اسلام گرايي ايرانيان در نيمه نخست قرن اول هجري

مهم ترين عاملي که موجب گرايش ايرانيان به تشيع شد، همان عامل اسلام گرايي آنها است. همان گونه که قبلا اشاره شد، هرج و مرج در حکومت ساساني، ستم بر مردم، وجود تبعيضات نژادي و فاصله هاي طبقاتي، هماهنگي آيين تحريف شده ي زرتشتي با آن رژيم و حمايت موبدان و روحانيون زرتشتي از ساسانيان از يک سو زمينه ي بسيار مساعدي در ايرانيان براي استقبال از اسلام به وجود آورد و آنها در پرتو اسلام،
جمعه، 15 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام گرايي ايرانيان در نيمه نخست قرن اول هجري
اسلام گرايي ايرانيان در نيمه نخست قرن اول هجري
اسلام گرايي ايرانيان در نيمه نخست قرن اول هجري

نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي

مهم ترين عاملي که موجب گرايش ايرانيان به تشيع شد، همان عامل اسلام گرايي آنها است.
همان گونه که قبلا اشاره شد، هرج و مرج در حکومت ساساني، ستم بر مردم، وجود تبعيضات نژادي و فاصله هاي طبقاتي، هماهنگي آيين تحريف شده ي زرتشتي با آن رژيم و حمايت موبدان و روحانيون زرتشتي از ساسانيان از يک سو زمينه ي بسيار مساعدي در ايرانيان براي استقبال از اسلام به وجود آورد و آنها در پرتو اسلام، بخشي از راه را براي دوري از آيين هاي زرتشتي و مانوي و مزدکي و سيستم هاي غلط رژيم ساساني پيمودند.
از سوي ديگر، رفتار و اخلاق مسلمانان پيروز و رفتار عادلانه و مهرانگيز سلمان در مدائن با ايرانيان موجب شد که کم کم ايرانيان، مسلمان گرديدند. پس از اين مرحله به تدريج بذرهاي تشيع که اسلام صحيح و ناب بود، در دل هاي ايرانيان پاشيده شد و ديري نپاييد که آنها را به سوي تشيع گرايش داد.
اين بذرها از آنجا پاشيده شد که ايرانيان ستم ديده وزير چکمه ي شاهان وزير پرده هاي متحجر آيين زرتشتي، آييني نجات بخش مي خواستند. آييني که عدالت و حقيقت گرايي در سر لوحه ي برنامه ي آن باشد و پيشوايانش اسوه ي پاکي و عدالت و ضديت با هر گونه تبعيضات باشند.
ايرانيان در اين راستا، چنين آيين پاک را تنها در چهره ي امام علي عليه السلام و جانشينانش مي ديدند و همين سنگ زيرين اساس تشيع ايرانيان گرديد.
ايرانيان - چنانکه نمونه هايش قبلا ذکر شد- در زمان خلفا، تبعيضات و انحرافات بسياري به خصوص در عصر خلافت عثمان ديدند و سپس ظلم و طغيان امويان را مشاهده مي کردند و همين سنجش کافي بود که جهت گيري آنها را تعيين کند.

نقش سلمان و حذيفه بن يمان

تماس هاي نخستين ايرانيان با مسلمانان، در مدائن و نواحي آن آغاز شد. سلمان حدود بيست سال، استاندار مدائن بود. قبل و بعد از سلمان مدتي حذيفه بن يمان حاکم مدائن بود و در هنگامي که حاکم نبود، باز مدتي در مدائن سکونت داشت و به تبليغ و ترويج اسلام پرداخت.
سلمان و حذيفه هر دو شيعه ي اعتقادي اميرمؤمنان عليه السلام بودند. روش علي گونه ي اين دو نفر، نقش به سزايي در گرايش مردم ايران به تشيع داشته است.
اين دو نفر حقيقت تشيع را که در عصر پيامبرصلي الله عليه و آله تأسيس شد و موضوع امامت حضرت علي عليه السلام را که امر الهي است، نه سياسي محض به روشني به مردم تفهيم کردند و روش عملي و تبليغي آنها کم کم خط فکري ناب اسلام را که همان تشيع الهي است، مجسم نمود. حذيفه گاهي به عنوان يکي از ارکان چهارگانه اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله ياد شده است که رکن اول، سلمان بود و رکن دوم، مقداد و رکن سوم، ابوذر بوده است.
حذيفه به دو پسرش، صفوان و سعيد چنين وصيت کرد: همواره با علي عليه السلام باشيد و به زودي جنگ هاي متعددي براي علي عليه السلام به پيش مي آيد ( مانند جنگ جمل، صفين و نهروان) و بسياري کشته خواهند شد. شما را وصيت مي کنم که درصف علي عليه السلام باشيد و کوشش کنيد تا در رکاب او به شهادت برسيد.
«فانه و الله علي الحق و من خالفه علي الباطل؛ زيرا سوگند به خدا، علي عليه السلام بر حق است و مخالفان او بر باطل مي باشند.»
صفوان و سعد ( به نقل ديگر و سعيد) طبق وصيت پدر، همواره با امام علي عليه السلام بودند و سرانجام در جنگ صفين در رکاب امام علي عليه السلام به شهادت رسيدند. پدر حذيفه به نام حسل يا حسيل در جنگ احد به شهادت رسيد.(1)
سلمان يک مسلمان ايراني بود، مسلماني مخلص و مهربان و عادل. وقتي که ايرانيان، زندگي اين ايراني پيشتاز و کردار و گفتار او را در ترازوي فکري خود بررسي مي کردند، اسلام را به طور کامل و خالص، در وجود او مي ديدند. ستايش هايي که پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از سلمان نموده بود، کم و بيش به گوششان مي رسيد و اين را نيز طبعا مي ديدند که او شيعه ي حضرت علي عليه السلام است. در نتيجه به طور طبيعي بلکه عاشقانه مذهب تشيع را برمي گزيدند. آنها آنچنان شيفته ي سلمان بودند که هرگز تصور نمي کردند، خط اعتقادي و فکري او در انتخاب تشيع نادرست باشد.(2)
اکثر مردم مدائن و کوفه و مسافران اين دو شهر، ايراني بودند. ملاقات سلمان با آنها موجب شد که نخستين بناي تشيع در اين دو شهر پي ريزي گردد و مذهب تشيع رواج يابد و سپس به شهرهاي ديگر ايران سرايت نمايد.
پارسايي و صداقت پيشگامان تشيع و مبارزات فرهنگي و سياسي آنها هر کدام نقش مؤثري در گسترش تشيع و استحکام پايه هاي آن داشت، ولي در نواحي ايران شايد بتوان گفت: در آغاز، هيچ عاملي مانند نقش سلمان، کارساز و پرثمر نبوده است.
گم شده ي ايرانيان، اسلام بود که آن را يافتند، ولي کم کم با دقت نظر به دنبال اسلام محمد صلي الله عليه و آله (نه اسلام ديگران) رفتند که اسلام حقيقي و خالص بود و در اين راستا به سراغ علي عليه السلام «باب مدينه ي علم نبوت» رفتند که آيينه ي تمام نماي محمد صلي الله عليه و آله بود. به اين ترتيب با يافتن سلمان، علي عليه السلام را يافتند و با يافتن او، پيامبر اسلام را يافتند و آيين ناب او را به دست آوردند.
علامه شهيد استاد مطهري در اين راستا چنين مي گويد:
«حقيقت اين است که علت تشيع ايرانيان و علت مسلمان شدنشان يک چيز است، ايران روح خود را با اسلام سازگار ديد و گمگشته ي خويش را در اسلام يافت. مردم ايران که طبعا مردمي باهوش بودند، به علاوه سابقه ي فرهنگ و تمدن داشتند. بيش از هر ملت ديگر نسبت به اسلام شيفتگي نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ايران بيش از هر ملت ديگر، به روح و معني اسلام توجه داشتند، به همين دليل توجه ايرانيان به خاندان رسالت از هر ملت ديگر بيشتر بود. از اين رو تشيع در ميان ايرانيان نفوذ بيشتري يافت. يعني ايرانيان روح اسلام و محتواي اسلام و محتواي اسلام را در نزد خاندان رسالت يافتند، چرا که فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي واقعي روح ايرانيان بودند.
آن چيزي که بيش از هر چيز ديگر روح تشنه ي ايراني را به سوي اسلام مي کشيد، عدل و مساوات اسلامي بود. ايرانيان قرن ها از اين نظر محروميت کشيده بودند و انتظار رفع آن را داشتند. آنها ديدند، آن عدالت و صفا و مساوات اسلامي که روح تشنه ي آنها را سيراب مي کند، تنها در خاندان رسالت يافت مي شود.»(3)

امامت پر بار حضرت علي عليه السلام در کوفه

مرحله ي ديگر رواج تشيع و سرايت آن به اطراف در نيمه ي نخست قرن اول هجري، ورود اميرمؤمنان علي عليه السلام به کوفه بود. حوادث جنگ جمل و صفين اقتضا مي کرد که امام علي عليه السلام از مدينه به سوي عراق بيايد وکوفه را مقر حکومت خود قرار دهد.
با توجه به اينکه ايرانيان بسياري، در کوفه سکونت داشتند و رفت و آمد ايرانيان به اين شهر بسيار بود و شهرهايي مانند مدائن، ساباط، انبار و ... نزديک کوفه بودند. طبعا ملاقات هاي آنها با امام علي عليه السلام بسيار و مکرر بوده و قطعا آنها گرد منبر آن حضرت آمده و خطبه ها و افشاگري هاي آن حضرت را ( که بخشي از آنها در نهج البلاغه ذکر شده) مي شنيدند و در پرتو آن، راههاي اصلي اسلام را از راههاي انحرافي مي شناختند.
آنها «مناشده ي» (4) امام علي عليه السلام را که در رحبه (5) و صحن مسجد کوفه انجام گرفت، مي ديدند و مي شنيدند. قطعا اين امور به ضميمه ي امور ديگر، نقش به سزايي در گرايش آنها به تشيع داشته است.
مرحوم علامه «سيد محسن امين» در اعيان الشيعه مي نويسد:
«هنگامي که اميرمؤمنان علي عليه السلام در عراق سکونت کرد، بسياري از مردم کوفه و بصره و شهرهاي اطراف به تشيع گرويدند و هنگامي که کارگزاران آن حضرت به شهرها و استان ها مي رفتند، بسياري بر اثر راهنمايي هاي آن حضرت شيعه مي شدند. به اين ترتيب تشيع در مکه، يمن، مصر ، عراق و فارس (ايران) روبروز، رو به گسترش نهاد.» (6)
بيانات امام علي عليه السلام که در نهج البلاغه آمده، غالبا در کوفه ايراد شده است و اين بيانات کافي بود که خط فکري مسلمانان را ترسيم کند و مردم بسياري را شيعه ي اعتقادي نمايد.
در بخش اول اين کتاب بقدر کافي از نمونه هاي تاريخي تماس هاي ايرانيان با حضرت امام علي عليه السلام و محبت آن حضرت به آنها خاطرنشان گرديد.
يکي از آن نمونه ها اين بود که ايرانيان بسياري پاي منبر علي عليه السلام را پر کرده بودند، به طوري که اشعث بن قيس به عنوان اعتراض به علي عليه السلام گفت: «اين افراد حمراء بر ما چيره شده اند و توجلو آنها را نمي گيري.»
امام از اين سخن تعصب آلود او سخت خشمگين گرديد و به عنوان دفاع از ايرانيان و رد سخن «اشعث» فرمود: «اين عرب هاي شکم گنده در بسترهاي نرم مي آرمند، ولي آنها (حمراء و ايرانيان) در روزهاي سوزان در تلاش و فعاليت هستند، آنگاه همين رفاه طلبان شکمباره به من مي گويند آنها (ايرانيان) را طرد کنم. أأطردهم؟ اني ان طردتهنم لمن الظالمين ؛ آيا آنها را طرد کنم؟ که اگر چنين کنم از ستمگران خواهم بود.»
سپس فرمود: «سوگند به خدا، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: «آنها (ايرانيان) شما را به خاطر برگرداندن به سوي اسلام مي زنند، همانگونه که شما آنها را در آغاز براي گرايش يافتن آنها به اسلام مي زديد.» (7)
دفاعيات و آموزش هاي فرهنگ ساز امام علي عليه السلام که از آبشار حقيقت و صداقت سرچشمه مي گرفت، نقش به سزايي در جذب مسلمانان و ايرانيان به سوي تشيع داشت. امام علاوه بر بيان کليات گاهي به بيان جزئيات مي پرداخت، چنانکه خطبه شقشقيه او (خطبه 3 نهج البلاغه) و نامه هاي او که براي معاويه مي نوشت ( که چند نامه ي آن حضرت به معاويه در نهج البلاغه، بخش نامه ها آمده است) و ... بيانگر اين مطلب است.
از جمله جريان «مناشده » آن حضرت در رحبه کوفه است که در اينجا به ذکر آن مي پردازيم:
مناشده ي امام علي عليه السلام در رحبه ي کوفه
در کتاب ارزشمند «الغدير» ( جلد اول) بيست و دو مناشده ذکر شده، شش مناشده ي مذکور از امام علي عليه السلام است که عبارتند از :
1- مناشده ي آن حضرت در خانه ي شوراي شش نفري بعد از درگذشت عمر که اين مناشده در سال 23 هجرت در مدينه انجام شد.
2- مناشده ي آن حضرت در زمان آغاز خلافت عثمان در مسجد پيامبرصلي الله عليه و آله در سال 23 ه.ق.
3- مناشده ي آن حضرت در ميدان کوفه در سال 35 ه.ق.
4- مناشده ي آن حضرت در جنگ جمل در بصره در سال 36 ه.ق.
5- مناشده ي آن حضرت در برابر هيئت وارد شده به کوفه، در کوفه در سال 36 و 37 هجري.
6- مناشده ي آن حضرت در جبهه ي صفين در سنه 37 هجري. (8)
هر يک از اين مناشده هاي افشاگر کافي بود که جمعي را به سوي تشيع سوق دهد، غير از اين مناشده هاي امام علي عليه السلام ، امامان عليهم السلام ديگر و اصحاب نيز در فرصت هاي مناسب، مناشده هايي داشته اند مانند:
مناشده ي امام حسن و امام حسين عليه السلام .
مناشده ي فاطمه زهرا (س).
مناشده ي عبدالله بن جعفر، اصبغ بن نباته، قيس بن سعد و ... (9)
در اينجا به ذکر مناشده ي امام علي عليه السلام در کوفه مي پردازيم. اين مناشده در روايات گوناگون از طرق مختلف نقل شده که خلاصه ي آن چنين است:
امام علي عليه السلام مردم را در رحبه (ميدان يا صحن مسجد) کوفه جمع کرد و در ميان آنها گروهي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز حضور داشتند. بعد از حمد و ثناء به جمعيت رو کرد و فرمود:
«شما را به خدا سوگند مي دهم هر کسي ماجراي غدير را ديده و سخن پيامبرصلي الله عليه و آله را در روز غدير در شأن من شنيده هم اکنون برخيزد و شهادت دهد.»
جمعي برخاستند و گواهي دادند که ما در روز غدير خم (18 ذيحجه سال دهم هجرت) بوديم و شنيديم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
«من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه ؛ هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علي عليه السلام مولا و رهبر او است. خداوندا دوست بدار کسي را که علي عليه السلام را دوست دارد و دشمن بدار کسي را که علي عليه السلام را دشمن دارد و کمک کن کسي را که او راکمک کند.»
در اين روايت آمده است، حدود ده نفر برخاستند و شهادت دادند که ما در آنجا حاضر بوديم، و اين گفتار را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيديم. (10)
در بعضي از اين روايات آمده است که سيزده نفر، و در بعضي هفده نفر، و در بعضي 30 نفر، برخاستند و گواهي دادند.
علامه «اميني» ، نام بيست و چهار نفر را از مجموع روايات استخراج کرده که در رحبه کوفه گواهي دادند که در ماجراي غدير حاضر بوده اند و سخنان پيامبرصلي الله عليه و آله را در شأن امام علي عليه السلام شنيده اند، اين 24 نفر عبارتند از:
1- ابوزينب بن عوف انصاري.
2- ابو عمره بن عمروبن محصن انصاري.
3- ابوفضاله انصاري - که در جبهه ي صفين شهيد شد و رزمنده ي بدري بود.
4- ابو قدامه ي انصاري - که در جبهه ي صفين شهيد شد.
5- ابو ليلي انصاري - که به قولي در جبهه ي صفين شهيد شد.
6- ابو هريره ي دوسي.
7- ابوالهيثم بن تيهان- که در جبهه ي صفين شهيد شد و رزمنده ي بدري بود.
8- ثابت بن وديعه ي انصاري خزرجي.
9- حبشي بن جناده - که در يکي از جنگهاي علي عليه السلام به شهادت رسيد.
10- ابو ايوب انصاري، که در جبهه ي روم شهيد شد، و رزمنده ي بدري بود.
11- خزيمه بن ثابت انصاري- که در جبهه ي صفين شهيد شد و رزمنده ي بدري بود.
12- ابوشريح، خويلد بن عمرو خزاعي.
13- زيد ( يازيد) بن شراحيل انصاري .
14- سهل بن حنيف انصاري اوسي.
15- ابو سعيد خدري انصاري.
16- ابوالعباس، سهل بن سعد انصاري.
17- عامر بن ليلي غفاري.
18- عبدالرحمن بن عبد رب انصاري.
19- عبدالله بن ثابت انصاري خادم رسول صلي الله عليه و آله.
20- عبيد بن عازب انصاري.
21- ابو طريف عدي بن حاتم.
22- عقبه بن عامر جهني.
23- ناجيه بن عمرو خزاعي.
24- نعمان بن عجلان انصاري- سخنگو و شاعر.(11)
در بعضي از عبارات محدثان اهل تسنن چنين بيان شده است:
«فقام ناس کثير فشهدوا؛ عده ي بسياري برخاستند و گواهي دادند.» (12)
آري اين مناشده هاي امام علي عليه السلام که در فرصت هاي مناسب در برابر جمعيت انجام مي گرفت، و گواهي اصحاب بزرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله يکي از بهترين طرق شناساندن مذهب تشيع اعتقادي بود که بذر تشيع را در دل هاي ايرانيان و... مي پاشيد، و اين بذر، بسيار زودتر به ثمر مي رسيد، و به تدريج بر گسترش طرفداران تشيع مي افزود.
کوتاه سخن آن که: ورود امام علي عليه السلام در سال 36 هجري به سرزمين بصره و سپس کوفه، و سکونت او تا پايان زندگي در کوفه ( چهارسال و اندي) ، مرحله ي جديد و مهمي براي گرايش ايرانيان به تشيع بود، و در اين راستا، بسيار بودند کساني که نخست به آيين تسنن در اسلام گرويده بودند، ولي با ورود امام علي عليه السلام به کوفه و ملاقات آنها با آن حضرت، به صف تشيع پيوستند، و رسما دين تشيع، به عنوان اسلام ناب، در برابر آيين عثماني و ... قرار گرفت، و قضاوت ها و برنامه ها و گفتار امام علي عليه السلام ، انحراف و قساوت دشمنان علي عليه السلام عدالت و مستضعف نوازي آن حضرت و ... نيز هر کدام، نقشي در تقويت اين جريان داشتند.

شرکت ايرانيان مسلمان در جنگ صفين

زاهد مشهور ربيع بن خثيم، معروف به خواجه ربيع کوفي تميمي که از اصحاب امام علي عليه السلام بود، و آرامگاهش در مشهد مشهور است، به دستور امام علي عليه السلام به ايران آن روز مانند ري، قزوين و آذربايجان آمد، و حاکم آن حضرت، در اين سرزمين ها گرديد.
در تاريخ ابن اعثم کوفي مي خوانيم: وقتي که اميرمؤمنان علي عليه السلام ، براي جنگ با سپاه معاويه عازم سرزمين صفين شد، براي فرمانداران و استانداران خود، نامه نوشت و آنها را به فرستادن سرباز و کمک دعوت کرد.
خواجه ربيع، با چهار هزار نفر از سپاه ري با تجهيزات جنگي، به سوي صفين حرکت کردند، امام علي عليه السلام با سپاه خود، منتظر رسيدن آنها بودند، وقتي که آن لشگر رسيد، بي درنگ امام علي عليه السلام فرمان حرکت به سوي جبهه ي صفين را صادر کرد. (13)
اين فراز تاريخي بيانگر شرکت فعال مسلمانان ايران در جنگ صفين است، و نشان مي دهد که در همان عصر، جريان شيعي، توسط فرمانداران علي عليه السلام در ايران ، استقرار يافته است.

مظلوميت شيعيان و محبوبيت علويان

در عصر خلافت حضرت علي عليه السلام ، در همه ي سرزمينهاي اسلامي ، از حجاز، يمن، عراق و نواحي ايران و ... بر طرفداران تشيع افزوده مي شد، خاندان اموي و معاويه، خشونت بارترين سياست را براي نابودي و تضعيف شيعيان، اتخاذ کردند، دژخيمان خونخوار معاويه، مانند: زياد بن ابيه، بسر بن ارطاه، سمره بن جندب و ... به کشتار و غارت شيعيان پرداختند، و با بدترين شکنجه ها، آنها را مي کشتند.
بسر بن ارطاه، تنها در صنعاء و بخشي از يمن، سي هزار نفر از شيعيان را کشت، از بي رحمي او اينکه دو پسر خردسال عبيدالله بن عباس، پسر عموي پيامبرصلي الله عليه و آله را که نامشان سليمان و داود بود، در برابر مادرشان سربريدند، و همين خون آشام، به صنعاء بازگشت و صد نفر پيرمرد ايراني الاصل را به جرم اينکه همسر فرزند يکي از آنها، دو کودک عبيدالله بن عباس را مخفي کرده بودند، کشت.(14)
به اين ترتيب مي بينيم که شيعيان ايراني، در سالهاي 37 و 39 هجري، در يمن نيز حضور داشتند، به طوري که در يک واقعه، به جرم حمايت از خاندان رسالت عليه السلام و مخفي کردن دو نوه ي عموي رسول خدا صلي الله عليه و آله، مظلومانه به شهادت مي رسند.
در چنين شرايط خطرناک و سختي، نه تنها از گسترش تشيع کاسته نشد، بلکه مسلمانان، بيشتر به ماهيت پليد بني اميه و مخالفان تشيع پي بردند، و از سوي ديگر بيشتر به مظلوميت علي عليه السلام و آل علي عليه السلام ، اطلاع يافتند، اين موضوع، عامل ديگري بر افزايش طرفداران تشيع در ايران بود، چرا که ايرانيان متوجه مي شدند که هميشه رهبران تشيع در برابر ستمگران و طاغوتيان، قرار گرفته اند.
بر همين اساس، محقق معروف «فان فلوتن» مي گويد:
«يکي از علل گرايش خراسانيان، و ايرانيان ديگر به تشيع ، اين بود که آنها شيوه هاي انساني را جز در خط فکري امام علي عليه السلام نيافتند.» (15)
به عبارت روشنتر: فضايل انساني و ارزشهاي عالي که در زندگي حضرت علي عليه السلام و خاندان رسالت، ديده مي شد، موجب محبوبيت عميق آنها در نزد ايرانيان گرديد، همين محبوبيت، گر چه جنبه ي اجتماعي و سياسي داشت و آنان را به سوي تشيع سياسي، سوق مي داد، ولي چندان، طول نکشيد که همين تشيع براي بسياري، به تشيع اعتقادي منجر گرديد، و آنها دريافتند که امامت علي عليه السلام و حسن و حسين عليهماالسلام، يک امر الهي است ،و از مباني وحي سرچشمه مي گيرد.
البته نبايد نقش شيعيان متدين و استوار، مانند: حجر بن عدي و يارانش، عمار ياسر، عمرو بن حمق، ميثم تمار، مالک اشتر، اويس قرني، کميل بن زياد، سعيد بن جبير، و پارسايان پاکباز بزرگ ديگر شيعي را، در اين راستا، از نظر دور داشت، چرا که شخصيت عرفاني و مذهبي و کمالات ارجمند آنها، هر کدام نقش مؤثري در ايجاد محبوبيت و جذب توده ي ستم ديده، به سوي تشيع علوي داشت.
بر همين اساس، دکتر «وردي» مي گويد: «تشيع در سه شهر، رونق و گسترش خاصي گرفت:
1- در کوفه به خاطر وجود عمار ياسر.
2- در مدائن به خاطر وجود سلمان فارسي.
در جبل عامل به سبب تلاش ابوذر غفاري. (16)
در اينجا بايد بر سخن اين دانشمند افزود که «حجر بن عدي» و يارانش که به راستي از قهرمانان نستوه و تلاشگر از شيعيان امام علي عليه السلام بودند، و در عصر خود نهضتي تاريخ ساز پديد آوردند، نيز نقش مؤثري در استحکام مباني شيعي و گسترش آن در کوفه و اطراف داشتند.
حجر بن عدي همان سردار دريادلي است که در ماجراي جنگ مسلمانان با سپاه ايران، و فتح چند شهر ايران، نقش چشمگير داشت و از دوستان و ياران نزديک امام علي عليه السلام بود، و سرانجام او با شش نفر از يارانش، به دستور معاويه در سرزمين مرج عذراء ( سي کيلومتري دمشق) به شهادت رسيدند، جرم آنها فقط اين بود که شيعه و طرفدار امام علي عليه السلام بودند، و در اين راه قيام کردند، عجيب اينکه: يکي از شهيدان همراه حجر بن عدي، پسرش بنام «همام» بود، هنگامي که «هدبه بن فياض» جلاد معاويه، حجر را به پيش کشيدند تا گردنش را بزند، حجر به جلاد گفت:« اگر مأمور هستي تا فرزندم را نيز اعدام کني، اول او را اعدام کن.»
جلاد، نخست همام پسر حجر را اعدام کرد، شخصي از حجر پرسيد: «در سوگ پسرت شتاب کردي!»
حجر در پاسخ گفت: «ترسيدم، او شمشير را برگردنم بنگرد و از ولايت حضرت علي عليه السلام برگردد، آنگاه در آخرت که خداوند پاداش مخصوصي به افراد صابر داده است، به او ندهد و در نتيجه پسرم در نزد من نباشد! » (17)
درود بي پايان پاکبازان راه جهاد و خلوص، بر شما حماسه سازان سلحشور علوي باد، که با خون پاک و جوشان خود، درخت تنومند تشيع را آبياري کرديد.
توجه مهرآميز امام علي عليه السلام به شيعيان مدائن
در کتاب خرائج راوندي نقل شده: روزي امام علي عليه السلام در عصر خلافتش، در مسجد در حضور مردم فرمود:
«اگر يک نفر مورد اطمينان داشتم، توسط او مقداري خوار و بار براي شيعيانم که در مدائن سکونت دارند، مي فرستادم».
شخصي (از منافقان) پيش خود گفت: «اکنون نزد علي عليه السلام مي روم، و به او مي گويم، من حاضرم که آن اموال را به من مي سپارد، آنگاه آن اموال را گرفته و در مسير راه به سوي شام مي گريزم و به معاويه مي پيوندم! »
او با اين فکر انحرافي، به حضور علي عليه السلام آمد و گفت: «من آن اموال را به مدائن نزد شيعيانت مي برم».
امام علي عليه السلام سرش را بلند کرد، و به او فرمود: «از من دور شو، تو مي خواهي به طرف شام، به سوي معاويه بروي.» (18)

پي نوشت :

1. اعيان الشيعه، ج4،ص 592 تا 594 .
2. دانشمند معروف عرب ، «دکتر وردي» مي گويد:« جريان تشيع در مدائن به خاطر وجود سلمان در آنجا رونق و گسترش خاصي يافت.» (وعاظ السلاطين،ص 297).
3. اقتباس از خدمات متقابل اسلام و ايران،ص 136.
4. مناشده يعني احتجاجات و سوگندهاي حضرت علي عليه السلام براي احقاق حق و ابطال باطل.
5. رحبه يعني ميدان و عرصه ي وسيع.
6. اعيان الشيعه، ج1، ص 25.
7. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 19، ص 124.
8. الغدير، ج1، ص 159، 163، 166، 186، 187و 195.
9. همان، ص 196 تا 212.
10. الغدير ، ج1، ص 167.
11. همان، ص 184.
12. همان، ص 174.
13. بهجه الآمال، ج4، ص 137.
14. اقتباس از الغدير، ج11، ص 26 تا 27.
15. سلمان الفارسي في مواجهه التحدي، ص 164.
16. وعاظ السلاطين، ص 297.
17. اعيان الشيعه، ج4، ص 581.
18. بحار، ج41، ص 297.

منبع:رابطه ي ايران با اسلام و تشيع




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط