جريان التقاطي
1- تعريف
«التقاطيون»، گروهي از فلاسفه ي قديم بودندکه از هر مکتبي فلسفه قولي را اخذ کرده و از مجموع آنها فلسفه اي پديد آورده بودند. (1) کسي که از التقاط فکري برخوردار است، از هر مکتبي، بخشي را که پسند او است، بر مي گيرد و با موارد اخذ شده از مکتب ديگر مي آميزد و بدين سان، به مجموعه اي از افکار نامتجانس معتقد مي شود. البته خود او اين عدم تجانس را در نمي يابد.
شيوه ي ديگر آن است که محتوا را از يک مکتب و قالب را از مکتب ديگر برگيرد. با توجه به آنچه گذشت، جريان التقاطي، آن جريان فکري سياسي است که از نظر ايدئولوژيک ريشه در دو يا چند مکتب دارد. اين جريان در ايران با ترکيبي از اسلام و مکاتب وارداتي غربي رخ نموده است. در ايران پيش از انقلاب اسلامي شاهد سه نوع التقاط به قرار زير هستيم:
1- التقاط اسلام و مارکسيسم؛
2- التقاط اسلام، ناسيوناليسم و ليبراليسم؛
3- التقاط ناسيو ناليسم و مارکسيسم.
اين سه شاخه ي التقاط برخي افراد، سازمان ها و احزاب را تحت تأثير قرار داد و احزابي همچون سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، گروه فرقان، نهضت آزادي ايران و حزب نيروي سوم را پديد آورد. جريان التقاطي مکاتب مذکور را براي حل مشکل استبداد و مبارزه با استعمار خارجي ناتوان مي ديد. هدف صاحبان افکار التقاطي، ايجاد مکتبي ترکيبي براي حل اين مشکلات بود.
2- تاريخچه
و يقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلک سبيلا (نساء:150)
و مي گويند: «به برخي ايمان داريم و برخي را انکار مي کنيم. » مي خواهند در اين ميان، راهي براي خود برگزينند.
در ادامه ي آيه، خداوند، ماهيت اين گروه را که از اهل کتاب بودند و نمي خواستند پيامبر اسلام (ص) را بپذيرند، روشن ساخته و به آنان وعده ي عذاب داده است:
اولئک هم الکافرون حقا و اعتدنا للکافرين عذابا مهينا (نساء:151)
آنان در حقيقت کافرند و براي کافران عذاب توهين آميزي فراهم ساختيم.
جريان التقاط در صدر اسلام مي کوشيد به شيوه هاي مختلف از پذيرش کامل اسلام سرباز زده، بخشي از اسلام را بپذيرد. التقاطيون مي خواستند راه سومي بيابند که آميزه هاي از اسلام و اديان و افکار انحرافي بود. در اين کتاب ما در پي بررسي تاريخچه ي التقاط در صدر اسلام نيستيم. بنابراين به همين اشاره بسنده مي کنيم و سراغ تاريخچه ي آن در ايران مي رويم. (3)
در تاريخ معاصر ايران، التقاط به دنبال ورود مکاتب غربي به ايران و همزمان با انقلاب مشروطه به تدريج رخ نموده است. پس از ورود مکاتب غربي نظير ليبراليسم، سوسياليسم و ناسيوناليسم به ايران، نخست برخي کسان به دليل فقدان شناخت عميق و توجه به شعارهاي ظاهري و تحت تأثير احساسات، گمان مي بردند انديشه هاي وارداتي با دين اسلام سازگاري دارند. برخي کسان نيز از ناسازگاري آنها با دين اسلام آگاه بودند و به دليل بافت عميق مذهبي و عکس العمل حافظان دين، يعني روحانيت، در قالب افکار التقاطي ايده هاي خود را مطرح مي کردند. سرانجام پس از يک دوره ي فعاليت و نشو و نماي جريان هاي فکري مختلف از جمله مارکسيسم و ملي گرايي پس از شهريور 1320ش. و ناتواني گروه هاي چپ مانند حزب توده در مبارزه با سلطنت، برخي افراد که به گمان خويش مي خواستند هم دين خود را حفظ کنند و هم از مکاتب جديد بهره برند و طرحي نو در اندازند، به التقاط روي آوردند.
هنگامي که مارکسيسم در پاسخگويي به مشکلات جامعه ي ايران شکست خورد، فردي به نام خليل ملکي براي انطباق مارکسيسم با جامعه ي ايران به ترکيب آن با ناسيوناليزم پرداخت و حزب نيروي سوم را تشکيل داد.
با شکست جبهه ي ملي در حل معضلات کشور در عصر شاهنشاهي، و ناتواني مکتب ناسيوناليزم، نهضت آزادي با ترکيبي از اسلام، ليبراليزم و ناسيوناليزم - البته با صبغه ي اسلامي - پا به عرصه ي وجود نهاد و هنگامي که اين جريان التقاطي نيز کارساز نشد، جوانان نهضت آزادي با ترکيب اسلام و مارکسيسم در صدد التقاط خطرناک ديگري بر آمدند و سازمان مجاهدين خلق (منافقين) را بنيان نهادند.
با پيروزي انقلاب اسلامي، دو شاخه ي اخير جريان التقاطي کوشيدند تا قدرت را در دست بگيرند، اما به دليل هوشياري رهبر انقلاب اسلامي، امام خميني (ره) و طرد افکار و اعمال آنان از سوي مردم، در رسيدن هدف ناکام ماندند. بخشي از آنان به دليل ماهيت ضد مردمي و جنايات بيشمار براي رسيدن به قدرت، ناچار به فرار از کشور شدند و بخش ديگر که با مشي مسالمت آميز هدف خود را پي مي گرفتند، هم اکنون نيز در قالب نهضت آزادي و نيروهاي ملي - مذهبي به عنوان اپوزيسيون نظام جمهوري اسلامي عليه نظام اسلامي فعاليت مي کنند.
در گذشته، التقاطيون بيشتر در پي آن بودند که مارکسيسم يا ملي گرايي را با اسلام بياميزند، اما امروزه صاحبان جريان التقاطي عمدتا مي کوشند از عصر ليبراليزم براي التقاط با اسلام بهره برند و از اصلاح دين، قرائت هاي مختلف، سکولاريزم و پلوراليزم ديني سخن مي گويند. به هر روي، آنچه امروز هوشياري جوانان و نيروهاي مذهبي را مي طلبد، مسئله التقاط اسلام با ليبراليزم است.
3- مباني فکري
مباني فکري شاخه ي دوم اين جريان، که در نهضت آزادي و نيروهاي ملي - مذهبي تجلي دارد، بر ترکيب سه مکتب اسلام، ناسيوناليزم و ليبراليزم استوار است.
نهضت آزادي پس از آنکه در سال 1340ش. تشکيل شد، رسما اعلام کرد: «ما مسلمانيم و ايراني و مصدقي». (5) اين تعبير،که در اسناد نهضت آزادي مضبوط است، نشان دهنده ي تأثير پذيري آنان از دو مبناي فکري اسلام و ناسيوناليزم است. تأکيد مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادي بر بازگشت به قرآن و تجليل از مصدق نيز گوياي همين دو مبنا است. (6) مبناي ليبرال اين شاخه، از کوشش نهضت آزادي و ملي - مذهبي ها براي تلفيق اسلام با علم جديد و پاي فشاري بر مفاهيم آزادي و دموکراسي هويدا است.
تلاش مهندس بازرگان براي تبيين علمي اسلام که در آثارش کاملا واضح است و به عنان نمونه اثبات طهارت آب کر از طريق قوانين تجربي در کتاب مطهرات در اسلام، تحليل نوگرا و عصري دين و تطبيق اسلام با دموکراسي (7) و تداوم اين نوع افکار از سوي پيروان او، همه حاکي از تأثير مبناي ليبرال در اين شاخه از جريان التقاطي است. ضعف اساسي اين شاخه التقاطي را مي توان در دو چيز بر شمرد:
- انفعال، تأثير پذيري و احساس حقارت در برابر پيشرفت هاي دنياي غرب؛
- عدم اعتقاد به جامعيت اسلام.
پيروان جريان مورد نظر، معتقد بودند که اسلام ناقص است و از اين رو، کوشيدند با استفاده از مکاتب ليبرال و ناسيوناليسي آن را کامل نمايند. اين نکته از پيشنهاد آنان براي عنوان نظام سياسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز آشکار مي گردد که در برابر پيشنهاد «جمهوري اسلامي» از «جمهوري دموکراتيک اسلامي» سخن گفتند. کلمه ي «دموکراتيک» زاييده ي همان مبناي التقاطي بود و البته با مخالفت شديد رهبر انقلاب اسلامي امام خميني (ره) رو به رو شد. امام بر «جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد» پاي فشرد. (8)
مهندس بازرگان همچنين اعلام کرد که قرآن حکومت و خلافت را از آن مردم مي داند. به اعتقاد وي در هيچ جاي قرآن و سنت نوع و خصوصيات حکومت اسلامي مشخص نشده است. وي اين را ناشي از حکمت مي داند. (9) اعضاي اين گروه به ولايت فقيه معتقد نيستند.
شاخه ي سوم جريان التقاطي که در سازمان منافقين و گروهک فرقان تجلي يافت، ترکيب اسلام و مارکسيسم را مبنا قرار داد. افراد اين گروه ها به اين نتيجه رسيدند که سوسياليسم يا مارکسيسم به دليل طرح شعارهاي مساوات طلبانه و توزيع ثروت و مالکيت، به اسلام نزديک ترند. البته اين شاخه هرگز به صراحت از التقاط سخن نگفتند تا متهم نشوند. اما در عمل با تفسير و تأويل آيات قرآن، قرائت ديگري از اسلام را پيش کشيدند. پيروان اين جريان نيز به «اسلام علمي» توجهي ويژه داشتند، اما برخلاف مهندس بازرگان، که در صدد تطبيق اسلام با علم تجربي و مباني ليبراليسم بود، مارکسيسم را به عنوان «علم انقلاب» پذيرفتند. در باور آنها، اسلام داراي مکانيزم علمي دست زدن به انقلاب نبود و از اين رو، به مارکسيسم روي آوردند و جنگ هاي پاراتيزاني مارکسيست ها را الگوي خويش کردند. با توجه به اين تحولات فکري بود که از اسلام «اسلام انقلابي» و نه انقلاب اسلامي، سخن مي گفتند. انقلاب اسلامي راهبرد جريان اصيل اسلامي بود که مي خواست با استفاده از انقلاب، حکومت اسلامي پديد آورد و احکام اسلام را در کشور به اجرا گذارد. مشي انقلابي گري وسيله يا ابزاري بود براي رسيدن به هدف (اسلام)، اما جريان التقاطي در ميان ابعاد مختلف اسلام تنها وجه انقلابي بودنش را آن هم با تفسيري مارکسيستي برجسته مي نمود. در واقع، آنان با استفاده ي ابزاري از اسلام مي خواستند به قدرت برسند و به اسلام تعبد نداشتند، بلکه به آن تمسک کرده بودند. (10) اين گروه همچنين در اصول اقتصادي، جهان بيني، ايدئولوژي و نوع نظام سياسي از مارکسيسم متأثر بود.
ضعف هاي بنيادي اين شاخه عبارت بود از:
- شناخت سطحي از اسلام؛
- فقدان ارتباط با روحانيت اصيل اسلامي،
- تعجيل در رسيدن به اهداف سياسي و تمسک به هر وسيله اي براي رسيدن به هدف و غلبه احساسات بر عقل به دليل جوان بودن اعضاء؛
- انفعال و خودباختگي در برابر مارکسيسم؛
- عدم اعتقاد به جامعيت اسلام؛
- تفسير به رأي قرآن و نهج البلاغه.
4- احزاب و سازمان ها
1-4-. نهضت آزادي ايران
چنان که از خط مشي اعضاي نهضت آزادي بر مي آيد، آنان از نظر مکتب فکري يا ايدئولوژي التقاطي از اسلام (مسلمانيم) و ناسيوناليزم (ايراني و مصدقي) را پذيرفته بودند. هر چند حضور آيت الله طالقاني در جمع اعضاي نهضت، آنان را به روحانيت و مباني اصيل ديني نزديک تر مي کرد، اما ايدئولوگ نضت آزادي، مهندس بازرگان بود. او به دليل تنوع آثارش بيش از ديگران اثر گذاري مي کرد.
بازرگان، که فرزند يک بازاري متدين بود و پدر آيت الله طالقاني در خانه ي آنان جلسات مذهبي برگزار مي کرد، با توجه به فضاي فکري زمان خود اصالت علم تجربي (Science) و افکار ليبرال «آزادي» و «دموکراسي» برايش بسيار با اهميت بود. مطالعات دوره ي جواني و به ويژه تحصيلات او در اروپا و منفعل شدن از پيشرفتهاي مادي دنياي غرب، او را برآن داشته بود تا ضمن حفظ روحيه ي مذهبي خود، اسلام را با تفکرات ليبرال جديد در آميزد و انديشه اي التقاطي بيافريند.
اثبات طهارت آب کر از طريق قوانين علم تجربي (بيوشيمي، فيزيک، شيمي و فرمول هاي رياضي) در کتاب مطهرات در اسلام و يا بررسي علمي باد و باران در قرآن علم محوري او را نشان مي دهد. مهم ترين اشکال بر اين شيوه ي برخورد با دين، اين است که دين با پديده اي سنجيده مي شود که ناپايدار است. مي دانيم که قوانين علمي تجربي از ثبات برخوردار نيستند و هر از چندي دانشمندان نظريه هاي جديدي پيش مي کشند و برخي از نظريه هاي پيشين را باطل مي کنند، بنابراين، چنين رويکردي در نهايت به زبان دين مي انجامد؛ زيرا دين از منبع لايزال وحي سرچشمه گرفته و براي بشر تا ابد کارساز است و بنا کردن آن بر پايه ي لرزان علم تجربي تأثير منفي فراواني دارد.
اين افکار در نهايت اثر خود را بر جوانان نهضت آزادي آشکار کرد؛ جواناني که بعدها از نهضت جدا شدند و سازمان مجاهدين خلق (منافقين) را بنيان گذاشتند. مجاهدين خلق بر مبناي اصالت علم به جاي اسلام، مارکسيسم را مکتب علمي يافتند و التقاطي از اسلام و مارکسيسم پديد آوردند.
فعاليت اعضاي آزادي، به رغم تلاش آنان براي پاي بندي به قانون اساسي مشروطه، خوشايند رژيم پهلوي نبود و اعضاي آن از جمله آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان در سال 1341دستگير شدند که محاکمه آنان تا 1343 طول کشيد. آنان به زندان از ده سال تا چهار سال محکوم شدند. (14) نهضت آزادي در جريان شتاب انقلاب اسلامي در سال هاي 1357- 1356 دوباره فعال شد.
در آستانه پيروزي انقلاب مهندس بازرگان از سوي امام خميني به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب شد؛ اما نه ماه پس از پيروزي انقلاب به دليل فقدان هماهنگي با امام، ارتباط با دولت آمريکا (15) و ناتواني در پاسخگويي به خواست امت انقلابي يک روز پس از تسخير لانه جاسوسي آمريکا در 13 آبان 1358 استعفاء کرد.
مهم ترين مشکل اعضاي نهضت آزادي اين بود که آنان به جاي اينکه دين را از متخصصين، يعني مراجع عظام تقليد و روحانيت، أخذ کنند و يا خود در حوزه هاي علميه به تحصيل جدي بپردازند، به مطالعات فردي بسنده کردند و از منابع غير اسلامي يعني علوم تجربي غربي بهره گرفتند. اين روش، آنان را از اسلام ناب و روحانيت اصيل به تدريج دور ساخت و پيامدهاي زيانباري نيز براي جامعه ي ايران همراه داشت.
آنان کوشيدند که در مقابل صبغه ي ناسيوناليستي جبهه ي ملي، چهره ي اسلامي تشکيلات خود را تقويت نمايند، اما دکتر مصدق را به عنوان رهبر خود پذيرفتند. اعضاي نهضت آزادي در جو مارکسيستي و علم زده ي دانشگاه ها و روشنفکران، تلاش کردند از لغزيدن جوانان به ورطه ي ماترياليسم جلوگيري کنند و اسلام را ديني نوگرا و همگام با پيشرفت علم و تمدن غربي معرفي نمايند. بر اين اساس، تطبيق اسلام با علم تجربي و هماهنگ سازي اصول و مباني اسلام با ليبرال دموکراسي را در دستور کار قرار دادند. نتيجه ي تلاش آنها ارائه يک چهره ي التقاطي از اسلام بود که در نهايت جوانان نهضت را به دليل اعتقاد به علمي بودن مارکسيسم و تأييد نهضت آزادي بر علم تجربي به سوي مکاتب غربي يعني مارکسيسم و ليبراليسم سوق مي داد. جهت گيري ديگر فعاليت اين گروه مخالفت با استبداد دولت حاکم بود، بر اين اساس، اعضاي نهضت در ماجراي تصويب لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي و قيام 15 خرداد در مسير مخالفت و اعتراض عليه استبداد قرار گرفتند. تداوم مبارزه ي آنان و نيز مخالفت با رفراندم انقلاب سفيد به دستگيري آنان انجاميد. همزمان با اوج گيري انقلاب در سال 1356ش. اعضاي نهضت نيز فعاليت خود را پي گرفتند، اما در مقابل مشي قاطعانه و انقلابي امام خميني، بر شيوه ي مبارزه ي مسالمت آميز تأکيد داشتند. آنان با اصل نظام سلطنت مخالفت نداشتند. (16)
مهندس بازرگان رهبر نهضت در آستانه ي پيروزي انقلاب با سفر به پاريس تلاش کرد امام را به مبارزه ي مسالمت آميز در چارچوب قانون اساسي مشروطه وا دارد، اما امام نپذيرفت. (17) با تشکيل دولت موقت به دليل سابقه مبارزاتي و وجهه اسلامي، مهندس بازرگان در رأس دولت موقت قرار گرفت. در جريان ارتداد اعضاي جبهه ي ملي، امام خميني از اعضاي نهضت خواست که صف خود را از آنان جدا کنند، اما بازرگان چنين نکرد. (18) از آن پس نهضت آزادي در موضع اپوزيسيون نظام قرار گرفته و به انتقاد و مخالفت پرداخته است. اين گروه در جريان جنگ تحميلي، پس از فتح خرمشهر، زمزمه هاي مخالفت با استمرار جنگ را آغاز کرد و عملکردي که شايسته ي آن برهه ي حساس باشد، از خود نشان نداد. نهضت آزادي به دليل عملکرد منفي، گرايش به آمريکا و مباني التقاطي در سال 1366ش. در پي نامه ي وزير کشور وقت سيد علي اکبر محتشمي به امام خميني غير قانوني اعلام شد. امام (ره) در بخشي از نامه ي خود آورده اند:
... نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي کشور ايران به آمريکاست و در اين باره از هيچ کوششي فرو گذار نکرده است.... نهضت به اصطلاح آزادي، صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه، موجب فساد عظيم ممکن است شوند، که از ضرر گروهک هاي ديگر، حتي منافقين، اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است. نهضت آزادي و افراد آن از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند... نتيجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن، چون موجب گمراهي بسياري از کساني که بي اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند، مي گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند. (19)
رهبري نهضت در حال حاضر بر عهده ي ابراهيم يزدي است و اين شاخه، همراه نيرو هاي ملي - مذهبي، همچنان به فعاليت غير قانوني خود عليه نظام اسلامي ادامه مي دهد.
2-4-. سازمان مجاهدين خلق (منافقين)
اوضاع سخت کشور پس از کودتاي 28 مرداد و تشديد نظام دست نشاندگي در ايران و به ويژه سرکوب خونين نهضت 15 خرداد 1342، جوانان نهضت آزادي را، که از مشي مسالمت آميز و مبارزه ي پارلماني نهضت آزادي ناراضي بودند، به سوي مبارزه ي قهرآميز و مسلحانه سوق مي داد.
آنان به اين نتيجه رسيدند که مبارزات گذشته به دليل فقدان سازماندهي و تشکيلات مستحکم، نداشتن راهبرد و مکتب يا ايدئولوژي متناسب با نيازهاي روز و رهبران و مبارزان حرفه اي با شکست مواجه شده اند. (20)
آنان بر اين اساس تدوين ايدئولوژي، پي ريزي سازمان و تشکيلات، تعيين راهبرد و آموزش اعضاي خود را محور کار قرار دادند. تدوين ايدئولوژي مبارزه نيازمند مطالعات اوليه بود. در اين باره اعضاي سازمان به مطالعه کتب مورد نياز خود پرداختند. منابع مطالعاتي آنها را علاوه بر آموزه هاي ايدئولوژيکي که در نهضت آزادي و مطالعات فردي اخذ کرده بودند، چند دسته تشکيل مي داد: (21)
- منابع اصيل اسلامي مانند قرآن و نهج البلاغه؛
- آثار مهندس بازرگان مانند راه طي شده و خدا در اجتماع و تفسير پرتوي از قرآن اثر آيت الله طالقاني؛
- کتب مارکسيستي مانند کتابچه ي سرخ مائو يا منشأ تکامل و حيات نوشته ي اپارين (مارکسيت) و چه بايد کرد؟ از لنين رهبر انقلاب کمونيستي شوروي؛
- کتاب هايي درباره ي مبارزات مسلحانه مردم کوبا و الجزاير.
آنان بر اساس مطالعات ياد شده کتب التقاطي زير را براي آموزش اعضا خويش تدوين کردند:
- شناخت، اثر حسين روحاني؛
- راه انبياء، را ه بشر، اثر محمد حنيف نژاد؛
- تکامل، اثر علي ميهن دوست؛
- اقتصاد به زبان ساده، اثر محمود عسکري زاده؛
- امام حسين، اثر احمد رضايي.
همه ي اين کتابها آميزه و التقاطي از اسلام و مارکسيسم بودند و يا بهتر است بگوييم: ظاهر اسلامي و باطن مارکسيستي.
بنيانگذاران مجاهدين خلق، سازمان و تشکيلات خود را بر اساس همين مطالعات تحکيم بخشيدند و در بحث انتخاب استراتژي يا راهبرد مبارزه با رژيم پهلوي «جنگ چريکي يا مسلحانه ي شهري» را مبناي کار خود قرار دادند. اين راهبرد نيز کاملا متأثر از جنبش هاي مارکسيستي بود.
بر اين اساس آنان از سال 1347 به آموزش نظامي نيروهاي سازمان پرداخته، از جمله رضا رضايي و محمود شافعي را نيز براي کسب تجربه و آموزش به اردوگاههاي مبارزان فلسطيني اعزام کردند.
سازمان در سال 1349-1350ش. کوشيد تا همزمان با جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و پس از آن به چند اقدام مسلحانه دست زند. پيش از آن سازمان چريکهاي فدايي خلق - که مارکسيست و رقيب ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق بودند - در سال 1349 به پاسگاه ژاندارمري سياهکل حمله کردند. مجاهدين مي خواستند با اقدامات مسلحانه از رقيب عقب نمانند. بمب گذاري در کارخانه صنايع الکتريکي تهران و فعاليتهاي ديگر، در نهايت موجب لو رفتن سازمان و دستگيري سران و اعضاي آن شد. افراد دستگير شده عبارت بودند از: محمد حنيف نژاد، علي اصغر بديع زادگان، علي باکري، سعيد محسن، بهمن بازرگاني، ناصر صادق، علي ميهن دوست، محمود عسکري زاده، رضا رضايي، محمد بازرگاني و مسعود رجوي. سه نفر اخير در سال 1350 به مرکزيت سازمان پيوسته بودند. تمامي افراد مذکور به استثناي مسعود رجوي و بهمن بازرگاني اعدام شدند. مسعود رجوي سرکرده ي فعلي سازمان با تقاضاي عفو برادرش کاظم رجوي که در سوئيس بود - و با کمک چند دانشگاهي سوئيسي از شاه - از اعدام نجات يافت. ساواک اعلام کرد که رجوي در ازاي همکاري با ساواک جان خود را نجات داده است. (22)
خانواده ي بهمن بازرگاني نيز درخواست کردندچون يکي از فرزندانشان اعدام شده، از اعدام ديگري صرف نظر کنند و پذيرفته شد. (23)
بدين روي، کادر مرکزي سازمان در 4 خرداد 1351 اعدام شدند. (24) اعدام بنيانگذاران سازمان، افراد بعدي کادر مرکزي به ويژه تقي شهرام را بر آن داشت تا در ايدئولوژي سازمان تجديد نظر کنند. آنان به اين نتيجه رسيدند که رسما مارکسيست بودن خود را اعلام کنند و از اين رو، در سال 1354برخي از اعضاي سازمان رسما اسلام را کنار گذاشته، مارکسيسم را پذيرفتند. (25) آنها در هنگام پيروزي انقلاب و پس از آن در قالب گروه «پيکار در راه آزادي طبقه کارگر» به مقابله با نظام جمهوري اسلامي پرداختند و شکست خوردند.
پس از انشعاب اعضاي مارکسيست سازمان در سال 1354 و اختلافات دروني دو دسته از اعضاي سازمان (مارکسيست ها و التقاطي ها)، سازمان تضعيف شد و برخي از افرادي که دستگير نشده بودند به همراه مسعود رجوي و تعدادي که در زندان قصر بودند. کوشش هاي پراکنده اي براي حفظ سازمان به عمل مي آوردند. رجوي همزمان با اوج گيري انقلاب مردم مسلمان ايران در سال 1357 از زندان آزاد شد و با کمک ساير مجاهدين سازمان را فعال کرد.
اين بخش از سازمان همچنين مواضع التقاطي و ظاهر اسلامي خود را حفظ کردند و بعدها به رهبري مسعود رجوي پس از پيروزي انقلاب اسلامي با پنهان کردن ماهيت اصلي خود به جذب جوانان و هواداران پرداختند و کوشيدند قدرت را در کشور به دست گيرند. آنان پس از اينکه نتوانستند به قدرت برسند، از سال 1360 وارد جنگ مسلحانه با نظام جمهوري اسلامي شدند و با ترور شخصيتهاي انقلاب، همچون شهيد بهشتي، شهيد رجايي و باهنر و همکاري با بني صدر آسيبهاي جانکاهي بر کشور و ملت ايران وارد ساختند و سرانجام، چون در ميان مردم جايگاهي نداشتند و با مقاومت امت حزب الله روبه رو شدند، از کشور گريختند و در خارج از کشور به فعاليت عليه جمهوري اسلامي ايران و حتي همکاري با رژيم بعثي عراق پرداختند و هم اکنون نيز آلت دست بيگانگانند و به خيانت خويش ادامه مي دهند.
غير از گروه مرتدين و گروه رجوي، گروهي نيز به رهبري لطف الله ميثمي در سازمان فعال بودند. ميثمي از اعضاي مرتبط با جبهه ي ملي و نهضت آزادي، با افکار التقاطي در سال 1348 به سازمان پيوست. هنگام اعدام بنيان گذاران سازمان، او در زندان بود. پس از آزادي در سال 1352 به فعاليت خود ادامه داد. در سال 1353 (شب 28مرداد)هنگام ساختن بمب دستي، دو چشم و يک دستش را ازدست داد. او سپس به دليل اختلافات فکري با گروه رجوي در سال 1355 از سازمان انشعاب کرد و گروه «نهضت مجاهدين خلق» را به وجود آورد. پس از پيروزي انقلاب نيز چند بار به زندان افتاد و هم اکنون نيز مشغول فعاليتهاي مطبوعاتي است.
ياد کردني است که در اويل فعاليت سازمان، برخي روحانيان چون مي ديدند که گروهي از جوانان مسلمان در مقابل کمونيستها به مبارزه ي مسلحانه با رژيم شاه همت گمارده اند، به آنان کمک هايي مالي مي کردند. از اين روحانيان آيت الله طالقاني، هاشمي رفسنجاني، دعايي و... را مي توان نام برد؛ اما پس از اينکه ماهيت التقاطي و مارکسيستي اعضاي سازمان آشکار گشت، به جز آيت الله طالقاني که به منظور تأثير گذاري بر آنان تقريبا تا اواخر در ارتباط با سازمان بود، از آن دوري جستند و کمکهاي مادي و معنوي خود را قطع کردند. نکته ي قابل توجه اين است که سازمان براي اخذ تأييديه از امام خميني (ره)تراب حق شناس و حسين روحاني (26)، از اعضاي خود را به نجف فرستاد. آنها طي چند جلسه عقايد سازمان را براي امام (ره) باز گفتند؛ اما امام خميني (ره) نه ايدئولوژي سازمان را تأييد کرد و نه راهبرد جنگ مسلحانه و نه اصل سازمان را پسنديد. (27)
جدايي از روحانيت و بي اعتقادي به تقليد از مراجع عظام، مطالعه ي کتب ضلال تأثير پذيري از احساسات جواني، فساد اخلاقي درون سازماني و مهم تر از همه نافرماني از رهبر انقلاب اسلامي امام خميني (ره)، سازمان مجاهدين خلق (منافقين ) را به سرنوشت شومي درانداخت که بسياري از اعضاي آن، در آغاز، حتي گمان چنين سرنوشتي را نمي بردند.
از جمله مطالبي که نبايد فرو گذاشت، فساد اخلاقي درون سازمان منافقين پس از تأسيس آن است. آنان به دليل افکار مارکسيستي و التقاطي، بي قيدي و عدم تبعيد به دستورات اسلامي، خانه هاي تيمي خود را به مراکز فساد و فحشاء تبديل کرده بودند و يا اينکه دور از چشم ساير اعضاء به روابط نامشروع خود ادامه مي دادند. برخي از اعضاي منافقين در بازجويي هاي خود به اين امر اعتراف کرده اند که قلم از ذکر آن شرمگين است. (28) فساد اخلاقي سازمان چه قبل و بعد از پيروزي انقلاب تداوم داشته است. از جمله مي توان به فساد تقي شهرام و وحيد افراخته اشاره کرد. وحيد افراخته که بعدا اعلام شد يکي از عناصر زن باره ي سازمان بود که زنان و دختران زيادي را به دام فساد خود و سازمان کشانيد. (29) سازمان حتي به زنان شوهردار و فرزندان آنها نيز با توجيه مقتضيات سازماني رحم نکرد. از جمله مي توان به ازدواج نامشروع مسعود رجوي رهبر منافقين با مريم قجر عضدانلو زن ابرايشم چي اشاره کرد.
3-4-. گروه فرقان
اين تشکل را در سال 1357 اکبر گودرزي بنيان گذاشت که حدود 25 سال داشت. او به گونه ي سطحي با اسلام آشنا بود و مطالعات مارکسيستي داشت. پس از شکل گيري افکارش عمدتا در سالهاي 1350 تا 1355، تفکري التقاطي از اسلام و مارکسيسم پديد آورد. در سال 1356 کلاسهايي را با موضوع تفسير قرآن بر بنياد همين افکار در مناطق مختلف تهران، نازي آباد، سلسبيل، قلهک و جواديه برگزار کرد و نيروهايي را براي خود فراهم آورد. نيروهاي او از افکار دکتر شريعتي کاملا متأثر بودند و حتي افراطي تر از او مي انديشيدند؛ بدين معنا که در چارچوب تفکر اسلام منهاي روحانيت، روحانيت را که از آن به «آخونديسم» تعبير مي کردند، از اساس باطل مي دانستند. آنان به زعم باطل خود مي خواستند اسلام را از دست روحانيت آزاد کنند (30) هر چند در واقع دنبال به دست گيري قدرت سياسي بودند.
راهبرد گروه کم شمار فرقان، ترور يا حذف فيزيکي بود. بر اين مبنا، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به ترور رهبران انقلاب دست زدند. نخست سپهبد محمد ولي قرني، پس از آن شهيد مطهري و شهيد مفتح، شهيد مهدي عراقي و پسرش حسام و شهيد سيد محمدعلي قاضي طباطبايي را ترور کردند. در اين ميان، ترور حضرت آيت الله خامنه اي و هاشمي رفسنجاني و مرحوم رباني شيرازي ناکام ماند. اعضاي اين گروه و رهبر آن پس از اين ترورها دستگير شدند. اکبر گودرزي در 18 دي 1358 دستگير و در تاريخ 3 خرداد 1359 تيرباران شد. (31)
دوري از روحانيت اصيل، ضعف بينش اسلامي، هوس رسيدن به قدرت و تأثير پذيري عميق از مارکسيسم از مشکلات بنيادي اين گروه بود.
پي نوشت :
1. نک: لغت نامه ي دهخدا ذيل واژه ي التقاط، التقاط کردن. و التقاطيون و همچنين نک: سيد ادامه از صفحه قبل مرتضي حسيني اصفهاني، التقاط گران و متحجران، ص 19.
2. نک: علامه محمدحسين طباطبايي، ترجمه ي تفسير الميزان، مترجم، محمدجواد حجتي کرماني، جلد 9، ص 196- 197.
3. نک: به التقاط گران و متحجران، سيد مرتضي حسيني اصفهاني.
4. نک: خليل ملکي، خاطرات سياسي خليل ملکي با مقدمه محمدعلي همايون کاتوزيان، ص 188- 172.
5. نک: محمد شفيعي فر، درآمدي بر مباني فکري انقلاب اسلامي، ص 177.
6. به آثار مهندس مهدي بازرگان مراجعه شود.
7. همان، ص 177- 193.
8. امام خميني، صحيفه نور، ج 5، ص 129- 130.
9. نک: مهدي بازرگان و غلامعلي بازرگان، بعثت و دولت به ضميمه ي خيرات و خدمات در جمهوري اسلامي ايران و بعثت در اجتماع، ص 21 به نقل از شفيعي فر، درآمدي بر مباني فکر انقلاب اسلامي، ص 189.
10. نک: غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ي ايران ج1، ص 397. يکي از اعضاي سازمان به صراحت مي گويد: منظور اصلي ما ترکيب ارزش هاي والاي مذهب اسلام به انديشه ي علمي مارکسيسم است. همان.
11. جريان ها و جنبش ها ي مذهبي - سياسي ايران، ص 200.
12. محمد شفيعي فر، درآمدي بر مباني فکري انقلاب اسلامي، ص 177.
13. پيشين، ص 202.
14. همان، ص 202.
15. منظور ملاقات بازرگان و وزير خارجه اش ابراهيم يزدي با برژينسکي مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريکا جيمي کارتر، در الجزاير است که اعتراضات و تظاهرات مردمي را در ايران بر انگيخت.
16. نک: مجتبي سلطاني، ج 1، خط سازش، ص 62- 71.
17. همان، ص 102- 103.
18. همان، ص 53- 61.
19. امام خميني،صحيفه نور، ج 22، ص 384. همچنين براي اطلاع بيشتر از نهضت آزادي، *نک: علي باقي نصرآبادي و عبدالله شمسي، جامعه شناسي احزاب (6)، نهضت آزادي ايران.
20. نک: درآمدي بر مباني فکري انقلاب اسلامي، شفيعي فر، ص 206- 208 و تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 1، غلامرضا نجاتي، ص 393 - 394.
21. نک: پيشين، ص 225 - 227.
22. نک: سرهنگ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ي ايران (از کودتا تا انقلاب)، ج 1، ص 407.
23. همان.
24. همان، ص 249 - 251. پس از اعدام کادر مرکزي، تقي شهرام، بهرام آرام و مجيد شريف واقفي، مرکزيت سازمان را تشکيل دادند. دو نفر اول به دليل تفکرات مارکسيستي با شريف واقفي که روحيه اي مذهبي داشت، مخالف بودند. آنان پس از بحث هاي زياد به شريف واقفي اولتيماتوم دادند و در نهايت او را به همراه مرتضي صمديه لباف ربودند. شريف واقفي کشته شد و صمديه نيز گريخت، اما به دام ساواک افتاد و او نيز کشته شد. (نک: همان) ورود شهرام به کادر مرکزي سازمان، آغاز انفجار و ارتداد در سازمان بود. پس ازکشتن شريف واقفي، مرکزيت سازمان در اختيار شهرام، آرام و حسين سياه کلاه - قاتل شريف واقفي - قرار گرفت. شکست هاي پي در پي سازمان باعث شد تا آنان در ايدئولوژي و راهبرد سازمان تجديد نظر کنند و در پي اين تجديد نظر آنان اسلام را به کناري نهاده، مارکسيسم را برگزيدند. در طول سال 1353 تنها رهبران سازمان از اين ماجرا خبر داشتند اما در سال 1354 مسأله در سطح عمومي سازمان علني شد. (همان، ص 251- 254).
25. همان، 253- 258.
26. اين دو نفر از اعضاي مرکزيت سازمان بودند که در جريان ارتداد سازمان، مرتد شد و در سال 1357 سازمان کمونيستي پيکار در راه آزادي طبقه ي کارگر را تشکيل دادند و به جنگ مسلحانه با نظام اسلامي پرداختند.
27. نک: سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني (ره)، ج 3، ص 402- 410.
28. نک: حميد روحاني، فسادهاي اخلاقي درون سازمان، منبع اينترنت. 1382/1/22
29. همان.
30. نک: جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص321- 326.
31. همان.
/س