یک لحظه تأمّل
حق تعیین سرنوشت در حقوق بینالملل و حکومت جهانی اسلام
آرمان نهایی اسلام در مورد رابطه و مناسبات انسانی، همان رسیدن به امت واحد بشری است و در مورد زمین نیز کمرنگ شدن مرزهای جغرافیایی و قید و بندهای مرزی، و به وجود آمدن کشور واحد جهانی تحت حاکمیت قانون واحد.(1)
اما در این راه، موانعی به چشم میخورد؛ عوامل طبیعی (که تفاوت میان سیستمها را اقتضا میکند)، عرف، عادات و آداب و رسوم هر محل، نظامهای اقتصادی متفاوت، غرور، جمعیت، تعصب و حس ناسیونالیستی ملتها که به دولتمردان اجازه نمیدهد، به راحتی قوانین ملی و داخلی خود را رها کنند؛ لذا تمایل هر کشور برای به کرسی نشاندن قانون و مقررات کشور خود، با این ادعا که نظام حقوقیاش کاملترین و بهترین نظام حقوقی است.
ما براین باوریم که چهره واقعی اسلام (همان که در مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، هنوز نمایان گشته) برای بسیاری از انسانهای مشتاق در پرده ابهام است. تفکر شیعی در اسلام، به دلیل داشتن عناصری چون امامت، عدالت، نظریه فطرت، اجتهاد، عقلانیت، جهاد، و پیام فراتاریخی، به لحاظ تئوریک توان جهانی شدن را دارد.
مکتب رهایی بخش اسلام، مرهم جانبخشی برای همه دردهای بشریت به ارمغان آورده که توضیح و تشریح آن در قالب حکومت جهانی مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و برپایی عدالت (این آرزوی همیشه بشر در جهان)، وظیفه و هدف این مقاله است.
در این پژوهش، ما به دنبال آن هستیم که در حکومت جهانی مبتنی بر تفکر شیعی، رابطه میان اقوام و ملل گوناگون، چگونه تنظیم میشود؟ اقوام و ملل تا چه اندازه از آزادی عمل برخوردارند و در چه مسائلی موظف به اطاعت و تمکین هستند؟ و در نهایت نقش حاکم و مردم در این حکومت به چه میزان خواهد بود؟
حق چیست؟ آیا حقوق مبنای واقعی هم دارند؟
امروزه حق را به لحاظ منشأ و خاستگاه، بر دو نوع تقسیم میکنند، حقی که موجودیت آن ناشی از یک عمل ارادی انسانها است، و حقی که بدون دخالت اراده انسانی موجودیت یافته است. حق اول را برخی حق اختصاصی مینامند (میتوان آن را حقوق اکتسابی هم نامید) و دیگری را حق عمومی میخوانند، زیرا بمانند نوع اول، اختصاصی به فرد معین ندارد، بلکه عموم افراد اجتماع از آن بهرهمند هستند؛ همانند حق آزادی بیان و عقیده. حقوق اختصاص یا اکتسابی، بلاواسطه از یک عمل ارادی متولد میشوند، برخلاف حقوق عمومی که به صرف انسان بودن، برای انسانها حاصل میشود؛ از همین رو، میتوان آنها را حقوق طبیعی هم نامید که امروزه به نام حقوق بشر خوانده میشود.(3)
فراموش نکنیم که از دیدگاه اسلام هر استعداد طبیعی منشأ یک حق طبیعی است و از آنجا که استعدادهای طبیعی مختلفاند، لذا دستگاه آفرینش، هر یک از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود قرار داده و سعادت او نیز همین است که در این مدار طبیعی حرکت کند؛ لذا ابتنای دستهای از حقوق بر امور نفس الامری و طبیعی امری قابل دفاع است.
حقوق بشر و حقوق اقوام و ملل
در قرن بیستم، ویرانیهای جنگ جهانی دوم، به جهانشمولی حقوق بشر و نیاز به اعلام بینالمللی و حمایت از آن کمک نمود؛(5) لذا منشور ملل متحد در سال 1945 و اعلامیه جهانی حقوق بشر(6) در سال 1948 به سرعت تدوین شد. تدوین و تصویب میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سال 1966 م، در جهت اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین اعلامیه اسلامی حقوق بشر مصوب 14 محرم 1411 قمری، مطابق با 5 اوت 1990 میلادی در قاهره نیز از جمله گامهای مهمی است که در این زمینه برداشته شده است.
قالبهای حمایت از حقوق انسانها در اسناد حقوق بشر
در برخی اسناد حقوق بشر، رد پای حقوق اقوام و ملل را میتوان یافت؛ برای مثال در منشور آفریقایی حقوق بشر و ملتها(8) مصوب 26 ژوئن 1981، شش ماده (مواد 19 تا 24) به حقوق وحدت(9) اختصاص یافته است. این دسته از حقوق به افراد مربوط نیست، بلکه خاص گروههای انسانی، یعنی همان ملتها است.
ما در این پژوهش، به بررسی یکی از مهمترین مصادیق این دسته از حقوق در حکومت جهانی اسلام خواهیم پرداخت، زیرا باور ما این است که حکومت جهانی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر پایههایی عقلانی استوار است که دنباله شریعت اسلام و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است؛ از اینرو مطالعه نصوص موجود و بررسی آنها (اعم از آنکه در خصوص حکومت جهانی آن حضرت وارد شده باشد، یا به طور کلی دیدگاه مکتب تشیع را درباره حقوق اقوام و ملل نشان دهد)، میتواند ما را به تدوین یک نظریه پیرامون وضعیت حقوقی اقوام و ملل در تفکر شیعی و چشم انداز آن در حکومت جهانی مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهنمون سازد.
ملیت و ناسیونالیسم
ناسیونالیسم جدید از قرن هیجدهم میلادی، به خصوص پس از انقلاب کبیر فرانسه، در اروپا و سپس نقاط دیگر کره خاکی شایع شد؛ این آرمان، اگرچه با حس قومیت و ملیت جوامع و تمدنهای قدیم، از جهاتی شباهت داشت، اما از جهات دیگر با آن فرق داشت.
همین احساس ناسیونالیسم بود که در این قرن، منشأ جنبشهای ضداستعماری شد و اقوامی که پیش از آن، ملت مستقلی محسوب نمیشدند، با استفاده از این مفهوم که از غرب اخذ کرده بودند، و با تکیه بر مشترکات جغرافیایی، تاریخی و زبانی خود، موفق شدند به عنوان ملتهای مستقل، پا به صحنه سیاسی جهان بگذارند.
در نگرش اسلامی میتوان ملیگرایی را به دو نوع تقسیم کرد: ملیگرایی مثبت که بر پایهای جهانی استوار است و تارهای آن در قالبی جهانی و گسترده تنیده شده است؛ به طوری که نسبت به آن جزئی از یک کل را تشکیل میدهد. دیگری ملیگرایی منفی که به دور از این قالب شکل میگیرد.
دولت اسلامی از قوانینی برخوردار است که روابط اجتماعی را براساس ویژگیهای انسانی و به دور از خصوصیات محلی و قومی، همان گونه که محتوای جهانی این دولت میطلبد، تنظیم میکند.
اگر به خطابهای قرآنی نظری بیفکنیم، میبینیم که قرآن برای خطاب، همواره از عنوانهای عام استفاده میکند؛ مانند «یا ایها الناس، الانسان، الذین آمنوا، الذین کفروا»، و در هیچ یک از خطابهای آن نشانی از عنوانی تعصبآمیز وجود ندارد و خطابهایی همچون «یا ایها العربی، المکی، یا القرشی»، را نمیتوان در آن یافت. بدیهی است که این زبان قرآنی در شریعت اسلام انعکاس یافته، به طوری که این شریعت در راهکارهای قانونی خود، بر ویژگیهای اصیل انسانی، همچون عمل و ایمان تکیه دارد و در محاسبات خود، هرگز خصوصیتهای محلی، همچون خویشاوندی و پیوند و علقههای قبیلهای و وطنی و قومی را وارد نمیسازد.
بی جهت نیست که برتراند راسل معتقد است: برای رسیدن به یک حکومت جهانی، باید زمینه فکری ملتها را آماده ساخت و از تبلیغات افراطی ناسیونالیستی خودداری نمود؛ ضمن آنکه تبلیغات افراطی ناسیونالیستها غیرقانونی شمرده میشود، در مدارس نیز نباید به اطفال درس دشمنی و نفرت از ملل دیگر داد.
راسل میگوید: اگر بخواهیم حکومت جهانی تحقق بپذیرد، ناگزیر باید تحمل و بردباری میان حکومتهای ملی از انواع گوناگون، به مراتب بیش از آن باشد که امروز هست و باید از بخشی از لذتهای خودمختاری چشم پوشید.(10)
اسلام و رابطه امت و ملت
علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) تحت عنوان «ثغر المملکه الاسلامیه هو الاعتقاد دون الحدود الطبیعیه او الاصطلاحیه»(13) میگوید: «اسلام اصل انشعابات قومی و ملی را بدین صورت که مؤثر در تکون و پیدایش اجتماع باشد، ملغی ساخته است... . انشعابات و ملیتهایی که براساس «وطن» تشکیل میگردند، امت و مجموعه خود را به سوی وحدت و یگانگی حرکت میدهند و در نتیجه این ملت، از ملتهای دیگر که در وطنهای دیگر قرار دارند، روحا و جسما جدا میگردد. به همین دلیل است که «اسلام» این قبیل انشعابات و تمیّزات را ملغی ساخته و اجتماع انسانی را براساس عقیده و نه نژاد و وطن و نظایر آن، پایهریزی نموده است».(14)
البته به نظر میرسد که مقصود علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) از ملغی ساختن، همان الغای اصالت است، زیرا بدیهی است که اگر تفکیک ملتها و تشکیل دولتهای متعدد و برقراری ضوابط و مقررات خاص در مورد تبعه و افراد مقیم، و نحوه استیفای حقوق هر یک و حتی دقت در نحوه تحرک و جابهجایی آنها در هنگام ورود و خروج از کشور، همگی به منظور سامان بخشیدن به حیات مادی بشر و ایجاد انضباط در جوامع و کنترل امنیت داخلی باشد، نه تنها مردود نیست، بلکه امری پسندیده و قابل اعتنا است.
در حقوق بینالملل نیز روابط بین دولتها بر پایه احترام متقابل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر (مگر امور مربوط به حقوق بشر)، حفظ منافع ملی، عدم توسل به زور، و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات استوار است که همگی اموری معقول و شایسته است؛ از اینرو فراملی بودن «امت»، هرگز به مفهوم «نفی ملیت» و یا ضدیت با آن نیست.
در منشور مدینه آمده است: «لا یحالف مؤمن مولی مؤمن دونه»؛ هیچ مؤمنی نباید با افراد تحت پیمان مؤمن دیگری همپیمان شود؛ بدین ترتیب، پیامبر(صلی الله علیه وآله) همپیمانی افراد قبیلهای با بزرگان دیگر قبایل را، به دلیل سابقه دیرینهای که داشت، مشروع دانست؛ مشروط بر اینکه این همپیمانی، با موافقت و رضایت رئیس قبیله فرد متقاضی هم پیمانی باشد، زیرا همپیمان شدن، برای میهمان و میزبان مزایایی داشت. فردی که با این شیوه، به قبیله میزبان میپیوست، میتوانست در سایه حمایت قبیله جدید، فعالیت آزادانه داشته باشد، اما قدر مسلم این بود که این جابهجایی، به تضعیف یک قبیله و تقویت قبیله دیگری میانجامید؛ پیشآمدی که عدم ثبات و ایجاد مشکلات اجتماعی و سیاسی و اداری را درپیداشت؛ از این رو، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای جلوگیری از تمامی این پیشآمدها، پذیرفتن عضوی به عنوان همپیمان را منوط به رضایت رئیس قبیله مقابل میدانست. با دقت در مضمون این مسئله، میتوان آن را به تأسیس سیاسی تابعیت در نظامهای حقوقی نوین تشبیه نمود، زیرا تمامی مختصات تابعیت در مسئله همپیمان شدن وجود دارد؛ اموری مانند لزوم جلب موافقت رئیس قبیله که در آن زمان عملاً به جای دولتهای کنونی تصمیم گیرنده بودند، ایجاد یک سری مزایا برای تبعه و دولت متبوع، حمایت از تبعه و اعطای آزادی در فعالیتها به وی، از جمله این شباهتها است که حق جوامع را در کنترل و نظارت براتباع خود و آمار ایشان مسلم میداند؛ یعنی همان امری که امروزه نیز از سوی تمامی دولتها اعمال میشود(15) و ما معتقدیم، در مدل طراحی شده برای حکومت جهانی، اینگونه اختیارات،(16) کماکان در صلاحیت دولتهای عضو جامعه جهانی خواهد بود؛(17) همچنانکه در زمان رسول گرامی اسلام نیز چنین اختیاری وجود داشته است.(18)
مشروعیت حاکم
البته وقتی ما سخن از مشروعیت علی(علیه السلام) مطرح میکنیم، تأسیس خاصی مورد نظر ما است که شاید به جرأت بتوان گفت، در هیچ مکتب حقوقی دیگر، چنان تأسیسی وجود نداشته است. مشروعیت الهی به طور ناگهانی در اسلام تأسیس نشده، بلکه زمینه قبلی نیز دارد؛ مثلاً در آیین ایرانیان باستان (زرتشت)، شاید یکی از علل گرایش ایرانیان به تفکرات شیعی نیز همین باشد که به مشروعیت الهی حاکم و امام معتقد بودند.
در ایران باستان، فره ایزدی، عامل مشروعیت دهنده به شاه و توجیهکننده قدرت او است. فره ایزدی به این معنا بود که شاه از دیگر افراد بشر برتر است و نایب و جانشین خدا در روی زمین است؛ مشروعیت او فقط ناشی از برگزیدگی از جانب خدا (یعنی داشتن فره ایزدی) بود؛ بنابراین، او تنها در برابر خداوند مسئولیت داشت. بشر او را بر نمیگزید و بشر او را عزل نمیکرد؛ چنین شاهی در دوران سلطنت خود و تا زمانی که این کمالات را از دست نداده است، از فرکیانی برخوردار است. اما چنانکه ادعای خدایی یا بیدادگری کند، مشروعیت الهی یا فره ایزدی خود را از دست میدهد.(19)
التزام به (تائو) و (لی) نزد چینیان نیز حکایت از وجود منبعی فراتر از عقل انسان میکند که حیطه حقوق بشر را نیز تعیین میکند. این دقیقا بمانند اعتقاد به اهورا مزدا در میان زرتشتیان است که نیرویی ماورای عقل انسانی است.(20)
آیا انسانها میتوانند فرمانروای حکومت واحد جهانی خود را تعیین کنند؟
در روایتی از امام رضا(علیه السلام) نقل شده که دلیل این قضای خداوند را عدم امکان دستیابی مردم به اوصاف لازم امام و اختیار آن میدانند؛ «فمن ذا الذی یبلغ معرفة الامام او یمکنه اختیاره... فاین الاختیار من هذا و این العقول عن هذا».(22)
به همین دلیل، در روایات از بیعت با مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحت عنوان بیعت با خدا تعبیر شده است؛(23) البته خواهیم دید که مطالب فوق، تنها در مرحله کسب مشروعیت حاکم و نصب او است و به هیچ وجه با حق انتخاب انسانها منافاتی ندارد.
حق تعیین سرنوشت در اسناد بینالمللی(24)
حق مشارکت در حکومت و تعیین سرنوشت، در ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر، مواد 20، 24، 31، 34 و 38 اعلامیه امریکایی حقوق بشر، بندهای الف، ب و ج ماده 25 میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، ماده 3 پروتکل اول کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، ماده 16 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، بندهای اول و دوم از ماده 23 کنوانسیون امریکایی حقوق بشر، و مواد 13 (بندهای اول و دوم) 27 (بند اول) و 29 منشور آفریقایی حقوق بشر و ملتها قابل مطالعه و بررسی است.
در سال 1960 اعلامیه مهمی در زمینه اعطای استقلال به مستعمرات، به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید. ماده 25 این اعلامیه بر این فلسفه استوار بود که تحت انقیاد و تسلط بیگانه قرار گرفتن، به نوعی انکار حقوق اساسی بشر و مخالف منشور ملل متحد است؛ لذا این اعلامیه مقرر داشت که همه ملتها حق دارند، از حق خود مختاری برخوردار باشند و حق دارند که آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین نموده و به توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش ادامه دهند.(26)
نتیجه اهتمام جامعه بینالملل به مسئله حق تعیین سرنوشت این بود که در فاصله سالهای 1945 تا 1977 حدود 75 کشور به استقلال رسیدند.
اجرای میثاقها در زمینه حق تعیین سرنوشت داخلی، چندان موفق نبوده، بررسیهای کمیته حقوق بشر در رابطه با آپارتاید نامیبیا و فلسطین، بیشتر متوجه برخورد دولتها بوده و کمتر به مردم این مناطق پرداخته است.(27)
براساس چند پژوهش انجام شده در میان کشورهای جهان، امروزه به جز حدود 10 کشور ـ از جمله کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، عربستان سعودی و...ـ بقیه کشورها در قوانین اساسی خود حاکمیت مردم را ریشه و اساس حکومتهای خویش دانسته، هم قانون و هم دولت را منبعث از خواست و اراده مردم میدانند.
مسئله تغییر مرزها و ارتباط آن با خودمختاری
از منظر حقوق بینالملل، در این مورد باید به یک اصل کلی توجه نمود (که لازمه روابط اجتماعی در صحنه کشور و جهان است)؛ این اصل همان رعایت نظم عمومی است. از رعایت اصل نظم عمومی در جامعه بینالمللی، نتایج خاصی پدید میآید؛ ازجمله آنکه در این نظام، رعایت اصل آزادی ملتها در تعیین سرنوشت، علت و اساس موجه میخواهد؛ در غیراین صورت، موجبات بیثباتی وضع سیاسی و اجتماعی کشورها را فراهم مینماید.(29)
برای نمونه در پارهای منابع، قفقاز به عنوان موزه اقوام شناخته شده است. بیش از 60 گروه قومی با منشاء محلی، منطقهای به وسعت 300 هزار کیلومتر مربع را اشغال میکنند؛(30) آیا ممکن است این تعداد گروه قومی 60 کشور مستقل را تشکیل دهند؟ آیا حق تعیین سرنوشت باید با حق تشکیل کشور مستقل مترادف در نظر گرفته شود؟
ادعاهای اقوام مختلف برای خودمختاری، غالبا حاکی از نقض شدید حقوق بشر بوده و به علت تنشهای موجود (صرف نظر از تجزیه مسالمتآمیز چکاسلواکی)، معمولاً آخرین راه حل، توسل به اعمال این حق و در نتیجه تجزیه کشور است.
وسوسه یک دولت ـ ملت همگون (کشور ما برای ملت ما)، توسط بسیاری از گروههای قومی، به عنوان پاسخی در جواب ناتوانی آنها در همزیستی مسالمتآمیز با دیگران در یک حکومت واحد مشترک، مطرح و مورد توجه قرار میگیرد؛ پس هرجا که همزیستی مسالمتآمیز تقویت شود، حس استقلالطلبی و تمایل به خود مختاری کاهش خواهد یافت؛ لذا اگر دولتی مثل حکومت واحد جهانی مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در پی کمرنگ کردن حس خودمختاری ملتها باشد، ناگزیر باید بر همزیستی مسالمتآمیز ملتها با یکدیگر تأکید بیشتری نماید؛ گرچه به نظر میرسد که در آن زمان نیز به حس استقلالطلبی اقوام و ملل مختلف احترام گذاشته شده، و دولتهای جدید به وجود خواهند آمد که حاصل اتحاد برخی اقوام یا تجزیه بعضی کشورها است.(31)
حق تعیین سرنوشت در مرحله شکلگیری حکومت جهانی
در اسلام حاکمیت از آن خداست (نه مردم)؛ با این حال، «خلافت انسان»، زمینه را برای یک دموکراسی اسلامی فراهم میکند؛ لذا میان حاکمیت اسلامی و دموکراسی مشارکتی، تزاحمی متصور نیست؛ مشروط بر آنکه محتوای اسلامی حاکمیت مخدوش نگردد و دموکراسی، تنها به فرم ساختاری اعمال حاکمیت بپردازد؛ لذا راه اظهار نظر منطقی، در چارچوب پذیرفته شده اسلامی، برای شهروندان، مفتوح و محفوظ است.
مفهوم مجرد دموکراسی، هم از ناحیه عقل و هم از ناحیه تجربه یک نکته قابل قبول در خود دارد و آن تأکید بر مردم و مشارکت عموم انسانها در سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی خود است که هم عقلاً مطلوب است و هم تجربه ثابت کرده که هیچ نظامی بدون قبول و حمایت مردم، استوار و قدرتمند نخواهد ماند.
اما سؤال اصلی این است که آیا تنها روش انحصاری مشارکت سیاسی مردم و تأمین رضایت آنان، قبول انحصاری رأی اکثریت است؟ آیا هیچ صورت بندی پیچیدهتری نمیتوان یافت که علاوه بر تأمین رضایت و مشارکت مردمی در عرصه سیاسی جامعه، از عوارض نابخردانه استقرار مطلق و همه جانبه رأی اکثریت مبرّا باشد؟
همانگونه که دادن حق تقدم به اکثریت ناآگاه در مقابل اقلیت آگاه معقول نیست (زیرا در این صورت، حکومت بر پایه نوعی زور و قدرت پایه گذاری شده، نه بر پایه حق و عدالت)، به همان صورت نیز تقدم بخشیدن به نظر اکثریت (هرچند آگاهی هم داشته باشد)، در مقابل نظر امام معصوم از هر خطا و اشتباه (بخوانید انسانی که علم کامل و دقیق را در اختیار دارد)، پیروی از یک نوع جهل و نادانی است، نه واقعگرایی، حقیقتیابی یا دموکراسی.
به راستی چگونه میتوان براساس یک معیار ثابت، یعنی نظر اکثریت افراد جامعه، ملتهای عقب افتاده را به پیش برد؛ در حالی که تبعیت اکثریت در این گونه ملتها عکس مطلوب را نتیجه میدهد. در مورد ملتهای پیشرفته و توسعه یافته نیز مسئله روشن است، زیرا علی القاعده در این کشورها، آنچه تصمیم نهایی را میگیرد، علم و دانش است و ملتهای توسعه یافته، هنگامی که برتری یک نظریه علمی یا تبحر یک دانشمند را دریابند، خود را با آن وفق میدهند و ما معتقدیم که ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رشد علم و دانش، سبب گرایش شدید این ملتها به حکومت جهانی حضرت خواهد گردید، زیرا این دسته از ملل، به تجربه دریافتهاند که در برابر منطق و دانش تسلیم باشند؛ البته در صورتی که سیل تبلیغات مخرب مهار گردد (و این است ثمره رشد عقلی فوقالعاده انسانها در عصر ظهور).
مشارکت سیاسی در راه تشکیل حکومت جهانی اسلام
به نظر میرسد که باید نقش دیگری هم برای بیعت مردم بپذیریم و آن اینکه اگر مردم اقبال نشان نمیدادند، همچنان که در سالهای پس از رحلت نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) نشان ندادند، آیا امیر مؤمنان حق اعمال ولایت داشت؟ آیا تنها به خاطر چشمپوشی از غصب حق خویش در صحنه حضور نیافت؟ آیا احقاق حق، عملی مباح بود که از آن چشم پوشید؟ یا آنکه وظیفه شرعی و الهی او سکوت و شمشیر در غلاف کردن بوده است؟
پاسخ به این سؤال، نیازمند تحقیق و تفحص بیشتری است. اما به نظر میرسد که این سکوت را نمیتوان عملی مباح ارزیابی نمود، بلکه باید گفت: خودداری از توسل به مشروعیت و دست نزدن به کودتا برای در دست گرفتن قدرت، تکلیف و وظیفهای شرعی بوده است که علی(علیه السلام) بدان عمل نموده و دقیقا به همین دلیل حکومت جهانی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تاکنون تشکیل نشده، تا روزی که همراهی عموم مردم تحقق یابد و انسانها خود خواستار تشکیل چنین حکومتی گردند، زیرا تشکیل این چنین حکومتی پیش از آن زمان و بدون تمنای انسانها مترادف با یک کودتای بزرگ جهانی است؛ به عبارت دیگر، مقبولیت یافتن موجب میشود که اهلیت تمتع حضرت (با اندکی تسامح) به اهلیت استیفا تبدیل و منجز گردد و این جز تأییدی مجدد بر حق انسان در تعیین سرنوشت خویش نیست.
اگرچه قرآن در آیه 36 سوره احزاب میفرماید: هیچ مرد با ایمان و زن با ایمانی نمیتواند هنگامی که خدا و پیامبرش حکمی کند، در برابر آن از خود اختیاری داشته باشد(32)، اما تأکید میکنیم که مفهوم این سخن این نیست که خداوند بندگانش را در بست تسلیم تمایلات یک فرد کرده باشد. قرآن مجید درس بسیار پرارزشی به همه پیروان خود میدهد(33) و یکی از عالیترین مفاهیم توحید را ضمن آن خاطرنشان میسازد و میگوید: هیچ مسلمانی حق ندارد، اطاعت بیقید و شرط انسانی را بپذیرد، زیرا این کار با پرستش او مساوی است؛ همه اطاعتها باید در چارچوبه اطاعت خدا در آید و پیروی از دستور انسانی تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد این انسان، هرکس و هر مقامی میخواهد باشد(34)؛ لذا در روایات متعدد مشاهده میکنیم که از بیعت با مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحت عنوان بیعت با خدا تعبیر شده(35)، یا آنکه شعار پرچم ایشان بیعت با خداوند اعلام شده است(36) و این نشانه همان چارچوب الهی است که برای اطاعت از آن حضرت تعیین شده است.
نخستین سخنی که مهدی(علیه السلام) پس از قیام خود میگوید، این آیه است: «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین». سپس میفرماید: من بقیه الله و حجت و خلیفه او در میان شما هستم. سپس هیچکس براو سلام نمیکند، مگر اینکه میگوید: «السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه».
جالب اینجاست که در پایان آیه قرآنی مزبور، از زبان حضرت شعیب میخوانیم که میفرماید: وظیفه من همین ابلاغ و انذار و هشدار بود که گفتم و من مسئول اعمال شما و موظف به اجبار کردنتان بر پذیرفتن این راه نیستم.(37) پس اساس کار حضرت هم باز به اختیار مردم باز میگردد؛ گرچه عمیقا معتقدیم که رشد عقلی انسانها موجب میشود که اداره امور را طبق نظر امام که معصوم از خطا است انجام دهند.
به اتفاق همه متون تاریخی، پس از قتل عثمان، این مردم بودند که به سراغ حضرت علی(علیه السلام) رفتند و از او خواستند که بیعت را به عنوان خلیفه چهارم بپذیرد و حضرت ابتدا خلافت را رد کردند (38)، بلکه بنا به برخی از نقلها، به افراد دیگری ارجاع دادند.(39)
در صلح نامه امام حسن(علیه السلام) با معاویه نیز آمده است: حکومت پس از معاویه بین مسلمانان به مشورت گذاشته میشود(40) و امام رضا(علیه السلام) از پیامبر(علیه السلام) نقل میکند که هرکس از شما خواست، بین جماعت مسلمین تفرقه ایجاد کند و امر حکومت مردم را غصب نماید و بدون مشورت به ولایت برسد، او را بکشید.(41)
در تاریخ زندگانی ائمه اطهار (علیهم السلام) به وضوح مشاهده میشود که ایشان به نقش مردم در تعیین سرنوشت خویش تأکید داشتهاند؛ لذا هیچگاه ائمه در مقام آن برنیامدند تا بدون حاکمیت بر قلب انسانها، تنها بر جسمهای بی روح آنان حکومت کنند.(42)
محمود بن لبید، درباره جریان سقیفه و به دور ماندن علی (علیه السلام) از خلافت که حق او بود، از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میپرسد: چرا امام علی(ع) سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای ابا عمر! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: مَثَل امام مانند کعبه است، مردم باید در اطراف آن طواف کنند آنکه کعبه نه دور مردم طواف نماید (و بر آنان مسلط شده و خود را تحمیل کند. امام باید در دلها حکومت کند و قلبهای مردم را فتح نماید والا حکومت بر بدنهای بدون دل مقبول نیست).
جالب اینکه در نحوه تشکیل حکومت جهانی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یکی از زیباترین و باشکوهترین صحنههای تاریخ اتفاق میافتد(43)، زیرا انسانها به سمت او پناه برده(44)، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دلها را جذب(45) و عنصر مقبولیت به بهترین وجه (46) حاصل میگردد(47) و چنانکه از انجیل یوحنا (باب 16) استفاده میشود، مسیحیان پیش از دیگران به حقانیت او شهادت میدهند،(48) و تشنگان عدالت در زمین، سرمست و شیفته به گرد او حلقه میزنند(49)؛ گرچه بمانند تمامی حکومتها، و تمامی پیامبران و امامان، باز هم دشمنان و مخالفینی وجود دارند که در عین برخورداری از حقوق و آزادیهای کافی، باز هم با ایشان به مخالفت میپردازند.(50)
آیا دارالاسلام قابل تجزیه به چند کشور کاملاً مستقل است؟
در نظریه خلافت، انسانها مجاز به اداره جامعه خود هستند
در منشور مدینه تصریح شده بود که گروهها و اقوام مختلف در سرزمینهای مربوط به خود سکونت خواهند داشت؛ از مزارع و مراتع مربوط به خود بهرهمند شده، بر طبق رسوم موجود در میان قبایل خویش، به حل و فصل اختلافات، براساس نرخ دیه به میزان معهود خواهند پرداخت.(53)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای مردم نجران که مسیحی و دارای استقلال و سازماندهی اداری خاصی بودند، قراردادی تنظیم کرد که براساس آن، باید مقداری از محصول درآمد خود را به حکومت اسلامی بپردازند و آن گونه که بر میآید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تغییری در سیستم حکومت آنان به وجود نیاوردند؛ تنها مواردی جزئی مورد نقل تاریخ قرار گرفته است؛ مثلاً یمن را به سه ایالت صنعاء، الجند و حضر موت تقسیم نمودند. و جیفر و عباد آل الجلندی را در حکومت عمان ابقاکردند. در منابع موجود، به تعیین والیان یا تغییرات اساسی در دیگر مناطق اشاره نشده است؛ آنچه دارای اهمیت است اینکه آن حضرت سازماندهی قبیلهای را آن گونه که بوده، بدون تغییر اساسی و یا تعیین رئیس، ابقا فرمودند.(54)
بعدها هم بیشتر سرزمینهایی که به حکومت نوپای اسلامی منضم شدند، قبلاً تحت سلطه دو امپراطوری ساسانیان و بیزانس بودند که از سیستمهای اداری گوناگونی بهرهمند بوده، گوناگونی در اداره این سرزمینها نتیجه تجارب طولانی آنان در امر حکومت بود. تقریر و ابقای تقسیمات اداری و عنوانهایی مثل استان، کوره (بخش) و طسوج (ناحیه) ـ که نامهایی فارسی است ـ نیز نشانه عدم دخالت مسلمانان در تغییر نام یا تقسیمات اداری آن سامان است.
همچنین نقل شده که پیامبر اکرم(ص) درباره اهل طائف فرمودند که قبایل ایشان تغییر نیابد و جز خودشان کسی برایشان حکمرانی نکند.(55)
حق تشکیل دولت و تعیین حاکم محلی
نصب زیاد بن الحارث صدایی به عنوان نماینده پیامبر اکرم در میان قوم خود(61)، نصب عدی بن حاتم در قبیله خود، به عنوان مسئول جمعآوری صدقات (62)، انتخاب عتاب بن اسید که اهل مکه است، به عنوان والی مکه(63)، نصب خاندان (باذان) در یمن (64)، قیس بن مالک در همدان(65)، عین فروه در مراء(66)، مالک بن عوف، آتش افروز جنگ حنین و مرد سرسخت قبیله بنی سعد که توسط پیامبر سرپرست قبیله نصر و سلمه شد(67)، نصب معاذبن جبل یمنی به عنوان قاضی یمن(68)، نصب یک جوان ثقفی در ثقیف(69)، نامه پیامبر به هوذه بن علی حنفی زمامدار یمامه که فرمود: اسلام بیاور تا در امان باشی و قدرت و سلطنت تو باقی بماند(70)، نامه به حارث، حاکم غسان با همین مضمون (71) و نامههایی که از همین دست به سلطان حبشه، قیصر روم و کسرای ایران، حاکی از یک نوع اولویت دهی به نیروهای بومی (بخوانید ملی) است که اگر اسلام آوردند، طبق وعده بر منطقه و نقطه خویش حکومت میکردند.
در فتح مکه هم ابوسفیان مکی مسئولیت میگیرد تا «المؤلفه قلوبهم» را در منزلش جمع کند.(72) حتی کسانی که توسط رسول خدا(صلی الله علیه وآله) انتخاب نشده بودند، توسط آن حضرت ابقا شدند؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به کسری و قیصر نوشت: «اسلام بیاور تا سالم بمانی»، و در بعضی نامههایش میافزود: «اسلم تسلیم فاجعل لک ما تحت یدیک»(73) و یا میفرمود: «ان تؤمن بالله وحده لاشریک له یبقی ملکک».(74)
حق تعیین سرنوشت پس از تشکیل حکومت جهانی
قرآن کریم روش پیامبر(ص) در برخورد با سخنان مسلمانان را چنین توصیف میکند: «او گوش خوبی برای شماست، به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور میکند.(77) پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند، اینانند که خدایشان راه نموده و اینان همان خردمندانند».(78)
به تعبیر علامه طباطبایی، در این آیه به کسانی بشارت داده شده که حق گمشده آنها است(79)؛ لذا هیچ سخنی را بدون تدبر و بررسی رد و انکار نمیکنند، چون در صدد یافتن حق هستند، هر سخن را به امید آنکه حقی در آن بیابند، مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهند تا مبادا چیزی از حق ازنظرشان پنهان بماند.(80)
در پایان باید متذکر شد که شارع مقدس، دستور به مشورت را صادر فرموده تا حکومت اسلامی در تمامی ابعاد زندگی و از همه مهمتر در شئون سیاسی، با مشورت و کنکاش به تصمیمگیری بپردازد، ولی اینکه طریق شورا چگونه است، به خود مردم واگذار شده، تا آن را مطابق شیوه خردمندان و معمول و متعارف جهانیان که اصطلاحا سیره عقلایی گفته میشود، انجام دهند.
پذیرش مشارکت همگانی میتواند در قالب چندگانگیهای سیاسی به شکل احزاب، تشکیل مجالس قانونگذاری که بر مبنای شورا عمل میکنند و یا به شکلهای دیگر (مثل تنوع دولتها) تحقق پذیرد.(81)
انواع مداخلات سیاسی، تحت عناوین نصیحت ائمه مسلمین، اعتراض به نوع عملکرد حاکم (اعم از عملکرد نظامی، سیاسی، اقتصادی و قضایی)، ارائه پیشنهاد و مشورت، حق تمرد و عدم تمکین از حاکم و محروم نشدن مخالفین از حقوق اجتماعی و تشکیل جلسات مباحثه و مناظره، همگی جلوههایی از مشارکت سیاسی افراد و گروهها برای تعیین سرنوشت خویش در حکومت جهانی مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
این مسئله به معنای اجازه دادن به برخوردهای علمی، التزام به منطق و متابعت از دلیل و پرهیز از روشهای غیرعلمی است؛ لذا ما معتقدیم که در زمان ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آن حضرت بر اساس علم و دانش خود رفتار نموده، بشریت را به ژرفای حقایق رهنمون میسازد و بشریت مدرن هم که خود را از حجابهای نفسانی زدوده است با مشاهده قدرت علمی حضرت، در کمال آزادی و اختیار، در برابر او سر تعظیم فرودخواهد آورد و به حقانیت ایشان اعتراف خواهد نمود.
پي نوشت ها:
1. زراعت، عباس، نظام حقوقی اسلام و وحدت جهانی حقوق، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی شماره 156 و 166.
2. حقیقت، سید صادق به همراه میرموسوی، سیدعلی، مبانی حقوق بشر از دیدگاه اسلام و دیگر مکاتب، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر 1381، ص 137 و 138.
3. موحد، محمدعلی، در هوای حق و عدالت از حقوق طبیعی تا حقوق بشر، نشرکارنامه، تهران: 1381، ص 64 و 82.
4. حقوق بشر، فالی اس نریمان، ترجمه شریفی طراز کوهی، ص 89.
5. اگر چه در طول نیم قرن اخیر پس از تشکیل سازمان ملل متحد تلاشهای بسیاری برای جهانی شدن حقوق بشر و مقررات و قواعد آن صورت گرفته لیکن وجود موانعی جدی از قبیل ابهامات موجود در اسناد حقوق بشر، تنوع ارزشهای ملل مختلف و همسو نبودن آن با محتوای برخی اسناد حقوق بشر و نیز استفاده از آن به عنوان یک ابزار سیاسی باعث شده تا این هدف ارزشمند تاکنون محقق نگردد.
6. United Nation Declaration On Human Rights (UDHR).
7. به لحاظ اهمیتی که حقوق و آزادیهای عمومی دارا میباشند معمولاً در هر کشور و حکومتی آن را در قانون اساسی و یا در اعلامیهای جداگانه به عنوان حقوق عمومی و با آزادیهای عمومی ملت اعلام میدارند. معمولترین طبقه بندی این دسته از حقوق بدین ترتیب است:
الف: آزادیهای تن که به اعتبار جسم انسان برای او شناخته شده است و عبارتند از حق زندگی، امنیت شخصی، آزادی رفت و آمد، آزادی و مصونیت مسکن مصونیت مکاتبات مکالمات و مخابرات و اسرار شخصی حق دفاع و اجرای عدالت.
ب. آزادیهای فکر که به اعتبار قوه تفکر آدمی است مانند آزادی عقیده و بیان آزادی وجدان و ایمان، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی اجتماعات، آزادی آموزش و پرورش و آزادیهای سیاسی.
ج: آزادیهای اقتصادی اجتماعی که به اعتبار بستگیها و رابطههای اجتماعی و مادی لحاظ شده است مثل حق انتخاب شغل، حق تأمین اجتماعی حق مالکیت شخصی آزادی کسب و کار و روابط بازرگانیآقایی، بهمن، فرهنگ حقوق بشر، انتشارات گنج دانش، 1376، ص 73.
9. Solidarity Rights.
10. آیا بشر آیندهای هم دارد. ترجمه م. منصوری. نشر مروارید 1355، ص 159.
11. الاسلام دین ینبذالعنصریه و یحاربها حربا شعواء لاهوداه فیها. إن القومیات تنصهر فی بوتقه الدین الاسلامی لتکوین أمه واحده تبتنی وحدتها علی أساس العقیده و الایمان بالله. فکلمه التوحید هی الأساس لتوحید الکلمه نگاه کنید به شرح اللمعه ـ الشهید الثانی ج 6، ص 222.
12 المراد من کون الناس سابقا أمه واحده کونهم علی دین واحد و هو دین التوحید ثم اختلفوا فتفرقوا فریقین موحد و مشرک. تفسیر المیزان، السید الطباطبایی ج 10، ص 32.
13. مرز کشور اسلامی، مرز عقیده است نه مرزهای جغرافیایی یا اصطلاحی.
14. المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 4، ص 126 ـ 125.
15. در جریان دیگری نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از قبیلهای کمک خواست و ایشان به علت تعهدی که به حکومت ایران داشتند از یاری آن حضرت عذرخواهی کردند، دراین هنگام حضرت ضمن تأیید این پایبندی فرمودند به راستی که پاسخ بدی ندادید (فقال المثین، قد سمعت مقالتک و استحسنت قولک یا أخا قریش، و أعجبنی ما تکلمت به، والجواب هو جواب هانیء بن قبیصه، و ترکنا دیننا و اتباعنا إیاک لمجلس جلسته إلینا، و إنا إنما نزلنا بین صریین احدهما الیمامه، و الآخر السماوه(1). فقال له رسول الله (صلی الله علیه وآله): و ما هذان الصریان؟ فقال له: أما أحدهما فطفوف البر و أرض العرب، و أما الآخر فأرض فارس و أنهار کسری، و إنما نزلنا علی عهد أخذه علینا کسری أن لانحدث حدثا، و لا نؤوی محدثا، و لعل هذا الامر الذی تدعونا إلیه مما تکرهه الملوک، فأما ما کان ممایلی بلاد العرب فذنب صاحبه مغفور، و عذره مقبول، و أما ما کان [مما] یلی بلاد فارس فذنب صاحبه غیر مغفور، و عذره غیرمقبول. فإن أردت أن ننصرک و نمنعک مما یلی العرب فعلنا. فقال رسولالله(صلی الله علیه وآله): ما أسأتم الرد إذ أفصحتم بالصدق، إنه لایقوم بدین الله إلا من حاطه من جمیع جوانبه، السیره النبویه، ابن کثیر ج 2، ص 168.
16. برای توضیح بیشتر در مورد اختیاراتی که راجع به مصالح ملتها است نگاه کنید به: الخراجیات، المحقق الکرکی ص 27، دراسات فی نهج البلاغه، محمد مهدی شمس الدین ص 133، تفسیر المیزان، السید الطباطبایی ج 11، ص 60، الأصول العام للفقه المقارن، السید محمد تقی الحکیم ص 399 و البدایه و النهایه، ابن کثیر ج 3، ص 176.
17. المعجم القانونی، حارث سلیمان الفاروقی ج 1، ص 284.
18. کتابه (صلی الله علیه و آله) بین المهاجرین و الأنصار و یهود یثرب: «بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد النبی بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب، و متن تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم أنهم امه واحده من دون الناس، المهاجرون من قریب علی ربعتهم و بنو عوف علی ربعتهم و بنو ساعده علی ربعتهم و بنو الحارث علی و بنو عوف علی رباعتهم و بنو الحارث بن الخرزج علی ربعتهم و بنو جشم علی ربعتهم و بنو النجار علی ربعتهم و بنو عمروبن عوف علی ربعتهم و بنو النبیت علی ربعتهم و بنو الأوس علی ربعتهم، مکاتب الرسول ـ الأحمدی المیانجی ج 3، ص 6 یقال القوم علی رباعتهم و رباعهم: أی علی استقامتهم، یرید أنهم علی أمرهم الذی کانوا علیه. ورباعه الرجل: شأنه و حاله التی هو اربع علیها: أی ثابت مقیم، النهایه فی غریب الحدیث ـ ابن الاثیر ج 2، ص 189.
19. اخوان کاظمی، بهرام، عدالت و خودکامگی در اندیشه سیاسی ایران باستان، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی شماره 143 و 144.
20. حقیقت، سیدصادق به همراه میرموسوی، سید علی، مبانی حقوق بشر از دیدگاه اسلام و دیگر مکاتب، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر 1381، ص 360 با اندکی تصرف.
21. رحیمی بروجردی، علیرضا، سیر تحول اندیشه و تفکر عصر جدید در اروپا، ص 27، انتشارات علمی، 1370، تهران.
22. الاصول من الکافی، عمربن یعقوب کلینی تهران، دارالکتاب الاسامیه، ج 1، 201 ـ 202.
23. روی أنه یکون فی رایه المهدی(علیه السلام) «البیعه لله عزوجل» کمال الدین و تمام النعمه ـ الشیخ الصدوق ص 654.
24. The Right to Self_Determination.
25. Dclaration on the Granting of Independence to Colonial Countries and Peoples (14 Dec. 1960) A/RES/1514 (215;V).
26. آقایی، بهمن، فرهنگ حقوق بشر، انتشارات گنج دانش، 1376، ص 28.
27. ترنبر، پاتریک، حقوق بینالملل و حقوق اقلیتها، ترجمه آزیتا شمشادی و علی اکبر آقایی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379، ص 69 الی 71.
28. تقسیم قدرت و میانجیگری، همان، ص 176.
29. مدنی، جلال الدین، حقوق بینالملل عمومی و اصول روابط دول، نشر همراه، 1374، ص 60 و 61.
30. شوپلی، زوارب داویتا، زمینههای قومی ـ جغرافیای بحران سیاسی در قفقاز، ترجمه بهران امیراحمدیان، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی شماره 145 و 146.
31. این مطلب از روح حاکم بر برخی تعبیرات ائمه اطهار(علیهم السلام) قابل استفاده است به عنوان مثال به این فرموده حضرت امیر و شرح آن توجه کنید: ثم ذکر أن مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله، و هو الذی یصدع شعبا، أی یفرق جماعه من جماعات الضلال و یشعب صدعا: یجمع ما تفرق من کلمه أهل الهدی و الایمان و یقهر الدول، و یمهد الارض، شرح نهج البلاغه ـ ابن أبی الحدید ج 9، ص 128.
32. ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم.
33. اتخذوا احبارهم و رهبنهم اراباب من دون الله.
34. تفسیر نمونه ج: 7، ص 368.
35. و مکتوب علی راحته بایعوه فإن البیعه لله عزوجل، دلائل الامامه، محمد بن جریر الطبری، ص 469.
کأنی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن و المقام، بین یدیه جبرئیل علیه السلام ینادی: البیعه لله الغیبه ـ الشیخ الطوسی ص 453.
36. فی رایه المهدی علیه السلام البیعه لله، المستجاد من الارشاد، العلامه الحلی ص 262 و العدد القویه، علی بن یوسف الحلی، ص 66.
37. تفسیر نمونه ج: 9، ص: 204 و 205.
38. تاریخ طبری، ج 3، ص 450 به بعد و نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبه 92، ص 136.
39. همان، ص 456 و ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 57 و ابن ابی الحدید، ج 1، ص 119 (شرح خطبه 22).
40. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 65.
41. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 62.
42. سالی در سفر مکه هنگامی که هارون الرشید در کنار کعبه امام کاظم علیه السلام را میبیند به حضرت میگوید: تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی برمیگزینند؟ اما فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم»، ینابیع الموده لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی، انتشارات دارالاسوه، چاپ اول 1416 ق، ج 3، ص 120.
43. عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: کیف انتم إذا استیأستم من المهدی، فیطلع علیکم صاحبکم مثل قرن الشمس، یفرح به أهل السماء و الارض، شرح الأخبار، القاضی النعمان المغربی ج 3، ص 385 و دلائل الامامه، محمد بن جریر الطبری، ص 468.
44. و یظهر السفیانی و یشتد البلاء، و یشمل الناس موت و قتل یلجأون فیه إلی حرم الله و حرم رسوله صلی الله علیه و آله و سلم، کتاب الغیبه، محمد بن ابراهیم النعمانی، ص 172.
45. عن الامام صادق(علیه السلام) قال المهدی محبوب فی الخلائق، عصر الظهور، الشیخ علی الکورانی العاملی، ص 326.
46. عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله صلوات الله علیه انه قال... و ما من مومن و لامؤمنه الا و قلبه یحن إلیه، قصص الانبیاء الراوندی ص 84 همچنین ویقذف الله محبته فی صدور الناس، معجم أحادیث الامام المهدی الشیخ علی الکورانی العاملی ج 1، ص 472.
47. در عهد قدیم، کتاب حبقوق نبی آمده است: اگرچه تأخیر نماید برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد... بلکه جمیع امتها را نزد خود جمع میکند و تمامی قومها را برای خویشتن فراهم میآورد.
48. به این مضمون (ایمان سریع مسیحیان) روایاتی هم البته با اندکی تفاوت نقل شده به عنوان نمونه به این روایت توجه کنید: فإذا نظر إلیهم الروم یمشون علی الماء قالوا: هؤلاء أصحابه یمشون علی الماء فکیف هو؟ فعند ذلک یفتحون لهم باب المدینه فیدخلونها فیحکمون فیها بما یریدون، بحار الأنوار، العلامه المجلسی ج 25، ص 365.
49. عن أبی سعید الخدری النبی صلی الله علیه و سلم قال تأوی إلیه أمته کما تأوی النحله یعسوبها، کتاب الفتن، نعیم بن حماد المرزوی ص 222.
50. یکی از مسائلی که بر اهمیت همراهی مردم با حکومت و اعتبار فوق العاده حضور و مشارکت سیاسی ایشان در تعیین سرنوشت خویش تاکید میکند اهتمام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به موضوع بیعت و تکرار آن در طول حیات ظاهری آن حضرت است.
51. دارالسلام عبارت است از سرزمین یا سرزمینهایی که امت اسلامی در آنجا زندگی میکنند و غیر مسلمانان نیز با شرایط خاصی میتوانند در سایه حکومت اسلامی، زندگی امن و مسالمتآمیز داشته باشند، و مرزهای دارالاسلام محسوب میشود.
52. به قول شهید صدر(رحمت الله علیه): (لا سیّد و لا اله للکون و للحیاة الاّ سبحانه وتعالی) المدرسه الاسلامیه، ص 129.
53. و کتب رسول اللّه علیه و سلم کتابا بین المهاجرین و الانصار، وداع فیه یهود و عاهدهم و أقرهم علی دینهم و أموالهم. و اشترط علیهم و شرط لهم بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمدد النبی بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تبعهم فلح بهم و جاهد معهم. 1 ـ أتهم أمه واحده من دون الناس 2. المهاجرون من قریش علی ربعتهم یتعاقلون بینهم. و هم یفدون عاتیهم بالمعروف و القسط بین المؤمنین. 3 ـ و بنوعوف علی ربعتهم یتعاقبون معاقلهم الاولی، البدایه و النهایه، ابن کثیر ج 3 ص 173.
54. و فی کتابه للمهاجرین و الانصار: انهم امه واحده علی اعتهم ای علی استقامتهم، یرید انهم علی امرهم الذی کانو ا علیه، لسان العرب، ابن منظور ج 8 ص 107.
55. انه جعل لا هل الطائف الذین کان اسلامهم طوعا مالمیجعل لغیرهم، مثل تحریمه و ادیهم. و ان لا تغیر طوائفهم، و لا یؤمر علیهم الا منهم، معجم البلدان، الحموی ج 1 ص 45.
56. قال رسول الله صلی الله علیه و سلم للنفر الذین لقوه باعقبه اخرجوا الی اثنی عشر منکم یکونوا کفلاء علی قومهم کما کفل الحواریون لعیسی مبن مریم فأخرجوا اثنی عشر رجلا، الطبقات الکبری، محمد بن سعد ج 3 ص 602.
57. کتب رسول الله صلی الله علیه و سلم الی اهل البحرین ان یقدم علیه عشرون رجلا منهم فقدام علیه عشرون جرلا راسهم عبدالله بن عوف الاشج، الطبقات الکبری ـ محمد بن سعد ج 1 ص 314.
58. و فد علی رسول الله صلی الله علیه و سلم تسعه رهط من بنی عبس فکانوا من المهاجرین الاولین فاسلموا فدعا لهم رسول الله صلی الله علیه و و سلم بخیر وقال ایغونی رجلا یعشرکم اعقد لکم لواء فدخل طلحه بن عبیدالله فعقد لهم لواء و جعل شعارهم یا عشره الطبقات الکبری، محمد بن سعد ج 1 ص 295.
59. عن زیاد بن الحارث الصدائی قال قدمت علی رسول الله صلی الله علیه و سلم فقلت یا رسول الله بلغنی انک تبعت الی قومی جیشا فاردد الجیش و انا لک بقومی فردهم رسول الله صلی الله علیه و سلم قال و قدم قویم علیه فاقال و یا اخا صداء انک لمطاع فی قومک قال قلت بل من الله و من رسوله، الطبقات الکبری، محمد بن سعد ج 1 ص 326.
60. فقالوا له من یصلی بنا اولنا فقال لیصل بکم اکثر کم جمعا او اخذ للقران و اذا حضرت الصلاه فلیوذن احمد کم و لیومکم اکثر کم قرانا، الطبقات الکبری ـ محمد بن سعد ج 1 ص 336.
61. الطبقات الکبری، محمد بن سعد ج 1 ص 326.
62. اسد الغابه، ج 4، ص 442و 214، الاصابه، ج 5، ص 264، فروغ ابدیت، ج 2، ص 382 و الطبقات الکبری، محمد بن سعد ج 1 ص 322.
63. فروغ ابدیت، ج 2، ص 352 و 452 سیره ابن هشام، ج 2، ص 500، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 162، تراتیب الادرایه، ج 1، ص 240، اصد الغابه، ج 3، ص 556.
64. فروغ ابدیت، ص 122، دوله الرسول، ص 263، اسد الغابه، ج 3، ص 126.
65. فروغ ابدیت، دوله الرسول، ص 262.
66. دوله الرسول، ص 372.
67. فروغ ابدیت، ص 367، سیره ابن هشام، ج 2، ص 491.
68. همان، ص 452.
69. سیره ابن هشام، ج 2، ص 544، اسدالغابه، ج 1، ص 216.
70. همان، ص 263.
71. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 261، حلبی، ج 3، ص 286، فروغ ابدیت، ج 2، ص 325.
72. فروغ ابدیت، ج 2، ص 352.
73. طبقات کبری، ج 2، ص 325.
74. همان، ج 2، ص 322.
75. طباطبایی موتمنی، آزادیهای عمومی و حقوق بشر، ص 96.
76. مثلا در جریان جنگ احد، هر چند حضرت بر ماندن در شهر تمایل داشتند و عده از مهاجرین و انصار نیز با حضرت هم عقیده بودند ولی عده از جوانان که در بدر توفیق حضور نیافته بودند، از حضرت خواستند که مسلمانان برای جنگ از شهر خارج شوند و با دشمن نجنگند و بالاخره با تاکید آنها بر جنگ در بیرون شهرو اعلام آمادگی برای استقامت و شهادت در راه خدا، پیامبر پیشنهاد آنها را پذیرفت و از رای خود صرف نظر کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ احزاب به یکی از فرماندهان سپاه دشمن به نام عینیه بن حصین پیشنهاد متارکه جنگ داد. در این پیشنهاد که بوسیله پیک مخفی فرستاده شده بود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پذیرفتند که یک سوم محصول خرمای مدینه به عینیه پرداخت شود و وی با همدستانش که از قبیله عطفان بودن جبه را ترک گویند و به این ترتیب سپاه احزاب متفرق و ناتوان گدد. ولی او در خواست نصفه محصول مدینه را کرد.
این درخواست موجب اعتراض انصار از جمله سعد بن معاذ و سعد بن عباده گردید معترضین میگفتند ینان در دوران جاهلت در اطراف مدینه میگشتند ولی جرات وارد شدن به مدینه را نداشتند حال که ما به افتخار اسلام نائل آمدهایم چگونه میتوانیم که این مقدار از محصول خود را در اختیار آنان بگذاریم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هم نظر انصار را تأیید کرده و از قرار دادن مهادنه با دشمن صرف نظر نمودند.
شبیه همین جریان در مورد فردی به نام حرث بن عمرو نیز نقل شده با این تفاوت که در این مورد سران مسلمان بدین نحو اظهار نظر کردند که اگر این مهادنه و صلح متقضای وحی است ما در برابر امر خداوند تسلیم هستیم و اگر نظر شخصی پیامبر (صلی الله علیه وآله) است باز هم از آن پیروی خواهیم کرد ولی ارگر هیچ یک از این دو نباشد ما هرگز تن به خواری نخواهیم داد، عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، انتشارات سمت، تهران،1379، ص 72 و 73.
77. اذن خیر لکم، یومن بالله و یومن للمومنین، اذن خیر بودن بودن پیامبر دو گونه تفسیر شده است.
الف ـ مسموع پیامبر خیر است. چون آنچه که حضرت میشوند یا وحی است و یا نصیحت مومنین.
ب ـ استماع پیامبر خیر است، هر چند مسموعی خیر نباشد زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله) به گوینده سخنان احترام میگذارد، از سخنان آنها استقبال میکند، نظریاتو قضاوتهای آنها را حمل برص صحت میکند و نسبت به آنها سوء ظن پیدا نمیکند، پس استماع حضرت خیر است اگر چه همه شنیدنیها هم خیر نباشد. تفسیر دوم علاوه بر آن که فی حد نفسه صحیحتر به نظر میرسد، با ذیل آیه نیز متناسبتر است.
78. فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم الوالالباب.
79. جالب اینجاست که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دققا با همین اوصاف توصیف میفرماید او زره دانش برتن دارد و با تمامی آداب و معرفت کامل آنرا فرا گرفته است. حکمت گمشده اوست که همواره در جستجوی آن میباشد و نیاز اوست که در به دست آوردنش میپرسد. خطبه 182 ص 349.
80. تفسیر المیزان، ج 17، ص 250.
81. صرامی، سیف الله، حقوق مردم در حکومت از دیدگاه امام خمینی، ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد امام خمینی، 1381، ص 113.
/خ