مقدمه
موضوع ولایت با توجه به نقشی که در تحقق و پیروزی و نیز تداوم انقلاب داشته از سوی دوستان و دشمنان بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفته و نیاز به تحقیق و پژوهش دارد. اصل ولایت مهمترین استوانهی اسلام و سنگ بنای نظام اسلامی است؛ (1) مایهی عزت امت اسلامی (2) و محور وحدت و گردآورندهی نیروهای پراکنده است. (3) همچنین ظلمستیزی نظام اسلامی از این اصل مهم و مترقی نشأت میگیرد و دشمنان با آگاهی نسبت به این آثار مهم به منظور انحراف مسلمین و وارد ساختن ضربات جبرانناپذیر بر پیکر جامعهی اسلامی حملات ناجوانمردانهی خود را متوجه این اصل بیبدیل نموده و در هر زمان ممکن و موقعیت مناسب به سمپاشی و شبههافکنی اقدام کردهاند. آنان همواره سعی و تلاششان بر این بوده که رابطهی امام و امت را کمرنگ نموده نقشآفرینی هر کدام نسبت به دیگری را بیتأثیر بنمایند.رابطهی ولایت با جامعه رابطهی جان با بدن است. (4) به همان اندازه که ولی امر در جامعه با اجرای ولایتش به جامعه حیات میبخشد امت را از تاریکیهای جهالت میرهاند و به اوج کمال و ترقی میرساند. (5) امت نیز با فراهم ساختن زمینه برای اعمال ولایت امام ایفای نقش میکند. منظور از مردمی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم، درد آنان را احساس کردن و برای درمانش چارهجویی نمودن، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامهریزی کردن است. پیامبر اعظم با اتکاء به حضور مردم در صحنه، حکومت اسلامی را تشکیل و پرچم پرافتخار اسلام را در جزیرةالعرب به اهتزاز در میآورد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) با بیان: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود ناصر» (6) برای چند صباحی زمام امور را به دست میگیرد و وقتی این حضور و نصرت به سستی میگراید و پیشوای مؤمنان را به کلام غمانگیز «لا رأی لمن لایطاع» (7) وامیدارد، عَلَم اسلام به دست نااهلان میافتد و قرنها این واقعهی جانسوز و تلخ تکرار میشود تا این که فرزندی از امیر مؤمنان با پشتوانهی مردم موجبات حیات مجدد اسلام ناب را فراهم و آن را از غربت به عزت میرساند.
آری نقش مردم در اعمال ولایت به حدی است که حتی امام معصومی که در نصب او نص صریح وجود داشته و هزاران انسان در غدیر شاهد گزینش وی به امر خدا و به دست مبارک رسول معظم اسلام بودهاند و به یقین در طول تاریخ لایقتر از وی برای رهبری و فرماندهی وجود نداشته است، وقتی زمینه اجرای ولایتش از ناحیه مردم فراهم نمیشود خانهنشین میشود و پس از قرنها فرزند برومند آن بزرگوار نیز در پرده غیبت قرار میگیرد.
در مقالهی حاضر با بهرهبرداری از کلمات نورانی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغه به موضوع ارتباط ولایت و امت با عنوان «انتظارات هر کدام از ولایت و امت از دیگری» و یا همان عنوان معروف: «حقوق متقابل ولایت و مردم» پرداخته شده است.
ولایت از ریشه «ولی» است که از آن واژههای فراوانی اشتقاق یافته و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است ولکن مفهومی که در همهی معانی ملحوظ است، عبارت است از: «قرب و کنار هم قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر، به طوری که بین آنها غیری حائل نشده باشد». (8)
معنای اصطلاحی ولایت که عبارت است از «به عهده گرفتن کاری از کارهای دیگران و سرپرستی امور»، متناسب با همان معنای لغوی آن است؛ زیرا کسی که میخواهد امور دیگری را سرپرستی کند، حتماً از طریق نزدیک شدن و همراه شدن با اوست. از اینرو، از جمله معانی که اهل لغت برای ولایت ذکر کردهاند، همان امارت و تدبیر است و هرگاه ولایت به طور مطلق استعمال شود، انصراف به همین معنا دارد. نظیر کلام مولا امیر مؤمنان (علیه السلام) که در فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
... و لهم خصائص حقّ الولایه. (9)
ویژگیهای ولایت و زمامداری از آن آنهاست.
چنانکه در تمامی مواردی که با واژههای مختلف در نهجالبلاغه استعمال شده است، مقصود همان معنا و مفهوم سرپرستی و امارت است، از جمله:
هنگامی که امام (علیه السلام)، پس از بیعت مردم، با اعتراض طلحه و زبیر بر اثر توقعات نابجای آنان مواجه میشود، میفرماید:
والله ما کانت لی فی الخلافه رغبهٌ ولا فی الولایه اربه. (10)
به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم، و به ولایت و زمامداری شما علاقهای نشان نمیدادم.
و در بیان حقوق متقابل والی و مردم میفرماید:
امّا بعد، فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقَّاً بولایه امرکم. (11)
خداوند برای من بر شما، به واسطهی سرپرستی امورتان حقی قرار داده است.
در ضمن نامهای که برای معاویه مرقوم فرمود، چنین مینگارد که:
و متی کنتم یا معاویة ساسه الرَّعَّیه، و ولاه امر الأمَّه؟ (12)
چه زمانی ای معاویه تو سیاستمدار رعیت و زمامداران امت بودهای؟
و در نامهای به یکی از کارگزاران فرمود:
فانَّ الوالی اذا اختلف هواه، منعه ذلک کثیراً من العدل. (13)
زمامدار اگر دنبال هوا و هوسهای پیدرپی خویش باشد، غالباً او را از عدالت باز میدارد.
و دربارهی ائمه اطهار (علیهم السلام) و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و ردّ صلاحیت غیر آنان فرمود:
انَّ الأئمَّه من قریشِ غرسوا فی هذا البطن من هاشم، لاتصلح علی سواهم و لاتصلح الولاة من غیرهم. (14)
امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از هاشم غرس شده این مقام در خور دیگران نیست، و رهبران دیگر شایستگی این مقام را ندارند.
پر واضح است که ولایت تکوینی و رهبری ملکوتی آنان نه مورد ادعای بیگانگان بوده و نه در اختیار آنان قرار داشته که حضرت درصدد نفی آن برآید پس ولایت به معنای زمامداری سیاسی است.
در عهدنامه مالک اشتر نیز این واژه به طور مکرّر به همین معنای زمامداری و سرپرستی به کار رفته است نظیر:
فانَّ فی النّاس عیوباً الوالی احقُّ من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها. (15)
مردم نقاط ضعفهایی دارند. شایستهترین فردی که باید آنها را پوشانده، برملا نسازد والی آنان است.
بنابراین، ولایت در تمامی مواردی که در آنها واژه ولایت و مشتقات آن به کار رفته، فقط با مفهوم سرپرستی جامعه سنخیت دارد و در هیچ کدام نمیتوان آن را به مفهوم دوستی یا نصرت و یا ولایت تکوینی تفسیر نمود.
حقوق متقابل ولایت و مردم
از آنجایی که حکومت از اهم احکام الهی است (16) و به هیچ چیز به مانند ولایت سفارش نشده است (17) زیرا کلید همه چیز است و والی دلیل و راهنمای همه امور است (18) و به واسطه آن همه فرائض و سنن محفوظ میماند، (19) حقوقی هم که به آن مربوط و تحت عنوان «حقوق متقابل مردم و ولایت» مطرح است از اهمیت خاصی برخوردار است. به گونهای که حضرت میفرماید:و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرَّعیه و حقُّ الرَّعیَّه علی الوالی فریضهٌ فرضها الله سبحانه لکلِّ علی کلِّ. (20)
در میان حقوق واجبه، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوقی است که خداوند سبحان برای هر دو گروه لازم شمرده است.
الف. حقوق مردم نسبت به والی
1. خودسازی
والی میبایست آنگونه خودسازی و تهذیب نفس داشته باشد که مقام و موقعیت او را تکان ندهد و دگرگون نسازد، مغرور نشود و شخصیتش تغییر پیدا نکند.فانَّ حقاً علی الوالی الاّ یغیّره علی رعیَّته فضلٌ ناله، و لاطولٌ خصَّ به، و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوّاً من عباده و عطفاً علی اخوانه. (21)
بر زمامدار واجب است که اگر اموالی به دست آورد، یا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگرگونی نشود، و با آن اموال و نعمتها بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.
اموری را که امام (علیه السلام) در زمینه خودسازی به کارگزاران خود توصیه میفرماید عبارتند از:
1-1. مقاومت در مقابل وسوسهها
... و ان امره ان یکسر نفسه من الشَّهوات، و یزعها عند الجمحات، فانَّ النَّفس امّارهً بالسُّوء الاّ ما رحم الله.... فاملک هواک، و شحَّ بنفسک عمَّا لا یحلُّ لک، فانَّ الشُّحَ بالنَّفس الأنصاف منها فیما احبَّت او کرهت. (22)و به او (مالک) فرمان میدهد که نفس خود را از پیروی آرزوها باز دارد، و به هنگام سرکشی رامش کند که «همانا نفس همواره به بدی وا میدارد، جز آن که خدا رحم کند... هوای نفس خویش را در اختیار گیر و از آنچه برایت حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای آن ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی.
1-2. پرهیز از ریاستطلبی
... ولا تقولنَّ: انّی مؤمَّرٌ آمر فاطاع، فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکهٌ للدّین و تقرُّبٌ من الغیر. (23)به مردم نگو: به من فرمان دادهاند و من نیز فرمان میدهم، پس باید اطاعت شوم، زیرا این روحیه با عث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت میشود.
امام راه مقابله با این روحیه را به خاطر آوردن عظمت خداوند دانسته، میفرماید:
و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابَّههَّ او مخیلهً فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک، فانَّ ذلک یطامن الیک من طماحک و یکفُّ عنک من غربک، و یفیء الیک بما عزب عنک من عقلک. (24)
هرگاه حاکم بودن موجب غرور و بزرگبینی تو گردد، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات میدهد و تندروی را فرو مینشاند و عقل و اندیشهات را به جایگاه اصلی باز میگرداند.
راه دوم برای مقابله با روحیه برتریجویی و ریاستطلبی، نگرش معقول به مقام و ریاست است. امام بارها به کارگزاران خویش گوشزد میفرماید که ریاست لقمه چربی نیست بلکه امانتی است که بایستی جوابگوی آن باشید.
1-3. دل نبستن به دنیا
حساسیت امام (علیه السلام) در این مورد تا حدی است که شرکت یکی از کارگزاران خود را در مهمانی مجلل نمیپسندد و در نامهای عتابآمیز از او میخواهد که به حداقل بهرههای دنیا قناعت نماید تا دچار آتش جهنم نشود.فاتق الله یابن حنیف، ولتکفف اقراصک، لیکون من النّار خلاصک. (25)
پسر حنیف از خدا بترس، و به همان قرصهای نان خود قناعت کن، تا از آتش جهنم رهایی یابی.
و هنگامی که به حضرت اطلاع میدهند شریح قاضی منزلی را به هشتاد دینار خریده، در نامهای او را ملامت میکند و از آتش جهنم برحذر میدارد. (26)
1-4. ارتباط مستمر با خداوند
حاکمی که ارتباط با معبود را حفظ کند، میتواند امانتدار خوبی بوده، رهبری جامعه را عهدهدار باشد و گرنه کوتاهی در امانت اول موفقیتی را در ادای امانت دوم به دنبال نخواهد داشت. از اینرو، خطاب به مالک فرمود: «نیکوترین اوقات و بهترین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن...». (27)2. مردمی بودن
منظور از مردمی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم، درد آنان را احساس کردن و برای درمانش چارهجویی نمودن، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامهریزی کردن است.جلوههای مردمی بودن والی عبارتند از:
2-1. فروتنی در برابر مردم
زمامداری میتواند ادعای مردمی بودن کند که خود را از دیگران برتر و بالاتر نبیند و روحیه کبر و خودبرتربینی نداشته باشد، امام (علیه السلام) به ناپسند بودن این خصلت برای زمامداران اشاره کرده، میفرماید:و انَّ من اسخف حالات الولاه عند صالح النّاس ان یظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوضع امرهم علی ال کبر. (28)
از پستترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایشاند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد.
2-2. پرهیز از امتیازطلبی
حاکمی مردمی است که برای خود امتیازی قائل نشده، خود را مساوی با دیگران بداند. امام خطاب به بعضی کارگزارانش میفرماید: «ایّاک و الأستئثار بما النّاس فیه اسوهً». (29) (مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی طالب امتیاز باشی).ضرورت مراعات تساوی تا جایی است که امام خطاب به فرماندهانش میفرماید:
و ان لکم عندی... ان تکونوا عندی فی الحقّ سواءً. (30)
حق شما بر من این است که در مورد حق تمامتان را با یک چشم بنگرم.
بیشتر بخوانید: سیمای اخلاقی رهبر در آئینه نهج البلاغه (1)
2-3. شرکت در سختیهای مردم
زمامدار مسلمان باید در همه سختیها و مشکلات شریک مردم باشد. در نامهای که امام (علیه السلام) به عثمان بن حنیف مینویسد، میفرماید:ءاقنع من نفسی بان یقال: هذا امیر المؤمنین؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدَّهر او اکون اسوهً لهم فی جشوبة العیش. (31)
آیا به همین رضایت دهم که امیر المؤمنین خوانند ولی در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم.
کارگزاری که خود را در حجاب قرار داده و راه دیدار و ملاقات مردم را به روی خود بسته است، چگونه ممکن است درد و سختیهای مردم را احساس و خود را شریک سختیهای آنان بداند. (32)
2-4. اهتمام به فقرزدایی
امام (علیه السلام) فلسفه پذیرش حکومت را برپایی عدالت، ستمستیزی و فقرزدایی دانسته، میفرماید:اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکمخوارگی ظالم و گرسنگی ستمدیدگان سکونت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن صرفنظر مینمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب میکردم (آن وقت میفهمیدید که دنیای شما با همه زینتهایش) در نظر من بیارزشتر از آب است که از بینی گوسفندان بیرون آید. (33)
2-5. تأمین نیازمندیها و توسعهی درآمدها
حاکم اسلامی موظف است با برنامههای صحیح، درآمدهای عمومی را افزایش داده، نیازهای بحق مردم را تأمین و از این طریق وسیله رشد و تعالی همگان را فراهم نماید. امام علی (علیه السلام) در بیان حق مردم نسبت به خود میفرماید:فامَّا حقُّکم علیَّ... توفیر فیئکم علیکم. (34)
حق شما بر من آن است که بیتالمال را در تأمین رفاه شما صرف کنم.
و خطاب به یکی از کارگزارانش میفرماید:
وانظر الی ما اجتمع عندک من مال الله فاصرفه الی من قبلک من ذوی العیال و المجاعة مصیباً به مواضع الفاقه و الخلَّات. (35)
در مصرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است، اندیشه کن و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامومنت ببخش و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان.
بیشتر بخوانید: فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی علیه السلام
2-6. دوری از تشریفات
دبدبههای ظاهری و تشریفات چشم پرکن نه تنها مایهی عزّت و شوکت حاکم اسلامی نیست، بلکه آن را خدشهدار میسازد و میان او و مردم شکاف ایجاد میکند.وقتی در سر راه صفین، دهقانان شهر انبار امام را میبینند، پیاده شده، پیشاپیش حضرت میدوند، امام معترضانه به آنان فرمود: چرا چنین میکنید؟ گفتند: عادتی است که پادشاهان خود را احترام میکردیم، فرمود:
والله ما ینفع بهذا امراؤکم، و انَّکم تشقُّون علی انفسکم و تشقون به فی آخرتکم. (36)
به خدا سوگند! امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیا با آن خود را به زحمت میافکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت میگردید.
2-7. صداقت و صراحت
امام علی (علیه السلام) بعد از آن که زمام امور را به دست گرفت، در نخستین خطبهی حکومتی خود با مردم چنین فرمود:ذمَّتی بما اقول رهینة و انا به زعیمً. (37)
پیمان من به آنچه میگویم در گرو است و به درستی گفتارم متکلفم.
حضرت به زمامداران میآموزد که نباید وعدههایی داد و خلاف آن را عمل نمود، بلکه باید در گرو پیمان خویش با مردم بمانند و به آنچه گفتهاند پایبند باشند و هرگز از صداقت و صراحت دور نشوند.
والله ما کتمت و شمةً و لاکذبت کذبةً.
به خدا سوگند هرگز به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشتهام و دروغ نگفتهام.
و در دو جای نهجالبلاغه از جمله وظایف حاکم را صداقت با مردم دانسته، میفرماید:
و لیصدق زائدٌ اهله. (38)
حاکم باید راهنمای مردم خود بوده، با آنان راست بگوید.
2-8. سادهزیستی
ساده زیستی ضرورتی است که حاکمان باید در پی کسب آن باشند. امام (علیه السلام) در بیان و تبیین ارزش این صفت والا، سادهزیستی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گوشزده کرده، پس از ذکر نمونههایی از آن میفرماید:خرج من الدُّنیا خمیصاً، و ورد الأخرة سلیماً. لم یضع حجراً علی حجرٍ، حتّی مضی لسبیله، و اجاب داعی ربّه. (39)
[رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد. سنگی بر سنگی نگذاشت، تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
امیر مؤمنان (علیه السلام) خود نیز زندگی را بر اصل سادگی بنا کرده و سیرهی عملی خود را در زندگی اینگونه بیان فرموده است:
... الا و انَّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه... فو الله ماکنزت من دنیاکم تبراً، و لا ادَّخرت من غنائمها و فراً، و لا اعددت لبالی ثوبی طمراً و لاحزت من ارضها بشراً... (40)
آگاه باش، امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، سوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوخته، و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نکردهام، بر دو جامهی کهنهام جامهای نیفزودم، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم.
2-9. خوشبینی به مردم
خوشبینی والیان عامل سهولت امور و رافع دشواریهای حکومت و باعث آسایش و عزت مردم است. امام علی (علیه السلام) میفرماید:انَّ حسن الظَّنَ یقطع عنک نصباً طویلاً. (41)
حسن ظنّ، مشقت طولانی را از تو برطرف میسازد.
2-10. جلب رضایت عمومی
در سیره عملی و اندیشهی سیاسی امام (علیه السلام)، فراهم سا ختن خرسندی عمومی از پایههای رضایت الهی دانسته شده است. از اینرو، زمامدار موظف است از آنچه این اصل را خدشهدار میکند، اجتناب نماید؛ از جمله باید خود را از بدگمانیهای مردمی دور نماید و تلاش کند که به زبان آنان نسبت به خود خیر و خوبی جاری گردد. (42)2-11. خود را حافظ مردم دانستن
در نظر امیر المؤمنین (علیه السلام) مردم به منزله گوسفند و حاکم به منزله چوپان نیست و را بطه آنها همانند رابطهی ارباب و بردگان نمیباشد بلکه حضرت همه امور را از منظر «حق مردم» مینگرد و در زمانی که مردم به حاشبه رانده شده و حاکمان مدار حق وانمود شده بودند، از حقوق متقابل سخن به میان آورد و اهمیت موضوع را تا جایی دانست که حاکم بایستی وظیفه خود را در قبال مردم انجام داده و چنانچه از عهده آن بر آمد و شایستگی خود را در خدمت به مردم عینیت بخشید، میتواند از مردم انتظار همراهی و اطاعت داشته باشد.حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانه فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا الله و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا.
بر امام لازم است که آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن را نازل فرموده است و امانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.
همچنین در نامهای خطاب به فرماندهان سپاهش پس از ذکر برخی وظایف حاکم میفرماید:
فاذا فعلت ذلک وجبت الله علیکم النّعمة، ولی علیکم الطّاعة و الا تنکصوا عن دعوة. (43)
وقتی من مسئولیتهای یاد شده را انجام دهم، بر خداست که نعمتهای خود را بر شما ارزانی دارد، و اطاعت من بر شما لازم است و نباید از فرمان من سرپیچی کنید.
2-12. تغافل
زمامدار بایستی از امور زشت و گناهان شخصی افراد که پشت پرده است تغافل نماید، چنانکه امام میفرماید:و تغاب عن کلّ ما لا یضج لک. (44)
نسبت به آنچه که حقیقت آن برایت آشکار نگشته تغافل پیشه کن.
2-13. نصیحت و ارشاد مردم
نصیحت و موعظه جلوهی رحمت و مایه نرمی دلها و گسستن از کجیها میشود. از اینرو، امیر مؤمنان آن را جزو اصلیترین وظایف حاکم نسبت به مردم دانسته میفرماید:امام و پیشوا... با پند و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد، کوشش در خیرخواهی مردم کند، احیای سنت و اقامه حدود بر آن کس که مستحق کیفر است نماید و حق مظلومان را به آنها باز گرداند. (45)
و در جای دیگر خیرخواهی حاکم را جزو حقوق مسلم مردم به عهده زمامدار دانسته، میفرماید:
فامّا حقُّکم علیَّ فالنَّصیحة لکم. (46)
حق شما بر من است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم.
2-14. جهلزدایی
زدودن جهالت و رساندن مردم به حکمت و دانایی از انتظاراتی است که مردم از حاکمان دارند و وظایفی است که کارگزارن متعهد به آن میباشند که بستر تحقق مقاصد متعالی دولت اسلامی را فراهم و مودت و محبتها را افزون میکند و از جلوههای مردمی بودن زمامداران محسوب میشود. امام (علیه السلام) میفرماید:
فامّا حقُّکم علیَّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا. (47)
حق شما بر من آن است که شما را تعلیم دهد تا از جهل و نادانی نجات یابید.
و نیز میفرماید:
و علی الأمام ان یعلّم اهل ولایته حدود الاسلام و الأیمان. (48)
به عهده حاکم است که حدود اسلام و ایمان را به مردم تعلیم دهد.
2-15. تعالی اخلاق مردم
تعالی جامعه و الهی کردن آن که غایت برنامهها و اقدامات حکومت دینی است جز با تربیت و رشد دادن اخلاق و فضایل اخلاقی در مردم فراهم نمیشود. در جامعهای که فضایل اخلاقی حاکم باشد سلامت و تعالی در آن حکمفرما خواهد شد و در نتیجه پایدار و باقی خواهد ماند.
اقوام روزگار به اخلاق زندهاند * * * قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است
از اینرو، جزو انتظارات مردم از حاکمان و وظایف حاکمان نسبت به امت، همت گماشتن بر این مهم است. از اینرو، امام (علیه السلام) میفرماید:
فامّا حقَّکم علیَّ... تأدیبکم کیما تعلموا. (49)
حق شما به من آن است که... شما را تربیت کنم تا فرا گیرید.
3. پیشگام بودن حاکم
توقع بجای مردم از زمامدارانشان آن است که قولاً و عملاً خود پیشقدم بوده، بجای شعار به عمل بپردازند. و اگر از قانون سخن به میان میآورند خود در عمل و التزام به قوانین پیشگام باشند. چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) در توصیف خود فرمود:
ایُّها النَّاس انّی و الله ما احثُّکم علی طاعهِ الاّ و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا وا تناهی قبلکم عنها. (50)
ای مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمیکنم مگر آن که پیش از شما خودم به آن عمل میکنم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن کنارهگیری مینمایم. در جامعهای که عدالت رخت بربندد، عرصهی جامعه جولانگاه ظلم و ستم و غارت و چپاول میشود و بالطبع فضائل و ارزشها به باد فراموشی سپرده میشود، روزگار درنده و گزنده میشود. در این جامعه است که تیرهبختی سراغ مردم میآید و حکومتها دچار انحطاط میشوند؛ امور اولویتبندی نمیشود، بلکه اصول فدای فروعات و جزئیات میگردد؛ شایستهسالاری کنار میرود و فرومایگان جای اهل فهم و فضل را میگیرند. در اینگونه جوامع جز حقکشی و تضییع حقوق مردم بویژه محرومان موضوع دیگری وجود ندارد، از اینرو، کسی روی سعادت را نخواهد دید. مردمی که از کارگزاران شعار قانونگرایی را میشنوند ولی در عمل میبینند که با آشنایی با گریزگاههای قوانین بیشترین قانونگریزی را دارند چه انتطاری وجود دارد که پاسدار و مجری قوانین باشند و چگونه توقع دارند مردم به حرف و شعارشان اطمینان داشته باشند.
کارگزارانی که دم از مشکلات مردم میزنند ولی در پی کسب درآمد و افزایش ثروت خود هستند و بجای پرداختن به فقر و فلاکت مردم و رفع مشکلات آنان دنبال منافع شخصی و گروهی خود هستند چگونه میتوانند انتظارات بجای مردم را فراهم نموده و خود را حامی و مدافع آنان بدانند. طبعاً توقع مردم در پیشگام بودن حاکمانشان در تحمل سختیهای انتظاری معقول و بجا است.
و کان رسول الله صلی الله علیه و آله اذا احمرَّ البأس و احجم النّاس قدَّم ا هل بیته فوقی اصحابه حرَّ السُّیوف والاسنیَّه. (51)
هرگاه آتش جنگ شعله میکشید و مردم حمله میکردند، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار میداد که اصحابش از آتش شمشیر و نیزه مصون بمانند.
آیا موضوع آقازادهها و مسأله افزایش حقوق قانونگذاران و دفاعهای نابجای برخی زمامداران از همفکران مفسد اقتصادی و سیاسی خود و ... از مصادیق پیشگامی در تحمل سختیها و مشکلات مردم است؟!!
و نیز سخن از تهذیب و اصلاح نفس بدون پیشقدم شدن زمامداران در این مهم، چیزی جز لوث شدن موضوع و به وجود آوردن جوّ بیاعتمادی به بار خواهد آورد؟
اگر هدف حکومت دینی تهذیب عمومی است، قبل از هر کس کارگزاران باید بدان آراسته باشند، آنگاه دیگران را بدان دعوت نمایند. امام (علیه السلام) خطاب به همگان میفرماید:
من نصب نفسه للنّاس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلّم نفسه و مؤدبها احقُّ بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم.
کسی خود را در مقام پیشوایی و امام مردم قرار میدهد باید قبل از آن که به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویشتن همت گمارد و باید تأدیب کردن او به عملش پیش از تأدیب کردن به زبانش باشد، کسی که معلم و ادب کنندهی خویشتن است، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است.
زمامداری که توصیه انصاف داشتن را نسبت به دیگران میکند خود در رعایت آن میبایست پیشگام باشد تا طمعکاران را از خود مأیوس کند و مردم را از عدالت و انصافش نا امید نسازد.
و آس بینهم فی اللّحظة و النَّظرة حتّی لا یَطمَعَ العظَماء فی حَیفکَ لَهم وَ لایَیأسَ الضُعَفاء من عدلک علیهم. (52)
در نگاههایت، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانها در عدالت تو مأیوس نگردند.
چنانکه باید در عفو و گذشت خطاهای دیگران پیشقدم شود و آنگاه به دیگران سفارش گذشت و اغماض بنماید، همچون امامی که به کارگزارانش توصیه میفرماید که:
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، با همه دوست و مهربان باش... اگر خطایی از آنها سر زد، و ناخواسته اشتباهی مرتکب شدند، آنان را ببخش و بر آنها آسانگیر، آنطور که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. (53)
حضرتش که دیگران را سفارش میکند: «اگر بر دشمنت دست یافتی، بخشیدن او را شکرانه پیروزی قرار ده» (54) و گذشت از دشمن را زکات قدرت میشمارد، خود به امام مجتبی (علیه السلام) توصیه میفرماید که با قاتلش با انصاف رفتار نماید و تلویحاً به فرزندانش میفرماید که اگر از ضربت ابن ملجم سالم بماند، قاتلش را عفو میکند.
4. درستکار بودن کارگزاران
انتظار مردم از کارگزارانشان آن است که آنها افرادی درستکار باشند. درستکاری نمودهایی دارد که بعضی از آنها عبارتند از:4-1. استخدام وسیلهی مشروع برای نیل به اهداف
برای بعضی تنها رسیدن به خواستهها و اهداف اهمیت دارد، بدون آن که در صحت و مشروعیت وسایل و راهها دقت و توجهی داشته باشند- و به اصطلاح معتقدند هدف وسیله را توجیه میکند- فردی که اینگونه دیدگاه داشته باشد اولاً انسان درستکاری نمیتواند باشد و ثانیاً به اهدافش دست نخواهد یافت.از نظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نتیجه خیری که بر اثر مقدمات و را ههای شر حاصل شده باشد نمیتواند خیر باشد.
و ما خیر خیر لایَنَال الاَّ بشَرِّ. (55)
آن خیر و نیکی که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست.
چنانکه پیروزی و غالب شدن بر دیگران چنانچه از روشهای نامشروع باشد پیروزی نخواهد بود.
ما ظفر من ظفر الأثم به، و الغالب بالشَّرّ مغلوبٌ. (56)
پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگی یافت؛ و آن کس که با بدی پیروز شد شکست خورده است.
امام (علیه السلام) خطاب به یکی از کارگزاران حکومتی میفرماید:
واحذر کلَّ عملٍ اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه. (57)
از هر کاری که اگر از انجام دهندهی آن سئوال شود منکر آن شود و یا عذرخواهی کند دوری کن.
4-2. پرهیز از انجام کارهای شرمآور
واحذر کلَّ عملِ یعمل به فی السّرّ و یستحیی منه فی العلانیة. (58)از هر کار پنهانی که در آشکار شدنش شرم داری پرهیز کن.
4-3. پرهیز از ناراحتی تراشی
واحذر کلَّ عمل یرضاه صاحبه لنفسه، و یکره لعامَّه المسلمین. (59)از کاری که تو را خشنود ولی عموم مسلمانان را ناخوشایند است، بپرهیز.
4-4. دوری از ریاکاری و ظاهرسازی
واعملوا فی غیر ریاء و لاسمعة؛4-5. پرهیز از مکر و نیرنگ
بعضی افراد تصور میکنند مکار بودن زرنگی است. امام (علیه السلام) این نوع طرز تفکر را تخطئه کرده و میفرماید:و لقد اصبحنا فی زمان قد اتخذ اکثر اهله الغدر کیسا، و نسبهم اهل الجهل فیه الی حسن الحیله.
امروز در محیط و زمانهای زندگی میکنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را، زیرکی میپندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر میخوانند.
اینگونه نبوده که اما در برابر سیاستبازان مکار دست بسته باشد و نتواند همانند آنان عمل کند، بلکه این روش را ناصحیح و غیراصولی دانسته و ضمن توانایی خود در اعمال و بکارگیری آن رهآوردهای ناگوار آن را گوشزد کرده، میفرماید: «سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود». (60)
5. عدالتخواهی
هیچ ارزشی جایگزین عدالت نمیشود. (61) چرا که دارندهی آن، حتی به دشمن خود ستم نمیکند، و نسبت به دوستانش به گناه آلوده نمیگردد، آنچه به او سپرده شده را ضایع نمیسازد و آنچه را به او تذکر دادهاند، فراموش نمیکند. (62) و حاضر نمیشود با حیف و میل بیتالمال و یا ظلم و ستم به دیگران پایههای حکومت و ریاست خود را مستحکم سازد (63) بلکه زیبایی حکمرانی را فقط در اجرای عدالت میداند:جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة. (64)
زیبایی سیاست عدالت در حکمرانی و گذشت از موضوع قدرت است.
و حکومت و مقامی که نتواند اجرای عدالت نماید به اندازه کفش وصلهداری (65) و یا عطسه بزغالهای ارزش ندارد. (66)
حتی دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است و جان دین عدالت است. روشنی اسلام به عدالت است و با خاموش شدن عدالت، اسلام همچون چراغ خاموشی خواهد بود که به وسیله آن نمیتوان راه را یافت و مردم را به سامان رساند، زیرا عدالت است که قوام مردم خواهد بود. (67) در جامعهای که عدالت رخت بربندد، عرصهی جامعه جولانگاه ظلم و ستم و غارت و چپاول میشود و بالطبع فضائل و ارزشها به باد فراموشی سپرده میشود، روزگار درنده و گزنده میشود. در این جامعه است که تیرهبختی سراغ مردم میآید و حکومتها دچار انحطاط میشوند؛ امور اولویتبندی نمیشود، بلکه اصول فدای فروعات و جزئیات میگردد؛ شایستهسالاری کنار میرود و فرومایگان جای اهل فهم و فضل را میگیرند. (68) در اینگونه جوامع جز حقکشی و تضییع حقوق مردم بویژه محرومان موضوع دیگری وجود ندارد، از اینرو، کسی روی سعادت را نخواهد دید.
امیر مؤمنان (علیه السلام) میفرماید:
فانی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول فی غیر موطن: لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع. (69)
من از رسول خدا بارها شنیدم که میفرمود: ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان، بیاضطراب و بهانهای باز نستاند، رستگار نخواهد شد.
از اینرو، عدالتخواهی و ظلم ستیزی برای والیان و حاکمان اسلامی یک ضرورت است و بدیهی است مردم انتظاری که از آنان دارند اجرای عدالت است.
حاکم اسلامی باید بداند که در پرتو اجرای عدالت قدرت حکومتش نافذ میگردد (70) و خداوند او را یاری مینماید، (71): کارهایش سر و سامان میگیرد و حکومتش دوام پیدا میکند، (72) چرا که هیچ چیزی همچون عدالت، موجب عمران و آبادی سرزمینها و باعث رضایت همگان نمیگردد. (73) و حکومتها را از آسیبها و آفتها محافظت نمینماید. (74) چنانکه هیچ چیز همانند ظلم و ستم اقتدار را سست و زایل نمیکند. (75) حاکمی که جور و ستم را پیشه خود سازد ظلم و ستمگریش چیزی جز ویرانی سرزمینها، شورش انسانها و در نهایت زوال حکومت را به ارمغان نمیآورد. امیر مؤمنان (علیه السلام) میفرماید:
احذر الحیف و الجور فان الحیف یدعو الی السیف و الجور یعود بالجلاء و یعجل العقوبة و الانتقام. (76)
از ظلم و ستم برحذر باش که مردم را به شورش میکشاند و ستم موجب جدایی از وطن (و بالطبع خرابی مملکت) میشود و کیفر و انتقام را شتاب میبخشد.
و این همان است که فرمودهاند: «الملک یبقی مع الکفر و لایبفی مع الظلم».
با توجه به اهمیت عدالت است که امیر مؤمنان (علیه السلام) که خود مجسمه عدل و مساوات و شیفته حق و انصاف بود و به خاطر شدت عدالتش و به سبب سختی و انعطاف ناپذیریاش در عدالت اجتماعی به شهادت رسید، اجرای عدالت را برای زمامداران برترین روشنی چشم دانسته، میفرماید: «ان افضل قرة عین الولاة استقامه العدل فی البلاد؛ (77) همانا با فضیلتترین و برترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرهاست».
و خطاب به مالک اشتر میفرماید:
انصف الله و انصف الناس من نفسک، و من خاصة اهلک، و من لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم، و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده، و من خاصمه الله ادحض حجّته، و کان لله حربا حتی ینزع او یتوب. (78)
با خدا و با مردم و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری انصاف را رعایت کنم، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد یا توبه کند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) مهمترین عامل تحقق عدالت در حاکمان را رهایی آنان از هواهای نفسانی دانسته، میفرماید:
قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی القوی عن نفسه. (79)
(محبوبترین بندگان خدا) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هوای نفس را از دل بیرون رانده است.
و عامل دیگر از نظر آن حضرت احساس حساسیت و دردمندی حاکمان در برابر بیعدالتیهاست. امام (علیه السلام) علت پذیرش حکومت را مقابله با شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان میداند. (80) و همین احساس و حساسیت است که امام استماع بیعدالتی و تعدی در برابر یک زن ذمیه را سزاوار دق کردن میشناسد. (81)
و متقابلاً تبعیض، سودجویی، امتیازطلبی افراد را از موانع اجرای عدالت میداند و حاکمان را در جهت مقابله با آنان توصیه و راههای ایجاد عدالت را رفع تبعیض، پیشگیری از پیدایش ثروتهای انبوه نامشروع و تأمین اجتماعی محرومان و از کار افتادگان معرفی میکند.
6. رعایت مساوات
امیر مؤمنان (علیه السلام)، در بیان حقوق مردم نسبت به خود به عنوان حاکم اسلامی میفرماید:و ان تکونوا عندی فی الحق سواء. (82)
(حق شما بر من آن است که) همه شما در پیشگاه من مساوی باشید.
در همان آغازین روزهای به دست گرفتن زمام امور مسلمانان در جمع آنان خطبهای ایراد فرمود و در آن بر تمامی تفاخرهای جاهلی و منزلتهای دروغین که موجب تبعیض در بین مردم شده بود، خط بطلان کشید و ضمن آن که برترین مردم و بافضیلتترین آنان را فرمانبردارترین آنها در فرمانهای الهی دانست فرمود:
لیس لاحد من خلق الله عندنا فضل الابطاعة الله و طاعة الرسول. (83)
احدی از بندگان خدا نسبت به دیگری برتری ندارد مگر با فرمان بردن از خدا و پیامبر. در عمل، بیتالمال را بین مردم بطور مساوی تقدیم کرد و کسی را بر دیگری برتری نداد، بلکه به بردگان همان اندازه داد که به دیگران داد و وقتی مورد اعتراض افرادی نظیر طلحه و زبیر واقع شد که چرا همه را یکسان دیده است، فرمود:
فان ذلک امر لم احکم انا فیه برایی، و لا ولیته هوی منی، بل وجدت انا و انتما ما جاء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قد فرغ منه. (84)
این حکمی نبود که من به رأی خود صادر کرده و بر طبق خواسته دلم انجام داده باشم، بلکه من و شما میدانیم که این همان دستورالعملی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده و انجام داده است.
وقتی خبردار میشود که یکی از کارگزارانش اموال مسلمین را بین خویشاوندان خود تقسیم نموده، وی را نکوهش میکند و میفرماید:
الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفیء سواء. (85)
آگاه باش حق مسلمانانی که نزد من و یا پیش تو هستند در تقسیم این اموال مساوی است. و هنگامی که فزون طلبان به بهانه استحکام پایههای حکومت تبعیض در تقسیم بیتالمال را به امام پیشنهاد میکنند حضرت میفرماید به من دستور میدهید برای پیروزی خود از جور و ستم در حق آنهایی که بر آنها ولایت دارم استمداد جویم هرگز این کار را نمیکنم و آنگاه میفرماید:
لو کان المال لی لسویت بینهم، فکیف و انما المال مال الله. (86)
اگر اموال از خودم بود بطور مساوی بین آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال، اموال خداوند است.
رعایت تساوی از ناحیه امام (علیه السلام) منحصر به تقسیم بیتالمال نبود بلکه در همه شئونات اجتماعی رعایت تساوی در نظر امام (علیه السلام) یک ضرورت بود. مثلاً در امر مدیریتی و اداری کشور به یکی از کارگزارانش فرمود:
و آس بینهم فی اللحظه و النظره حتی لایطمع العظماء فی حیفک لهم و لاییاس الضعفاء من عدلک علیهم. (87)
تساوی بین مردم را حتی در نگاههایت مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بیدلیل تو طمع نورزند و ناتوانان در انجام عدالت از تو، مأیوس نشوند.
7. مراعات اخلاق اسلامی
از جمله حقوقی که مردم نسبت به والی اسلامی دارند، آن است که از نظر اخلاقی یک الگوی تمام عیار برای همگان باشد، نگرش انسانی و فرا مذهبی به شهروندان داشته باشد و حتی نسبت به غیرمسلمانان به عنوان انسان، آنان را زیر بال خود گرفته، مورد تکریم و احترام قرار دهد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن توصیه به مالک اشتر در برخورد همراه با محبت و لطف و اجتناب از برخوردهای نامناسب میفرماید:
فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق. (88)
مردم دو گروه بیش نیستند، یا برادران دینی تواند، و یا انسانهایی هستند همچون تو.
و حاکم موظف است نسبت به همه مردم موضع پدرانه داشته باشد، از لغزشهای آنان اغماض نماید، خود را از آنان برتر نبیند و با رحمت و عطوفت با آنان برخورد نماید.
ب. حقوق زمامدار نسبت به مردم
1. فرمانبرداری
مسأله فرمانبرداری از حاکم، در بین همه عقلای عالم اصل پذیرفته شدهای است؛ چرا که تحقق حاکمیت و ثبات نظام بدون آن امکان نمیپذیرد.در بین زمامداران، اطاعت از ولی امر و دستورات وی بر همگان تقدم دارد و این حقی است که شارع مقدس آن را لازم شمرده است. امام (علیه السلام) در بیان حقوقی که به عهده امت دارد میفرماید:
... و الطاعه حین امرکم. (89)
هرگاه فرمان دادم اطاعت کنید.
به هرحال اگر چنین روحیهای در تمامی ردههای حکومتی و سازمانی حکمفرما شود، یک نظام هماهنگ و موفق و قدرتمند و کارساز تحقق مییابد. امام (علیه السلام) میفرماید:
اطع من فوقک یطعک من دونک و اصلح سریرتک یصلح الله علا نیتک. (90)
از مافوق خود اطاعت کن تا زیر دستانت از تو اطاعت کنند و نهان و درون خود را اصلاح کن تا خدا ظاهرت را اصلاح نماید.
البته اطاعت از زمامدار میبایست اولا بدور از تمایلات گروهی و معیارهای مادی صورت گیرد. ثانیاً اطاعت از مخلوق در معصیت خالق نباشد. امام (علیه السلام) پس از انتخاب مالک اشتر، با وجود آن همه تعریف و تمجید از وی، طی نامهای به اهل مصر، اطاعت مالک را مشروط به مطابقت اوامر با حق دانسته، میفرماید:
فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق. (91)
آنجا که با حق است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
و اهل شام را مذمت میکند که:
یطیعون المخلوق فی معصیه الخالق. (92)
بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان میبرند.
و در یک اصل کلی میفرماید:
لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق. (93)
هیچ اطاعتی از مخلوق، در نافرمانی پروردگار روا نیست.
2. نصیحت و خیرخواهی
در نظام اسلامی کارگزاران همچنان که خیرخواه همه مردم هستند باید خیرخواه زمامداران هم باشند و با پیشنهادات راهگشا و انتقادات سازنده آنان را در نیل به مقاصدشان یاری نمایند.امام (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر ده ویژگی برای فرماندهان ذکر کرده و خیرخواهی را بر دیگر ویژگیها مقدم داشته است:
قول من جنودک انصحهم فی نفسک لله و لرسوله و لامامک. (94)
برای فرماندهی سپاه کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر و امام تو بیشتر باشد.
و در بیان حقوق زمامدار نسبت به مردم به خیرخواهی آشکار و نهان مردمی نسبت به حاکم اشاره کرده و میفرماید:
و النّصیحه فی المشهد و المغیب. (95)
در آشکار و نهان خیرخواهی را از دست ندهید.
همچنین در بیانی، ضمن مذمت ستایشهای غلوآمیز در مورد خود، مردم را ازکوتاهی در گوشزد کردن انحراف و کجیهای زمامداران هشدار داده، میفرماید:
فلا تکفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل. فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء، و لا امن ذلک من فعلی، الا ان یکفی الله من نفسی. (96)
از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
نصیحت ممکن است از راه ارائه پیشنهادات راهگشا و یا طرح انتقادات سازنده صورت پذیرد. امام (علیه السلام) در توصیه به مالک اشتر در برگزیدن خواص میفرماید:
ثم لیکن اثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک. (97)
انتخاب کن افرادی را که در حقگویی از همه صریحترند.
مردم از این طریق میتوانند مسایل خود را به زمامدار اسلامی منتقل و آنچه را در جامعه میگذرد آزادانه با او مطرح کنند. از طرفی وقتی زمامدار خود را در معرض دید و انتقاد مردم بداند و برای آنها در اظهار نظر حقی قایل شود، طوری عمل میکند که بتواند پاسخگوی آنها باشد. امیر مؤمنان (علیه السلام) به مالک اشتر یادآور میشود که:
و ان النّاس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک، و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم. (98)
مردم در کارهای تو چنان مینگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود مینگری و دربارهی توان آن میگویند که تو نسبت به زمامداران گذشته میگویی.
3. اکرام و احترام
رعایت آداب و برخورد توأم با احترام و ادب با همگان و بویژه در برابر زمامداران از اموری است که مورد تأکید واقع شده است. امام (علیه السلام) رعایت ادب را همچون لباس فاخر و زینتی دانسته، میفرماید:والاداب حلل مجدده. (99)
و نیز میفرماید:
«الادب یغنی عن الحسب». (100)
اداب انسان را از حسب مستغنی میسازد.
4. ترک تملق
چاپلوسی برای زمامدار خطرآفرین است چرا که:ان کثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنی من العزه. (101)
ستایش بیاندازه، خودپسندی میآورد و انسان را به سرکشی وا میدارد.
زمامداران نقش عمدهای در خشکاندن ریشه تملق دارند. امام (علیه السلام) خطاب به مالک اشتر میفرماید:
و ایاک و الاعجاب بنفسک، و الثقه بما یعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق مایکون من احسان المحسنین. (102)
مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی، و به خوبیهای خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی، که اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به توست، و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد.
5. وفاداری به رهبر
از آنجایی که موفقیت حاکم در گرو اطاعت مردم از اوست بدون یاری مردمی هرگز به اهداف متعالی خود نائل نخواهد شد. بنابراین بر مردم لازم است همواره اعلام وفاداری نسبت به رهبر نموده و نسبت به بیعتی که با وی داشتهاند وفادار باشند:و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة. (103)
حق من بر شما آن است که در بیعت خود با من وفادار باشید.
مقصود از بیعت، نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است.
ابن خلدون در مقدمه میگوید:
بیعت پیمان بستن برای فرمانبری و اطاعت است، بیعت کننده با امیر خویش پیمان میبندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز برنخیزد و تکالیفی که برعهدهی وی میگذارد و وی را به انجام دادن آن مکلف میسازد اطاعت کند، خواه تکالیف به دلخواه او باشد یا مخالف میلش. (104)
پس میتوان نتیجه گرفت که بیعت در عصر غیبت، عاملی برای تحکیم پایههای ولایت، همدلی و همسویی بین ولی امر و امت است و اگر بیعت برای امام معصوم (علیه السلام) زمینهساز اعمال امامت وی باشد، برای فقیه نیز زمینهساز اعمال ولایت و اعلام پذیرش از سوی مردم خواهد بود. (105)
موضوع وفاداری به عقد و پیمانها یکی از مباحث بینالمللی اسلام است و ضرورت دارد که مسلمانان پایبند به تمام عهد و پیمانها باشند:
اعتصموا بالذّمم فی اوتادها. (106)
عهد و پیمانها را پاس بدارید بخصوص با وفاداران.
مسلمان حتی اگر با دشمن خود پیمانی را منعقد ساخت ملزم به وفاداری به آن است. امام (علیه السلام) خطاب به مالک میفرماید:
و ان عقدت بینک و بین عدوّک عقده، او البسته منک ذمّه، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بالامانه واجعل نفسک جنه دون ما اعطیت، فانه لیس من فرائض الله شیء الناس اشدّ علیه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم و تشتّت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود.... (107)
اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عقد خویش وفادار باش و بر آنچه برعهده گرفتی امانتدار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان، زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند در آن اتفاق نظر دارند.
وقتی اهمیت وفای به عهد در مورد دشمن اینگونه است اهمیت آن در مورد رهبران و زمامداران حیاتی است و طبعاً نقض آن به شدت مورد نکوهش میباشد تا جایی که امام (علیه السلام) نقض بیعت با رهبری را مساوی با خروج از دین اسلام میداند و خطاب به آنانی که نقض پیمان بیعت با وی کردند میفرماید:
ایها الناس انکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی... و هذه بیعه من رغب عنها، رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیل اهله. (108)
ای مردم! شما با من بیعت کردید بر آنچه با پیش از من بودید... و این بیعتی است عمومی که هر کس از آن سر باز زند، از دین اسلام سرباز زده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است.
چنانکه طلحه و زبیر بخاطر نقض بیعت با امام به شدت مورد نکوهش آن بزرگوار واقع شدند. (109) و در مقابل وفاداران به پیمان و بیعت با خود را مورد ستایش قرار داده، با عظمت از آنان یاد میکند. (110)
6. یاری رهبر بصیرت کامل
از آنجایی که تعهدات طرفین امت و امام به منظور رشد و ترقی جامعه و رسیدن به کمال است اطاعت و همکاری مردم با رهبری میبایست از روی شناخت و آگاهی بوده و در جهت سازندگی و پیشرفت نظام و مملکت به کار بسته شود. بدیهی است عدم آشنایی به وظایف و بصیرت نداشتن به تکالیف موجب رواج فساد، ظلم و بیعدالتی میشود.وامیر مؤمنان (علیه السلام) پس از آن که بزرگترین حق را حقوق متقابل امام و امت میداند بیتوجهی به آن را از ناحیه هر کدام موجب پدید آمدن تبعات ناگوار غیرقابل جبران دانسته و از جمله آن تبعات، نابودی وحدت کلمه و بروز ستمهای آشکار و خوار شدن نیکان است. (111)
نمایش پی نوشت ها:
1. اصول کافی، ج3، کتاب الایمان و الکفر، باب دعائم الاسلام، روایت3.
2. همان، جلد1، کتاب الحجه، باب «نادر جامع فضل الامام و صفاته» روایت1.
3. نهجالبلاغه، خطبه 146.
4. مقام معظم رهبری: «در جامعه بیولایت، چراغها شعله نمیکشند و روشنیشان بیشتر نمیشود، همان یک ذره روغن هم که دارند تمام میشود تا به کلی خشک شود. و لذا دیدیم چراغهایی که پیامبر در آنها روغن ریخته بود، رو به خاموشی گذاشت و خشک شد... و جامعه دارای ولایت، جامعهای است که تمام استعدادهای انسانی را رشد میدهد، همه چیزهایی را که خداوند برای تعالی و کمال انسان، به او داده است، بارور میگردد». (ولایت، ص60، دفتر حزب جمهوری اسلامی، چاپ دوم، 1360)
5. نهجالبلاغه، خطبه4، «بنا اهتدیتم فی الظلماء و تسنمتم ذروه العلیاء».
6. همان، خطبه3، فراز16.
7. همان، خطبه27، فراز16.
8. معجم مقاییس اللغه، ج6، ص160.
9. نهجالبلاغه، خطبه2، فراز13.
10. همان ،خ205، فراز3.
11. همان، خ216، فراز1.
12. همان، نامه10، فراز5.
13. همان، نامه59، فراز1.
14. همان ،خ144، فراز5.
15. همان، نامه53، فراز24.
16. صحیفه نور، ج20، ص17.
17. وسائل الشیعه، ج1، ص10، امام علی (علیه السلام): «ولم یناد بشییء ما نودی بالولایة».
18. کافی، ج2، ص18، امام علی (علیه السلام): «الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن».
19. وسائل الشیعه، ج1، ص18، امام علی (علیه السلام): «الولایه هی الحافظة لجمیع الفرائض و السنن».
20. نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه207.
21. همان،نامه 50، فراز3 و 4.
22. همان، فراز1.
23. همان، نامه53، فراز13.
24. همان، فراز14و15.
25. نامه45، فراز32.
26. نامه3.
27. نامه53، فراز.
28. خطبه216، فراز18.
29. نامه53، فراز149.
30. نامه50، فراز3.
31. نامه45، فراز13.
32. نامه53، فراز121.
33. خطبه3، فراز16.
34. خطبه34، فراز9.
35. نامه67، فراز3.
36. نهجالبلاغه، حکمت37.
37. همان، خطبه1، فراز16.
38. خطبههای 108، فراز12و 154، فراز4.
39. خطبه160، فراز23-35.
40. همان، نامه45، فراز4.
41. ر.ک. نامههای 26، 25، 27.
42. نامه53، فراز35و36.
43. المیزان.
44. نامه50، فراز3.
45. نامه54، فراز4.
46. خطبه34، فراز5.
47. همان، فراز9.
48. شرح غررالحکم، ج4، ص318.
49. خطبه34، فراز10.
50. خطبه175، فراز6.
51. حکمت73.
52. نامه72، فراز1 و نامه46، فراز3.
53. نامه52، فراز10.
54. حکمت11.
55. نامه31، فراز87.
56. حکمت 327.
57. نامه69، فراز3.
58. حکمت329.
59. نامه69، فراز3.
60. خطبه200.
61. نهجالبلاغه، حکمت437.
62. همان، خ193، فراز23: ولا یحیف علی من یبغض ،و لایأثم فیمن یحب... لا یضیع ما استحفظ و لاینسی ما ذکر.
63. خطبه126.
64. شرح غررالحکم، ج3، ص375.
65. خطبه33، فراز1.
66. خطبه3، فراز18.
67. همان، ص374، ح73 «جعل الله العدل قواماً للانام، و تنزیهاً من المظالم و الاثام. و تسنیه للاسلام».
68. بحارالانوار، ج72، ص198: «یستدل علی ادبار الدول باربع؛ تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل».
69. نهجالبلاغه، نامه53، فراز110.
70. همان، ص159 «من عدل نفد حکمه»
71. همان، ج5، ص434 «من عدل فی سلطانه استغنی عن اعوانه»
72. همان، ج1، ص198 «العدل نظام الامره»
73. همان، ج2، ص246 «ما عمرت البلدان بمثل العدل»
74. همان، ج6، ص74 «ما حصن الدول بمثل العدل»
75. همان، ج2، ص187 «من جارت ولایته زالت دولته»
76. همان، ج1، ص140 جامع الاخبار، ص139.
77. نهجالبلاغه، نامه53، فراز 57 و 58.
78. همان، فراز 17و18.
79. همان، خطبه87، فراز8.
80. همان، خطبه3، فراز17.
81. همان، خطبه27، فراز8.
82. همان، نامه50، فراز4.
83. شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج7، ص39.
84. نهجالبلاغه، خ205، فراز6.
85. همان، نامه43، فراز4.
86. همان، خطبه126، فراز2.
87. نهجالبلاغه، نامه27.
88. نامه53، فراز9، 8.
89. خ27.
90. شرح غررالحکم، ج3، ص237.
91. نامه38، فراز4.
92. نام33، فراز
93. حکمت165.
94. نامه53، فراز50.
95. خ34، فراز1.
96. خ216، فراز24.
97. نامه53، فراز32.
98. نامه53، فراز6.
99. حکمت5.
100. بحارالانوار، ج75، ص67.
101. نامه53، فراز34.
102. نامه 53، فراز145.
103. خ34، فراز10.
104. به نقل از حکومت اسلامی، سال دوم، ص181.
105. همان، ص103.
106. حکمت155.
107. نامه53، فراز133.
108. حکومت اسلامی، سال دوم، شماره سوم به نقل از ارشاد مفید، ج1، ص337.
109. ر.ک: خ8 و نامه54.
110. خ182، فراز28.
111. خ216.
فصلنامه حصون 15، بهار 1387