مهرداد نغزگوی کهن؛ شادی داوری
چکیده
براساس دیدگاه دوگروت (2000)، ساخت غیابی (1)، ساختی است که از رهگذر آن، «غیابِ» فاعل در جمله رمزگذاری میشود، بیآنکه به لحاظ واژگانی مکان وی در خارج از مرکز مکانی گفتگو مورد اشاره واقع گردد. این رمزگذاری غالباً دربافت گفتمانی ویژهای به وقوع میپیوندد که مکان فاعل در لحظهی گفتار مورد پرسش قرار گرفته باشد. براساس مطالعات بینا زبانی، مخاطبان در پاسخ به چنین پرسشی، علاوه بر کاربرد عبارات مکانی از ساختهای ویژهی غیرمکانی و عموماً کنشمدار برای اشاره به عدم حضور فاعل در مکان و زمان گفتار بهره میبرند. در این مقاله برآنیم تا دو ساخت نمودی در زبان فارسی، یعنی: «نمود مستمر» و «نمود کامل» را به عنوان ابزارهای دستوریتر شده در بیان این مفهوم معرفی نماییم.هر دو نمود دستوری در چنین بافتی، بیان جابهجایی فاعل از مرکز مکانی گفتگو را رمزگذاری میکنند، به بیان دیگر، در پاسخ به پرسش: «اوکجاست؟»، به جای به کارگیری اسم یا گروه حرف اضافه برای اشاره به مکان دور از دسترس فاعل، کنش وی مانند «داره حیاط رو تمیز میکنه» به صورت ساختی نمودی ارائه میگردد که به طور بالقوه بیش از مفهوم مکان برکنش و فعالیت دلالت دارد. این بدین معناست که در تکوین مفهوم ساخت غیابی، مفهوم مکان، از رهگذر مفهوم فعالیت یا کنش بازنمایی میگردد که از عینیت بیشتری نسبت به مفهوم مکان برخوردار است. شواهد بدست آمده بخشی از نمودار جهانی بسط استعاری هاینه، کلودی و هونمایر (1991) را مبنی بر پیدایش عناصر عینی فعالیت از عناصر انتزاعیتر مکان تأیید مینمایند. براساس تحلیل ساختهای نمودی مذکور، کاربرد نمود مستمر در رمزگذاری مفهوم غیاب به دلیل طبیعت مکانی این ساخت است که با حضور فعل معین «داشتن» با معنی اولیه و مکانی «نگاهداشتن چیزی در جایی» تقویت میشود. ساخت کامل نیز در حضور افعال «وضعیتی» (2) و همچنین فعل حرکتی «رفتن» نقش دستوری مذکور را برعهده میگیرد که در همهی موارد، بر ثبات و یا جابهجایی مکان فاعل تمرکز دارد. بر این اساس میتوان گفت که تحولات زبانی بر روی محور دستوریشدگی، اتفاقی و تصادفی به وقوع نمیپیوندد بلکه به میزان وسیعی از سوی طرحوارههای رویداد عناصر منبع با ویژگیهای عینی و ارجاعی هدایت میگردند.
مقدمه
براساس یسپرسن (1949 : 169)، توافقی در خصوص منشأ ساخت مستمر در زبان انگلیسی وجود دارد که بر پایهی آن، پیدایش این ساخت نمودی، از ادغام دو ساخت در انگلیسی باستان: یکی شامل فعل ربطی «بودن» + وجه وصفی در زمان حال مانند he was huntende و دیگری شامل فعل ربطی «بودن» + حرفاضافه + اسم فعلی مانند he was onhuntunge گزارش شده است. با وجود این، دو گروت (2000) ادعا میکند که براساس تحلیل شواهد متن بنیاد، ساخت اخیر بیش از آنکه معنای استمرارکنش را در در جمله رمزگذاری نماید، بر غیبت فاعل از مرکز مکانی گفتگو دلالت دارد. وی، ساخت مذکور را «غیابی» نامیده و شواهدی از حضور آن را در هشت زبان اروپایی از جمله هلندی، آلمانی، فنلاندی، نروژی و ایتالیایی ارائه داده است پیرو دوگروت (2000) ساختی به لحاظ دستوری «غیابی» محسوب میشود که از ابزار غیرمستقیم رمزگذاری معنای غیاب فاعل در جمله بهره بجوید، از اینرو ساخت He is off playing tennis در انگلیسی، بیان دستوری مفهوم غیاب نیست چون از مؤلفههای صوری و واژگانی غیاب (off) به طور مستقیم استفاده کرده است. در این مقاله برآنیم تا رمزگذاری مفهوم غیاب فاعل را در زبان فارسی بررسی نماییم. در واقع در پی پاسخ به این پرسش هستیم که آیا در زبان فارسی نیز فرایند رمزگذاری عدم حضور فاعل در فضای گفتمانی گوینده و مخاطب از سوی امکانات دستوری مشخصی تحقق مییابد؟ برای پاسخ به این سؤال، دادههایی از گفتار روزمرهی فارسیزبانان را در بافت ویژهای که از خلال آن، مکان فاعلِ غایب از فضای گفتمانی گوینده و مخاطب مورد پرسش قرار گرفته است جمعآوری و مورد بررسی و تحلیل میدهیم. این بررسی را با توجه به مبانی نظری دستور ساختمند (3)، از جمله مفهوم ساخت (4) و میزان طرحوارهبودگی (5) یا قائمیت به ذات (6) ساخت به انجام میرسانیم و میکوشیم تا پیدایش چنین مفهومی را به حضور تغییرات ساختی نسبت دهیم که ایدهی تراگوت (2014) در بیان ارتباط میان تغییرات زبانی از رهگذر دستوریشدگی و دستور ساختمند است. به همین منظور، در قسمت بعد ابتدا به معرفی مختصری از «ساخت غیابی» براساس دوگروت (2000) و برتینتو و دیگران (2000) میپردازیم، سپس ابزارهای بیان این مفهوم در زبان فارسی را مورد واکاوی قرار میدهیم، پس از آن در قسمت سوم مقاله، پیدایش امکانات دستوری مزبور را به فرایند تغییرات ساختی نسبت میدهیم و در نهایت، پیامدهای نظری پژوهش را ارائه خواهیم داد.1 ساخت غیابی
ساخت غیابی برای نخستین بار در مطالعهی ردهشناسی برتینتو و همکاران (2000) در خصوص ساخت مستمر در زبانهای اروپایی، به عنوان یکی از انواع معانی دستوری این ساخت معرفی شده است. در این مطالعه، ساخت غیابی، به ساختی دستوری اطلاق میگردد که از رهگذر آن، کنشی که در خارج از مرکز اشاری گفتگو توسط فاعل تحقق یافته است، رمزگذاری میشود. ویژگیهای دقیقتر این مفهوم در همان سال از سوی دوگروت (2000) ارائه گردید. دوگروت در این پژوهش، ساخت غیابی را ساختی معرفی نمود که فارغ از امکانات صوری رمزگذاری مفهوم غیاب از قبیل واژهی off «بیرون»، تنها از طریق ساخت ویژهای در زبان به بیان مفهوم مذکور مبادرت ورزد. براین اساس، دو گروت، زبان انگلیسی را فاقد ساخت دستوری بیان این مفهوم میداند و مطالعهی خود را بر زبانهایی (از جمله هلندی، زبان مادری خود) متمرکز میکند که از ساخت ویژهای در پاسخ به پرسش از مکان فاعلِ غایب بهره میگیرند. ساخت مذکور، ساختی است که از رهگذر آن، به مکان مورد پرسش اشاره نمیشود بلکه کنشی که فاعل برای انجام آن، مکان فعلی گفتگو را ترک کرده است، با آنکه در بافت، مورد پرسش واقع نشده است، از سوی گوینده به اطلاع مخاطب میرسد، براساس دوگرت (2000)، ساخت غیابی در زبانهای اروپایی، به لحاظ صورت، ساختی مشتق شده از ساخت مستمر است. برای مثال در هلندی، ساخت مستمر شامل بخشهای زیر است:[NP BE P DET INF]
1)Jan is aan het boksen
Jan is at the box. INF
‘John is boxing’
«جان در حال مشتزنی (بوکس) است.»
در این ساخت، حضور حرف اضافهی مکانی aan «در»، حضور فاعل را در مرکز اشاری به نمایش میگذارد، حال آنکه حذف این حرف اضافه، ساختی را در این زبان رقم میزند که عدم حضور فاعل در مرکز گفتگو و درگیری وی در کنشی خارج از این مرکز را به نمایش میگذارد:
[NP BE INF]
2)Jan is boksen
John is box-INF
‘John is off boxing’
«جان، بیرون، در حال مشتزنی (بوکس) است.»
ساخت مذکور، بیان دستوری یا ساخت دستوریشدهی مفهوم «غیاب» در زبان هلندی است. دو گروت (2000: 695) بر این باور است که ساخت غیابی، حاوی چهار دسته از اطلاعات در خصوص وضعیت فاعل نسبت به مرکز اشاری است: الف) از رهگذر این ساخت، عدم حضور فاعل در این مرکز رمزگذاری میشود، ب) فاعل، درگیر در انجام کنشی گزارش میشود، ج) براساس اطلاعات دائرةالمعارفی مشترک گوینده و مخاطب، مدت زمان نسبی غیبت فاعل از مرکز گفتگو قابل پیشبینی است، د) براساس اطلاعات دائرةالمعارفی مذکور، فاعل، پس از مدت زمان پیشبینی شده به مرکز اشاری بازخواهد گشت. در ادامهی مقاله برآنیم تا با توجه به توصیف کلی که دوگروت (2000) از ساخت غیابی ارائه داده است، وجود این ساخت را در زبان فارسی مورد واکاوی قرار دهیم و مشخصات ساختاری، اعم از صوری و نقشی آن را با ساخت بنیادی غیابی مقایسه نماییم.
2 ساخت غیابی در زبان فارسی
همانطور که در قسمت قبل اشاره گردید، ساخت غیابی ساختی دستوری است که از سوی گوینده در پاسخ به پرسش در خصوص مکان فاعل ارائه میگردد، و با آنکه مستقیماً از هیچ ابزار صوری برای اشاره به غیبت فاعل استفاده نمیکند، اما مفهوم مذکور از رهگذر ساختی دستوری شده در جمله رمزگذاری میشود. ساخت دستوری مورد اشاره در زبانهای اروپایی، ساختی است که انحصاراً به بیان مفهوم غیاب میپردازد. اما رمزگذاری ساخت غیابی در زبان فارسی، فرایندی نیست که از سوی ساختی منحصر به فرد به تحقق بپیوندد. براساس شواهد، در گفتمانی که مکان فاعل غایب از مرکز اشاری گفتگو از سوی مخاطب مورد پرسش قرار میگیرد، گویندهی فارسی زبان، به جای ذکر مکان حضور فاعل، مجاز به گزینش دو ساخت نمودی است که القای مفهومی مکانی را در بر ندارند و بیش از آن، مفاهیمی کنشمدار را به گفتمان، منتقل مینمایند. ساخت نمود مستمر و ساخت نمود کامل، ساختهای نمودی مزبور هستند. بر این اساس مشاهده میشود که گویشور فارسی در پاسخ به پرسش:3)امید کجاست؟
میتواند به جای اشاره به مکان حضور «امید»، یعنی مثلاً به جای استفاده از عبارت گروه حرف اضافهای «در دانشگاه» و یا جملههای «اینجا نیست» و یا «پایین است» (که مستقیماً به مکان فاعل اشاره دارند)، از ساختهایی نمودی مانند مثالهای 4 و 5 و 6 استفاده نماید:
4)داره فوتبال بازی میکنه (ساخت نمود مستمر).
5) دراز کشیده (ساخت نمود کامل با فعل «ایستا»).
6) رفته روزنامه بگیره.
7) رفت آمپول بزنه (ساخت نمود کامل و گذشته با فعل حرکتی «رفتن» (7)).
یعنی با آنکه مخاطب، پرسشی در خصوص کنشی که فاعل (امید) درگیر آن است مطرح ننموده است، بلکه پرسش مطروحه از مکان فاعل بوده است، اما پاسخ ارائه شده ارائهی اطلاعاتی در خصوص کنشی است که فاعل در آن درگیر است. حال سؤالاتی که در اینجا مطرح میشود آن است که 1) چگونه مشارکین گفتگو به برداشت مشترکی از رمزگذاری غیبت فاعل، حضور وی در مکانی بیرون از مکان فیزیکی گفتگو و درگیری وی در فعالیتی که در این مکانِ دور از دسترس گوینده و مخاطب در حال وقوع است از رهگذر ساختی زبانی نائل مییابند که به طور مستقیم هیچ اطلاعی از این حقیقت که فاعل در فاصلهای زمانی و مکانی از مرکز گفتگو به انجام کنشی دیگر مشغول است در اختیار مخاطب نمیگذارد؟ 2) براساس چه سازوکاری بازنمایی مکان فاعل از سوی کنش وی محقق میگردد؟ و 3) اصولاً چرا در بافت پرسش از اینکه سوم شخص در لحظهی گفتگوی گوینده و مخاطب در چه مکانی است، گوینده به جای اشارهی مستقیم به موقعیت جغرافیایی فاعل (که مرکز پرسش بوده است) دست به گزینش ساختی دیگر میزند که اتفاقاً مرکز پرسش مخاطب نبوده، بلکه سوم شخص را دخیل در فعالیتی نشان میدهد که مرکز آن به لحاظ مکانی از گسترهی مکانی گوینده و مخاطب دور است؟
برای شروع بحث و ارائهی پاسخی درخور به پرسشهای مطروحه، ابتدا لازم است به مفهوم ساخت و اجزای تشکیلدهندهی آن و نیز ماهیت و عملکرد ساختها در دستور ساختمند اشارهای بنماییم. دستور ساختمند رویکردی نظری بر پایهی مفهوم ساخت در زبان است که با هدف تبیین طیف وسیعی از واقعیتها در مورد زبان بیآنکه بخشی از دادهها را جزء بخش مرکزی یا هستهی زبان بداند و دیگر بخشها را در حاشیهی زبان قرار دهد پا به عرصهی وجود گذاشته است. مهمترین دیدگاه دستور ساختمند که در تمام رویکردهای آن مشترک است، تلقی ساختهای دستوری به عنوان مهمترین اجزای سازندهی زبان است. این نگرش در تقابل با دیدگاه زایشی در مورد ساختهاست، چرا که در دیدگاه زایشی، ساختها از مجموعه عناصر خاصی تشکیل شدهاند که تنها برای توصیف مفیدند بیآنکه جایگاه نظری و قدرت تبیینی داشته باشند. براساس رویکرد ساختمند، ساختها عبارتاند از تناظر صورت و معنا که توسط گویشوران فراگرفته میشوند. به باور گلدبرگ (2006) هر الگوی زبانی میتواند ساخت محسوب شود، حتی اگر برخی جنبههای صوری و کاربردی آن از بخشهای سازندهی آن قابل پیشبینی نباشد (به عبارت دیگر، قائم به ذات باشد یعنی شکافهای (8) ساخت با عناصر ثابت واژگانی پر شوند)، علاوه بر این الگوها (طرحوارهها)یی که با بسامد کافی در زبان رخ میدهند به عنوان ساخت ذخیره میشوند حتی اگر کاملاً قابل پیشبینی باشند (به عبارت دیگر، طرحوارهای باشند و تنها بخشی از شکافهای ساخت با عناصر ثابت واژگانی پر شوند و دیگر عناصر، عناصر طرحوارهای و به لحاظ گزینش واژه، آزاد باشند). براساس این نوع نگرش، تمام سطوح تحلیل زبانی شامل ساختهاست. ساختار یک ساخت که یک صورت خاص را به یک معنای قراردادی پیوند میدهد در شکل 1 نشان داده شده است:
شکل 1: ساختار نمادین یک ساخت
چنانکه این شکل نشان میدهد، صورت یک ساخت میتواند با انواع مختلفی از اطلاعات زبانی (نحوی، ساختواژی یا واجی) مرتبط باشد (مانند بخش صوری ساخت غیابی که در ادامه ذکر خواهد شد) که به وسیلهی پیوندی نمادین (9) در ارتباط با بخش معنایی آن (مانند مفهوم و کاربرد غیاب) قرار میگیرد. اصطلاح معنا شامل تمام جنبههای قراردادی مرتبط با کارکرد یک ساخت میباشد.
براساس شواهد و برمبنای نمایش ساختهای زبانی در دستور ساختمند، مشاهده میشود که نمایش صورت ساخت غیابی در زبان فارسی به صورت زیر است (لازم به ذکر است که در تمامی موارد، معنای ساخت، مفهوم غیاب است).
ساخت غیابی از رهگذر نمود مستمر: [فاعل سوم شخص – داشتن: زمان حال – فعل رخدادی یا تحقیقی: وجه اخباری]
ساخت غیابی از رهگذر نمود کامل: [فاعل سوم شخص – صفت مفعولی فعل ایستا – بودن: زمان حال]
ساخت غیابی از رهگذر فعل «رفتن»: [فاعل سوم شخص – رفتن: نمود کامل و زمان گذشته – متمم کنش]
یکی از مباحث بنیادین در دستور ساختمند، قراردادن ساختهای زبانی بر روی پیوستاری است که از ساختهای کاملاً طرحوارهای (یعنی ساختهایی که تمام شکافهای ساخت با واحدهای غیرثابت و آزاد پر میشود و گوینده هیچ اجباری به جایگذاری واحدی مشخص و منحصر به فرد در شکاف ساخت ندارد) تا ساختهای تماماً قائم به ذات (یعنی ساختهایی که تمام عناصر ساخت ثابت، مشخص و غیرقابل تغییرند و تمام شکافهای ساخت با عناصر واژگانی مشخص پر میشود) ترسیم میگردد (کرافت و کروز 2004 : 255). رمزگذاری ساخت غیابی در زبان فارسی و براساس دستور ساختمند حاکی از این حقیقت است که چه از رهگذر نمود مستمر و چه از رهگذر نمود کامل، این ساخت، ساختی است که تا حدودی از منبع طرحوارهای خود، یعنی [فاعل – داشتن: زمان حال – فعل رخدادی یا تحققی: وجه اخباری] که در آن، فاعل، هویتی طرحوارهای دارد، فاصله گرفته و در مسیر تحول از بیان مفاهیم نمودی و کنشمدار به مفهومی مکاندار، از عناصر ثابت و قائم به ذات بیشتری یعنی فاعلی که دیگر ساخت طرحوارهای ندارد و در مقولهی شخص و شمار تثبیت شده است برخوردار گردیده است، به بیان دیگر بازنمایی مفهوم یک مفهوم دستوری جدید یعنی مفهوم دستوری غیاب، هویت این ساختهای دستوری را دستخوش کاهش نموده و به مرزهای کسب هویت ساختهای اصطلاحی که ساختهایی برخوردار از عناصر قائم به ذات و ثابت واژگانی هستند نزدیک نموده است.
دیدیم که براساس دادههای پژوهش، زبان فارسی، امکان رمزگذاری غیبت فاعل را از رهگذر ساختهایی دستوری فراهم مینماید که در آن، نه تنها اشارهی مستقیمی به مفهوم غیبت نمیشود بلکه به جای ارائهی پاسخی در خصوص مکان فاعل، به کنشی ارجاع داده میشود که فاعل در مکانی خارج از مرکز اشاری گفتگو و در لحظهی گفتگوی میان گوینده و مخاطب درگیر انجام آن است. اشاره به کنش مذکور، زمان تقریبی بازگشت فاعل به مرکز گفتگو را نیز پیشبینی میکند. این پیشبینی بر مبنای دانش دائرةالمعارفی مشترک گوینده و مخاطب صورت میگیرد. دیدیم که ساختهای دستوری مذکور، ساختهای نمود مستمر و نمود کامل هستند. به بیان دیگر ساختهای دستوری مذکور برای بیان مفهوم غیبت در جمله، «دستوریتر» شدهاند؛ یعنی علاوه بر مفهوم دستوری اولیهی خود مفهوم نقشی دیگری را به بافت القا مینمایند.
اما در این میان نکتهای که قابل تأمل است آن است که در پاسخ به پرسش از مکان فاعل غایب و ارائهی مفهوم غیبت، ساخت دستوری دیگری در زبان فارسی، دستوری نمیشود، به بیان دیگر در بیان مفهوم غیاب، زبان فارسی با پدیداری محدودیتهایی توزیعی مواجه میشود، برای مثال، پاسخ جملهی 3 هیچکدام از جملات زیر نمیتواند باشد:
8) کتاب خواند (زمان گذشتهی ساده).
9) غذا خورده است (نمود کامل با افعال رخدادی).
10) فردا به سفر خواهد رفت (زمان آینده).
این موضوع در بخش پیش رو به چالش کشیده خواهد شد. اما همانطور که در بخش قبل اشاره گردید، از نقطهنظر دوگروت (2000)، رمزگذاری ساخت غیابی از سوی گوینده، چهار دسته از اطلاعات را به جمله تزریق میکند در این پژوهش و بر اساس بافتهایی که دادههای پژوهش در آنها گردآوری شدهاند، کاربرد پنجم و ششمی را نیز به دستهبندی اطلاعات دوگروت (2000) اضافه کرده و بیان میکنیم که به لحاظ کاربردی، ساخت غیابی عموماً از سوی گویندهی فارسیزبان در شرایطی به کار گرفته میشود که مخاطب یا شخص پرسشگر از مکان فاعلِ دور از دسترس، به لحاظ اجتماعی از گوینده و فاعل از موقعیت برتری برخوردار باشد و گوینده به منظور ارائهی دلیلی موجه برای عدم حضور فاعل، درگیری وی را در انجام کنشی مشخص به اطلاع مخاطب میرساند. البته این امر در تمامی موارد کاربرد ساخت غیابی در زبان فارسی، تحقق نمییابد و همواره چنین نیست که ارتباط مشترکین در گفتگو مهمترین عامل در رمزگذاری این ساخت از سوی گوینده باشد، با این حال حتی در مواردی که تفاوت موقعیت اجتماعی میان شرکتکنندگان در گفتگو برجسته نیست، استفاده از ساخت غیابی، به لحاظ کاربرد، مجموعهای از کنشهای پیوسته را به تصویر میکشد که از جملهی آن ترک مرکز مکانی گفتگو، عزیمت به سمت مکان وقوع کنش و درگیر شدن در کنش است. مجموعهای پیوسته که از میزان رویدادبودگی (10) کمتری نسبت به کاربرد بنیادی این امکانات نمودی برخوردار است. این بدین معنی است که مثلاً ساخت منبع نمود مستمر و یا نمود کامل، در شرایطی که به منظور ارائهی اطلاعات در خصوص وضعیت فعالیتی فاعل ارائه میگردند، بیش از همتایان خود در ساخت غیابی در ارائهی مفهوم غیاب، برکنش فاعل و رویداد تحقق یافته تمرکز دارند، به عبارت دیگر، بیان ساختهای نمودی مانند نمود مستمر در مفهوم غیاب، تأکید زیادی بر نقشِ کنش ارائه شده ندارد بلکه به تصویر کشیدن غیاب، در مرکز توجه قرار میگیرد. علاوه بر این و به عنوان ششمین اطلاعی که این ساخت در جمله رمزگذاری میکند، باید به آگاهی گوینده از شرایط مکانی و فعالیتی فاعل غایب اشاره نمود؛ اما در این میان چگونه میتوان استدلال نمود که تنها ابزارهای دستوری بیان مفهوم غیبت در فارسی، امکانات دستوری نمود مستمر و کامل هستند. به بیان دیگر بر اساس چه ویژگیهای زبانی ساختهای مزبور به عنوان ساختهای منبع در مسیر دستوریتر شدگی ساخت و بیان مفهوم دستوری دیگری به خدمت گرفته میشوند. در ادامه به سیر تحول رمزگذاری این مفهوم در زبان فارسی خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که تحول مزبور در بخشی از محور جهانی بسط استعاری هاینه و همکاران (1991) مهر تأیید خواهد زد. اما پیش از پرداختن به فرایندهای پیدایش این ساخت، همانطور که پیشتر اشاره نمودیم، برخی از مشخصات ساخت غیابی را به لحاظ محدودیتهای توزیعی و باهمآییهای ساخت آن مورد بررسی قرار خواهیم داد و میزان طرحوارهای بودن آن را براساس آموزههای دستور ساختمند (کرافت و کروز 2004) تعیین خواهیم نمود.
2-1 ویژگیهای توزیعی ساخت غیابی در زبان فارسی
همانطور که پیشتر گفته شد، ساخت غیابی به معنای ساختی زبانی است که بدون اشارهی مستقیم به عدم حضور فاعل در مرکز گفتگو، غیاب فاعل را در بافت رمزگذاری میکند؛ به طوری که با آنکه مستقیماً به غیاب فاعل و یا مکان خارج از دسترس وی اشارهای نمیشود، اما برداشت مخاطب از ساخت مذکور آن است که فاعل در مکان گفتگو حضور ندارد. دیدیم که این ساخت در زبان فارسی برخلاف دیگر زبانها، هم از سوی ساخت نمود مستمر و هم از سوی ساخت نمود کامل رمزگذاری میشود. با وجود این دادههای تحقیق حاکی از آنند که درکاربرد ساختهای نمودی مذکور، محدودیتهایی به لحاظ شخص، نمود واژگانی و نمود فعلی در این ساخت به چشم میخورد. از منظر دستور ساختمند (کرافت و کروز 2004)، این محدودیتهای توزیعی، میان طرحوارهای بودن ساخت دستوری را کاهش داده و به سمت ساختی قائم به ذات هدایت مینماید. همانطور که پیشتر گفته شد این بدین معناست که هرچه شکافهای واژگانی بیشتری در یک ساخت با عناصر ثابت و غیرقابل تغییر زبانی (مثلاً شخص و شمار مشخص در ساخت غیابی زبان فارسی) پر شوند، ساخت مذکور ساختی با خصوصیت قائم به ذاتی بیشتر است و هر چه این شکافها بیشتر از سوی مقولات نحوی انتزاعی (مانند [اسم]، [فعل] و...) اشغال شوند، ساخت طرحوارهایتری را رقم میزنند. براین اساس و با توجه به برخی عناصر ثابتی که در ساخت غیابی به چشم میخورند، میتوان ساخت غیابی در زبان فارسی را ساختی تا حدودی قائم به ذات دانست. در ادامه به این محدودیتهای توزیعی صرفی، نحوی و معنایی میپردازیم. اشاره کردیم که محدودیتهای مذکور، میزان طرحوارهای بودن ساخت غیابی را تعیین میکنند.2-1-1 محدودیت توزیع شخص دستوری
ساخت غیابی تنها با سوم شخص (جمع یا مفرد) به کار میرود، به بیان دیگر، این ساخت با اول شخص و دوم شخص مورد استفاده قرار نمیگیرد. البته از آنجا که مفهوم غیاب تنها در خصوص سوم شخص مطرح میشود، این محدودیت توزیعی، محدودیتی قابل پیشبینی و توجیه است.2-1-2 محدودیت توزیعی زمان
ساخت غیابی در زبان فارسی، به طور برجسته در زمان حال بازنمایی مییابد. این محدودیت توزیعی نیز با توجه به اینکه ساخت غیابی در لحظهی اکنون گفتار شکل میگیرد و وضعیت مکانی فاعل را در لحظهی گفتگو که لحظهای متعلق به زمان حال است رمزگذاری مینماید محدودیتی قابل انتظار است. بر این اساس میتوان گفت که پاسخ به پرسش از مکانِ فاعل (مثلاً نازنین کجاست؟) هیچ یک از گزینههای زیر را در بر نمیگیرد:11) تکالیفش را انجام داد (گذشتهی ساده).
12) کتاب خواهد نوشت (آینده).
2-1-3 محدودیت توزیعی نمود واژگانی
همانطور که پیشتر اشاره گردید، نمود مستمر و نمود کامل، دو ابزار دستوری بازنمایی ساخت غیابی در زبان فارسی هستند. این در حالی است که دوگروت (2000 : 704) تنها ساخت مجاز به بیان مفهوم غیابت در زبانهای اروپایی را ساخت ناقص (مستمر) قلمداد مینماید. نمود مستمر در زبان فارسی از رهگذر فعل معین «داشتن» پا به عرصهی وجود میگذارد. فعل «داشتن» در ساخت معین زبان فارسی، تنها در مجاورت افعال رخدادی (11) (در دیدگاه وندلر (1957) مانند دویدن) و افعال تحققی (12) (مانند کشیدن)، مفهوم استمرار در لحظهی گفتگو را رمزگذاری میکند، اما در مجاورت افعال لحظهای (13) و دستاوردی (14) (مانند افتادن، مردن) نمود تقریب (15) را بازنمایی میکند که بر در شرف وقوع بودن فعلی دستاوردی دلالت دارد (برای نوع عمل افعال رک. راسخمهند 1388 و برای نمود تقریب رک. نغزگوی کهن 1389 دو داوری و نغزگوی کهن 2013). شواهد حاکی از آن است که ساخت غیابی در زبان فارسی، تنها از رهگذر مجاورت فعل «داشتن» با افعال رخدادی و تحققی که بیان کنشی در استمرار را به همراه دارند، تحقق مییابد و ساخت تقریب که همراهی فعل «داشتن» با افعال لحظهای و دستاوردی را میطلبد، به جهت ارائهی مفهوم غیاب از سوی گویشوران زبان فارسی در جادهی دستوریتر شدگی قرار نمیگیرد. به بیان دیگر، در زبان فارسی هیچگاه جملاتی از قبیل:13) داره از پشت بوم میافته پایین.
14) داره خفه میشه.
15) داره میمیره.
در پاسخ به پرسش:
16)مسعود کجاست؟
به کار گرفته نمیشوند. حال آنکه همتایانشان با همراهی افعال رخدادی و تحققی، عدم حضور فاعل را در پاسخ به این پرسش به تصویر میکشند.
17) داره تو استخر شنا میکنه.
18) داره پنچری ماشینشو میگیره.
ابزار دستوری دیگری که ساخت غیابی در زبان فارسی را عینیت میبخشد، ساخت نمود کامل است. نمود کامل نیز در رمزگذاری این ساخت، دستخوش محدودیتهای توزیعی است. به طوری که مشاهده میشود، تبلور مفهوم غیاب از رهگذر ساخت نمود کامل، تنها با مجموعهی افعال ایستا از قبیل: «دراز کشیدن»، «خوابیدن» و جز آن محقق میگردد. از اینرو مثال شمارهی 19 در زبان فارسی نمیتواند در قالب ساخت غیابی، به عنوان پاسخ به جملهی 16 ارائه گردد:
19) دستهایش را شسته است.
نمودار 1 مجموعهای از محدودیتهای ساخت غیابی در زبان فارسی را به نمایش میگذارد:
زمان، شخص، نمود، وجه زمان حال زمان گذشته زمان آینده اول شخص دوم شخص سوم شخص نمود مستمر نمود کامل نمود تقریب وجه اخباری وجه امری وجه التزامی
ساخت غیابی + 0=(؟)1 - - - + + + - + - -
پس از بررسی مشخصات توزیعی ساخت غیابی در زبان فارسی، در ادامه فرایند پیدایش این مفهوم دستوری را براساس الگوی تغییر ساخت تراگوت (2014) بررسی خواهیم نمود و نشان خواهیم داد که فرایند مذکور نیاز به تجدیدنظر در یکی از مهمترین ایدههای دستوریشدگی (هاپر و تراگوت 2003) را مطرح مینماید.
2-2 تغییر ساختی در ساخت غیابی زبان فارسی
به باور تراگوت (2014) در رویکرد دستور ساختی، زبان به عنوان نظامی ارتباطی و شناختی مورد تحلیل قرار میگیرد. از این دیدگاه تغییرات زبانی یا به صورت «ساختمندشدگی (17)» ارائه میشوند و یا تحت عنوان «تغییر ساختی (18)» مطرح میگردند. ساختمندشدگی، به پیدایش جفتهای جدیدی از صورت و معنا از رهگذر تغییراتی چون دستوریشدگی اطلاق میگردد و تغییر ساختی، تغییری است که در یکی از مشخصات ساخت اعم از صورت و یا معنا به وقوع میپیوندد. تغییراتی ساختی همواره پیش از ساختمندشدگی اتفاق میافتند. در این راستا وقتی سخن از تغییرات، در بخشی از ساختار یک ساخت است، میتوان تحولاتی را نیز که در حوزهی دستوریترشدن ساخت رخ میدهند، یعنی کسب نقش دستوری جدید در بافتی ویژه و کاهش نقش دستوری پیشین، به تغییر ساختی در لغت تراگوت (2014) تعبیر نمود. براین اساس، میتوان نتیجه گرفت که ژیدایش ساخت غیابی در زبان فارسی که تنها در بافتی ویژه عهدهدار بیان مفهوم غیبت فاعل از مرکز اشاری گفتگو میگردد، از ساختهای پیشاپیش دستوریِ نمودی، دلیلی بر حضور نوعی تغییر ساختی است که از رهگذر آن، کاربرد ساختهای مذکور در قسمت معنا یا مؤلفه (19) ساخت، دستخوش سایش کاربرد پیشین و رمزگذاری کاربردی جدید میشوند. سایش کاربرد در این روند تحول بدین معناست که مفهوم وقوع کنش از سوی کنشگر و در لحظهی گفتار که کاربرد بنیادی ساخت مستمر است و نیز گزارش انجام عملی که در گذشته واقع شده و اثرات کنونی آن قابل پیگیری است و کاربرد بنیادی ساخت حال کامل است، برای بیان مفهوم غیبت تا حدودی از این معانی اولیه فاصله گرفته و در نخستین گام رمزگذاری معنای ساخت، به هدف بیان عدم حضور فاعل در مرکز گفتگوی گوینده و مخاطب از سوی گویشور فارسی زبان و در بافت ویژهی پاسخ به پرسش از مکان فاعل به کار گرفته میشود. این تحول در نگرش ساختمند به عناصر زبانی، همراه با کاهش در مفهوم «ترکیبپذیری (20)» ساخت به معنای وضوح رابطهی میان صورت و معنا است. یعنی استفاده از عباراتی نمودی مانند20) الف – داره دوچرخه سوار میکنه.
ب – رفته مانتو بخره.
ج – دراز کشیده.
در پاسخ به پرسشهایی از قبیل:
21) الف) کیان هست؟
ب) یاسمن کجاست؟
ج) میشه به آریا بگید بیاد دم در؟
نشان دهندهی این مدعاست که رمزگذاری این مفهوم که مکان فاعل در حال حاضر از مکان گفتگو فاصله دارد از رهگذر امکانی دستوری که درگیری فاعل را به لحاظ زمانی در یک کنش به نمایش میگذارد، تحولی «غیرترکیبپذیر (21)» است. اگرچه به باور تراگوت، مفهوم ترکیبپذیری (22)، مفهومی پیوستاری است، اما شواهد مذکور قویاً حاکی از آنند که گویشور زبان فارسی، عبارات نمودی مذکور را به عنوان اطلاعرسانی در خصوص کنشی که فاعل درگیر آن است بیان نمیکند، بلکه در ابراز پاسخهای کنشمدار مذکور به جای ارائهی پاسخی مکاندار و یا با اشارهی مستقیم به مکان فاعل مانند
22) الف) اینجا نیست.
ب) خونهی دوستشه.
سعی در اطلاعرسانی در خصوص عدم حضور فاعل و غیبت وی دارد، چرا که اصولاً پرسش گفتمان در خصوص مکان فاعل و نه کنش او بوده است. از اینرو میتوان گفت که ساختهای نمودی مستمر و کامل در بیان غیاب، از معیار ترکیبپذیری صورت و فرم خویش در کاربرد اولیه فاصله میگیرند.
این فاصله گرفتن از معنای بالقوهی یک ساخت دستوری در مسیر بازنمایی یک مفهوم دستوری جدید، فرایندی است که از مجموعهی فرایندهای دستوریشدگی به شمار میرود. بنا به تعریف، دستوریشدگی فرایندی است که از رهگذر آن واحدهای قاموسی، دستوری و واحدهای دستوری، دستوریتر میشوند. (هاپر و تراگوت 2003 : 7 و نغزگوی کهن 1387 ب و 1389 ج). یکی از مهمترین فرایندهایی که در حوزهی تغییرات دستوری شدگی مطرح میشود، فرایند بسط استعاری است. براساس سوئیتزر (1990) بسیاری از تحولات قاموسی به دستوری، از رهگذر فرایند بسط استعاری به وقوع میپیوندد. این گونه فرایند بسط استعاری در قالب انتقال از یک حوزهی معنایی به حوزهی معنایی دیگر و با حفظ مشابهتها روی میدهد. براین اساس، هاینه، کلودی و هومایر (1991) پیوستار بسط استعاری را به ترتیب تابع توالی زیر قلمداد مینمایند:
شخص > شیء > فرایند > مکان > زمان > کیفیت
منطق حاکم بر نحوهی چینش پیوستار مذکور بدین صورت است که هر چه از سمت راست نمودار به سمت چپ نمودار میرویم، از عینیت عناصر زبانی کاسته و بر انتزاعی بودن این عناصر افزوده میشود، به بیان دیگر همواره عناصر سمت راست نمودار که از درجهی عینیت بالاتری برخوردارند در تکوین عناصر سمت چپ به کار گرفته میشوند. مثلاً برخی حروف اضافهی مکانی (سر (در سر کوچه)، پا (در پای سفره)) از اعضای بدن انسان، متعلق به مقولهی شخص، تکوین مییابند که این حاکی از عملکرد فرایند دستوریشدگی در جهت شخص (عینی) به مکان (انتزاعیتر از شخص) میباشد، جهتی که تاکنون خلاف آن گزارش نشده است. این مسیر از دیدگاه هاینه و همکاران (1991) مسیری یکسویه است، یعنی هیچگاه در پهنهی آن عناصر انتزاعی منشأ پیدایش عناصر عینی نمیشوند. در تأیید یکسویگی این پیوستار و همراستا با تحلیل مذکور، مشاهده میشود که رمزگذاری ساخت غیابی در زبان فارسی نیز مسیری از تحول عناصر زبانی را به نمایش میگذارد که از رهگذر آن، تبلور مفهومی مکانی از رهگذر مفهومی کنشمدار تحقق مییابد. اگرچه این مسیر، به لحاظ صوری شاهدی بر تأیید پیوستار جهانی بسط استعاری است ولی میتواند دستمایهای باشد برای آنکه روند تغییرات زبانی را سادهانگارانه ننگریم و بیش از پیش به جنبههای شناختی تغییرات در زمانی، از جمله بنیادی بودن مفاهیمی مانند مکان در حوزهی شناخت بشر و نیز جنبههای کاربردی و گفتمانی که براساس آن واحدها دستخوش تغییرات نقش و کاربرد میشوند، توجه نماییم. پیشتر گفتیم که در بافت پرسش از مکان فاعل از سوی مخاطب، گوینده هم مجاز به استفاده از عباراتی است که یا مستقیماً به غیبت فاعل اشاره دارند (مانند یاسمن الان اینجا نیست) و یا مستقیماً مکان دور از دسترس فاعل را در بافت بیان میکنند (مانند کیان الان خانهی مادر بزرگشه) و هم مجاز به استفاده از عباراتی است که کنش فاعلِ دور از دسترس را ارائه میدهد (داره باغچه رو آب میده). بر اساس دادههای پژوهش، گزینش گزینهی دوم یعنی رمزگذاری غیاب فاعل (به لحاظ مکانی) از رهگذر عبارات کنشی (با مفاهیم زمانمدار) عموماً به هدفی کاربردی و به جهت ارائهی دلیلی موجه برای غیبت فاعل به وقوع میپیوندد. خصوصاً اگر مخاطب، به لحاظ موقعیت اجتماعی نسبت به گوینده و فاعل از برتری برخوردار باشد، گوینده معمولاً در پرسش از حضور فاعل، به بیان مکان وی اکتفا نکرده و برای توجیه غیبت وی، از عباراتی نمودی و کنشمدار استفاده میکند تا به مخاطب بقبولاند که عدم حضور وی به بیان موجهی صورت گرفته است. این دلیل کاربردی در مسیر به کارگیری یک عبارت کنشمدار و به منظور بیان یک عبارت مکانی در زبان فارسی، اهمیت نگرش هاینه و همکاران (1991) را در تعیین هویت محورهای تحولات زبانی که در حوزهی دستوریشدگی به وقوع میپیوندند و تنها بر مبنای تغییر حوزههای مفهومی از حوزههای عینی به انتزاعی ترسیم میشوند، بیش از پیش مشخص میسازد. بر این مبنا میتوان ادعا نمود که هر دو نمود دستوری مستمر (در مجاورت فعل معین «داشتن») و نمود کامل (در مجاورت افعال «وضعیتی») و نیز افعال حرکتی مانند «رفتن» از مؤلفهی معنایی «مکان» برخوردارند. این مؤلفه در ساخت نمود مستمر از سوی فعل معین «داشتن» که خود فعلی وضعیتی و با مفهوم اولیهی «نگاه داشتن در جایی» است تقویت میشود. مانند
23) لشکر را به چند جایگاه بداشت (کشاورز 1388: 902).
معنای مکان در افعال وضعیتی، جزء لاینفک معنای فعل است، از آن رو که تمام افعال وضعیتی برای تحقق، نیازمند مکانی مشخص هستند. بر همین اساس و بیش از دو دستهی دیگر، مؤلفهی معنایی مکان را باید در افعال حرکتی جست که همواره تبلور مکانی عینی را یا به عنوان منبع حرکت و یا به عنوان مقصد حرکت به نمایش میگذارند. از اینرو میتوان این چنین نتیجه گرفت که رخداد تحولات زبانی را نباید رخداد تصادفی انگاشت، بلکه باید براین اصل اعتقاد ورزید که در پیدایش و پیشبرد تغییرات زبانی، منابع گزینش شده برای عملکرد تغییر، منابعی هستند که از ویژگیهای بنیادین معنایی برای تکوین معانی دستوری جدید بهرهمندند و بر اساس همین مؤلفههای اولیهی معنایی است که میتوانند مفاهیم همراستا با این مفهوم اولیه را رمزگذاری نمایند. اما نکتهی دیگری که در راستای تغییرات ساختی ساختهای دستوری و قرار گرفتن در جادهی دستوریترشدگی این ساختها حائز اهمیت است آن است که واکاوی تکوین ساخت غیابی در زبان فارسی بر مبنای یکی از اصول دستور ساختمند، یعنی فاصلهگرفتن از الگوهای یک ساخت طرحوارهای و کسب ویژگیهای ساختهای قائم به ذات (که در بخش سوم مقاله به آن اشاره گردید) حاکی ازاین حقیقت است که اگرچه کسب معنایی دستور و غیرواژگانی از سوی ساختی که از پیش دستوری شده است، به باور هاپر و تراگوت (2003) گامی در مسیر دستوری شدگی است، اما به نظر میرسد فرایند مذکور، یعنی امکان رمزگذاری یک معنای دستوری جدید از سوی ساختی که نه در نظام واژگان بلکه در نظام دستور یک زبان واقع شده است بیش از هر چیز گامی در جهت واژگانی شدگی (23) و هدایت ساخت به سمت برخورداری از ویژگیهای منحصر به فرد و قائم به ذات است. در بخش (2-1) و به هنگام ارائهی محدودیتهای توزیعی ساخت غیابی خاطرنشان کردیم که ساخت مذکور از محدودیتهایی در زمینهی شخص و نمود واژگانی افعال نسبت به منابع دستوری خود یعنی مفهوم نمود مستمر و نمود کامل برخوردار است. این وضعیت، حقیقتی زبانی را به وضوح روشن میسازد که ساخت مذکور از ماهیت طرحوارهای منبع خود که کلیت بیشتری را به نمایش میگذارد فاصله گرفته و به لحاظ کاربردی، خصوصیات منحصر به فردی را کسب نموده است. کسب این خصوصیات منحصر به فرد، در تقابل با فرایند کلیشدگی (24) که مشخصهی فرایند دستوریشدگی است، نه تنها خصوصیات کلی، طرحوارهای و دستوری این ساخت را تحت سایش (25) قرار میدهد، بلکه ساخت را بر روی محور دستور – واژگان، به لحاظ ویژگیهای منحصر به فردش در قرابتی زبانی با حوزهی واژگان مینشاند.
نتیجهگیری
در این مقاله، کوشیدیم بر مبنای مفهوم ساخت غیابی ارائه شده از سوی دوگروت (2000)، رمزگذاری این مفهوم در زبان فارسی را بررسی نماییم و با استفاده از مفاهیم بنیادی دستور ساختمند، از جمله مفهوم ساخت، تغییر ساختی و ساخت طرحوارهای، ساخت مذکور را مورد تحلیل قرار دهیم. در این بررسی مشخص گردید که بیان ساخت غیابی از سوی گویشوران زبان فارسی و از رهگذر دستوریتر شدگی دو ساخت نمودی مستمر و کامل تحقق مییابد. دادههای پژوهش حاکی از آنند که اگرچه این ساخت در زبان فارسی به لحاظ نقش ساخت، از نقش و معنایی نسبتاً معادل ساخت بنیاید غیاب در زبانهای اروپایی بهرهمند است، ولی به لحاظ صورت، نه تنها از امکانات بیشتری نسبت به ساخت بنیادی برخوردار است (بدین مفهوم که علاوه بر ساخت مستمر از ساخت کامل نیز استفاده میکند)، بلکه برخلاف ساخت غیابی بنیادی که تنها از صورت مصدری فعل استفاده میکند، صورت فعل زماندار را به کار میگیرد. بر اساس شواهد، مشاهده گردید که به کارگیری امکانات رمزگذاری ساخت غیابی در زبان فارسی، محدودیتهایی در حوزهی شخص، نمود دستوری و نمود واژگانی فعل به همراه دارد که براساس مبانی دستور ساختمند مطرح کنندهی وجود ساختی است که تا حدودی از انگارهی یک ساخت طرحوارهای فاصله گرفته و الگوی ساختی نسبتاً قائم به ذات را به نمایش میگذارد. در این بررسی، پیدایش مفهوم غیاب در زبان فارسی به نوعی تغییر ساختی نسبت داده شده که پیرو تراگوت (2014) در ساخت مذکور، بخش نقش و معنا را تحت تأثیر قرار داده است. از آنجا که این تأثیر در جهت تحول عنصری کنشمدار به عنصری مکانی است، بخشی از تفکر بنیادین نظریهی دستوریشدگی مبنی بر تکوین عناصر انتزاعی از منابع عینی را به وضوح مورد تأیید قرار میدهد. این بدان معناست که چون براساس نمودار جهانی دستوریشدگی هاینه و همکاران (1991)، مسیر تحول امکانات کنشمدار (مانند ساخت نمود دستوری) به مؤلفههای مکانمدار (مانند ساخت غیابی)، مسیری از قطب عینیت به قطب انتزاعیت است از اینرو میتوان گفت مسیر تکوین مؤلفههای مکانی از همتایان کنشمدارشان (مانند پیدایش ساخت غیابی) روندی همسو با پیشبینیهای نمودار مذکور است. بر همین اساس میتوان مدعی بود که ماهیت مکانمدار هر دو نمود مستمر با افعال رخدادی و کامل با افعال وضعیتی و نیز فعل حرکتی «رفتن» که بر ثبات و یا جابهجایی مکان فاعل تمرکز دارند، مهمترین عامل در گزینش ساختهای مذکور در راستای نمایش مفهوم مکانمدار غیاب از سوی گویشوران فارسیزبان است. براین اساس باید اذعان نمود که تحولات زبانی بر روی محور دستوریشدگی، اتفاقی و تصادفی به وقوع نمیپیوندند بلکه به میزان وسیعی از سوی طرحوارههای رویداد عناصر منبع با ویژگیهای عینی و ارجاعی هدایت میگردند.پینوشتها:
1. absentive construction
2. stative
3. construction grammar
4. construction
5. schematicity
6. substantivity
7. لازم به ذکر است که فعل آمدن گاهی با زمان گذشته نیز ارائه میشود.
8. slot
9. symbolic
10. eventuality
11. activity
12. accomplishment
13. puntual
14. achievement
15. proximative
16. نمونههایی از کاربرد فعل «رفتن» و نمود مستمر در زمان گذشته و در بیان مفهوم غیاب (مانند همین الان رفت خرید، داشت ماشینش رو پارک میکرد) مشاهده شده است، اما به دلیل فرصت محدود مقاله، پژوهش در این خصوص را به فرصتی دیگر واگذار نمودهایم.
17. constructionalization
18. constructional change
19. component
20. compositionality
21. noncompositional
22. compositionality
23. lexicalization
24. generalization
25. bleaching
نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.