جريان مارکسيستي
1- تعريف
2- تاريخچه
1-2- مارکسيسم - لنينيسم
2-2- مارکسيسم - مائوئيسم
3-2 - چپ نو
4-2- اروکمونيزم يا کمونيزم اروپايي
5-2- گورباچفيسم
امام خميني (ره) پيش از آن، در نامه اي به گورباچف، شکست مارکسيسم را نويد داده و با بيان اينکه مشکل اصلي کشور شما مالکيت، اقتصاد و آزادي نيست، بلکه عدم اعتقاد به خدا است، او را از پناه بردن به دنياي غرب بر حذر داشته بود. با اين حال، گورباچف نتوانست معناي ژرف اين پيام را دريابد. امام خميني (ره) با بيان مشکلات بنيادين مارکسيسم پيش بيني کرده بود:
بر همه روشن است که از اين پس کمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو کرد؛ چراکه مارکسيسم جواب گوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا که مکتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت که اساسي ترين درد جامعه ي بشري در غرب و شرق است، به درآورد. (4)
مارکسيسم به عنوان يک مکتب فکري اروپا را تحت تأثير قرار داد، اما در آنجا محصور نماند و ديگر کشورها از جمله ايران نيز در تأثير خويش گرفت، انديشه هاي مارکسيستي نخستين بار همزمان با انقلاب مشروطه پا به ايران نهاد. از اين پس جريان مارکسيستي در شاخه ي چپ قديم سه دوره را در ايران پشت سرگذاشت: (5)
1- دوره ي سوسيال دموکراسي انقلابي؛
2- دوره ي حزب کمونيست ايران؛
3- دوره ي حزب توده ي ايران.
دوره ي نخست با انقلاب مشروطه آغاز شد و تا روي کار آمدن رضاخان ادامه داشت.اين افکار از طريق کارگران ايراني که به روسيه مي رفتند و دانشجوياني که در اروپا درس مي خواندند، به ايران وارد شد. در اين دوره مارکسيست ها خود را «سوسيال - دموکرات» مي ناميدند.
دوره ي دوم از روي کار آمدن رضا خان در 1299ش. (کودتاي سوم اسفند) آغاز گشت و تا سقوط حکومت او در شهريور 1320 ش. ادامه داشت. در اين دوره مارکسيست ها حزب کمونيست را در باکو بنيان نهادند که ادامه ي افکار سوسيال دموکرات ها بود. نخست، نام آن را «حزب عدالت» گذاشتند و سپس در کنگره ي انزلي حزب خود را «حزب کمونيست» ناميدند. (6)
خيانت بزرگ حزب کمونيست در اين دوره حمايت از رضا شاه و خنجر زدن از پشت به نهضت جنگل به رهبري روحاني آزاده ميرزاکوچک خان بود که براي دفاع از مملکت اسلامي براساس شرع به مقابله با اشغالگران برخاسته بود. البته رضا شاه به دليل خصلت ديکتاتوري اش تحمل هيچ حزبي را نداشت و از اين رو، کمونيست ها را نيز سرکوب و زنداني کرد.
با سقوط رضا شاه در شهريور1320 ش. کمونيست هاي زنداني آزاد شدند و باتوجه به اين تجربه که جامعه ي ايران زمينه ي پذيرش افکار الحادي کمونيستي را ندارد، حزب جديدي با عنوان «حزب توده ي ايران» تشکيل دادند. توده اي ها در شرايط اشغال کشور به دست شوروي، انگليس و آمريکا، تحت حمايت دولت الحادي شوروي، توانستند هشت نماينده به مجلس بفرستند و از دولت هاي جدايي طلب آذربايجان و کردستان حمايت کنند.
رويارويي با نهضت ملي شدن نفت و دفاع از واگذاري امتياز نفت شمال به شوروي بخش هاي ديگري از کارنامه ي سياه چپ قديم در اين دوران است. با کودتاي 28 مرداد 1332ش. توده اي ها نيز همچون ديگر جريان ها سرکوب شدند.
در شرايط خفقان پس از کودتا، شماري از جوانان حزب توده، که از وابستگي حزب به شوروي و پيروي از اجانب و اتخاذ مشي مسالمت آميز در قبال استبداد محمدرضا شاهي ناخشنود بودند، جنگ چريکي و مشي مسلحانه را پيش گرفته و سازمان فداييان خلق را پديد آوردند. اين گروه و گروه هاي ديگري که با همين تفکر و برنامه پس از اين تاريخ اعلام موجوديت کردند، با عنوان «چپ جديد» شهرت يافتند. حزب توده پس از پيروزي انقلاب اسلامي دوباره جان گرفت، اما در سال 1362ش. به دنبال اقدام به براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي، فعاليت هاي آن غير قانوني اعلام شد و حزب منحل گرديد. سرانجام، فروپاشي شوروي ضربه ي نهايي را بر بنياد حزب توده وارد ساخت. باقيمانده جريان مارکسيستي در دو شاخه ي چپ قديم و جديد هم اينک در خارج از کشور فعاليت هاي کمرنگي عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي انجام مي دهند.
3- مباني فکري
1-3- ماترياليسم ديالکتيک: ماترياليسم يا مادي گرايي اساس تفکر اين جريان به شمار مي رود. بنابر اين مبنا، خداوند، عالم غيب، ماوراء الطبيعه و امور معنوي نفي مي شود و اصالت از آن ماده است. (8)
2-3- نفي خداوند، دين و مذهب: از نظرگاه جريان مارکسيستي جهان آفرينش را خدايي نيست و دين و مذهب امري موهوم و عامل تخدير جوامع است که آنها را به پذيرش ظلم و سکوت در برابر ظالمان وا مي دارد.
3-3- زندگي اشتراکي و نفي خانواده: مارکيسست ها اصيل ترين بناي اجتماعي را نفي مي کنند و بر زندگي اشتراکي پاي مي فشارند.
4-3- نفي مالکيت خصوصي: جريان مارکيسستي مالکيت خصوصي را عامل استثمار جامعه مي داند و با آن به ستيزه بر مي خيزد و در مقابل، بر مالکيت دولتي و اشتراکي تأکيد دارد. (9)
5-3- زير بنا بودن اقتصاد: از مباني فکري جريان مارکسيستي اين است که، اقتصاد را زير بناي جامعه و حکومت مي شمارد و دين، سياست، حقوق، اخلاق و... را رو بناي آن مي پندارد. طبق نظر مارکسيست ها، اقتصاد جامعه است که نوع فرهنگ، سياست، اخلاق و... را تعيين مي کند.
6-3- تضاد طبقاتي: مارکسيست ها معتقدند که در هر جامعه اي دو طبقه وجود دارد؛ يکي طبقه ي کوچک که صاحب ابزار توليد و مالکيت است و بر جامعه حکم مي راند و ديگري طبقه ي اکثريت که فاقد ابزار توليد و مالکيت است و براي طبقه ي حاکم کار مي کنند. اين دو طبقه همواره در طول تاريخ با يکديگر جنگيده اند.
7-3- ماترياليسم تاريخي: مادي گرايي تاريخي به اين معناست که تاريخ از يک حرکت جبري برخوردار است و همه ي جوامع، ناچارند مسير زير را سپري کنند:
شروع: کمون اوليه، برده برداري، فئوداليته، سرمايه داري، سوسياليزم، کمونيزم، پايان
مارکسيست ها با اصالت دادن به ماده و مادي گرايي آسيبي جبران ناپذير بر پيروان خود وارد ساخته اند؛ زيرا آنها را از عامل بسيار مهم حيات بشري يعني معنويت محروم کرده و از کمال راستين باز داشته اند. عقل و فطرت انسان ها بر وجود خداوند گواهي مي دهد. انکار خالق هستي جز بر اثر جهالت، عناد و کوردلي نيست. چه کسي مي تواند اين همه آثار خلقت را ببيند و به خالق هستي ايمان نياورد؟ انکار معنويت پي آمدهاي زيانبار و وحشتناکي در پي دارد که سرانجام جامعه کمونيستي شوروي را با فروپاشي رو به رو ساخت. جوامع غربي نيز هر چند به وجود خداوند معتقدند، اما رويکرد مادي و دوري آنها از خدا، بحران هايي سخت و جانکاه بر ايشان به ارمغان آورده است؛ بحران هايي همچون از هم گسستگي خانواده ها، جنايت، فساد، افسردگي روحي و... .
وقتي احساس مالکيت امري فطري است و حتي کودکان بي آنکه از کسي بياموزند، به مالکيت علاقمندند، نفي آن جز مبارزه با خواست فطري بشر و بي انگيزه کردن او براي پيشرفت، حاصلي ندارد.
زندگي اشتراکي نيز تباهي و نيستي بشر را در پي دارد و نيازي به باز نمودن دلايل آن نيست. زير بنا دانستن اقتصاد نيز از خطاهاي ديگر مارکسيسم است. آري، اقتصاد در زندگي بشر بسيار مهم است، اما به عنوان زير بنا نمي تواند مطرح باشد. اگر بخواهيم عاملي را زير بنا بدانيم، آن عامل، انديشه است نه اقتصاد.
وجود دو طبقه در همه ي جوامع نيز امري مردود است. در بسياري جوامع طبقات بينابيني و متوسط وجود دارد. البته مي توان گفت، در هر جامعه اي دو جريان حق و باطل وجود دارد، اما اين متأثر از ويژگي هاي فکري و اخلاقي است و چنين نيست که هر کس ثروت بيشتري دارد، بر باطل است؛ چنان که کسي را که تهيدست است نمي توان حتما بر حق دانست. هر کس از انديشه ي الهي و تقواي عملي برخوردار است، در جريان حق است؛ چه صاحب ابزار توليد و ثروت باشد و چه فقير باشد و کسي نيز که ايمان و عمل صالح ندارد، فقير يا ثروتمند، در جريان باطل جاي مي گيرد.
ماترياليسم تاريخي و نگاه جبري به تاريخ نيز امري موهوم است؛ زيرا در عمل فرمول مارکسيست ها در بسياري از جوامع تحقق نيافته است.
شگفت تر از همه ي اصول مارکسيستي، افيون دانستن دين است. دين دروغين ممکن است چنين نقشي داشته باشد، اما نمي توان اين حکم را به دين راستين تعميم داد. دين راستين، يعني اسلام و مذهب ناب يعني تشيع، نه تنها عامل سکون و توجيه گر ظلم نبوده، بلکه همواره در طول تاريخ در مقابل ظلم و بي عدالتي ايستاده است. انقلاب هاي عظيم انبياي الهي و به ويژه رسول گرامي اسلام عليه ستم و ستمگران گواهي است بر اين حقيقت. نهضت هاي بزرگ امامان معصوم به ويژه امام حسين (ع) و رهبري قيام ها و جنبش هاي ضد استبدادي به وسيله ي علماي بزرگ شيعه در ايران و جهان اسلام و سرانجام، انقلاب اسلامي ايران خط بطلاني است بر چنين افکار و موهوماتي.
4- احزاب و گروه هاي مارکسيست
1-4- سازمان فداييان خلق ايران (چريک هاي فدايي خلق)
پس از پيروزي انقلاب سازمان به علت يأس از ايجاد حکومت کمونيستي در ايران، اختلافات شديد درون گروهي بر سر استراتژي مبارزه با نظام جمهوري اسلامي و بي نتيجه ماندن مبارزه ي مسلحانه دچار انشعاب اکثريت و اقليت شد. اکثريت به حزب توده نزديک شد و پس از اقدام عليه نظام جمهوري اسلامي، به سرنوشت آنان دچار گشت. اقليت نيز بر رويارويي مسلحانه با نظام جمهوري اسلامي پاي مي فشرد که نتيجه اي از آن نگرفت. پايايي و مانايي نظام جمهوري اسلامي ايران و فروپاشي شوروي اين گروه را همچون ديگر گروه هاي مارکسيستي دچار استيصال کرد و سرانجام اعضاي سازمان چاره اي جز گريختن به خارج در پيش نديدند.
2-4- سازمان پيکار در راه آزادي طبقه ي کارگر
3-4- حزب دموکرات کردستان ايران
اين حزب نيز در کارنامه ي خود مزدوري و وابستگي به شوروي، اقدامات جدايي طلبانه تحت عنوان خود مختاري کردستان و همکاري با دولت بعثي عراق و آمريکا عليه منافع ملي و نظام جمهوري اسلامي به ثبت رسانده است و هنوز هم کما بيش به فعاليت هاي تخريبي خود ادامه مي دهد. (11)
4-4- کومله
واپسين سخن اين که جريان مارکسيستي به دليل وابستگي به دولت شوروي، فقدان درک درست از بافت ايدئولوژيک مردم ايران و دست زدن به اقدامات غير عقلايي، عجولانه و عاطفي همچون مبارزه ي مسلحانه بدون ارزيابي و سنجش امکانات هيچ گاه نتوانست در بين توده هاي مردم جايگاهي پيدا کند و به دليل همين فقدان پايگاه مردمي به همکاري با بيگانگان پرداخته و در نتيجه به کشور خيانت کرده اند.
پي نوشت :
1. نک: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، سياست و سازمان حزب توده، ج 1، ص 17- 33.
2. GIasnost.
3. perestroika.
4. امام خميني (ره)، آواي توحيد، نامه ي امام خميني به گورباچف، با شرح آيت الله جوادي آملي (حامل نامه) ص 9 - 10.
5. نک: مقدمه ي احسان طبري بر کتاب «شمه اي در باره ي تاريخ جنبش کارگري ايران، نوشته ي عبدالصمد کامبخش، ص 7.
6. نک: احسان طبري، کژ راهه، خاطراتي از حزب توده، ص 16.
7. براي اطلاع بيشتر نک: عبدالرسول بيات و همکاران، فرهنگ واژه ها، ص 480 - 498؛ حسين بشيريه، تاريخ انديشه ي سياسي در قرن بيستم، ج 1، مارکسيسم.
8. غلامرضا علي بابايي، فرهنگ علوم سياسي، ج 1، ص 699 - 700.
9. نک: ژان ژاک، شواليه، آثار بزرگ سياسي از ماکياولي تا هيتلر، ترجمه لي لا سازگار، ص 289 - 294.
10. نک: سرهنگ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ي ايران، ج 1، ص 380 - 386.
11. نک: پيشين، سياست و سازمان حزب توده، ج 1، ص 362 - 367.
/س