از محاط شدن در افکار مخرب همسر ناسازگار بپرهیزید

یکی دیگر از آسیب‌هایی که به فردی که با همسر ناسازگار زندگی می‌کند، وارد می‌شود، تحت تأثیر افراطی یا محاط شدن به وسیله‌ی افکار ناسالم و مخرب همسر ناسالم است. فردی که با همسری ناسازگار روبرو
چهارشنبه، 29 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
از محاط شدن در افکار مخرب همسر ناسازگار بپرهیزید
 از محاط شدن در افکار مخرب همسر ناسازگار بپرهیزید

نویسنده: سعید کاوه
یکی دیگر از آسیب‌هایی که به فردی که با همسر ناسازگار زندگی می‌کند، وارد می‌شود، تحت تأثیر افراطی یا محاط شدن به وسیله‌ی افکار ناسالم و مخرب همسر ناسالم است. فردی که با همسری ناسازگار روبرو است، به مرور افکار او را خواسته یا ناخواسته می‌پذیرد یا مجبور به پذیرش آن می‌شود و به آن‌ها عمل می‌کند. به طوری که افکار همسر ناسازگار ملکه‌ی ذهن شخص می‌شود، به صورتی که پس از مدتی با آن افکار زندگی می‌کند. او دیگر با افکار خودش در زندگی پیش نمی‌رود، بلکه با افکار ناکارآمد آسیب زننده و بیماری زای همسر ناسازگار پیش می‌رود. اگر به رویدادها و مشکلاتی که در ارتباطات میان آدم‌ها به وجود می‌آید، توجه کرده باشید، متوجه می‌شوید معمولاً فردی که از نظر رفتاری سالم‌تر باشد و رشد، تعالی و انسانیت بیشتری داشته باشد، از گذشت بیشتری برخوردار است. اگر گذشت‌ها، ایثارها و فداکاری‌های این افراد انجام نمی‌شد، جامعه‌ی بشری با مشکل روبرو می‌شد. اغلب افکار همسر ناسازگار که به شریک زندگی‌اش تحمیل می‌شود، پایه و اساس درستی ندارد. همسر ناسازگار به دلیل مشکلاتی که در رفتار و شخصیت خویش دارد، ارتباطی حقیقی با انسان‌ها و جهان هستی ندارد. به همین دلیل اکثر افکار و ذهنیت‌های چنین افرادی غیر واقعی، نادرست و خالی از هر گونه بازدهی سالم و مفید است.
همسر ناسازگار اغلب به دلیل همان نادرست دیدن و اندیشیدن، دوست را دشمن و دشمن را دوست می‌بیند. خوب را بد و بد را خوب، مضر را مفید و مفید را مضر، سلامتی را بیماری و بیماری را سلامتی می‌پندارد. همسرش را که بهترین دوست و یاورش می‌تواند باشد، می‌آزارد و ستیزه جویی و دشمنی‌های مختلفی با وی به وجود می‌آورد. به همین صورت برداشت‌هایی غیرواقع بینانه نسبت به روابط موجود در خانواده و امور مختلف زندگی فردی و اجتماعی دارد.
از آنجا که یکی از صفت‌های آسیب زننده این است که هر چه را خودمان فکر می‌کنیم و باور داریم، حقیقت محض می‌پنداریم، از این رو هر که را غیر از خودمان فکر کند، یا باوری غیر از باور ما داشته باشد، محکوم می‌دانیم و طبیعتاً مغلوبش می‌نماییم. میزان آسیب خوردگی و ناسازگاری رفتار و ارتباط هر چه عمیق‌تر باشد، خود محوری و اعتقاد یک جانبه فرد به افکار و شیوه‌های زندگی‌اش شدیدتر شده و ذره‌ای شک و تردید نسبت به آن پیدا نمی‌کند.
همسر ناسازگار، با توجه به چنین برداشت‌هایی، افکار و باورهای خود را به همسر خویش تحمیل می‌نماید. البته بعضی از این افکار به دلیل ناآگاهی از سوی عده‌ای پذیرفته می‌شود، ولی بعضی دیگر از این افکار که آزاردهنده و فرسایشی است، با مقاومت‌هایی روبرو می‌شود. اما پس از مدتی درگیری و ایجاد ناراحتی، پذیرفته می‌شود. البته هم متأسفانه و هم خوشبختانه فردی که از توان و ظرفیت انسانی و معنوی بالاتری برخوردار است، گذشت و عقب نشینی می‌کند. چنان‌چه آن‌ها گذشت نکنند، روند زندگی با مشکل مواجه می‌شود.
اگر به رویدادها و مشکلاتی که در ارتباطات میان آدم‌ها به وجود می‌آید، توجه کرده باشید، متوجه می‌شوید معمولاً فردی که از نظر رفتاری سالم‌تر باشد و رشد، تعالی و انسانیت بیشتری داشته باشد، از گذشت بیشتری برخوردار است. اگر گذشت‌ها، ایثارها و فداکاری‌های این افراد انجام نمی‌شد، جامعه‌ی بشری با مشکل روبرو می‌شد. عده‌ای به این امر اعتقاد ندارند آنها معتقدند که همیشه موقعی حرف از گذشت و ایثار می‌شود که یک نفر یا عده‌ای به حق و حقوق خود راضی نیستند و به حقوق دیگران تجازو می‌کنند. یا عده‌ای به وظایف خویش عمل نمی‌نمایند، که در نتیجه نیاز می‌شود بعضی‌ها ایثار کنند. چنان‌چه هر فردی به وظیفه‌ی خود عمل کند و حقوق دیگری را رعایت نماید، نیازی به گذشت، چشم پوشی، ایثار، فداکاری و اغماض نخواهد بود. به همین دلیل به جای گذشت، ایثار و فداکاری، بایستی فرد خطاکار و متجاوز را سرجایش نشاند. نه این که به فرد متجاوز آزادی عمل بدهیم تا به حقوق دیگران تعدی نماید. از طرف دیگر عده‌ای که از توانایی‌های معنوی و انسانی بالاتری برخوردارند، مجبور به گذشت، ایثار و فداکاری شوند.
این امر در مورد زندگی مشترک نیز صدق می‌کند. چنان‌چه همسران وظایف خود را بشناسند و به آن عمل نمایند یا حد و حدود و حریم همسر را رعایت نموده و به حریم فردی و انسانی طرف مقابل خویش تعدی ننماید، دیگر نیاز به گذشت، چشم پوشی، فداکاری و از خودگذشتگی و به دنبال آن آسیب‌های جسمی و روانی نخواهد بود.
با این که نگرش فوق صحیح است، ولی چنین امری همیشه و در تمامی موارد امکان پذیر نیست. بنابراین در حدی معقول و منطقی، چنان‌چه افراد از توان انسانی خویش استفاده نمایند و در شأن یک فرد بالغ و سالم، افراد نابالغ و آسیب خورده و بیمار را نه از موضع ضعف، بلکه از موضع قدرت، می‌توانند تحمل نموده و گذشت نمایند.
برای مثال، خانمی 27 ساله که همسری ناسازگار داشت، به مرکز مشاوره مراجعه نمود. در صحبت هایش مسائل و مواردی را مطرح نمود. وقتی از او پرسیدم که "چه شد که این کار را کردی؟" او در جواب می‌گفت که "آخه اون می‌خواد که من این کار را بکنم." یا "چه شد که فلان کار را نکردی؟ در جواب می‌گفت: "برای این که اون این کار را نمی‌پسندد." چرا این طور فکر می‌کنی؟ می‌گفت "اون فقط این افکار را قبول دارد." چنین گفتگوهایی در طی مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار درگیر هستند، امری عادی و معمول است.
این نکته را نیز بایستی در نظر داشت که فرد سالم چیزی را به کسی تحمیل نمی‌کند، مشکل و نابسامانی برای دیگران نمی‌آفریند. ولی همسر ناسازگار به دلیل ماهیت رفتار بیمارگونه‌ی خویش برای دیگران، خصوصاً همسر، مشکل آفرین می‌شود و بسیاری از افکار و باورهایش را به او تحمیل می‌نماید.
البته از افکار فرد دیگری استفاده کردن و یا تحت تأثیر افکار سایرین قرار گرفتن، امری مضر و آسیب زا نیست. چنان‌چه شخص از افکار اشخاصی صاحب نظر، کارآمد و سالم از نظر رفتاری و شخصیتی استفاده نماید، این امر می‌تواند مؤثر و مفید واقع شود. ولی چنان‌چه از افکار ناسالم و ناکارآمد فردی ناسازگار و بیمار استفاده شود، البته در کوتاه مدت خیر، ولی در درازمدت عواقب ناخوشایندی را به همراه خواهد داشت.
بنابراین یکی از کارهای عمده‌ای که فردی که با همسری ناسازگار مواجه است، بایستی بتواند انجام دهد یا در طی مشاوره در نظر گرفته شود، پیدا کردن افکار ناکارآمدی است که از سوی همسر ناسازگار به وی تحمیل و بر ذهن او حاکم شده است.
البته صرف رو آوردن به مشاوره‌ی روان شناسی خود زمینه ساز متحول شدن افکار شخص درگیر با همسر ناسازگار است، که در ادامه با زیر سوال بردن افکار غیرکارآمد، فرد به بینش لازم جهت متحول شدن خواهد رسید.
برای مثال، زوجی از سوی مجتمع قضایی خانواده به مرکز مشاوره ارجاع شده بودند. مقاومت شدیدی از سوی شوهر وجود داشت که خانم مشکل دارد و چنان‌چه حرف شنوی داشته باشد و دست از حساسیت‌های خاص و بی‌موردش بردارد، همه چیز رو به راه خواهد شد. خانم نیز حرف‌هایی برای گفتن داشت، ولی معلوم بود که تا حدودی تحت تأثیر گفته‌ها و افکار شوهر است.
در پاسخ به شوهر گفتم که "صحبت هایت را به عنوان نظر شخصی و غیر کارشناسانه می‌پذیرم. ولی فراموش نکن که اگر بعضی از رویه‌ها و افکاری که در زندگی پیش گرفته‌ای درست و صحیح بود، سر از مجتمع قضایی خانواده در نمی‌آوردی." که از آن به بعد او با احتیاط بیشتری صحبت هایش را مطرح می‌نمود. پس از آن نیز خانم که حرف‌هایش را چندان باز و راحت مطرح نمی‌کرد، با اطمینان بیشتری صحبت خود را مطرح می‌کرد.
محاط شدن در افکار مخرب، ناکارآمد و آسیب‌زای همسر ناسازگار چیزی نیست که با میل و اراده پیش بیاید. اکثراً ناخواسته و بدون میل و اراده قبلی اتفاق می‌افتد. هم چنین احاطه شدن توسط افکار و رویه‌های مخرب همسر ناسازگار در عرض یکی دو روز یا یکی دو ماه اتفاق نمی‌افتد، بلکه سال‌ها طول می‌کشد تا فردی تحت تأثیر مخرب افکار و رفتار ناکارآمد همسر قرار بگیرد. به همین دلیل که شخص یک شبه به چنین وضعیتی مبتلا نشده، در عرض یکی دو روز یا یکی دو هفته بهبود نمی‌یابد، زیرا همان طور که آسیب خوردن و بیمار شدن مراحلی دارد، بهبود و درمان نیز دارای مراحل خاص خود است و بایستی مراحل آن به تدریج پیموده تا بهبودی حاصل شود.
برای مثال، خانمی به نام نازنین 28 ساله که با همسر 31 ساله خویش شهروز، مشکلات متعددی داشت، به اتفاق مادرش به مرکز مشاوره مراجعه نمود. ابتدا مادر او مراجعه نمود و از مشکلات موجود در زندگی دختر و دامادش صحبت کرد و در جلسه‌ی بعد به اتفاق دخترش آمد. نازنین چندین جلسه مشاوره را ادامه داد. شهروز شوهرش دچار مشکلات عمیق رفتاری و شخصیتی بود. رفتارهای بسیار ناهنجار، مخرب و کودکانه‌ای با همسرش نازنین داشت. معمولاً یکی دو روز حال او خوب و پس از آن چندین روز دست به ناسازگاری می‌زده، از بی‌اهمیت‌ترین امور زندگی اشکال تراشی می‌کرده و درگیری‌های مفصلی به راه می‌انداخته، به طوری که دامنه‌ی درگیری‌های آن‌ها به مطرح نمودن مشکلات نزد همسایه‌ها و والدین کشیده می‌شده است.
نازنین طی سه سال زندگی مشترک با شهروز در افکار غیر کارآمد و مخرب او محاط شده بود. به نحوی که پذیرفتن نکته‌ای غیر از آن چه شوهر به او باورانده بود، بسیار مشکل بود. نازنین روحیه‌ای بسیار لطیف و عاطفی داشت. او اهل مقاومت، درگیری و جر و بحث نبود. همین امر باعث شده بود تا اغلب اوقات صحبت‌های شهروز را بدون چون و چرا بپذیرد. درگیری‌های آزاردهنده‌ای که شهروز با والدین نازنین پیدا کرده بود، شرایط ناراحت کننده‌ای را برای والدین او ایجاد کرده بود. پدر و مادر نازنین طی یک سال و نیم گذشته، برای آرام نمودن اوضاع، رفت و آمد خود را به منزل آن‌ها قطع کرده بودند.

بیشتر بخوانید: از همین حالا اندیشه های منفی را دور بریزید!


والدین نازنین تصمیم در مورد ادامه‌ی زندگی را به خود او واگذار کرده بودند. ضمناً به او خاطر نشان کرده بودند که چنان‌چه تصمیم به جدا شدن از او بگیرد، همه نوع مساعدت لازم را به او خواهند نمود.
نازنین پس از چند جلسه مشاوره، خیلی کند و به تدریج در حال یافتن خویش بودکه این امر ممکن است از دید یک ناظر بسیار کند و تا حدودی نامعقول به نظر برسد. ولی فردی که مدت زمانی طولانی برایش سپری شده تا افکار القاء شده‌ی همسر ناسازگار برایش جا بیفتد، بالطبع نیز مدتی طول خواهد کشید تا به وضعیت متعادل و سالم دست یابد.
به عبارت دیگر، رها شدن از افکار مخرب و ناکارآمد همسر ناسازگار برای بعضی افراد بسیار آرام و کند انجام می‌شود و برای بعضی دیگر سریع‌تر انجام می‌گیرد.
برای مثال، خانمی 34 ساله به نام منیر به دلیل مشکلات مختلفی که با همسر 38 ساله خود افشین داشت، به مرکز مشاوره مراجعه نمود. آنها پسری 9 ساله و دختری 5 ساله داشتند و 12 سال از ازدواج آن‌ها می‌گذشت. افشین مشکلات رفتاری مختلفی داشت، وابستگی بیش از حد او به والدین برای همسر و خانواده او مشکلات متعددی را به وجود آورده بود.
افشین، به دلیل اختلاف شخصیتی که به آن مبتلا بود، درگیری‌های زیادی در محل کار، در خانواده با همسر و در اجتماع، خصوصاً هنگام رانندگی با سایرین داشت. وقتی که به اتفاق با اتومبیل جایی می‌رفتند، او مدام نگران بود که شاید شوهرش با اتومبیلی دیگر، با موتور سواری و یا عابر پیاده‌ای درگیری و نزاع پیدا کند. در اکثر موارد نیز او با فردی بر سر اموری سطحی و ناچیز در رانندگی ناراحتی و درگیری پیدا می‌کرد.
لازم به توضیح است که افراد بیمار و آسیب خورده از نظر رفتاری و شخصیتی معمولاً در رانندگی نیز ناهنجاری‌های درونی خود را بروز می‌دهند. رانندگی جزیی از وجود و شخصیت هر فردی است. فرد ناهنجار و بیمار، رانندگی ناهنجار و بیمارگونه نیز خواهد داشت. از رعایت نکردن ابتدایی‌ترین مقررات و قوانین، تا تعدی و تجاوز به حریم شخصی دیگران و در نهایت تصادف‌های مرگباری که برای یکدیگر ایجاد و به جان، مال، زندگی، اعصاب و هستی سایرین آسیب می‌زنند. این امر نشان دهنده‌ی خامی، نابالغی، کم رشدی و به عبارت دیگر بیماری در رفتار و شخصیت است. چنان‌چه به رفت و آمد خودروها در معابر و خیابان‌ها توجه کنیم افراد آسیب خورده، نابالغ و بیمار را مشاهده خواهید نمود.
از سوی مجامع بین المللی، فردی که توانایی خواندن و نوشتن نداشت بی‌سواد تلقی می‌شد، ولی مفاهیم بی‌سوادی در حال تغییر کردن است. با این که اکثر جوامع بشری سواد خواندن و نوشتن را دارند، ولی بشریت هنوز با پدیده‌ی بی‌سوادی روبروست. زیرا همان طور که زندگی بشر تغییر کرده، مفاهیم بی‌سوادی نیز تغییر نموده است. فردی که نمی‌داند چگونه رانندگی کند و با رانندگی ناهنجارش به جان و مال و اعصاب دیگران آسیب وارد می‌کند، فردی بی‌سواد است، اگرچه تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی داشته باشد، فردی که وظایف خود را به عنوان یک شهروند به خوبی اجرا نمی‌کند و جامعه را با مشکل روبرو می‌کند، فردی که محیط زندگی و زیست خود را تخریب و آلوده می‌کند، فردی که به وظایف و نقش خود به عنوان یک همسر آشنایی ندارد و به همسرش آسیب می‌زند، فردی که با مسئولیت حساس و خطیر پدر و مادر شدن آشنایی ندارد و از فرزند هیولایی برای اجتماع و مردم می‌آفریند، فردی بی‌سواد است اگر چه توانایی خواندن و نوشتن داشته باشد.
حتی این مورد نیز عنوان شده بود که در قرن بیست و یکم، فردی که توانایی کارکردن با کامپیوتر را نداشته باشد، بی‌سواد خواهند دانست ولی فردی که نداند چگونه با کامپیوتر کار کند، از سوی او چه آسیبی به دیگران خواهد رسید، جز این که کارهای کامپیوتری او را فرد دیگری انجام دهد. ولی این کار، آسیب چندان مهم، اساسی و حیاتی برای سایرین و اجتماع به دنبال ندارد. ولی مواردی مثل رانندگی، همسرداری، انجام وظایف شهروندی، حفظ محیط زیست و فرزند پروری، وظایفی اساسی است. به نحوی که ناتوانی در انجام چنین وظایفی گاهی خسارت‌های جبران ناپذیری را به همراه دارد. به همین دلیل ناتوانی در چنین اموری جزو بی‌سوادی محسوب می‌شود. در مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار در زندگی روبرو هستند، افکار ناسالمی که به ذهن شخص نفوذ کرده و به دنبال آن مسیرهای مشکل‌زا و آسیب‌زننده‌ای را که شخص طی می‌کند، پیدا می‌شود و راهکارهای لازم ارائه می‌گردد. موضوع به این جا رسیده بود که منیر در تمام طول جلسه صحبت می‌کرد. مشکلات خود با افشین را مطرح و به دنبال آن راه حل آن را نیز ارائه می‌کرد. جالب این بود که او علل اغلب و تمامی رویدادهای پیش آمده و این که از حالا به بعد چه می‌تواند انجام دهد را نیز می‌دانست. وقتی از او پرسیدم که چگونه این نکات را متوجه شدی، او در جواب گفت که از اغلب برنامه‌های روان شناسی تلویزیون استفاده می‌کند. هم چنین کتاب‌های بسیاری نیز در این زمینه مطالعه کرده است. در ادامه به او گفتم که تو اغلب مشکلات خود، علل و راه حل آنها را می‌دانی. پس امروز برای چه به مرکز مشاوره مراجعه کردی. او در جواب گفت که فقط برای اطمینان از این که راه کارهایی را که در پیش گرفته‌ام، درست هستند یا خیر؟
منیر چند جلسه به اتفاق افشین به مرکز مشاوره آمدند. با توجه به اطلاعات و توانایی مناسبی که منیر به دست آورده بود. توانسته بود از افکار ناسالم و ناکارآمد افشین رها شود و افکار سالم‌تر علمی را جایگزین آن‌ها نماید. البته با افشین صحبت کردم. او متوجه شد چگونه به واسطه مشکلات موجود در خانواده‌ی پدری او نتوانسته بود رفتارهای کارآمدتری را یاد بگیرد. در آخرین جلسه‌ای که با آن‌ها برگزار شد، رانندگی افشین آن طور که منیر تعریف می‌کرد خیلی بهتر شده بود و درگیری‌های او در خیابان با راننده‌ها کاملاً برطرف شده بود.
منیر یکی از معدود افرادی بود که توانسته بود خیلی سریع از افکار مخرب و ناسازگارانه همسرش رهایی پیدا کند. بنابراین خارج شدن از احاطه‌ی افکار ناکارآمد همسر برای بعضی‌ها مثل منیر، بسیار سریع و برای بعضی دیگر به آرامی انجام می‌شود. ولی نبایستی عجله کرد و با روند تغییرات کند و یا آرام به تدریج پیش رفت.
در مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار در زندگی روبرو هستند، افکار ناسالمی که به ذهن شخص نفوذ کرده و به دنبال آن مسیرهای مشکل‌زا و آسیب‌زننده‌ای را که شخص طی می‌کند، پیدا می‌شود و راهکارهای لازم ارائه می‌گردد.
روال معمول بایستی بدین صورت باشد فردی که در زندگی رنج می‌کشد و آزار می‌بیند، گذراندن زندگی برایش خوشایند نیست. بایستی خیلی چیزها و امور را زیر سؤال ببرد که شاید چیزی سرجایش نیست. یا بعضی چیزهایی که حتی درست هستند. ممکن است از مسیر اصلی خود خارج شده باشند. به همین منظور نسبت به بسیاری از امور شک کند که "آیا من در زندگی مسیر درستی را طی می‌کنم، و اگر مسیر سالمی را طی می‌کنم، پس چرا این قدر مشکل دارم؟" و "آیا داشتن این مشکلات طبیعی است؟" و "یا بایستی در بعضی چیزها تجدیدنظر نمود؟"
خوشبختانه بسیاری از این سؤالات را می‌توان با متخصصین و افراد مجرب محک زد و از درست و نادرست بودن آن‌ها مطمئن شد و مشخص نمود که کجای کار یا امور درست نیست و چه چیزی سرجایش قرار ندارد و چگونه می‌توان مسیر سالمی را هموار نمود.
انسانی که شک می‌کند، انسانی است که آماده‌ی تغییر کردن می‌شود. انسان با شک کردن، امور مختلف را زیر سؤال می‌برد. بسیاری مواقع در زندگی مشترک، بعضی امور باید مورد شک و تردید قرار بگیرد. اصولاً فردی که شک می‌کند، آمادگی لازم را برای تغییر کردن پیدا می‌کند. البته شکی که از روی سلامت باشد، تا شک بیمارگونه کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند.
در مورد همسران به این راحتی نیست که بخواهند بعضی از رویه‌ها و رفتارهای موجود در زندگی‌شان را زیر سؤال ببرند و یا به آن‌ها شک کنند. بلگه گاهی هر دوی همسران به اتفاق مسیرهای اشتباهی را در پیش می‌گیرند. ولی پس از گذشت سال‌ها و مشاهده‌ی ناهنجاری‌های رفتاری فرزندان، احساس می‌کنند که شاید بعضی موارد را اشتباه کرده‌اند.
افکار ناکارآمد و مخرب همسر ناسازگار که در ذهن شریک زندگی‌اش نفوذ می‌کند و مورد استفاده واقع می‌شود، گاهی اوقات به راحتی مورد شک و تردید و تغییر قرار نمی‌گیرد، بلکه لازم می‌شود که توسط متخصصینی به مبارزه طلبیده شود.
خانمی به نام فرحناز 42 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او مشکلات متعددی با همسر 46 ساله‌ی خویش وحید داشت. تفاهم چندانی با هم نداشتند. در امور تربیتی دو دختر 12 و 15 ساله‌شان هم جهت نبودند. خانواده‌ی وحید در زندگی آن‌ها دخالت می‌کردند. وحید از ابتدای زندگی مشترک، که 17 سال از آن می‌گذشت، مرتکب دو مورد بی‌وفایی نسبت به فرحناز شده بود. ولی وحید به فرحناز باورانده بود که او در چنین امری تقصیر کار بوده است. پس از چندین سال که از آشکار شدن بی‌وفایی وحید برای فرحناز می‌گذشت، هم چنان روابط سردی میان آن‌ها حاکم بود. هر بار که فرحناز صحبتی با همسرش می‌کرده که "ما بایستی بتوانیم ارتباط بهتر و کارآمدتری داشته باشیم"، وحید با توانایی‌های ذهنی و کلامی که داشته، فرحناز را توجیه و قانع می‌کرده که تو نتوانستی محیط خانه را به اندازه‌ی لازم گرم و جذاب نگه داری و نتوانستی مرا درک کنی و تلاش لازم را نیز از خود نشان بدهی که زندگی ما به چنین وضعیتی رسید." هر چه سعی کردم متوجه شدم که دقیقاً چه کوتاهی از فرحناز سر می‌زده؟ خود فرحناز هم قادر به پاسخ گویی نبود و اغلب تکرار می‌کرد که "وحید چنین نظری را دارد."
فردی که می‌داند چه می‌گوید و نسبت به موضوع مورد نظر تسلط دارد، دقیق و صریح صحبت می‌کند، ولی فردی که اطلاعات درست و دقیقی ندارد و نمی‌داند که چه می‌گوید و یا وانمود به دانستن چیزی می‌کند، معمولاً مبهم صحبت می‌کند. زیرا با ابهام صحبت کردن همیشه مسیری برای فرار و گیر نیفتادن باقی می‌گذارد. فردی که اطلاعات درست و دقیقی دارد، به دلیل تسلط و احاطه بر موضوع با ارقام، اعداد مشخص و دقیق صحبت می‌کند. فردی که چیزی می‌داند و می‌داند چه می‌گوید، با گوش کردن به سخنان او می‌توان نکات و مفاهیمی را دریافت. ولی فردی که می‌داند ولی نمی‌خواهد چیزی بگوید یا نمی‌داند ولی می‌خواهد دیگران بدانند که او می‌داند، بالطبع مبهم صحبت می‌کند، وارد جزئیات نمی‌شود، کلی گویی می‌کند و کسی هم از صحبت‌های او چیزی متوجه نمی‌شود.
البته از نظر این زوج، خصوصاً وحید، آن‌ها مشکل حادی نداشتند. اما در نقش یک مشاور خانواده، مشکلاتی را که در این زوج ملاحظه کردم، با آن‌ها در میان گذاشتم. اول این که آن‌ها زوج موفقی نیستند، دوم این که وحید از جنبه‌ی درونی و ارتباطی مشکل دارد و سوم این که بعضی از رویه‌هایی را که در زندگی پیش گرفته بودند، اشتباه بوده است.
در جلسه‌ی بعد، وحید و فرحناز با هم آمدند. وحید از بابت این که گفته بودم آن‌ها زوج موفقی نبودند، چندان راضی نبود. مباحثه‌ای هم به دنبال آن داشت. خودش را نه، ولی فکر او را به مبارزه طلبیدم. او در دفاع از فکر خود چندان موفق نبود. البته یکی از حسن‌های مشاوره‌ی روان شناسی این است که شخص تکان بخورد، به هم بریزد و گاهی آرامش کاذب و پوچی که پشتوانه‌اش ناآگاهی است، به ناآرامی‌های حاصل از آگاهی تبدیل شود و به دنبال آن تغییرات لازم به وجود آید.
یکی از مراحل پرکار و گاهی طولانی مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، ارزیابی، زیر سؤال بردن و به مبارزه طلبیدن و محک زدن افکاری است که حاکم بر ذهن و روابط میان آن‌ها و زندگی آن‌هاست. با شک کردن و متزلزل شدن چنین افکاری، امکان جایگزینی آن‌ها با افکار سالم‌تر بیشتر می‌شود.
البته همیشه بدین صورت نیست که افکار و رویه‌های ناسالم همسر ناسازگار، حاکم و هدایت کننده زندگی باشد. بلکه همسر سازگار نیز گاهی افکار چندان کارآمد و محاسبه شده‌ای ندارد و با پیروی از آن‌ها زندگی را به شرایط ناخوشایندی می‌کشاند.
در مجموع، فردی که با همسری ناسازگار در زندگی مواجه می‌شود، به دلیل ناآرامی‌ها و مشکلاتی که در ارتباط با همسر ناسازگار پیدا می‌کند تا حدودی خواسته‌های درست و نادرست چنین همسری را می‌پذیرد و اجرا می‌کند و به نحوی بیمارگونه با افکار همسر ناسازگار، احاطه و محاط می‌شود، به نحوی که افکار و رفتار همسر ناسازگار حاکم بر او و زندگی‌اش می‌شود. بدیهی است که جهت مداوا و بهتر نمودن وضعیت زندگی با چنین همسری بایستی به تدریج از احاطه‌ی افکار مخرب و ناسالم بیرون بیاید و افکاری علمی، سازنده، مؤثر و کارآمد را جایگزین آن‌ها نماید.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط