چو رخت بست از ایندار سوی خلد برین *** به مسلمین همه زین غصه تلخ آمد کام
این تکیه پس از فوت علامهی جلیل، فقیه کامل، محقق اصولی، رجالی برجسته، مرحوم آیتالله العظمی حاج سید محمدباقر چهار سوقی در سال 1313 ق. در قسمت جنوب مصلی ایجاد گردید. بقعه از آثار دورهی قاجاریه است که در وسط تکیه به صورت آجری بنا گردیده و قبر آقا میرزا محمدباقر به شکل یک سنگ بلند در وسط بقعه قرار گرفته است. از عوامل دیگری که موجب علاقه و توجه مردم به این تکیه شده است وجود قبر «میرزا حسین کشیکچی» در ضلع شمالی تکیه میباشد که اهل سیر و سلوک بوده و با امام زمان (علیه السلام) مکرّر ارتباط داشته است و امروزه مردم اعتقاد زیادی در توسل به وی جهت برآورده شدن حاجاتشان دارند. آقا میرزا محمدباقر چهارسوقی صاحب کتاب بسیار ارزشمند «روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات» میباشد. شهرت کتاب به حدّی است که پس از نشر آن اولاد و اعقاب او به «روضاتی» معروف شدند. بقعه به صورت هشت ضلعی با استفاده از آجر ساخته شده است. معماری داخلی بقعه نیز عبارت از یک گنبد بزرگ بر روی هشت ستون سنگی است که وظیفه تحمل بار سنگین این گنبد بزرگ را دارد.
اما مهمترین امتیاز این تکیه وجود قبور بسیاری از بزرگان و مشاهیر موجود در آن است. بعد از دفن صاحب روضات تمامی اولاد و اعقاب وی در کنارش دفن شدند.
نسب این خاندان به امام موسی کاظم (علیه السلام) میرسد. بسیاری از قبور داخل و خارج بقعه را قبور خاندان چهارسوقی تشکیل میدهد. اجداد آقا میرزا محمدباقر چهار سوقی نیز در این تکیه مدفونند و یکی از علل دفن این عالم بزرگوار نیز وصیت ایشان مبنی بر دفنشان در نزدیکی قبور خاندان بزرگوارش میباشد. بر این اساس میتوان قدمت این تکیه را به دورهی صفوی نیز رسانید. زیرا اجداد این عالم بزرگوار، از علمای دورهی صفوی بودهاند.
از عوامل دیگری که موجب علاقه و توجه مردم به این تکیه شده است وجود قبر «میرزا حسین کشیکچی» در ضلع شمالی تکیه میباشد که اهل سیر و سلوک بوده و با امام زمان (علیه السلام) مکرّر ارتباط داشته است و امروزه مردم اعتقاد زیادی در توسل به وی جهت برآورده شدن حاجاتشان دارند و نکتهی جالب اینکه آقا میرزا محمدباقر چهار سوقی نیز با آنکه از علمای بزرگ عصر خویش و مورد توجه و علاقهی مردم بوده است در اواخر عمر به جهت واقعهای وصیت میکند در مجاورت وی دفن گردد. (1)
به جهت موقعیّت جغرافیایی بستهی این تکیه، حالت قبرستان را بیشتر حفظ نموده و فرد با حضور در این تکیه توجه به عالم دیگر را به خوبی احساس میکند.
موقعیت جغرافیایی تکیه
این تکیه از شمال به مصلای تخت فولاد و از جنوب شرق به تکیه آقا سیدرضی محدود میشود. تنها راه ورودی به تکیه از جانب شرق تکیه صورت میگیرد.ورودی این تکیه از خیابان آیتالله خوانساری و روبروی تکیه خوانساری است که در آخر کوچهی روبروی تکیهی خوانساری قرار دارد.
بزرگان مدفون در این تکیه
1- آقا میرزا سیدمحمدباقر موسوی چهارسوقی:
فرزند آقا میرزا سید زینالعابدین موسوی، متوفّی 1313 ق. مشهور به «صاحب روضات». ادیب زاهد، مورّخ و عالم علم رجال، مجتهد برجسته. نزد اساتید بزرگی چون میر سید محمد شهشهانی و شیخ محمد تقی رازی، سید حجةالاسلام شفتی، حاجی کلباسی و سید صدرالدین عاملی کسب علم نمود. وی صاحب بیش از بیست اثر علمی است که معروفترین آنها کتاب «روضات الجنات» میباشد. بیش از ده سال از عمرش را صرف نگارش این کتاب نمود. به جرأت میتوان گفت که در قرن سیزدهم تنها کتابی که به خوبی شرح حال کلیه علمای اسلام بدون توجه به فرقه و مرام آنها نوشته شده، همین کتاب است. با توجه به در نظر گرفتن موقعیت زمانی و نبودن وسایل تحقیق و نبودن کتابخانه جامع و منظم در اصفهان که بتوان از کتابهای آن استفاده نمود. اهمیت این اثر ارزشمند آشکار میشود. از آثار دیگرش الف) احسن العطیه ب) تسلیة الاخزان ج) رساله در ضروریات دین د) رساله در امر به معروف و نهی از منکر میباشد. در عهد خود مرجعیت قضا و فتوی را داشت و در مسجدی که در محلهی چهارسوق به نام وی نامگذاری شد امام جماعت بود. در تقوی و دیانت مورد تأیید تمامی علما و مردم زمانش بود. در مقام عرفانی او آوردهاند ظِلُ السُّلطان میخواست مالی را به آقا میرزا محمدباقر واگذار کند، صاحب روضات گفته بود قریه توکل آباد من برای کفاف مخارج خود و خاندانم کافی است. ظل السّلطان ابتدا تصور کرد که واقعاً توکلآباد یکی از روستاهای آباد اصفهان است وقتی پرس و جو کرد فهمید که مقصود او توکل به خداوند است و بسیار تعجّب نمود. (2)فرازی از وصیتنامه این مجتهد عالیقدر چنین است:
«عزیز من! نماز را به وقت بکن، اذان در خانه را بلند بگو که باعث رفع همه ناخوشیهاست. دعاهای صباح و مساء را بلند بخوان و به جمیع اهل خانه امر کن بخوانند. با والده و برادران و همشیرگان خود بسیار سلوک خوش کن. دل هر یک را به دست آور که هم خدا و هم پدر و هم استاد تو که پدر تو باشد، از تو راضی باشند... . هر روز یک حزب از قرآن تلاوت نما که باعث صلاح امر معاش و رسیدن به مراد باشد و در شبها و روزهای جمعه، اموات خود را سیّما اهل حقوق از ایشان را به قرائت سوره یس و الرحمن و یا غیر آن شاد نما که خدا تو را شاد کند... در دهه عاشورا لامحاله، ده مجلس روضه و مصیبتداری جناب سیدالشهداء علیه التحیه و الثناء بر پا نما. پدر و مادر خود را از یاد خود بیرون مکن، اگر چه در قنوت نمازت باشد و صبح را زودتر برخیز که وقت اذان لامحاله بیدار باشی تا خداوند وسعت روزی به تو دهد». (3)
بیشتر بخوانید: اصفهان،شهرتکایا ومقابر
ماده تاریخ فوتش را میرزا سلیمان خان رکنالملک که بانی ساخت این بقعه بوده است، بر روی سنگ قبر صاحب روضات چنین نگاشته است:
جهان نداشت چو او یاد در فنون و علوم *** زمان ندید چو او مرد در بیان و کلام
ستوده باقر علم محمدی که چو او *** به روزگار عقیم است مادر ایام
نبیرهی بنی هاشم رسول امم *** نتیجهی علی مرتضی امام انام
چون رخت بست از این دار سوی خلد برین *** به مسلمین همه زین غصه تلخ آمد کام
خلف سرود بتاریخ فوتش این مصراع *** مقام برد بفردوس حجةالاسلام
2- میرزا عطاءالله چهار سوقی:
فرزند آقا میرزا محمد باقر متوفّی 1335 هـ . ق. عالم فاضل و فقیه زاهد وی مؤلف «مفتاح الروضات» است که فهرست و خلاصهای از کتاب «روضات الجنات» پدر بزرگوارش میباشد. (4)میرزا محمدمهدی چهارسوقی:
فرزند ارشد آقا میرزا محمدباقر متوفی 1324 ه. ق. عالم فاضل، فقیه بزرگوار. آثارش: الف) «ترجمهی الفیّه» فقه به فارسی که آن را «الفرایض الیومیه» مینامند ب) رسالهی عملیه به فارسی به نام «دلیل المصلّین».4- آقا میرزا مسیح چهارسوقی:
فرزند آقا میرزا محمدباقر، متوفّی 1325 ق. عالم و فقیه بزرگوار. همچون پدر در علم و زهد و اخلاق شهرت داشت. (4) عالمی خوش اخلاق و با سیاست و محبوب اجتماعی عصرش محسوب میشد و در خدمت به خلق سعی تمام داشت و به سبب یاری مستمندان و فقرا و صفات بارزه اخلاقیاش بود که پدرش صاحب روضات او را از همه فرزندان دیگرش بیشتر دوست میداشت. ایشان یار و معین پدرش در امور مختلف بود وعمدهی کار در مرتب کردن کتاب روضات الجنات بر عهده وی بود. به همین جهت در علم رجال مهارت تمام داشت. دو سال قبل از فوتش کتاب «عشریّه» تألیف نمود که در بیان آیاتی چند از قرآن کریم و احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) بود. (5)5- میرزا محمد ابراهیم چهارسوقی:
فرزند عالم فاضل سید محمد صادق خوانساری (مدفون در تکیه مادرشاهزاده) متوفی 1331 ق. عالم فاضل محقق که از محضر علمای بزرگ اصفهان و نجف کسب علم نمود. وی کتابخانهای نفیس داشت و بسیار پر کار و پر مطالعه بود. منبر سخنرانی او علاقمندان زیادی داشت. چنانکه نقل شده مرحوم شیخ محمدتقی (آقا نجفی) مکرر در ایام ماه مبارک رمضان به خانه آن مرحوم میرفت و پای منبرش مینشست. (6) وی با علماء مسیحی در منزل خود مباحثات و مناظراتی در اثبات نبوّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته، و چون آنها زیر بار منطق واستدلال نمیرفتند، ایشان را به مباهله دعوت نموده، و دعوت نامه به چاپ رسانید، و در اصفهان و اطراف منتشر کرد، مع هذا کشیشان مسیحی به مباهله حاضر نشدند، و بدین طریق، بطلان گفتار آنان ثابت گردید. از آثار ایشان رسالهی عملیّه و تعلیقات علمی بر کتابهای فقهی و اصولی است. (7)6- ملاحسن گیلانی لنبانی:
عالم فاضل، حکیم بزرگوار عصر صفویه، متوفّی 1094 ق. جدّ اعلای مادری صاحب روضات و معاصر مجلسی اول و آقا حسین خوانساری. وی در حکمت و عرفان استاد کامل بود و فقه و شریعت را با آن درآمیخته بود. طبعش به مولانا بسیار مایل بود و شرح مبسوطی بر مثنوی مولوی نوشت. از آثارش الف) شرح فارسی اصول کافی ب) شرح مثنوی ج) حاشیه بر اشارات میباشد. صاحب روضات وصیت کرده بود که نزد جد بزرگوارش دفن شود.7- آقا حسین جیلانی لنبانی:
فرزند ملا حسن لنبانی، متوفّی 1129 ق. عالم فاضل، فقیه و محدّت موثق عهد صفویه. وی نیز از اجداد صاحب روضات بوده و مورد توجه مردم است، چنانکه حکایات کرامتآمیزی از وی نقل میکنند. فقه و حدیث را نزد علامه مجلسی فراگرفته بود و در مسجد لنبان تدریس میکرد. معروفترین آثار «شرح صحیفهی سجادیه» به فارسی است. وی در کنار پدرش دفن گردید و قبر فرزندش، ملا محمد تقی لنبانی از علمای با فضیلت عصر صفویه نیز در بیرون بقعه قرار دارد.8- ملا محمدحسین تفلیسی:
عالم پرهیزگار دانا و صاحب کرامت. بسیاری از اهل علم و کمال توسّل به او را اعتقاد و اعتماد دارند. حکایت است که هر کس به زیارت قبر آخوند تفلیسی رود و نذر کند که هر گاه موفق به زیارت کربلا شود در حرم حضرت و قریب آن یک ختم قرآن کریم برای این عالم بخواند بزودی اسباب سفر زیارت او به کربلا فراهم آید.قبر وی ابتدا در قبرستان آببخشان (آبخشگان) بوده که پس از تخریب این قبرستان استخوانهای او را به تکیه صاحب روضات آورده و در این تکیه مدفون ساختهاند. (8) (رحمةالله علیه).
9- ملا محراب گیلانی:
متوفّی 1217 ق. عالم و عارف وارسته که در تهذیب و محاسبهی نفس بینظیر بود. حکمت و عرفان را نزد آقا محمد بیدآبادی و ملا اسماعیل خواجویی و سید قطبالدین نیریزی کسب نمود. در تصوّف و عرفان استاد بود و ارادتمندانش دربارهی او حکایاتی نقل کردهاند. از جمله آنها ملا محمد تنکابنی مؤلف کتاب قصصالعلما است که این حکایت را در مورد ملا محراب نقل میکند که زمانی ملا محراب به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشرف شد، بعد از نماز صبح فردی را دید که حکماء صوفیه را لعن میکند. یک تسبیح ملا صدرا را لعن کرد. بعد یک تسبیح ملا محسن فیض کاشانی و بعد یک تسبیح ملا محراب را لعن نمود. ملا محراب از او پرسید که چرا محراب را لعن میکنی؟ گفت: به جهت اینکه او به «وحدت واجبالوجود» قائل است. ملا محراب به او گفت: پس او را لعن کن تا چنین اعتقادی پیدا نکند (واقعیت ماجرا این بود که آن فرد شنیده بود که صوفیه به وحدت وجود قائلند. ولی او فرق میان «وحدت وجود» و «وحدت واجبالوجود» را درنیافته بود). یک حکایت دیگر در مورد ملا محراب در مورد تعبیرهای خواب وی میباشد. مؤلف قصصالعلماء میگوید که پدرم در خواب دید که داخل بهشت شده و از نهر آنجا یک عدد درّ برداشت. پس خواب را برای ملا محراب نقل نمود. ملا محراب خواب را چنین تعبیر نمود که «تو را ازدواج زنی از طایفه سادات مقدّر است، و از آن زن برای تو پسری خواهد شد که از مشاهیر علمای آن عصر و از اولیاء خدا خواهد بود.» (9)وی از جمله حکمایی است که در اصهان میراث فلسفی ملاصدرا را حفظ کرد و به اخلاف رسانید. از شاگردانش میتوان به ملا حسن نائینی (مدفون در تکیه بابا رکنالدین) اشاره نمود. سنگ قبری بسیار عالمانه دارد که امروز به صورت ایستاده بر مزارش موجود است.
10- سیدمحمد روضاتی:
فرزند میرزا جعفر. متوفی 1396 ق. عالم فاضل متقی. از بارزترین خصوصیات ایشان یکی توکل و دیگر مهماندوستی بود. با آنکه عائلهای سنگین داشت، اما حدود پنجاه سال ظهر و شب در خانه او به روی همه باز بود. مهمان را عامل خیر و برکت زندگیاش میدانست. نقل است شب آخر عمرش در بستر رو به قبله خوابیده بود. تنی چند از دوستان و ارادتمندانش در کنار بستر نشسته بودند. با اشاره به حضار گفته بود از خودتان پذیرایی کنید. نزدیک نیمه شب روی به دوستان و فرزندان میکند و با دو انگشت خود که صدایی از آن بیرون میآورد روی به همگان میفرماید: ما که رفتیم یا حق! چشمهایش را فرو میبندد و جان به جانآفرین تسلیم میکند. (10)11- عباسعلی خُرَم لُنبانی:
فرزند هالو کاظم، متوفی 1324 ق. از شاعران نامدار اصفهان در دوره قاجاریه، متخلص به «خرّم». از اشعار اوست:ساقیا امشب به غیر از من مده کس را شراب *** یک ده آباد به باشد ز صد شهر خراب (11)
12- میرزا حسین کشیکچی:
متوفی قبل از 1313 ق. از مریدان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که با آن امام بزرگوار در ارتباط بوده و در این باره این داستان نقل است:جناب حجةالاسلام حاج آقا جمال اصفهانی رحمةالله علیه (مدفون در تکیه مادر شاهزاده) به نقل از یکی از تاجران صالح و مورد اعتماد اصفهان چنین نقل فرموده است:
در مسیر مسافرتم به بیتالله الحرام، چون به نزدیکی کربلا رسیدم، آن بستهای را که همهی پول و مخارج سفر با باقی اثاثیه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آن که با آن همه دارایی تا آنجا رسیده باشم و از حج محروم شوم، بیاندازه مرا غمگین و افسرده کرده بود. حیران و سرگردان مانده بودم که به ذهنم رسید شب را به مسجد کوفه بروم. در بین راه که تنها از غم و غصه سرم را پایین انداخته بودم، دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) بدان توصیف شده است، در برابرم پیدا شد و فرمود: «چرا این چنین افسرده حالی؟» عرض کردم: «مسافرم و در طول مسیر خسته شدهام». فرمودند: «اگر علتی غیر از این دارد، بگو!» شرح حالم را عرض کردم. در این حال صدا زدند: «هالو!» به ناگاه دیدم که شخصی با لباس نمدی، در قیافهی حمالها و کشیکچیهای بازار اصفهان، ظاهر شد. در نزدیکی حجرهی ما در بازار اصفهان یک کشیکچی (محافظ و نگهبان مغازهها) به نام هالو بود. در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است. حضرت به او فرمودند: «اثاثیهای را که دزد از او برده است، به او برسان! و او را به مکه ببر!» و به ناگاه ناپدید شدند. آن شخص به من گفت: «در فلان ساعت از شب به فلان جا بیا تا اثاثیهات را به تو برسانم!» وقتی آنجا حاضر شدم، او هم تشریف آورد و بستهی پول و اثاثیهام را به دستم داد و فرمود: «درست نگاه کن و ببین اموال و اثاثیهات تمام است؟» بسته را باز کردم و دیدم چیزی از آنها کم نشده است. فرمود: «برو اثاثیهی خود را به کسی بسپار! و فلان زمان در فلان مکان حاضر باش تا تو را به مکه برسانم!»
من سر موعد حاضر شدم و او هم حاضر شد. فرمود: «پشت سر من بیا!» به دنبال او راه افتادم. مقدار کمی از مسافت که طی شد، به ناگاه خود را در مکه دیدم. فرمود: «بعد از اعمال حج، در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو: با شخصی دیگر از راه نزدیکتر آمدهام، تا متوجّه نشوند.»
پس از اعمال حج در موعد مقرر حاضر شدم و جناب هالو مرا به همان طریق به کربلا بازگردانید. آن جناب در مسیر رفت و برگشت به ملایمت با من سخن میگفت، امّا هر وقت میخواستم بپرسم که آیا شما همان هالوی بازار اصفهان هستید، هیبت او مانع از پرسیدن میشد.
بیشتر بخوانید: گورستان های عجیب و غریب!
هنگامی که به کربلای معلّا رسیدیم، رو به من کرد و فرمود: «آیا حق محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟» گفتم: «بلی» فرمود: «تقاضایی دارم که به وقتش از تو خواهم خواست تا برایم انجام بدهی.» و آن گاه از من جدا شد.
... به اصفهان آمدم و برای رفت و آمد مردم در خانه نشستم. روز اول، دیدم جناب هالو وارد شد. خواستم از جای خویش برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیدهام، او را اکرام و احترام نمایم که با اشاره از من خواست در جایم بنشینم و چیزی نگویم. آن گاه به قهوهخانه رفت و پیش خادمها نشست و در آنجا مانند خدمتکاران چای خورد و قلیانی کشید. بعد از آن، وقتی خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود: «آن تقاضایی که از تو داشتم، این است که روز پنجشنبه، دو ساعت به ظهر مانده، به منزلم بیایی تا کارم را به تو بگویم! آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید فرمود سر ساعتی که گفتم، به این آدرس بیا! نه زودتر و نه دیرتر».
در روز موعود، با خود گفتم: «چه خوب است ساعتی زودتر بروم تا فرصتی بیابم در کنار هالو بنشینم و احوال امام زمانم را از او بپرسم. شاید به برکت همنشینی با هالو من هم آدم بشوم!» به آدرسی که فرموده بود، رفتم؛ اما هر چه گشتم، خانهی او را پیدا نکردم. ساعتی گذشت تا آن که رأس ساعتی که فرموده بود، به ناگاه خانهاش را یافتم. آمدم در بزنم، دیدم در باز شد و سید بزرگواری غرق نور، عمامهی سبزی به سر و شالی مشکی به کمر، از خانهی هالو خارج شد. به ناگاه دیدم که هالو نیز به دنبال آن سید نورانی از خانه خارج و با تواضع و احترام فوقالعادهای به دنبال آن جناب روان شد. در آن هنگام شنیدم که هالو خطاب به آن بزرگوار میگفت: «سید و مولای! خوش آمدی! لطف فرمودید به خانهی این حقیر تشریف آوردید!!» هالو تا انتهای کوچه او را بدرقه کرد و بازگشت. در هالهای از تعجب و حیرت پرسیدم: «هالو! او که بود؟»! پاسخ داد: «وای بر تو! مولای خود را نشناختی؟! او حجت بن الحسن (علیه السلام) بود که در آخرین روز عمرم لطف فرموده، به دیدارم آمده بود... . و اما از تو میخواهم که فردا صبح به ابتدای بازار بروی و حمالها و کشیکچیها را با خود به این خانه بیاوری! در این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد میشوید، من از دنیا رفتهام. کفنم را به همراه 8 تومان پول آماده کردهام و در گوشهی اتاق گذاشتهام. آن را بردار و با کمک دیگران بدنم را غسل بده و کفن کُن و در قبرستان تخت فولاد به خاک بسپار!!».
... صبح جمعه، غریبانه جنازهی او را برداشتیم و پس از غسل و کفن، در گوشهای از قبرستان تخت فولاد به خاک سپردیم. وقتی خاکها را روی بدن مطهرش ریختند غرق اشک و آه فریاد زدم: «مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید! او یکی از اولیای خدا و امام زمان (علیه السلام) بود».
آنگاه به سراغ همسفران مکهام رفتم و همه را جمع کرده، به خانهی آیتالله روضاتی رضوان الله تعالی علیه بردم و خطاب به آن جناب گفتم: «آقا! همهی همسفرانم شاهدند که در طول سفر حج از آنها جدا شدم... عاقبت امام زمان (علیه السلام) مرا نجات داد و کسی که به دستور حضرت، اموال و اثاثیهام را به من بازگرداند و مرا به مسجدالحرام و از آن جا دوباره به کربلا رسانید، هالو بود».
آیتالله سید محمدباقر چهارسوقی، به محض شنیدن این کلام، سراسیمه و گریان به سوی تخت فولاد حرکت کرد و موجی از مردم نیز به همراه او روان شدند. به سرعت خود را به قبر هالو رسانید و بر روی قبر او انداخت و گریهها کرد. وقتی از روی قبر برخاست، رو به جمعیت کرد و فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیت میکنم که وقتی من مُردم، مرا در این جا در کنار قبر هالو دفن کنید! میخواهم وقتی امام زمان (علیه السلام) به زیارت قبر هالو تشریف میآورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به من بیندازند».
آری، صاحب کتاب شریف روضات الجنات، معروف به آیتالله چهارسوقی، همواره در طول حیات پر برکت خویش، با اشاره به گوشهای دورافتاده از قبرستان تخت فولاد، تأکید اکید و توصیهی شدید میفرمود که مرا در این زمین دفن نمایید و چون از علت آن میپرسیدند، میفرمود: «این جا مدفن یکی از اولیای مکرم الهی است و من میخواهم که در جوار او دفن شوم. (12)
قبور علمای بسیار دیگری از خاندان روضاتی و یا علمای دیگر در این تکیه موجود است. (13)
نمایش پی نوشت ها:
1. در کتاب شیخ علی اکبر نهاوندی: عبقری الحسان، جلد دوم، ص 104. حکایت جالبی در این خصوص نقل شده است.
2. همایی، جلاالدین: تاریخ اصفهان (مجلد ابنیه و عمارات)، ص 399.
3. روضاتی، سید محمدعلی: زندگی آیتالله چهارسوقی، ص 86 و 87.
4. مکارمالآثار، ج5، صص 1819- 1821.
5. زندگانی آیتالله چهارسوقی، ص 79.
6. منهاج المعارف، ص دویست و پنجاه و چهار و دویست و پنجاه و پنج.
7. مکارمالآثار، ج6، ص 1923.
8. مهدوی: اعلام اصفهان، ج1، ص 108.
9. گزی، عبدالکریم، تذکرةالقبور، ص 79.
10. قصص العلماء، صص 74 و 75.
11. خلیل رفاهی: گردش ایام، ص 283.
12. مهدوی: مزارات اصفهان، ص 59 و 60، دیوان شعر این شاعر تحت عنوان «دشت خرّم» توسط مجموعه فرهنگی - مذهبی تخت فولاد به چاپ رسیده است.
13. ر.ک: نهاوندی: شیخ علی اکبر، العبقری الحسان، ج2، جزء 4، ص 105؛ معلم، سید جواد: برکات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (حکایات العبقری الحسان(، ص 125- 127. مطالب این قسمت از کتاب سالنامه 1384 ش. (ویژهنامه راهکارهای ارتباط معنوی با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) نقل شد.
13. برای اطلاع از علمای مدفون این تکیه ر. ک: گزی، عبدالکریم: تذکرة القبور، صص 56 و 79؛ مهدوی: سیری در تخت فولاد، صص 77- 82؛ همایی: تاریخ اصفهان (مجلد ابنیه و عمارات)، صص 350 - 378؛ مهدوی: بزرگان و دانشمندان اصفهان؛ روضاتی، آیتالله حاج سید محمدعلی: زندگانی آیتالله چهار سوقی؛ معلم حبیب آبادی، کتاب مکارم الآثار.
عقیلی، سیداحمد، (1391)، تخت فولاد اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ ششم.