ابوبکر حامدبن سمجون در فن پزشکی فردی فاضل و در تشخیص کار مفردات دارو و توان و قدرت آنها فردی کارآمد و آگاه و در معرفی و شناخت این نوع دارو آن مقدار که ضرورت ایجاب میکند دارای نظری صائب و دقی قاست. کتاب مفردات دارو، نوشته این دانشمند از ارج و شهرتی فراوان برخوردار است، وی در فراهم آوردن این کتاب رنج بسیار تحمل نمود و کوشش و سعی فراوان مبذول داشته است، مؤلف در کتاب خود آراء بسیاری از قدما را درباره مفردات دارو مشروحاً آورده است.
ابویحیی یسع بن عیسیبن حزم بن یسع در کتاب «المعرب عن محاسن اهل المغرب» میگوید:
ابنسمجون کتاب خود را در دوران منصور حاجب، محمدبن ابی عامز، تألیف نموده است و وفات محمدبن ابی عامر به سال 392 هجری اتفاق افتاده است و از جمله کتابهای ابنسمجون کتاب «مفردات ادویه» کتاب «قرابادین» است.(1)
اما در پارهای از مصنفات قدیم به ذکر نامش در جملاتی کوتاه و گذرا بسنده شده است.
اینک باید دانست که ابنسمجون (یا با حاء مهمله) کیست و کارهای علمی او کدام است؟
و قبل از هر چیز نامبرده در چه عصری از تمدن اسلامی میزیسته است.
شکوفایی پزشکی و گیاهان دارویی در اندلس
پس از پایان عصر ترجمه (قرن سوم هجری/نهم میلادی) تفکر و اندیشه مسلمانان در آفاق دانش به جولان درآمده(2) و از جمله علومی که نیاکان ما در آن غور نمودند و پیرامون آن به تصنیف همت گماشتند پزشکی و داروسازی بود و هنوز دانش داروسازی از علوم طب جدا نشده بود.و چنین نمودار گردید که کشور اندلس خود را برای دریافت کتاب ایسا نموربس (مقالات خمس) آماده مینماید.(3) کتاب از سوی کنستانتین هفتم به عبدالرحمن ناصر (فرمانروای اندلس) اهدا گردیده و پس از دو سال (340/ه-951/م) نقولا راهب مسیحی مترجم و پزشک که علاوه بر زبان اغریقی با زبان لاتین که اکثر مردم اسپانیا بدان تکلم میکردند آشنایی داشت. وی از شهر قسطنطنیه وارد اندلس شد و دیری نپایید که در شهر قرطبه انجمنی از هفت پزشک از دانشمندان آن شهر داد که مفاد و مضمون کتاب دیساغورست را مورد بحث و بررسی قرار دادند،(4) و هدفشان این بود که مفاد این کتاب را با درک و فهم صحیح تجزیه و تحلیل نموده و به شرح و توضیح آن بپردازند نه آنکه متن کتاب را از زبان اغریقی به زبان عربی برگردانند.
از میان این هفت پزشک ابنهیثم را میتوان نام برد که در این زمینه با تعمق و دقت کتاب خود را تألیف نمود و در آن به اشتباهات دانشمند معاصرش ابن جزار قیروانی در مورد مفردات دارو که در کتابش (الاعتماد) آورده اشاره نموده است. که بلادرنگ نسخهای از این کتاب به اندلس میرسد تحت عنوان (الایجاز و الاقتصاد فی خطا أبن الجزار فی الاعتماد) و بدین ترتیب وی نخستین کسی است که در اندلس کتابی درباره طب گیاهی نوشته است.
در اینجا باید بگویم چنانچه ابنهیثم با این گام علمی خود را بعنوان یک فرد مبتکر و پیشرو معرفی مینماید، دانشمند معاصرش ابن جُلجُل که از نظر سن از وی کوچکتر است(5) به شرح و تفسیر اسامی داروهای دیساغورست پرداخته و در دفتری که از اهمیت فوق العاده برخوردار است اسم دارو را ابتدا به زبان یونانی ضبط نموده و در کنارش معادل آنرا به عربی و گاهی هم به زبان بومی مردم اندلس (بربر) و یا زبان عامیانه مردم آن سامان آورده است و این دفتر را میتوان به فرهنگ گیاهان طبی تشبیه نمود که شاید در نوع خودش نخستین فرهنگنامه باشد که به زبان عربی تألیف یافته است.
چنین پیدا است که ابنسمجون معاصر ابنجلجل بوده و از لحاظ سن از وی بزرگتر بوده است. او کتاب خود تحت عنوان (الادویه المفرده) را به رشته تحریر کشیده است.
ابنسمجون کیست؟
نامش آنگونه که ابن ابیاصیبعه آورده ابوبکر حامدبن سمجون است و کتاب خود را (الادویه المفرده) در روزگار فرمانروائی حاجب منصور (366-392/هـ/1002/م) تألیف نموده است.در کتاب «طبقات الاطباء و الحکماء» نوشته ابن جلجل معاصر ابن سمجون نامی از وی به میان نیامده است.(6) ولی غریب به نظر میرسد که قاضی صاعد اندلسی (متوفی به سال 462هـ) در کتاب خود (طبقات الامم) شرح حال وی را که از طریق مورخ دمشقی ابن ابیاصیبعه (م-668 هـ) به دست ما رسیده است نقل کرده باشد، در حالیکه هموطنانش او را به بوته فراموشی سپردهاند. ابن اصیبعه در شرح حال وی از کتاب ابویحیی سیع بن عیسی حزم (متوفی به سال 575 هـ) که ظاهراً مفقود گردیده است، بهره گرفته است. او مینویسد، وی به مصر آمد و در خدمت سلطان صلاح الدین ایوبی روزگار گذراند و برای سلطان کتابی بعنوان (المعرب عن محاسن اهل المغرب) تألیف نمود.
اما در مورد ضبط دقیق اسم وی بنا به نوشته ابن بیطار در کتاب (الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه) انواع مفردات دارو و اغذیه به هنگام نقل گفتههایش آنرا با حرف (حاء مهمله- بدون نقطه) ضبط نموده است (نویسنده هم این نظریه را تأیید مینماید)، در حالیکه اغلب پژوهندگان در اینباره از رسمالخط ابن ابیاصیبعه پیروی نمودهاند، آنرا با حرف جیم معجمه ضبط نمودهاند از آنجمله مستشرق لوسیان لوکلیرک که در کتابش تاریخ طب در زبان عربی شدیداً به نوشته مورخ دمشقی اعتماد و تکیه مینماید(7) و همچنین مقری در کتاب «نفخ الطبیب» وزرکای در کتاب (الاعلام) و کحاله در کتاب (معجم المؤلفین) و اخیراً محمد عربی خطابی در کتاب (الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیه) همه اسم وی را با حرف جیم معجمه (نقطهدار) ضبط کردهاند.
و شایان توجه آنکه دانشمندان عربی حمیدی (متوفی 488 هـ) در کتاب خود چنین آورده است:
(حامدبن سمجون در بلاغت صاحب نظر است و ابوعامر ابن شهید کتابی از او در فن بدیع نقل مینماید و او را مورد ستایش قرار میدهد(8) و پس از وی دانشمند دیگری بنام الضبی (متوفی 599 هـ) در کتاب خود دقیقاً چنین میگوید: شکی نیست که در گذاردن نقطه جیم اهتمام شده است.(9)
عجبا آیا پزشک داروساز دارای مواهب متعددی بوده است که علاوه بر علم پزشکی در فنون بلاغت و بداعت نیز ید طولائی داشته، به طوریکه برخی از مورخان اندلسی نام او را به مناسبت این دو فن ذکر کردهاند و از دیگر فنون وی غفلت ورزیدهاند و مؤید این مدعی وجود اشعاری است که از وی هماکنون در دسترس ما است که برخلاف رویه متداول پزشکان است(10) که با شعر سر و کار داشته باشند.
کتاب «ادویه مفرده»
به هنگام تحقیق درباره این دانشمند گمنام دریافتم که بخشی از این کتاب در موزه انگلستان به شماره 116I4P15705 و انجمن ملی فرهنگ و هنر و ادبیات در کریت میکروفیلمی از این بخش از کتاب را در اختیار دارند که نسخهای از آنرا نیز در اختیار اینجانب نهادند و از این مساعدت سپاسگزارم.در صفحه اول این نسخه خطی که تقریباً مشتمل بر صد ورقه و هر ورقه متشکل از دو صفحه است چنین آمده است: «این جزء دوم از کتاب (ادویه مفرد) تألیف شیخ الامام ابوبکر حامدبن سمجون است».
مؤلف نام داروها را به ترتیب حروف ابجد آورده است نه به ترتیب حروف الفبائی و گویا جلد اول کتاب که تاکنون مفقود میباشد، مشتمل بر شش حرف (الف- ب- ج- د-و) است و طبیعی است که جلد دوم کتاب باید مشتمل بر قسمت دوم ششگانه ابجد (ز-ح-ط-ی-ک-ل) که با کلمه (زنجبیل) آغاز و با کلمه (الزاق الذهب) پایان میپذیرد و در جلد سوم با حرف (میم) آغاز گردد و ...
جلد دوم مفردات دارو به ترتیب زیر آمده است:
حرف (ز) مشتمل بر 41 رقم دارو که در 47 ورقه یعنی با احتساب پشت و روی ورقه 96 صفحه گنجانده شده است.
در حرف (ح) هشتاد و پنج دارو یا اندکی بیشتر آمده که مشتمل بر 67 ورقه دو صفحهای است، اما حرفهای (ط-ی-ک) فاقد فهرست دارو است که متأسفانه مفقود شده است و در حرف (ل) هم فقط ورقه آخر آن موجود است که نام سه داروی مفرد است.
مفرد (زنجبیل)
در ماده نخستین این دارو حدود سی و سه خاصیت برشمردیم که مؤلف درباره فوائد زنجبیل آورده است و آنرا از جوانب متعدد مورد بررسی قرار داده است. مثلاً: ابتدا زنجبیل را تعریف مینماید و به انواع آن اشاره میکند و از چه چیز بدست میآید و آنچه که ذکر شد درباره صفات زنجبیل مناسب بنظر میرسد، میزان انرژی آن در حرارت و گرمی و رطوبت، خواص آن طرق مختلف استعمال، چگونگی نگهداری و ماده مشابه زنجبیل در صورت عدم امکان دسترسی به آن.جالب آنکه ابنسمجون خواص زنجبیل و دیگر مشخصات آنرا به پزشکان و گیاه شناسان و دانشمندانی که مبتکر این نظریات بودهاند نسبت میدهد.
از دانشمندان یونان:
1- دیساغورس (چهار بار)
2- جالینوس (سه بار)
از دانشمندان مسلمان عرب زبان:
1- اسحاق بن عمران بغدادی (4 بار)
2- ابوحنیفه دینوری (2 بار)
3- ابن جزار قیروانی (4 بار)
4- ابن ماسویه بصری (3 بار)
5- سلیمان اسرائیلی (2 بار)
6- مسیح بن حکم دمشقی (2 بار)
7- محمدبن ابوبکر رازی (2 بار)
8- ابن ماسویه (1 بار)
9- محمدبن حسن طبری (1 بار)
و قرائت برخی از اسامی پزشکان بعلت پریدگی رنگ خط مقدور نگردید.
ابنسمجون پیشرو تصنیف مفردات دارو است، او نخستین کسی است که بنا به حدس من مفردات دارو را به صورت مجموعه در اندلس تألیف کرده است.
او نیز نخستین کسی است که در این زمینه تحقیق و روش نویی را ارائه داده است. بدین ترتیب که نام دارو را نخست ذکر مینماید، آنگاه در ذیل آن اطلاعات خود را که از کتب قدما و آثار معاصرین خود درباره مشخصات این دارو و خواص آن دریافته است میآورد و هر مورد از این اطلاعات را به صاحبش نسبت میدهد و بر آن از معلومات خود میافزاید و یا رأی صائب را در این باب ذکر مینماید.(11)
و ابن بیطار بعد از ابنسمجون همین روش را در کتاب خود بنام (جامع المفردات که در قرن هفتم هجری تألیف نموده آورده است و پزشک مستعرب ماکس ماهون تصور کرده است که ابن بیطار در روش نگارش کتابش از کتاب ابوجعفر غافقی بنام (الادویه المفرده) که در قرن ششم هجری نوشته شده تبعیت نموده است، در حالیکه ابنسمجون دو قرن پیش از غافقی و سه قرن پیش از ابن بیطار این روش را در نگارش بکار بسته است.
منابعی که مؤلف در نوشتن مقاله از آنها مدد گرفته است.
1- ابنسمجون، ابوبکر حامد (وفات بعد از سال 392 هـ)کتاب الادویه المفرده (میکروفیلم) در موزه انگلستان.
2- الحمیدی، ابوعبدالله محمدبن ابونصر رازی (وفات 488هـ)
کتاب جذوه المقتبس فی ذکرولاه الاندلس، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، قاهره 1966م.
3- اضبتی، احمد یحیی بن عمیره (وفات 599 هـ)
کتاب بغیه الملتمس فی تاریخ رجال الاندلس، دارالکتاب العربی، قاهره 1966م.
4- ابن البیطار: ضیاء الدین ابومحمد عبدالله بن احمد (وفات646هـ).
کتاب الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه (چهار جلد در دو مجلد) چاپ افست (چاپ بولاق 1875م) قاهره ناشر دارالمدینه.
5- ابن ابیاصیبعه، موفق الدین ابوالعباس قاسم خزرجی (وفات 668 هـ) کتاب عیون الابناء فی طبقات الاطباء تحقیق دکتر فزار رضا، دارالحیاه، بیروت.
6- مرجع به زبان لاتین
7- زرکای، خیرالدین (وفات 1976م)، کتاب الاعلام در هشت جلد، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ پنجم (1980م) و چاپ مصر آن در 10 جلد است (مترجم)
8- کحاله عمر رضا (وفات 1987م) کتاب معجم المؤلفین (15 جلد که دو جلد آخر آن ویژه فهرست است) چاپ افست/داراحیاء- الثراث العز، بیروت.
9- الخطابن، محمدالعربی مؤلف کتاب الطبا و الاطباء فی اندلس اسلامی دو مجلد، دارالغرب اسلامی، بیروت 1988
پینوشتها:
1- ابن ابیاصیبعة: عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ص 500
2- منظور از علم مفهوم طبیعی متداول آن است Lesseiences
3- همانگونه که ابن جلجل میگوید این کتاب تصویری از انواع گیاهان است که به سبک دومی عجیبی کشیده شده است و خط آن به زبان اغریقی است.
4- یکی از این پزشکان عبدالرحمن بن هیثم است که موضوع سخنرانی آن در سیزدهمین کنگره سالیانه تاریخ علوم نزد اعراب (1990/م) بود.
5- ابنجلجل به سال 332 هجری تولد یافته است و حدس میزنم که ولادت ابن هیثم در اوائل قرن چهارم هجری بوده است. ر.ک: مقاله نویسنده «الطبیب القرطبی ابن جلجل و عصر ازدها و الطب فی الاندلس» که در کنگره سالیانه تاریخ علوم نزد اعراب در شهر طرطوس به سال 1989 میلادی ایراد گردیده.
6- ابنجلجل کتابش را در آغاز سال 377 هجری به اتمام رسانیده است. (معادل سال 987م).
7- پاورقی به زبان لاتین آمده است.
8- جذوة المقتبس، ص197 (386- ترجمه)
9- بقیة الملتمس ص 272 (668- ترجمه)
10- در مورد گیاه داروئی محتوی املاح (نمک) از قول لغتشناسی معروف ابن سکیت خوزستانی دو رقمی (244ه) مینویسد که این گیاه شکوفهای شبیه تاج خروس دارد و دو بیت شعری بعنوان شاهد میآورد. (نسخه خطی، ورقه94/ب)
11- در واژه مفرد (حنوقوقی) در تصحیح آن میگوید من معتقدم حنوقوقی مصری همان نیلوفر است ولی دیساغورست و جالینوس گمان کردهاند که از دانه آن برای پختن نان استفاده میشود و دیساغورس حنوقوقی را لوطس مصری نامیده و به گل نیلوفر تشبیه نموده در حالیکه هیچگونه مشابهتی میان آن دو وجود ندارد و در شکل و انرژی کاملاً متفاوتند و فقط مشابهت لفظی پیدا کردهاند.
گروهی از نویسندگان، (1394) مجموعه مقالات کنگره بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، چاپ دوم.