تصور ديگرى از « ترس » را در بردارد. ترس از شروع كارى نو، ترس از رفتن و موفق نشدن. به روايت دانشمندان « تنبلى » نوعى فرار كاذب است از حقايق!
« خساست » به نگاهى ديگر بيانگر « ترس » است. كسى كه خسيس مى‏باشد مى‏ترسد! مى ترسد از تمام شدن! مى‏ترسد فقير شود و بى‏چيز!
خجالت كشيدن! ترس از حضور و از فقدان اعتماد به نفس سرچشمه مى‏گيرد. به همين نحو، بسيارى از صفات نكوهيده به نوعى ريشه در خاك « ترس » دارند.
اما، براستى ترس چيست؟
انديشمندان كودكى‏هاى ترس را « ترديد » نام نهاده و بر اين باورند كه همه ترس‏هاى بزرگ از يك ترديد كوچك آغاز مى‏شود.
« امانوئل » مى‏گويد: « شما همچون كودكانى در اتاقى روشن هستيد كه چشمهايتان را بسته‏ايد و مى‏گوييد: « از تاريكى مى‏ترسم! »
به اشتباه! از كودكى در گوشمان خوانده‏اند: نبايد بترسيد! ترس يعنى چه؟ و بدين‏سان حتى حضور ترس را در وجود خود به عنوان يك غريزه ذاتى و ضرورى انكار مى‏كنيم و آن را گناه مى‏شماريم!
اما، « دام راس » مى‏گويد:
ترس‏هاى خود را بپذيريد
به حرف‏هاى آنها گوش دهيد
آن‏گاه مى‏توانيد راهى براى آنها بيابيد!
« سوزان جفرسون » مى‏سرايد:
ترس را باور كن
و با وجود آن اقدام كن!
« امانوئل » مى‏گويد:
ببينيد در زندگى از چه مى‏ترسيد.
ببينيد در خودتان از چه مى‏ترسيد.
با چشم باز و قلب باز به درون ترس خود نفوذ كنيد.
خواهيد ديد ترس چون اتاق خالى است.
ترس فقط به اندازه اجتناب شما قدرتمند است.
هر چه بيشتر از ترس روى گردانيد.
و از آن اجتناب كنيد
و نخواهيد كه در آغوشش كشيد،
قدرت بيشترى به آن مى‏بخشيد
ترس يعنى، مقاومت در برابر خدا!
توهمى است كه ما را از خدا جدا مى‏سازد!
« ژوزف مورفى » در مورد كودكى‏هاى ترس كه ترديد مى‏باشد، مى‏گويد:
ترديد، اغلب همراهتان است، اما آن را لعن نكنيد
ترديد، بخشى از هويت انسان است
فقط از طريق گذشتن از ميان ترديد است
كه مى‏توان به حقيقت رسيد!
« ديل كارنگى » معتقد است: « بشر آن قدر كه از ترس حوادث اتفاق نيفتاده در آينده رنج برده است، از خود آن اتفاق آن قدر رنج نبرده است! »
اما، « اسكاولين شين » راه درمان ترس را چنين بيان مى‏كند: « ترس را مى‏توان، از طريق دعا و تفكر روشن و صحيح خاموش كرد، با مهربانى و صبورى و حضور سبز خداوند! »
« امانوئل » مى‏گويد: « به احساسات و خصوصيات منفى خود همچون مادرى كه به فرزند وحشت‏زده و سرگردانش مى‏نگرد، نگاه كنيد! »
درست در اين زمان است كه وقتى بيشتر به جستجوى هويت خود مى‏پردازيم. در حالى كه، رنج، خشم، حسد، نياز و اشتباهات خود را درك كرده و پذيرفته‏ايم، آن‏گاه خدا را در قلب خود خواهيم يافت و او ما را بر سر سفره « عشق » به ضيافت مى‏نشاند.
در فصل آتى دفتر عشق را ورقى خواهيم زد.

چكيده مطالب:

- جسمتان را با ترازو مى‏كشيد تا ببينيد چاق شده‏ايد يا لاغر، روحتان را با تفكر در خويشتن ارزيابى كنيد تا بدانيد كى هستيد؟
- يادت باشه! ما تصادفى به دنيا نيامده‏ايم!
- فراموش نكن! انتخاب مرگ در اختيار ما نيست، ولى نوع زندگى را خودمان انتخاب مى‏كنيم!
- هر احساس ناپسند مثل: خشم، حسادت، تنبلى و امثال آن، همه بيانگر نوعى ترس در وجود آدمى است!
- ترس، پله موفقيت است. اگر ترديد نكنى!
- ترديد و ترس دو لبه تيغ هستند كه هستى آدمى را به دو نيم مى‏كنند!
- جوان در لذت حال و پير در حسرت گذشته زندگى مى‏كند، اكنون شما جوانيد يا پير؟
- شجاعت يعنى، بترس، بلرز، ولى يك قدم بردار!
- براى رهايى از ترديد و ترس به دامان نيلوفرين و نرم و نازك خداوند پناه ببريد.
- خوب فكر كنيد! تاكنون از تصور اتفاقاتى كه هرگز نيفتاده، چه قدر رنج برده‏ايد، خنده داره، نه؟!

جان كلام:

ارزيابى يعنى، كى بودى؟ چه كار كردى؟ كى هستى؟ با خودت و زندگى چه كار مى‏كنى؟ چه كسى مى‏خواهى باشى؟ چه كارى مى‏خواهى انجام دهى؟
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشيد




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.