از ویژگیهای بارز همسر ناسازگار، به کنترل، اطاعت و انقیاد کامل در آوردن شریک زندگی خویش است، زیرا یکی از مشخصههای افرادی که از نظر رفتاری و شخصیتی مشکلدار و بیمار هستند، داشتن اضطراب و نداشت مهارت لازم در ارتباطات بین فردی در زندگی مشترک است. به همین دلیل، فرد دچار اضطراب، سعی میکند همه چیز را در کنترل خود داشته باشد. یکی از مواردی که باید بعد از ازدواج برای آنها محقق شود، به کنترل کامل درآوردن همسر است. چنانچه همسر را در کنترل کامل خویش داشته باشد، اضطرابش کمتر و در غیر این صورت به نحوی کاذب و غیرعادی دچار اضطراب میشود. یکی از عمدهترین مواردی که باعث میشود همسر ناسازگار با وجود نداشتن شایستگیها و شرایط لازم، به همسر خویش احاطه و سلطه پیدا کند و به دنبال آن خود، همسر و فرزندان را در وضعیتی نامناسب قرار دهد، همین نکتهی مثبت و انسانی است که در هر فرد و همسر سالمی وجود دارد و آن حفظ آبرو و حرمت خانواده است. همسر ناسازگار، برای به اطاعت و انقیاد کامل درآوردن شریک زندگی خود، از تمامی ابزارهای سالم و ناسالم، انسانی و غیرانسانی، عادلانه و ناعادلانه استفاده میکند. او مثل فردی است که در حال غرق شدن است و به هر چیزی دست میاندازد تا خود را نجات دهد، حتی به این قیمت که چنین امری برای شریک زندگیاش زیانهای جبران ناپذیری را به همراه داشته باشد. در این مسیر او برای تسلط بر اوضاع و احوال، از نقاط ضعف همسر نیز استفاده مینماید.
تمامی افراد اعم از سالم و ناسالم، پیشرفته و رشد نکرده، مترقی و واپسگرا، همگی به نوعی، خصوصاً در زندگی مشترک دچار ضعفهایی هستند. همسران نیز پس از گذشت مدتی از زندگی مشترک، به خوبی به ضعفهای یکدیگر پی برده و آشنا میشوند. گاهی ضعفهایی را از یکدیگر پیدا میکنند که اغلب خانواده، همکاران و دوستان از آنها آگاهی ندارند.
مهمترین مواردی که معمولاً تبدیل به ضعف میشوند، به نحوی که همسر ناسازگار از آن به عنوان حربهای علیه همسر خویش استفاده مینماید، عبارتند از:
1- حفظ آبرو و حرمت خانواده
2- نگرانی و ترس از جدایی و طلاق
3- نگرانی و ترس از دست دادن فرزندان در صورت جدا شدن
4- نگرانی از بابت آگاه شدن دیگران از مشکلات موجود میان همسران
5- بیپناهی و نداشتن حمایت کنندهای از میان خانوادهی خویش.
این پنج مورد، در واقع ضعف نیستند، بلکه آنها همه نکات مثبتی هستند که چنانچه در همسری وجود نداشته باشد یا حضوری کم رنگ و غیر محسوس داشته باشد، چنین فردی با ویژگیهای یک همسر سالم فاصله دارد. فراموش نشود که این امور و نکات مثبت فقط در شرایطی که شخص با همسر ناسازگار مواجه شود به عنوان ضعف بر علیه او مورد استفاده قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر همسر ناسازگار یا به صورت عمد یا غیرعمد از این نکات مثبت به عنوان حربهای بر علیه همسرش استفاده خواهد کرد. در ارتباط با هر یک از این موارد توضیحات مختصری ارائه میگردد.
1- حفظ آبرو و حرمت خانواده:
یکی از عمدهترین مواردی که باعث میشود همسر ناسازگار با وجود نداشتن شایستگیها و شرایط لازم، به همسر خویش احاطه و سلطه پیدا کند و به دنبال آن خود، همسر و فرزندان را در وضعیتی نامناسب قرار دهد، همین نکتهی مثبت و انسانی است که در هر فرد و همسر سالمی وجود دارد و آن حفظ آبرو و حرمت خانواده است.البته بسیار واضح و بدیهی است که افراد به میزانی که از سلامت رفتاری برخوردار باشند، بازدارنده و ترمزهای سالم بیشتری در درون دارند. بدین صورت که هر حرفی را بر زبان نمیآورند و هر حرکتی را انجام نمیدهند. هم چنین برای حفظ حرمت و آبروی خود و دیگران، از انجام بعضی اعمال و رفتارها خودداری میکنند. یک همسر سالم حفظ حرمت خود و همسرش را از وظایف اصلی خویش میداند، حتی گاهی با پذیرش آسیبهایی که به خود و خانواده وارد میشود، تمام تلاش خود را به کار میبرد تا آبرو و حرمت خانواده را حفظ نماید. ولی همسر ناسازگار با سوء استفاده از همین امر تسلط بیمارگونهای به همسر و خانواده پیدا میکند.
چندی پیش زهره 29 ساله و احمد 30 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمودند. هر دو دارای تحصیلات عالیه و مشاغل تخصصی بودند. حدود 2 سال از ازدواج آنها میگذشت. احمد رفتارهایی در حد یک مرد بالغ متأهل را نداشت و دارای مشکلات رفتاری متعددی بود. پدرش را در دوران نوجوانی از دست داده بود. او فرزند سوم خانوادهای با 4 فرزند بود و یک برادر و دو خواهر داشت. با خواهر کوچکتر و برادرش ارتباطی خوبی نداشت، اما با خواهر بزرگتر ارتباط نسبتاً خوبی داشت. رابطهی او با مادرش هم چندان جالب نبود. احمد در محیط کار نیز به استثنای یکی دو نفر با اغلب همکاران روابط چندان رضایت بخشی نداشت، ارتباط او با همسرش زهره نیز از ابتدای زندگی توأم با پرخاشگری و خشونت بود. طی مدت دو سال چند بار زهره را کتک زده بود. او پرخاشگری را حتی در محل کار نیز استفاده میکرد و گاهی که از رفتار و صحبت همکاری ناراحت میشد، اقدام به پرت کردن لوازم و اشیاء میکرده است. احمد فردی آسیب خورده و بیمار بود. او دچار افسردگی و اختلال شخصیت بود. نزد روان پزشک میرفت و تحت مداوا و دارو درمانی نیز قرار داشت.
یک بار که زهره به تنهایی به مرکز مشاوره آمده بود، اشاره کرد که خانوادهاش از تمامی رفتارهای خشونت بار و توهین آمیز احمد نسبت به او اطلاعی ندارند. زهره در برخورد با رفتارهای بسیار ناهنجار احمد اعتماد به نفس خود را شدیداً از دست داده بود. او تقریباً ارادهای از خود نداشت. تمامی صحبتهای احمد را مو به مو اجرا میکرد. تصمیمگیریهای زندگی، تماماً در دست احمد بود. زهره اشاره کرد که یک بار خانم خدمتکار محل کارشان نزد او میرود و به عنوان درد دل، در حالی که گریه میکرده به او میگوید که "شوهرش او را کتک میزند." زهره در حالی که او را دلداری میداده، میگفت که "خودم در درون از او بدتر بودم. ولی دلم میخواست که مثل او میتوانستم گریه کنم. بین آن زن خدمتکار و خودم تفاوت چندانی احساس نمیکردم. هر دو از شوهرانمان کتک میخوریم. تنها تفاوت میان ما این بود که او و شوهرش هر دو کم سواد، ولی من و شوهرم هر دو دارای تحصیلات عالیه و مشاغل تخصصی بودیم."
او در ادامه خاطر نشان کرد که "علتی که تا به حال نگذاشتهام کسی از رفتارهای پرخاشگرانه احمد نسبت به من مطلع شود، در درجهی اول به خاطر حفظ حرمت و آبروی هر دو نفرمان، به ویژه خودش است. از یک طرف برادری دارم که چنانچه متوجه کتک خوردن من از او بشود، احتمالاً واکنشهایی نسبت به او نشان خواهد داد و چنانچه اقدام به چنین کاری نکند، روابطش با او برای مدتها و شاید سالها تیره خواهد شد. ضمناً پدری دارم که اگر متوجه رفتارهای او بشود، در ظرف مدت کوتاهی طلاق مرا از او خواهد گرفت. چنانچه این مورد نیز اتفاق نیفتد، مطمئن هستم که او تا حدود زیادی حرمتش را نزد خانواده من از دست خواهد داد. ولی من نمیخواهم که او به عنوان همسرم حرمت و احترامش را نزد خانوادهام از دست بدهد."
بیشتر بخوانید: آبرومندی در قرآن و حدیث
احمد از این نقطه ضعف زهره نهایت استفاده را میکرد. وقتی از زهره پرسیدم که "آیا چنین شیوهای از برخورد تأثیر لازم را داشته؟" جواب سؤال مشخص بود که تغییر مثبت چندانی به وجود نیامده بود.
موضوع بسیار مهمی که در روابط انسانی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، این است که چنانچه فردی مثل احمد برای حرمت و آبروی خودش در حدی پائین، مثلاً حدود 20 تا 30 درصد اهمیت قائل باشد، ولی فردی دیگر مثل زهره برای حرمت و آبروی احمد حدود 80 تا 90 درصد اهمیت قائل باشد، فردی که در این میان آسیب خورده و بازنده میشود، همان زهره خواهد بود. برای یک فرد حداکثر میتوان تا همان اندازه که خود فرد برای خویش ارزش قائل است، اهمیت قائل شد. یعنی زهره نیز برای آبروی احمد تا همان 30 درصد اهمیت قائل شود.
همان طور که ملاحظه میشود، رعایت و حفظ آبرو و حرمت همسر بعضی مواقع نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه باعث تداوم، تشدید و حاد شدن مشکلات درونی و ارتباطی همسران میشود.
2- نگرانی و ترس از جدایی و طلاق:
یکی دیگر از مواردی که باعث میشود فردی که با همسری ناسازگار روبه روست، در مقابل رفتارهای بیمارگونهی همسر ناسازگار، عقب نشینی غیرمفید نماید، همان نگرانی و ترس از جدایی و طلاق است.معمولاً افرادی که از سلامت رفتاری بهتر و بالاتری برخوردارند، دیرتر به فکر طلاق و جدایی میافتند. آنها فکر و تمامی تلاش خود را به کار میاندازند تا از راه کارهای ممکن جهت حفظ زندگی مشترک استفاده کنند. آنها طلاق را همیشه به عنوان آخرین راه حل در نظر میگیرند.
خصلت دیگر افراد سالم از نظر رفتاری، روحیهی سازندگی و سازنده بودن است. فردی که در مسیر تخریب و بیماری پیش میرود، خیلی راحتتر صحبت از طلاق و جدایی میکند. زیرا توانی در جهت ساختن و درست کردن ندارند. البته صحبت از جدایی و طلاق در اغلب موارد و بیشتر جهت ترساندن همسر است. در صورتی که یکی از ویژگیهای بارز همسر ناسازگار وابستگی به سایرین خصوصاً همسر است. آنها به دلیل ناتوانیهای مختلف و متعددی که در وجود خویش دارند، به تنهایی قادر به ادامهی زندگی نیستند و معمولاً و به حالتی بسیار کودکانه به همسری که با وجود اذیت و آزارهای فراوان، تهدید به طلاق یا جدایی میکنند، وابسته هستند.
برای مثال، سال گذشته زوجی به نامهای مژده 45 ساله و منوچهر 50 ساله از مجتمع قضایی خانواده به مرکز مشاوره آمدند. حدود 25 سال از زندگی مشترک آنها میگذشت. منوچهر سوءظنهای افراطی و بیمارگونهی شدیدی نسبت به مژده داشت، به طوری که حتی اجازهی خروج از منزل را به مژده نمیداد. آخرین باری که بیماری منوچهر شدت پیدا میکند، حدود دو ماه اجازهی خروج از منزل را به مژده نمیدهد. حتی خریدهای ضروری مژده را فرزندشان انجام میداد.
منوچهر خریدها را نیز انجام نمیداده تا تمام وقت مواظب مژده باشد. با وجود چنین وضعیت بیمار گونهای در منزل، فرزندان آنها همگی دچار مشکلات عاطفی و رفتاری شده بودند.
ضعف بزرگ و عمدهای که مژده نزد منوچهر داشت، ترس از جدایی و طلاق بود. آنها دختری داشتند که در شرف ازدواج بود. مژده تصور میکرد با طلاق و جدایی از منوچهر، تأثیرات نامطلوبی در ازدواج دخترشان به وجود خواهد آمد.
از ابتدای زندگی، منوچهر از این ضعف مژده استفاده میکرده و با علم به این که میدانسته مژده به هیچ عنوان قصد جدا شدن و طلاق گرفتن از وی را ندارد، او را به مجتمع قضایی خانواده میبرد و تمامی مراحل اداری انجام طلاق را به نحوی ماهرانه برای مژده به نمایش و اجرا در میآورد. مژده نیز در تمام طول مسیر از او میخواسته که از طلاق صرف نظر کند. حتی گاهی با توسل به خواهش، التماس و قسم به مقدسات نیز سعی میکرده مانع از این کار شود.
در همان روز که آنها به مرکز مشاوره مراجعه نمودند، مژده تعریف میکرد که از ابتدای صبح در منزل تا مجتمع قضایی خانواده هم چنان از منوچهر خواهش و التماس میکرده که او را طلاق ندهد، تا این که کارهای اداری طلاق آنها به مرحلهای رسیده بود که با به اجرا درآمدن آن، طلاق آنها صورت میگرفت. منوچهر مجدداً رو به مژده با همان نمایشهای همیشگیاش میپرسد. که طلاقت بدم یا نه؟ مژده که از این همه خواهش و تمنا و التماس کردن واقعاً خسته شده بود، در جواب میگوید که "من دیگر نمیتوانم به زندگی با تو ادامه دهم و طلاقم بده." منوچهر پس از شنیدن این صحبت، با استنتاد به صحبتهای مسئولین مجتمع قضایی خانواده که در مراحل قبلی به آنها پیشنهاد کرده بودند که از مشاوره خانواده و مشاوره روان شناسی نیز استفاده نمایند، به مژده میگوید که "طلاق نه، ما از مشاوره خانواده استفاده میکنیم."
آنها همان روز به مرکز مشاوره آمدند، ولی متأسفانه زوج درمانی، خانواده درمانی و مشاورهی خانواده برای زوجهایی که سالیان زیادی از ازدواج آنها گذشته، در اغلب موارد و خصوصاً در وضعیتی که یکی از همسران دچار بیماری در رفتار و اختلال شخصیت شدید باشد، تغییراتی ایجاد میکند، ولی در بعضی موارد نتایج چندان رضایت بخشی را به همراه ندارد.
مژده و منوچهر چندین جلسه به اتفاق و یکی دو جلسه نیز هر یک به تنهایی آمدند. ولی نتایجی که میتوانست برای خانوادهی آنها مفید واقع شود، حاصل نشد. البته مژده بعدها اشاره کرد که کمی رفتارهای منوچهر متعادلتر شده بود و کمتر او را کنترل میکرد و کمتر مانع از بیرون رفتنهای وی از منزل میشده است.
نکتهی جالب توجه در این مورد، همان ترس و اضطراب یا به عبارتی دیگر ضعفی بود که مژده نزد منوچهر داشت. او از طلاق و جدایی شدیداً میترسید. ولی بنا به دلایلی به بینشی رسید که این طلاق چیست که من از آن یک عمر در برابر فردی که ذرهای انصاف و محبت در وجودش نیست، میترسم. ولی زمانی که از التماسهای بیهوده و بیش از اندازه خسته شد، موضوع طلاق و جدایی دیگر نقطه ضعفی نبود. زیرا همان طور که خاطر نشان شد، ویژگی عمده و بارز افراد بیمار از نظر رفتاری نابالغ، خام و کودک صفت بودن آنهاست.
آنها همانند یک فرد نابالغ با وجود تواناییهای اقتصادی و اجتماعی، به دیگران خصوصاً همسر وابسته هستند. در صورتی که همسر نیز بخواهد از او جدا شود، آنها توان جدا شدن از وی را ندارند. معمولاً هم کارشان به توبه، التماس و قول دادن جهت عدم تکرار اشتباهات گذشته خواهد بود. البته بعضی از آنها که در سنین پایینتر قرار دارند، به نسبت بهتر میشوند. بعضی دیگر که سن بیشتری دارند، کمی تغییر میکنند و در بعضی از آنها نیز اصلاً تغییری ایجاد نمیشود. با وجود قول و وعدههایی که جهت بهبود و اصلاح رفتار میدهند، تغییر چندانی حاصل نمیشود.
3- نگرانی و ترس از دست دادن فرزندان در صورت جدا شدن:
بعضی از همسران، خصوصاً خانمها که علاقه و دلبستگی زیادی به فرزندشان دارند، در این نگرانی به سر میبرند که در صورت جدایی از همسر، احتمال دارد که همسر ناسازگار، فرزندان را از وی بگیرد. البته در حال حاضر سرپرستی فرزندان تا سن 7 سالگی به مادر و از 7 سالگی به بعد به پدر واگذار میشود. ولی از سن تکلیف دختر و پسر میتوانند خودشان به انتخاب هر یک از والدین اقدام نمایند.بعضی از خانمها به دلیل این که همسرشان صلاحیت نگهداری و تربیت فرزند را ندارد و یا در صورتی که نگهداری فرزند به شوهر واگذار شود، او به دلیل شاغل بودن بچهها را نزد مادر یا خانواده خویش میگذارد، نگران از دست دادن فرزندان خود هستند. آنها معتقدند خانوادهی شوهر به علت گرفتاریها و مشکلاتی که دارند و در بعضی مواقع، به دلیل عدم صلاحیت لازم جهت تربیت فرزندان، فاقد صلاحیت، دلسوزی و مراقبتهای لازم در امر تربیت فرزندان هستند.
همسران چنین ضعفهایی را در وجود یکدیگر به خوبی متوجه میشوند و از آن جا که ارتباط با همسر ناسازگار در زندگی مشترک به جدال و درگیری نیز کشیده میشود، از این امر، که در واقع نقطه قوتی به شمار میآید، به عنوان یک نقطه ضعف برای به اطاعت و انقیاد در آوردن طرف مقابل استفاده میشود.
چندی پیش، نوشین 35 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او دارای دختری 11 ساله و پسری 7 ساله بود. شوهرش علی 38 ساله، به مواد مخدر اعتیاد داشت و حدود دو سال بود که به همین دلیل ورشکست شده بود. پس از ورشکستگی بیکار بود و شغل و درآمدی هم نداشت. نوشین در ارتباط با علی دچار مشکلات زیادی شده بود. بارها تصمیم گرفته بود که از او جدا شود. ولی نگران بود که فرزندانش را از او بگیرند. شوهرش هم توان نگهداری از فرزندان را نداشت. احتمالاً نگهداری از بچهها را به مادرش محول میکرد. مادر شوهر هم به دلیل سالمندی نه توان نگهداری از فرزند و نه صلاحیت چنین کاری را داشت. علی از این نقطه ضعف نوشین، به خوبی استفاده میکرد و از این طریق خواستههای مخرب و نامعقولش را به نوشین تحمیل میکرد. اصولاً تغییرات مثبت، سالم و سازنده در هر یک از همسران، تأثیرات مفید و سازندهاش را در سایر اعضای خانواده بر جای میگذارد. این سخن حکیمانه از سقراط است که میگوید "چنانچه حقایق آشکار شوند، حتی به نفع خود افرادی خواهد بود که با حقایق دشمنی و ستیز دارند." در هر شرایطی که هسمران رفتارهای سالمتر و سازندهتری داشته باشند، تمام اعضای خانواده از مواهب و محسنات آن برخوردار میشوند. در طی مشاوره با نوشین راهنماییهای لازم ارائه گردید. ولی ضعفی که او در برابر شوهرش داشت، مانع از بهبود او و خانواده شده بود. برای برطرف نمودن این ضعف با وی صحبت شد تا او آمادگی لازم جهت رویارویی با این امر را به دست آورد.
یک بار میان او و شوهرش، مرافعهای پیش میآید، که مشاجرهی کلامی آنها شدید میشود. به دنبال آن، علی به نوشین میگوید که از منزل او خارج شود. نوشین نیز لوازم مختصری را جمع میکند، بدون این که هیچ گونه نگرانی و ضعفی از خود در ارتباط با فرزندان نشان دهد. هنگام خروج از منزل، علی به او میگوید که "بچهها را هم با خودت ببر؟" نوشین در پاسخ میگوید که "من خودم جا، مکان و امکانات مناسبی ندارم، چگونه میتوانم جا، مکان و امکانات مناسبی برای بچهها فراهم کنم" و سپس از منزل خارج میشود.
علی به علت اعتیاد، تا ساعت 11 میخوابیده، ولی از آن به بعد مجبور بوده که هر روز صبح برای آماده کردن صبحانه و مدرسه بردن فرزندان ساعت 6/5 از خواب بیدار شود. تهیه ناهار را با پول برطرف میکرده و به فرزندان پول میداده که ساندویچ و غذای حاضری بخورند. کارهای منزل را مقداری خودش و مقداری از آنها را به بچهها محول میکرده و همین امر باعث شکایت و نارضایتی بچهها شده بود. علی پس از مدتی به حضور مفید و ارزشمند همسرش پی میبرد.
پس از چند هفته، علی چند نفر از اعضای فامیل را نزد نوشین میفرستد تا رضایت او را جهت برگشتن به منزل جلب نماید. نوشین که به بینش لازم جهت برخورد سالمتر در زندگی مشترک رسیده بود، شرایط خود را برای آنها مطرح میکند. در نهایت علی خواستههای او را میپذیرد. او به زندگیاش با همان شرایطی که برای همه آنها متناسب و سازگار بوده بر میگردد. نوشین پس از آن یک بار دیگر نیز به مرکز مشاوره مراجعه نمود. تغییرات مناسب برای خانواده او هنوز ایجاد نشده بود. ولی تغییراتی مثبت و سازنده در خانواده، خصوصاً در روابط میان آنها به وجود آمده بود. روابط این زوج، دیگر مثل سابق نبود و روابطی معقول، منطقی و انسانیتر میان آنها به وجود آمده بود.
اصولاً تغییرات مثبت، سالم و سازنده در هر یک از همسران، تأثیرات مفید و سازندهاش را در سایر اعضای خانواده بر جای میگذارد. این سخن حکیمانه از سقراط است که میگوید "چنانچه حقایق آشکار شوند، حتی به نفع خود افرادی خواهد بود که با حقایق دشمنی و ستیز دارند." در هر شرایطی که هسمران رفتارهای سالمتر و سازندهتری داشته باشند، تمام اعضای خانواده از مواهب و محسنات آن برخوردار میشوند.
4- نگرانی از بابت آگاه شدن دیگران از مشکلات موجود میان همسران:
یکی دیگر از مواردی که بعضی از همسران نسبت به آن حساس هستند، حفظ حریم خانواده و محفوظ نگه داشتن اسرار خانواده است. این امر نکتهای بسیار مهم است که زوجین مشکلاتشان را نزد خود محفوظ نگه دارند. به همین منظور هر یک از همسران موظف هستند که رعایت حال طرف مقابل را نموده و مشکلات موجود را نزد دیگران آشکار نکنند. البته هر همسری شدیداً و اکیداً حق دارد که هر گونه مشکلی، اعم از مشکلات عمده و کوچک را، نزد متخصصین مطرح نماید، ولی نبایستی بدون هماهنگی همسر با دیگران در میان بگذارد.بعضی از همسران ناسازگار که به اصول انسانی چندان پایبند نیستند. با استفاده از این امر که هدف وسیله را توجیه میکند، جهت به اطاعت درآوردن همسر، از همین نکته سوء استفاده میکنند تا اوضاع و شرایط خانواده را به نحوی به شرایط مطلوب خود، که همان کنترل مطلق است، بکشانند.
برای نمونه، زوجی به نامهای سوسن 34 و پرویز 35 ساله که یک پسر 12 ساله داشتند، به مرکز مشاوره مراجعه کردند. سوسن اشاره کرد که از ابتدای زندگی مشکلات مختلف و متعددی با شوهر خویش داشته است. او میگفت که خانواده، فامیل، دوستان و آشنایان، نگرش خوب و مثبتی نسبت به شوهرش داشتهاند. ولی از آن جا که حرمت و آبروی شوهرش را حرمت و آبروی خودش میدانسته، نمیخواسته دیگران، به ویژه همسایهها از مشکلات آنها مطلع شوند. به همین منظور هنگامی که نزاع و مشاجرهای بین او و شوهرش پیش میآمده، او مدام عقب نشینی میکرده است. شوهرش با صدای خیلی بلند مشاجره را ادامه میداده و سوسن از این بابت خیلی آزرده میشده و به دنبال آن اقدام به بستن پنجرههای آپارتمان میکرده تا همسایهها از مشاجره و مشکلات آنها باخبر نشوند. پس از بستن پنجرهها، او آرامش بهتری احساس میکرده و از ابتداییترین حقوق اولیهی خویش نیز عقب نشینی میکرده تا مبادا همسایهها متوجه مشکلات آنها شوند. او حساسیت خاصی نسبت به این که همسایهها از مشکلات موجود بین او و شوهرش آگاه شوند، داشته است.
در نهایت او به این نتیجه میرسد که با وجود این همه مشاجره و سر و صداهایی که میان آنها بوده، آیا تا به حال همسایهها متوجه اختلافهای آنها نشده اند؟ که صد البته آنها پی به مشکلات و ناسازگاریهای آنها بردهاند. پس چرا بیهوده این قدر به خود زحمت میدهد تا همسایهها متوجه مرافعههای آنها نشوند. این افکار در رفتار او تأثیر لازم را میگذارد و تغییراتی در رفتار او به وجود میآورد.
البته این نکتهای قابل توجه است که اطلاعاتی که جنبه کاربردی داشته باشند، به مراتب مفیدتر از اطلاعاتی هستند که فقط به صورت اطلاعات در ذهن ثبت و بایگانی میشوند، به نحوی که در رفتار فرد تأثیر سازنده و مفیدی به همراه ندارد. ولی اطلاعاتی که در رفتار تأثیر سازندهای به همراه دارند، ارزشمندتر است. به عبارت دیگر، یک واحد اطلاعات کاربردی، به مراتب مولدتر، مفیدتر و سازندهتر از صد واحد اطلاعات غیرکاربردی است.
سوسن پس از این که متوجه میشود که تلاش او جهت متوجه نشدن همسایهها از مشکلات او و شوهرش، بیثمر و بینتیجه است. دیگر پس از درگیری با پرویز اقدام به بستن پنجرهها نمیکند و حتی خودش هم مثل او صدایش را بلند میکرده و پا به پای همسر مرافعه را ادامه میداده است. پس از مدتی که ارتباط آنها به این روال میگذرد، جای آنها با یکدیگر عوض میشود. به نحوی که سوسن مثل پرویز با صدای بلند و فریاد، مشاجره با شوهر را ادامه میدهد. پرویز که تا به حال صدای بلند و فریاد کشیدن همسرش را همسایهها نشنیده بودند و نمیخواسته که خودش زیر سؤال برود، از این پس دیگر او بوده که اقدام به بستن پنجرههای آپارتمان مینموده است. پس از مدتی که به این روال پیش میرود، فریاد کشیدنهای پرویز به نحو قابل توجهی کاهش پیدا میکند.
پس از برطرف شدن ضعف سوسن، که همان فریاد کشیدنهای پرویز بوده، تغییری مفید برای هر دو به وقوع میپیوندد. آنها نسبت به قبل بهتر میتوانستند در سطحی برابر و با گفت و شنود مشکلات خود را با یکدیگر در میان بگذارند.
5- بیپناهی و نداشتن حمایتکنندهای از میان خانواده خویش:
بعضی از همسران، به ویژه خانمها، در برخورد با همسر ناسازگار خود، از آن جا که از حمایتهای لازم از سوی خانواده خود برخوردار نیستند، احساس ضعف مینمایند. به همین دلیل، از مواضع انسانی و به حق خود عقب نشینی کرده و به دنبال آن رفتار ناهنجار همسر ناسازگارشان را تقویت نموده و تداوم میبخشند و در نتیجه وضعیت خود و خانواده را از پیش وخیمتر میکنند. در واقع نداشتن حمایتکنندهای در خانواده، به دلیل نداشتن حمایتهای قانونی و اجتماعی تشدید میشود.چندی پیش، خانمی که از ایرانیان ساکن در یکی از کشورهای اروپایی بود، به مرکز مشاوره آمد. گفتنی است معمولاً در فصل تابستان مراجعینی از ایرانیان ساکن آمریکا، کانادا و کشورهای اروپایی به مرکز مشاوره مراجعه میکنند. آنها به دلیل موانع فرهنگی، مشکلات ارتباطی، زبان و هزینه زیاد خدمات مشاوره، در فصل تابستان که به ایران مسافرت میکنند، از خدمات مشاوره روان شناسی کشورمان نیز استفاده مینمایند.
او اشاره کرد که در اوایل زندگی، مشاجرههای زیادی بین او و شوهرش پیش میآمده و او هم به دلیل تنها بودن و نداشتن حمایتهای خانواده و ضعفی که در برابر پرخاشگری و خشونت همسر از خود نشان میداده، به طور مداوم از سوی همسر مورد پرخاشگری قرار میگرفته است.
یک بار که شوهرش اقدام به کتک زدن او مینماید، همسایهها به پلیس اطلاع میدهند. با ورود پلیس به آپارتمان آنها و دیدن سر و روی کتک خورده خانم، شوهر را دستگیر و مدت یک هفته در زندان بازداشت میکنند. در زندان نیز پلیس به مدت یک هفته با همان شیوههای خاص خودشان با وی برخورد میکنند. در نهایت او را با یک سال محدودیت قانونی آزاد مینمایند، به نحوی که در طول یک سال او چنانچه مرتکب جرم و خلافی شود و یا فردی از او به پلیس شکایت موجهی داشته باشد، مجازاتهای سنگینی از جمله زندان و اخراج از آن کشور برای او در نظر گرفته خواهد شد. خانم اشاره کرد که پس از آن دستگیری و زندانی شدن، او دیگر دست بر روی وی بلند نکرد و هر وقت که از او عصبانی میشد فقط از منزل بیرون میرفت.
در اجتماع ما به دلیل کافی نبودن حمایتهای قانونی و اجتماعی، چنانچه زنی از حمایت خانوادهی خود برخوردار نباشد، تا اندازهی زیادی احساس خلاء و کمبود حمایت خواهد نمود. البته خانمها چنانچه حتی حمایت خانواده را نیز نداشته باشند، میتوانند این کمبود و نقیصه را تا حدودی به تنهایی برطرف نمایند.
برای مثال، چند سال پیش خانمی 48 ساله به نام پروین، که دارای دو دختر 17 و 12 ساله بود، به مرکز مشاوره مراجعه کرد. وی با همسر 51 سالهاش به نام منصور مشکلات متعددی داشت. والدین پروین هر دو فوت شده بودند. او دو برادر و یک خواهر داشت. یکی از برادرانش مقیم خارج از کشور بود و با برادر بزرگش نیز ارتباط چندان خوبی نداشت. به صورتی که او نیز نمیتوانست حمایت چندانی از وی به عمل آورد.
بیشتر بخوانید: مسئله تنبیه بدنی زنان
پروین طی چند جلسه مورد مشاوره قرار گرفت. در این جلسات سعی شد که نگرش باز و روشنتری نسبت به رویدادهای موجود در زندگی مشترکش به دست آورد. یکی از موارد، برطرف نمودن ضعفی بود که در برابر شوهرش داشت. او احساس میکرد هیچ پناه و حمایت کنندهای ندارد. به همین دلیل به طور مداوم در برابر شوهرش احساس ضعف میکرد. او با عقب نشینیهای بیمارگونهی خود، رفتارهای ناهنجار شوهر را تقویت میکرد.
یک بار طی مشاجرهای که بین آنها پیش میآید، منصور به پروین میگوید که "از منزل من خارج شو." او هم به منزل برادرش میرود. برادر پروین، با این که رابطه خوبی با وی نداشته، وقتی مشاهده میکند که پروین با توجه به مشکلات پیش آمده با همسر، به او روی آورده است، از او استقبال کرده و حمایتهای لازم را برای او فراهم مینماید. پس از حدود دو ماه برادر شوهر پروین نزد او مراجعه و از وی میخواهد که به منزل برگردد. او هم شرایط برگشتن خود را به زندگی را مشروط به رعایت بعضی رفتار و برخوردها از سوی همسر مینماید، که از سوی منصور مورد قبول واقع میشود. او خاطر نشان کردکه پس از بازگشت به منزل، شرایط ارتباطی آنها نسبت به سابق بهتر شده بود. خود او نیز پس از این که احساس میکرد چنین ضعفی را در برابر همسر ندارد، احساس بهتری داشت.
مواردی که اشاره شد، بعضی از ضعفهایی بود که معمولاً افراد در برابر همسر خویش دارند. ضعفهایی که همسران در مقابل ناسازگاریهای موجود در زندگی و در برابر همسر دارند، متفاوت است. این ضعفها ممکن است از سوی بعضی که چنین ضعفهایی را ندارند و یا موقعیت و شرایط چنین افرادی را درک نمینمایند، سطحی و پیش پا افتاده به نظر بیاید. ولی همیشه بایستی این نکته را در نظر داشت که تا شخص دقیقاً در موضع چنین فردی قرار نگیرد، متوجه این امور نخواهد شد. این ضعفها را نیز نمیتوان با منطق مورد ارزیابی و اظهارنظر قرار داد.
نکتهی مهمی که باید در نظر گرفته شود، همان ترس از نقطه ضعف است، زیرا ترس از امری یا چیزی، به مراتب بیشتر و شدیدتر از خود آن امر خواهد بود. همان طور که در مثالهایی که ارائه گردید، مشاهده کردیم، همان اموری که افراد از آن ترس و واهمه داشتند، پس از مشاوره، در شرایطی که نگرش فرد نسبت به آن امر تغییر کرده بود، نگرانی و ترس از آن نیز برطرف میشود. به قول شاعر:
ترسیدن ما جملگی از ترس بلا بود *** اکنون زچه ترسیم که در عین بلائیم
البته برطرف نمودن ضعف در مقابل همسر ناسازگار، اغلب موارد نیازی به ستیز و درگیری ندارد، بلکه تغییری است که در شیوهی تفکر و رفتار فرد حاصل میشود. چنین تغییری خواه ناخواه در رفتار همسر نیز تأثیرگذار خواهد بود.
بعضی مواقع، همسر ناسازگار اطلاعی از ضعف شریک زندگی خود ندارد. او ناآگاهانه عقب نشینیهای همسر را دلیل حقانیت و برحق بودن خویش تلقی میکند. در زمانی که تغییر در رفتار شخص ایجاد شود، همسر ناسازگار از نوعی غفلت و ناآگاهی عبور کرده و به آگاهی و بیداری میرسد. البته آگاه شدن و بیداری در همه افراد به راحتی و آرامی انجام نمیشود، بلکه گاهی اوقات توأم با تنشهایی نیز خواهد بود.
این مطلب نیز حایز اهمیت است که نجات خود، فرزندان و حتی همسر ناسازگار در سایهی چنین تغییراتی خواهد بود. بنابراین نبایستی منتظر نشست تا همسر ناسازگار به بینش رسیده و از ضعفهای شریک زندگی خود استفادههای ناهنجار و آسیب زننده به عمل نیاورد، بلکه باید این ضعفها را شناسایی نمود و راهکارهای مقابله و برطرف نمودن آن را نیز فراگرفت.
در پایان، حتماً بایستی این نکتهی بسیار حیاتی را در نظر داشت که داشتن ضعف در برابر همسر امری بد و مخرب نیست، زیرا بسیاری از همسران از ضعفهای شریک زندگی خود آگاهند، ولی از آن به عنوان حربهای علیه او استفاده نمیکنند. حتی بعضی کمک میکنند تا همسر این ضعف و مشکل را برطرف نماید. ولی همسر بیمار و ناسازگار به دلیل مشکلات رفتاری خود، سعی در کنترل همه چیز به نحوی افراطی و بیمارگونه دارد. از این رو، از ضعفهای همسر که در واقع همگی نقاط قوت به شمار میآیند، به نحوی ناهنجار و تخریبی استفاده مینماید تا همسر را زیر کنترل و تسلط بیمارگونهی خویش داشته باشد. در چنین شرایطی بایستی جهت بهبود خود و خانواده اقدام به برطرف نمودن ضعفها نمود.
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.