دولت آل بويه وتشيع

از اوائل قرن سوم به بعد، بخشهاي مختلف ايران به دست سلسله ها ايراني، اما زير نظر خلفاي بغداد اداره مي شد. طاهريان و به دنبال آنها صفاري ها و سپس ساماني ها، بخشهاي شرقي ايران را که عمدتا از مرکز خلافت به دور بود در اختيار داشتند. اين سلسله ها که قدرتي مستقل از حکومت بغداد داشتند، با تکيه بر استعداد نظامي خود، خلافت عباسي را وادار مي کردند تا با تأييد ولايت آنها، مشروعيت آنها را تضمين کند.(1)خليفه نيز که در پي آرامش خويش بود، با قبول هداياي فراوان و خراجهاي
پنجشنبه، 28 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت آل بويه وتشيع
دولت آل بويه وتشيع
دولت آل بويه وتشيع





از اوائل قرن سوم به بعد، بخشهاي مختلف ايران به دست سلسله ها ايراني، اما زير نظر خلفاي بغداد اداره مي شد. طاهريان و به دنبال آنها صفاري ها و سپس ساماني ها، بخشهاي شرقي ايران را که عمدتا از مرکز خلافت به دور بود در اختيار داشتند. اين سلسله ها که قدرتي مستقل از حکومت بغداد داشتند، با تکيه بر استعداد نظامي خود، خلافت عباسي را وادار مي کردند تا با تأييد ولايت آنها، مشروعيت آنها را تضمين کند.(1)خليفه نيز که در پي آرامش خويش بود، با قبول هداياي فراوان و خراجهاي سالانه، فرمان حکومت بر اين ولايات را به آنها تفويض مي کرد. تأييد خليفه ي عباسي براي اين اميران بسيار ارجمند بود، زيرا قدرت سياسي و ديني آنها را در ميان مردم مسلمان سني مذهب که خلافت عباسي را مشروع مي دانستند افزايش مي داد. (2)گاه مي شدکه خليفه در موقع مناسب براي تضعيف آنها، ميان آنان را بر هم مي زد وآنها را عليه يکديگر، تحريک مي کرد.
در آستانه ي قرن چهارم، دولت عباسي ضعيفتر از پيش شد. در اين سال، فارس در اختيار عماد الدوله علي بن بويه، ري و اصفهان و جبل در اختيار رکن الدوله حسن بن بويه، موصل و ديار بکر و جزيره در اختيار حمدانيها، مصر وشام در دست محمد بن طغج، اندلس در اختيار عبدالرحمان بن محمد اموي، خراسان در دست نصر بن احمد ساماني، يمامه و هجر و بحرين در دست ابو طاهر قرمطي، طبرستان در اختيار ملوک ديلمي بود و بجز بغداد و برخي از نواحي سواد عراق چيزي در دست خليفه ي بغداد نبود.(3)اما مشکل مهمتري که پيش آمد آن بود که اين بار، يکي از اين قدرتهاي مستقل، بغداد را نيز اشغال کرد و اين منطقه را هم از عباسيان گرفت. دولت آل بويه اقتدار خويش را نه تنها بر عراق عجم که اين بار بر فارس و عراق عرب نيز گسترش داد. به باور ابن خلدون، قدرت خلفا از متوکل به بعد، سست شده بود، در حالي که برخي ديگر معتقدند که از سال 308 به بعد قدرتي براي خلفاي عباسي نماند. (4)آل بويه برخلاف سلسله هاي قبل از خود، تنها به حوزه ي اوليه حکومت خود يعني ري، اصفهان و شيراز، اکتفا نکردند، بلکه بزور وارد بغداد شده، خلافت و شخص خليفه را بازيچه دست خود قرار دادند. عمر دولت آل بويه از نيمه اول قرن چهارم تا اواخر نيمه اول قرن پنجم، کمي بيش از يک قرن به درازا بود. بي شبهه سلاطين آل بويه از قدرتمندترين زمامداراني هستند که بر کشور اسلامي حاکم شدند. به طوري که ابن خلدون مي نويسد: «آل بويه صاحب دولت عظيمي شدند که اسلام بر ساير امتها بدان مباهات مي کند.»(5) سه برادر بنامهاي ابوالحسن علي مشهور به عماد الدوله، ابوعلي حسن مشهور به رکن الدوله و ابوالحسن احمد مشهور به معز الدوله، پسران ابو شجاع ماهيگير بودند. آنان نسب خود را همانند صفاري ها و ساماني ها به پادشاهان عهد باستان ايران رساندند. (6) سه برادر ابتدا در شمار سپاهيان ناصر الحق علوي بودند.(7) اما بعدا در سپاه مرداويج، مشغول فعاليت شدند و به جهت لياقتي که از خود نشان دادند پس از مدتي از طرف او به حکومت بر نواحي اطراف ري منصوب شدند. پس از مدتي عماد الدوله مردم را به سوي خويش جذب کرد و راهي اصفهان شد. اين آغاز فعاليت مستقل آنها بود.
بويهيان در سال 322 وارد شيراز شدند و اين شهر را مقر محکمي براي حکومت آتي خود قرار دادند. رفتار آنها با مردم، مناسب بود. به تعبير ابن اثير وقتي معز الدوله به شيراز آمد، نادي في الناس بالامان و بث العدل.(8)
در تمام مدتي که آنها براي تصرف بغداد آماده مي شدند درگيريهاي فراواني با مرداويج و برادرش وشمگير داشتند. آنها پس از تثبيت موقعيت خود در فارس و خوزستان، به طرف بغداد حرکت کردند و در نهايت در سال 334 معزالدوله وارد بغداد شد و بر خليفه بغداد مستولي شد. قدرت او در بغداد به اندازه اي بود که موفق گرديد خليفه وقت، المستکني بالله را عزل و به جاي او المطيع لله! را نصب کند.
همانگونه که قبلا اشاره کرديم قرن چهارم، قرن گسترش تشيع است. چنين گسترشي، معلول عوامل متعددي بود. از جمله آنها، تشکيل چهار دولت شيعي بود. يکي در مصر توسط فاطميان؛ دومي در عراق و ايران توسط آل بويه؛ سومي در سوريه توسط دولت حمداني هاي شيعي (9) و چهارمين در يمن توسط زيدي ها. اگر قرمطي ها را نيز شيعه ي غالي بدانيم بايد عدد چهار را به پنج گسترش دهيم.
بايد گفت که پيش از آمدن آل بويه نيز تشيع در بغداد نفوذي بدست آورده بود . آشکار بود که بدون وجود چنين نيرويي، آل بويه نمي توانستند در اين شهر دوام بياورند. فعاليت شيعه ها در مسجد براثا، سبب شد تا مقتدر عباسي براي فرو نشاندن شورش حنابله، دستور تخريب آن را در سال 313 صادر کند.(10) ابن جوزي نوشته است که در سال 331، قبل از ورود آل بويه به بغداد، روافض فراوان شده بودند. لذا صريحا اخطار شده بود که خليفه ذمه ي خود را از هر کس که صحابه را به بدي ياد کند، برداشته است.(11) ابن عقده که در سال 332 در گذشته، به صراحت در جامع براثا تدريس کرده و مثالب خلفا و حتي شيخين را روايت مي کرد.(12) بايد در اين ارتباط به فشارهايي نيز که از ناحيه قرامطه ي بحرين بر عراق وارد مي آمد، توجه داشت. در حقيقت در نگاه عامه آنها نيز عقائد رافضيگري داشتند، گرچه غالي بوده و هيچ گاه ميان آنها و اماميان کمترين ارتباطي نبود.
اين وضعيت بغداد بود اما بايد گفت در آستانه روي کار آمدن آل بويه، گرچه دولتهاي شيعي فراوان بودند، اما از توده ي مردم در قياس با دولتهاي شيعي شمار کمي بر اين مذهب بودند. بخش اعظم نواحي ايران، بويژه در شرق بر مذهب تسنن بود. آل بويه در حقيقت از طبرستان برخاسته بودند. جايي که از قرن سوم به عنوان يک مرکز شيعي به حساب مي آمد. نيروهاي اصلي آنها ديلميان شيعي بودندکه بعدها در بغداد در برابر ترکها قرار گرفتند. ديلميها از تشيع و ترکان از تسنن دفاع مي کردند. تسنن ترکان نيز به پيشينه ي تسنن در شرقي ايران مي رسيد. آل بويه بلافاصله پس از آنکه سرکار آمدند، فعاليت خود را در ترويج شعائر شيعي گرچه آرام آغاز کردند. به عنوان نمونه گفته شده است که آنها پس از پيروزي برکرمان، لعن معاويه را بر منبرها رايج کردند . (13)
در تشيع آل بويه ترديدي وجود ندارد. صرفنظر از آنچه در منابع آمده، اسامي آنها به خوبي اين مسأله را نشان مي دهد. اما در دو مسأله ترديد هست. يکي آنکه تا چه اندازه سياست در تصميم گيريهاي مذهبي آنها مؤثر بوده. دوم آن که تشيع آنها از چه نوعي بوده است. درباره ي نکته ي نخست بايد گفت، اصولا آنها، در برابر اکثريت سني مناطق تحت سلطه خود نمي توانستند موضع صريحي داشته باشند. شاهد آن که حتي حکومت بغداد را نيز حفظ کردند. اگر در اعتقاد شيعي آنها ترديد نکنيم، بايد بگوييم آنها بسيار محتاطانه عمل کردند. نتيجه ي اين برخورد حفظ حکومت آنها براي مدتي حدود يک قرن در آن دوره ي پر آشوب از يک سو، و گسترش انديشه هاي شيعي در عراق و ايران از سوي ديگر بوده است.
اما درباره ي نکته ي دوم که تشيع آنها از چه نوعي بوده است، تشيع زيدي يا امامي؛ بايد گفت خاستگاه تشيع آنها طبرستان بود. اين منطقه، گرچه شيعه ي امامي نيز داشت - مانند ابوالحسين فرزند ناصر اطروش - اما به طور اصولي در اختيار علويان زيدي بود. با اين حال کساني آنها را شيعه ي امامي دانسته اند. عبدالجليل رازي مي نويسد : آل بويه، امامتي بودند.(14) مستوفي نيز آنها را متهم به رفض کرده است.(15) از محققان جديد، آربري و فراي نيز تصريح به تشيع اثني عشري آنها کرده است.(16) اشپولر نيز مي نويسد: آل بويه از ابتدا شيعه دوازده امامي بودند و تا آخر نيز بدان وفادار ماندند.»(17) دکتر کامل شيبي هم با استناد به نقلي از بيروني تأکيد مي کند که آنان ابتدا زيدي بوده، سپس به مذهب اثني عشري گرايش پيدا کرده اند.(18)گفته شده است که معز الدوله مرجع فقهي خود را ابن جنيد، از فقهاي اماميه قرار داده بود.(19) رکن الدوله ي با شيخ صدوق مناسبات گرمي داشته و صدوق در سفر مشهد از وي اجازه گرفته و رفته است.(20) اين مناسبات با تشيع امامي سازگار است. برقراري مراسم روز عيد غدير نيز نمي توان با تشيع زيدي ارتباطي داشته باشد، زيرا آنها اصولا به نص جلي اعتقادي نداشته اند. درباره ي مراسم عاشورا هم چيزي شبيه به همين مطلب را مي توان ابراز کرد. تعبير کان غاليا في التشيع (21) درباره عضد الدوله مي توان اشاره اي به تشيع امامي او باشد نه تشيع زيدي. همين طور بکار بردن کلمه ي رفض براي معز الدوله.(22)
نوشته شدن برخي از شعارهاي شيعي به دستور معزالدوله در سال351 بر در مساجد حکايت از تشيع امامي داشت. يکي از جملات چنين بود: لعن الله معاويه ابن ابي سفيان و لعن من غصب فاطمه رضي الله عنه فدکا و من منع أن يدفن الحسن عند قبر جده ومن نفي أباذر الغفاري و من أخرج العباس من الشوري. شعار اخير براي بدست آوردن دل خليفه ي عباسي مفيد بود. آشکار است که اين شعارها تا چه اندازه مطابق آراي شيعي امامي است و کمترين ارتباط با تشيع زيدي ندارد. بر اثر نوشتن اين شعارها آشوبي بر پا شد و سنيان آن را محو کردند. معزالدوله قصد نوشتن مجدد آنها داشت که به اشاره ي وزير خود ابومحمد مهلبي به جمله ي لعن الله الظالمين لآل رسول الله اکتفا کرده و تنها نام معاويه نوشته شد.

پي نوشت:

1-در مورد يعقوب نک : مجمع الانساب، ص 21.
2-مجمع الانساب، ص 21.
3-المنتظم، ج 13، ص 366(حوادث سال 325)
4- تاريخ سني ملوک الارض والانبياء، ص 152.
5-تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 420.
6-الکامل، ج 8، ص 264.در آنجا چنين : اولاد آل بويه ابوشجاع بن فنا خسرو بن تمام بن کوهي بن شيرزل (شير دل ) الاصغر بن شير کنده بن شير زيل الاکبر بن شيران شاه بن شيرويه بن شتان شاه بن سيس فيروز بن شير زيل بن سنباد بن بهرام جور الملک ابن يزد جرد الملک ابن هرمز بن شاپور بن شاپور ذوالاکتاف .»!!
7- مجمع الانساب، ص 89.
8- الکامل، ج 7، ص 276.
9-البدايه و النهايه، ج 11، صص 240-241.«ابن حمدان کان رافضيا يحب الشيعه و يبغض اهل السنه»
10- المنتظم، ج 13، ص 247( حوادث سال 313)
11- المنتظم، ج 14، ص 27(حوادث سال 331)
12- المنتظم، ج 14، ص 37(حوادث سال 332)
13- تاريخ کرمان، (وزيري )، ج 1، ص 332.
14- نقض، ص 42.
15- تاريخ گزيده، ص 426.
16- بخارا دستاورد قرون وسطي، ص 195؛ شيراز مهد شعر و عرفان، ص 50.
17-تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج 1، ص 329.
18- تشيع و تصوف، صص 42-41.
19- مجالس المؤمنين، ج1، ص 439.
20- عيون اخبار الرضا، ص 381.
21-مرآه الجنان، ج 2، ص 398؛شذرات الذهب، ج 3، ص 78.
22-البدايه والنهايه، ج 11، ص 224؛ شذرات الذهب، ج 3،ص18.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.