بررسی شیوه‌ها و شگردهای جاسوسی اطلاعاتی در قرآن کریم

اطلاعات به عنوان یک فعالیت، به جمع‌آوری و بررسی خبرهای اطلاعاتی (اخبار مربوط به تدوین و اجرای سیاست امنیت ملی) گفته می‌شود و همچنین فعالیت‌های مربوط به مقابله با اقدامات اطلاعاتی حریفان، چه به وسیله‌ی محدود
جمعه، 12 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بررسی شیوه‌ها و شگردهای جاسوسی اطلاعاتی در قرآن کریم
بررسی شیوه‌ها و شگردهای جاسوسی اطلاعاتی در قرآن کریم

نویسنده: حسینعلی یوسف‌زاده (1)

 

مقدمه

اطلاعات (2) به عنوان یک فعالیت، به جمع‌آوری و بررسی خبرهای اطلاعاتی (اخبار مربوط به تدوین و اجرای سیاست امنیت ملی) گفته می‌شود و همچنین فعالیت‌های مربوط به مقابله با اقدامات اطلاعاتی حریفان، چه به وسیله‌ی محدود نمودن دسترسی آن‌ها به اخبار و چه از راه فریب دادن آن‌ها درباره‌ی داده‌ها و یا اهمیتشان را دربرمی‌گیرد (شولسکی، 1394: 18).
اطلاعات، به اخبار و فعالیت‌های مربوط به ملاحظات امنیت ملی دولت‌ها محدود می‌گردد. البته این محدودیت به اندازه‌ی کافی گستره‌ی اطلاعات را مشخص نمی‌کند؛ زیرا اصطلاح امنیت ملی خود، اصطلاح مبهمی است. مفهوم اصلی آن، حفاظت از کشور در برابر تهدیدات (نهایتاً نظامی) کشورهای خارجی را می‌رساند؛ اما هنگامی که یک کشور مورد حمله‌ی نظامی و یا در معرض تهدید قرار می‌گیرد، بی‌تردید ملاحظات امنیت ملی آن بر ممانعت از حمله یا ناکام نمودن دشمن و حفظ کشور در برابر وضعیت مشابه در آینده معطوف می‌گردد. در اوضاع کم‌خطرتر ممکن است خیلی معلوم نباشد که کدام کشور بیگانه، حوادث و یا شرایط می‌تواند امنیت ملی را تهدید کند؛ از این‌رو، توجه سازمان‌های اطلاعاتی را می‌طلبد (همان: 20-21). اگر سعادت و خوشبختی در دنیا هدف هر اجتماع و دولت و ملتی باشد، امنیت در کنار آسایش، دو مؤلفه و عنصر اساسی آن را شکل می‌دهد؛ زیرا امنیت و آرامش دغدغه‌ی هر اجتماع و دولتی است. مردمان در سایه‌ی امنیت می‌توانند به آسایش و رفاه دست یابند و نیروها و ظرفیت‌های خویش را آشکار کنند و به بالندگی و شکوفایی برسانند؛ از این‌رو، هر چیزی که امنیت ملی جامعه‌ای را به خطر اندازد، از سوی مردم و مسئولان با حساسیت ویژه‌ای برخورد می‌شود و همه‌ی اقشار مردم در جهت حفظ آن تلاش می‌کنند و کسانی که به حریم امنیتی آنان تجاوز کنند و یا آن را مخدوش سازند، به شدت مجازات می‌شوند.
بر اساس استدلال طرفداران واقع‌گرایی سیاسی، عوامل عینی نظام بین‌الملل منافع یک کشور را تعیین می‌کنند؛ اما منافع مالی و تهدیدات امنیت ملی را جدا از نظام حکومتی کشورها و دیدگاه ایدئولوژیک آن‌ها نمی‌توان لحاظ کرد. بر این اساس، دیدگاه‌های مکتبی و فرهنگی- سیاسی یک کشور بیشتر بر نحوه‌ی برداشت کشورها از منافع تأثیر می‌گذارند؛ از این‌رو، قدرت‌های طرفدار وضع موجود و یا طرفداران انقلابی‌گری معمولاً درباره‌ی عوامل تهدیدکننده‌ی امنیت ملی دیدگاه‌های متفاوتی دارند. بنابراین، ویژگی ایدئولوژیک یک نظام می‌تواند نشان دهد که آیا آن نظام، یک کشور مفروض را تهدید تلقی می‌کند یا نه (همان: 21)؛ و طبعاً اگر کشوری برای یک دولت تهدید تلقی شود، در جهت رفع یا دفع آن کوتاهی نخواهد کرد. مهم‌ترین اقدامی که در این‌باره می‌تواند مفید باشد، بستن راه‌های نفوذ اطلاعاتی و به دست آوردن توانایی‌های آن کشور است؛ از این‌رو، حفظ اطلاعات در گام اول و نفوذ اطلاعاتی در گام دوم از مسائلی است که باید با حساسیت در مورد آن اقدام کرد و چون مبنای حکومت در ایران اسلام است و قرآن، اساسی‌ترین قانون آن، این بحث به قرآن عرضه شده و تلاش می‌شود که مسئله‌ی افشای رازها و اسرار امنیتی (جاسوسی) و نیز کسب اطلاعات لازم از دشمن (نفوذ اطلاعاتی) احتمالی از این منظر بررسی شود.

واژه‌شناسی

کسب اطلاعات را اصطلاحاً جاسوسی می‌نامند. جاسوسی که در زبان فارسی به معنای جستجوی خبر؛ خبرپرسی؛ خبرچینی؛ سخن‌چینی؛ و به دست آوردن اخبار و اسرار افراد، اداره، یا کشوری و دادنِ آن به دیگری آمده است (دهخدا و دیگران، 1373: ذیل «جاسوس و جاسوسی») از ریشه‌ی عربی «جَسَسَ» برگرفته شده است (ابن فارس، 1404 ق، ج. 1: 414؛ الفیومی، 1405 ق: 101؛ ابن منظور، 1408 ق: ذیل «جسس»). «جسّ» در اصل به معنای لمس چیزی با دست برای کسب آگاهی است؛ مانند: گرفتن نبض (الفراهیدی، 1414 ق: 140؛ الراغب، 1412 ق: 196؛ الجوهری، 1407 ق، ج. 3: 913). برخی جاسوسی را به تفحص نامحسوس نیز معنا کرده (مصطفوی، 1374، ج. 2: 86-87) و آن را با تجسس که در زبان عربی به ویژه عربی معاصر معادل جاسوسی است و اغلب کاربردی منفی دارد و به معنای آگاهی جستن از اخبار و امور پنهانی است، از یک ریشه دانسته‌اند (ابن اثیر، 1367، ج. 1: 272؛ الجوهری، همان؛ الکیالی، 1990 م، ج. 2: 15). واژه‌ی جاسوس عمدتاً معنایی منفی به ذهن متبادر می‌کند (دهخدا، همان)، به گونه‌ای که جاسوس را «صاحب سرّ الشر» در برابر ناموس «صاحب سرّ الخیر» دانسته‌اند (ابن منظور، همان).
جاسوسی از اصطلاحات حوزه‌ی حقوق و روابط بین‌الملل، حقوق جزای خصوصی و جرم‌شناسی است (ولیدی، 1373، ج. 3: 52-53؛ گارو، (بی‌تا)، ج. 3: 675-677) و به کسب غیرمحسوس اطلاعات سرّی در زمینه‌های مختلف اعم از: نظامی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی، و فرهنگی کشوری با قصد ارائه‌ی آن به بیگانگان و عمدتاً کشورهای متخاصم تعریف شده است (علی بابایی و آقایی، 1365، ج. 1: 201؛ جعفری لنگرودی، 1363: 189). رصد «اطلاعات داخلی» که حاکم یا دولت با خبرچینی از افراد و مجموعه‌ها در پی کسب اطلاع از اوضاع و احوال مملکت و رعیت هستند تا در موقع مناسب با متمرّدان و اخلالگران احتمالی برخورد کنند نیز در برخی منابع «جاسوسی» نام گرفته است (معصومی، 1384: 250). جاسوسی در گذشته با شیوه‌های ابتدایی و اغلب در حوزه‌های نظامی و سیاسی صورت می‌گرفت؛ اما امروزه با تغییر ماهیت تهدیدها، شیوه‌ها و حوزه‌های جاسوسی نیز دچار تحول و توسعه‌ی شگرفی شده‌اند (لکیالی، 1990، همان؛ علی بابایی و آقایی، 1365، همان).

پیشینه

اما جاسوسی در میان حاکمان و سیاستمداران پیشینه‌ی تاریخی بسیار دیرینی دارد. از آنجا که جاسوسی نظام‌مند و مؤثر به قدرت فرمانروایان و پادشاهان کمک می‌کرده، گماشتن جاسوس در همه‌ی حکومت‌ها مورد توجه بوده و بی‌استثنا همه‌ی پادشاهان برای کسب اطلاع در مورد اتباع، وزیران، صاحب منصبان، ملتزمان و حتی خانواده‌های خود و نیز دشمنان خارجی از جاسوسان بهره می‌بردند؛ از این‌رو، در نصیحت‌نامه‌ها و کتاب‌های آداب‌الملوک توصیه‌های فراوانی درباره‌ی ویژگی‌های جاسوس و نحوه‌ی به کار گرفتن آن‌ها وجود دارد (قلقشندی، 1383 ق، ج. 1: 123-126؛ شمس منشی، 1976 م، ج. 1، جزء 1: 242-246؛ سبزواری، 1377 ش: 812)؛ برای نمونه، هخامنشیان به امر خبرگیری اهمیت فراوان می‌دادند. بنا به گزارش‌های مورخان یونانی، آنان نهادی به نام «چشم و گوش شاه» داشتند که علاوه بر بازرسی ممالک تابعه و نظارت بر آنها، جاسوس نیز بودند (بریان، 1377 ش، ج. 1: 725-727). همچنین در جنگ‌ها، جاسوسانی را مأمور شناسایی سرزمین و بررسی امکانات دشمن می‌کردند (هرودوت، بی‌تا: 198-201). این نهاد در دوره‌ی ساسانی گسترش یافت و پادشاهان ساسانی با گماشتن منهیان و جاسوسان در داخل بیم و هراس همگان را برانگیخته بودند (نامه‌ی تنسر به گشنسپ، 1345 ش: 71). حتی برخی از پادشاهان ساسانی خود به صورت ناشناس وارد قلمرو دشمن می‌شدند و به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداختند (مسعودی، بی‌تا، ج. 1: 298-303). در کتب مقدس نیز گزارش‌هایی از جاسوسی وجود دارد؛ برای نمونه، تورات درباره‌ی اتهام جاسوسی به برادران یوسف (علیه السّلام) به هنگام ورود آنان به مصر سخن گفته است (کتاب مقدس، اعداد 13: 29-1؛ تثنیه 1: 22-28). مفسران قرآن کریم نیز فساد انگیزی نفی شده در آیه‌ی 73 سوره‌ی یوسف را اشاره به این داستان دانسته‌اند (طباطبایی، 1393 ق، ج. 11: 224). همچنین موسی (علیه السّلام) دوازده نفر از بنی‌اسرائیل را برای شناسایی و کسب اطلاعات از سرزمین کنعان به آنجا گسیل داشت (کتاب مقدس، همانجا). بر اساس گزارش تورات یوشع بن نون نیز جاسوسانی را برای کسب اطلاع از شهر اریحا به آنجا روانه ساخت (همان، یوشع 2: 1-24). پیش از اسلام، قبایل عرب، به ویژه قریش، برای محافظت از کاروان‌های تجاری خویش به جاسوسی اهمیت فراوان می‌دادند. با ظهور اسلام و استقرار مسلمانان در مدینه، و دشمنی مشرکان با مسلمانان و لزوم حفاظت حکومت نوپای اسلامی از پیروان خود به جاسوسی توجه بیشتر شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) برای کسب اطلاع از فعالیت‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی دشمنان همواره جاسوسانی را اعزام می‌کردند (رحمان ستایش، 1380 ش، ج. 6: 583). در تاریخ اسلام، نمونه‌هایی از جاسوسی در خلال درگیری‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) با مشرکان به چشم می‌خورد که فرستادن افراد و گروه‌های تجسس از سوی آن حضرت برای شناسایی و گزارش اوضاع دشمنان از آن قبیل است (الذهبی، 1410 ق، ج. 2: 302؛ ابن کثیر، 1418 ق، ج. 3: 219 و ج. 4: 131؛ ابن سید الناس، 1406 ق، ج. 2: 45). گزارش‌هایی نیز درباره‌ی شیوه‌ی حفظ اسرار محرمانه در برخورد با جاسوسان دشمن، در سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به چشم می‌خورد (السجستانی، 1410 ق، ج. 1: 598-599؛ احمد بن حنبل، بی‌تا، ج. 4: 49؛ البیهقی، 1416 ق، ج. 9: 147). فعالیت‌های یادشده در زمان‌ها و اوضاع گوناگون جنگی و در ارتباط با همه دشمنان اعم از: قریش، هوازن، و رومیان گزارش شده است (احمد بن حنبل، بی‌تا، ج. 3: 136؛ دعموش، 1993 م، ج. 1: 350 و 352؛ عبدالله علی سلامه و دیگران، 1423 ق: 105-106). جاسوسان عمدتاً قابل شناسایی نیستند و نمی‌توان مشخصه‌ی ظاهری خاصی برای آنان برشمرد. در برخی منابع، از جاسوسانی در لباس فراش، مطرب، کفشگر (بیهقی، 1416 ق: 145 و 695)، جهانگرد، صوفی درویش، داروفروش (نظام الملک: 87)، کنیز (ابن بطوطه، ج. 2: 106) و غیره گزارش‌هایی آمده است.

نگاه قرآن به جاسوسی

واژه‌ی جاسوس در قرآن به کار نرفته است؛ اما مفسران آن را از مصادیق خیانت که در آیه‌ی 27 سوره‌ی انفال و نیز تولّی ممنوع نسبت به دشمنان، که در آیات 1 و 13 سوره‌ی ممتحنه و 14 سوره‌ی مجادله از آن سخن گفته شده به شمار آورده‌اند و در این باره، پاره‌ای از شأن نزول‌ها را شاهد بر مدعای خود دانسته‌اند. در برخی روایات تفسیری واژه‌ی «سماع» (قرآن: مائده: 41، توبه: 47) نیز به معنای جاسوس گرفته شده است که بیشتر در جاسوسی برای دشمنان اسلام کاربرد دارد (قرطبی، 1417، ج. 6: 118). گرچه برخی از مفسران واژه‌ی «لاتَجَسَّسُوا» (قرآن، حجرات: 12) را نیز ناظر به جاسوسی به معنای مصطلح دانسته‌اند (ابن عاشور، 1997 م، ج. 26: 253-254؛ صادقی تهرانی، 1365 ش، ج. 26: 249)، به نظر می‌رسد با توجه به خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا» و نیز تعبیر «لَحمَ اَخیهِ» که در آیه‌ی 12 سوره‌ی حجرات به کار رفته، می‌توان گفت که آیه‌ی مزبور به منظور اصلاح روابط بین مؤمنان نازل شده است و نمی‌توان میان آن و موضوع مقاله ارتباط برقرار کرد (اسدی، 1391 ش: 394-395)، چنانکه فقها نیز حرمت جاسوسی را مستند به این آیه نکرده و بیشتر تلاش کرده‌اند تجسس در معایب یکدیگر را بر اساس این آیه از محرمات به شمار آورند (طوسی، بی‌تا، ج. 2: 15؛ ابن البراج، 1411 ق: 51؛ العلامه‌ی الحلی، 1413 ق، ج. 1: 505). به هرحال، مجموعه آیات مربوط به جاسوسی در دو گونه جاسوسی به سود دشمنان و به سود مسلمانان قابل تقسیمند.

الف) جاسوسی برای دشمنان

جاسوسی برای دشمنان عبور از خط قرمز اسلام، و محور واگرایی است و خیانت تلقی می‌شود. نظام اجتماعی عرب که با ساختار قبیله‌ای اداره می‌شد، به طور کلی، روابط اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و نظامی را بر دو محور همگرایی و واگرایی که بیشتر در قالب مجموعه‌ای از پیمان‌ها سامان داده می‌شدند پایه‌گذاری می‌کرد. پایبندی بر این پیمان‌ها نزد آنان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود و در مقابل، شکستن آن خیانت تلقی می‌شد و به شدت مورد نکوهش قرار می‌گرفت، چنان‌که تلاش برای کسب اطلاعات درون قبیله‌ای، برای ارائه به بیگانه، گونه‌ای از واگرایی بوده و خیانت تلقی، و سخت با آن برخورد می‌شده است. در مقابل، تلاش برای کسب اطلاعات از بیگانه نوعی مجاهده و مصداق بارز همگرایی بوده است. اسلام با پذیرش این سازوکار، سمت وسوی آن را در راستای اهداف الهی تغییر داد و محور همگرایی یا واگرایی را بر مبنای پیروی و یا عدم پیروی از خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بازتولید کرد (جواد علی، 1976 م، ج. 4: 370-388).
قرآن به طور کلی از خیانت به خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نیز خیانت امانات نهی کرده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ* وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ: ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، با افشای تصمیم‌های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد کافران و آشکار ساختن اسرار حکومت اسلامی، به خدا و پیامبرش خیانت نکنید که خیانت به امانت‌های خود کرده‌اید و این حقیقت را شما خود می‌دانید* و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیله‌ی آزمایش شما هستند، پس مبادا برای حفظ آن‌ها به خدا و پیامبرش خیانت کنید، و بدانید آنان که امانت‌های خدا و پیامبرش را پاس دارند، نزد خدا پاداشی بزرگ خواهند داشت (قرآن، انفال: 27-28). (این ترجمه از نجمه صفوی بر اساس المیزان انتخاب شده است). بر این اساس، رساندن اطلاعات مسلمانان به بیگانگان خیانت تلقی شده و مؤمنان را از خیانت به خدا، رسول و امانت‌های خود بازداشته است. برخی از مفسران، بدون اشاره به فرد یا شأن نزولی خاص، آیه را دربردارنده‌ی حکمی کلی و ناظر به کسانی دانسته‌اند که اخبار و اسرار جنگی را پس از شنیدن از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آشکار می‌کردند و به گوش مشرکان می‌رساندند (طبری، 1415 ق، ج. 293:9؛ ابن جوزی، 1407 ق، ج. 3: 235؛ سیوطی، بی‌تا: 96). بر این اساس، اسرار سیاسی و نظامی مسلمان‌ها امانت به شمار آمده و انتقال آن‌ها به دشمنان، از مصادیق خیانت در امانت، خیانت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نیز به مسلمانان خوانده شده است؛ زیرا موجودیت، استقلال و منافع جامعه‌ی اسلامی و درنتیجه، حیات و هویت دینی آن را به مخاطره می‌افکند (طباطبایی، 1393 ق، ج. 9، 55). شأن نزول‌هایی که برای این آیات گفته شده نیز مؤید این تفسیر است.
مفسران دو شأن نزول مختلف برای آیات یادشده گفته‌اند که به رغم تفاوت، هر دو از گونه‌ای جاسوسی به سود دشمنان اسلام و نکوهش آن در قرآن پرده برداشته‌اند. اغلب مفسران، نزول این آیات را در سال پنجم هجری، و مرتبط با غزوه‌ی بنی‌قریظه و آن را در شأن ابولبابه انصاری نازل دانسته‌اند (طبری، 1415 ق، ج. 9: 292؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 455؛ طوسی محمد بن حسن، بی‌تا، ج. 5: 106). بر این اساس، مسلمانان یهودیان بنی‌قریظه را محاصره کردند که این محاصره 21 روز طول کشید و به ناچار، یهودیان بنی‌قریظه، خواستار صلح و خروج از مدینه شدند که از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) پذیرفته نشد. سرانجام با درخواست أوسیان به داوری سعد بن معاذ، رئیس قبیله اوس در این باره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رضایت دادند. سعد نیز به کشتن مردان جنگی، اسارت زنان و غنیمت دارایی آنان حکم کرد. یهودیان، ابوالبابه را به سبب الفت و روابطی که از پیش با وی داشتند، در این باره به مشورت خواستند. سعد با اشاره دست به گلوی خود از نقشه‌ی جنگی مسلمانان پرده برداشت و به آنان فهماند که در صورت پذیرش داوری او، همه‌ی مردان جنگی آنان کشته خواهند شد. طبیعی است وقتی آنان خود را در معرض هلاکت ببینند، مقاومت بیشتری از خود نشان خواهند داد و این به ضرر مسلمانان تمام می‌شد؛ از این رو، قرآن این کار را خیانت تلقی کرده است. در این باره که چرا ابولبابه مسلمان، چنین خیانتی را در حق مسلمانان مرتکب شد گفته‌اند دارایی و زن و فرزندان ابوالبابه در میان قبیله بنی‌قریظه بودند و او برای جلب حمایت آنان چنین کرد (طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 455؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 7: 396؛ ابن جوزی، 1407 ق، ج. 3: 234). از ظاهر آیه‌ی 28 سوره‌ی انفال نیز این گونه به نظر می‌رسد که خیانت یادشده با انگیزه‌ی حفظ دارایی‌ها و فرزندان از گزند دشمنان صورت پذیرفته است (طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 456؛ قرطبی، 1417 ق، همانجا؛ المیزان، ج. 9، 55). در این خصوص، جمله‌ی پایانی آیه‌ی 27 سوره‌ی انفال (وَ أَنتُم تَعلَمون) نیز نشان می‌دهد که آنان از خیانت بودن کار خویش آگاه بوده‌اند. البته مفسران این نکته را نیز یادآور شده‌اند که وی پس از این خیانت و آشکار کردن راز جنگی مسلمانان به سختی پشیمان و اندوهگین شد و با بستن خود به ستونی در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سوگند یاد کرد که لب به آب و غذا نزند تا بمیرد یا توبه‌اش پذیرفته شود. در نهایت، آنان از پذیرش توبه‌ی ابولبابه پس از هفت شبانه‌روز خبر داده‌اند (طبری، 1415 ق، ج. 9: 291؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 455؛ واحدی، 1388 ق: ص. 157-158). علامه طباطبایی با اذعان به انطباق حکایت ابولبابه بر مضمون دو آیه‌ی یادشده بر این باور است که حکایت مذکور فاصله‌ی زمانی زیادی با جنگ بدر دارد، در حالی که مقایسه‌ی آیه‌ی 27 انفال با آیات پیش از آن نشان می‌دهد که سیاق واحدی دارند و اندکی پس از جنگ بدر نازل شده‌اند (طباطبایی، 1393 ق، ج. 9: 64).
شأن نزول دوم را جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است. بر اساس این گزارش، هنگامی که کاروان قریش همراه با اموال فراوان و به سرپرستی ابوسفیان از مکه خارج شد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به وسیله‌ی جبرئیل از محل استقرار آنان آگاه شد و مسلمانان مأمور شدند با رعایت پنهانکاری، بدون اعلام مقصد و برای غافلگیر کردن مشرکان حرکت کنند؛ اما یکی از منافقان با نامه، ابوسفیان را از حرکت مسلمانان آگاه کرد (طبری، 1415 ق، ج. 9: 291؛ طوسی، بی‌تا، ج. 5: 106؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 4: 455). غرابت متن و سیاق روایت، مخدوش بودن سند (ابن کثیر، 1409 ق، ج. 2: 313؛ لباب‌النقول: 96) و عدم تناسب تعبیر «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» (قرآن، انفال: 27) با منافقان از چالش‌های پیشِ روی این شأن نزول است.
مفسران، برخی از همسران انبیاء را نیز به جاسوسی متهم کرده‌اند. در آیه‌ی 10 سوره‌ی تحریم از خیانت همسران نوح و لوط (علیه السّلام) سخن به میان آمده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ: خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند، به همسر نوح و همسر لوط مَثل زده است. آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آن‌ها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می‌شوند». در کنار تفسیر خیانت همسران نوح و لوط به کفر، نفاق (طوسی، بی‌تا، ج. 10: 52؛ ابن جوزی، 1407 ق، ج. 8: 55؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 18: 131) و غیره، اغلب از جاسوسی آنان برای کافران قوم خود یاد کرده‌اند (طبری، 1415 ق، ج. 28: 216؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 10: 94؛ طباطبایی، 1393 ق، ج. 10: 235)؛ از جمله هنگامی که کسی به نوح (علیه السّلام) ایمان می‌آورد، همسر او به کافران خبر می‌داد (طبری، همانجا؛ طبرسی، همانجا). همچنین زمانی که مهمانی بر لوط (علیه السّلام) وارد می‌شد، همسر او شب‌ها با روشن کردن آتش و روزها با دود به کافران علامت و جای مهمان را به آنان نشان می‌داد (طبری، 1415 ق، ج. 28: 216؛ ابن الجوزی، 1407 ق، ج. 8: 55-56؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 18: 131).

همگرایی با دشمن

قرآن کریم مؤمنان را از داشتن روابط دوستانه با دشمنان خدا که مورد غضب الهی هستند نهی کرده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» (قرآن، ممتحنه: 13). همان‌طور که شماری از مفسران گفته‌اند، گروهی از مسلمانان فقیر و نیازمند مدینه که برای گذران زندگی، محتاج دریافت مقداری از فرآورده‌های کشاورزی یهودیان بودند، با آنان روابطی دوستانه برقرار می‌کردند و در ازای دریافت مقداری از آن، برای آنان جاسوسی و خبرچینی می‌کردند و اخبار و اطلاعات مسلمانان را در اختیار آنان قرار می‌دادند (طبرسی، 1415 ق، ج. 9: 457؛ واحدی، 1388 ق: 285؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 18: 76). آیه‌ی یادشده نازل شده و مسلمانان را از این روابط دوستانه که در حقیقت رابطه‌ی جاسوسی با دشمنان اسلام است نهی کرده است.
در آیات دیگر نیز قرآن به فلسفه‌ی دشمنی مشرکان و اینکه محبتی که نسبت به مسلمانان دارند ظاهرسازی است و چنانچه به مسلمانان دست یابند، شروع به بدگویی آنان کرده و دستشان را به بدی به سوی آنان دراز کرده و در یک کلام، دوست دارند مسلمانان از ایمانشان دست برداشته کافر شوند اشاره کرده (قرآن، ممتحنه: 2) و پاره‌ای از برخوردهای خصمانه و کینه‌توزانه دشمنان اسلام را برشمرده و مؤمنان را از همگرایی و ابراز مودت و دوستی علنی و مخفیانه نسبت به آنان نهی کرده و آن را مایه‌ی گمراهی خوانده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ... وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ» (قرآن، ممتحنه: 1). از سیاق آیات برمی‌آید که این همگرایی و دوستی با دشمنان خدا نیز برای حفظ بستگان، فرزندان و دارایی‌های مسلمانان از گزند مشرکان بوده است؛ از این‌رو، خدا مؤمنان را از روز قیامت که در آن بستگان، فرزندان و دارایی آدمیان هیچ سودی به حال آنان نخواهد داشت برحذر می‌دارد: «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (قرآن، ممتحنه: 3). مفسران آیه را در شأن حاطب بن ابی بلتعه دانسته‌اند (طبری، 1415 ق، ج. 28: 74-78؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 9، 445؛ فخر رازی، 1415 ق، ج. 10: 515-516؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 18: 35-36). در متون روایی به نقل از مولا علی (علیه السّلام) نیز این آیات در شأن حاطب نازل دانسته شده است (البخاری، 1418 ق، ج. 4: 19؛ مسلم، بی‌تا، ج. 7: 168). بر اساس این روایت، هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در سال هشتم هجری آماده‌ی فتح مکه می‌شد، برای رعایت اصل غافلگیری در جنگ، میان مردم شایع ساخت که به سوی خیبر می‌روند. حاطب با آگاهی از مقصد اصلی حرکت، نامه‌ای را برای دشمنان اسلام نوشت و توانست به وسیله‌ی زنی که عازم مکه بود، آن را به دشمنان برساند و این موضوع را به مشرکان قریش اطلاع دهد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که از طریق وحی از این جاسوسی آگاه شد، علی (علیه السّلام) و زبیر را در پی آن زن گسیل داشت. وی در آغاز، چنین جاسوسی‌ای را انکار کرد. در بازرسی‌های اولیه نیز چیزی یافت نشد؛ اما از آنجاکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده بود، در نتیجه، دروغ نبود. علی (علیه السّلام) او را تهدید کرد. وی در برابر تهدید به بازرسی کامل بدنی یا کشته شدن مجبور شد نامه را از لابه‌لای گیسوان بافته شده‌ی خویش بیرون آورد (بخاری، 1418 ق، ج. 5: 13). حاطب در پاسخ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که چرا چنین کرده است، با نفی نفاق‌ورزی و ارتداد خویش، انگیزه‌اش را از این اقدام ناشایست صرفاً به دست آوردن دل مشرکان و جلب حمایت آنان خواند؛ زیرا وی برخلاف بسیاری از مهاجران، کسی را در مکه نداشت که در برابر تعرض مشرکان به خانه و کاشانه و دارایی و افراد خانواده‌اش از آن‌ها حمایت کند (طبری، 1415 ق، ج. 28: 74-78؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 9: 446؛ فخر رازی، 1415 ق، ج. 10: 515-516). بر اساس برخی گزارش‌های دیگر، وی انگیزه‌ی خود را جبران حسن رفتار و برخورد مسالمت‌آمیز مشرکان با خانواده و بستگان خویش خوانده است (العروسی الحویزی، 1373 ش، ج. 5: 300). این گزارش با آنچه در آیه‌ی 1 سوره‌ی ممتحنه آمده موافق‌تر است. به هرحال، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با پذیرش سخن حاطب و با استناد به اینکه وی از اصحاب بدر است، از خطای او درگذشت و از کشتنش منع کرد (طبری، 1415 ق، ج. 28: 74-78؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 9: 446؛ النووی، بی‌تا، ج. 19: 340).
قرآن در برخی دیگر از آیات، روابط دوستانه‌ی منافقان با یهودیان را نکوهیده و آنان را مورد غضب الهی دانسته و از مسلمانان ندانسته است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ یعْلَمُونَ* أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ» (قرآن، مجادله: 14). گروهی از منافقان که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان نشست و برخاست داشته‌اند، اخبار و اسرار آنان را در اختیار یهودیان قرار می‌داده و از آن‌ها بدگویی می‌کرده‌اند (طبرسی، 1415 ق، ج. 9: 419؛ طوسی، بی‌تا، ج. 9: 552) به نقل از سدّی و مقاتل، این آیه به طور مشخص درباره عبدالله بن اُبّی و عبدالله بن نبتل از سران منافقان نازل شده است (ابن جرزی، 1407 ق، ج. 7: 326: قرطبی، 1417 ق، ج. 197:17؛ الزحیلی وهبة، 1411 ق، ج. 51:28). زمانی که از آنان درباره‌ی چنین کرداری سؤال می‌شد، از ترس جان خود، با سوگند دروغین به انکار آن می‌پرداختند (فخر رازی، 1415 ق، ج. 10: 497). به هر روی، از سوگند دروغین منافقان، وعده‌ی عذاب شدید و تقبیح رابطه‌ی یادشده می‌توان دریافت که این ارتباط بسیار آسیب‌رسان بوده است.
جاسوسی منافقان ذیل برخی دیگر از آیات نیز گزارش شده است. هنگام حرکت مسلمانان برای جنگ تبوک، شماری از منافقان با سوگند مبنی بر ناتوانی خویش و نداشتن سازوبرگ و در ظاهر با اجازه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از شرکت در جهاد معاف شدند. خداوند آنان را دروغگو، و علت سرپیچی آنان را بی‌ایمانی به خدا و جهان آخرت (قرآن، توبه: 42-46) معرفی کرده و نیامدن آن‌ها را خواست الهی و به سود مسلمانان خوانده است (طبری، 1415 ق، ج. 10: 182-183؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 5: 60-61: المغازی، ج. 3: 1023)؛ زیرا شرکت و حضور آنان پیامدی جز ایجاد فتنه و شکاف در میان مسلمانان و درنتیجه، تضعیف سپاه اسلام نداشت: «لَوْ خَرَجُوا فِیكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ یبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (قرآن، توبه: 47). دراین باره که چگونه آنان موجب فتنه و ایجاد شکاف میان مسلمانان می‌شدند، دیدگاه واحدی وجود ندارد. شماری از مفسران «سَمّاعون» را در آیه به معنای «جاسوسان» گرفته‌اند (طبرسی، 1415 ق، ج. 5: 60-64؛ مجاهد، بی‌تا، ج. 1: 281؛ طبری، 1415 ق، ج. 10: 188؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 8: 100). بر این اساس، منافقان بازمانده از جهاد، جاسوسانی را در سپاه اسلام گمارده بودند تا اخبار سپاه را به آنان گزارش کنند که در موقعیت مناسب آنچه به نفعشان بود انجام دهند. طبری و نحّاس و قرطبی با ترجیح این تفسیر، بیشترین کاربرد «سمّاع» را به معنای جاسوس دانسته‌اند (طبری، 1415 ق، ج. 10: 188؛ معانی القرآن، ج. 3: 215)؛ اما شماری دیگر از مفسران، «سمّاع» را به معنای کسی می‌دانند که بدون دقت و اندیشه هر سخنی را می‌شنود و باور می‌کند (طبری، 1415 ق، ج. 10: 188؛ طوسی، بی‌تا، ج. 5: 231؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 5: 64؛ ابن عاشور، 1997 م، ج. 10: 218). بر این اساس، با حضور منافقان یادشده که اغلب از سران و اشراف قوم بودند، گروهی سست ایمان و نفاق‌پیشه، با پذیرش و باور گفته‌های آنان، سپاه اسلام را دچار تفرقه می‌کردند (طبری، 1415 ق، ج. 10: 188؛ ابن کثیر، 1409 ق، ج. 2: 374). در هرحال، از آنجا که جاسوسان تنها برای خبرچینی استخدام نمی‌شوند و گاهی نیز برای تضعیف روحیه و یا مقاصد دیگر شایعه‌پراکنی می‌کنند، به نظر می‌رسد در هر دو تفسیر مربوط به جاسوسی باشد خصوصاً با تفسیر اول.
«سمّاعون» در برخی دیگر از آیات نیز به معنای «جاسوسان» آمده است. بر اساس برخی اخبار پیش از اسلام، میان یهودیان بنی نضیر و بنی‌قریظه معاهده‌ی ظالمانه‌ای امضا شده بود. چون جمعیت و مال بنی نضیر بیشتر بود، در معاهده آمده بود چنانچه فردی از بنی‌قریظه فردی از بنی نضیر را به قتل می‌رساند، باید دیه‌ی کامل پرداخت، و خود قاتل نیز قصاص می‌شد؛ اما اگر کسی از بنی نضیر فردی از بنی‌قریظه را می‌کشت، باید نصف دیه‌ی او پرداخت می‌شد و نیز باید صورت قاتل را با ذغال سیاه، و او را وارونه بر شتر سوار می‌کردند و در شهر می‌گرداندند. با ورود اسلام به مدینه، بنی‌قریظه ضعیف شدند و در رابطه با قتل فردی از بنی نظیر مطابق معاهده عمل کردند و یکی از دو مجازات قصاص و دیه را پیشنهاد کردند و یا داوری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در این باره بپذیرند. بنی نظیر از عبدالله بن ابی خواستند واسطه شود تا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مطابق معاهده‌ی آنان نظر دهد. عبدالله بن ابی نیز پیشنهاد داد فردی را همراه وی بفرستند تا سخنان او و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را بشنود و در صورت مخالفت نظر پیامبر با خواسته‌ی آنان، آن را به گوش بنی نظیر برساند و آنان از پذیرش داوری آن حضرت خودداری کنند (سیوطی، 1414 ق، ج. 3: 75؛ فیض کاشانی، 1402 ق، ج. 2: 36-37؛ طباطبایی، 1393 ق، ج. 5: 339): «وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یأْتُوكَ یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا...» (قرآن، مائده:41-42). گروهی از مفسران تعبیر «سمّاعون» اول را به معنای گوش دهندگان و دومی را به معنای جاسوسان تفسیر و آیه را این گونه معنا کرده‌اند: گروهی از یهودیان بسیار پای سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌نشینند تا با تحریف و سوء استفاده از آن بر پیامبر خدا دروغ ببندند (طبرسی، 1415 ق، ج. 3: 333-334؛ فخر رازی، 1415 ق، ج. 10: 359؛ تفسیر ابی السعود، ج. 2: 41). آنان جاسوس یهودیانی بودند که نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده بودند و شنیده‌های خود را به آنان و دیگر دشمنان انتقال می‌دادند (رشید رضا، 1373 ق، ج. 6: 389).

ب) جاسوسی برای مسلمانان

این موضوع در هیچ یک از آیات قرآن نیامده است؛ اما پاره‌ای از روایات تاریخی که ارسال جاسوس از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را بیان می‌کنند، در حاشیه‌ی برخی آیات گزارش شده‌اند؛ برای نمونه، به دو ماجرای غزوه‌ی حمراء الاسد و جنگ احزاب در این باره اشاره می‌شود.

1. غزوه‌ی حمراء الاسد

بر اساس گزارش‌های رسیده، سپاه قریش پس از رسیدن به منطقه‌ی «روحاء» و پشیمان از نیمه تمام گذاشتن کار مسلمانان، زمزمه‌ی بازگشت دوباره سر دادند تا با کشتن پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و دیگر سران، کار مسلمانان را یکسره کنند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پس از آگاهی از این توطئه، برای قدرت نمایی و ترساندن دشمن، با هفتاد نفر از مسلمانان در پی دشمن روانه شدند و در منطقه‌ی حمراء الاسد در هشت مایلی مدینه اردو زدند. پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) داوطلبی خواست که از وضع دشمن خبر آورد؛ به جز امام علی (علیه السّلام) کسی داوطلب نشد و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: اگر دیدی که مشرکان سوار بر شتران از اسبان کناره گرفته‌اند، معلوم می‌شود که به سوی مکه روانه‌اند؛ ولی اگر سوار بر اسبان و برکنار از شتران بودند، بدان که عازم مدینه‌اند. امام علی (علیه السّلام) با تنی مجروح نزدیک دشمن رفت و عزیمت آنان به سوی مکه را به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش داد (طبرسی، 1415 ق، ج. 2: 446-447: ؛ ابن کثیر، 1409 ق، ج 1: 438-439؛ ابن اثیر، 1367 ش، ج. 4: 56)؛ درنتیجه، لشکر اسلام بدون درگیری به مدینه بازگشتند: «الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ... * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ... * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ...» (قرآن، آل عمران: 172-174). بر اساس شأن نزولی که در این باره رسیده، خداوند در دل‌های مشرکان رعب و وحشت ایجاد کرد و در نتیجه، آنان از جنگ دوباره منصرف شدند و اقدام به بازگشت کردند (طبری، 1415 ق، ج. 4: 239). بر اساس برخی گزارش‌ها، سبب انصراف لشکر کفر از رویارویی دوباره، اخباری بود که جاسوسان آنان از عزیمت لشکر اسلام به منطقه‌ی حمراء الاسد به آنان رسانده بودند (واقدی، ج. 1: 338).

2. جنگ احزاب

در جنگ احزاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اقدام به جاسوسی از دشمنان کرد. بر اساس گزارش‌هایی در این باره، اوضاع سخت جنگی موجب شد که به رغم درخواست سه باره‌ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و وعده‌ی بهشت و هم‌نشینی با خویش، برای کسی که مخفیانه به میان دشمن رود و از اوضاع جنگی آنان خبر آورد، از شدت ترس، گرسنگی و سرما، کسی برای کسب خبر از اردوگاه دشمن داوطلب نشد. سرانجام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حذیفه را به نام خواند و با تأکید بر پرهیز از هرگونه اقدامی، او را روانه‌ی این مأموریت کرد. حذیفه در تاریکی شب وارد اردوگاه دشمن شد و دید که باد و توفان شعله‌های آتش آنان را خاموش کرده، خیمه‌ها را از جا کنده و اوضاعشان را به هم ریخته است و ابوسفیان دور آتش کوچکی و در حلقه‌ای از یاران خود ضمن تشریح اوضاع سخت و بحرانی پیش آمده، از بازگشت به مکه سخن می‌گوید. وی در آغاز سخن و برای اطمینان از عدم حضور جاسوسی از مسلمانان در میان آنان، از اطرافیان خود خواست که هرکس نام شخص کناری خود را بپرسد. حذیفه که نگران لو رفتن نقشه‌ی جاسوسی‌اش بود پیشدستی کرد و نام افرادی را که در کنارش نشسته بودند پیش از آنان پرسید و در نتیجه، آنان از پرسش نام وی غفلت کردند. ابوسفیان پس از پایان سخن دراین باره، بر شتر خویش سوار شد و به سوی مکه حرکت کرد. از حذیفه نقل شده است که اگر سفارش پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نبود، با یک تیر می‌توانسته او را بکشد (ابن کثیر، 1418 ق، ج. 3: 714-715؛ البیهقی، 1416 ق، ج. 9، 148-149). این گزارش ذیل آیه‌ی 9 سوره‌ی احزاب «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا...» بازتاب یافته است (طبری، 1415 ق، ج. 21: 152؛ طبرسی، 1415 ق، ج. 8: 135؛ ابن کثیر، 1409 ق، ج. 3: 479-480).

مجازات جاسوسی

بنا بر متون اسلامی، با کسانی که در جامعه‌ی اسلامی به سود بیگانگان جاسوسی می‌کنند، به شدت باید برخورد کرد (سبحانی، مفاهیم القرآن، ج. 2: 556). بر اساس گزارش اصفهانی، بعد از شهادت علی (علیه السّلام) معاویه دو نفر را به جاسوسی در کوفه و بصره گماشت. وقتی امام حسن (علیه السّلام) از آن آگاه شد، بی‌درنگ دستور داد آن دو را دستگیر و اعدام کنند. وی سپس به معاویه نامه‌ای نوشت و او را به سبب آن کار زشت نکوهید (اصفهانی، 1385 ق: 33). در نگاه فقیهان مسلمان، جاسوسی مسلمانان برای دشمنان اسلام گناه کبیره (طبرسی، 1415 ق، ج. 9: 447) و حرام است (النووی، 1407 ق، ج. 16: 55) و آن را مستوجب کیفر می‌دانند. بر این اساس، جاسوسی کردن کافر ذمی برای بیگانه موجب لغو پیمان ذمه شده (العلامه‌ی الحلی، 1414 ق، ج. 1: 329؛ البهوتی، 1418 ق، ج. 3: 116-117) و بسیاری چنین جاسوسی را مستحق کیفر اعدام دانسته‌اند (خرشی، ج. 4: 28؛ الموسوعه الفقهیه، ج 10: 166). در مقابل، جاسوسی به سود مسلمانان ممدوح (العلامه‌ی الحلی، 1414 ق، ج. 9، 49؛ النووی، بی‌تا 2، ج. 7: 440؛ الشربینی، 1377 ق، ج. 4: 220) و در برخی موارد ضروری و واجب است.
هر دوی این احکام به آیات قرآن (انفال: 27، ممتحنه: 1-2) و سنت عملی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مستند شده است (الزحیلی وهبة، 1411 ق، ج. 21: 286 و ج، 156:28). قاعده «نفی سبیل» که متخذ از آیه‌ی «وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا...» (قرآن، نساء: 141) است نیز دراین باره راهگشاست و می‌تواند مورد استناد قرار گیرد؛ زیرا در این آیه هرگونه چیرگی کافران بر مؤمنان را ناروا و خلاف رضایت خداوند می‌شمرد. اصل مجازات برای هر جاسوسی اعم از مسلمان، حربی و ذمی، به نفع دشمنان مورد اتفاق فقهاست، ولی در نوع مجازات برای جاسوس با توجه به ملیت و رابطه‌ی او با مسلمانان، فقها نظر واحدی ندارند. گرچه بسیاری از دانشمندان شیعه (الطوسی، بی‌تا، ج. 2: 15؛ ابن البراج، 1411 ق: 51؛ العلامه‌ی الحلی، 1413 ق، ج. 1: 505) و سنی (العسقلانی، بی‌تا، ج. 12: 276: نووی، 1407 ق، ج. 16: 55-56؛ قرطبی، 1417 ق، ج. 18: 53) جاسوس مسلمان را مستحق مجازات تعزیر می‌دانند، در عین حال، مجازات اعدام (البهوتی، 1418 ق، ج. 6: 161؛ العسقلانی، بی‌تا، ج. 12: 276؛ منتظری، 1409 ق، ج. 2: 740) زندان، (الخطابی، بی‌تا، ج. 2: 274؛ النووی، بی‌تا، ج. 19: 343) و تبعید نیز در میان فتاوای فقها در این باره دیده می‌شود (النووی، بی‌تا، ج. 19: 343؛ النفی و التغریب: 337؛ اقضیة رسول الله: 80). برخی نیز آن را به اجتهاد حاکم وانهاده‌اند (النووی، 1407 ق، ج. 16: 55-56؛ ابن عاشور، 1997 م، ج. 3: 219) درباره‌ی جاسوس حربی و ذمی نیز اغلب فتوا به قتل داده‌اند (النووی، بی‌تا، ج. 19: 342: نیل الاوطار، ج. 8: 154-155). در همه‌ی موارد مزبور، طرح یا نقد آرا با استناد به برخی آیات، احادیث و برخوردهای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با جاسوسان صورت پذیرفته است (الطوسی، بی‌تا، ج. 2، ص. 15؛ العلامة الحلی، 1413 ق، ج. 1: 505؛ النووی، بی‌تا، ج. 19: 340).

نتیجه

این مقاله با هدف بررسی یکی از شیوه‌های اطلاعاتی (جاسوسی) در قرآن کریم تدوین شده است. پس از بررسی اهمیت سازمان‌های اطلاعاتی در همه‌ی نظام‌ها با ارائه‌ی نمونه‌های تاریخی آن در صدر اسلام، مانند: داستان ابولبابه انصاری و حاطب بن ابی بلتعه و مواردی از این قبیل، برخورد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با جاسوسان و نیز آیاتی که دراین باره نازل شد را بررسی و تلاش کردیم حکم جاسوسی برای دشمن و نیز حکم جاسوسی برای مسلمانان را با توجه به آیات قرآن و دیدگاه مفسران دراین باره بیان کنیم. بر این اساس، جاسوسی برای دشمنان اسلام از نظر تمامی فقهای اسلام اعم از شیعه و سنی مطلقاً حرام و خیانت است و تولی دشمن تلقی می‌شود که به صراحت آیات قرآن از آن نهی کرده است و آن را حرام می‌داند و چنانچه جاسوس کافر باشد، فقها او را مستحق قتل دانسته‌اند؛ اما اگر جاسوس مسلمان باشد، برخی از فقها با تمسک به آیات قرآن و سیره‌ی تخفیف مجازات او را از نظر دور نداشته‌اند؛ اما فقها جاسوسی به نفع امت اسلامی را به دلیل منافعی که برای مسلمانان دارد جایز دانسته و سیره‌ی پیامبر را در این باره به عنوان مستمسک خود آورده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. Intelligence

منابع تحقیق :
- قرآن کریم.
- ابن اثیر (1367 ش). النهایه. به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم: اسماعیلیان.
- ابن البراج (1411 ق). جواهر الفقه، به کوشش بهادری، قم: نشر اسلامی.
- ابن الجوزی (1407 ق). زادالمسیر، به کوشش محمد عبدالرحمن. بیروت: دارالفکر.
- ابن بطوطه، (1934 م). مهذب، رحله ابن بطوطه المسماه تحفه النظار فی غرائب الامصار. به کوشش عوامری و جادمولی. قاهره.
- ابن خلدون (1391 ق). تاریخ ابن خلدون. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- ابن درید (1987 م). جمهرةاللغه، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت: دارالعلم للملایین.
- ابن سیدالناس (1406 ق). عیون الاثر. بیروت: مؤسسة عزالدین.
- ابن عاشور، طاهر (1997 م). تفسیر التحریر و التنویر. تونس: الدار التونسیة.
- ابن عربشاه (1285 ق). عجائب المقدور فی اخبار تیمور، قاهره.
- ابن فارس (1404 ق). معجم مقایسس اللغه، به کوشش عبدالسلام محمد. قم: دفتر تبلیغات.
- ابن کثیر (1408 ق). البدایة والنهایه، به کوشش علی شیری. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- ابن کثیر (1409 ق). تفسیر القرآن العظیم، به کوشش مرعشلی، بیروت: دارالمعرفة.
- ابن کثیر (1418 ق). السیرة النبویه، به کوشش صدقی جمیل، بیروت: دارالفکر.
- ابن منظور (1408 ق). لسان العرب، به کوشش علی شیری. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- ابوالسعود (1411 ق). ارشاد العقل السلیم. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- ابویوسف (بی‌تا). الخراج . بیروت: دارالمعرفه.
- احمد بن حنبل، (بی‌تا). مسند احمد. بیروت: دار صادر.
- اسدی، علی (1391 ش). دائره المعارف قرآن کریم، قم : بوستان کتاب.
- اصفهانی، ابوالفرج (1385 ق). مقاتل الطالبیین. نجف.
- الآلوسی (1417 ق). روح المعانی، به کوشش محمد حسین، بیروت: دارالفکر.
- البخاری (1418 ق). صحیح البخاری، به کوشش بن باز. بیروت: دارالفکر.
- بریان، پی‌یر (1377 ش). تاریخ امپراتوری هخامنشیان. ترجمه مهدی سمسار. تهران.
- بهوتی، منصور بن یونس (1421 ق). شرح منتهی الارادات، بیروت.
- البهوتی، منصور (1418 ق). کشاف القناع، به کوشش محمد حسن، بیروت: دارالکتب العلمیة.
- البیهقی (1416 ق). السنن الکبری. بیروت: دارالفکر.
- تنوخی، محسن بن غلی (1393 ق). نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، به کوشش عبود شالجی. بیرورت.
- الثعالبی (1418 ق). الجواهرالحسان، به کوشش عبدالفتاح و دیگران. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- جعفری لنگرودی (1363 ش). ترمینولوژی حقوق، تهران: گنج دانش.
- جواد علی (1976 م). المفصل، بیروت: دارالعلم للملایین.
- الجوهری (1407 ق). الصحاح، به کوشش احمد العطار، بیروت: دارالعلم للملایین.
- الحلی، یحیی بن سعید (1405 ق). الجامع للشرایع، به کوشش گروهی از فضلاء. قم: سیدالشهداء.
- خرشی، محمد بن عبدالله (1417 ق). حاشیه الخرشی علی مختصر خلیل، بیروت.
- الخطابی (بی‌تا). معالم السنن . بیروت: دارالکتب العلمیه.
- دعموش، علی (1993 م). موسوعة الاستخبارات و الامن، باشراف جعفر مرتضی العاملی. بیروت: دارالاحیاء للثقافة والعلوم.
- دهخدا و دیگران (1373 ش.). لغتنامه. تهران: مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران.
- الذهبی (1410 ق). تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، به کوشش عمر عبدالسلام. بیروت: دارالکتاب العربی.
- الراغب (1412 ق). مفردات، به کوشش صفوان داودی. دمشق: دارالقلم.
- رحیمی‌نژاد، اسماعیل (1378 ش). آشنایی با حقوق جزا و جرم‌شناسی. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی.
- رشید رضا (1373 ق). تفسیر المنار. قاهرة: دارالمنار.
- الزحیلی وهبة (1411 ق). التفسیر المنیر. بیروت: دارالفکر المعاصر.
- الزمخشری (1414 ق). الفائق فی غریب الحدیث، به کوشش علی محمد بجاوی و دیگران. بیروت: دار الفكر.
- الزمخشری (1415 ق). الکشاف. قم: بلاغت. تهران.
- سبزواری، محمدباقر (1377 ش). روضه الانوار عباسی، به کوشش اسماعیل چنگیزی اردهایی. تهران.
- السجستانی (1410 ق). سنن ابی داود، به کوشش سعید محمد اللحام. بیروت: دارالفکر.
- السیوطی (1414 ق). الدرالمنشور، بیروت: دارالفکر.
- السیوطی (بی‌تا). لباب النقول، به کوشش احمد عبدالشافی. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- الشربینی، محمد (1377 ق). مغنی المحتاج. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- شمس منشی، محمد بر هندوشاه (1976 م). دستور الکاتب فی تعیین المراتب، به کوشش عبدالکریم علی زاده، مسکو.
- الشوکانی (1973 م). نیل الاوطار، بیروت: دارالجیل.
- شولسکی، ابرام (1394 ش). نبرد بی‌صدا. ترجمه معاونت پژوهش و تولید علم. تهران: دانشکده‌ی اطلاعات.
- صادقی تهرانی، محمد (1365 ش). الفرقان. تهران: فرهنگ اسلامی.
- الطباطبایی محمدحسین (1393 ق). المیزان. بیروت: اعلمی.
- الطبرسی (1415 ق). مجمع البیان، به کوشش گروهی از علماء. بیروت: اعلمی.
- الطبری (1415 ق). جامع البیان، به کوشش صدقی جمیل. بیروت: دارالفکر.
- الطریحی (1408 ق)، مجمع البحرین، به کوشش احمد الحسینی. تهران: فرهنگ اسلامی.
- الطریحی (بی‌تا). تفسیر غریب القرآن الکریم، به کوشش محمد کاظم. قم: زاهدی.
- الطوسی (بی‌تا)، المبسوط فی فقه الامامیه، به کوشش بهبودی. تهران: مکتبة المرتضویه.
- التبیان. به کوشش العاملی. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- عبدالله علی سلامه و دیگران (1423 ق). الاستخبارات العسکریه‌ی فی الاسلام. بیروت: الرسالة.
- العروسی الحویزی (1373 ش)، تفسیر نورالثقلین، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان.
- العسقلانی، ابن حجر (بی‌تا). فتح الباری. بیروت: دارالمعرفه.
- العلامه‌ی الحلی (1414 ق). تذکرة الفقهاء. قم: آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
- العلامه‌ی الحلی (1413 ق). قواعد الاحکام. قم: النشر الاسلامی.
- علی بابایی، غلامرضا و بهمن آقایی (1315 ش). فرهنگ علوم سیاسی، تهران: ویس.
- عمید، حسن (1371 ش). فرهنگ فارسی. تهران: امیرکبیر.
- العینی (بی‌تا). عمده القاری. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- الفخر الرازی (1415 ق). التفسیر الکبیر. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- الفراهیدی، خلیل (1414 ق). ترتیب العین، به کوشش المخزومی و دیگران. قم: اسوه.
- الفیض الکاشانی (1402 ق). تفسیر الصافی. بیروت: اعلمی.
- الفیومی (1405 ق). المصباح المنیر، قم: دارالهجرة.
- القرطبی (1417 ق). الجامع لاحکام القرآن. بیروت: دارالکتب العلمیة.
- القرطبی، محمد بن فرج (بی‌تا). اقضیة رسول الله صلی الله علیه و آله. القصیم، دارالبخاری.
- القلقشندی، احمد (1383 ق). صبح الاعشی. مصر: وزارة الثقافة والارشاد القومی.
- القمی (1404 ق). تفسیر القمی، به کوشش الجزائری. قم: دارالکتاب.
- الکیالی، عبدالوهاب (1990 م). مؤسوعة السیاسه. بیروت: مؤسسة العربیة الدراسات.
- گارو (بی‌تا). مطالعات نظری و عملی در حقوق جزا. ترجمه: ضیاءالدین نقابت. تهران: ابن سینا.
- گلبن، ویلیام و هنری مرتن (1380 ش). کتاب مقدس. ترجمه: فاضل خان همدانی. تهران: اساطیر.
- مجاهد (بی‌تا). تفسیر مجاهد، به کوشش عبدالرحمن بن محمد. اسلام آباد: مجمع البحوث الاسلامیه.
- المسعودی (بی‌تا). مروج الذهب، به کوشش مفید محمد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- مسلم (بی‌تا). صحیح مسلم. بیروت: دارالفکر.
- المصطفوی (1374 ش). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت ارشاد.
- معصومی، محسن (1378 ش). دانشنامه جهان اسلام. تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی.
- مکارم شیرازی و دیگران (1375 ش). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامی.
- نامه تنسر به گشنسپ (1345 ش). به کوشش مجتبی مینوی، تهران: خوارزمی.
- نجم الدین الطبسی (1416 ق). النفی والتغریب، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
- النحاس (1409 ق). معانی القرآن، به کوشش الصابونی، عربستان: جامعة ام‌القری.
- نظام الملک، حسن بن علی (1344 ش). سیاست‌نامه، به کوشش محمد قزوینی و مرتضی مدرسی، تهران.
- النووی (1407 ق). شرح صحیح مسلم. بیروت: دارالکتاب العربی.
- النووی (بی‌تا). المجموع فی شرح المهذب. دارالفکر.
- النووی (بی‌تا 2)، روضة الطالبین، به کوشش عادل احمد و علی محمد. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- الواحدی (1388 ق). اسباب النزول. قاهرة: الحلبی و شرکاه.
- الواقدی (1409 ق). المغازی، به کوشش مارسدن جونس. بیروت: اعلمی.
- ولیدی، محمد صالح (1373 ش). حقوق جزای اختصاصی. تهران: نشر داد.
- هرودوت (بی‌تا). تواریخ، ترجمه: وحید مازندرانی. تهران.

منبع مقاله :
چیت‌سازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی درگستره‌ی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط