نویسنده: عباس برومند اعلم
هنگامی که ترکیبی از وفاداری واعتراض جای خود را به خروج بدهد و یک گروهی بسیار ناکارآمد منابع بسیج یافتهی خود را هدر دهد، یا به صورت گروهی غیر مؤثر درمیآید، و یا حامیان خود را به گروههای دیگری واگذار مینماید که به صورتی کارآمدتر، همان هدفها را دنبال میکنند. گروههای واقعی، به منظور بقاء و کامیابی، باید خود را برفراز حداقلی از کارآمدی و قدرتمندی نگاه دارند. (1)
جامعهی معاصر تونس جامعهای سکولار، اما در درون خود دارای احساسات عمیق اسلامی بوده، و لذا، هر لحظه امکان بروز شورش و مخالفت از سوی مردم علیه نخبگان سکولار حاکم وجود داشته است؛ چنان که در انتفاضهی برقآسای دسامبر سال 2010 میلادی دیدیم. البته، پدیدهی اسلامگرایی در تونس، به علت تنوع در مؤلفهها و عناصر آن، از ابتدا پیچیده بوده است. اگر بخواهیم قویترین این مؤلفهها را مشخص سازیم، ناگزیر باید به عنصر اخوان المسلمین اشاره کنیم: در مرحلهی نخست فعالیت جنبش اسلامی، اخوان مؤثرترین گرایش موجود در آن بود؛ اما پس از آن، جمعیت مذکور با جامعهی تونس به مدارا پرداخت؛ زیرا مردم تونس فرمانبرداران خوبی برای فرامین اخوان نبودند.
به عقیدهی شیخ راشد الغنوشی، پدیدهی اسلامگرایی در تونس متشکل از عوامل زیر است: 1. تدوین سنتی تونس که مذهب سنی مالکی و عقاید اشعری و تربیت صوفیانه بر آن غالب است؛ 2. گفتمان سلفی اخوان المسلمین که از شرق عربی وارد این کشور شده بود؛ 3. جریان عقلانی اسلامی که در نیمهی دوم دههی 70 میلادی ظهور یافت. این جریان، بر اساس میراث عقلانی اسلامی موجود در تاریخ عربی - اسلامی، به نقد اصولی و ریشهای اخوان، به عنوان نمایندگان واپسگرایی در این عصر، میپردازد و بر اعادهی حیثیت غرب عقلگرا و مکتب اصلاحطلبانهی تونس (خیرالدین تونسی و طاهر الحداد) و دستآوردهای جدید آن در چارچوب جنبش تجدّدطلبی (مدرنیزاسیون) استناد میکند. (2)
بنابراین، جنبش اسلامی، به دلیل گرایش به اسلام نوین متحول شده و یک روش سیاسی سازگار با شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی تونس را برگزیده است. فرهنگ سیاسی این جنبش بیشتر متأثر از فرهنگ فرانسه بوده است. این جنبش اندیشههای دموکراسی را پذیرفته و به ارزشهای تکثرگرایی، تسامح و آزادی، نه به عنوان بخشی از تمدن غرب، بلکه به مثابه بخشی از میراث بشری، احترام میگذارد. این جنبش در اندیشهها و فعالیتهای خود، به اسلام مدرنی که مطلوب تونس باشد روی آورده است. این گونه از اسلام، مبتنی بر اندیشهی اسلام انتقادی است و حتی همزیستی با سرسختترین دشمنان ایدئولوژی خود، همچون کمونیستها، را در زمینهی مشترکی از احترام به مواردی مانند آزادیهای اجتماعی، حقوق بشر و هویت کشور عربی - اسلامی تونس، میپذیرد. (3)
اگرچه جنبش «الاتجاهالاسلامی» در فعالیتها و نیز در خصوص رهبری خود از مشروعیت تاریخی بهرهمند بود و تا آن زمان نیز به رهبران نسل دومی که در درون نظام پرورش یافته بودند اجازهی خودنمایی نداده بود، اما با بازداشت و زندانی شدن این رهبران تاریخی، عرصه برای ظهور نسل دوم مهیا شد. از برجستهترین رهبران جدید این جنبش، «مهندس حمادی الجبالی» بود. وی که به تکنو کراتها (فنسالارانه) متمایل بود، از تمام امکانات، ابزارها و وسایل برای تبدیل این سازمان اسلامی از حالت سنتی و وابسته به مساجد، به پدیدهای ریشهدار که از حمایت مردمی برخوردار باشد، بهره میجست. از دیدگاه وی، این حمایت مردمی در قالب تظاهرات و راهپیمایی خواهد بود.
از جمله موارد اختلاف میان جناح تندرو و جنبش اسلامی و جناح میانهرو این بود که میانهروها بر این عقیده بودند که حاکمیت یک جانبهی اسلامگرایان بر تونس، به مصلحت این کشور نیست؛ زیرا ممکن است این حکومت انحصاری منجر به حکومتی دیکتاتوری شود، و جنبش اسلامی باید در روند دموکراسی مشارکت داشته باشد. (4) علاوه بر اختلافنظرهای یاد شده در بالا، عوامل بیرونی نیز به تدریج خود را بر جنبش اسلامی تحمیل میکند و پرسشهای عناصر گوناگون درونی آن نیز روز به روز افزایش مییابد.
جریان سنتگرا نقل را بر عقل مقدم میدانست و بر قرائتی اصولگرایانه، و نه تاریخی، از متون دینی تأکید میکرد؛ در حالی که گرایش دیگر میکوشید از متون دینی تحلیلهای مدرنتری ارائه کند. تجددگرایان درون جنبش، به علت نمایندگی جبههی مرتجع در درون جنبش از شیخ راشد الغنوشی انتقاد میکردند و از این که وی نقل را بر عقل رجحان میداد و آن را با واپسگرایی و اصولگرایی مرتبط میدانست، ناراضی بودند. آنان، از دینداری تودهی مردم مفهومی متفاوت ارائه میکردند و ضمن پذیرش آسمانی و الهی بودن دین اسلام، دینداری تودهی مردم را پدیدهای «اجتماعی و انسانی» میدانستند. به باور آنان، دینداری مردم تونس پدیدهای اجتماعی و روانی است که باید آن را در چارچوب تاریخی «انحطاط جامعهی اسلامی» تفسیر کرد. نباید فراموش کنیم که «الاتجاهالاسلامی» و فرزند آن «النهضه»، گرچه بزرگترین گروه اسلامگرایان تونس به شمار میآمدند، اما به ویژه از دهههای 70 و 80 میلادی به بعد، اسلامگرایان منحصر به این گروه نبودند و گروههای دیگری نیز وجود داشتند که ضمن شعار نمایندگی اسلام، خط مشیهای متفاوتی را، از مسالمتجویی تا پیکار جویی، در دستور کار خود قرار میدادند. این شکستهای تاریخی، موجب آمادگی دوبارهی قشرهای گستردهای از طبقات متوسط و فقیر جامعه برای بازگشت به دین و جستجوی ایمان دینی و ایدئولوژی میشود که مبارزات آنها را بر ضد سودجویان و فرصتطلبان سازمان میدهد.در حالی که جریان اول، در گفتمان اسلامی خود، نوعی شمولت را اعمال میکرد و جامعه را مطابق و همآهنگ با الگوی «اسلام ناب» خود میخواست. (5) طبعاً، این اختلافات در کادر رهبری جنبش، در بدنه و پیرو آن، در میان هواداران جنبش، در جامعه منعکس میشود و بر قدرت بسیجکنندگی جنبش تأثیر مستقیم منفی میگذارد. چنان که کنارهگیری عبدالفتاح مورو و هوادارانش از جنبش، گرچه برای آگاهان از این اختلافات عجیب نبود، اما برای هواداران غافلگیر کننده و ضربهای سنگین تلقی میشد.
نباید فراموش کنیم که «الاتجاهالاسلامی» و فرزند آن «النهضه»، گرچه بزرگترین گروه اسلامگرایان تونس به شمار میآمدند، اما به ویژه از دهههای 70 و 80 میلادی به بعد، اسلامگرایان منحصر به این گروه نبودند و گروههای دیگری نیز وجود داشتند که ضمن شعار نمایندگی اسلام، خط مشیهای متفاوتی را، از مسالمتجویی تا پیکار جویی، در دستور کار خود قرار میدادند.
«جبههی نجات اسلامی تونس» که جماعتی بنیادگرا، انقلابی و جدیدالتأسیس است و به مبارزهی مسلحانه فرا میخواند، و با برنامهها و رویکرد اعتدالی «النهضه» مخالف است، منشورهایی دارد که عموماً در وین تولید و به صورت الکترونیکی، به ویژه در اروپا، منتشر میشود. برخی رهبری این جماعت را به «حبیب الغناوی» منتسب میکنند که بسیاری اقدامات خشونتآمیز را علیه مؤسسات گردشگری انجام میدهد. چهرهی برجستهی دیگر آن، «محمد الحرانی» است که از سلفیهای فعال در اروپا محسوب میشود. جبههی مزبور به شدت از خطوط فکری راشد الغنوشی انتقاد میکند. (6) چنان که از عنوان این جریان پیداست، احتمالاً باید آن را محصول انعکاس تحولات دههی 80 و اوایل دههی 90 میلادی الجزایر در داخل تونس بدانیم.
در نوامبر سال 1990 میلادی، دولت تونس طی عملیاتی خشونتآمیز، برخی از عناصر وابسته به این گروه اسلامگرای سرّی و افراطی را دستگیر کرد. مقامات تونس این افراد را به سرقت تعدادی دینامیت از یکی از کارگاههای سنگبری حومهی شهر تونس و حمله به مقرّ حزب «تجمع قانونی دموکراتیک» در محلهی باب سویقه، متهم کردند. در این حادثه، مقرّ این حزب دچار حریق شد و یکی از نگهبانان نیز به علّت شدت سوختگی جان سپرد. علاوه بر این، مقامات تونس، اتحادیهی صنفی دانشجویان را که اسلامگرایان بر آن سیطره داشتند، در 29 مارس سال 1991 میلادی منحل کردند. پیش از آن، در مقر اتحادیه و در تعدادی از خوابگاههای دانشجویی سلاحهایی کشف شده بود. این اقدام به درگیری با دانشجویان در شهرهای تونس، قیروان و سوسه، و کشته و زخمی شدن جمعی از آنان، منجر شد.
بن علی در 18 مه سال 1991 میلادی ضمن بیانیهای که به مناسبت پایان کار پنجمین نشست کمیتهی مرکزی حزب حاکم ایراد کرد، از توطئههای جدید برای تغییر نظام سخن گفت و در پی آن، صدها نفر، از جمله اعضای شاخهی نظامی وابسته به جناح اسلامی تونس، دستگیر شدند و ده نفر از رهبران جریانهای اسلام، از جمله راشد الغنوشی، تحت پیگرد قرار گرفتند و در 15 ژوئن نیز از فرمانداران سراسر کشور خواسته شد که با «تمرّد اسلام سیاسی» مقابله کنند، و در 24 همان ماه دولت رسماً از ارتش خواست، ضمن مداخله در امور، از نهادهای قانونی حمایت نمایند. (7) دولت، به ویژه از اختلافات درونی جنبش، حداکثر استفاده را کرد و توانست گروههایی از آنها را با خود همراه کند.
برخی گروهها تندرو و افراطی در داخل و خارج به مبارزات خود علیه دولت ادامه میدادند؛ اما راشد الغنوشی، برخلاف آنان، از تبعیدگاه خود در لندن اعلام میکرد که ضمن مخالفت با سکولاریسم غربی در کشورهای اسلامی، قواعد دموکراسی و سیاست چند حزبی را میپذیرد. (8)
بدین ترتیب، در تونس و در بدنهی جریان اسلامگرا، تحت تأثیر ویژگیهای اندیشهای و نهادی آن، با نوعی دوگانگی رفتاری رو به رو هستیم: یک سر این جریان آمادهی همه نوع اصلاح در دیدگاههای خود برای مشارکت در قدرت سیاسی است، و سر دیگر آن، صرفاً مردم را به مبارزهی مسلحانه و ضرورت برپایی حکومت اسلامی فرا میخواند.
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبشهای اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشهای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
جامعهی معاصر تونس جامعهای سکولار، اما در درون خود دارای احساسات عمیق اسلامی بوده، و لذا، هر لحظه امکان بروز شورش و مخالفت از سوی مردم علیه نخبگان سکولار حاکم وجود داشته است؛ چنان که در انتفاضهی برقآسای دسامبر سال 2010 میلادی دیدیم. البته، پدیدهی اسلامگرایی در تونس، به علت تنوع در مؤلفهها و عناصر آن، از ابتدا پیچیده بوده است. اگر بخواهیم قویترین این مؤلفهها را مشخص سازیم، ناگزیر باید به عنصر اخوان المسلمین اشاره کنیم: در مرحلهی نخست فعالیت جنبش اسلامی، اخوان مؤثرترین گرایش موجود در آن بود؛ اما پس از آن، جمعیت مذکور با جامعهی تونس به مدارا پرداخت؛ زیرا مردم تونس فرمانبرداران خوبی برای فرامین اخوان نبودند.
به عقیدهی شیخ راشد الغنوشی، پدیدهی اسلامگرایی در تونس متشکل از عوامل زیر است: 1. تدوین سنتی تونس که مذهب سنی مالکی و عقاید اشعری و تربیت صوفیانه بر آن غالب است؛ 2. گفتمان سلفی اخوان المسلمین که از شرق عربی وارد این کشور شده بود؛ 3. جریان عقلانی اسلامی که در نیمهی دوم دههی 70 میلادی ظهور یافت. این جریان، بر اساس میراث عقلانی اسلامی موجود در تاریخ عربی - اسلامی، به نقد اصولی و ریشهای اخوان، به عنوان نمایندگان واپسگرایی در این عصر، میپردازد و بر اعادهی حیثیت غرب عقلگرا و مکتب اصلاحطلبانهی تونس (خیرالدین تونسی و طاهر الحداد) و دستآوردهای جدید آن در چارچوب جنبش تجدّدطلبی (مدرنیزاسیون) استناد میکند. (2)
بنابراین، جنبش اسلامی، به دلیل گرایش به اسلام نوین متحول شده و یک روش سیاسی سازگار با شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی تونس را برگزیده است. فرهنگ سیاسی این جنبش بیشتر متأثر از فرهنگ فرانسه بوده است. این جنبش اندیشههای دموکراسی را پذیرفته و به ارزشهای تکثرگرایی، تسامح و آزادی، نه به عنوان بخشی از تمدن غرب، بلکه به مثابه بخشی از میراث بشری، احترام میگذارد. این جنبش در اندیشهها و فعالیتهای خود، به اسلام مدرنی که مطلوب تونس باشد روی آورده است. این گونه از اسلام، مبتنی بر اندیشهی اسلام انتقادی است و حتی همزیستی با سرسختترین دشمنان ایدئولوژی خود، همچون کمونیستها، را در زمینهی مشترکی از احترام به مواردی مانند آزادیهای اجتماعی، حقوق بشر و هویت کشور عربی - اسلامی تونس، میپذیرد. (3)
اگرچه جنبش «الاتجاهالاسلامی» در فعالیتها و نیز در خصوص رهبری خود از مشروعیت تاریخی بهرهمند بود و تا آن زمان نیز به رهبران نسل دومی که در درون نظام پرورش یافته بودند اجازهی خودنمایی نداده بود، اما با بازداشت و زندانی شدن این رهبران تاریخی، عرصه برای ظهور نسل دوم مهیا شد. از برجستهترین رهبران جدید این جنبش، «مهندس حمادی الجبالی» بود. وی که به تکنو کراتها (فنسالارانه) متمایل بود، از تمام امکانات، ابزارها و وسایل برای تبدیل این سازمان اسلامی از حالت سنتی و وابسته به مساجد، به پدیدهای ریشهدار که از حمایت مردمی برخوردار باشد، بهره میجست. از دیدگاه وی، این حمایت مردمی در قالب تظاهرات و راهپیمایی خواهد بود.
از جمله موارد اختلاف میان جناح تندرو و جنبش اسلامی و جناح میانهرو این بود که میانهروها بر این عقیده بودند که حاکمیت یک جانبهی اسلامگرایان بر تونس، به مصلحت این کشور نیست؛ زیرا ممکن است این حکومت انحصاری منجر به حکومتی دیکتاتوری شود، و جنبش اسلامی باید در روند دموکراسی مشارکت داشته باشد. (4) علاوه بر اختلافنظرهای یاد شده در بالا، عوامل بیرونی نیز به تدریج خود را بر جنبش اسلامی تحمیل میکند و پرسشهای عناصر گوناگون درونی آن نیز روز به روز افزایش مییابد.
جریان سنتگرا نقل را بر عقل مقدم میدانست و بر قرائتی اصولگرایانه، و نه تاریخی، از متون دینی تأکید میکرد؛ در حالی که گرایش دیگر میکوشید از متون دینی تحلیلهای مدرنتری ارائه کند. تجددگرایان درون جنبش، به علت نمایندگی جبههی مرتجع در درون جنبش از شیخ راشد الغنوشی انتقاد میکردند و از این که وی نقل را بر عقل رجحان میداد و آن را با واپسگرایی و اصولگرایی مرتبط میدانست، ناراضی بودند. آنان، از دینداری تودهی مردم مفهومی متفاوت ارائه میکردند و ضمن پذیرش آسمانی و الهی بودن دین اسلام، دینداری تودهی مردم را پدیدهای «اجتماعی و انسانی» میدانستند. به باور آنان، دینداری مردم تونس پدیدهای اجتماعی و روانی است که باید آن را در چارچوب تاریخی «انحطاط جامعهی اسلامی» تفسیر کرد. نباید فراموش کنیم که «الاتجاهالاسلامی» و فرزند آن «النهضه»، گرچه بزرگترین گروه اسلامگرایان تونس به شمار میآمدند، اما به ویژه از دهههای 70 و 80 میلادی به بعد، اسلامگرایان منحصر به این گروه نبودند و گروههای دیگری نیز وجود داشتند که ضمن شعار نمایندگی اسلام، خط مشیهای متفاوتی را، از مسالمتجویی تا پیکار جویی، در دستور کار خود قرار میدادند. این شکستهای تاریخی، موجب آمادگی دوبارهی قشرهای گستردهای از طبقات متوسط و فقیر جامعه برای بازگشت به دین و جستجوی ایمان دینی و ایدئولوژی میشود که مبارزات آنها را بر ضد سودجویان و فرصتطلبان سازمان میدهد.در حالی که جریان اول، در گفتمان اسلامی خود، نوعی شمولت را اعمال میکرد و جامعه را مطابق و همآهنگ با الگوی «اسلام ناب» خود میخواست. (5) طبعاً، این اختلافات در کادر رهبری جنبش، در بدنه و پیرو آن، در میان هواداران جنبش، در جامعه منعکس میشود و بر قدرت بسیجکنندگی جنبش تأثیر مستقیم منفی میگذارد. چنان که کنارهگیری عبدالفتاح مورو و هوادارانش از جنبش، گرچه برای آگاهان از این اختلافات عجیب نبود، اما برای هواداران غافلگیر کننده و ضربهای سنگین تلقی میشد.
نباید فراموش کنیم که «الاتجاهالاسلامی» و فرزند آن «النهضه»، گرچه بزرگترین گروه اسلامگرایان تونس به شمار میآمدند، اما به ویژه از دهههای 70 و 80 میلادی به بعد، اسلامگرایان منحصر به این گروه نبودند و گروههای دیگری نیز وجود داشتند که ضمن شعار نمایندگی اسلام، خط مشیهای متفاوتی را، از مسالمتجویی تا پیکار جویی، در دستور کار خود قرار میدادند.
«جبههی نجات اسلامی تونس» که جماعتی بنیادگرا، انقلابی و جدیدالتأسیس است و به مبارزهی مسلحانه فرا میخواند، و با برنامهها و رویکرد اعتدالی «النهضه» مخالف است، منشورهایی دارد که عموماً در وین تولید و به صورت الکترونیکی، به ویژه در اروپا، منتشر میشود. برخی رهبری این جماعت را به «حبیب الغناوی» منتسب میکنند که بسیاری اقدامات خشونتآمیز را علیه مؤسسات گردشگری انجام میدهد. چهرهی برجستهی دیگر آن، «محمد الحرانی» است که از سلفیهای فعال در اروپا محسوب میشود. جبههی مزبور به شدت از خطوط فکری راشد الغنوشی انتقاد میکند. (6) چنان که از عنوان این جریان پیداست، احتمالاً باید آن را محصول انعکاس تحولات دههی 80 و اوایل دههی 90 میلادی الجزایر در داخل تونس بدانیم.
در نوامبر سال 1990 میلادی، دولت تونس طی عملیاتی خشونتآمیز، برخی از عناصر وابسته به این گروه اسلامگرای سرّی و افراطی را دستگیر کرد. مقامات تونس این افراد را به سرقت تعدادی دینامیت از یکی از کارگاههای سنگبری حومهی شهر تونس و حمله به مقرّ حزب «تجمع قانونی دموکراتیک» در محلهی باب سویقه، متهم کردند. در این حادثه، مقرّ این حزب دچار حریق شد و یکی از نگهبانان نیز به علّت شدت سوختگی جان سپرد. علاوه بر این، مقامات تونس، اتحادیهی صنفی دانشجویان را که اسلامگرایان بر آن سیطره داشتند، در 29 مارس سال 1991 میلادی منحل کردند. پیش از آن، در مقر اتحادیه و در تعدادی از خوابگاههای دانشجویی سلاحهایی کشف شده بود. این اقدام به درگیری با دانشجویان در شهرهای تونس، قیروان و سوسه، و کشته و زخمی شدن جمعی از آنان، منجر شد.
بن علی در 18 مه سال 1991 میلادی ضمن بیانیهای که به مناسبت پایان کار پنجمین نشست کمیتهی مرکزی حزب حاکم ایراد کرد، از توطئههای جدید برای تغییر نظام سخن گفت و در پی آن، صدها نفر، از جمله اعضای شاخهی نظامی وابسته به جناح اسلامی تونس، دستگیر شدند و ده نفر از رهبران جریانهای اسلام، از جمله راشد الغنوشی، تحت پیگرد قرار گرفتند و در 15 ژوئن نیز از فرمانداران سراسر کشور خواسته شد که با «تمرّد اسلام سیاسی» مقابله کنند، و در 24 همان ماه دولت رسماً از ارتش خواست، ضمن مداخله در امور، از نهادهای قانونی حمایت نمایند. (7) دولت، به ویژه از اختلافات درونی جنبش، حداکثر استفاده را کرد و توانست گروههایی از آنها را با خود همراه کند.
برخی گروهها تندرو و افراطی در داخل و خارج به مبارزات خود علیه دولت ادامه میدادند؛ اما راشد الغنوشی، برخلاف آنان، از تبعیدگاه خود در لندن اعلام میکرد که ضمن مخالفت با سکولاریسم غربی در کشورهای اسلامی، قواعد دموکراسی و سیاست چند حزبی را میپذیرد. (8)
بدین ترتیب، در تونس و در بدنهی جریان اسلامگرا، تحت تأثیر ویژگیهای اندیشهای و نهادی آن، با نوعی دوگانگی رفتاری رو به رو هستیم: یک سر این جریان آمادهی همه نوع اصلاح در دیدگاههای خود برای مشارکت در قدرت سیاسی است، و سر دیگر آن، صرفاً مردم را به مبارزهی مسلحانه و ضرورت برپایی حکومت اسلامی فرا میخواند.
پینوشتها:
1. تیلی از بسیج تا انقلاب، ص 173.
2. ابراهیم، همان، صص 31- 32.
3. همان، ص 123.
4. همان، صص 73 و 119.
5. همان، صص 49-50.
6. الموصللی، همان، ص 208.
7. ابراهیم، همان، صص 113- 114.
8. دکمجیان، همان، ص 368.
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبشهای اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشهای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.