تبیین فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه: جاسوسی (تجسس)

جاسوسی یا تجسس از مباحثی است که درباره‌ی آن با احکام مختلفی مواجه می‌شویم. از طرفی قرآن و روایات صریحاً مسلمانان را از این کار نهی کرده‌اند و از طرفی قرآن و روایات صریحاً مسلمانان را از این کار نهی
سه‌شنبه، 9 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تبیین فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه: جاسوسی (تجسس)
تبیین فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه: جاسوسی (تجسس)

نویسنده: حسین قدیری (1)

 

مقدمه

جاسوسی یا تجسس از مباحثی است که درباره‌ی آن با احکام مختلفی مواجه می‌شویم. از طرفی قرآن و روایات صریحاً مسلمانان را از این کار نهی کرده‌اند و از طرفی قرآن و روایات صریحاً مسلمانان را از این کار نهی کرده‌اند و از طرفی می‌بینیم که براساس فتاوای مراجع تقلید، حکومت اسلام می‌تواند در شرایط ویژه به این فعل حرام، مبادرت ورزد. انگیزه‌ی نگارش این مقاله آن است که موارد حرمت از غیر آن (لزوم یا صرفاً جواز) تمیز داده شود. این نوشتار، در دو فصل و یک خاتمه تنظیم شده، به این ترتیب که در فصل اول با عنوان «تجسس حرام»، پس از بررسی لغوی ماده‌ی تجسس و تحسس و مقایسه‌ی آن دو، دلایل قرآنی و برخی از روایاتی که در منابع فقهی بیانگر حرمت این عمل می‌باشد ذکر و از نظر دلالتی، مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
در فصل دوم که با عنوان «تجسس در ضروریات» نام‌گذاری شده، فعالیت‌های اطلاعاتی را به چهار نوع تقسیم نموده و در ذیل هر نوع روایاتی از سیره‌ی عملی معصومین (علیهم السلام) آورده شده؛ به این هدف که دانسته شود اولاً این‌گونه نیست که حاکمیت مجاز باشد به طور مطلق، در هر امری ورود کرده و از احوال دیگران تفتیش نماید، بلکه آنچه در ارگان‌های اطلاعاتی صورت می‌گیرد براساس عناوین ثانوی فقهی است که در مواقع مورد ضرورت و با تشخیص حاکم شرع یا نماینده او، به آن پرداخته می‌شود و ثانیاً در مواردی که حاکمیت، به اقدامات اطلاعاتی دست می‌زند، دلیل نقلی نیز علاوه بر حکم عقل به ضرورت این فعالیت‌ها به اندازه‌ی کافی وجود دارد.

مفهوم شناسی تجسس

گام اول: بررسی معنای لغوی ماده تجسس و تحسس

1. جسس (تجسس)

صاحب معجم مقائیس اللغة در ماده جَسَسَ (ج س س) می‌نویسد:
الجیم و السین أصل واحد، و هو تعرُّف الشیء بمسٍّ لطیف: جسس عبارت است از شناختن شیء به صورت دقیق.
نویسنده در ادامه و با توجه به اینکه کلمه جاسوس از همین رشته است به تعریف آن پرداخته می‌گوید: و الجاسوس فَاعولٌ من هذا؛ لانّه یتخبَّرُ ما یریده بخَفاء و لُطفٍ: جاسوس بر وزن فاعول و از ریشه جسس است چرا که شخص جاسوس به صورت پنهانی و زیرکانه کسب خبر (برای مبادی مورد نظرش) می‌کند. (بن زکریا، 1404ه، ج1: 415).
همچنین در شمس العلوم درباره تجسس این چنین آمده:
در لسان العرب چنین آمده که التَّجسُّسُ، بالجیم: التفتیش عن بواطن الأمور، و أکثر ما یقال فی الشر: تجسس به معنای تفتیش از باطن أشیاء است که اکثر اوقات در موارد شر به کار می‌رود. (ابن منظور، 1414ه.ق، ج6: 38).
[تجسّس] الجاسوس الأخبار: إذا تطلّبها، قال الله تعالی: وَ لاتَجَسَّسُوا (می‌گویند): جستجو کردن اخبار توسط جاسوس زمانی است که آن‌ها را پیوسته جستجو می‌کند (حمیری، 1420 ه.ق. ج2: 967).

تحسس (حَسَس)

آنچه از برخی کتب لغت به دست می‌آید این است که تحسس با تجسس هم معناست و هر دو در جستجوی اخبار به کار می‌رود.
شمس العلوم در این باره ‌می‌نویسد:
[التحسّس]: تحسّس منه: أی تخبَّر من خبره. قال الله تعالی: فَتَحسَّسُوا مِن یُوسفَ و أخیه. و قرأ بعضهم: و لاتحسّسوا و لا یغتَب بَعضُکُم بَعضاً: تحسس از او یعنی کسب خبر درباره او، (چنانچه) خداوند متعال از قول حضرت یعقوب (علیه السلام) خطاب به پسرانش می‌فرماید: بروید و از یوسف (علیه السلام) و برادرش پرس و جو (تحقیق و جستجو) کنید. حتی برخی از قراء آیه شریفه و لاتجسسوا (با جیم) را و لاتحسسوا (با حاء) خوانده‌اند. (همان، ج-3: 1303).
تاج العروس من جواهر القاموس می‌نویسد: و الحَاسُوس الذی یتَحسَّسُ الأخبارَ، مثلٌ الجاسُوس، بالجیم: حاسوس (با حاء) کسی است که از خبرها جستجو و تحقیق می‌کند مانند جاسوس. (واسطی، 1414ه.ق، ج8: 241).
با این وجود تفاوت‌هایی نیز بین این دو کلمه در کتب لغت ذکر گردیده؛ صاحب تاج العروس علی رغم اینکه دو کلمه را شبیه به هم می‌داند، می‌گوید: «هُوَ فی الخَیرِ، و بالجِیمِ فی الشَّرِّ»: حاسوس در کشف موارد خیر و جاسوس در کشف موارد شر، استعمال می‌شود. وی در ادامه شاهد مثالی از قرآن کریم آورده، می‌نویسد: در آیه شریفه یا بَنِیَّ اذهَبُوا فتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ و أخیهِ (یوسف/87) یعقوب (علیه السلام) به پسرانش امر می‌کند که برای پیدا شدن یوسف (علیه السلام) و برادرش بنیامین به جستجو بپردازند. تفحص در این باره‌، امری خیر و نیکوست که با ماده تحسس آمده است. (همان)
هم‌چنین صاحب کتاب «أقرب الموارد» نیز به مانند تاج العروس تفاوت بین دو ماده مورد بحث را در این می‌داند که جاسوس در امور شر و حاسوس در امور خیر تفتیش می‌کند. او در این خصوص می‌نویسد: «تحسّس استمع لحدیث القوم و طلب خبرهم فی الخیر... و بالجیم فی الشرّ». (الشرتونی، 1392، ج1: 123).
اخفش تفاوت دیگری را بیان کرده، به این ترتیب شده که تجسس در اموری است که به دلیلی بر انسان پوشیده مانده ولی معنای تحسس کلی می‌باشد و پی‌گیری اخبار را (عموماً) تحسس گویند چه اخباری که پوشیده مانده و چه آن‌هایی که مخفی نیستند. (مجاشعی، 1405ه.ق).
قول دیگری نیز در مورد تفاوت این دو لفظ وجود دارد. ثعلب معتقد است تجسس در جایی به کار می‌رود که پی‌گیری اخبار، برای رسانیدن به دیگری باشد ولی تحسس عبارت است از جستجو برای خود. (کتاب الفصیح، 1328).
به هرحال با وجود اینکه تفاوت‌های مذکور بین این دو واژه میان اهل لغت مطرح شده، لکن برخی از اساتید معتقدند می‌توان دایره‌ی تجسس را عام و کلی در نظر گرفت. به عبارت دیگر تجسس یعنی، جستجو در امور پنهانی؛ چه به انگیزه‌ی شر باشد یا خیر، چه برای غیر باشد یا برای خود. آیه الله خرازی علاوه بر ذکر موارد مذکور معتقد است که تجسس در امور خیر و شر هر دو می‌تواند به کار رود، به این ترتیب که انگیزه‌ی خیر اگر دخالتی در عدم صدق تجسس، داشته باشد تنها در نفی حکم حرمت است نه در صدق موضوع تجسس (مجله فقهی اهل بیت به زبان عربی، ج12-11: 94).

گام دوم: تجسس حرام از منظر قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام)

قبل از ورود در بحث، ذکر این نکته مفید است که برخی محققین در مقام بررسی دلائل حرمت تجسس، قائلند که مراقبت از غیر و تجسس در امور دیگران و به دنبال آن اشاعه اسرارشان با توجه به قاعده‌ی فقهی «الأصل عدم ولایه أحد علی أحد» حرام می‌باشد؛ چرا که تفتیش در مسائل پنهان یک مسلمان، به معنای تسلط و حکومت دیگران بر اوست، در حالی که این اصل فقهی، اقتضاء دارد کسی بر کسی تسلطی نداشته باشد. (منتظری، 1417ه.ق: 357).
لکن باید توجه داشت که این قاعده، مخصّص قطعی- یعنی ولایت و سرپرستی انبیاء الهی، امامان معصوم و فقیه عادل و جامع الشرائط در عصر غیبت کبری- دارد و از همین روست که بزرگان ما آن را همراه با یک پسوند «إلا ما خَرَجَ بالدلیل» و یا «إلا مَن ولاه الله سبحانه» ذکر کرده‌اند.
بنابراین جمله‌ی کامل این قاعده عبارت است از: «الأصل عدم ولایه أحد علی أحد إلا ما خَرَج بالدلیل»؛ چنانچه در کتاب مأخذشناسی قواعد فقهی (مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، سال نشر 1421، ص: 322، پژوهشکده فقه و حقوق) با این عبارت آمده: الأصل عدم ولایه أحد علی أحد إلاّ ما خرج بدلیل و منها ولایة الحاکم الفقیه و یا محقق نراقی آورده است: «الأصل عدم ولایة أحد علی أحد إلا مَن ولاه الله سبحانه». (عوائد الأیام فی بیان قواعد الأحکام، 1417: 529).
حتی اگر به علت اختلاف در تعبیر بین کتب فقهی، ادامه‌ی جمله (پس از الا) پذیرفته نشود، وجود مخصص قطعی، در ارائه‌ی دلیل بر اینکه نباید این اصل را در موضوع ولایت، بدون استثناء در نظر گرفت، کافی است. نتیجه آنکه قاعده‌ی مورد بحث در صورتی که فقط جمله‌ی قبل از إلا در نظر گرفته شود با توجه به داشتن استثنائات حتمی، نمی‌تواند برای اثبات حرمت تجسس، مورد استفاده قرار گیرد؛ چرا که تجسس در حکومت اسلام با حکم حاکم شرع- در موارد نیاز- تجویز می‌شود و بنابراین حاکم اسلامی- که به نصب خاص یا عام- منصوب از طرف خداوند است بر مردم ولایت دارد.
به هرحال در قرآن و احادیث معتبر، ادله فراوانی بر حرمت تجسس وجود دارد که البته با توجه به ادله‌ی جواز- که در همین نوشتار به آن خواهیم پرداخت- می‌فهمیم که این دلائل مربوط به شرائطی است که هیچ ضرورتی در میان نباشد. به بیان دیگر دلائل حرمت، ناظر بر حکم اولی هستند و جواز جاسوسی در ضرورت‌هایی که حکومت با آن مواجه می‌شود حکم ثانوی است. برخی از این منقولات عبارتند از:

1. قرآن

الف) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‌». (حجرات/12)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری گمان‌های بد (نسبت به دیگران) دوری کنید، چرا که بعضی از این گمان‌ها (که به دیگران می‌برید) گناه شمرده می‌شود و (هم‌چنین در مورد اخبار یا خصوصیات پنهان دیگران) جستجو نکنید و نباید برخی از شما در مورد دیگری، بدگویی کند! آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ پس قطعاً از این کار کراهت دارید و از خداوند برحذر باشید؛ به درستی که خداوند بسیار آمرزنده (و) مهربان است.
خداوند متعال پس از اینکه مؤمنین را در این آیه از بسیاری ظنون برحذر داشته، موضوع تجسس را یادآوری کرده و از آن نهی می‌فرماید. بدون تردید امر به دوری از ظنون و به دنبال آن نهی از تجسس- همان‌طور که مفسرین قائلند- بی‌حکمت نیست. چرا که گمان بد سرچشمه‌ی تحقیق درباره‌ی دیگران بوده و تفحص از عیوب دیگران، موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی است و آگاهی بر این امور نیز سبب غیبت می‌شود که اسلام از معلول و علت همگی نهی فرموده است. (مکارم شیرازی، ج22، 1375).
ب) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‌». (النور/19).
ترجمه: کسانی که دوست دارند زشتکاری در میان مؤمنان گسترش یابد، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پردرد خواهد بود.
استدلال این‌گونه است که تجسّس موجب رواج فحشاست. لازم به ذکر است دلالت این آیه بر حرمت عمل مذکور، با این ادعاء که تفتیش، موجب اشاعه‌ی منکرات است مورد اتفاق بزرگان نیست. آیه الله خرازی معتقد است که جاسوسی به خودی خود و تا هنگامی که به مرحله‌ی افشاء نرسد، اشاعه‌ی فحشاء محسوب نمی‌شود. در صورت قبول این دیدگاه، نمی‌توان این آیه را دلیلی بر مدّعی دانست. (مجله فقهی اهل بیت (علیه السلام)، ج26: 59).

2. روایات

الف) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند به دنبال آگاه شدن از لغزش‌های مؤمنین نباشید. به درستی که اگر کسی در پی آگاهی از لغزش‌های مؤمنین باشد خداوند نیز لغزش‎‌های او را جستجو و پی‌‌گیری می‌کند و کسی که خداوند از لغزش‌های او را جستجو کند رسوایش می‌سازد اگرچه درون خانه‌اش باشد. (کاظمی، 1389ه.ق، ج2: 415).
ب) از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل شده: همانا قومی را می‌شناسم که در سینه‌شان حزنی را فرو می‌دهند که اهل آتش صدای آن را می‌شنوند و اینان بدزبان‌ها و عیب جویانند که به دنبال برملا کردن عیوب مسلمین و رسوا نمودن آنان بوده و زشتی‌های فراموش شده‌ی بین آنان را رواج می‌دهند. (همان)
ج) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای جماعتی که به زبان اسلام آورده‌اید در حالی که ایمان به قلب شما وارد نشده! مسلمین را سرزنش نکنید و به دنبال آگاهی از عیوب آنان نباشید. چون هر کسی که پی‌گیر عیوب مردم باشد خداوند نیز عیوب او را پی‌گیری خواهد نمود و کسی که خدا عیوبش را پی‌گیری کند او را رسوا می‌کند اگرچه در خانه‌اش باشد! (کلینی، 1417ه.ق، ج2: 354).
د) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: نزدیک‌ترین حالت بنده به کفر این است که در راه دین کسی را به برادری بگیرد آنگاه اشتباهات و لغزش‌های او را برشمرد به هدف اینکه روزی او را به وسیله آن‌ها سرزنش کند. (همان، ص355).
هـ) امام باقر (علیه السلام) فرمودند: مؤمنین را از خودتان نرانید و لغزش‌های آنان را پی‌گیری نکنید، چون کسی که لغزش‌های مؤمنی را دنبال کند خداوند نیز لغزش‌های او را دنبال خواهد کرد و آنکه خدا عیوبش را پیگیری کند او را در خانه‌اش رسوا می‌سازد! (محدث نوری، ج9: 109).
و) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هر کسی به قصد رسوا ساختن مؤمنی لغزش‌هایش را دنبال کند خداوند او را در خانه‌اش رسوا خواهد نمود. (همان)
ز) عبدالله بن أبی یعفور گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: معیار شناخت عدالت انسان در میان مسلمین چه می‌باشد تا اینکه شهادت وی به نفع یا بر ضرر آنان پذیرفته شود؟ حضرت در جواب فرمودند: اینکه مردم در او عیب آشکاری ندیده باشند، با عفت باشد، شکم و شهوت خویش را (از حرام) حفظ کند، اختیار دست و زبان خود را داشته باشد، به دوری از گناهان کبیره- که خداوند وعده آتش درباره آن‌ها داده مانند شرب خمر، زنا، عاق والدین و.... شناخته شده باشد.
و آنچه که بر تمام این مسائل دلالت می‌کند آن است که عیب‌های خود را پوشیده دارد تا اینکه تفتیش لغزش‌ها و عیب‌های پوشیده‌اش بر مسلمانان حرام باشد و در این صورت بر مسلمین است که وی را پاک بدانند و عدالت وی را نزد مردم علنی و آشکار کنند و از جمله نشانه‌های عدالت مذکور آن است که پایبند به نمازهای پنج‌گانه باشد، یعنی بر انجام آن‌ها مواظبت نماید و با پاس داشتن زمان آن‌ها در جمع مسلمانان حاضر شود و از حضور در میان مردم برای نماز جماعت تخلف نکند مگر به دلیل موجه... (طوسی، 1390ه.ق، ج3: 13).
ح) حضرت علی (علیه السلام) در عهدنامه خویش به مالک اشتر می‌فرمایند:... دورترین و پست‌ترین شهروندان نزد تو باید کسی باشد که بیش از همه دنبال پی بردن به عیوب دیگران است و شکی نیست که در مردم عیوبی هست که والی سزاوارترین فرد برای پوشانیدن این عیوب است. پس هر آنچه از این عیوب را که نزد تو واضح نیست آشکار نکن و آنچه را که بر تو واضح است می‌بایست پاک کنی... تا آنجا می‌توانی عورت و عیب (دیگران) را پوشیده دار. (نهج البلاغه، نامه53).
ط) روایات متعددی وجود دارد که معصومین (علیهم السلام) افراد سئوال کننده را پس از ازدواج با همسرانشان، از تفتیش در مورد آنان، برحذر داشته و منع فرموده‌اند. از جمله عمربن حنظله می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم با خانمی ازدواج نمودم و پس از آن درباره‌ی وی تحقیق کردم و مطالبی (سوء) درباره‌ی او گفته شد. حضرت فرمودند: چرا تحقیق و سئوال کردی؟ شما وظیفه‌ی تفتیش و جستجو ندارید. (کافی، ج 5: 569).
همچنین محمدبن راشد نقل می‌کند: به امام صادق (علیه السلام) گفتم که با زنی ازدواج موقت نمودم و پس از آن (براساس قرائنی) احساس کردم که وی دارای همسر می‌باشد. لذا تحقیق کردم و فهمیدم که او شوهردار است. حضرت فرمودند: چرا تحقیق کردی؟! (حر عاملی، ج31: 21).
ی) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:... و کسی که به گفتگوی جماعتی گوش کند در حالی که آن جمع از این کار خوششان نمی‌آید، روز قیامت در گوش‌های او سرب ریخته می‌شود. (شیخ صدوق، 1362ه.ش، ج1: 108).

گام سوم: بررسی کلی روایات فوق

فلسفه نهی از تجسس در احادیث مذکور و روایات متعدد دیگر، برای این است که امنیت انسان در زندگی فردی و اجتماعی فراهم شود. این مقوله از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی است که اسلام با توجه کافی به این موضوع، تفتیش و جستجو در احوال شخصیِ یکدیگر را تحریم نموده تا بدین وسیله شهروندان بتواند در آزادی و آرامش کامل زندگی کنند. بنابراین اگر بخواهیم حکم تحریم را به صورت یک قیاس منطقی که از منظر فقه دارای مقدماتی یقینی است ذکر کنیم، به صورت زیر تنظیم می‌گردد:
صغری: تفتیش در زوایای پنهانی زندگی مردم، از بین بردن امنیت آنان محسوب می‌شود.
کبری: و از بین بردن امنیت مردم، به حکم عقل و نقل حرام است.
نتیجه: تفتیش از زوایای پنهانی زندگی مردم، به حکم عقل و نقل حرام است.
امنیت شخصی و اجتماعی در سایه‌ی حرمت تجسس، آن‌قدر اهمیت دارد که فقهاء تفتیش در احوال غیر را برای اهداف مقدس و خداپسندانه نیز نهی فرموده‌اند. به طور مثال، از محضر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رحمه الله) در مورد تفحص از کارکنان و زیردستان ادارات برای وصول به هدفی مانند وادار نمودن آنان به رعایت شئوونات اسلامی، به صورت زیر سئوال شده است:
سئوال: آیا صحیح است هر هفته در بیمارستان‌ها در یکی از روزهای هفته به ناخن‌های بهیاران نگاه شود تا بلکه إن شاء الله یکی از آثار طاغوتی از بین برود؟!
جواب: آن مرجع و رهبر عالیقدر در پاسخ فرموده‌اند: حق تفتیش و مزاحمت ندارند، ولی بهیاران باید ضوابط اسلامی و مقررات استخدامی بیمارستان را مراعات نمایند. (استفتاءات، 1422، ج2: 622).
لازم به ذکر است چنانچه صحیح ابن أبی یعفور دلالت دارد، می‌توان اینگونه فهمید که منع از تفحص در این فتوی، راجع به افرادی است که دوست ندارند عیوبشان آشکار شود و آن‌ها را در برابر مردم، پوشیده نگاه می‌دارند. چرا که در این روایت امام صادق (علیه السلام) در بیان خصوصیات شخص عادل فرموده‌اند: «آنچه که بر دوری شخص از گناهان مذکور (در روایت) دلالت می‌کند آن است که انسان عیب‌های خود را پوشیده دارد تا اینکه تفتیش لغزش‌ها و عیب‌های پوشیده‌اش بر مسلمانان حرام باشد». مرحوم شیخ أعظم، پس از اینکه غیبت متجاهر به فسق را براساس همین حدیث، جائز دانسته، به علت تناسب حکم و موضوع، مسأله حرمت تفتیش را مطرح نموده، می‌فرماید:
«با توجه به فرمایش امام صادق (علیه السلام) حرمت تفتیش، مترتب بر این است که انسان عیوبش را مستور نگاه دارد؛ بنابراین حکم حرمت درباره‌ی جستجو از احوال غیر، هنگام انتفاء دلیل اینکه انسان نخواهد عیوبش پوشیده باشد برداشته می‌شود». (امین انصاری، 1415ه.ق، ج1: 344).
بنابراین فتوای مذکور از حضرت امام (رحمه الله) ناظر بر جایی است که رعایت نشدن شئوونات اسلامی و انقلابی به صورت علنی و آشکار نبوده است.

گام چهارم: دلالت آیات و روایات بر حرمت تجسس و میزان شمول آن‌ها

اولاً:

حرمت جستجو در مورد مسلمان بوده و شامل کافر نمی‌گردد؛ در آیه‌ی شریفه‌ی حجرات دو قرینه بر این ادعاء وجود دارد:
الف) خطاب آیه (یا أیها الذین ءامنوا) که به مؤمنین است و تجسس را فقط در خصوص آنان نهی می‌کند.
ب) قرینه‌ی دیگر بر مدّعی، علت حرمت غیبت (أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ) است که به عقیده‌ی مفسرین در رابطه با تجسس هم جاری می‌باشد. نگرش مرحوم علامه طباطبایی در المیزان نیز همین گونه است. این مفسر بزرگ قائل است تفاوتی که بین غیبت و تجسس وجود دارد این است که در غیبت، عیب یک شخص یا جماعت معینی، برای دیگری توسط گوینده آشکار می‌شود، لکن تجسس اقدامی است که طی آن فرد از عیب دیگری آگاه می‌شود. (لذا در هر دو به نوعی آبروی مسلمان در معرض خطر قرار می‌گیرد). نتیجه اینکه با توجه به اشتراک علت، همچنان که «لحم أخیه» قرینه‌ای بر اختصاص حرمت غیبت به مسلمان است، حرمت تجسس نیز فقط مسلمان را شامل می‌شود؛ چرا که تجسس مانند غیبت به منزله‌ی خوردن گوشت برادر مرده، محسوب می‌گردد.
علاوه بر دو قرینه‌ی مذکور، نهی حضرات معصومین (علیهم السلام) در روایات متعدد، صریحاً اختصاص به مسلمان پیدا کرده که می‌توان موارد مطلق را- که شامل مسلمان و کافر هستند- حمل بر این مقیدات کرد. مانند روایات اول تا ششم همین نوشتار که معصومین (علیهم السلام) از تفتیش و جستجوی عیوب، در خصوص مسلمان نهی فرموده‌اند. (دعموش العاملی: 11).

ثانیاً:

هر کسی دارای موارد پنهان و پوشیده‌ای است. آیا حرمت تجسس به موارد منفی اختصاص دارد یا خوبی‌های افراد را نیز نباید جستجو کرد؟ با دقت در احادیث درمی‌یابیم آنچه منهیُ عنه شده، نقاط ضعف است. (همان، ج1: 16).
توضیح آنکه در روایات متعدد الفاظی مانند «عیب یا عیوب»، «عوره یا عورات»، «عثره یا عثرات» و... به کار رفته که در مورد نقاط ضعف استفاده می‌شوند. پس وقتی اهل بیت (علیه السلام) جستجو از عیوب یا عثرات یا عورات مسلمین را نکوهش و نهی فرموده‌اند، درمی‌یابیم که تحقیق درباره نقاط قوت افراد، از نهی این روایات خارج هستند.

ثالثاً:

تجسس در صورتی حرام است که تفتیش کننده به هدف سرزنش کردن یا بی آبرو نمودن و به طور کلی ضربه زدن، به این کار اقدام نماید. (همان)
روایاتی مانند روایت دوم، چهارم و ششم از احادیث مذکور در همین مقاله و نیز احادیث متعدد دیگر که در کتب روایی مضبوط است، مدّعی را اثبات می‌کند. در تمام این نصوص، تجسسی نهی شده که به منظور اهداف سوء انجام می‌گیرد. بنابراین اگر تجسس به هدف رسوا ساختن دیگر و امثال این نیّات نباشد مشمول حکم تحریم نمی‌شود. اهدافی مانند حفظ نظام اسلامی، جلوگیری از فعالیت مفسدین در حوزه‌های مختلف و یا کشف مجرم از بین مظنونین و همچنین تحقیق و تفحص در خصوص شخصی که برای ازدواج مدّنظر است و... همه از مواردی هستند که تحقیق و جستجو، مشروع و حتی در مواردی واجب است که در قسمت دوم همین نوشتار به تبیین این موضوعات خواهیم پرداخت.

نکته:

چنانچه گذشت آیه الله خرازی در حرمت تجسس، استدلال به آیه‌ی نوزدهم سوره‌ی مبارکه نور را صحیح ندانسته‌اند، چرا که تجسس تا به مرحله‌ی افشاء نرسد، اشاعه‌ی فحشاء نیست و لذا مشمول آیه نمی‌باشد.
در تأیید فرمایش این استاد گرانقدر، احادیثی وجود دارد که در آن‌ها ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) نیز از اشاعه‌ی موارد سوء در مورد برادر دینی، منع نموده و به آیه‌ی مورد بحث استناد فرموده‌اند. به عبارت واضح‌تر، استدلال معصومین (علیهم السلام) به این آیه‌ی شریفه، بیانگر آن است که آنچه در آیه مهم دانسته شده «اشاعه یا شیوع» بوده و لذا اگر جاسوسی به مرحله‌ی مذکور نرسد نمی‌تواند مشمول آیه باشد. از جمله این احادیث، روایت محمد بن فضیل از امام کاظم (علیه السلام) است که در اصول کافی نقل شده. او می‌گوید به حضرت گفتم: فدایت شوم! درباره‌ی مردی از برادران دینی من خبری رسیده که از آن خوشش نیامده و انکار می‌نماید، در حالی که مخبرین، انسان‌های ثقه و قابل اعتمادی هستند.
محمدبن فضیل در ادامه نقل می‌کند امام کاظم (علیه السلام) به من فرمودند: ای محمد! (مسائلی) که درباره‌ی برادر دینی‌ات به گوش و چشمت می‌رسد، تکذیب کن (کنایه از این که باور نکن). اگر حتی پنجاه نفر هم نزد تو در مورد موضوعی علیه برادر دینی قسم خوردند و خودش آن را قبول ندارد، آنان را تکذیب و برادرت را تصدیق کن. چیزی که برادرت را سرزنش و به آن سرافکنده شود و آبرویش (به وسیله‌ی آن) از بین برود، در موردش شیوع مده و برملا نکن. پس اگر چنین کنی از کسانی محسوب می‌شوی که خداوند در موردشان فرمود: «إنَّ الذینَ یُحِبُّونَ أنّ تَشیع الفاحِشة فِی الدینَ آمَنُوا لَهُم عَذابٌ ألیم». (کلینی، 1407، ج8: 143). بنابراین استدلال امام (علیه السلام) به آیه‌ی شریفه، در صورتی است که شخص عیب برادر دینی‌اش را شیوع دهد.

ب: تجسس در ضروریات

چنانچه گذشت اگر تجسس از عیوب مسلمین و به نیت اطلاع از احوال شخصی، برای آزردن یا رسوا ساختن آنان و امثال ذلک باشد حرام است و در حرمت آن بین فقهاء اختلافی وجود ندارد. لکن گاهی برای اهدافی که عقل ضرورت آن‌ها را درک می‌کند و در ادامه به تعدادی از آنها اشاره می‌شود نیاز به تجسس پیدا می‌کنیم. نکته‌ی حائز اهمیت در این بین آن است که ارزش پیش‌گیری از وقوع جرم، کمتر از جستجو برای شناسایی و به دام انداختن مجرم نیست و بلکه بیشتر است، لذا در بسیاری موارد حکومت نیازمند می‌شود تا براساس گزارش‌های قابل اعتنایی که از منابع معتبر به مبادی ذی‌ربط می‌رسند، افرادی که احتمال افساد درباره‌ی آن‌ها وجود دارد را قبل از رسیدن به مرحله‌ی ارتکاب تحت نظر قرار دهند.
در اینجا مناسب است به عنوان مقدمه‌ی ذکر احادیث، برخی از فعالیت‌هایی که در این عرصه انجام می‌گیرد را ذکر و پس از آن به بررسی تعدادی از منقولات بپردازیم. این فعالیت‌ها عبارتند از:
* حفظ حکومت در برابر دشمن و به طور کلی بیگانگان که این هدف، لوازمی را به همراه دارد. نظیر جمع‌آوری اطلاعات از دشمن و آگاهی از امکانات مالی، نظامی آن‌ها برای خنثی نمودن طرح و نقشه آنان یا ضربه زدن به منافعشان.
تجسس به منظور افشاء منافقین و به دام انداختن آنان، دستگیری جاسوس یا تحت تعقیب قرار دادن و به دام انداختن مفسدین اقتصادی و...
هر آنچه امنیت فردی و اجتماعی را به خطر می‌اندازد. مانند تفتیش افراد مظنون به قتل و بازجویی از آنان و یا رصد باندهای مختلف قاچاقچیان یا دزدان و یا اراذل و اوباش که بلاشک به دام انداختن آنان به جستجوی زیاد و بعضاً پیچیده‌ای نیاز دارد.
موضوع مهمی که در این بین وجود دارد آن است که عقل به تنهایی، حفظ نظام اسلامی و برقراری امنیت فردی و اجتماعی بین آحاد جامعه را واجب دانسته و تنها راه تحقق این منظور، کسب اطلاع و آگاهی از فعالیت دشمن داخلی و خارجی در حوزه‌های مذکور می‌شناسد و لذا هدف مذکور تنها از کاوش و تجسس از احوالات شخصی و گروهی در داخل و خارج از مرزهای کشور، امکان‌پذیر است؛ به طوری که اگر این اطلاعات از مخالفین و یا مفسدین و حتی مظنونین به افساد در دست نباشد، امنیت و موجودیت حکومت و شهروندان، به خطر می‌افتد.
سئوالی که مطرح می‌گردد این است که آیا تنها ملجاً، برای مشروع دانستن این فعالیت‌ها عقل است؟ به عبارت دیگر آیا حاکم اسلامی، از باب قاعده‌ی «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» مجوّز کار اطلاعاتی را صادر می‌نماید؟ یا اینکه نقل و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام) نیز، دست ولی أمر را برای صدور مجوّز، باز گذارده است؟ شاید کسانی که با منابع فقهی آشنایی نداشته باشند گمان کنند که مجوّز فعالیت‌های اطلاعاتی صرفاً به خاطر همین نیاز عقلی و در پی آن اجازه‌ی حاکم برای این امور است.
نادرستی این تصور با تحقیق و بررسی در سیره‌ی عملی اولیاء معصومین (علیهم السلام) به دست می‌آید. در این قسمت به بعضی از این روایات در حوزه‌های فوق الذکر اشاره و دلالت آن‌ها را بررسی می‌نماییم:

الف) تجسس از دشمنان، منافقین، شبهه افکنان، متمرّدین از قانون و مخالفین

1. ابن‌هشام روایت می‌کند: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند که گروهی از منافقین در خانه‌ی سویلم یهودی جمع شده‌اند و او مردم را از اینکه در جنگ تبوک شرکت کنند بازمی‌داشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلحه بن عبیدالله را با چند نفر دیگر از یارانش به سوی آن‌ها فرستاد و دستور داد خانه‌ی سویلم را آتش زده، بر سرشان ویران کنند. طلحه نیز طبق دستور عمل نمود. (سیره‌ ابن هشام، ج4: 160).
منافقین مدینه می‌خواستند در جنگ تبوک، هنگام رویارویی سپاه اسلام با دشمنان، مسلمانان را از طریق ایجاد تردید در مردم، تحت فشار قرار داده و به اصطلاح بین صفوف مسلمین، اختلاف بیندازند. رفتاری که از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با سویلم انجام شد، نشانگر این است که حضرت حرکات دشمن را از مدت‌ها قبل، تحت نظر داشتند، به طوری که به محض تحرک دشمن، خبر فعالیتشان توسط مأمورین، خدمت ایشان گزارش داده شده بود. بنابراین رفتار مذکور، الگوی مناسبی در هر زمان، برای حاکم اسلامی می‌باشد.
2. طلحه و زبیر پس از بیعت با امیر المؤمنین (علیه السلام)، با یکدیگر از ایشان بدگویی کردند و خبر آن به حضرت رسید. مولا آن‌ها را خواست، ولی سخنان خویش را انکار کردند. حضرت نیز در بازخواست آن‌ها شتاب ننمود و آن‌گاه که برای سفر به مکه از امیرالمؤمنین (علیه السلام) اجازه خواستند آن‌ها را منع ننمود و پیوسته آن‌ها را زیر نظر قرار می‌داد و به اتهام [منسوب به آن‌ها] ترتیب اثر نمی‌داد تا آن که پرده کنار رود و حقیقت برملا گردد.
بعضی از محققین درباره‌ی این روایت قائلند که عدم اقدام آن حضرت در برابر شنیدن اتهام، شاید به اقتضای مصلحت ویژه‌ی آن زمان بوده است وگرنه براساس روایات مختلف پیامبر تهمت را ضبط می‌کرد و نزد خود نگاه می‌داشت.
3. گروهی از رؤسای قبائل، نامه‌ای که دربردارنده‌ی اعلام وفاداری و اطاعت از معاویه بود به او نوشتند، به طوری که مصرّانه از او درخواست کردند که در آمدن به سوی آنان عجله کند و در نامه ضمانت نیز دادند که وقتی به اردوگاه ما رسیدی حسن بن علی (علیه السلام) را به تو تسلیم کنیم. این خبر توسط یاران حضرت، به ایشان رسید. (دعموش العاملی، 1387ه.ش، ج6، 2).
4. هنگامی که مشّیت پروردگار بر فتح مکه قرار گرفت و زمینه‌ی انجام آن برای پیامبر فراهم گردید حضرت، عتاب بن اسیر را به فرماندهی لشکر اسلام برگزید... وقتی که عتاب به لشکر رسید و پیمان خویش با پیامبر را برای آن‌ها خواند... به آنان گفت:... هر کس از شما با سایرین هم‌گام باشد به اقتضای حقی که هر مؤمن بر مؤمن دیگر دارد با او همراه خواهم بود. اما اگر کسی را پیدا کنم که از لشکریان فاصله گرفته از حال او جویا می‌شوم؛ چنانچه عذری داشت آن را می‌پذیرم ولی اگر عذری قابل قبول نیابم، به حکم پروردگار که بر تمامی شما نافذ است گردنش را خواهم زد تا حرم خداوند را از منافقان پاک کنم. (مجلسی، 1410ه.ق، ج21: 122).
از روایات مذکور به روشنی فهمیده می‌شود که معصومین (علیهم السلام)، اشخاصی را که احتمال خرابکاری علیه نظام اسلامی در موردشان وجود داشته به حال خویش رها نکرده و توسط جاسوسان و مُخبرین خویش، آنان را تحت مراقبت و کنترل قرار می‌دادند.
در مورد حدیث چهارم بیان این نکته مفید است که بنابر نظر بعضی از فقهاء عتاب، تجسس را به خدا و رسول مستند نموده؛ چرا که می‌گوید: این حکم از جانب پروردگار نازل شده؛ مضافاً بر اینکه، او منصوب خاصّ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ از این‌رو هرگاه به چنین کاری اقدام نماید، عدم نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود در حکم تقریر محسوب می‌شود.
لازم به ذکر است تقریر در فرمایش مذکور، به معنای امضاء یا تأیید نمودن کار و به تعبیر دیگر مشروع دانستن عمل عامل که این مشروع بودن را گاهی با سکوت و عدم ردّ معصومین (علیهم السلام) می‌توان فهمید. یعنی اگر کسی مقابل چشم مبارک معصوم، کاری انجام دهد و یا هیچ اعتراض یا ردّی از طرف امام روبرو نشود، به معنای این است که کار او از نظر شرعی، ایرادی ندارد و إلا امام که حجّت خداست نمی‌بایست سکوت می‌فرمود.
5. صاحب کتاب «الغارات» نقل می‌کند که امیر المؤمنین (علیه السلام) وقتی به خلافت رسید قیس بن سعد را برای حکومت مصر به آن‌جا فرستاد و به او نوشتند: به سوی مصر برو... اگر به آن‌جا رسیدی به خواست خداوند افراد نیکوکار را نیک داشته (محترم بشمار) و با آن عده‌ای که در میان مردم شبهه و شک و تردید ایجاد می‌کنند سخت‌گیری کن و با خاص و عام به نرمی رفتار کن و بدان که رفتار نرم و ملایم مبارک است... (ثقفی، 1374ه.ش، ج1: 208).
6. در کتاب ارشاد القلوب آمده است: امام علی (علیه السلام) حذیفه‌ی بن یمان را برای حکومت مدائن منصوب فرمود و به او چنین نوشتند: این نامه از بنده‌ی خدا علی امیر المؤمنین (علیه السلام) به حذیفه پسر یمان سلام و درود بر تو؛ من تو را به عنوان حاکم مدائن منصوب می‌کنم و... به تو سفارش و تأکید می‌کنم که به افراد نیکوکار احسان و با اشخاصی که با تو عداوت و مخالفت دارند سخت‌گیری کنی.
در این روایات سخت‌گیری بر مخالفین، مراقبت از کسانی که بین مردم راجع به دین و حاکمیت اسلام، شبهه افکنی نموده و موجب تردید در توده‌های مردمی می‌شوند مورد تأکید قرار گرفته است.

نکته:

ممکن است کسی بگوید سخت گرفتن، غیر از مسأله تجسس است و نمی‌توان از این روایات، جواز تفتیش و جاسوسی از افراد مذکور در احادیث را اثبات کرد. در واقع اشکال این‌گونه می‌توان پاسخ داد: اولاً در موارد مشابه که در احادیث مختلف آمده تصریح به جستجو از احوال مخالفین شده- مانند روایت دوم و چهارم که در همین قسمت آمده- و ثانیاً سئوال می‌کنیم اگر منظور از سخت‌گیری بر مخالفین، تفتیش و تحقیق و کسب اطلاع از فعالیت‌های آنان نیست، پس چگونه باید بر آنان سخت گرفت؟! قطعاً اطلاع از فعالیت‌های معاندین، نیاز حاکم برای در امان نگه داشتن حکومت و مردم از شرّ آنان است و کسب اطلاع هم جز از طریق تحقیق از احوال آن‌ها امکان‌پذیر نیست. بنابراین گماردن جاسوس و کنترل و مراقبت از آنان همان سخت‌گیری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) سفارش به آن فرموده‌اند.
7. أبان بن تغلب راجع به روز غدیر و انتصاب امیر المؤمنین (علیه السلام) به جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نصب امام علی (علیه السلام) به جانشینی خویش، فرمودند: هر کس که من سرور و مولای او هستم علی نیز مولا و سرور اوست. در این هنگام دو تن از سران قریش تصمیم گرفتند با این امر مخالفت کرده، گردن نسپارند و گفتند به خدا سوگند ما هرگز به گفته‌های پیامبر عمل نخواهیم کرد!
این خبر (توسط مُخبرین) به رسول خدا رسید و حضرت آن دو را احضار نمود.... لکن آن‌ها خبر مزبور را انکار نمودند و سوگند خوردند که چنین مطلبی نگفته‌اند. در این حال جبرائیل (علیه السلام) نازل شده و آیه‌ی «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا». (التوبه/74) امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرمودند: آن دو نفر از این کار سرپیچی کرده و تا پایان عمرشان توبه ن کردند. (مجلسی، 1410، ج37: 154).
این روایت به روشنی بیانگر لزوم تفحص از احوال منافقین بوده و چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار می‌نمودند حاکمیت اسلام در هر زمانی نباید لحظه‌ای از حال آنان غافل شود. لازم به ذکر است روایات دیگری به همین مضمون با اختلاف عبارات، پیرامون نزول این آیه‌ی شریفه در کتب مختلف تفسیری مانند البرهان، تفسیر عیاشی، نورالثقلین و... ذکر شده است.

ب) زیر نظر گرفتن کارگزاران حکومتی

1. از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه لشکری را با فرمانده‌ای روانه می‌کردند چند نفر از افراد مورد اطمینان خویش را همراه آنان می‌فرستادند تا از فرمانده مراقبت کنند و زمانی که برمی‌گشتند اخبار را برای حضرت بازگو کنند. (حرّ عاملی، 1409، ج15: 60).
2. امام علی (علیه السلام) به کعب بن مالک می‌نویسد
اما بعد، مراقب رفتارت باش؛ به همراه شماری از یارانت حرکت کن تا به سرزمینی برسی که دارای روستاهای بسیار است. پیرامون [عملکرد] کارگزاران کاوش و تحقیق نما و رفتار آن‌ها را با مردم در منطقه‌ی میان «دجله» و «عذیب» به دقت زیر نظر بگیر. آن‌گاه به «بهقباذات» برگرد و تقویت آن را سرلوحه‌ی کار خود قرار ده و در آنچه خداوند تو را ولایت و قدرت بخشیده در راه بندگی و طاعت او به کار بگیر.... (در نهایت) درستی و راستی در کار را به من نشان دهد.
3. در نهج البلاغه مولایمان نیز مواردی از این قبیل به چشم می‌خورد. از جمله در نامه‌ی 45، حضرت خطاب به یکی از عمّالشان (عبدالله بن عباس) می‌فرماید:
خبری از تو به من رسیده که اگر چنین کرده باشی پروردگارت را به خشم آورده‌ای، از امامت سرپیچی کرده‌ای و حرمت امانتی را که نزد تو بوده نگه نداشته‌ای! باخبر شده‌ام که زمین‌ها را از محصولات کشاورزی خالی کرده‌ای! هر آنچه پا بر آن نهاده‌ای و آنچه در دسترس تو بوده بهره گرفته‌ای؛ حساب و کتاب خود را نزد من آر و بدان که حساب خداوند از محاسبه‌ی مردم بسی بزرگ‌تر و سخت‌تر است. والسلام. (نهج البلاغه، نامه‌ی40).
4. همچنین امام علی (علیه السلام) به عثمان بن حنیف (کارگزارش در بصره) چنین فرمودند:
ای پسر حنیف! به من خبر رسیده مردی از جوانان بصره تو را به میهمانی دعوت نموده است و تو شتابان به سوی آن رفته‌ای. غذاهای گوارا برایت تدارک دیده‌اند و کاسه‌های بزرگ پر از طعام پیش می‌آورده‌اند و من گمان نمی‌بردم بر سر سفره‌ی کسانی بنشینی که ضعیفانشان را فراموش کرده‌اند و به توانگرانشان رو می‌کنند. (نهج البلاغه، نامه45).
* این روایات- و روایات متعدد دیگر که مجال بیان همه‌ی آن‌ها در این مقوله نیست- تصریح دارند که ایشان به منظور نظارت بر عمّال حکومتی، مُخبر و جاسوس قرار می‌دادند.

ج) تجسس از مظنونین برای شناسایی مجرم

امام صادق (علیه السلام) نقل می‌فرمایند که امیر المؤمنین (علیه السلام) وارد مسجد شدند و در این هنگام مرد جوانی گریه‌کنان به سوی ایشان رفت، در حالی که دیگران او را به آرامش دعوت می‌کردند. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جوان پرسیدند چه چیزی تو را به گریه واداشته است؟ پاسخ داد: ای امیر مؤمنان! شریح قاضی حکمی بر ضرر من داده که نمی‌دانم چگونه چنین کرده!
(موضوع از این قرار است که) گروهی همراه با پدرم به سفر رفتند. پس آنان از سفر برگشتند ولی پدرم بازنگشت. بنابراین درباره‌ی او از آنان سئوال کردم، جواب داند: او مُرد! از آنان درباره‌ی اموالش پرسیدم. جواب دادند که مالی از خود باقی نگذاشت. آنان را نزد شریح قاضی بردم. پس او از آنان برای اثبات ادعایشان قسم خواست، در حالی که ای امیرمؤمنان! من می‌دام که پدر من به سفر رفت و همراه او مال زیادی وجود داشت!
پس امیر المؤمنین (علیه السلام) به مردم و آن جوان امر کردند که با هم به سوی شریح قاضی بروند. حضرت به شریح فرمود: ای شریح! چگونه بین اینان قضاوت کردی؟ شریح پاسخ داد: این جوان علیه آنان، ادعا کرد که... من نیز به جوان گفتم آیا برای اثبات ادّعایت شاهدی داری؟ پاسخ داد: خیر. در مرحله‌ی بعد به آنان گفتم برای ادّعایشان قسم بخورند پس آنان نیز چنین کردند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود هیهات ای شریح! آیا در این‌گونه موارد این چنین قضاوت می‌کنی؟!! شریح گفت: پس چگونه حکم کنم؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ دادند: به خدا قسم قطعاً در این موضوع به گونه‌ای حکم می‌کنم که هیچ کس غیر از داوود نبی (علیه السلام) براساس این شیوه حکم ننموده باشد. سپس فرمودند: ای قنبر! سربازان را فرا بخوان. قنبر نیز به این دستور عمل نمود. حضرت بر هر یک از نفرات در گروه مزبور، سربازی را گمارد و به صورتشان نگاهی افکند و فرمود: چه می‌پندارید؟ آیا گمان می‌کنید که من نمی‌دانم با پدر این جوان چه کرده‌اید؟! اگر من این چنین باشم که شما گمان دارید بنابراین جاهل هستم.
پس حضرت امر کردند که افراد این گروه را از یکدیگر جدا نمایند و سرهایشان را بپوشانند. به دستور حضرت آنان (مظنونین) توسط مأمورین از یکدیگر جدا گشته و هر کدام در کنار یکی از ستون‌های مسجد قرار داده شدند، در حالی که سرهایشان پوشیده بود. سپس حضرت به کاتب خویش امر فرمود که صفحه‌ای و دواتی بیاور و به قضاوت نشست، در حالی که مردم نیز به سوی امام نشسته (و متوجه ایشان بودند). حضرت به مردم فرمود: زمانی که من تکبیر گفتم، (شما نیز) تکبیر بگویید و به مردم امر فرمود که از مجلس خارج شوند. سپس یکی از گروه مزبور (متهّمین) را فرا خواند و او را روبروی خویش نشاند و پوشش را از صورتش برداشت و به کاتب خویش عُبیدالله بن أبی رافع فرمود که اقرار و آنچه را که می‌گوید (و به زبان می‌آورد) بنویس. در این حال سئوال را متوجه شخص (متهم) کرده، فرمودند:
روزی که از خانه‌هایتان خارج شدید و پدر این جوان نیز با شما بود چه روزی است؟ مرد پاسخ داد: روز فلان و فلان.
در کدام ماه؟ پاسخ داد: ماه فلان و فلان.
در کدام سال؟ پاسخ داد: سال فلان و فلان.
به کجا رسیدید که پدر این جوان مُرد؟ پاسخ داد: به مکان فلان و فلان.
در خانه‌ی چه کسی مُرد؟ پاسخ داد: در خانه‌ی فلان پسر فلان.
چند روز بیمار بود؟ پاسخ داد: فلان و فلان.
در چه روزی مُرد و چه کسی او را غسل داد و چه کسی او را کفن کرد و به چه چیز او را کفن کردید و چه کسی بر او نماز خواند و چه کسی او را به سمت قبرش پایین آورد؟
زمانی که حضرت از تمام آنچه که می‌خواستند سئوال نمودند تکبیر گفته و مردم نیز به دنبال ایشان تکبیر گفتند. (از صدای تکبیر مردم برای دیگر متهمین که در خارج از جلسه منتظر بودند) تردید حاصل شد و شک نکردند که رفیقشان، علیه آنان و خودش اقرار نموده است! پس حضرت امر فرمود که سر آن شخص دوباره پوشیده شده و به سوی زندان برده شود. سپس امام (علیه السلام) شخص بعدی را فرا خواند و امر فرمود که روبروی ایشان بنشیند و نقاب از صورتش برداشتند. سپس فرمودند هرگز! گمان برده‌اید که من نمی‌دانم چه کرده‌اید؟ پس آن شخص گفت: (زبانش به اعتراف باز شد و گفت): ای امیرالمؤمنین! من فقط یکی از آن گروه هستم و درباره‌ی کشتن او کراهت داشتم و به قتل اقرار نمود.
سپس امام (علیه السلام) یکی پس از دیگری را به سوی خویش فرا خواندند، در حالی که همگی به قتل پدر آن جوان و گرفتن مالش اقرار کردند. در این هنگام آن کسی که به زندان فرستاده شده بود برگردانده شد و او نیز اقرار به (قتل و دزدیدن مال مقتول) نمود؛ پس آنان را به (جبران) خون آن مقتول و مالش الزام فرمود.
در این حال شریح گفت: یا امیرالمؤمنین! داوود نبی (علیه السلام) چگونه حکم نمود؟ حضرت در پاسخ او فرمودند: همانا داوود نبی (علیه السلام) (روزی) از کنار چند پسر عبور می‌کرد که در حال بازی بودند و یکی از بچه‌ها را به نام «ماتَ الدین: دین از بین رفت» خطاب می‌کردند... حضرت آنان را نزد خویش فرا خواند و به آن کسی که این‌گونه او را خطاب می‌نمودند فرمود: ای غلام! اسمت چیست؟ گفت «ماتَ الدین»!
فرمود: چه کسی تو را به این اسم نامیده؟ گفت: مادرم! داوود به سوی مادر آن پسر حرکت کرد و به او فرمود: ای زن! نام پسرت چیست؟ گفت: «ماتَ الدین»! داوود نبی فرمود: چه کسی این اسم را بر او گذاشته؟ زن گفت: پدرش! حضرت فرمود: چگونه؟ زن پاسخ داد: پدرش همراه با گروهی برای سفر خارج شد، در حالی که من به این پسر حامله بودم. آن گروه بازگشتند ولی شوهر من برنگشت. از همراهان او درباره‌ی شوهرم سئوال کردم. گفتند: او مُرد! به آنان گفتم پس اموال او کجاست؟ گفتند هیچ چیز از خود باقی نگذاشت. گفتم: آیا شما را سفارش و وصیتی کرد؟ گفتند: آری؛ او می‌دانست که تو حامله هستی. پس وصیت کرد که هر بچه‌ای به دنیا آوردی- چه دختر باشد و چه پسر- نام او را «ماتَ الدین» بگذار! من نیز او را به همین اسم نام‌گذاری کردم.
داوود نبی (علیه السلام) به آن زن فرمود: آیا آن گروه که با شوهرت هم‌سفر بودند را می‌شناسی؟ آیا زنده‌اند؟ زن گفت آری؛ حضرت امر فرمود که ما را نزد آنان ببر... آن‌ها را فرا خواند و بینشان، همان‌طور که من (علی بن أبیطالب) حکم نمودم حکم کرد و مال و خون مقتول را برعهده‌ی آن‌ها اثبات فرمود و آن‌گاه به زن مقتول امر کرد: نام پسرت را «عاشَ الدین: دین زنده شد» قرار بده.... (الکافی، 1407، ج7: 371).
حدیث فوق به روشنی بر لزوم تفحص از مظنونین به قتل و غارت اموال مردم دلالت دارد؛ به گونه‌ای که از رفتار سرزنش آمیز حضرت با شریح، می‌فهمیم قاضی در چنین پرونده‌هایی موظف به تحقیق است و نباید با طلب بینه از مدّعی و در صورت عدم وجودشان، استحلاف منکرین از کنار موضوع به راحتی عبور کند؛ سئوالات پی در پی و به اصطلاح بازجویی حضرت از متهمین و فضایی که امام (با پوشانیدن سر آنان، تحقیق از نفر به نفر بدون حضور هم سفران دیگر و گفتن جمله‌ی «گمان برده‌اید که من نمی‌دانم با پدر او چه کرده‌اید») به وجود آوردند همگی بر این دلالت دارد که مظنونین را نباید به حال خویش گذاشت. نتیجه اینکه قضات برای شناسایی و تمییز ظالم از مظلوم، می‌بایست از فعالیت‌های اطلاعاتی بهره بگیرند، چنانچه امام (علیه السلام) همین‌گونه عمل نموده‌اند.

د) تجسس از افراد تحت تکفل برای حفظ آنان از خطرات

روایاتی وجود دارد که می‌فهماند تفحّص از اعضای خانواده به هدف محفوظ ماندن مرزهای اعتقادی یا حفظ ایشان از خطرها و مفاسد به وجود آمده، برای سرپرست ایشان مشروع است. به طور مثال:
1. حسین بن موسی بن جعفر (علیه السلام) از زبان مادرش می‌فرماید: با أبوالحسن (علیه السلام) روی پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان پدرت لباس خود را به سرعت کشید و از جا برخاست. او را دنبال کردم ناگهان دیدم دو تن از غلامان آن حضرت با دو کنیز ایشان مشغول گفتگو هستند و میان آن‌ها دیواری است به گونه‌ای که به هم دسترسی ندارند. حضرت به صحبت‌های آن دو گوش داد. آن‌گاه متوجه حضور من شد و فرمود: چه موقع به این جا آمدی؟ گفتم: زمانی که دیدم شما با شتاب از خواب برخواستید، ترسیدم و شما را دنبال کردم. فرمود: آیا صحبت‌ها را شنیدی؟ گفتم: آری، فدایت شوم. فردای آن شب، امام آن دو غلام را به یک شهر و دو کنیز را نیز به شهر دیگر فرستاد سپس آن‌ها را فروخت. (حمیری 1413، 331).
بعضی از فقهاء معتقدند این روایت می‌فهماند که با هدف حفظ اهل خانه در برابر مفاسد و بازداشتن آنان از بدی‌ها، تجسس و تفتیش جایز است.
2. زراره از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند: مردی بر علی بن الحسین (علیه السلام) وارد شد و گفت: زن شیبانی شما خارجی است و به علی (علیه السلام) ناسزا می‌گوید. چنانچه رساندن حرف‌های او به شما سبب خوشنودیتان می‌شود می‌توانم زمینه‌ی این کار را فراهم سازم؛ حضرت پاسخ مثبت دادند. آن مرد گفت: هرگاه خواستید مانند همیشه از منزل خارج شوید بی‌درنگ خود را در آن سوی خانه مخفی کنید. امام باقر (علیه السلام) در ادامه می‌فرماید: فردای همان روز امام سجاد (علیه السلام) در آن سوی منزل پنهان شد. آن مرد آمد و گفتگو را با همسر حضرت آغاز کرد و او نیز همان سخنان (ناسزاگویی) را ابراز نمود. پس از این ماجرا، امام علی بن الحسین (علیه السلام) آن زن را رها ساخت و از او کناره گرفت و این امر شگفتی آن زن را برانگیخت. (الکافی، 1407، ج5: 352).
این «موثقه» نیز حاکی از آن است که تحقیق و تفحص به منظور آگاهی از حقیقت یک موضوع مهم در خانواده، مانند آنچه برای حضرت پیش آمد جایز می‌باشد. البته اینکه امام (علیه السلام) آن زن را رها کردند ممکن است شرائط مختلفی برای آن فرض نمود؛ لکن با وجود اینکه برخی محققین گرامی این روایت را تحت عنوان کلی «بسنده کردن به اطلاعات رسیده جهت اجرای تحقیق و نظارت» آورده‌اند. (دائرهالمعارف اطلاعات و امنیت علی دعموش العاملی، ترجمه فارسی، سال نشر 1387ه.ش، ج2، ص18). این سئوال مطرح می‌شود که آیا تجسس تنها حق حاکم است یا به طورکلی می‌توان جواز این عمل را برای سرپرست خانواده در موارد مورد نیاز نیز به دست آورد؟ براساس رفتار امام (علیه السلام) که در روایت فوق آمده، می‌توان فهمید که اگر اخبار موثق حاکی از آن شد که یکی از اعضای خانواده از لحاظ اعتقادی و موارد جانی و مالی در معرض خطر قرار گرفته، تفحص برای سرپرست خانواده جائز باشد؛ البته به شرطی که به نیت اصلاح و نجات او و یا تبرّی از وی در موارد لزوم (مانند آنچه امام (علیه السلام) انجام دادند) به مسأله ورود شود، مانند وضعیتی که حضرت با آن روبرو بودند؛ چرا که ایشان آن زن را رها کردند و إلا اگر تغییر در او امکان‌پذیر بود به طور قطع امام (علیه السلام) او را ارشاد و هدایت می‌فرمودند.

نتیجه‌گیری

مناسب است در قسمت پایانی، موضوع تزاحم بین حکم حرمت و وجوب و هم‌چنین تجسسی که متوقف بر مقدمات حرام باشد را بررسی نماییم: آیه الله خرازی دامت برکاته در تزاحم بین دو حکم مذکور می‌نویسد:
در تزاحم میان حرام بودن تجسّس و وجود مصلحت دیگر، معیار «اهم» بودن است. پس آن که مهم‌تر است، پیش‌تر است. چنان که فقیهان در باب غیبت به پاره‌ای از این موارد اشاره کرده‌اند؛ از جمله: دفع ضرر از نفوس؛ پالایش روایات از اخبار فاسقان؛ برکندن ریشه‌ی فساد همانند فساد پراکنی بدعت گذارانی که بیم گمراه‌سازی مردم از سوی آنان می‌رود؛ ردّ آن که نسبی را به دروغ به خود بسته؛ حفظ نوامیس و اموال کلان؛ نجات ستمدیده؛ و تربیت اهل خانه و فرزندان؛ چنان که در روایتی به نقل از حسین بن موسی بن جعفر (علیه السلام) به این موار اشاره شده است.
ایشان در ادامه مسأله تجسسی که متوقف بر ارتکاب مقدمات حرام است را مطرح می‌کنند. معظم له پیرامون این مسأله می‌فرماید:
حرمت تجسس هنگام تزاحم با أهم، «شأنی» است نه «فعلی»؛ در نتیجه تجسّس جایز است؛ البته در صورتی که از مقدمات حلال برخوردار باشد و گرنه تجسّس با ارتکاب مقدمات حرام جایز نیست. آری؛ چنانچه تحقق أهمّ وابسته به تجسّس باشد و این تجسّس، به ارتکاب مقدمات حرام وابسته باشد، در این جا نیز حرمت ارتکاب مقدمات، شأنی است؛ در نتیجه برای حفظ أهم و به حکم عقل، انجام مقدمات جایز خواهد بود. روایتی از امیرمؤمنان (علیه السلام) این مطلب را تقویت و تأیید می‌کند. حضرت در گفتگوی خود با زنی که نامه‌ی حاطب بن أبی بلتعه خطاب به اهل مکه را میان موهای بافته‌اش پنهان ساخته بود، فرمود: به خدا سوگند چنانچه نامه را بیرون نیاوری حجاب از سرت برمی‌گیرم و بعد، گردنت را می‌زنم، بر این مبنا که تحقق مقدمه تنها در سر برهنه کردن زن به دست یک نامحرم است و نیز بر این مبنا که کشف و روشن ساختن معلوم اجمالی نیز تجسّس به شمار می‌آید؛ زیرا آن حضرت از وجود نامه باخبر بود.
در تأیید فرمایش ایشان، توضیح مختصری پیرامون دو قاعده‌ی عقلی، ارائه می‌گردد؛ به این ترتیب که ما دو مبنای عقلی در فقه داریم که هر کدام وظیفه‌ای را متوجه مکلف می‌کند، لکن عمل به هر دو، در مواردی به دلیل تزاحم با یکدیگر امکان‌پذیر نیست. این دو عبارتند از:
1. قاعده‌ی «قبح جستجو و تفتیش در زندگی مردم» که می‌توان آن را از طریق قاعده‌ی «کلّما حَکَم به الشرع حَکَم به العقل» و یا قاعده‌ی قبح ظلم- که به تصریح فقهاء (محقق داماد، 1406، ج4: 19) یکی از احکام مستقل عقلی است- استفاده نمود.
2. قاعده «وجوب حفظ نظام» که چنانچه فقیهان قائلند این قاعده از بدیهیات عقلی به شمار آمده، احادیث متعددی بر ضرورت نگهداری و پاسداری از آن دلالت می‌کند؛ از باب نمونه امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنگاه که اصحاب جمل برای توطئه روانه بصره شدند، خطاب به یاران خود فرمود: «این گروه بر ضد حکومت من هم‌پیمان شده‌اند. تا مادامی که بر وحدت و نظام شما احساس خطر نکنم، صبر خواهم کرد. چون اگر آنها، رأی نادرست و ضعیف خود را عملی کنند، نظام مسلمین به هم خواهد خورد». (نهج البلاغه، نامه168).
با توجه به اینکه نسبت بین دو قاعده‌ی مذکور، عموم و خصوص من وجه است در ماده‌ی اجتماعشان دو تکلیف واجب و حرام با یکدیگر تزاحم می‌کنند. به عبارت واضح‌تر گاهی وجوب حفظ نظام،- که یک تکلیف واجب است- متوقف بر اتیان عمل محرّم (تجسس) می‌شود. در این هنگام آیا مصلحت حفظ نظام بیشتر است یا مفسده تفتیش و تجسس؟ فقه این‌گونه پاسخ می‌دهد که اگرچه مقوله‌ی جاسوسی و تفتیش در امور غیر، حرام و دارای مفسده است، لکن مصلحت حفظ حکومت اسلام، در مقابل دشمنان و مخالفین داخلی و خارجی یا موضوع تأمین امنیت شهروندان، بسیار مهمتر بوده، و لذا عقل حکم می‌کند این عمل محرّم، به هدف مذکور، انجام گیرد. بنابراین مفسده‌ی این عمل محرّم به جای خویش باقی است، لکن وجوب حفظ حاکمیت اسلام، مصلحت أهمی است که شاعر مقدس برای از بین نرفتن آن ارتکاب این حرام را به مقدار زیاد، اجازه می‌دهد. بنابراین جواز و لزوم مقوله‌ی تجسس، یک حکم ثانوی، محسوب می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1- طلبه حوزه علمیه‌ی قم؛ خارج فقه و اصول.

منابع تحقیق :
* قرآن کریم
* نهج البلاغه
* ابن بابویه قمی حسین بن موسی معروف به شیخ صدوق (1362)، انحصال، مصحح: علی اکبر غفاری، انتشارات: مؤسسه النشر الاسلامی.
* ابن منظور، أبوالفضل، جمال الدین، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت- لبنان، انتشارات: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع- دار صادر.
* ابوالحسین، احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
* ثعلب (1328ه.ق)، الفصیح، مترجم، محمدامین خانجی قاهره- مصر.
* ثقفی ابراهیم بن محمد (1374)، الغارات، مترجم: عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
* جمعی از مؤلفان، مجله‌ی فقه اهل البیت (علیهم السلام) (بالفارسیة) قم مؤسسه دائره المعارف فقه اسلامی انتشارات: مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام) مکان.
* حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه: تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، قم انتشارات: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
* حمیری، عبدالله بن جعفر (1414ه.ق) قرب الاسناد (الحدیثة)، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
* حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، انتشارات دارالفکر المعاصر بیروت- لبنان.
* دزفولی، امین انصاری مرتضی بن محمد، مکاسب محرمه، قم انتشارات کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری.
* دعموش العاملی علی، دائرةالمعارف اطلاعات و امنیت، ترجمه: غلامحسین باقری مهیاری و رضا گرمابدری، تهران، انتشارات: مؤسسه چاپ و انتشارات امام حسین علیه السلام.
* دیلمی، حسن بن أبی الحسن، ارشاد القلوب إلی الصواب، مترجم: سیدعباس طباطبایی، قم، انتشارات: جامعه مدرسین حوزه‌ی علمیه قم.
* طوسی، ابوجعفر، محمدبن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
* طوسی، ابوجعفر، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، انتشارات: دارالکتب الاسلامیه.
* کاظمی، فاضل، جوادبن سعد اسدی (1387)، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، قم، انتشارات نوید اسلام.
* کلینی، محمدبن یعقوب (1407ق)، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج4.
* مأخذشناسی قواعد فقهی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی- پژوهشکده فقه و حقوق، قم: انتشارات: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.
* مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، بحارالأنوار، الجامعه لدرر أخبار الائمه، الاطهار (علیهم السلام)، بیروت- لبنان.
* مجله فقه أهل البیت (علیهم السلام) (بالعربیة) جمعی از مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی، قم، انتشارات: موسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام).
* معاقری عبدالملک بن هشام معروف به سیره ابن هشام (1396ه.ق) السیرة النبویة، بیروت- لبنان، انتشارات دارالمعرفة للطباعة و النشر و التوزیع.
* مکارم شیرازی ناصر و جمعی از محققین، تفسیر نمونه، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیة.
* موسوی خمینی، سید روح الله، استفتاءات، انتشارات: قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
* نراقی مولی احمدبن محمد مهدی، عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، قم، انتشارات: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
* نوری، محدث، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت- لبنان، انتشارات مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
* واسطی، زبیدی، حنفی، محب الدین، سیدمحمد مرتضی حسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت- لبنان انتشارات دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
* یزدی سیدمصطفی محقق داماد، قواعد فقه، تهران، انتشارات مرکز نشر علوم اسلامی.

منبع مقاله :
فاضل، طه؛ (1395)، مجموعه مقالات اولین همایش ملی فقه اطلاعاتی جلد اول (فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه)، تهران: نشر دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط